سال 1336 ه ش در شهرستان تبريز چشم بر گستره عالم خاكي گشود . مادر مهربانش او را درگهواره مهرباني و صداقت پروراند و پدر متعبدش درس ايمان و تقوا را برايش زمزمه كرد . عشق اهل بيت عصمت و طهارت ( ع) در جانش زبانه كشيد و او اين شعله سوزناك را در عزاداري ها فرو نشاند .
تحصيلات ابتدائي را در دبستان دهقان تبريز شروع كرد، سپس همراه پدرش براي ادامه تحصيل به تهران وسر پل ذهاب عزيمت نمود. در سال 1348 دوباره به همراه خانواده اش به تبريز بازگشت و تا سطح ديپلم طبيعي در دبيرستان لقمان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از فارغ التحصيل شدن از دبيرستان در اوايل سال 1356 به خدمت سربازي اعزام و در پادگان مرند مشغول به خدمت شد.
در دوران خدمت سربازي با تبعيت ازپيام امام ( ره) از محل خدمت فرار و به حركت عظيم نهضت اسلامي ملت پيوست . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دوباره خودش را
به پادگان معرفي نمود و در فروردين 1358 برگ پايان خدمت را دريافت كرد. در همان سال در آزمون سراسري شركت نمود و از طريق بورسيه در يکي از دانشگاه هاي كانادا پذيرفته شد . اما به علت بحراني بودن وضعيت كشور و شروع جنگ تحميلي از رفتن به كانادا منصرف شد. آن هنگام كه شهيد محراب آيت ا... مدني ( ره) در دانشگاه تبريز مورد حمله افراد گروهك خلق نامسلمان قرار گرفت ايشان در كنار شهيد آيت مدني حضور داشت و به حفظ و حراست از جان او پرداخت .
چندين بار در مراسم نمازجمعه بامنافقين كوردل به منازعه پرداخت و با اعضاء آن گروهك درگير شد. با داشتن روحيه انقلابي و مذهبي به سپاه پاسداران پيوست و در سال 1359 جهت پاكسازي كردستان و مبارزه با اشرار ضد انقلاب به شهرستان مهاباد رفت. پس از فرمان تاريخي حضرت امام براي تشكيل جهاد سازندگي به اين نهاد مقدس پيوست و پس از دو ماه خدمت در تبريز به عنوان مسئول جهاد سازندگي شهرستان هاي خلخال و كليبر انتخاب شد. مدتي در آن مناطق مشغول خدمت به محرومين و مستضعفين شد و در محروميت زدايي منطقه كوشش فراوان نمود ، شب و روز با خلوص نيت و با عزمي راسخ و ايماني استوار به حفاظت از دستاوردهاي انقلاب پرداخت . سال 1363 دوباره به جبهه رفت و در محور عملياتي گردان انصار جهاد سازندگي مسئوليت خط را به عهده گرفت و رزمندگان كفر ستيز اسلام را در اين راه ياري كرد. درسال 1364 پس از بازگشت از جبهه ازدواج نمود و يكسال بعد صاحب فرزندي به نام صالح شد. دلبستگي هاي ظاهري هرگز نتوانست روح بلند او را به زنجير بكشد و او استوار و محكم در جاده وصال طي طريق نمود.
هميشه زمزمه مي کرد:
آن كس كه تورا شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خا نمان را چه كند
به خاطر عشق به معبود ش دوباره در سال 1365 به جبهه هاي نبرد رهسپار شد و در منطقه عملياتي شلمچه جانشين گردان انصار شد و تا آخرين قطره خون براي حفاظت و پاسداري از ارزشهاي الهي انقلاب صادقانه خدمت كرد.
سرانجام بعد از عمليات پيروزمندانه كربلاي 5 در تاريخ12/ 11/ 1365 در خط مقدم جبهه شلمچه در حالي كه در كنار رزمندگان دلير اسلام مشغول احداث خاكريز بود مورد اصابت تير مستقيم دشمن قرار گرفت و بعد از يك عمر ايثار و فداكاري در صحنه هاي دفاع مقدس به سوي خدا شتافت.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران تبريز ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
وصيت نامه
بسم الله الارحمن الرحيم
... خواهرم : اميدوارم اگر سعادت شهادت نصيبم گرديد به هر وسيله اي ارادت و فروتني و اخلاص مرا به حضور حضرت امام برسان و از طرف من دستهاي آن بزرگوار را ببوس و اشك چشمهايت را به روي دستهايش بريز و برايم طلب مغفرت نما. من تمام هستي و نيستي خود را در راه حق فدا مي كنم و با رغبت و شناخت كامل ، خود را آماده شهادت مي نمايم و اميدوارم خداوند باريتعالي مرا به آرزوي ديرينه ام يعني شهادت نائل گرداند و ان شاء ا... شما كماكان رهرو راه خونين حسين و يارانش باشيد.
از خانواده خود خواهشمندم با صبر و تحمل همچنان د رخط امام باقي بمانند. .. محمد صادق خداد لشگري