فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات جثه ريزي داشت. مثل همه بسيجيها خوش سيما بود و خوش مَشرَب. فقطيك كمي بيشتر از بقيه شوخي ميكرد. نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كهاصلاً اين حرفها توي جبهه معنا نداشت. سعي ميكرد دل مؤمنان خدا را شادكند. آن هم در جبهه و جنگ. شهيد علي قزلباش درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 258 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
اصلاً احتياج نبود به تقويم نگاه كني، نسيم خوشي كه در كانال ها و شيارها ميدويد، حكايت از بهار داشت. پرندههاي خوش لهجهاي كه بر روي تختهسنگ ها، ميان سبزههاي نورَس ميپريدند و آواز سر ميدادند، خبر از نو شدن سال داشتند. درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 132 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
چقدر خوشگل شده بود سردار! درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 267 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
جيب خشاب يا شلوار درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 314 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
كفــــرابي! درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 269 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
نادر محمدي از بچه هايي بود كه نماز شبش ترك نميشد؛ ولي سعيميكرد كسي متوجه نشود. در عين حال اعتقاد سختي داشت به اينكه «كسيكه نماز شب ميخواند بايد از همه لحاظ خود را در اختيار خدا قرار دهد وسر بر فرمان او باشد و نماز شب در كارهاي يوميهاش اثر مثبت داشته باشد.» حميد داودآبادي درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 308 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
حاجي مهياري از پيرمردهاي با صفاي گردان بود كه با لهجه غليظاصفهاني اش، لازم نبود بپرسي بچه كجاست. آن هم به يك پيرمرد با آن سنو سال و آن حاضر جوابي و تندي بگويي: «حاجي جون بچه كجايي؟» و اگرهم جرأت ميكردي و ميپرسيدي، اخم ميكرد و در حالي كه مثلاً عصبانيشده بود ميگفت: «بچه خودتي فسقلي با پنجاه شصت سال سنم به منميگي بچه؟» حميد داودآبادي درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 296 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
نماز ما، نماز بعثي ها
ما نماز ميخوانديم، آنها هم مثلاً نماز ميخواندند. مثلاً اسمشانمسلمان بود، حالا رسمشان به كنار! ولي انگار توي همه جبهه هايشانبخشنامه كرده بودند كه موقع اذان نماز، اين كار را بكنند! خب حتماً حزببعث گفته بود كه سربازان قادسيه صدام بايد اين گونه باشند. حميد داودآبادي درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 208 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
زمستان سال 67، هنگامه عمليات كربلاي پنج بود و ما با نيروهاي گرداندر سه راه مرگ مستقر بوديم خمپارههاي 60 ميليمتري مثل باران بر زمينمينشستند و هر از چند گاه نيرويي شهيد يا مجروح ميشد.در آن ميانچشمم افتاد به «حاجي ليايي» معاون گردان كه خونسرد و راحت روي خاكريزايستاده بود و بدون توجه به گلولههاي خمپاره و تيرهاي تك تيراندازانعراقي، با دوربين چشمي خاكريز دشمن را ميپائيد. خودم بد جوري كپ كرده بودم و ديدن حاجي در آن حالت كه انگار درچهارراههاي تهران ايستاده است، برايم خيلي جالب و عجيب بود. درسينهكش خاكريز ايستادم و رو به او گفتم: حاجي مواظب باش بد جوري دارن آتيش ميريزن... با همان نگاههاي سنگينش، برگشت و نظري انداخت و خونسرد گفت: گر نگهدار من آن است كه من ميدانم شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد ساعتي بعد وقتي آمدم كه از خاكريز رد شوم، حاجي ليايي را ديدم كهدست مجروح و خونينش را در بغل گرفته و دنبال امدادگر ميگردد. باخندهگفتم: ـ چي شد حاجي؟ آخرش ديدي شيشه شكست؟ و همچنان خونسرد خنديد و رفت تا بازويش را پانسمان كنند. مسعود دهنمكي درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 335 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
نيروهاي گردان انصار خط دشمن را شكسته بودند و گردان شهادت، بهدنبال آنان، براي پاكسازي جلو ميرفت. ستون نيروها كه پياده روي شبهايقبل و سنگركني روزها، خيلي خستهشان كرده بود، پاكِشان، بر جادة آسفالتكارخانة نمك فاو، گام برمي داشتند. سياهي ساختمانهاي فرماندهي نيروهايمستقر در فاو به چشم ميخورد. فاصله چنداني با آنجا نداشتيم. حميد داودآبادي درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 228 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
|
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |