فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات الغيبتُ عجب كيفي داره
درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 235 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
بعضي از شهدا يك مقداري بد بودند! بعضي هايشان هم شايد بيشتر. مثلاًآنهايي كه به كسي اجازه نميدادند مزاحم خلوتشان با خدا بشوند. شمابگوييد، چكار بايد ميكرديم؟! وقتي خودمان از لحاظ معنوي پايمان لنگ بود،حق نداشتيم به اين و آن آويزان شويم؟ مگر ميشد كسي را ديد كه هر شبسيمش را به خدا وصل ميكند، ولي طرفش نرفت؟! حميد داودآبادي درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 185 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
«لندرور» و اسب زورو
آن اوائل حاج آقا بخشي يك جيپ «لندرور» سبز رنگ داشت كه عقب آنپر بود از بيسكويت و پفك و عطر و جانماز. هر موقع با آن ماشين كه دوبلندگو رويش سوار بود، وارد اردوگاه لشكر ميشد، كولاكي بپا ميكرد.بچهها ميريختند دورش، او هم به هر كس پفك، بيسكويت و چيزي ميداد. درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 177 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
مگر كسي جرأت ميكرد با او حرف بزند، جداً جذبه داشت. مثلاً معاونگروهان بود. هر موقع نيروهاي گروهان را براي رزم شبانه، صبحگاه و ياتاكتيك بيرون ميبرد، اول كلامش اين بيت شعر را ميخواند: درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 277 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ريش بلند حاج محسن
بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار «حاجمحسن دين شعاري» (معاون گردان تخريب لشكر 27 حضرت رسول (ص))در اردوگاه تخريب آن سوي پادگان دو كوهه، ايستاده بودم و با هم گرمصحبت بوديم. يكي از بچههاي تخريب كه خيلي هم شوخ و مزه پران بود، ازراه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و باخنده گفت: درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 238 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
منم سيد رضا دستواره...
گلوله از همه طرف ميباريد. مجال تكان خوردن نداشتيم. سه نفريداخل سنگري كه از كيسههاي گوني تهيه شده بود، پناه گرفته بوديم. بقيهبچهها، هر كدام در سنگري قرار داشتند. نيروهاي ضدانقلاب مقر سپاهمريوان را محاصره كرده بودند. براي اينكه فرصت مقابله به ما ندهند، براييك لحظه هم آتش اسلحههايشان خاموش نميشد. همان طور كه گوشهسنگر پناه گرفته بوديم و لبه كيسه گونيها بر اثر اصابت گلوله، پاره پاره ميشد،سيد محمد رضا دستواره با تبسم هميشگي گفت: درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 276 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
اعزام مجددي ها
هنگامه عمليات بود و اتش خمپاره. تداركات لشكر، براي انتقال مهماتو آذوقه نيروها، تعدادي «قاطر» به خدمت گرفته بود. هنگامي كه درارتفاعات، در كنار ستون نيروها بالا ميرفتيم، تا سوت خمپاره ميآمد قاطرهازودتر از ما خيز ميرفتند روي زمين تا تركش نخورند! چند بار كه شاهد خيزرفتن قاطرها بوديم، بچهها متعجب از يكديگر علت اين را كه چرا آنها زودتراز ما خيز ميروند، سؤال ميكردند. درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 295 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
فداکاري به تو نيومده
نيمههاي شب بود. منورها در دل سياه شب ميسوختند و تنها خطيمحو در سينه آسمان ثبت ميكردند. همراه با ديگر نيروهاي گردان سلمان ازلشكر 27 حضرت رسول (ص) در ادامه عمليات والفجر 8 در جاده فاو بهامالقصر در حال پيشروي بوديم. گلو لههاي دو شكا و تيربار دشمن، هر از چندگاه خطي سرخ بالاي سرمان نقش ميكرد. همراه (شهيد) عباس نظري وديگر بچهها، پشت سر يكديگر، جا پاي نفر جلويي پيش ميرفتيم. كنارةسمت چپ جاده گِل بود و آن طرفتر باتلاق خور عبدالله. دشمن بدجوريمقابله ميكرد و با همه تجهيزات خود ميجنگيد. درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 247 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
حـــورالعين
همه گردانهااين رسم را داشتند. فقط ما نبوديم. اصلاً در كل جبههها، لشكرهاو يگانها اين رسم بود كه شبها قبل از خواب، سوره واقعه را دست جمعيميخواندند. صفايي هم داشت. همه دور تا دور چادر مينشستيم و با همشروع ميكرديم به خواندن: درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 171 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ايثار الکي
هرشب كه ميخواستم بخوابم، پتوهايم را جلوي ورودي چادرميانداختم. قصدم اين بود كه به محض شليك تير و رزم شبانه، سريع وزودتر از بقيه بپرم بيرون و آماده شوم. مسعود دهنمكي درباره : فرهنگ جبهه , طنز جبهه , بازدید : 235 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
|
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |