فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

براساس زندگي جهادگر شهيد مهندس سيدمحمد تقي رضوي
نگارش: نيره رهبرفر

بهار بود، 26 فروردين سال 1334، صلات ظهر! موذن در گلدسته‌هاي حرم مطهر حضرت رضا(ع) ندا سر داد، «اشهدان لا اله الا الله...» كه ديده به جهان گشود. نخستين طفل خانواده و اولين نوه پدربزرگ و مادربزرگ. هم‌وزن او شيريني خريدند و ميان زوار پخش كردند.
***
كلاس پنجم بود كه نوارها و عكس‌هاي امام را برد مدرسه. بچه شلوغي بود، اما حواسش جمع همه چيز بود. آنها را به هر كسي نمي‌داد. رفتم مدرسه از او شكايت كنم، ديدم مدير ومعلم و ناظم تعريفش را مي‌كنند، چيزي نگفتم و برگشتم.
***
عاشق فوتبال بود. توپ پلاستيكي كه گيرش مي‌آمد، به سرعت برق با بچه‌هاي محل، تيم درست مي‌كرد. توي مدرسه هم، پاي ثابت فوتبال بود. از همين بازي‌هاي مدرسه و كوچه رفت توي تيم جوانان ابومسلم خراسان، تيمشان توي جام پاسارگاد، اول شد.
***
ديپلم كه گرفت، رفت دانشگاه مشهد، رشته مهندسي راه و ساختمان. هر چه گفتيم بيا برو خارج، زير بار نرفت. گفت، «مي‌خواهم هر چي مي‌شم واسه مردم خودم بشم.» درسش كه توي دانشگاه تمام شد، پدرش تلاش كرد برايش معافي بگيرد. قبول نكرد و رفت سربازي. سه ماهي توي تهران نگهش داشتند، بعد آمد مشهد.
***
افسر كه فرياد زد، «رضوي! اينا چيه؟» تنش يخ كرد، دست‌هايش شل شدند و اعلاميه‌ها ولو شدند روي زمين. تقي خبردار ايستاد و با صداي محكمي گفت، «امام فرموده فرار كنين.» افسر توي چشم‌هاي وي زل زد و پرسيد» «مي‌خواي فرار كني؟» تقي با صداي بلند گفت، «بله قربان!» افسر صدايش را پايين آورد و گفت، «نصف شب با ده دوازده تاي ديگه بيا، ردتون مي‌كنم» قند توي دل شهيد رضوي آب شد!
***
شب‌ها ماشين پدرش را برمي‌داشت و با بچه‌ها مي‌رفت پاي منبر مقام معظم رهبري و شهيد هاشمي‌نژاد بعد هم پي چاپ و پخش اعلاميه‌ها و نوارهاي امام بود تا نصف شب، اسمش توي ليست اعدامي‌هاي ساواك مشهد بود.
***
انقلاب كه شد، باقي سربازيش را رفت كميته. بعد رفت تربت حيدريه و آنجا به كمك مردم برايشان مسجد، مدرسه و حمام ساخت، راه درست كرد، زمين‌هايشان را تقسيم كرد و جهادسازندگي تربت حيدريه را با چند نفر از دوستانش راه انداخت. در تربت حيدريه يك جيپ اسقاطي داشت كه با آن آجر، سيمان و سنگ مي‌برد. ماشين بيچاره حسابي خسته شده بود، از بس كه از آن كار مي‌كشيد. يك بار بچه‌هاي جهادسازندگي به او گفتند، «آتقي! خودت نمي‌ري مرخصي، بذار دست كم اين ماشين بيچاره چند روز استراحت كنه!»
***
زياد كوه مي‌رفت و با بچه‌هايي كه خيلي اهل انقلاب و اين حرف‌ها نبودند، رفيق مي‌شد. باهاشان زياد مي‌چرخيد. جنگ كه شد، خيلي‌هاشان رفتند جبهه و شهيد شدند.
***
بيستم مهر 59 بود كه يكهو غيبش زد. هر چه گشتيم پيدايش نكرديم. چند روز بعد تلفن زد. فهميديم به جبهه رفته است. جنگ كه شروع شد، رفت توي گروه شهيد چمران. مردم را بسيج كرد تا لودر و بولدوزر جمع كنند و بياورند و با كمك آنها دور اهواز كانال زد تا عراقي‌ها نتوانند توي شهر بيايند.
دختر دائيش را برايش عقد كرديم. به خودمان وعده داديم به خاطر او هم كه شده، بيشتر پيش ما مي‌ماند، نماند. فرداي روز عقدشان دوتايي رفتند تربت حيدريه.
***
قبل از عقد به زنش گفت، «ببين! جنگ هم نباشه، من آدم يك جا بمون نيستم. خونه به دوشم. از اين شهر به اون شهر. زندگي با يك جهادگر يعني اين.» همسرش حرفي نزد، فقط لبخند زد. نيمه شعبان عروسي كردند.
***
چند تكه اثاث برداشتند و رفتند تربت حيدريه و دو تا اتاق اجاره كردند. تقي صبح مي‌رفت جهاد، آخر شب برمي‌گشت خانه. يك ماه بعد، همان چند تكه اثاث را هم فرستادند مشهد و خودشان رفتند اهواز، بي‌اثاث. توي اهواز هر كاري از دستشان برمي‌آمد، براي جبهه، پشت جبهه، براي مردم انجام دادند. شهيد رضوي نمي‌پرسيد چه كاري؟ هر كاري روي زمين مانده بود، انجام مي‌داد. وقت و ساعت هم برايش فرقي نمي‌كرد.
***
با لودر خاكريز مي‌زدند كه يك مرتبه چند عراقي سروكله‌شان پيدا شد. يواشكي به بغل دستي گفت، «خودتو نباز!» اسحله نداشتند. بيل لودر را آورد پايين، رفت طرف آنها. بين خاكريز و بيل، گيرشان انداخت بعد به عربي به آنها گفت، «بريد توي بيل!» بعد بيل را برد بالا و همين طوري، بردشان عقب!
***
جاده سوسنگرد به اهواز چيزي نمانده بود كه سقوط كند. شهيد رضوي بعد از پليس راه به سمت انديمشك جاده كشيد و پادگان حميديه را به دزفول وصل كرد تا ارتباط نيروها با پايگاه قطع نشود.
***
مرد كارهاي بزرگ بود. مسووليت مهندسي عمليات فتح‌المبين را كه دادند به جهادسازندگي، ديگر نه خواب داشت نه خوراك. منطقه خيلي وسيع بود. شهيد رضوي توي هر قرارگاه، دو تا مقر جهاد راه انداخت. قبل از شروع عمليات، سيصد كيلومتر جاده زد تا نيروها مستقيم برسند پشت خط دشمن، چند تا درمانگاه صحرايي ساخت. روي اروند رود، پل زد و همه اين كارها را يك ماه و نيمه انجام داد. عمليات هم كه شد، بيشتر منطقه را خاكريز زد و سنگر ساخت. عمليات كه تمام شد، براي تثبيت نيروها جايي را درست كرد. همه چيز سر جاي خودش بود: تعميرگاه، تداركات. كاري كرد كارستان! روي جاده‌ها و پل‌هايي كه ساخته مي‌شدند، اسم مي‌گذاشت. در عمليات فتح‌المبين اسم جاده را گذاشته بود «عشق آباد». عشق آباد مي‌خورد به كوره‌هاي تپه چشمه. عراقي‌ها مانده بودند كه چه شد! خودمان هم باورمان نمي‌شد. جاده صاف مي‌رسيد به سايت هوايي منطقه. امام(ره) پيام داد و از محمد تقي رضوي تشكر كرد.
***
خبر پيروزي فتح‌المبين را كه شنيد، افتاد روي خاك و سجده كرد وگفت، «خدايا شكرت! توي عملياتي شركت كردم كه فتح‌الفتوح بود.» 



درباره : شهدای جهاد سازندگی ,
بازدید : 246
[ 1392/04/16 ] [ 1392/04/16 ] [ هومن آذریان ]
 

شهيد سيد علي اصغر سيادت پژوه

روز بيست و يكم فروردين ماه سال 1335، در خانواده سيادت پژوه از سادات روحاني و عاشق اهل بيت (ع) در شهر عاشقان ولايت نجف اشرف، كودكي به دنيا آمد كه مژده تولدش را در عالم رويا به پدرش داده بودند. پدر ومادر نام او را علي اصغر نهادند. او چهارمين فرزند خانواده بود و بعد از او تنها يك فرزند ديگر به جمع خانواده افزوده گشت. علي اصغر سه برادر و دو خواهر داشت.
سيدعبدالرحيم پدر سيد علي اصغر روحاني بود و به عنوان دبير آموزش و پرورش فعاليت مي كرد. سيدعبدالرحيم در جواني به شهر نجف مهاجرت كرده و افتخار كسب علم در محضر بسياري از علماي نجف و كربلا را يافته بود. خانواده سيادت پژوه از سادات ايراني تبار و خوشنام شهر نجف بودند كه در همسايگي حضرت امام خميني (ره) زندگي مي كردند، از اين رو با خانواده حضرت امام (ره) رفت و آمد صميمانه داشتند.
دوران كودكي سيد علي اصغر با مراقبت و تحت تعليم پدر و مادر متدين اوسپري شد. قبل از ورود به دبستان براي آموختن قرآن روانه مكتب خانه شد. او علاقه و استعداد فراواني در يادگيري قرآن از خود نشان داد. او در دوران دبستان قرائت قرآن را با صدايي دلنشين بر عهده داشت. وي زياد اهل تفريح و بازي نبود و بيشتر اوقات دست در دست پدر به مجالس درس و علوم ديني و محافل قرآني و منازل علما و بزرگان ديني رفت و آمد داشت.
يكي از خاطرات سيد علي اصغر حضور در منزل امام خميني (ره) و قرائت اشعار سروده شده در مدح اهل بيت (ع) توسط پدرش سيد عبدالرحيم بودكه تبسم زيباي حضرت امام (ره) را در پي داشت و خاطره شيرين آن روزها هميشه در ذهن وي باقي ماند به طوري كه پس از ورود به ايران همواره مي گفت: ياد آن تبسّم ها بخير.
سيد علي اصغر دوران تحصيلات ابتدايي را در شهر نجف اشرف گذراند. اما روزگار در پايان تحصيلات ابتدايي و در سن يازده سالگي دستهاي گرم پدر را از سر او برداشت. سيد عبدالرحيم به دار بقا پيوست. غم مرگ پدر براي او بسيار سخت و ناگوار بود. براي تسكين او، شوهر خواهرش (حجت الاسلام فتوت) سيد علي اصغر را با خود به زيارت خانه خدا برد تا قدري از آلام او بكاهد و بدين ترتيب توفيق زيارت خانه خدا در كودكي براي او فراهم آمد.
سيد علي اصغر از دوره نوجواني علاقه زيادي به برپايي نماز و به جا آوردن نماز اول وقت داشت. او درباره نماز مي گفت: « ما آدم ها نيستيم كه نماز را ترك مي كنيم بلكه اين نماز است كه در اثر گناهان ما دلگير مي شود و ما را ترك مي كند.»
او براي برادران و خواهرانش خيلي دعا مي كرد. بسياركم حرف و تو دار بود. با مردم محبّت مي كرد ويژگي هايي، خوب وي محبوبيت او را نزد خانواده و ديگر خويشاوندان و دوستان او دو چندان مي ساخت.
سيد علي اصغر با شهيد سيد مصطفي خميني فرزند حضرت امام (ره) دوستي عميق و صميمانه اي داشت. سال 1348، سيد اصغر علي 13 سال داشت كه حسن البكر زمام امور عراق را در دست گرفت و قرارداد 1937 را لغو نموده و اخراج فراگير ايراني هاي مقيم عراق را در سال 1350 شروع كرد به طوري كه در مدت 24 ساعت تعداد 41 هزار نفر از عراق به جرم ايراني و شيعه بودن اخراج شدند.
خانواده سيادت پژوه از اولين مهاجرين اجباري بودند كه از عراق رانده شدند. آنها پس از ورود به ايران در تهران در خيابان هفده شهريور، خيابان قيام، اقامت كردند. سيد علي اصغر در اين زمان پانزده سال بيشتر نداشت. او هميشه از سالهاي 1351 تا 1357 به عنوان مهمترين دوران زندگي سياسي اش مي كرد.
سيد علي اصغر در خلال اين سالها تحصيلات دوران متوسطه را در تهران گذراند و سال 1357 وارد دانشگاه شد. او در حالي وارد دانشگاه شد كه نهضت اسلامي ايران از اواخر سال 1356 اوج گرفته بود. در سال 1357 با رويدادهاي مهم، انقلاب به فرازهاي خود نزديك مي شد. روز به روز بر تظاهرات و راهپيمايي هاي مردم عليه رژيم پهلوي افزوده مي گشت به دنبال آن مدارس و دانشگاهها تعطيل شده و دانشجويان نيز به صف مبارزه و انقلاب پيوستند.
سيد علي اصغر نيز همپاي مردم در تظاهرات در راهپيمايي ها شركت داشت و با تمام وجود براي پيروزي انقلاب اسلامي در ايران تلاش مي كرد تا اينكه انقلاب اسلامي در روز 22 بهمن ماه سال 1357 به پيروزي رسيد.
چهارماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در پي فرمان امام خميني (ره) نهاد انقلابي جهاد سازندگي در روز 27 خرداد ماه سال 1358، براي سازندگي روستاها و زدودن چهره فقر و ويراني از كشور تشكيل شد. سيد علي اصغر در روزهاي اول جهاد سازندگي به عضويت آن در آمد و حسن زرقومي كه از دوستان نزديك وي بود را نيز به جهاد سازندگي دعوت كرد.
حكومت بعث عراق شرايط انقلاب اسلامي در ايران را اهرمي براي فشار بر شيعيان عراق و ايرانيان مقيم آن كشور ساخت. در آن زمان خواهر زاده هاي سيد علي اصغر كه در شهر نجف بودند، عليه رژيم عراق فعاليت داشتند و بدين علّت سه تن از خواهر زاده هاي او به تناوب دستگير شدند. دوخواهر زاده او پس از از اعمال شكنجه هاي فراوان اعدام شدند و خواهر زاده سوم او به 12 سال حبس گرفتار شد. رسيدن اين اخبار خانواده سيادت پژوه را سخت نگران مي ساخت. در اين زمان سيد علي اصغر مسئوليت واحد راه سازي جهاد سازندگي لرستان را بر عهده داشت و پس از آن در سمت مسئول كميته عمران روستايي جهاد سازندگي ايلام خدمات شاياني را در اين مناطق محروم انجام داد.
با آغاز شهريور ماه سال 1359 عمليات خصمانه و تجاوزات مرزي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران شدت گرفت تا روز 31 شهريور ماه كه جنگ رسماً آغاز گشت.
سيد علي اصغر در اولين روزهاي جنگ، داوطلبانه به ستاد پشتيباني جنگ جهاد سازندگي پيوست و همراه با دوست و شوهر خواهرش حسن زرقومي به جبهه هاي نبرد اعزام گشت. او كه رژيم بعث عراق و ماهيت صدام حسين رهبر كشور عراق را به خوبي مي شناخت با تمام وجود به جنگ ارتش متجاوز عراق شتافت و شجاعت هاي زيادي در برابر دشمن از خود نشان داد.
شايستگي هاي فراوان سيد علي اصغر، او را به سمت فرماندهي عمليات در ستاد پشتيباني جنگ جهاد سازندگي رساند و بر مسئوليت حضور وي در جبهه ها افزود. سيد علي اصغر از نخستين روزهاي جنگ در جبهه و مناطق ايلام و دشت عباس حضوري پايدار داشت.
در پايان سال 1360 و با آغاز سال 1361، جنگ به مراحل مهم و سرنوشت سازي رسيده بود. عمليات فتح المبين در پيش بود. روز دوم فروردين ماه سال 1361، علي اصغر حال وهواي ديگري داشت. سيد علي اصغر پر نشاط و شادمان تر از هميشه بود. عمليات آغاز شد. او درآن روز شجاعت و شهامت بي نظيري از خود نشان داد. رگبار گلوله ازهر سو مي باريد. اما او ترسي از گلوله ها و خمپاره ها نداشت. او براي شهادت آمده بود و آن روز به آرزوي خويش رسيد. سيد علي اصغر در لحظه اي با برخورد گلوله دشمن به قلب مالامال از عشق و ايمانش بر زمين افتاد و وجود تشنه شهادت وي با جاري شدن خون سرخش سيراب گشت.
منطقه دشت عباس ميزبان پيكر پاك او گشت و جسم مطهرش را هشت ماه در آغوش خود به امانت گرفت. پس از هشت ماه و با انجام عمليات مسلم بن عقيل، و پاكسازي منطقه اي از وجود دشمن، جسم مطهر آن سلاله پاك هويدا گشت و به آغوش خانواده اش بازگشت.
عمر كوتاه شهيد سيد علي اصغر كه در 24سالگي به شهادت رسيد، فرصت ازدواج به او نداد . مادر بزرگوارش خانم سيده صغري رضايي اصفهاني، لوازم و وسايل ازدواج او را تهيه كرده بود و هر بار كه سيد از جبهه مي آمد، از او مي خواست براي تشكيل خانواده اقدام كند اما سيد علي اصغر در پاسخ مي گفت: « همه اينها ( لوازم ) را براي برادرم محمد صادق نگهدار. زندگي دنيوي به كار من نمي آيد. »
پيكر شهيد سيد علي اصغر سيادت پژوه از خيابان 17 شهريور در ميان جمعيت انبوه مردم و همكاران جهاد سازندگي به سوي بهشت زهرا تشييع شد و در قطعه 26 در جوار شهيدان انقلاب اسلامي به خاك سپرده شد، تا نامش براي هميشه در تاريخ انقلاب اسلامي ايران بماند. 



درباره : شهدای جهاد سازندگی ,
بازدید : 225
[ 1392/04/16 ] [ 1392/04/16 ] [ هومن آذریان ]

با ياد ياران شهيد جهادي خاطره دفاع مقدس:
شهيد محمد طرحچي و حصرآبادان
نگارش: محسن اميريان

شهيد طرحچي طراح و مبتكر احداث مناسب‌ترين و كوتاه‌ترين جاده فرعي به آبادان در زمان حصرآبادان و اعلام وضعيت به نيروهاي سپاهي و بسيجي براي هماهنگي اقدامات لازم جهت شكستن حصرآبادان بودند. برنامه ما حركت پياده به سمت كيلومتر 18 جاده آبادان و مسيريابي و بررسي وضع آبادان و طراحي احداث جاده بود.
به همراه 2 اسلحه كلاشينكف نقشه و قطب‌نما، پياده به سمت آبادان در حركت بوديم در طول مسير ماموريت ايشان ايده‌آل‌ها و اهداف خود را براي مسائل مهندسي رزمي وشكستن حصرآبادان توضيح مي‌دادند. در نيمه‌هاي راه تصميم گرفتيم كه براي چندمين بار لحظه‌اي استراحت كنيم كه اتفاق جالبي افتاد كه محمد از آن به عنوان معجزه ياد كرد. سرزميني كه ما در آن قرار داشتيم به دليل جنس خاص خاك و آب آن و همچنين به دليل زمين‌هاي تازه خشك شده مناسب براي جاده‌سازي نبود. شهيد محمد طرحچي فرمودند: اگر به محلي كه نشسته‌اي خوب نگاه كني مي‌بيني كه خداوند چگونه ما را هدايت كرده است!
ما هم اكنون بر روي يك معدن گوش ماهي نشسته‌ايم و اين بهترين مصالح جهت زيرسازي جاده است و مي‌توان جاده را به زمان موعود رساند. تنها آنچه جاي نگراني داشت اين كه قسمتي از جاده در زماني كه مورد نظرمان بود آمادگي عبور وسايل سنگين را نداشت. پس از بازگشت به آبادان و تحمل خطرات فراواني كه در طول مسير وجود داشت در جلسه فرماندهان شهر متوجه شديم كه لشگر 77 خراسان در منطقه مستقر است و به دليل اين كه شهيد و بنده هر دو مشهدي بوديم مقرر شد محرمانه به ديدن فرمانده لشگر رفته و مساله را سري با ايشان در ميان بگذاريم. لشگر 77 فرش فلزي عبور از معابر سخت و با تلاقي را داشت و اعلام آمادگي كرد كه با مسووليت خودش در صورت ضرورت و نياز، مهندسي جهاد ياري نمايد. نتيجه سفر ما احداث جاده از مسير پيشنهاد شده توسط شهيد طرحچي، از دو طرف آبادان شد اين شهيد بزرگوار به نظم و انضباط براساس سفارش مولا علي(ع) بسيار اهميت مي‌دادند و همكاران خود را به اين مساله عادت داده بودند. داراي استعداد خارق‌العاده و هوش و نبوغ خاصي بودند. داراي روحيه ايده‌آل‌گر، درونگر و مبتكرانه‌اي بودند و اگر افكار، ابتكارات و برنامه‌هاي شهيد طرحچي در سازماندهي و طراحي‌هاي مهندسي و رزمي اوايل جنگ نبود، نه مهندسي جنگ چنين شكوفايي را داشت و نه جنگ به اين سرعت حركت مي‌كرد و اگر بخواهيم خلاصه نمائيم شهيد محمد طرحچي يكي از افراد انگشت‌شمار موثر وموفق در دفاع مقدس بود. «روحش شاد و راهش پررهرو باد»



درباره : شهدای جهاد سازندگی ,
بازدید : 299
[ 1392/04/16 ] [ 1392/04/16 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 1592 صفحه قبل 1 2...1582 1583 1584 1585 1586 1587 1588 1589 1590 1591 1592 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 279 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,712,971 نفر
بازدید این ماه : 4,614 نفر
بازدید ماه قبل : 7,154 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 5 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک