فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

«نام فرزندم را شاهد بگذاريد.»
« از وصيت نامه شهيد »
محمد در صبحدم روز جمعه هفتم شهريورماه سال 1336 در خانواده اي مذهبي و روحاني درخيابان بوعلي شهر همدان به دنيا آمد. كودك بود كه همراه خانواده به تهران عزيمت كرد. بعد از اتمام دبستان وارد مدرسه راهنمايي (رهنما) شد. از همان دوران نوجواني گرايش مذهبي در او آشكار شد محمد در درس خواندن كوشا و در روابط اجتماعي با ديگران روحيه ايثار و فداكاري او قابل توجه بود.
او ورزش را در دوران نوجواني در رشته جودو و كاراته به طور جدي دنبال مي كرد وكار كشاورزي را نيزبسيار دوست داشت.
دورۀ متوسطه را در دبيرستان محبان الحسين تا كلاس يازدهم ادامه داد. و زير نظر دبيران معتقد و انقلابي تحصيل كرد. او بسيار با استعداد بود و توانسته بود با كمك دبيران وهمكلاسي هايش يك موشكي ساخته وآن را از حياط مدرسه پرتاپ كند انجام اين امر باعث بازجويي ساواك از دبيران مدرسه شد. در زمينه هاي هنري هم طبعي روان داشت به گونه اي كه نمايش تئاتري را طراحي و اجراكرد كه آنهم خشم هواداران رژيم را بر انگيخت و باعث گرفتاري دبيران مربوطه شد.
كتاب هاي درسي او وبرادرانش هميشه فاقد عكس شاه ملعون بود. درنمازهاي جماعت مدرسه شركت مي كرد و فعاليت هاي مذهبي بسياري داشت. كتاب هاي مذهبي، اجتماعي و سياسي مطالعه مي كرد و با كمك دو برادرش، اعلاميه هاي امام را با دستگاه پلي كپي تكثير و پخش مي كرد. محمد از زمان تكليف به تقليد از حضرت امام خميني(ره) پرداخت. او براي مفيد بودن به هر دري مي زد و بيكاري را نمي پسنديد.چند ماهي در فروشگاهي مشغول به كار شد تا اينكه در يك كارگاه توليدي كيف و كمربند، كار ثابت پيدا كرد. اما در تمام اين دوران ارتباطش با گروه هاي مذهبي را حفظ مي كرد تا اينكه مشمول خدمت سربازي شد. در مخابرات ارتش در پادگان لويزان خدمت خود را گذراند و همچنان كارتكثير اعلاميه هاي انقلاب را در مساجد و حسينيه ها و حتي پادگان نظامي محل خدمتش انجام مي داد. در روز 17 شهريور 1357 وقتي كه با مادرش تلفني در مورد جريانات مبارزه مردم در آن روز صحبت مي كرد شناسايي و چندين روز زنداني شد. و با اطلاعاتي كه در موضوع واقعه هفده شهريور داشت عاقبت سختي در ارتش در انتظار او بود اما وي با زرنگي و تدبير خود را از چنگال رژيم خارج ساخت و سرانجام يك روز قبل از فرمان امام خميني (ره) براي فرار سربازان از پادگانها، خدمت او به پايان رسيد.
محمد يك قبضه اسلحه كُلت شخصي داشت كه از فردي افغاني در سال 1354تهيه كرده و توانسته بود با اين اسلحه در زمان انقلاب تانك ارتش را در خيابان پيروزي متوقف كند و راننده آن را به اسارت گرفته و به مسئولان حفاظت در مدرسه رفاه تحويل دهد.
او توانسته بود در هنگام پيروزي انقلاب اسلامي از انبارهاي مهمات ارتش در برابر ضد انقلاب كه در صدد دستيابي به اسلحه و مهمات ارتش بودند محافظت كند و اجازه نداد تا به دست گروه هاي ضد انقلاب بيفتد. علاوه برآن يك مركز فساد كه آمريكايي ها به آنجا رفت و آمد داشتند را كشف كرده و با كمك دوستان خود، تمام وسايل آن را سوزاند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از ابتداي تشكيل كميته انقلاب اسلامي به خدمت در اين نهاد پيوست و تا بيستم مهرماه 1358 در كميته مركزي فعاليت كرد . تا اينكه جهاد سازندگي به فرمان امام خميني(ره) در خرداد ماه سال 1358 تأسيس و محمد به عضويت آن در آمد. او در همان سالها با برادرش و دو نفر از ديگر همسنگرانش و يك پزشك و يك مهندس، با يك دستگاه خودرو، براي بازسازي مناطق محروم به منطقه پشتكوه در برازجانِ در استان بوشهر رفت و مشغول فعاليت در جهاد سازندگي منطقه شد.
علاقه، ايمان و پشتكار فراوانش موجب شد تلاش هاي شبانه روزي او و همراهانش به ثمر رسيده و در مدت فعاليت آنها دوازده روستا صاحب آب و برق شوند.
از جمله فعاليت هاي ديگر محمد زارع زاده را مي توان حفر چاه، كشت گندم و مركبات، واگذاري زمين به روستائيان و بالا بردن سطح كشت زمين هاي كشاورزي نام برد. او چهار ماه يكسره درآن منطقه ماند و و با ديگر همراهانش خدمات ارزنده اي از خود به يادگار گذاشتند.
شهيد زارع زاده در روز 27 مهرماه 1358 با دوشيزه اي مذهبي و همفكر ازدواج كرد. جشن عقد در يك بعدازظهر با زيبايي و سادگي انجام شد و محمد به اتفاق همسرش دوباره براي خدمت به پشتكوه بوشهر بازگشت و به ادامه فعاليت هاي سازنده خويش در جهاد سازندگي پرداخت.
در اين مدت همسرش نيز همراه و همكار او بود تا اينكه يك ماه قبل از وضع حمل، به تهران و نزد پدر و مادر خويش بازگشت. در اين دوره بود كه خداوند پسري به محمد و همسرش عطا فرمود.
شعله هاي جنگ با آغاز تهاجم رژيم بعثي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران در روز 31 شهريور ماه سال 1359 روشن شده بود و محمد با شكل گيري جبهه هاي جنگ با دشمن متجاوز عرصه ديگري براي خدمت يافته بود.
مادر شهيد مي گويد:
«يك روز صبح محمد به من گفت: پسرم را در خواب ديدم كه به من گفت: نامم را شاهد بگذار. مادرم يا من يا فرزندم شهيد خواهيم شد. به او گفتم: عزيزم انشاء الله خير است، شاهد يعني گواه».
در اين مدت، محمد دائماً در جبهه بود. آخرين بار در آذر ماه سال 59 13با پسر عمه اش براي بردن مهمات به جبهه رفت و گفت: سه روزه برمي گردم ، ولي تا يك هفته هيچ كس از او خبري نداشت. تا اينكه بالاخره تلفن به صدا در آمد، محمد بود. او به مادر گفت: امشب به يك مأموريت جديد مي روم و فردا برمي گردم . درست درهمان شب بود كه فرزند محمد كه نام او را «شاهد» گذاشتند به دنيا آمد.
روزها مي گذشت اما ازمحمد خبري نشد. محمد و پسر عمه اش در هنگام حمل مهمات به مناطق جنگي اهواز، دچار حادثه شدند با انفجار ماشين آنها، پسر عمه اش در همان لحظه به شهادت رسيد اما محمد از ناحيه سرو زانو زخمي و بيهوش شد.
سرانجام محمد را به تهران و بيمارستان تهران كلينيك منتقل و بستري كردند و چهل روز بعد، روح بلند و آسماني او در بيستم دي ماه 1359 به ملكوت اعلي پيوست و جان به جان آفرين تسليم كرد.
خبر شهادت محمد را شوهر خواهرش به خانه آورد.
پيكر پاك محمد زارع زاده بر دوش همرزمانش در حسينيه همداني هاي خيابان ري تشييع و به بهشت زهراي تهران انتقال يافت و در قطعه 24، رديف 10 به خاك سپرده شد.
چندي بعد ، حسين برادر كوچك او نيز راه برادررا در پيش گيرفت و به شهادت رسيد اما پيكر پاكش هرگز به وطن بازنگشت. مدتي بعد برادر ديگر محمد ، علي نيز به جبهه نبرد حق عليه باطل گام نهاد و به فيض جانبازي نايل شد.
پدر شهيد محمد زارع زاده در مراسم خاكسپاري فرزندش رو به آسمان كرده و چنين گفت: « خدايا من از فرزندم راضي هستم ، تو هم از او راضي باش، و اين قرباني را هم از ما قبول بفرما.»



درباره : شهدای جهاد سازندگی ,
بازدید : 259
[ 1392/04/16 ] [ 1392/04/16 ] [ هومن آذریان ]

خدايا، ياري ام كن تا با اين دست هاي كوچك و اين يك پاي مانده، در ساخت جامعه اي كه وعده داده اي، نقش كوچكي داشته باشم.
« از وصيت نامه شهيد»

فرزند اول مير ولي و نرگس خانم، در روز هشتم خرداد ماه سال 1333، در خيابان سلسبيل در شهر تهران به دنيا آمد. نام او را محمد گذاشتند. خانواده عابدي از نظر اقتصادي در تنگدستي به سر مي برد و زندگي آنها به سختي مي گذشت اما محبت و صفاي خانواده همه سختي ها را هموار مي ساخت و تولد دو فرزند دختر نيز بر گرمي و محبت بين اعضاي خانواده عابدي افزود.
با گذشت زمان، خانواده عابدي از خيابان سلسبيل به خيابان نبرد نقل مكان كردند. محمد دوران كودكي را در محله خيابان نبرد گذراند. زماني كه به سن مدرسه رسيد، پدرش توان اقتصادي براي تأمين مخارج تحصيلي او را نداشت، اما مادر بزرگ محمد كه او را بسيار دوست داشت، مخارج تحصيل محمد را تأمين كرد و بدين ترتيب او مانند همه مردم هم سن و سالانش در سال 1339 به مدرسه رفت.
محمد شش سال تحصيل دوره ابتدايي را با موفقيت پشت سر گذاشت. او استعداد بالايي داشت و جزو دانش آموزان ممتاز مدرسه به شمار مي رفت. او همزمان با تحصيل از زماني كه توان كار پيدا كرد. به كار كردن مشغول شد تا ياور پدر در تأمين مخارج خانواده باشد. محمد تعطيلات تابستان هم كار مي كرد.
او در سال 1346 براي ادامه تحصيلات متوسطه به دبيرستان رفت و سالهاي دوره متوسط را نيز با موفقيت سال به سال طي مي كرد. وي شاگرد مؤدب و درس خواني بود و كنار تحصيل به كار كردن در كارگاه نجاري مي پرداخت. پس از مدتي كار خود را تغيير داد و در چاپخانه نشر كتاب به كارمشغول شد.
محمد در سال 1351 موفق به دريافت مدرك ديپلم شد ولي او هنوز طعم شيرين گرفتن ديپلم را كاملاً نچشيده بود كه در ابتداي جواني، پدرش مير ولي كه پدري زحمتكش و مهربان بود، از دست داد. محمد فرزند اول خانواده بود و در برابر مادر و دو خواهرش، با مرگ پدر احساس مسئوليت بيشتري داشت. غم فقدان پدر تأثير زيادي بر روح و جان محمد گذاشت و اين غم را تا آخر زندگي فراموش نكرد.
او با تمام سختي هاي زندگي عليرغم كار كردن و ايفاي مسئوليت در برابر خانواده اش پس از فوت پدر، هيچگاه از درس خواندن غفلت نكرد. او وقت خود را به كار كردن مي گذراند و در كنار آن مطالعه كتاب و خواندن درس براي ادامه تحصيل را فراموش نكرد. همين پشتكار بود كه او را براي ورود به تحصيلات عالي موفق ساخت.
محمد در سال 1354 در آزمون سراسري شركت كرد و در رشته مهندسي دامپروري در دانشگاه جندي شاپور اهواز كه بعداً به دانشگاه شهيد چمران تغيير نام داد، پذيرفته شد. او تحصيل خود را در دانشگاه آغاز كرد و با هر سختي كه شرايط مالي و زندگي براي او فراهم ساخته بود، مي ساخت و به درس و تحصيل ادامه مي داد.
اواخر سال 1356 زمزمه هاي انقلاب اسلامي دركشور به گوش رسيد. دانشگاهها زودتر از هر جاي ديگر خبر قيام مردم قم و تبريز را شنيدند. دانشجويان مسلمان و انقلابي اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) را به هر سختي به دست آورده و مطالعه مي كردند.
به تدريج تظاهرات و اعتصابات دانشجويي در سطح دانشگاه علني شد. محمد نيز به صف مبارزه پيوست و با پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) در آگاه سازي دانشجويان و مردم ايفاي نقش مي كرد. با گسترش مبارزات ، خيابانهاي شهر آكنده از تظاهرات و راهپيمايي هاي مردمي شد. پس از مدتي در آبان ماه سال 1357 دانشگاهها تعطيل گشت. محمد هم با استفاده از اين فرصت به گسترش فعاليت هاي انقلابي خود عليه رژيم پهلوي پرداخت.
با اوج گيري مبارزات انقلابي مردم، امام خميني (ره) رهبر انقلاب اسلامي در روز 12 بهمن ماه به كشور و آغوش مردم بازگشت و با رهبري خويش انقلاب اسلامي ايران را در روز 22 بهمن ماه سال 1357 به پيروزي رساند.
محمد در دهم خرداد ماه سال 1356 به خواستگاري خانم پروين بهاء الدين رفت و با قبول وي، طي مراسم ساده اي كه برگزارشد، ازدواج آنها شكل گرفت و زندگي مشترك خود را با سادگي و صميميت تمام آغاز كردند.
همسر محمد درباره ازدواج خود مي گويد:
عروسي ما خيلي ساده بود حتي لباس عروسي و آينه و شمعدان را هم نخريديم. محمد مي گفت: بايد حضرت علي (ع) الگوي زندگي ما باشد.
با پيروزي انقلاب اسلامي مراكز آموزشي و دانشگاهها كه تعطيل شده بودند، دوباره بازگشايي شد. محمد نيز به دانشگاه بازگشت و سال آخر درس خود را به پايان برد و موفق به دريافت گواهي كارشناسي در رشته مهندسي دامپروري گرديد.
محمد پس از پايان تحصيلات، به دليل ارتباط رشته دامپروري با وظايف وزارت كشاورزي به استخدام وزارت كشاورزي در آمد و از سوي سازمان دامپروري به استان كرمانشاه اعزام گشت. او پس از مدتي به سمت مسئول اداره دامپروري استان ايلام منصوب شد و در اين استان به كار خود ادامه داد.
محمد كار خود را دوست داشت و براي پيشبرد كارهايش شبانه روز به تلاش و كوشش مشغول بود. با شروع جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران در روز 31 شهريور ماه سال 1359، مردم به فرمان امام خميني (ره) براي جهاد و دفاع در برابر دشمن متجاوز بسيج شدند. مردم به ويژه جوانان از هر سو عازم مناطق جنگي كشور شدند. محمد در آن سالها در منطقه غرب كشور به فعاليت مشغول بود و شروع جنگ تحميلي از اراده او براي ادامه خدمت خود نكاست. او عليرغم خطرات موجود در منطقه، استوارتر از گذشته به خدمت محرومين منطقه ادامه داد.
با گسترش خرابي هاي حاصل از جنگ تحميلي، ستاد بازسازي روستاهاي مناطق جنگ زده،كار خود را آغاز كرد. محمد نيز براي اولين بار در سال 1361 براي بازسازي منطقه دهلران عازم آن شهر شد.او مسئوليت پاكسازي مناطق مين گذاري شده را بر عهده داشت. مناطقي كه از سوي ارتش عراق مين گذاري شده و زندگي مردم را براي كار و كشاورزي مختل ساخته بود. او كار خود را با جديت و دقت انجام مي داد. تا اينكه روز نوزدهم مهرماه سال 1361 محمد در حين انجام مأموريت بر اثر برخورد با مين از ناحيه پاي چپ و كل بدن مجروح گشت. شدت جراحت او به حدي بود كه نهايتاً پاي چپ وي قطع شد و به درجه جانبازي نايل آمد.
محمد از كار و تلاش عليرغم قطع پاي خود دست برنداشت و از درس و دانشگاه نيز غافل نبود. او هم چنان در كنار كار كردن درس مي خواندتا در دوره كارشناسي ارشد ادامه تحصيل دهد. در كنار اين همه تلاش از مطالعه و تحقيق نيز غافل نبود. نتيجه يكي از تحقيقات علمي او كشف روشي مناسب براي بهبود و افزايش بهره وري در پرورش زنبور عسل بودكه به خاطر آن از سوي وزير كشاورزي وقت لوح تقدير گرفت.
محمد با وجود جراحات ناشي از وجودتركش هاي بسيار در بدنش، بارها به جبهه رفت و با يك پاي قطع شده، براي هدف مقدسي كه داشت، جهاد و مبارزه را ترك نكرد. او شخصي خود ساخته و وارسته بود كه زندگي دنيا برايش ارزشي نداشت. حالات و رفتار او نشانگر عظمت روح و شخصيت والاي وي بود. همرزمانش درباره خصوصيات و ويژگيهاي محمد در زمان حضورش در جبهه چنين مي گويند:
« نماز شب محمد همواره به نماز صبح وصل مي شد. خيلي با محبت بود. او شب ها پنهاني، زماني كه همه خواب بودند، لباس هاي خاكي همرزمانش را مي شست و پوتين هاي آنان را واكس مي زد.» همسر محمد درباره اثر اخلاقي وي بر ديگران مي گويد:
« يكي از همكاران ايشان جزو اقليت هاي ديني بود. اما تحت تأثير اخلاق و منش محمد قرار گرفت و در يك سفر مأموريتي كه همواره او بود، وي به دين اسلام مشرف شد. »
محمد به دليل تجربه و مهارت در زمينه خنثي سازي مناطق جنگي از مين هاي كاشته شده دشمن، همچنان به فعاليت خود براي پاكسازي مناطق جنگي و ايمن سازي زندگي مردم بي دفاع در برابر انفجار مين، به كار خود حتي پس از پايان جنگ تحميلي ادامه داد.
آخرين باري كه او عازم مناطق جنگي براي پاكسازي مناطق مين گذاري شده رفت، حدود دهم دي ماه سال 1368 بود. او خالصانه و شجاعانه به فداكاري خويش ادامه مي داد. او جان خود را بركف نهاده و براي گشايش راه زندگي و هموار ساختن مسير سازندگي كشور وارد ميادين بسيار خطرناك مين گذاري شده مي گشت. تا اينكه در روز نوزدهم بهمن ماه سال 1368 در حال مأموريت و بر اثر انفجار مين در منطقه دهلران، از ناحيه پاي راست و بالاي زانو به شدت آسيب ديد و تركش هاي ريز فراوان سراسر بدن او را فرا گرفت. نفوذ تركش ها به مجاري تنفسي بر شدت جراحت و آسيب ديدگي وي افزود.
محمد با بدني سراسر مجروح به تهران منتقل گشت و براي معالجه به بيمارستان خاتم الانبياء برده شد و پس از نُه ماه بستري و مداوا سرانجام در تاريخ نوزدهم آبان ماه سال 1369 به فيض شهادت دست يافت.
روزي كه پيكر پاك محمد بر فراز دست هاي افراشته محبت مردم و دوستان و همرزمان رهپويش قرار داشت، ياد شهيد محمد عابدي قلب هاي آنها را مي گداخت و خاطره ايثار و فداكاري اش اشك هاي سوزان را از چشمان همه فرو مي ريخت. پيكر جانباز شهيد، محمد عابدي با شكوه فراوان تشييع گشت و در كنار شهيدان انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در قطعه 26 بهشت زهرا جاي گرفت تا او نيز همچو در جوار رحمت حق و اولياء خدا آرام گيرد.
محمد بدان اميد كه داشت و همواره درباره آن مي گفت پيوست:
« تنها موردي كه باعث اميدواري من مي شود اين است كه خدا با من است» آري شهيد محمد عابدي در دنيا با خدا بود و در جهان آخرت، خداوند نيز با او و شهيدان اسلام خواهد بود. 



درباره : شهدای جهاد سازندگی ,
بازدید : 284
[ 1392/04/16 ] [ 1392/04/16 ] [ هومن آذریان ]

از خدا مسئلت مي جويم كه در راه او به خوبي بجنگم و كشته شوم و بتوانم در حين جان دادن جمله حضرت علي (ع) « فزت برب الكعبه » را بر زبانم جاري كنم كه شهادت بزرگترين آرزوي من در اين دنياي خاكي است.
« از وصيت نامه شهيد»
عيد نوروز سال 1344 براي خانواده ديده ور شادابي و طراوت ديگري داشت. در نهمين روز عيد، همزمان با رستن جوانه هاي زندگي درطبيعت، سومين فرزند حاج سيد محمود و حكيمه خانم به دنيا آمد. حاج سيد محمود مردي متدين و اهل تقوا بود كه در شهر كازرون همه او را به پاكي و دينداري مي شناختند. پدر و مادر، نام كودك نو رسيده را سيد جواد گذاشتند.
سيد محمد جواد در دامان مادري متدين و در كنار پدري دوستدار اهل بيت (ع) رشد يافت. پدر او در شهر كازرون در ابتداي بازار دكّان عطاري داشت وخانواده ديده ور با در آمدي كم، زندگي سختي را مي گذراند.
حاج سيد محمود به تأمين روزي حلال و مراعات حلال و حرام در انجام معامله بسيار اهميت مي داد. حاجيه حكيمه خانم نيز هرگز بدون وضو فرزندانش را شير نمي داد. آنها فرزندان خود را از كودكي همراه خود به مسجد محله ( مسجد آهنگران ) مي بردند تا نماز را ياد بگيرند و به جماعت بخوانند.
سيد محمد جواد دوران كودكي را در شهر كازرون با هم بازي هاي خود و در كنار برادران و خواهران كه بعداً به شش نفر رسيد،گذراند. رفت و آمد او به مسجد و شركت در مجالس مذهبي، شالوده اعتقادي وي را تقويت كرد.
سيد محمد جواد در سال 1340 در شهر كازرون براي تحصيلات ابتدايي به دبستان مجتهد رفت. او با پشتكار و علاقه درس مي خواند و به دليل ارتباط و حضورش در مسجد و كلاسهاي قرآن قبل از ورود به مدرسه، در سن دوازده سالگي قرآن را تقريباً حفظ بود و تا سن پانزده سالگي با نهج البلاغه كاملاً آشنا شد. به همين دليل از حدود پانزده سالگي براي نوجوانان محلّه جلسه آموزش قرآن برپا مي كرد.
سيد محمد جواد به دليل تربيت ديني و خانوادگي براي پدر و مادرش احترام ويژه اي قائل بود. از دوران نوجواني هرگز در حضور پدر و مادر پاي خود را دراز نكرد و جلوتر از آنها قدم بر نمي داشت. موقع غذا خوردن رو به قبله مي نشست. او صبر مي كرد تا پدر و مادرش خوردن غذا را آغاز كنند، سپس غذا مي خورد. هرگز صداي خود را بلند نمي كرد. از كودكي براي رفتن به مسجد علاقه خاصي نشان مي داد. خواندن قرآن را خيلي دوست داشت. نهج البلاغه اولين كتابي بود كه در همان اوايل با سواد شدن، شروع به خواندن آن كرد. او داستان زندگي پيامبران و ائمه معصومين (ع) را دوست داشت و اخلاق نيكو و ادب وي مورد توجه همه خانواده و بستگان وآشنايان بود.
در سال 1346، دوره شش ساله تحصيلات ابتدايي پايان يافت. او براي ادامه تحصيل به دبيرستان رفت و سالهاي تحصيلات متوسطه را با موفقيت پشت سر گذاشت و موفق به دريافت مدرك ديپلم در رشته رياضي گشت.
او تحصيلات خود را در شرايطي گذراند كه پدر و مادرش با وجود سختي هاي فراوان و در آمد كم، بر تحصيل فرزندشان تأكيد داشتند و براي درس خواندن فرزندانشان همه جور زحمت را بر خود تحميل مي كردند.
سيد محمد جواد پس از گرفتن ديپلم، براي خدمت سربازي اقدام كرد اما به علت پزشكي از خدمت سربازي معاف شد و پس از معافيت از خدمت سربازي به كار مشغول شد. او در سال 1352 ازدواج كرد و خانواده مستقل خود را شكل بخشيد.
سال 1356 سيد محمد جواد وارد آموزشكده همافري شد و آموزش خود را در اين رشته براي شركت در نيروي هوايي آغاز كرد. به همين دليل بود كه مجبور شد براي سكونت به تهران مهاجرت كند.
او در كنار درس خواندن به فعاليت هاي ديني و مذهبي خود ادامه داد و نسبت به نشر معارف قرآني و تبليغ احكام ديني فرو گذاري نمي كرد اما اين فعاليت ها در آموزشكده همافري جايي نداشت و به همين سبب بود كه نيروهاي امنيتي رژيم شاه او را دستگير و بازداشت كردند. در مدت يكسالي كه او در آموزشكده همافري درس مي خواند، بارها از سوي مأموران رژيم دستگير و از مدت يك روز تا يك هفته در بازداشت بسر مي برد.
فشار روحي و رواني بر سيد محمد جواد در آموزشكده همافري و دوران بازداشت و دستگيري وي به حدّي بود كه او را بيمار ساخت و براي مدتي در بيمارستان بستري شد و پس از آن به دليل فعاليت هاي مذهبي از آموزشكده اخراج گرديد.
سيد محمد جواد پس از اخراج به شهر خود كازرون بازگشت و با كار و كارگري به ادامه زندگي پرداخت. اما در اين دوران كه به اواخر سال 1356 نزديك بود، تحولات جديدي در زندگي او آغاز گشت. نهضت انقلاب اسلامي ايران به رهبري بزرگمردي از سلاله اولياء خدا، همچو آبي زلال، تشنگان حكومت ديني را سيراب ساخت و جان و دل جوانان مسلمان و انقلابي را به خود جلب كرد.
شهر كازرون كه شهري مذهبي بود خيلي زودتر از شهرهاي ديگر به پشتيباني از امام خميني (ره) پرداخت. مردم با تمام وجود به ميدان مبارزه با رژيم پهلوي آمدند و جريان انقلاب اسلامي روز به روز شدت گرفت. سيد محمد جواد نيز در اولين روزهاي نهضت، فعاليت هاي انقلابي خود را آغاز كرد او در كنار پدرش در تكثير و توزيع اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) كوشش فراواني داشت، براي پخش اعلاميه ها در شهر كازرون فعاليت مي كرد و در تظاهرات و راهپيمايي هاي انقلابي عليه رژيم پهلوي فعالانه شركت داشت.
با پيروزي انقلاب اسلامي در روز 22 بهمن ماه سال 1357، شهر كازرون يكپارچه شور و شادي بود. سيد محمد جواد نيز به يكي از آرزوهاي بزرگ زندگي اش رسيده بود و در جشن پيروزي انقلاب اسلامي شادمانه شركت داشت.
مدتي از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود كه امام خميني (ره) براي سازندگي روستاها و ساختن ويراني هاي به جا مانده از رژيم پهلوي و كمك به مردم محروم و روستا ييان زحمتكش، فرمان تأسيس جهاد سازندگي و مشاركت همه مردم را در اين حركت صادر كردند.
سيد محمد جوادتقريباً چهار ماه پس از تشكيل جهاد سازندگي، روز بيستم مهر ماه سال 1358 به همكاران جهاد سازندگي پيوست. كار در جهاد سازندگي براي او عبادتي بزرگ بود و تلاش شبانه روزي وي در انجام خدمت به روستاييان و محرومان، عاشقانه و با تمام وجود ادامه يافت.
از ارديبهشت ماه سال 1359، خبرهايي از زد و خوردهاي مرزي بين نيروهاي ايراني و عراقي شنيده مي شد اما حمله همه جانبه ارتش متجاوز عراق در آخرين روز تابستان آن سال از مرزهاي زميني در مناطق غربي و جنوبي كشور و نيز مرزهاي هوايي و دريايي، آغاز جنگي هشت ساله را عليه جمهوري اسلامي و ملت ايران اعلام كرد.
رهبر حزب بعث عراق قصد تصرف سه روزه استان خوزستان و بر اندازي نظام جمهوري اسلامي را در مدت يك هفته درسر مي پروراند. اما با سخنراني حماسي حضرت امام (ره) مردم در سراسر كشور براي مقابله و جهاد با دشمن آماده شدند و جوانان پر شور و انقلابي مي كوشيدند تا خود را هر چه زودتر به مناطق مرزي و جبهه هاي نبرد برسانند.
ارتش عراق در چهارمين روز حمله، از دو محور جاده شلمچه و جاده اهواز به دروازه هاي خرمشهر نزديك شد و طي چند بار حمله، قصد ورود به شهر را داشت كه هر بار با مقاومت مردم خرمشهر عقب نشيني كرد، اما پس از 35 روز مقاومت جانانه، سرانجام خرمشهر در چهارم آبان ماه سال 1359 به اشغال نيروهاي دشمن در آمد.
از سوي ديگر، روز ششم مهرماه ارتش عراق بعد از عبور از منطقه شمال كرخه در منطقه سبحانيه، روي كرخه پل زد و با تانك هايش وارد سوسنگرد شد. فرماندهان دشمن اداره شهر تحت اشغال سوسنگرد را به گروه ضد انقلاب جبهه التحرير سپردند. اما چهار روز بعد در تاريخ دهم مهر ماه سال 1359 رزمندگان سپاه اهواز به فرماندهي علي غيور اصلي، سوسنگرد را آزاد ساختند.
سيد محمد جواد از اولين روزهاي جنگ به جبهه شتافت و در تاريخ پانزدهم مهر ماه سال 1359 به منطقه جنوب اعزام گشت روز بيست و چهارم آبان ماه سال 1359 كه ارتش عراق از سه طرف: سبحانيه - احيمرو ابوحميظه وارد سوسنگرد شد، سيد محمد جواد در گروه رزمندگان دويست نفره اي قرار داشت كه با مقاومت و فداكاري مانع سقوط شهر سوسنگرد شدند.
دو روز بعد در تاريخ بيست و شش آبان ماه سال 1359، رزمندگان ارتش، سپاه پاسداران و ستاد جنگ هاي نا منظم ( گروه شهيد چمران ) به كمك محاصر شدگان سوسنگرد آمدندو بار ديگر شهر در اختيار رزمندگان اسلام قرار گرفت.
پس از مدتي فرماندهان ايراني دريافتند كه با جنگ هاي كلاسيك و شيوه هاي شناخته شده نمي توان كاري از پيش برد. بنابراين طرح عمليات چريكي و غير كلاسيك در دستور كار رزمندگان اسلام قرار گرفت.
روز بيست و شش اسفند ماه سال 1359، در راستاي اجراي عمليات چريكي، عمليات المهدي (ع) از سوي رزمندگان آغاز گشت. سيد محمد جواد كه در عمليات قبل آن بر اثر برخورد تركش از ناحيه پاي راست مجروح شده بود، با گذراندن پانزده روز مرخصي و مداوا، خود را به منطقه رساند تا عمليات المهدي (ع) را فرماندهي كند. او در مدت حضورش در جبهه هاي جهاد فقط براي پانزده روز مداوا به مرخصي رفته بود. جهاد شبانه روزي او را به فرماندهي شجاع و لايق تبديل ساخته و اخلاق نيكو و صفاي باطن، بر نفوذ كلام و محبوبيت اش مي افزود.
خدمت او در سمت فرماندهي عمليات، جانشيني طرح و عمليات و مسئوليت هاي ديگر، تجارب ارزشمندي براي فرماندهي وي در عمليات المهدي (ع) بود.
شب عمليات فرا رسيد. غروب هنگام، برادر عزيزي و برادران توانا و نوري، به قرارگاههاي همرزمان در خانه هاي متروك شهر سركشي كردند تا آنان را با نقش و وظيفه اي كه در عمليات داشتند، بيشتر آشنا سازند.
سيد محمد جواد آن شب روحيۀ ديگري داشت. شب قبل از عمليات غسل شهادت كرد و نماز شب خواند و صبح آن روز نماز جماعت به امامت وي برپا شد. او پس از نماز خطبه اي از خطبه هاي نهج البلاغه را بيان كرد و همراه با برادر رضوي به تشريح عمليات براي رزمندگان پرداخت. پس از آن دوباره درباره شهادت و حضرت سيد الشهداء (ع) سخناني بيان كرد و با پايان اين سخنان، رزمندگان به فرماندهي سيد محمد جواد آماده جهاد و نبرد با دشمن شدند.
محور عمليات از سوسنگرد تا هويزه و پادگان حميد امتداد داشت. آن روز هدف رزمندگان، جهاد تا شهادت بود و فرمانده شجاع و مومن عمليات، سيدمحمدجواد، با ايماني كامل و با همه وجود به ميدان جهاد آمده بود.
ساعت 7 و 30 دقيقه صبح، اولين مرحله عمليات به فرماندهي سيد محمد جواد آغاز شد. هدف اين مرحله از عمليات انهدام دشمن در غرب سوسنگرد تا روستاي احمير طراحي شده بود. عمليات در اوج آتش دشمن جريان داشت. رزمندگان جوان با شجاعت و ايثار خطوط دشمن را شكافته و به قلب دشمن مي زدند.
سيد محمد جواد در آن روز در قلب خود احساس ديگري داشت. ياد خوا بي كه شب قبل از آمدن به جبهه ديده بود، ذهن او را مشغول كرده بود. او شب قبل از حضور در جبهه خوابي ديد كه هنگام وداع آن خواب را در گوش پدرش بازگو گرد. او به پدر گفت: در خواب ديدم اسبي سفيد از آسمان پايين آمد، مرا بر پشتش سوار كرد، سپس به آسمان پرواز كرد و آن قدر بالا رفت كه ديگر زمين را نديدم، او به پدر گفت: « مطمئنم كه در اين رفتن، ديگر بازگشتي نيست.»
حمله شروع شده بود. رزمندگان بي محابا به مواضع نيروهاي عراقي مي زدند. دشمن از اين حمله سخت غافلگير شده بود. عمليات با سرعت غير قابل تصوري پيش مي رفت. با انهدام يك گردان تانك و يك گردان مكانيزه دشمن رزمندگان دلاور و مجاهدان اسلام به مرحله پيروزي نزديك شدند. آنها به اولين خاكريزهاي دشمن رسيدند.
سيد محمد جواد در اولين خاكريز، هدف تير مستقيم دشمن قرار گرفت. تير به زير گلو و قسمت راست بدن او برخورد كرد. سيد محمود بر زمين افتاد و به طرف پشت خاكريز فرو افتاد. يكي از همرزمانش كه شاهد تير خوردن او بود، به سويش دويد. او درباره حالات سيد محمد جواد در آن لحظات مي گويد:
« سيد در حالي كه از شدت درد زمين را چنگ مي زد، با صدايي گرفته كه از گلوي چاك چاك او به سختي شنيده مي شد، اشاره كرد كه حمله را ادامه دهيد و پس از آن شروع به ذكر گفتن كرد و در همان حال كلاهخود را روي صورتش قرار داد تا همرزمانش از ديدن حال وي سستي به خود راه نداده و به جهاد و مبارزه ادامه دهند . خون تمام سينه و بدن سيد محمد جواد را فرا گرفت. سرخي روي او و گلوي بريده بريده اش، با زمزمه هاي عاشقانه، لحظه هاي وصال را نويد مي داد.
با فرو كش كردن عمليات، همرزمانش توانستند او را به بهداري منتقل كنند. پزشكان حدود نيم ساعت براي مداواي او كوشيدند. اما سيد محمد جواد قصد ماندن در عالم خاكي را نداشت و در جستجوي نوري عظيم، چشم اميد و شوق به افلاك و عالم ديگرگشوده بود. سيد محمد جواد به آرزوي خويش رسيد و به سعادت شهادت نايل گشت.
پيكر پاك فرمانده شهيد سيد محمد جواد ديده ور پس از شش ماه جهاد و حضور دلاورانه در جبهه هاي نبرد به زادگاهش كازرون بازگشت. آن روز شهر كازرون يكپارچه عزا و اشك بود. حضور مردم در مراسم تشييع و تدفين او به حدّي بود كه رسيدن پيكر مطهرش تا محل تدفين در كنار بقعه آقا سيد محمد، ساعت ها به طول كشيد و با سوز دل و اشك هاي ديدگان سه فرزند يادگارش و همسر و پدر و مادر و خانواده اش به آغوش خاك سپرده شد. تا مزار او همچو پرچمي در اهتزاز و نشاني پر افتخار، زيبنده شهر كازرون و يادواره حماسه جهاد براي رهپويانش براي هميشه تاريخ قرار گيرد. 



درباره : شهدای جهاد سازندگی ,
بازدید : 215
[ 1392/04/16 ] [ 1392/04/16 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 1592 صفحه قبل 1 2...1582 1583 1584 1585 1586 1587 1588 1589 1590 1591 1592 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 491 نفر
بازديدهاي ديروز : 120 نفر
كل بازديدها : 3,707,029 نفر
بازدید این ماه : 1,525 نفر
بازدید ماه قبل : 1,212 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 5 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک