فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

باقري,محمدحسين

 

تحصيلات دوره ابتدايي را در دبستان شهيد خليل نوروزي فعلي و دوره راهنمايي را در مدرسه توفيق به پايان رساند. تحصيل ايشان در دوران متوسطه همزمان بود با به ثمر رسيدن انقلاب شکوهمند اسلامي و به همين دليل ايشان سنگر مدرسه را رها کرد و حضور در سنگر جبهه و صحنه جنگ و جهاد با کافران بعثي ودشمنان مردم ايران را ترجيح دادند.از بدو تشکيل سپاه فعاليت خود را دراين نهاد آغاز کردند و تا زمان شهادت ، به عنوان پاسدار و بسيجي در خدمت جمهوري اسلامي بود . از جمله سمت هاي ايشان فرمانده اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران ابهر و نيز مسئول ندامتگاه دادسراي انقلاب اسلامي بود.ا و هنگامي که سمت فرمانده اطلاعات و عمليات تيپ يکم لشگر 31عاشورا را به عهده داشت ،به مقام رفيع شهادت نايل آمد.دوستانش در مورد او چنين مي گويند:
حسين باقري آنقدر در محل خودشان حضورش کم بود که اهل محل او را نمي شناختند. لذا به جز شهيد محمود سهرابي که همسايه خيلي نزديک ايشان بود . همسايه هاي ديگر او را نمي شناختند. بعد از شهادتش يکي از همسايه ها پرسيد: مگر حسين پاسدار بود؟ اوعاشق امام حسين (ع) بود و در آخر نيز به ديدار معشوق خود ابا عبدالله الحسين (ع) شتافت.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم اغفر لي الذنوب اللتي تنزل البلاء
خدايا بيامرز برايم گناهاني که بلا را نازل مي کند.
اي صاحب اختيار ، اي عزيز ، اي هادي ، اي شنونده همه دردهاي نهان اي خداي هر دو عالم ، اي معشوق ،اي عشق ، چگونه صدايت زنم ؟ با چه نامي ؟ چگونه به خود اجازه دهم که به غير تول دل بندم ؟ اي که مهربانيت بيش از حد تصورات است ، اي که بزرگيت ، عزت ات ، جلالت ، مهربانيت در ذهن ما انسانها نمي گنجد زيرا ما محدود و شما (تو) نامحدودي .چگونه قابل سنجش است ؟ اي خالق همه هستي، مولا جان ، مرا درياب که در خويشتن غوطه ورم . معبودا تو شاهدي بر تمام اسرارم و تو شاهدي که از تمامي مظاهر مادي بريدم تا به ديدارت لحظه شماري نمايم. جوان هستم ، نا اميدم مفرما .قاضي الحاجات تويي و من محتاج جلوه ديدار تو . اي بهترين دوست . اي يگانه اتکاي قلبم. الهي حرکت کردم ، حرکتي که بتوانم زود به ديدارت برسم . اي محبوب من . اين چندمين وصيتي است که من مي نويسم ولي هر دفعه به اشکالي برمي خورم و مي بينم که باز ناخالصي دارم . خدا جان تمام اعضاء و جوارح مرا به سه چيز آراسته کن. 1- ايمان 2- تقوي 3- يقين .
خدا جان مطمناً اين سه مورد در راه رسيدن به جوار پرشکوهت مرا ياري مي دهند تا به کمک غيبي تو به آنها دست يافته و انسان باشم و انسان بودن خود را بفهمم تا در دنياي پست و تاريک بتوانم قدي مطمئن در راه رسيدن به هدفم به پيمانم بردارم. خدا جان جوان هستم . هر لحظه گناه کردم و باز به خود آمدم و از تو شرمنده شدم. اي اميد اميدواران . اي خدا جان . تو آخرين مرحله عشقي ، آخرين دوست و آخرين يار هستي براي کساني که به اميد تو و لقاي تو لحظه شماري مي کنند. خدا جان سپاست مي گويم که دوباره بر من منت نهادي که در جبهه حضور به هم رسانم. تورا شکر مي کنم خدا جان همه دوستان رفتند و من هنوز درجا مي زنم. آخ چقدر سخت است. خداي من طاقت و تحمل اين همه سختي ها را در خود نمي بينم. خدا ي من مرا درياب . آخ چقدر سخت است جدايي بين دو دوست صميمي . وه چه سخت است بين عاشق و معشوق فاصله افتد و اين لحظه ها چه ناگوار و دهشتناک است ؟ معبودا همه عزيزان رفتند . خدا جان رفتن اصغر بسطاميان آتش بر جانم زد، هيچ شدم . از تو شرمنده شدم که چرا باز مانده ام . بارالها از دوري آن شهيدان ، آن رادمردان در عذاب الهي به سر مي برم. اي معبودم از اين تنهايي نجاتم ده . الهي اگر صلاح ميداني بس است . خدايا به اين دنياي به ظاهر زيبا و در باطن پست هرگز دل نبستم. دل گسستن از اين دنيا را در خود قوت بخشيدم. گرچه مکاني گواراست اما به يقين برايم ثابت شده که دوامي ندارد. رابطه خود را با دوستان نزديک ات بيشتر کردم با آن بسيجيها و خانواده هاي معظم شهدا که تا شايد شفيع باشند در آن ديار، خدا جان جواني ام را در راه حفظ و پاسداري از دين ات ، و از پيغمبرت محمد مصطفي (ص) گذراندم و از شانزده سالگي در جبهه ها خالصانه قدم برداشتم تا علاقه وافر خود را نسبت به تو و ائمه (ع) به مرحله اجراء و عمل بگذارم .
و اما دوستان خوبم از امام اطاعت کنيد و نگذاريد تنها بماند.
سخنان گهربار ايشان را بدون فوت وقت انجام دهيد. مريد و مطيع او باشيد. سربازي سرافراز براي مرز و بوم باشيد. عزيزانم تاريخ عاشورا و جريانات کوفه دوباره تکرار شده. اهل کوفه نباشيد. پاسداري نماييد از خون شهيدان . دوستان عزيز و با وفايم. در هر مکان بر عليه ضد انقلابيون بشوريد. مشت محکمي بر دهان اين زالوصفتان اين مسلمانهاي شناسنامه اي بزنيد. اي کسانيکه دلتان در پي رضاي حق تعالي است مي بايد از هيچ کس نهراسيد و خائنين را به زير سئوال ببريد و تودهني محکمي به ايشان بزنيد. اغماض در کار نباشد خصوصاً اگر مسئول باشيد. اي گروه رنج کشيده انقلاب ، تقوي الهي را پيشه خود کنيد. مواظبت نماييد از اين دشمنان دوست نما،بخشکانيد اين ريشه هاي پست را . برادرانم تا حال هر چه بوده گذشت ولي از اين به بعد مواظب مسئولين باشيد. در انتخابش که از چه طايفه اي است ، گذشته و حالش چيست. فردي انتخاب نشود که برود خلاف مصالح کاري نمايد، ارزشهاي انقلاب را زير سئوال ببرد. رشوه گير نباشد. دزدي و عوام فريبي نکند. اگر چه با شما دوست باشد . به مردم بگوييد تا رسوايش کنند تا که دامن پاک انقلاب از هر کثيفي مصون باشد. برادرانم سطح مطالعه تان بيشتر باشد . بنيه فکريتان بيشتر باشد. در فعال کردن سطح آگاهي تان قدم برداريد. کوته فکري ديگر بس است. فقط معيار و ملاک امام عزيز باشد ، ديگران هيچ .
برادرم اگر بينش داشته باشي دور و برت را خوب مي فهمي و براي پيشبرد اهداف انقلاب موانع ايجاد شده را نابود مي کني ولي زشت است که يک فرد انقلابي ، حزب اللهي کم فکر باشد . آگاهي نسبت به مسايل روز نداشته باشد. استقلال فکري نداشته باشد . برادرم همه چيزت امام است . از او نه يک قدم جلو و نه يک قدم عقب بردار. برادرم هشيار باش . اميدوار باش و خالصانه حرکت کن. قوي دل باشيد چون کوه استوار باشيد . همديگر را به سطح بالا بکشيد. معيار و ملاک امام و شرع مقدس باشد . سعي نماييد رشادتهاي نواب آن سيد عاشق ، آن شهيد بزرگ را احيا کنيد. نگذاريد گروهکهاي ملحد فعاليت کنند. سعي نماييد فکر و انديشه شهيد بهشتي ، چمران ، رجايي را تجديد نماييد. نگذاريد فکرتان ساکن باشد. سفارشهاي امام مبني برمطالعه کتابهاي فيلسوف عاليقدر شهيد مطهري را اجرا نماييد و بخوانيد تا بفهميد در چه عصري زندگي مي کنيد. برادرانم از لحاظ فکري و عقيدتي از برادران بزرگم بيوک ملايي و سيد صادق کمک بگيريد. به همديگر کمک کرده ، غرور گريبانگير شما نشود. سعي کنيد در سه مورد محتاج ديگران نباشيد. داشتن فکر سالم به دور از هر موضوع ، شناخت ديگران به لحاظ فکريشان ، دل بريدن از همه کبر و دل بستن به خدا. مطالعه بيشتر داشته باشيد تا ميدان فکر و آگاهيتان وسعت يابد و در آخر از اهل خانواده ام طلب حلاليت مي کنم ، خصوصاً از خواهرانم. به خصوص از خواهر بزرگم که حق پدر و مادري به گردنم دارد، اما مادرم از اذيتهاي من درگذر ، مي دانم که خيلي اذيتت کرده ام اما براي حفظ انقلاب مجبور بودم و قسم به جدت بي بي زهرا (س) ميدهم که حقت را حلالم کني و تو نيز پدرم حق پدريت را حلالم کن . مي بخشيد که برايتان نقطه اتکايي نشدم . اما برادران شما را به خدا مي سپارم و اميدوارم که مرا حلال کنيد ، با همديگر مهربان باشيد و در اعمال و رفتارتان تجديد نظر نماييد. با همديگر و فاميلها بيشتر رفت و آمد کنيد. طلب عفو از شما به خاطر خداوند و به خاطر مظلوميت اسلام خواستارم . ديگر عرضي خدمتتان ندارم و شما را به خدا مي سپارم.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار .
السلام عليکم و رحمه الله و برکاته
محمد حسين باقري ـ 6/11/1365



خاطرات
علي چام :
او يک بسيجي دلاور و مخلص در جنگ بود که خاطراتي از او دارم و عرض مي کنم . حسين آقا هميشه خندان و بسيار شوخ طبع و معتقد به نظام و انقلاب بود . خانواده شهيد باقري از خانواده هاي مستضعف بود ندو هميشه قدر مستضعفين را مي دانست. به قول امام (ره) سربازان بسيجي ، کوخ نشينان هستند و حسين نيز از جمله آنان بود . در عملياتي که انجام مي شد و اگر حسين از آن بي خبر مي ماند ، بسيار ناراحت مي شد . از دوستان که به عمليات رفته و او را خبر نکرده بودند، مدتي قهر مي کرد تا اينکه يک عمليات ديگر شروع مي شد و او با آنان آشتي مي کرد. خاطره اي که از ايشان دارم در عمليات تکميلي کربلاي 5 بود . با هم آمديم تا برادري که مهمان ما بود راهي کنيم . اين برادر وقتي که از ماشين پياده شد و خواست برود با حسين ديده بوسي کردند . ولي من اينکار را نکردم و با او خداحافظي مختصري کردم . در راه که از بدرقه آن برادر بر مي گشتيم ،گفتم : حسين خيلي با ايشان صميمي برخورد کردي ؟ حسين در جواب گفت : اين آخرين بار است که او را مي بينم و فکر نمي کنم که او را براي بار ديگر ببينم. من گفتم تو از کجا مي داني ؟ گفت : خودت هم خواهي ديد. نمي دانم به ذهن و قلب حسين چه چيز خطور کرده بود که يقين داشت او شهيد خواهد شد. بعد آمديم و يک شب مانديم صبح همان روز که بيدار شديم گفت من خوب ديدم ، يکي از شهداء آمد و از دم خانه مرا به مسجد دعوت کرد و بعد من به مسجد رفتم . آن برادر شهيد در مسجد را زد ولي کسي در را باز نمي کرد تا اينکه باز شد . کسي که در را باز کرد آن برادر شهيد را مي شناخت ولي مرا نمي شناخت وارد که شديم در داخل مسجد با طبيعت بي نظير و بي همتايي که سبز و خرم بود و آب از جويبار ها مي آمد روبرو شدم . در ميان درختان ، درخت خرما هم زيادبود. من گفتم قبلاً من اينجا را ديده ام. ما مي خواستيم به اينجا حمله کنيم ويکي از مناطق جنگي است . گفت : نه اينجا منطقه اي که مي گويي نيست . اينجا منطقه اي است که به آن جنت مي گويند و تو الان در باغ جنت هستي و اين نخلها نخلهاي بهشتي هستند. شب بعد که عمليات شروع شد ، مي خواستيم به عمليات برويم، حسين مرا به گوشه اي برد و گفت مبادا خوابي که من ديده ام را به کسي بگويي و به حاج منصور هم نگو . من گفتم که به شما قول ميدهم که به هيچ کس نگويم تا امروز من اين خواب را به کسي نگفتم.

عبدالله حقيقت:
روزي که با هم به مسجد رفته بوديم . هنگام برگشتن اصرار کرد که ناهار را به خانه آنها بروم . من هم قبول کردم . وقتي به خانه آنها رفتيم وارد اتاق بسيار کوچک او شديم . اصلاً از تعجب خشکم زده بود . چرا که اين پسر نه تنها که خودش عاشق شهادت بود ، بلکه آنهايي هم که قبل از او به شهادت رسيده بودند ، عکسهايشان زا بزرگ کرده و قاب گرفته و به اتاقش زده بود . يکسري هم از فرماندهان ، گردانها که شهيد نشده بودند، حسين عکس آنها را هم کشيده بود . من گفتم : آنها که شهيد نشده اند ، چرا عکس آنها را کشيده اي ؟ گفت : اينها هم شهيد هستند . اما شهيد زنده اند . اين را هم به شما بگويم که واقعاً يکي از شهداي بزرگوارمان شهيد حميد احدي بود که حسين خيلي عاشقش بود . من دقيقاً يادم هست که يکروز حسين آمد و گفت : باور مي کني به جز علي مولايمان کسي هم باشد که دعاي کميل را از حفظ زمزمه کند ، گفتم : شايد باشد اما خوب مشکل است. گفت : فرمانده گردانمان برادر شهيد حميد احدي اين دعا را از حفظ مي خواند . حسين تکيه کلامش شهيد احدي بود . بله اينها هر دو شهيد شدند و رفتند و انشاء ا... ما نيز از خدا مي خواهيم بالاخره دست ما را به دست آنها برساند. من دقيقاً يادم هست از يکي از وصيتنامه هاي شهيد احدي؛ حسين يک مقداري را خوانده بود و گفت : که برادر حميد در وصيتنامه اش نوشته است که برادران اول خودتان را اصلاح کنيد و بعد ديگران را اصلاح کنيد . اين حرف خيلي در حسين تاثير گذاشته بود که روزي از روزها در لشکر 17 علي ابن ابي طالب (ع) با حسين با هم بوديم و فرمانده گردانمان هم برادر شهيد محمد اشتري بود که خداوند روحشان را شاد کند.
حسين به عنوان پيک گردان مشغول خدمت بود و انجام وظيفه مي کرد .آنها در سنگر خودشان دعاي کميل مي خواندند که حسين هم آمده بود. البته اين را بگويم که همه بچه ها اهل معرفت بودند . همه آنها بدون استثناء اهل دعا و راز و نياز بودند . يعني يک نفري که اهل دعا و راز و نياز نباشد اصلاً جايش آنجا نبود . همه رزمندگان قبلاً بالاخره يک تغيير و تحويلي در دلشان ايجاد کرده بودند که به جبهه آمده بودند . ما هم رفتيم داخل و ديديم برادر حميد با يک لحني و با يک نداي دلنشين دعا را زمزمه مي کردند. همه بچه ها آنجا مخلصانه گريه مي کردند . آنهايي که ياد جواني مي کردند يا قبلاً يک سري از آنها که خطاهايي را داشتند بيادشان مي آوردند. يکي زمزمه مي کرد ، يک گريه مي کرد ، من شايد به هيچ وجه تا آخرين لحظه عمرم فراموش نمي کنم و فکر مي کنم خدا هم چند درصدي از گناهان بنده را بخشيده باشد. همين طور هم هست چون آن شب حضرت زهرا (س) امام زمان در آن مجلس حضور داشتند. من به اين مجلسي که رفته بودم مديون حسين بودم.

اين برادر عزيزمان مدتي مجروح بودند که من در بيمارستان پيش او رفتم . اصلاً مجروحين ما هم واقعاً يک روحيه فوق العاده اي داشتند، آنهايي که در جبهه و جنگ مجروح شده بودند با مريضان ديگر فرق داشتند ، يعني در يک اتاقي دو مجروح جنگي بود و بقيه بيماران عادي بودند. اين دو مجروح جنگي به آن اتاقي که مريضهاي ديگر بودند يک صفايي داده بودند . بردن راديو ضبط به بيمارستان ممنوع است ولي با توجه به اينکه رييس بيمارستان دو برادرش را در جبهه هاي جنگ تقديم انقلاب کرده بود اين اولويت و اين اجازه را به بچه هاي مجروح داده بودند که از راديو ضبط استفاده کنند. بچه ها هم عاشق نوارهاي حاج صادق آهنگران بودند .
اويا مسئول محور اطلاعات بود يا در گردان کار مي کرد . خصوصياتي که اين برادر داشت ، هميشه سعي مي کرد که هيچ موقع مسئوليت قبول نکند ، چون من دقيقاً يادم هست که يکبار گفت که من هنوز به آن حد نرسيده ام که مسئوليت قبول کنم تا اينکه در اين اواخر منظورم از اواخر همان زماني است که در لشکر 17 مشغول خدمت بوديم. آن موقع بالاخره ديگر به حسين تکليف کرده بودند که تو اين کار را بايد بکني . شما استعدادش را داريد مي تواني سه تيم يا چهار تيم را با خودت ببري و بياوري واقعاً هم خيلي کار کرده بود ديگر استاد آن کار شده بود . چون به او تکليف کرده بودند ايشان هم مسئوليت را پذيرا شده بود.

در عين حال که حسين با من يک دوست صميمي بود ، يکسري از حرفهاي دلش و اسرار خودش را به من مي گفت . در عين حال يک فرمانده منحصر به فرد بودند . وقتي به شناسايي منطقه هور رفتند . من يک ماهي بود که حسين را نديده بودم . وقتي به قرارگاه لشگر برمي گشت مي گفتيم : حسين کجا بودي ؟ اصلاً يکبار نشد از موقعيتهاي نظامي که در دستش بود، اسرار نظامي را بگويد . ايشان مسئول محور اطلاعات بودند . آن هم اطلاعات لشکر 17 علي ابن ابيطالب که از لشگرهاي طرازاول سپاه بود . با توجه به فرماندهان دليري که داشت واقعاً روي لشگر حساب مي کردند . در هر نقطه از ايران مخصوصاً در جنوب قرار بود يک منطقه اي شناسايي شود ، اول نيروهاي اطلاعات وعمليات لشگر به آنجا مي رفتندکه يکي از اين فرماندهان مهم اطلاعات هم برادر شهيدمان حسين بود . در شناسايي يک عمليات که ايشان واقعاً نقش مثبتي داشتند بعد از چند مدتي که من ايشان را ديدم که آمده بودند به عقب، از ايشان پرسيدم ، حسين کجا بودي ؟ گفت ببين مهدي ، من با شما دوست هستم چون اينجا عده کمي از بچه هاي زنجان در اين لشگر هستيم . خواهش مي کنم در محدوده کار من دخالت نکن.
واقعاً يک خصوصيت به خصوصي داشت. شوخ طبع و هميشه خنده رو بود . ماموريتي که به نيروهاي تحت امر خودش محول مي کرد تا آخر پيگير بود. بايستي بالاخره گزارش کار را به او ارايه مي دادند و همچنين ايشان گزارش کار خودشان را به فرمانده اطلاعاتشان مي دادند.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان زنجان ,
برچسب ها : باقري , محمدحسين ,
بازدید : 231
[ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,860 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,961 نفر
بازدید این ماه : 2,604 نفر
بازدید ماه قبل : 5,144 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک