فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

يوسفي ,احمد

 

در خانواده اي متوسط در شهرستان زنجان ,ودر سال 1335 ه ش به دنيا آمد. پدرش که دو سال پس از جنگ جهاني دوم به همراه والدينش به زنجان مهاجرت کرده بود به کار آزاد اشتغال داشت و با خانم حوريه صابري تشکيل زندگي مشترک داده بود.
وي در مورد تولد احمد مي گويد:
فرزند اول ما دختر بود بعد از دو سال به پا بوسيي امام رضا به مشهد مقدس رفتيم و از امام رضا خواستم که فرزند پسري به ما عنايت کند که لطف ايشان شامل حال ما شد و صاحب فرزند ذکور شديم.
احمد، دو سال قبل از ورود به مدرسه به مکتبخانه رفت و به فراگيري قرآن پرداخت. دوره ابتدايي را در مدرسه جعفري زنجان و دوره راهنمايي را در مدرسه خاقاني گذراند. در دوره دبيرستان پس از اتمام سال دوم در سال 1355 ترک تحصيل کرده و به خدمت سربازي رفت. دوره‌ي آموزشي را در کردستان و بقيه خدمت را در هشتپر گذراند. پس از اتمام خدمت سربازي، در دبيرستان شبانه تحصيل را از سر گرفت و تا اخد ديپلم ادامه داد. در سالهاي قبل از انقلاب از طريق شرکت در مجالس مذهبي از جمله جلسات سخنراني شهيد مدني رحمت الله در مسجد ملاکار (ولي عصر فعلي) و همچنين با شنيدن نوارهاي سخنراني با افکار امام خميني آشنا شد. در جريان همين مبارزات مردمي، اعلاميه هاي انقلابي را بين مردم پخش مي کرد. گاهي هم به همراه دوستانش به قم مي رفت و نوارهاي سخنراني حضرت امام را به زنجان مي آورد و توزيع مي کرد. برادرش در اين باره نقل مي کند:
يک بار براي اينکه ساواک از فعاليت وي مطلع نشود، برادر کوچکم حسين را با خودش برد. وقتي از قم بر مي گشتند در چهار راه انقلاب نيروهاي ساواک او و برادرم را مي بينند ولي چون پسر بچه اي همراه او بود، چندان مشکوک نمي شوند و با وجود اينکه ساکش را مي گردند نتوانستند به اعلاميه دست يابند.
در يکي از شبهاي دوران انقلاب، بعد از اقامه نماز مغرب و عشا در مسجد چهل ستون، مردم فرياد الله اکبر سر دادند که موجب يورش سربازان رژيم به مردم و پراکنده شدن آنها شد، ولي احمد و چند تن از دوستانش به هنگام فرار با درهاي بسته مسجد رو به رو شدند و به دام افتادند و مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفتند. احمد با سر و صورتي خونين به منزل دختر عمويش رفت و پس از تعويض لباسها و شستشوي خون با ظاهري عادي به منزل بازگشت و در اين مورد صحبتي با خانواده نکرد.
در فعاليتهاي دوران انقلاب در زنجان، احمد نقش مهمي داشت و بزرگترين راهپيمايي زنجان با هدايت و برنامه ريزي وي انجام شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در زنجان، احمد نقش مهمي داشت و بزرگ ترين راهپيمايي زنجان با هدايت و برنامه ريزي وي انجام شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به مدت يک سال به طور افتخاري با سپاه پاسداران انقلاب همکاري داشت. به دنبال صدور فرمان امام مبني بر تشکيل ارتش بيست ميليوني از هر مسجدي نماينده اي معرفي مي شد تا در جلسه توجيهي شرکت کنند. مسئوليت اداره جلسه به عهده احمد بود. يکي از شرکت کنندگان در اين جلسه خانم فخر السادات موسوي بود که اين جلسه و همکاريهاي بعدي زمينه آشنايي و ازدواج آن دو را فراهم آورد.

همسر احمد که در سالهاي بعد نيز به عنوان مسئول بسيج خواهران زنجان با سپاه همکاري داشت در اين باره مي گويد:
من درآن زمان، عضو تشکيلات بسيج زنجان بودم و چون خانمي نبود تا کلاس اسلحه شناسي را بر عهده بگيرد، به ناچار از محضر برادراني چون شهيد اصغر محمديان، شهيد قامت بيات و شهيد احمد يوسفي در امر آموزش بهره مي گرفتيم. ايشان هم مربي نظامي و تاکتيک و تخريب ما بود و هم راهنما و اداره کننده برنامه هاي بسيج.
خانم موسوي به دليل اشتغال به تحصيل در مقابل خواستگاري غيره منتظره خانواده يوسفي پاسخ منفي داد. پدر ايشان نيز که ارتشي بود و از مشکات زندگي با يک نظامي آگاهي داشت. با اين وصلت مخالف بود. ولي پس از مدتي، ويژگي هاي اخلاقي و معنوي احمد آنها را در امر پذيرش اين ازدواج قانع کرد. ازدواج آنان در کمال سادگي با مهريه اي به ميزان مهر السنه حضرت زهرا با هزينه اي حدود يازده هزار تومان، در مجلس شوراي اسلامي و با وکالت آقاي هاشمي رفسنجاني برگزار شد. پس از ازدواج، احمد رسماً به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و با حقوق ماهيانه دو هزار و پانصد تومان زندگي خود را اداره مي کرد. حدود يک سال در منزل استيجاري و پس از آن در منزل سازماني ساکن شدند.
با آغاز جنگ ايران و عراق، احمد يوسفي نيز به عنوان مسئول مهندسي رزمي سپاه زنجان در جبهه و در امر تبليغات جنگ در پشت جبهه فعاليت داشت. از اين رو مسئوليت او اقتضا مي کرد که وقت کمي را صرف امور خانه و خانواده کند.

همسرش در اين باره مي گويد:
اوقات فراغت ايشان بسيار کم بود ولي با وجود اين، اوقات فراغتش را يا صرف مطالعه کتاب، قرآن، ادعيه و... مي کرد و يا به ديدار پدر و مادرم و والدين خودش مي رفتيم و چون فردي مهمان نواز بود اگر مهمان داشتيم در کارهاي خانه به من کمک مي کردند، بدون اينکه من از ايشان خواسته باشم. هر فرصتي که پيدا مي کرد در کمک به من دريغ نمي کرد. بخصوص هر وقت من براي انجام کاري به بيرون مي رفتم دور از چشم من، کارهاي منزل از قبيل شستن ظروف و لباس و خريد را انجام مي داد.
يک بار به او گفتم شما به جبهه مي رويد و ثواب مي کنيد به ما چه مي رسد؟ در پاسخ گفت: اگر شهيد شدم، آن دنيا شفاعتتان مي کنم. همين عامل سبب شده بود که با رضايت کامل ايشان را رهسپار جبهه کنم و با وجودي که شبهايي پيش مي آمد که بي شام، سرم را بر بالين مي گذاشتم ولي هرگز از مشکلات شکايتي نمي کردم و به ياد ندارم از رفتنش احساس و ابراز ناراحتي کرده باشم.
... يک بار که در جبهه حضور داشت، ماه رمضان بود. به من نامه اي نوشت به اين مضمون که دوستان و اقوام و فاميلها را در غياب من براي افطار دعوت کن و در کنار آنها تعدادي از خانواده شهدا را نيز دعوت کن. من نيز چنين کردم، ولي هر کس به خانه مي آمد از نبود احمد ناراحت مي شد و مي گفت: چرا در غياب احمد افطاري داده اي؟ من نيز مي گفتم ايشان خودش چنين تقاضايي کرده است.

در مورد مهمان دوستي احمد، برادرش چنين نقل مي کند:
يک بار که بچه بودم از طرف خيابان فرودگاه به طرف خانه برادرم مي رفتيم. ساعت 11 شب بود. مردي با چهره ي غريبي همراه دو بچه اش در کنار خيابان نشسته بودند. ايشان آنها را دعوت کرد و به منزل برد و از ايشان پذيرايي کرد.
حساسيت در برابر تضييع حق و بيت المال از ويژگي هاي بارز احمد يوسفي بود. در مورد ضايع شدن حقي يا واقع شدن ظلمي از کوره در مي رفت و عکس العمل تندي نشان مي داد. حتي موردي بين ايشان و فرماندهي سپاه ايجاد شد که شايد اگر پاسدارها او را جدا نمي کردند به زد و خورد مي انجاميد. بعد از اين قضيه، خود فرمانده جهت عذر خواهي نزد ايشان آمد و اشتباهش را پذيرفت. در ساير موارد، حساسيت کمتري از خود نشان مي داد و از خانه بيرون مي رفت تا آرام شود.
بهترين خاطره اي که داريم اين است که يک بار پدرم يک ساک آورده بود من ساک را باز کردم. داخل آن تعداد زيادي پيشاني بند و عکس امام و سنجاق سينه بود. به پدرم گفتم که يکي از اين عکس ها را به من بده. گفت: اينها مال بيت المال هستند، بگذار بعدا براي تو مي خرم. يادم مي آيد بعد از مدتي، خود برايم پيشاني بند و دو عکس از امام و دو سنجاق گرفت.
در يک سخنراني در جمع مسئولان تبليغات گردانهاي لشکر 17 علي بن ابيطالب همکاران را به جلوگيري از اسراف و تضييع بيت المال توصيه مي کرد.

نکات مهم و قابل توجه اين سخنراني به اختصار در ذيل مي آيد:
صداقت و سازگاري بين حرف و عمل، به نظر او در درجه اول ارزشهاي تبليغ کننده بود. به علاوه از نظر او، صداقت اقتضا مي کند که براي کشاندن نيروهاي مردمي به جبهه ها، به غلو و دروغ متوسل نشويم و عمليات آتي را عمليات نهايي و تمام کننده کار جنگ جلوه ندهيم بلکه ارائه تصويري واقعي از اوضاع و احوال نظامي، سياسي و اقتصادي کشور براي جلب مشارکت مردم در جبهه کافي است.
خلاقيت و ايجاد تنوع در روشهاي تبليغي، ايجاد زمينه براي مشارکت مردمي در تبليغات، جلوگيري از کشانده شدن مسائل و اختلافات سياسي شهري و کشوري به داخل جبهه ها، بر خورد مناسب و ملايم، جلوگيري از رواج شوخي و بطالت در ميان رزمندگان، توجه به حفظ بيت المال و جلوگيري از اسراف.
احمد به اقتضاي مسئوليتش که بيشتر در قسمت ستادي سپاه خدمت مي کرد، کمتر احتمال شهادت وي مي رفت. از اين رو شايعاتي هم در مورد وي به گوش مي رسيد که علاقه زيادي به پشت ميز نشيني دارد. اما خاطرات اطرافيان از گفته ها و کردارش خلاف اين را مي رساند.

يکي از دوستانش نقل مي کند :
روزي از خيابان سبزه ميدان عبور مي کرديم. ناگهان چشمش به عکس شهيدي افتاد. با تاسف گفت کاش من هم شهيد مي شدم! فردا که جنگ تمام شود نمي توانم جواب فرزندان شهدا را بدهم که بگويند پدر ما در دوره او بود و شهيد شد ولي او زنده است و به زنگي عادي خود ادامه مي دهد.
احمد، يک سال قبل از شهادت، همرزمان شهيد خود را در خواب ديده بود که به وي وعده داده بودند که به زوري به آنان ملحق خواهد شد. وي پس از به انجام رساندن ماموريتي در منطقه فاو به مدت يک هفته به مرخصي رفت و در اين فاصله به همراه خانواده براي زيارت امام رضا رهسپار مشهد شد.

همسر وي در اين باره مي گويد:
هنگام قرائت زيارت‌نامه ديدم که ملتمسانه از آقا طلب شهادت مي کند و زيارت‌نامه اش را بيش از حد طول مي دهد. به دليل سختي ايستادن با بچه اي که در بغل داشتم، خواهش کردم تا زيارت‌نامه را سريع تر تمام کند. در پاسخ گفت: شايد اين آخرين باري باشد که به ديدار و زيارت امام رضا نايل مي شوم، پس اگر امکان دارد اجازه دهيد از فرصت پيش آمده بيشتر فيض ببرم.

يکي از دوستان احمد يوسفي درباره نحوه شهادت وي مي گويد:
پيش از حرکت به منطقه مورد نظر براي نقشه برداري از منطقه، احمد يوسفي و حاج کمال جاننثار در کنار هم بودند. نماز ظهر و عصر را به اصرار حاج کمال، به امامت احمد يوسفي به جا آورديم. وي در مسير حرکت يکي دو کيلو انجير خريد و به بچه ها داد و گفت: از انجير هاي اين دنيا بخوريد، شايد آخرين بار باشد که از انجير دنيا مي خوريد. وقتي به منطقه رسيديم به دسته هاي مختلف تقسيم شديم و به همراه احمد يوسفي و حاج کمال جانثار حرکت مي کردم. در راه گلوله توپي فرود آمد و من نزديک تانکر آب خم شدم تا آبي بنوشم. از آن عزيز خواستم کمي تامل کند تا من هم برسم. در بين اين گفتگو گلوله دوم و سوم آمد. از بين گرد و غبار دو نفر را ديدم که به زمين افتادند. با صداي بلند صدا زدم و از آنها براي حمل اين اجساد کمک خواستم. وقتي دقيق تر شدم ديدم اجساد اين دو عزيز است. جان نثار در جا به شهادت رسيده است و احمد يوسفي هنوز نفس مي کشيد و چون خونريزي مغزي کرده بود، هر بار که مي خواست صحبتي کند دهانش پر از خون مي شد. بلا فاصله وي را به بيمارستان رسانديم، ولي قبل از جراحي به آرامي و بدون هيچ گونه رعشه و حرکتي در اعضاي بدنش، به شهادت رسيد.
به دينسان احمد يوسفي در 6 مهر سال 1365 در ماه محرم در ارتفاعات لاري بانه، به علت اصابت ترکش به تمام بدن به شهادت رسيد و خانواده يوسفي، دومين شهيد خود را به انقلاب اسلامي تقديم کرد. همسر شهيد يوسفي مي گويد:
شهادت احمد بسيار سريع اتفاق افتاد. روز پنجشنبه به زنجان آمد وجمعه به همراه علي (فرزند اول خانواده ) به نماز جمعه رفتند. شنبه به جبهه باز گشت. يکشنبه شهيد شد و دوشنبه جنازه اش را باز گزرداندند و در مزار پايين شهر زنجان به خاک سپرده شد.
او دو فرزند پسر به نام هاي علي و محسن از خود به يادگار گذاشت.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون
با درود بر خاتم پيامبران ، حضرت ختمي مرتبت ، حضرت محمد مصطفي (ص) و درود به امامان شيعه ، مولاي متقيان اميرالمومنين حضرت علي (ع) تا آخرين آنان منجي عالم بشريت دوازدهمين ستاره آسمان ولايت و امامت ،حضرت ولي الله اعظم و نائب بر حق اين بزرگوار حضرت امام خميني که در ادامه راه انبياء عظام و اولياء گرام ما را از منجلاب گمراهي و ضلالت به سوي نور و روشنايي و راه ولايت و امامت رهنمون شد . درود و صلوات و سلام خدا و ملائکه الله به ارواح پاک شهداء باد که با نثار خون خود بشريت را به سوي حق و حقيقت دعوت مي نمايد و سرخي راه انبياء و اولياء خدا را با خون خويش رنگين مي سازد تا انسانهاي غافل از حق و حقيقت به خود آيند و به راه رستگاري و سعادت که همان راه انبياء الهي مي باشد، رهنمون شوند و درود و سلام خدا و ملائکه اله بر رزمندگان اسلام باد که حق و عدالت را با صفير گلوله هاي خويش به تمامي دنيا صادر مي کنند و صداي تکبير ملکوتي آنان جهان و بشريت را که در تاريکي جهل و منجلاب ، فحشاء و فساد غوطه ورند، نورافشاني کرده و راه را از چاه براي انسانها روشن مي کند و نشان ميدهد که راه کدام و چاه کدام است .
خدايا ترا حمد و سپاس مي گويم و بندگي مي کنم و شکرگزار نعمتهاي بي پايانت هستم ، که ما را لياقت دادي و هدايتمان کردي که بنده تو باشم و در راه تو قدم نهيم و در راه پيدا شدن احکام دين تو شهيد شويم.
خدايا به فضلت ما را همچنان در حمايت و هدايت خود گير و از لغزشها و از اطاعت نفس در پناهمان دار تا تو را بنده صالح باشيم. خدايا از تقصيراتم بگذر و قلم عفو بر گناهانم بکش که ميدانم از نفس خود پيروي کرده و به خود ظلم کردم و اميد آن دارم که خدايا تو که درياي کرمت انتها ندارد هرگز اين بنده گناهکار را از در کرمت نراني و همچنانکه نعمتت به تمام جهان مي رسد ، نعمت بخشش گناه را از من روسياه و حقير که بنده ذليل و اضع و گناهکار توام دريغ نفرمايي . اي امت حزب الله امروز روز مبارزه و روز امتحان است . من بر اساس اين بينش «کل يوم عاشورا ، کل ارض کربلا» همواره از زمان کودکي دست در دست پدر عزيزم در تکايا و حسينيه ها و مساجد آرزو داشتم که در راه هدف که اماممان، سرور و سيد شهيدانمان ، امام حسين (ع) رفت و به شهادت رسيد ، من نيز در اين راه و هدف حرکت کنم و اين آرزو امروز به تحقق رسيده است ، زيرا مگر نه اين است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرموده است :
« کل يوم عاشورا ، کل ارض کربلا و کل شهر محرم » همه روزها عاشورا ، همه سرزمينها کربلا و همه ماههاي خدا محر است . خلاصه اينکه در هر ماهي و هر روزي و در هر مکاني اگر کسي حقي را غصب کرده و حق را پوشانده است ، گرفته شود و آن روز و آن ماه و آن مکان کربلا است . زيرا حسين سرورشهيدان براي احقاق حق قيام کرد و به کربلا شتافت و عاشورا را آفريد و اين فکر مگر زيربناي بينش شيعه يعني اين مکتب هميشه پويا را تشکيل نمي دهد که باشد در هر لحظه براي احقاق حق مظلوم و بر عليه ظالم قيام کرد و اگر توانستيم با قيام خود زمينه را براي گرفتن حق مظلوم فراهم آوريم و پرچم شهادت را سندي بر مظلوميت حق و عدالت در جامعه به اهتزار درآوريم تا انسانها آگاهي يابند و قيام کنند و حق و عدالت را در جامعه بر اساس مکتب نوراني قرآن و اسلام در لواي چتر ولايت و امامت پياده نمايند و امروز نيز مگر نه اين است که خميني اين امام مستضعفان و فرزند فاطمه (س) و فرزند حسين (ع) است و اوست که فرياد علي (ع) در گلو و شمشير حسين در دست ، براي پياده شدن حق و گرفتن انتقام خون شهيدان به خون غلطيده است و هميشه در طول تاريخ شيعه قيام کرده و فرياد برآورده است که بايد حکومت الله بر جهان طنين افکن شود و بشريت بر اساس تفکر قرآ فکر کند و حکومت اسلام بر جهان باشد و بس.
شياطين را نبايد در زمين خدا جايي و مکاني براي تشکيل حکومت باشد و بايد که قرآن در بين مسلمين حکومت کند . نه شيطان و نه مظاهر آن مانند آمريکا و ديگر ابرقدرتهاي جنايتکار بر اساس اين بينش است ، امام خميني حسين زمان است و فرزند علي (ع) و فاطمه (س) ، حامي مستتضعفان و پرچمدار توحيد اوست و بر اساس اينکه ايران کربلاي زمان است و ما انسانها در راه انتخاب هستيم که يا با حسين به صحنه شهادت و جنگ بايد شتافت يا با يزيديان بايد رفت تا انسانيت و اسلام را از دست يزيديان نجات داد و يا با يزيديان دست دوستي داد، تا چند صباحي نيز به زندگي پست دنيايي ارزش نهيم و من در اين دو راهي و انتخاب راه سرباز کوچک خميني بودن را انتخاب کردم . شايد خدا از گناهانمان بگذرد و اين خدمتگزاري ناقابل را بپذيرد و لياقت ، شهادت در رکاب حسين زمان را عطا نمايد . خدايا مرا ياري ده تا سربازي فداکار براي امام امت امام خميني (ره) اين حسين زمان بر صحنه کربلاي ايران به وسعت تاريخ باشم. خدايا مرا ياري ده تا لياقت شهيد شدن را در کنار کاروان حسينيان در طول تاريخ را داشته باشيم.
اللهم اسئلک ان تجعل و غاتي في سبيلک تحت رايه نبيک مع اوليائک و اسئلک ان تقتل بي اعدائک و اعداء رسولک . (امام جعفر صادق (ع))
« خداوندا از تو خواهانم که مرگم را شهادت در راه خودت تحت پرچم رسولت و در کنار اوليائت قرار دهي و از تو خواهانم که دشمنان خود و پيامبرت را به دست من نابود گرداني و به شما اي امت مسلمان و هميشه در صحنه کربلاي ايران که به رهبري امام مستضعفان خميني بت شکن قيام کرديد . چند سفارش برادرانه دارم و آن اينکه اي برادران و خواهران عزيز که در اين امتحان و انتخاب شرکت کرديد ، راه را طوري انتخاب کنيد که رضاي خدا و رسول وائمه معصومين سلام الله عليهم در آن باشد . راهي را انتخاب کنيد که ولي الله اعظم در آن باشد و بر شماست اي خواهران و برادران که در اين راه قدم برداريد و از فرامين امام غفلت ننماييد تا به پيروزي نهايي در تحت رهبري اين بزرگ مرد عالم بشريت در اين عصر برسيد و زمينه ساز حکومت جهاني حضرت مهدي (عج) باشيد . همانطوري که امام عزيز گفته اند اين انقلاب را به صاحب اصلي خود بسپاريد که اگر چنين کنيد خدا و رسول خدا و ائمه اطهار از شما راضي خواهند بود و من ميدانم که چنين هستيد و خواهيد بود.
اما چند نکته به روحانيت و سروران جامعه اسلامي ما ، شما ميدانيد که من از اول تحت نظر روحانيون بودم و از درسهاي شما استفاده بسيار برده ام . ما جوانان اميدمان بعد از امام به شماست . بگوييد از اختلاف دور باشيد که به خداي لاشريک قسم در زماني که در شهر بودم هميشه از اين جدايي و اختلاف رنج مي بردم و دشمنان انقلاب و اسلام از اين جدايي خوشحال مي شوند . همانطور که امام فرموده اند اگر شما اختلاف داشته باشد ، جامعه اختلاف خواهد داشت و اين خطر بزرگي براي ما در اين موقعيت است . پس براي حراست اسلام و خون شهيدان و حفظ اين انقلاب ف وحدت کلمه داشته باشد و مردم را زير بال خود بگيريد و هدايت و رهنمون باشيد و خواسته دوم من از شما روحانيون اين است که به جوانان و اين نونهالان اسلام بها دهيد و به درس ديني آنها برسيد و آنها را آموزش اسلامي دهيد و زير بال خود بگيريد و با يک تقصير و لغزش زود از خود نرنجانيد که اين جوانان اميد آينده اسلام هستند و شما مسوولين پرورش فکري آنها هستيد ، اگر غفلت کنيد گرگهاي زيادي در کنار نشسته اند تا از فرصت استفاده کرده و آنها را از راه به در کنند و به انحراف کشند . اگر چنين باشد شما در پيشگاه خدا مسووليد و در جامعه ما خلاءاي بين جوانان به وجود آمده است .
به نيروهاي چاپلوس زياد بهاد ندهيد و نيروها را ارزيابي کنيد که ما جوانان بسيار فداکار داريم که از صحنه کار هستند.
اما برادران پاسدار شما در لشکر حسين ثبت نام کرده ايد که بايد خصوصيات لشکر اسلام را داشته باشيد وصيت مولاي متقيان علي (ع) را بخوانيد و عمل کنيد که عبارت است از قرآن خواندن و نظم در زندگي . با صفاي قلب با همديگر رفتار کنيد و از همديگر بغض و کينه به دل نگيريد که چند صباحي مهمان هم هستيد و بعداً پشيمان نشويد ، وسعت نظر داشته باشد که شما پاسدار اسلام هستيد و بايد با تمام کفر جهاني مبارزه کنيد و به اين زودي از مبارزه خسته نشويد که همين طور هم هست. تمامي مستضعفان منتظر قدوم پربرکت شما هستند تا آنها را از يوغ مستکبران برهانيد و نوراسلام را به آنان برسانيد تا چشمان به گود رفته شان از نور اسلام منور شود و از سياهچالها بيرون آيد و بندگي خدا کنيد که آنوقت است که شما نيز در عبادت آنها شريک خواهيد بود.
خلاصه بشريت به انتظار رسيدن فرج امام زمان (عج) هستند و شما پرچمدار اين نهضت سربازان و پاسداران اين انقلاب بزرگ و بايد بدانيد که چگونه بايد بود و چگونه بايد شد و چگونه بايد راه پيمود تا به اين مقصد اعلي برسيد.
خدايا ما را لياقت شهادت ده تا خون ما سندي براي آزادي مسلمين و مستضعفان باشد و گوش به فرمان امام و پيرو روحانيت اصيل باشيد . خدايا امام زمان (عج) ما را از ما راضي و خشنود گردان و چشم امت اسلام را به نور جمالش منور و بر استکبار جهاني پيروز بگردان.
خدايا ، خدايا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما.
خدايا ، خدايا مجروحين و معلولين شفا عنايت فرما.
خدايا ، خدايا اسراي اسلام را به آغوش خانواده شان برگردان.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
احمد يوسفي – 30/11/62


وصيت به خانواده :
پدر و مادر عزيزم ، برادران و خواهران عزيز و گرامي ، شما خود علاقه مرا نسبت به اسلام و مسلمين و به خصوص به اين انقلاب واقف هستيد و ميدانيد که من آگاهانه اين راه انتخاب کردم . اما اين آگاهي و انتخاب من چيزي جدا از شما نيست.
مادر عزيزم که مرا با مسجد ، محراب و عزاداري سرور شهيدان آشنا ساختي ، خداوند عظمت اين اعمال شما را ميداند و اجري بزرگ و عظيم بر شما عطا خواهد کرد و درود بر شما که با آغوش باز فرزندان خود را به جبهه هاي حق عليه باطل فرستايد. درود خدا و ملائکه بر شما انسانهاي صالح که با مفقود شدن برادرم رحمان در معرکه جنگ و نبرد اسلام عليه کفر ، حتي يکبار نيز گريه نکرديد و صبر پيشه نموديد و درود بر شما مادران و پدراني که با افتخار مدال شهادت را بر گردن فرزندان خود آويختيد و اين مدال الهي را به دست آورديد و روز محشر و در محضر حضر فاطمه (س) نشان دهيد و بگوييد اگر حسين تو در کربلا با 72 تن شهيد شد و ما نبوديم که فرزند تو را ياري کنيم ، اکنون فرزندان ما به نداي هل من ناصر ينصرني فرزند تو لبيک گفته و مدال شهادت بر گردن آويخته اند. پس اي مادر واي پدر عزيزم از شهادت فرزندان خودتان ناراحت نباشيد و ميدانم که نخواهيد شد و نيستيد و خود را آماده کنيد تا آن چهار برادر ديگرم را نيز به صحنه پيکار حق عليه باطل فرستيد تا مدال افتخار آفرين شهادت را بر گردن آويزيد . اگر شما سعادت فرزندان خود را ميخواهيد چه سعادتي بالاتر از شهادت در راه خدا از فرزندان خود سراغ داريد؟ که آنها را در اين دنيا و آخرت خوشبخت کند . آيا کدام خوشبختي ها را سراغ داريد که رضاي خدا و رسول خدا در آن باشد ؟ آيا بالاتر از شهادت را سراغ داريد و من ميدانم که شما نيز نظرتان همانند نظر من است . اميدوارم که خداوند بر شما صبر جزيل عنايت فرمايد و اگر برادرم رحمان نيز شهيد شده است که من يقين دارم که شهيد شده است خداوند او را نيز مورد رحمت بي انتهاي خود قرار دهد و به هر دوي ما لياقت دهد تا در بهشت ابدي او و در جوار سرور شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) باشيم . آمين يا رب العالمين.
پدر و مادر عزيزم شما در حق اينجانب زياد متحمل اذيت و زحمت شديد و حق زيادي بر گردنم داريد . اميدوارم که با بزرگواري خود مرا ببخشيد و از تقصيراتم بگذريد و حق خود را بر من حلال کنيد. درود خدا و رسولش بر شما پدر و مادر عزيزم باد.
اما اي برادران عزيزم کاظم ، حسين ، مصطفي اميدوارم شما نيز راهي را برگزينيد که امام حسين (ع) برگزيد و سنگر شهيدان را پر کنيد که ميدانم چنين خواهيد کرد و خداوند نيز به شما توفيق دهد تا موفق و سربلند باشيد. بکوشيد تا درسهاي خود را به نحو احسن بخوانيد و هرگز از خواندن و مطالعه خسته نشويد و قدر پدر و مادر خود را بدانيد و با آنها با مهرباني و خوشرويي رفتار کنيد و رضاي آنها را بدست آوريد که رضاي خداوند در رضاي آنهاست.
و اما تو اين خواهر عزيزم تو نيز ميدانم بسيار علاقمند به سرورشهيدان پايه گذار مکتب شهادت ابا عبدالله الحسين (ع) و اصحاب باوفاي او داري ، در فراق و هجران ما صبر و استقامت بيشتر کن و زينب وار پيام رسان خود شهيدان باش . ميداني حضرت زينب (س) ادامه دهنده راه برادرش حسين (ع) بود .
و شما اين همسر همربان و عزيزم ، فخرالسادات موسوي قلبم مملوم از کلام است براي نوشتن ولي قلمم را ياراي نوشتن نيست . زيرا در مقابل خدمت شما من چه بنويسم و چه بگويم که زبانم قاصر است . اما فقط يادآور مي شود با اينکه ميدانستيد ازدواج با من چه مشکلاتي دارد ، آن را قبول کرديد و امروز بر تو رسالت خون شهدا است که آن را بر گوش خفتگان برساني.
من براي تو کلامي ندارم که بنويسم زيرا که تو خود وظيفه خود را بهتر ميداني فقط از تو سپاسگزاري مي کنم . اميدوارم که حقت را حلال کني و زحماتي که متحمل شدي به خاطر خدا بر من حلال کن . تنها يک سفارش به شما دارم و آن اينکه فرزندمان را خوب تربيت کني و در راه امام حسين (ع) هدايت نمايي و به ايشان بگويي که از شهادت پدرش ناراحت و غمگين نباشد . بلکه افتخار کند و اسلحه پدر را بر دوش گيرد و بر دشمنان اسلام و اين مرز و بوم هجوم برد و تا نابودي استکبار جهاني در روي زمين به مبارزه خود ادامه دهد.
و اي پدر و مادرم عزيزم يک امانتي دارم پيش شما و به شما سفارش مي کنم ، امانتهاي مرا خوب نگهداري کنيد . بالاخص آن سيده بزرگوار را (منظور همسر گرامي شهيد) زيرا او مهمان است برما ، مهماني از خانواده حضرت زهرا (س) و ما بايد در مقابل فاطمه زهرا (س) امانت او را خوب نگهداري کنيم و او را نرنجانيد که ميدانم نمي رنجانيد.
هر طور که خودش مي خواهد با او رفتار نماييد. فرزندش را که هم فرزند فاطمه است و هم فرزند شما بگذاريد پيش خودش باشد و من شرم دارم که سفارش کنم . اما باز هم مي گويم من از او کاملاً راضي هستم که خدا انشاءا... از او راضي باشد . او زحمت فرزند شما را کشيده است و سختي را بر خود خريده است و بر ماست که از امانت حضرت فاطمه زهرا (س) خوب نگهداري کنيم. رضايت اين سيد بزرگوار بر شما واجب است که صفاي قلب او هميشه مرا مي لرزاند.
اميدوارم همچنان که در مورد فرزندان خودتان امانتدار خوبي بوديد و آنها را به خدا هديه کرديد از مهمان خود نيز خوب پذيرايي کنيد و او را از خود نرجانيد و هر کس او را برنجاند مرا رنجانده است و علي (منظور پسرش) نيز که ديگر لازم به سفارش نيست ، البته همه شما و همه عزيزانم را به خدا مي سپارم . از همه برايم حلاليت بطلبيد و اميدوارم که همه آنهايي که بر گردن من حق دارند مرا نه بخاطر خودم بلکه به خاطر خدا ببخشند.
اميد آن دارم که از دعاي خير امام عزيز ، رزمندگان اسلام را فراموش نکنيد و به من نيز دعا کنيد که خدا از تقصيراتم بگذرد. در مورد طلب و بدهکاريهايم بايد بگويم که يک وصيتنامه جداگانه در منزل دارم.
خدايا مرا به فضيلت و کرمت ببخش و بيامرز.
درود بر امام و رزمندگان اسلام. والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته. احمد يوسفي



خاطرات
محمد کاظمي:
شهيد احمد يوسفي يکي از افرادي بودند که سنگ بناي سپاه ناحيه زنجان را نهادند و عضو شوراي سپاه بودند . بينش ايشان نسبت به عملشان خيلي بيشتر بود و من الان هم تعجب ميکنم که در اردوگاه بسيج درس سياسي تدريس مي کردند . معمولاً طراحي اصلي کارهاي سپاه آقاي يوسفي بودند و در تمامي جلسات از آقاي يوسفي استفاده مي کردند . اگر چه فرمانده سپاه هم از نظر معلومات و هم از نظر مقام بالاتر از او بودند اما خط فکري و راهنماييهاي شهيد يوسفي را کاملاً اجرا مي کردند . نشست و برخاست ايشان با افراد ديگر خيلي بزرگوارانه بود .

حسين شاکري:
با شهيد احمد يوسفي در مسجد آشنا شدم و آنچه ما را به هم پيوند مي داد حس خداجويي و عدالت خواهي بود و تاسف از اينکه من نتوانستم با او همراه شده و درون خود را از هر چيز غير خدايي خالي کنم . قبل از انقلاب با شهيد احمد يوسفي و دوستان جهت تظاهرات روز تاسوعا در سال 57 به چند روستا اعلاميه برديم که بعد از غروب در مسيري که جاده فرعي بود ماشين خراب شد و پس از معطلي زياد حدود ساعت يک به روستايي که آشنايي با شهيد يوسفي داشت رسيديم و گرسنه بوديم که ناگهان احمد گفت که بلند شويد و نماز بخوانيد .
بعد از انقلاب ايشان از اولين افرادي بود که هته مرکزي سپاه را تشکيل دادند . حدود سال 60 بود که يکي از وابستگان در منزل ما به ايشان گفت : چرا اينقدر اصرار داري در سپاه خدمت کني ؟ بياييد در نهادهاي ديگر مشغول شويد و ايشان مطرح گردند من به خاطر کسي سپاه را انتخاب نکردم و به خاطر فردي هم از سپاه بيرون بيايم. افسوس که ما اين قبيل بندگان افلاکي را نمي شناختيم . يک روز قبل از عزيمتشان به ماموريت با خانواده شان در منزل ما بودند من سووال کردم با چه کساني به ماموريت مي رويد ؟ ايشان با چندين نفر که معمولاً به ماموريت مي رفتند و همه را بنده هم مي شناختم نامي نبروده فقط ايشان گفتند با حاج کمال (جان نثار) مي رويم بعد وقتي که خبر شهادت ايشان رسيد معلوم شد ، همراه با حاج کمال شهيد شدند.
آيا مل لياقت توفيق خداوندي را خواهيم داشت که قدردان اين شهداء و خانوادهايشان باشيم ، يا لذات دنيوي ما را فريب داده و همه آنها را از ياد برده و در عذاب الهي خواهيم سوخت . از خداوند متعال بخواهيم ما را هدايت فرمايد.



آثار منتشر شده درباره ي شهيد
بسم ا... الرحمن الرحيم
هرگونه امکانات نظامي را براي راندن و کوباندن خصم فراهم کنيد.
قرآن کريم ، سوه انفال ، آيه 60
وصيت اکيد من به قواي مسلح آن است که همانطور که از مقررات نظام ، عدم دخول نظامي در احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمايند و قواي مسلح مطلقاً چه نظامي و چه انتظامي و پاسدار بسيج و غير اينها ، در هيچ حزب و گروهي وارد نشده و خود را از بازيهاي سياسي نگه دارند.
امام خميني (ره)
اگر لذت ترک لذت بداني
دگر شهوت نفس لذت نداني
هزاران در از خلق بر خود ببندي
گرت باز باشد ، دري آسماني
سفرهاي علوي کند مرغ جانت
گر از چنبر آز ، بازش رهاني
سعدي
يکي از ماموريتهاي آسماني رسول اکرم (ص) در نشر و تبليغ و ترويج ديانت مقدس اسلام تزکيه نفش و مبارزه با کارهاي خلاف اخلاق بود . دليل مهمي که موجب پيشرفتهاي سريع مسلمانان در صدر اسلام گرديد و مردم عقب افتاده دوران جاهليت در مدت کوتاهي ، خويشتن را از حيضيض ذلت به اوج عظمت و بزرگي رساندند و به سهولت بر قسمت عظيمي از جهان آن روز حکومت و سيادت نمودند و تغييرات عظيمي به وجود آوردند و بر اثر تزکيه نفش و اصلاحاتي بود که با مجاهدت پيگيري حضرت پيغمبر اکرم (ص) و در پرتور تعاليم عاليه اسلام در خلق و خويشان بوجود آمد.
بي شک خوسازي و تزکيه نفس يک عمل انقلابي و اسلامي است ، انقلابي که انسان در کشور وجود خدا به پاي مي دارد و تاثير عملي آن در خارج از وجود انسان همانند خورشيد نورافشاي مي کند ، سردار شهيد احمد يوسفي مجاهده في سبيل الله بود که در اثر تزکيه نفش و مبارزه بي امان با اميال و هوي و هوس و شهوتهاي نفساني ، در جبهه هاي جهاد اکبر و جهاد اصغر يعني جهاد و مبارزه با نفس و جهاد با کفار موفق و سربلند بود . دلير مردي که عشق خاندان عصمت و طهارت وجودش را تسخير کرده و با الهام از فلسفه قيام سرخ حضرت اباعبدالله الحسين (ع) سعادت ابدي را در شهادت در راه خدا مي دانست. سرانجام به آرزوي خود رسيد.
ستاد بزرگداشت مقام شهيد


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان زنجان ,
برچسب ها : يوسفي , احمد ,
بازدید : 334
[ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 749 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,441 نفر
بازدید این ماه : 5,084 نفر
بازدید ماه قبل : 7,624 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک