فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

اشرفي ,علي اکبر

 

اول تيرماه هزار و سيصد و چهل و يک ه ش  در روستاي کلامو از توابع شهرستان شاهرود، در خانواده‌اي کارگر و مذهبي فرزندي ديده به جهان گشود. صفرعلي و زهرا، پدر و مادرش، او را علي‌اکبر ناميدند.
تحصيلات ابتدايي علي‌اکبر در زادگاهش به پايان رسيد. دوره راهنمايي‌اش را در روستاي مجاور (قلعه نوخرقان) در مدرسه شهيد بهشتي گذراند. وي براي ادامه تحصيل به شاهرود عزيمت و در دبيرستان دکتر علي شريعتي در رشته اقتصاد مشغول به تحصيل شد. اين ايام مصادف با سالهاي اوج گيري انقلاب اسلامي بود. وي در فعاليتهاي آن زمان شرکت فعال داشت تا اينکه انقلاب به پيروزي رسيد.بعد از انقلاب در جريان فعاليتهاي ضد انقلاب و گروهکها، از مدافعين انقلاب اسلامي بود و بارها با مهره‌هاي اجانب درگير شده که از جانب آنها چند بار تهديد شد.
بيست و هفتم فروردين هزار و سيصد و شصت و دو، از طريق سپاه با سمت معاون گردان به جبهه رفت . يک بار از ناحيه پاي چپ و بازوي راست مجروح و چهار روز در بيمارستان بستري شد.سيزدهم شهريور هزار و سيصد و شصت و دو با نرگس ازدواج كرد و تنها فرزند دخترش در بدو تولد چشم از جهان فرو بست.
در چندين عمليات شرکت داشت. سرانجام در سي خرداد هزار و سيصد و شصت و هفت، در ماووت عراق در ارتفاعات گوجار به شهادت رسيد. مزارش در گلزار شهداي زادگاهش است.
منبع: پايگاه اينترنتي کنگره بزرگداشت سرداران و3000شهيد استان سمنان



وصيت‌نامه
بسم الله الرحمن الر حيم
اي بي خبران از عالم انسانيت! بدانيد شيعه استقامت و صبر را از رسول‌الله، شجاعت و دليري را از مولا علي عليه‌السلام و ايثار و فداکاري را از حسين بن علي آموخته است. بدانيد شيعه اين را خوب درک کرده است که زنده ماندن دين خدا، جز با خون او ميسر نخواهد بود و در اين راه مي‌بينيد، عاشقانه شتاب مي‌کند و سر از پا نمي‌شناسد. آري شيعه، شهادت را نهايت تکامل خود دانسته و بزرگترين آرزويش نيز همين است.
دير يا زود رفتن از اين ديار فاني مسأله نيست، بلکه خوب رفتن شرط است. روسفيدي در محضر حق تعالي شرط است و شيعه واقعي بودن و لياقت زيارت امام علي عليه‌السلام با روي خوش در روز محشر شرط است.
بار خدايا! در اين امور مهم طلب کننده‌اش را ياري فرما!
پس اي عزيزان! اگر مصيبتي ظاهري براي شما رخ داد، اول اينكه صابر باشيد؛ زيرا، خدا با صابرين است. ديگر اينكه اگر انسان ديده خدابين داشته باشد آن را مصيبت نمي‌داند، بلکه برگشت به منزل باقي و ابدي مي‌داند. علي اکبر اشرفي

 

خاطرات
بازنويسي خاطرات از هاجر رهايي
همسر شهيد:
استکان‌هاي چاي را داخل سيني گذاشتم. به داخل اتاق آمدم. علي‌اکبر را ناراحت و دمغ ديدم. کنارش نشستم و گفتم:« چرا اينقدر ناراحتي؟ اتفاقي افتاده؟ ».
سرش را بالا آورد و گفت:« امشب عملياته و من پيش بچه‌ها نيستم. ».

صديقه,خواهر شهيد:
وقتي به خانه آمد، گفتم:« داداش، ديدمت! ».
گفت:« کجا؟ ».
گفتم:« توي خيابون که پيش چند نفر ايستاده بودي و بهشون مي‌گفتي در جبهه‌ حاضر بشن. » خنديد و نگاهم کرد.
گفتم:« راستي داداش! چرا اين قدر اصرار داري که همه به جبهه برن؟».
گفت:« اين خواست امام خمينيه. ».

قرآن را بوسيد و ساکش را از روي زمين برداشت. نگاهي به من و مادرم کرد و گفت:« اگه شهيد شدم ناراحت نباشين. راه شهدا رو ادامه بدين و خواست خدا هر چه باشه پذيرا باشين! ».

خيلي عجله داشت. گفتم:« داداش! کجا با اين عجله؟ ».
گفت:« با بچه‌ها دم در مسجد قرار گذاشتيم. مي‌خوايم بريم کمکهاي مردمي براي جبهه جمع کنيم. ».

در عمليات والفجر هشت مجروح شد. نمي‌توانست به خوبي راه برود. اذان مغرب را گفته بودند، سريع جانمازش را پهن کرد و به نماز ايستاد. به سختي نماز را به پايان رساند. معلوم بود که خيلي درد مي‌کشد. او نماز مي‌خواند و مادرم زار زار گريه مي‌کرد.

گفتم:« داداش! خسته نمي‌شي اين قدر جبهه مي‌ري؟ ».
گفت:« خيلي خوشحالم که تونستم خدمتي به اسلام بکنم و گفته‌ي امام رو به مرحله اجرا برسونم. ».

همرزمش تعريف مي کرد:
وقتي نارنجک زيرپايش ‌افتاد، لگدي به آن زد تا دورتر بيفتد. نارنجک منفجر ‌شد و علي‌اكبر به زمين ‌افتاد. ‌همه هراسان به سمتش ‌دويديم. نفس نمي‌کشيد. يکي ‌گفت:« علي اکبر شهيد شده. ».
اشک از چشمانمان سرازير شد. يکي از بچه‌ها گفت:«بهتره ساعتش رو باز کنيم و براي خانواده‌اش يادگاري ببريم. » ساعت را باز ‌کرد. در حال بيرون آمدن از دستش، صداي خس خس ‌شنيد؛ صداي نفس‌هاي علي‌اکبر.
يك نفر با خوشحالي گفت:« بچه‌ها! زنده است و نفس مي‌کشه. ».

پدر شهيد:
دستان پدربزرگش را محکم گرفته بود. خنديدم و گفتم:« پسرم! باباجون در نمي‌ره. ».
گفت:« مي‌خوام باهاش برم. ».
دستي بر سرش کشيدم و گفتم:« کجا؟ ».
گفت:« مسجد، مي‌خوايم نماز جماعت بخونيم. ».

وقت ناهار رسيد. براي مرخصي آمده بود. ناهارش را که خورد، به مادرش گفت:« مادر! ساعت چهار بيدارم کن. ».
با تعجب از او پرسيدم:« براي چي پسرم؟ ».
گفت:« سري به اقوام و دوستان بزنم. ».
گفتم:« تازه اومدي، حالا يک روز ديگه! ».
گفت:« من زياد نمي‌مونم. بايد سريعتر برگردم. دوست دارم در اين وقت کوتاه ديداري با اقوام داشته باشم. ».

همرزمش مي گفت:
سه نفري دستانشان را بالا گرفته بودند. از جلوي ما مي‌رفتند و ما از پشت سرشان، اسلحه به دست. به عربي چيزهايي مي‌گفتند که ما نمي‌فهميديم. آن روز به کوههاي کله‌قندي رفته بوديم. من بودم و علي‌اکبر. علي‌اکبر براي کاري از ما دور شد و گفت:« مواظب اينها باش تا من بيام! ».
وقتي به قيافه‌‌هايشان نگاه کردم، عصباني شدم. ياد دوستان شهيدم افتادم. ناخودآگاه چند سيلي به صورت يکي از آنها که جلوتر از بقيه و نزديک من بود، زدم. ناگاه صدايي شنيدم که با عصبانيت ‌گفت:« اين چه کاريه که مي‌کني؟ ».
به عقب برگشتم. علي‌اکبر بود. خيلي ناراحت شد و گفت:« چرا اين کارها رو با اسرا مي‌کني؟ فکر مي‌کني درسته؟ ما مسلمونيم. ».
قمقمه‌اش را از کمرش باز کرد و به همه آب داد.

سيدعباس مظفري:
در خرمشهر بوديم؛ براي ادامه عمليات کربلاي پنج. علي‌اکبر معاون گردان بود و من فرمانده دسته. قرار بود عملياتي چند شب آينده انجام شود. يک روز غروب به اتفاق علي‌اکبر براي مانور طرح عمليات رفتيم پشت خرمشهر. بعد از انجام مانور برگشتيم به پايگاه در محل مسجد خرمشهر. وقتي رسيديم به بچه‌ها گفتيم كه وسايل و بادگيرها را بازرسي و آماده کنند تا موقع عمليات مشکلي نداشته باشيم. مشغول بوديم که ناگهان خرمشهر گلوله باران شد. وقتي بيرون آمديم، متوجه شديم که شيميايي زدند.
بچه‌ها را يکي يکي هدايت کرديم به پشت بام مسجد. مقداري هم آتش روشن کرديم که گازهاي شيميايي را خنثي کند.
بر اثر اين بمباران شيميايي، عده‌اي از بچه‌ها زخمي و عده‌اي ديگر شهيد شدند. بقيه بچه‌ها را به پشت دژ انتقال دادند. من به اتفاق علي‌اکبر و چند نفر ديگر در خرمشهر باقي مانديم. ايشان تاکيد داشت که حتماً بمانيم تا همه بچه‌ها را هدايت کنيم.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , سمنان ,
برچسب ها : اشرفي , علي اکبر ,
بازدید : 269
[ 1392/05/02 ] [ 1392/05/02 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,230 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,331 نفر
بازدید این ماه : 3,974 نفر
بازدید ماه قبل : 6,514 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک