فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات سميعي,احمد
سال هزار و سيصد و سي و يك در دامغان به دنيا آمد. پدرش کشاورز بود. تا ششم ابتدايي سابق درس خواند. سال پنجاه و چهار ازدواج کرد. از سال پنجاه و پنج تا پنجاه و هفت در مهديشهر، از سال پنجاه و هفت تا شصت و يك در دامغان و از آن تاريخ به بعد در اروميه زندگي كرد.
خاطرات از جبهه آمده بود. با هم سوار موتور سيكلت شديم و به طرف شهر ميرفتيم. من را نصيحت ميكرد و ميگفت: حتماً بايد بريم جبهه. نبايد بگذاريم خداي ناكرده به اين انقلاب آسيبي برسه. اگه كوتاهي كنيم، بايد پيش خدا و شهدا پاسخگو باشيم. در آن سالها زميني را از مسكن و شهرسازي گرفته بود و در حال ساخت آن بود. تا مطلع ميشد عملياتي در پيش است، از همان جا عازم جبهه شد. فقط پيغامش به ما ميرسيد كه ميگفت:« من رفتم، بياييد بالاي سر كارگر و بنا باشين. در عمليات فتحالمبين، تركشهاي زيادي به بدنش اصابت كرد. او را به بيمارستان اهواز و از آن جا به دامغان آوردند. توي بيمارستان به ملاقاتش رفتيم. ميگفت: نميدونم مشكل كارم كجاست كه شهيد نميشم؟ آخرين بار به ستاد حمزه سيدالشهدا در غرب كشور رفته بود. قرار بود صبح فردا به اتفاق دو تن از همرزمانش به منطقه عملياتي حاج عمران بروند. قبل از حركت به آن دو گفته بود:« امروز يكي از ما سه نفر به شهادت ميرسه.». شب قبل از رفتن به خط، از اروميه به من زنگ زد. سفارش زيادي در مورد خانواده كرد. فردا وقتي تركش توپ به او اصابت كرد، فقط فرصت پيدا كرد كه از ته دل يك يا حسين بگويد. اين آخرين نفسي بود كه كشيد. در سال هزار و سيصد و شصت، چند روزي در ايستگاه حسينيه اهواز در خدمتش بودم. به اتفاق به هويزه رفتيم. مزار شهداي هويزه را زيارت كرديم. همسر شهيد: تولد دخترم، همزمان شده بود با عملياتي كه با رمز« يا زهرا » انجام شد. نامش را زهرا گذاشتيم. درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , سمنان , برچسب ها : سميعي , احمد , بازدید : 238 [ 1392/05/02 ] [ 1392/05/02 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |