فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

صالحي نژاد,احمد

 

نهم آبان هزار و سيصد و سي و هفت ه ش در روستاي كلاء دامغان به دنيا آمد. تحصيلاتش را تا سيكل ادامه داد. دو برادر و چهار خواهر ديگردر خانواده صالحي نژادبودند. در زمان كودكي بيماري سختي گرفت كه از زنده ماندنش قطع اميد كردند اما خداوند عمري دوباره به او داد تا در راهش به شهادت برسد. احمد در خانواده داراي تواضع و ادب نسبت به پدر و مادرش بود. او دوستانش را از كساني انتخاب مي‌كرد كه به مسايل ديني و مذهبي اهميت مي‌دادند.
در مبارزات مردم بر عليه طاغوت او همدوش مردم بر عليه ظلم وستم شاه تلاش کرد.انقلاب که پيروز شدمدتي در بيمارستان كار كرد. بعد از آن وارد سپاه شد. او ازدواج كرد . ثمره ازدواجش يك دختر و يك پسر است. چند بار به جبهه رفت . اودرجبهه فرمانده گروهان بود. سرانجام پس از يازده ماه حضور در جبهه، در يكم آذر شصت و دو در پنجوين، با اصابت تركش به سر در خط پدافندي به ديدار معشوق شتافت.پيكر مطهرش پس از تشييع در گلزار شهداي دامغان آرام يافت.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران ،کنگره بزرگداشت سردارانسمنان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد-بازنويسي فاطمه روحي



وصيت‌نامه
بسم‌الله الرحمن الرحيم
اِنَّ اللهَ اشتري مِنَ المُومنينَ اََنفُسَهُمْ وَ اَموالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ يُقَتلُونَ فِي سَبِيلِ ‌اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقاً فِي التَّوْرَتهَ وَالاِنجِيلِ وَ القُرآنِ وَ مَنْ اَوفي بِعَهدِهِ مِنَ اللهِ فَاستبشروا بِبَيعِكُمُ الَذّي بَايَعتُم بِه وَ ذلِكَ هُوَ الفوزُ العظيمُ: خدا جان و مال و اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده و آنها در راه خدا جهاد مي‌كنند كه دشمنان دين را به قتل رسانند و يا خود كشته شوند. اين وعده قطعي است بر خدا و عهدي است كه در تورات و انجيل و قرآن ياد فرموده و از خدا باوفاتر به عهد كيست؟ اي اهل ايمان شما به خود در اين معامله بشارت دهيد كه اين معاهده با خدا به حقيقت سعادت و پيروزي بزرگي است. (سوره توبه )
اگر رگبار مسلسل بدنم را سوراخ سوراخ و خمپاره بدنم را پاره پاره كند و كافران مرا شكنجه دهند باز هم از دين خدا و قرآن دست بر نخواهد داشت.
خدا را شكر مي‌كنم كه بر من منت نهاد تا در ماه مبارك رمضان در دل سنگر باشم، شايد شهادت نصيبم شود و اين بالاترين سعادت است.
خدايا! تو را شكر مي‌كنم كه بر ما منت نهادي و امام خميني را كه نعمت بزرگي است به ما عطا كردي تا ما را از جهالت‌ها و ناداني‌ها بيرون آورد و به سوي تو راهنمايي كند.
ملت ايران! قدر رهبر را بدانيد و دعا كنيد تا انقلابش به انقلاب حضرت مهدي عجل‌الله متصل شود.
بارالها:
من نمي‌خواهم كه در بستر بميرم
ياري‌ام كن تا ز راهت در دل سنگر بميرم
دوست دارم در ميان آتش و خون و گلوله
دور از خانه و كاشانه و مادر بميرم
دوست دارم پاك سازم خاك ايران را ز دشمن
در ره اسلام و آزادي اين كشور بميرم
پدر و مادر! حلالم كنيد و دين خود را به اسلام ادا نماييد و براي شهادتم ناراحت نشويد.
همسر عزيزم! شايد به ظاهر تنها ماندي اما خداوند سرپرست واقعي همه است و او نگهبان شماست.
همسرم! فرزندانم را خوب تربيت كن تا راه شهدا را ادامه دهند و به بچه‌هايم به چشم يتيم نگاه نكنيد. احمد صالحي نژاد



خاطرات

تدوين .باز نويسي خاطرات از فاطمه روحي
خواهر شهيد:
نوزاد بود و مادر او را در گهواره مي‌خواباند. خيلي زيبا و قشنگ بود.
چون آن زمان‌ها واكسن و خانه ‌بهداشت و از اين جور چيزها نبود، بچه‌ها با گرفتن حصبه، آبله مرغان و... مي‌مردند. يك روز احمد تب كرد، تب خيلي شديد كه لپهايش گل انداخت.
مادرم پاشويه‌اش كرد. حوله را دقيقه به دقيقه خيس مي‌كرد و بر روي پيشاني‌اش مي‌گذاشت اما افاقه نكرد. كم‌كم صورت و بدنش دانه درآورد، طوري كه توي چشم‌هايش هم آبله زد.چند روز گذشت. هر روز حالش بدتر مي‌شد تا اين كه يك لحظه فكر كردند بچه مرده است. جسمش مثل يك جسد بي‌جان روي دست مادرم افتاده بود. وقتي بچه‌ را اين طور ديدند، مادرم به سر و صورتش زد و گريه كرد. پدرم اشك خود را پاك كرد و گفت:« خدايا! راضي‌ام به رضاي تو. ».
رفتند براي بچه كفن تهيه كنند. خانه شلوغ شده بود. هر كسي يك چيزي مي‌گفت. يك دفعه پدرم ديد بچه به سختي نفس مي‌كشد و بعد از نيم ساعت با صدايي كه انگار از ته چاه مي‌آمد، شروع به گريه كرد. آنقدر لب و صورت كوچولويش آبله زده بود كه به سختي چند قطره شير خورد تا اين كه كم‌كم بهتر شد و از مرگ نجات پيدا كرد.
او زنده ماند و بعدها به شهادت رسيد.

احمد بزرگتر از من بود اما خيلي با هم صميمي بوديم. يك روز گفت:«فاطمه! مي‌خوام يك كاري برام بكني. ».
با خنده گفتم:« تا كارت چي باشه؟ ».
كمي اين پا و آن پا كرد و گفت:« خيلي مهمه. نمي‌دونم چه جوري بگم. ». وقتي نگاهش كردم، ديدم صورتش سرخ شده.
گفتم:« چيه؟ نكنه عاشق شدي و ما بي‌خبريم؟ ».
از ته دل آه كشيد و گفت:« به قول حضرت حافظ: كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل‌ها. ».
گفتم:« حالا اين دختر خوشبخت كيه؟ ».
گفت:« هه! چه جالب! من مي‌تونم كسي رو خوشبخت كنم؟ ».
گفتم:« آره داداشم، چرا كه نه؟ ».
گفت:« پس پيغامم رو ببر بهش بده... ».
مطابق خواسته‌اش عمل كردم. وقتي فهميد نظر دختر مورد علاقه‌اش هم مثبت است، از خوشحالي زياد آمد بوسم كرد و گفت:« واقعاً خواهر يك نعمته. اگه تو نبودي من حرف دلم رو به كي مي‌تونستم بگم؟ ».

فاطمه ، همسر شهيد:
مي‌گفتي:« بادمجون بم آفت نداره. ». چقدر زود حرفت يادت رفت؟ آن روز كه از من خواستگاري كردي مهرت به دلم نشست اما...
پدرم راضي به اين وصلت نبود. خودت مي‌داني كه يك روز نداشتن شغل را بهانه مي‌كرد و روز ديگر رفتنت به جبهه را.
تو هم آنقدر دوندگي كردي تا اين‌كه در يك بيمارستان مشغول شدي؛ براي اين كه دل بابام را به دست بياوري و او را راضي كني. اين بار مادرت خوشحالتر از قبل به پدرم گفت:« حاج آقا! احمد كار پيدا كرده و مستقله، اگه اجازه بدي بيايم خواستگاري دخترت. ».
بالاخره پدرم را راضي كردي و شد آنچه كه سرنوشت براي من و تو نوشت.
طولي نكشيد كه تو كار بيمارستان را رها كردي و رفتي وارد سپاه شدي. حالا مي‌فهمم از اول هم نمي‌خواستي توي بيمارستان كار كني و فقط مي‌خواستي پدرم را راضي كني كه با هم ازدواج كنيم و موفق هم شدي.
به يك ماه نكشيد كه تو عزم رفتن به جبهه را كردي. وقتي اين حرف را شنيدم جا خوردم و گفتم:« احمد! پدرم حق داشت ... ».
نگذاشتي حرفم تمام شود كه گفتي:« فاطمه‌جان! از ازدواج با من پشيمون شدي؟ ».
بغض گلويم را فشرد. گفتم:« نه، مي‌ترسم تو رو از دست بدم و سرزنش بشم. ».
حالا من ماندم و قاب عكست كه خاطراتم را برايت مي‌گويم و تو هم مثل هميشه لبخند مي‌زني.

يكي از همرزمانش ‌گفت:« شب قبل از عمليات دعاي توسل ‌خونديم. بعد از دعا احمد حنا درست ‌كرد و به دست و پاي بچه‌ها حنا ‌بست. بعد ‌گفت:’ حالا كه مي‌خوايين داماد بشين اين هم عطر و گلاب.‘ بعد از عطر زدن به بچه‌ها، كمي باهاشون شوخي مي‌كرد و در پايان از همه حلاليت مي‌طلبيد. ».

عليرضا صالح‌آبادويي:
در سال شصت به همراه احمد و تعداد ديگري از نيروهاي سپاه، بسيج و ارتش به جبهه كردستان اعزام شديم. اين مأموريت دو ماه و نيم طول كشيد و در شهرهاي مختلف كردستان بوديم. قرار شد جاده بانه ـ سردشت را آزاد كنيم. بارها براي آزادسازي اقدام شد اما با شكست مواجه شد. من همراه نيروهاي ارتش بودم و احمد جزء گروهي بود كه مي‌خواستند شب حركت كنند.
آن شب عمليات شروع شد. باران شديدي گرفت. وضعيت منطقه خيلي بد بود. بچه‌ها همديگر را گم كردند. عمليات باز هم با شكست مواجه شد. ما به مقرّ ارتش برگشتيم.
احمد و بچه‌هاي ديگر گم شدند. آن روز تا غروب گشتيم و بچه‌ها را يكي‌يكي پيدا كرديم. وقتي احمد را ديدم، خوشحال شدم و در آغوشش كشيدم. گفتم:« خدا رو شكر كه زنده‌اي! چقدر برات نگران شدم. ».
با ناراحتي گفت:« كاش مي‌تونستيم پيروز بشيم! ».
گفتم:« ما تلاش‌مون رو كرديم. ان‌شاءالله نابودشون مي‌كنيم و بعد از اين‌جا مي‌ريم. ».

رمضان حاجي‌قرباني:
با احمد در يكي از گردان‌هاي رزمي لشكر علي بن ابي‌طالب همكاري مي‌كردم. بعد از عمليات رمضان در خط پدافندي بوديم. هوا به شدت گرم بود و پاتك‌هاي دشمن هر روز ادامه داشت كه با رشادت بچه‌ها جواب داده مي‌شد. لازم بود بچه‌ها آمادگي كافي داشته باشند. موقعي كه براي استراحت به پشت خط مي‌آمديم، احمد با نيروها حدود يك ساعت آمادگي جسماني كار مي‌كرد تا در مواجه شدن با دشمن كم نياورند.
بچه‌ها احمد را خيلي دوست داشتند و حرف‌هايش را با جان و دل مي‌پذيرفتند.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , سمنان ,
برچسب ها : صالحي نژاد , احمد ,
بازدید : 247
[ 1392/05/02 ] [ 1392/05/02 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,161 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,853 نفر
بازدید این ماه : 5,496 نفر
بازدید ماه قبل : 8,036 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک