فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

محمد جندقيان در سال 1342 ه ش در شهرستان آران بيدگل،در خانواده اي مذهبي متولد شد .وي دوران کودکي اش را در زادگاهش سپري کرد وبا کودکان محل و فاميل ،ارتباط خوبي داشت و اوقات فراغت خود را به بازي و ورزش کشتي مي گذراند .
آثار و علائم شخصيتي وا لا و بر جسته اي را از همان دوران کودکي بروز داد ،به طوري که مادرش از چشم زخم ديگران بيمناک بود .در اين رابطه برادر شهيد مي گويد :مادرم گاهگاهي از ترس چشم زخم ديگران ،وي را نز نظرها دور نگه مي داشت و همواره نگران او بود . پدرش نيز از همان کودکي پيش بيني مي کرد که در آينده فردي بسيار شجاع و قوي خواهد شد و در همان کودکي نمونه هايي از شجاعت و اقتدار او را مشاهده کرده بود . وضع اقتصادي خانواده در سطح پايين بود و براي انجام کارهاي روز مره سختي و مشقت زيادي متحمل مي شدند .مادر شهيد علاو بر نگهداري از فرزند در زمينه اقتصاد به خانواده کمک مي نمود .
وضع فرهنگي خانواده شهيد در شرايط خوب و مساعدي قرار داشت ،پدرش مسجد رو و مادر وي زحمتکش و فداکار بود .

دبستان صباحي بيدگلي . هنوز گام هاي کوچک و کلام خوش و دلنشين وبي را به ياد دارد و هنوز کلاس و نيمکتش بوي عزت ،افتخار ،شهادت و از خود گذشتگي مي دهد .در دوره ي ابتدايي هميشه شاگرد ممتاز بود و از لحاظ انضباطي ،الگوي دوستانش بود و معلمان و همکلاسي هايش ارادت خاصي به او داشتند .
وقتي به خانه مي آمد علاو بر انجان تکاليف ،به اقتصاد خانواده کمک مي کرد ،اوقات فراغتش را به کار قالي بافي اشتغال داشت و براي رفع خستگي به مطالعه يا به بازي فوتبال مي پرداخت .با دوستانش رفتار خوب و محبت آميزي داشت سعي مي کرد مشکلاتشان را بر طرف کند .حاضر نمي شد ديگران به او زور بگويند در عين حال احترام بزرگتر ها را مي کرد و مطيع امر پدر و مادر بود .در کارهاي اجتماعي و مراسم مذهبي شرکت مي کرد .
نوجواني با گسترده تر شدن حجم درس در دوره ي راهنمايي ،از کمک به اقتصاد خانواده دست نکشيد .رابطه صميمانه با والدين خود داشت و از احسان و نيکي به آنها دريغ نمي کرد . سن 15 سالگي او مقارن با دوران انقلاب و تحولات مربوط به آن بود .شهيد همراه با سيل مردم انقلابي ،در صحنه هاي انقلاب خروشيد .حضور و جسارت شهيد در راهپيماييها ،به حدي بود که باعث نگراني خانواده اش شده بود و به خانواده خبر مي رسيد که محمد دز صف اول راهپيمايي ها شرکت مي کند و احتمال شهيد شدن او زياد است .بسيار اتفاق مي افتاد که دوان دوان به خانه پناه مي آورد تا از دست ماموران بگريزد .شهيد در پخش اعلاميه و عکس هاي حضرت امام نيز فعال بودند .بعد از پيروزي انقلاب همراه با بچه هاي محل ،شب هاي زيادي را دور از خانه به سر مي برد ،تا از انقلاب اسلامي پاسداري کند .( از دوستان او در اين دوره افراد زير به شهادت رسيده اند :جواد عنايتي ،عباس صلاحي پور ،عليرضا و احمد جندقيان )در اين دوره ،شهيد به تحصيل خود ادامه داد و مدرک سوم راهنمايي خود را گرفت .
با شروع جنگ تحميلي ،شهيد مدرسه را رها کرده و کوله بار عشق را بر دوش گذاشت و ديار پار را با قافله نور در پيش گرفت و با تشکيل بسيج مستضعفان ،براي گذراندن دوره آموزش نظامي ،زادگاه خود را به مقصد پادگان« امام حسين(ع) در« تهران» ترک کرد و سپس عازم جبهه «گيلان غرب» شد .وي در کنار سردار شهيد .جواد عنايتي ،به حماسه سازي پرداخت و لياقت هايي از خود نشان داد به طوري که به فرماندهي گروه ها و اکيپ هااي تازه اعزام شده به جبهه ،بر گزيده شد . سپس عازم جبهه هاي جنوب شد و در عمليات بزرگ «فتح المبين» و عمليات« بيت المقدس» شرکت داشت .در يک عمليات به سختي مجروح شد و پس از بهبودي مختصر به توصيه دوستان ،عازم جبهه« سيستان و بلوچستان» شد . پدر ايشان د ر سال 1363 به ديار ابدي شتافت ،شهيد چند روزي براي مراسم ترحيم ،به زادگاهش بر گشت وبا وجود اينکه خواهر و مادرش به وجودش نياز داشتند ،شهيد احساس کرد «سيستان و بلوچستان» به وجودش بيشتر نياز دارد و به آنجا بر گشت و تا زمان شهادت در اين استان فعاليت داشت .
شهيد در سال 1368 به پيشنهاد و اصرار مادر ،تصميم به ازدواج گرفت ،که ثمره ي اين ازدواج دو فرزند به نام محدثه و محسن است که در زمان شهادت پدرشان محدثه سه سال و نيمه و محسن سه ماه داشت .
اين سردارملي در تاريخ 10/ 8/ 1373 در منطقه ي« آورتين – مارز» از حوزه «کهنوج »در استان «کرمان» دردرگيري مستقيم با اشرار و ضد انقلاب به شهادت رسيد .

شهيد محمد جندقيان ساحشوري بود که از اوان جواني (اوايل انقلاب ) درگيري پيکار با دشمنان انقلاب بود و معتقد بود جنگ و منطقه جنگي بيشتر به وي نياز دارد لذا وقتي از طرف خانواده به وي پيشنهاد ازدواج داده شد قبول نمي کرد و جواب مي داد :فعلا حضور مستمر در ميادين ضروري است و فرصت پرداختن به اين مساله نيست .وي مي گفت :شهادت من عروسي من است .
با لا خره بعد از جنگ به اصرار خانواده در سال 1368 تصميم به ازدواج با همسري که داراي ملاکها و ارزشهاي انساني باشد ،گرفت .مراسم عقد خوب و ساده بر گزار شد .
تفاهم اخلاقي خوبي با همسرش داشت .زندگيشان با حقوق سپاه اداره مي شد و در خانه اجاره اي زندگي مي کردند .قبل از شهادت با فروختن خود رو شخصي خود ،خانه صد متري خريد و به همسر خود گفت :همسرم اکنون اين خانه را خريدم ،تنها به خاطر تو وبچه ها ،تا بعد از من سر گردان و بدون سر پناه نباشيد .آخرين باري است که با شما هستم و آخرين باري است که به منطقه اعزام مي شوم و ديگر به اينجا باز نخواهم گشت.
منبع:پرونده شهيد دربنيادشهيد وامور ايثارگران زاهدان،مصاحبه با خانواده ودوستان شهيد

 

 

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
يا ايها الذين آمنو تقوالله والتنظر نفس ما قدمت لغد و تقوالله ان الله خبيربما تعملون .
اي آنان که ايمان آورده ايد خدا ترس باشيد و بايد بنگريد هر کس چه چيز فرستاده است براي فردا و بترسيد خدا را که خدا آگاه است بدان چه مي کنيد .
در طول تاريخ زور مندان و ظالمان براي انحراف مردم جامعه از مسير اسلام راستين همواره آنها را به نحوبي از انحا از اين دو عنصر اصلي و اساسي محروم و بيگانه مي کردند يا آيات شريفه قران کريم را به نفع خود و براي گذراندن حکومت و سلطه بنا حق چهار روز خويش تفسير مي کردند و يا ائمه حق و پيشويان ديني را گوشه کنار ممالک اسلامي زندان و تبعيد مي نمودند تا مردم به انها دسترسي نداشته با شند و از آن چشمه هاي جوشان هدايت لبي تر نکنند .اما حال که پس از 1400 سال تقريبا با عبرت گيري از حرکت ها و قيام هاي ائمه اطهار و ديگر صالحان ،حکومت اسلامي جان گرفته است .ديگر براي کسي حجتي باقي نمي ماند که با وجود قرآن کريم و رهنمود هاي خاص حضرت ولي عصر (عج) به صورت نمادين جان و شکلي ديگر گرفته است ،قدرت و حکومت الهي به صورت عالمان و فقهاي ديني اسلام و حمومت اسلامي رونق ديگري به خود گرفته است و مي رود تا به صورت قدرتي بزرگ و جهان شمول کره پهناور خاکي را در بر گيرد .امروز هر مسلمان و شهيد .وظيفه دارد که در پرتو حکومت اسلامي و ولايت فقيه ،رهبر و علماي دين را ياري نموده و با بهرگيري از اوامر و فرامين و فتاوي روشنگراني ،در جهت حفظ و اعتلاي اسلام و کيان مسلمين گام بر دارند .
اي مردم عزيز ايران و اي همشهريان عزيز شما را به خدا قسم مي دهم که تا مي توانيد و تا آخرين قطره خون براي اين انقلاب اسلامي خدمت کنيد .ما آگاهيم به اين راه مقدس اسلام .ما اين راه مقدس اسلام را گرفتيم و رفتيم .الان اين جنگ و انقلاب براي ما يک نعمت است ...اگر تمام ما ...(براي آن) کشته شويم .باز هم کم است .محمدجندقيان



خاطرات
احمد صالحي :
بنده به عنوان يک دوست و بچه محل که با شهيد جندقيان از کوچکي ارتباط داشتم ،به جرات مي توانم قسم ياد کنم که در اين چند سال آخر عمرش ،مخصوصا بعد از پايان جنگ ايران و عراق ،انگار يک گمشده اي داشت .ايشان بهترين دوستانش را در عمليت هاي مختلف ،از دست داده بود و خدا را شاهد مي گيرم که هر موقع به مرخصي مي آمد آيه شريفه .ولا تحسبن الذين ....را زمزمه مي کرد و هميشه يا فاطمه زهرا بر زبان داشت .گويا خود را براي رفتن آماده کرده بود تا اينکه در ايام سوگواري فاطمه الزهرا (س) به آرزوي ديرينه اش ،به ديدار دوستان شهيدش ،و وصول به معبودش شتافت .

همسر شهيد:
آرزو داشت در کنار دوستان و همسنگران شهيدش باشد ،هميشه مي گفت :نمي داني چه خاطراتي از زمان دوستيمان با جواد دارم. وقتي اظهار دلتنگي جوادعنايتي را مي کرد ،اشک در چشمانش حلقه مي زد ،راضي بود که تمام تجملات دنيا را با يک ديدار جواد مبادله کند ،چون خوي و خصلت هر دوي آنها از يک سنخ بود .

شهيد پيوسته مي خواست مرا آماده کند که شهيد شدنش را بپذيرم .روزي به ديدن مادرشان مي رفتيم ،رو به من کرد و گفت :باور کن روزي عکس مرا روي ديوار ها مي چسبانند .گفتم :شتري است که در جلوي هر خانه اي مي خوابد وخواستم بحث را عوض کنم ،گفت :خودت هم اين مطلب را به وضوح مي داني ،از رفتارت مي توانم متوجه شوم .گفتم :اگر اين دفعه بروي شهيد خواهي شد .با تبسمي گفت :اين آرزوي من است ،سالهاست که به دنبال آن هستم ،اگر مرا دريابد .

وقتي پسرمان به دنيا آمد رفتار شهيد عوض شد .خوشحال بود و گفت :حا لا ديگر مردي هم داري و اصرار داشت به شهرمان بر گرديم و مي گفت :با وجود دو فرزند ،چگونه مي خواهي در شهر زاهدان تنها ،ماه ها دور از من زندگي کني ؟دو فرزند کوچک ،خريد براي خانه ،تنهايي ،اگر بچه ها مريض شوند ،اگر من رفتم و بر نگشتم و گويا ...به او الهام شده بود که شهيد مي شود و مي گفت :پيش خانواده ات بر گرد .

در زمان حضورش در منزل ،عليرغم اينکه دخترش محدثه بسيار کوچک بود ،هميشه در خور فهم و درک او قصه و داستانهايي را برايش تعريف مي کرد و آزادي خاصي را براي بچه ها قليل بود . او مي کوشيد تا در همين سنين کودکي دور نمايي از آينده خود را براي فرزندش بياموزد و آخر هر بازي معمولا به اين صورت ختم مي شد که با با (شهيد جندقيان )به نحوي در ملافه اي سفيد ،بي حرکت مي ماند .
مثلا شب قبل از اينکه ايشان مي خواستند براي عمليات تشريف ببرند ،اين بازي هميشگي را تکرار کرد .تو گرگ باش ،من بز بز قندي ،با شاخ هايت بزن تو شکم من ،بعد يک پارچه سفيد مي کشيد روي صورتش و با حالتي ،فرياد مي زد و نشان مي داد که داخل ملافه بي حرکت افتاده است .آن شب حالت غريبي به من دست داد ،بازي هميشگي او بود ،اما براي من عادي جلوه نکرد .

مادرشهيد:
بعد از اينکه خانه اي خريد به او گفتم :ديگر نرو !گفت: مادر تو 16 سال صبر کرده اي ،تا عيد هم صبر کن ،مي روم ببينم مرا انتقالي مي دهند يا نه ؟رفت و بعد از 8 روز بر گشت و گفت :نمي توانم انتقالي بگيرم. روزي که مي خواست برود مرتبا به دور اطاقها مي گشت ،از پله ها با لا مي رفت .بعد نزديک من آمد و گفت :مادريک دعايي براي من بکن .گفتم :تو دو فرزند داري ،خانه هم داري ،چه دعايي بکنم ؟گفت :يک دعاي خوب گفتم :خدا هر چه مي خواهي به تو بدهد .سرش را رو به آسمان کرد و خنديد و رفت .

همسر شهيد:
محمد معمولا کمتر به فکر خانه و اينگونه امکانات مي افتاد اما قبل از اينکه براي آخرين بار به ماموريت برود ،اتومبيلي داشت ،آن را فروخت و منزلي در کنار منزل پدرش خريد.
آخرين روز که منزل را تميز مي کرد به ما و گفت:من تا به حال خانه اي نخريده ام ولي اکنون اين خانه را خريده ام براي تو و بچه هايم . همسرم ،اين کار را کردم تا بعد از من سر گردان و بي پناه نباشيد .اين آخرين باري است که با شما هستم و ديگر به خانه بر نخواهم گشت .و جدي بودن و اهميت اين سخن را وقتي متوجه شديم که خبر شهادتش را شنيديم .

علي محمدي:
دو ساعت قبل از شهادت با ايشان راجع به خستگي حاصل از عمليات بحث کرديم و بچه ها مي گفتند که اين عمليات تمام مي شود و ما يک استراحتي بکنيم .ايشان گفتند :حا لا ممکن است که ما زود تر از اتمام اين عمليات ،برويم آن دنيا و اين مورد باقي بماند .

سردارحامد:
عمليات پيروزمندانه و قهرمانانه فاطمه الزهرا (س) که در شرق کشور ،به مدت ده روز طدل کشيد از جمله بزرگترين عمليات هاي انجام شده در منطقه مي باشد .اين عمليات در منطقه مشترک بين حوزه هرمزگان ،فارس ،سيستان و بلوچستان و کرمان (که منطقه بسيار حساسي بود ) انجام گرفت. اين عمليات در منطقه اي انجام شد که گذرگاه هاي کوهستاني داشت و امکان عبور و مرور با وسايل نقليه وجود نداشت ،پشتيباني کردن ،غذا رساندن وامداد کردن بسيار مشکل و خطر ناک بود .وارد عمل کردن يک تيپ ،يک لشکر نيرو ،در منطقه اي که هيچ گونه ارتباط زميني در آن ممکن نيست و همه هماهنگي ها از طريق هليکوپتر انجام مي گرفت ،بسيار مشکل است .طراحي اين عمليات چندين ماه طول کشيده بود و پاسخي بود به دستور رهبر معظم انقلاب که فرموده بودند: بايد وضعيت منطقه و تکليف اشرار آن مشخص شود .اين عمليات با غافلگيري کامل و با بيش از 20 فروند هليکوپتر ،اعم از هليکوپتر هاي هجومي و کبري انجام گرفت و عمده نيروهاي عملياتي به وسيله هليکوپتر هاي 214 وارد منطقه شدند .
اولين گروهي که وارد عمليات کرديم و هلي برد شدند ،نيروهاي تيپ سلمان بودند که شهيد جندقيان در راس آنها بود ( فرمانده تيپ ) که در همان لحظات اول در گيري در آنجا شروع شد و بعد از چند ساعت ،دشمن در آنجا تاب تحمل نيافت .روزهاي اول ،با آتش پر حجم هوا نيرو ز ،تلفات سنگيني بر آنها وارد شد و در تمام ارتفاعات منطقه نيرو هلي بر د شد .در روز دوم دو نفر از سران اصلي آنها (علاو بر پنج يا شش نفر ديگر ) کشته شدند .عمده عمليات ما روزهاي سوم و چهارم بود که در گيري نزديک و بسيار جدي با آنها داشتيم .آنها با عده اي مجروح به صورت پياده ،براي خروج از منطقه شروع به حرکت کردند .و قصد داشتند بعد از دو سه روز حرکت به منطقه اي برسند که از آنجا شايد بتوانند به نحوي از مرزخارج شوند .عمليات اصلي در اين مرحله شروع شد و دو محور ،پيش بيني شده بود که يک محور به شهيد جندقان محول شد و محور ديگر را آقاي معمار (شهيد معمار) به عهده گرفتند .حدود 7 يا 8 ساعت شهيد جندقيان و نيروهايش پياده رفته بودند .با هليکوپتر با آنها نزديک شدم و از شهيد پرسيدم :چه خبر ؟
گفت :اين محور چند نفري بيشتر نيستند که آنها هم پراکنده شده اند .ما را با هليکوپتر به محور ديگر ببريد .گفتم: ما جاهاي ديگر نيرو داتريم و شما خسته ايد ،قبول کرد و بر گشتند.
حدود سه روز آنها را تعقيب کرديم و آنها روز متوقف مي شدند و شب حرکت مي کردند و ما به عکس ،شب استراحت مي کرديم و روز حرکت مي کرديم زيرا به دليل کوهستاني بودن منطقه و اينکه عوامل منطقه وابستگان آنها بودند ،حرکت شبانه براي ماخطر ناک بود .روزهاي آخر عمليات بود .که ما حدود 30 – 20 نفر از آنها را گرفتيم که از چريک هاي اصلي آنها بودند 40- 30 نفر ديگر از تفنگچي هاي معمولي معمولي آنها نيز دستگير شدند .15- 10 نفر ديگر مانده بودند که سران اصلي آنها جزو اين 15 – 10 نفر نفر ديگر مانده بودند که سران اصلي آنها جزو اين 15- 10 نفر بودند .
به صورت پياده در حال فرار بودند .بچه ها خسته شده بودند .با شهيد جندقيان تماس گرفتيم ،گفت :ما را سريع به کمک آنها ببريد .
در منطقه اي که فاصله ي چنداني با دشمن نداشت ،شهيد و همراهانش را از هليکوپتر پياده کرديم و عمليات شديدي شروع شد . حدود دو ساعت ،درگيري سختي ادامه داشت .دشمن کاملا خسته شده بود . مهماتشان به آخر رسيده بود .شهيد جندقيان آنقدر شجاع بود که تا 5 متري آنها رسيده بود . آنها در منطقه کوهستاني که به 200 متري دشمن نمي توان نزديک شد .شهيد حدودا رو در روي دشمن شده بود .به قول يکي ا ز برادرها ،گويا 15 سال دويده بود تا به اين ساعت ( که مي دانست ساعت رفتنش است ،برسد حتي تامل آب خوردن را نکرد .
او همراه دو نفر از عشاير (که آنها هم اتفاقا 15 سال در عمليات ها شرکت داشتند و يکي از آنها شهيد محمد فولادي پيرمردي 60 ساله بود که بايد با گروه قبلي به استراحت بر مي گشت ولي وقتي شهيد جندقيان آمد ،گروه قبلي را رها کرد و گفت :من هم همراه محمد مي روم ) هرسه به شهادت رسيدند .شهيد جندقيان اولين شهيد اين عمليات بزرگ بود و کل عمليات فقط همين سه نفرشهيد را داشت . آيا پاداش زحمات 15 ساله کسي که در همه عمليات ها ،جلو همه حرکت مي کرد ،پاداشي جز شهادت مي تواند باشد .
اين عمليا ت ها را واقعا مي توان عمليات آزاد سازي دانست .
پيش از 1000کيلو متر پايگاه هي را که دشمن در آن همه امکانات و تجهيزات و سلاح و مهمات را جمع کرده بود و به اهداف شومي مي انديشيد ،آزاد شد و فرماندهي کل سپاه پاسداران ،پيام تشکر و قدر داني ويژه اين عمليات فرستادند و گزارش اين عمليات را به استحضار مقام معظم رهبري رسانيدند .

مادر شهيد:
روزي که محمد شهيد شد نمي دانستيم تسليت ديگران را بپذيريم يا تبريک آنها را ،چون محمد در هنگام حياتش فقط سالي چند بار به خانواده سر مي زد ،اوايل فقدانش را احساس نمي کرديم ولي بعدا که سالي گذشت و او را نديديم ،نبود او قلب ما را فشرد .در يک چشممان اشک بود ، به دليل رسيدن به آرزويش و در چشم ديگر اشک فقدان او جاي داشت .با دست خودم او را غسل دادم و کفن کردم و حالا به او افتخار مي کنم .
پس از رسيدن خبر شهادت محمد به مردم ،با وجود اينکه چندين سال از پايان جنگ مي گذشت و مردم تا حدودي از حال و هواي آن دوران فاصله گرفته بودند ،اما شهر به طور يکپارچه عزادار و ماتم زده شد و يکي از عظيم ترين و با شکوه ترين مراسم تشييع جنازه را براي شهيد« جندقيان» بر گزار کردند ،مراسمي که بدون اغراق بي نظير و حماسي بود .




آثارباقي مانده از شهيد

مصاحبه با شهيد :
با سلام به رهبر کبير انقلاب و با سلام و درود برتمام خانواده هاي شهدا ،مجروحين ،معلولين و بر تمامي کساني که در راه خدا رنج و مشقت کشيده اند ،در آذر 59 آن زماني که تازه انقلاب شده بود و امام پيام داده بود که جوانان بايد همه آموزش ببينند و به جبهه بروند ،ما از اينجا تعدادي از برادران بسيج گشته ،عازم جبهه هاي حق عليه باطل شديم و حدود چند ماهي در آنجا بوديم و پس از آنکه از جبهه ها بر گشتيم به منطقه سيستان و بلوچستان اعزام شديم و حدود چند ماهي در آنجا بوديم ،اوايل سال 60 عازم سيستان و بلوچستان شديم و در اين استان که محروميت از آن مي باريد ،به شکر خدا با کوشش برادران توانستيم تا حدودي انقلاب را به اين منطقه صادر کنيم ،سيتان و بلوچستان از نظر وسعت سومين استان کشور است و به علاو حدود يک ميليون و اندي جمعيت دارد که در جاهاي مختلف اين استان پهناور ،پراکنده هستند .اين استان در زمان طاغوت ،آن امنيت و آن چيزي را که امروز دارد ،نداشت چون در زمان طاغوت خوانين ،اشرار و قاچاقچيان زيادي بودند و الان هم هستند و چون انقلاب يک حکومت اسلامي است تاحدودي آن مسائل کمتر است . در زمان طاغوت آن شاه ملعون تعداد ي از همان خوانين و خان ها را و آن بازرگاناني که زور گوبودند را مسلح کرده و مردم را خريده بود چون آنجا يک وضعيتي دارد که طايفه اي است و هر طايفه اي براي خودشان داراي خان و کد خدا بودند .
شاه هم از اين جريانات سوء استفاده کرده و آنها را مسلح نموده بود و امنيت آنها را به دست گرفته بود اما وقتي انقلاب پيروز شد و جوانان حزب الله ايران وارد انجا شدند و به آنها گوشزد کردند که اين حکومت ،حکومت قبلي نيست و اين حکومت ،حکومت اسلام است يا بايد شما ها هم مثل بقيه مردم زندگي کنيد و يا از اينجا برويد (البته به خان ها) آنها چون ديدند انقلاب مثل گذشته انها را راحت نمي گذارد مجبور شدند اسلحه بر دارند و به کوه ها بروند و الان هم آمريما بر اين شده است که اگر بتواند اين اسکله را از چنگ ما بيرون کند که ما چندي پيش به شکر خدا توانستيم يک لشکر از عشاير را آنجا مانور شرکت بدهيم تا به آمريکا و دست نشاندگان آنها بگويند ما مردم بلوچ هم حضور داريم و هستيم .در مدت 7 سالي که ما آنجا بوديم خداوند به ما سعادت داد که بتوانيم چند مرتبه در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شرکت کنيم .در عمليات محرم هم شرکت داشتيم حمله بيت المقدس بود ،حمله بدر بود و چند عمليات ديگر بود که الان اسم هاي آنها در ذهنم نيست در اين عمليات ها با برادراني همسنگر بوديم که بيشتر آنها به شهادت رسيدند و از کنار ما رفتند و به محبوب خويش رسيدند ،برادراني که واقعا جايشان در جبهه ها خالي است و کسي نيست که جاي آن عزيزان را پر کند .اگر خواسته باشيد صحبتي راجع به جنگ و جبهه بکنيد زياد است ما الان در جريانات ايران در آنچه در دنيا مي گذرد چند کلامي مي گوييم و التماس دعا داريم .الان جنگي صورت گرفته است که يک روز آمريکا مي آيد و کشتي هاي ما را مي زند و ما مجبوريم که به او جواب بدهيم ،ما به دنيا اعلام کرديم که اگر عراق کاري به کشتي هاي ما نداشته باشد و اجازه بدهد کشتي ها ،آزادانه تردد کنند ما هم به کشتيها کاري نداريم و چندين بار اين اخطار را تکرار کرديم ولي آنها گوش ندادند و ما مجبوريم ،اين جنگ را در خليج فارس ادامه بدهيم تاحظه آخر و اخيرا هم حضرت امام به آقاي هاشمي و آقاي خامنه اي اعلام کردند که شما يک بسيج عمومي بدهيد تا کليه رزمندگاه آمادگي داشته باشند يکي در جنگ با صدام و يکي در جنگ با آمريکا ما مي گوييم تا ما جوانان ايران هستيم و زنده ايم و تا بچه خهايمان و خودمان که مال ايران هستيم ،حتي اگر ايراني هم نباشيم ولي چون مسلمانيم تا آخرين لحظه اي که دشمنان و ابر قدرتها که مي خواهند خون مستضعفان را توي شيشه کنند ،ايستادگي کنيم ،اگر ما بميريم کس ديگري جاي ما خواهد آمد ،اگر ديگران مردند ،ديگران باز جاي آنها خواهند آمد .



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : جندقيان , محمد ,
بازدید : 222
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,520 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,621 نفر
بازدید این ماه : 3,264 نفر
بازدید ماه قبل : 5,804 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک