فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

روز اول آبان ماه سال 1347 ه ش در خانه اي محقر در خيابان شهيد باقري سيروس (سابق)شهر زاهدان کودکي پا به عرصه وجود نهاد که پدر خانواده ، ابراهيم پاسبان به سبب عشق و علاقه اي که به حضرت رسول (ص) داشت نام احمد را که يکي از نام هاي آن حضرت است ،براي فرزندش انتخاب نمود.
شهيد پاسبان اصالتا از خانواده رخشاني هاي زابل است که شهرت پاسبان را اختيار کرده اند .پدر شهيد کار گري ساده بود و مادرش خانه دار که در بسياري از مواقع و مراحل زندگي مجبور بود براي امرار معاش فرزندانش به کارگري و رختشويي بپردازد .گرچه شهيد پاسبان در خانواده اي ضعيف از لحاظ مادي به دنيا آمد اما با وجود فقر و تنگدستي در دامان پدر و مادري پاک و فداکار از مخلصان و مريدان ابا عبد الله الحسين (ع) و فاطمه زهرا (س) و با امرار معاش پاک و طيب ،پرورش يافت .در ايام کودکي شهيد ،پدرش بر اثر سوختگي در کوره آجر پزي مريض و خانه نشين شد .در نتيجه ،سختي هاي زندگي شدت بيشتري گرفت و درد و مهنت به خانواده روي آورد .
در اين روز گار سخت، مادر احمد مجبور به تلاش مضاعف براي گرداندن چرخ زندگي شد .
ايشان اظهار مي دارند :در اين سالهاي سخت که احمد يکي دو ساله بود ،من مجبور بودم بيشتر کار کنم و زماني که براي کارگري مي رفتم احمد را نيز با خود مي بردم .او بازي مي کرد و من کار مي کردم تا زندگي سپري گردد و فرزندانم رشد نمايند .
شهيد پاسبان دوران طفوليت را در محروميت و فقر سپري نمود گر چه زندگي آنان با کمترين امکانات مي گذشت اما قلبها در آن خانه محقر و خاکي بسيار بزرگ و رئوف پرورش مي يافت .اين امر را در خصوص شهيد پاسبان مي توان از گفته هاي تمامي همرزمانش در يافت .او قلبي داشت به وسعت آسمان آبي ،مملو از صفا و صميميت و کمک به هم نوع و سر شار از عشق و محبت به خاندان عصمت و طهارت .او در خانه اي پرورش يافته بود که ذکر دعا و درس قرآن و مصيبت ابا عبد الله (ع) و...در آن طنين انداز بود . اين امر در شکل گيري شخصيت مذهبي ايشان کاملاموثر بود و از او انساني معتقد به اسلام و فرائض مذهبي ساخت .
احمد تحصيلات ابتدايي را در مدرسه« طالقاني» زاهدان گذراند ،نمرات تحصيلي ايشان در اين دوره از توانايي و استعداد درخشان او حکايت مي کند .معلمان همه از او راضي بودند و احمد را کودکي پر انرژي ،سريع الانتقال ،زرنگ و چابک معرفي مي کنند .مربيان نيز او را کودکي سازگار ،بهنجار ،اجتماعي ،محبوب، مهذوب و داراي فضايل و سجاياي خوب ،ارزشيابي مي نمايند که اين امر نشا نگر آن است که شهيد پاسبان در ايام کودکي از تعادل روحي و رواني و توانايي هاي قابل توجهي بر خوردار بوده است .
خانواده او را کودکي با استقامت ،صبور ،با گذشت ،پر تحمل ،مهربان نسبت به خانواده و همبازي ها و همسا لان معرفي مي نمايند و اذعان دارند که شهيد نسبت به همسالان خود بسيار کم توقع و مهربان و با گذشت بود . اين صفات را در دوران جواني وي بيشتر مي توان ديد و اکثر دوستان دوران جواني او خصوصا همرزمانش از روحيه عياري و جوانمردي شهيد صحبت مي کنند و عنوان مي نمايند که او در دوستي يک دل و يکرنگ و صميمي بود .نسبت به دوستانش ناجوانمردي روا نمي داشت و از دروغ پر هيز مي کرد .لذا مورد توجه محبوب ديگران بود .
شهيد پاسبان از کودکي با فرهنگ و معارف اسلامي مانوس بود .از سه سالگي سوره هاي کوچک قرآن توسط خانواده به ايشان تعليم داده مي شد .و در مجالس مذهبي در روز هاي عاشورا و تاسوعاي حسيني و مراسم دهه اول محرم و نماز جماعت و عيد قربان و ديگر اعياد و مراسم مذهبي همراه خانواده شرکت مي کرد که اين گونه مراسم بيشتر در مسجد
«حضرت صاحب الزمان (عج)» که در نزديکي منزل ايشان قرار داشت ،بر گزار مي شد .
قرآن را در مسجد و مکتب خانه فرا گرفت و از همان کودکي سعي داشت با فرهنگ نماز آشنا گردد .در پنج سالگي نماز را کامل فرا گرفته بود و همراه والدين در اجتماعات و مراسم مذهبي شرکت مي نمود .براين اساس ،فرهنگ و روحيه مذهبي از خرد سالي در وي نشو و نما يافته بود.
شهيد پاسبان همزمان با پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي دوران کودکي خود را سپري نمود .زماني که ايشان وارد دوره راهنمايي تحصيلي گرديد، انقلاب به پيروزي رسيد .ايشان در برخي از صحنه هاي انقلاب در شهر زاهدان حضور داشت و با وجود خرد سالي شوق و اشتياق زيادي از خود نشان مي داد تا انقلاب به پيروزي کامل برسد .
شهيد پاسبان مصداق کامل آن جمله امام عزيز و بزرگوار و رهبري انقلاب مي باشد که عنوان شده در سال 1342 هنگامي که آن حضرت را بازداشت کرده بودند از آن حضرت سوال شد :شما که ادعاي مبارزه با شاه و رژيم شاهنشاهي را داريد کو سربازانت و چه کساني از شما حمايت خواهند کرد ؟و امام در جواب فرموده بودند :
«سر بازان من در گهواره ها هستند .بزودي رژيم شاهنشاهي را از بين خواهند برد» . شهيد پاسبان از جمله آن پاسداران امام بود که در زمان انقلاب سرباز کوچکي بود و در زاهدان نظاره گر صحنه هاي انقلاب و پايين کشيدن مجسمه شاه بود .بنا بر اظهار مادر گرامي شهيد ،احمد در اين زمان از ذوق و شوق در پوست نمي گنجيد .دائما اخبار انقلاب را دنبال مي کرد .همراه با مردم در راهپيمايي ها شرکت مي کرد و شعارهايي در حمايت از جمهوري اسلامي سر مي داد .
يکي از خواهران شهيد نقل مي نمايد :
احمد با اينکه سن و سالش خيلي کم بود اما مانند بزرگان فکر مي کرد .در تمامي راهپيمايي ها شرکت مي کرد .در پخش اعلاميه هاي حضرت امام فعال بود و اعلاميه هاي امام را شب ها مخفيانه پخش مي کرد .در جريان شهادت شهيد رزمجو مقدم و مراسم تشييع جنازه آن شهيد حضور داشت .دستهايش را در دستانش حلقه مي زد و پا بر زمين مي کوبيد و شعار مرگ بر شاه سر مي داد .
با شنيدن اين نقل قول به ياد گفته« توسيديد» مورخ بزرگ يوناني افتادم که عنوان مي کند :
«ملتي که تاريخ و فرهنگ خود را مطالعه مي کند و به آن توجه دارد ،کودکانشان مانند بزرگان فکر مي کنند و ملتي که تاريخ و فرهنگ خود را مورد توجه قرار ندهد بزرگانشان مانند کودکان فکر مي کنند .»
درک حقيقي اين کلام آن است که واقعا اين انقلاب به کودکان ما نيز رشد داد . آنها را نسبت به مسائل اخلاقي ،ديني ،سياسي و اجتماعي آشنا و حساس ساخت که اين امر در نهايت باعث رشد و سياسي جامعه گرديد .
شهيد پاسبان در حادثه اي که به شهادت شهيد رزمجو مقدم در مسجد جامعه و اطراف آن منجر گرديد ،شرکت داشت .آن روز که نيروهاي شاه در مسجد جامع زاهدان ،گاز اشک آور ريختند و سعي داشتند مردم را متفرق کنند .شهيد احمد جنب و جوش خاصي داشت و کساني که همراه وي بودند، معتقدند با اينکه در آن زمان ايشان ده سال بيسشتر نداشت اما داراي روحيه اي مبارزه جويانه بود و جلو مي رفت تا با مامورين در گير شود .با اينکه اطرافيان و برادراني که همراه وي بودند سعي داشتند مراقب وي باشند او از اين مسئله ناراحت بود که چرا اجازه نمي دهند فعاليت خودش را انجام دهد .
در آن مقطع ،شهيد از طريق کتاب ،نوار و اعلاميه با تفکر انقلابي و اسلامي امام آشنا شد و درتوزيع کتاب ها و اعلاميه ها بسيار فعال و علاقمند بوده است .مرکز تجمع بچه هاي حزب الهي در آن زمان ،کتابخانه مسجد جامع زاهدان بود .بچه هاي مسجد در سخنراني هاي گوناگون ،تفسير قرآن و فعاليت هاي مذهبي شرکت مي کردند .شهيد پاسبان نيز با آن جمع همراه بود و تا پيروزي کامل انقلاب فعاليت هاي شهيد بيشتر در همين زمينه ها بود تا اينکه فصل جديدي در زندگي پر تحول او گشوده مي شود .

شهيد پاسبان در سال 1359 وارد مدرسه راهنمايي ابوذر غفاري زاهدان گرديد و دوران بلوغ و تکامل وي آغاز شد . دوره اي که توام با تحولات جسمي و روحي است و سبب جهش هاي بسيار سريع فکر و عقل نوجوان مي گردد و در اين دوره حساس ،عقيده و اعتقاد مذهبي در نوجوان نقش بسيار مهمي ايفا مي کند .کساني که در دوره کودکي از لحاظ اعتقادي و مذهبي خوب پرورش نيافته باشند در دوره نوجواني نسبت به مسائل شرعي ،اجتماعي و اخلاقي بي توجه هستند و رفتارهاي نابهنجار اجتماعي از آنها سر مي زند .شهيد پاسبان که در خانواده اي با ايمان و معتقد پرورش يافته بود .در اين دوره نه تنها مشکلي نداشت بلکه باعث افتخار جامعه بود و پدر و مادر مي توانستند بر چنين فرزندي ببالند و احساس آرامش نمايند .چرا که آنان جواني را تحويل جامعه داده بودند که شخصيت اجتماعي اش زود شکل گرفت .زود تر از بسياري هم سن و سالان خويش احساس مسئوليت کرد و وظيفه خود را نسبت به خدا و مردم به خوبي تشخيص داد و به طور صحيح و اصولي راه خود را انتخاب کرد .
ايام جواني ايام شکفتن گل زندگي است، همان طراوت و محبو بيت که در گل وجود دارد در جواني نيز هست در اين دوره اگر قواي سر شار جواني تلف نشود و از بين نرود .حلاوت و شيريني شايسته اي دارد .نظر به اهميت حياتي اين دوران از زندگي بايد پدر و مادر به موقعيت حساس جوان خود واقف باشند و او را با مسئوليت هاي شرعي ،اجتماعي ،اخلاقي و اعتقادي آشنا و پايبند سازند .اگر جوانان پايبند عفت و عصمت و حيا گردند و مسائل در قالب احکام ديني بر ايشان بيان گردد ،راه بهتري را در زندگي انتخاب خواهد کرد .پايه هاي اين گونه طرز فکر و عمل به آن از کودکي به وجود مي آيد و چنان چه وظايف جوان از خرد سالي تحت عنوان «شرعيات» آموخته شود ،در جواني و نوجواني فرزندي ارشاد شده و هدايت يافته خواهيم داشت .که در باب اصلاح امور مسلمين و خدمت به جامعه اسلامي گام بر خواهد داشت .اين الگوي رفتاري در هر خانواده اي مي تواند وجود داشته باشد .شيوه نوين تربيتي نمي خواهد بلکه در سنتي ترين خانواده هاي مسلمان وجود دارد .چنانچه پدر و مادر مقيد به احکام اسلامي و تکاليف شرعي باشند خود به خود فرزنداني از لحاظ روحي و اخلاقي متعادل تحويل جامعه خواهند داد.
شهيد پاسبان در دامان پدر و مادري مومن و مسلمان پرورش يافته و از کودکي به خوبي با وظايف خود در قبال امور مسلمين آشنا گرديده بود .لذا در ايام جواني با حضور در صحنه هاي سياسي و اجتماعي و فعاليتهاي فرهنگي ،ورزشي و حضور در اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان و فعاليت در بسيج و گشتهاي داخل شهري و غيره نشان داد که از شخصيت اجتماعي سالمي بر خوردار است .او خود را در مقابل جامعه مسئول مي دانست و تلاش وي در رابطه با جبهه و جنگ که از دوران نوجواني آغاز شده بود در ايام جواني با شدت و مردانگي و جانفشاني بيشتر ادامه مي يابد .از همان اوايل تشکيل بسيج به همکاري با اين نهاد خود جوش و بر خاسته از بطن ملت بر خواسته و عموما او قات فراغت خود را در بسيج مرکزي زاهدان مي گذرانيد .

شهيد پاسبان در بعد اجتماعي بسيار فعال بود ،چرا که معتقد بود راه وصول به مقصد عالي حيات از متن جامعه مي گذرد و اين همانا معناي عميق اجتماعي بودن انسان است .ايشان در بعد اجتماعي از نوع دوستي و ياري به مظلو مان و امر به معروف و نهي از منکر گذشت و به جهاد و پيکار در راه خدا به منظور حفظ نواميس اسلام و مسلمين پيوست و به با لاترين درجه از شرف اجتماعي يعني فيض عظماي شهادت نايل گرديد . اين همان راه وصول به مقصد عالي حيات بود که از تربيت اسلامي در خانواده اش آغاز شد از متن اجتماع گذشت و در اين راستا هستي خويش را فدا کرد .

شهيد در اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان فعاليت داشت و چندين سال در انجمن اسلامي مدرسه را هنمايي و دبيرستان خود فعاليت فرهنگي داشت .ايشان در دفتر اتحاديه انجمن هاي اسلامي به عنوان يکي از اعضاي شوراي مرکزي اتحاديه مشغول فعاليت بود و مسئوليت امور اجتماعي اتحاديه را بر عهده داشت .مدتي را در دبيرستان طالقاني زاهدان مسئول انجمن اسلامي بود و علاقه بسياري در کارهاي جمعي و گروهي از خود نشان مي داد .از روحيه اجتماعي با لايي بر خور دار بود و در اکثر گردهمايي ها يي که تشکيل مي شد شرکت مي نمود .حتي زماني که از جبهه هاي جنگ بر مي گشت و در دوران مرخصي ها ،فعالانه در اردوهايي که تشکيل مي شد شرکت مي نمود .بسياري از کارهاي مديريتي و بر نامه ريزي در انجمن با ابتکار و خلاقيت اين شهيد صورت مي پذيرفت. لذا در بر نامه ريزي ها منشاء بر کات زيادي بود .
شهيد پاسبان در اوايل تشکيل بسيج مستضعفان به اين نهاد مردمي پيوست ،در حالي که دانش آموز اول راهنمايي بود اوقات فراغت خود را بعد از کلاس و درس و مشق در بسيج مي گذراند و اصرار زيادي در گرفتن مسئوليتها و ماموريت هاي با لاتر از سن و سال خود داشت .هميشه سعي مي کرد جزو نيروهايي باشد که براي نگهباني ،گشت و غيره مي روند ،در رزمهاي شبانه و آموزش و غيره با جثه ضعيفي که در آن زمان داشت ،مرتب شرکت مي کرد و با دلسوزي که نسبت به نقلاب داشت سعي مي کرد در همه حرکتها پيشتاز باشد .در آن زمان نيروهاي نوجوان بسيج زاهدان پنجاه يا شصت نفر بيشتر نبودند که نيروي ويژه بسيج زاهدان از همين ها تشکيل شد و شهيد پاسبان نيز جزو اين گروه بود که بعد ها در عمليات در جبهه هاي غرب وجنوب کشورتعدادي از آنها به فيض شهادت نايل شدند .
تشکيل جلسات دعاي توسل و کميل و جلسات قرآن به منظور ارتباط بيشتر جوانان با هم و ايجاد جو تفاهم و انسجام در بين رزمندگاني که از جبهه بر مي گشتند از ابتکارات شهيد پاسبان بود . اين جلسات به صورت دوره اي در خانه ها صورت مي پذيرفت و شهيد از ميزبانان اصلي و مجريان اين طرح بود .بنابر قول همرزمان ،شهيد فعاليت هاي قرآني خود را در جبهه نيز انجام مي داد و در اين راستا سعي در ايجاد مسابقات حفظ و قرائت قرآن کريم در جبهه داشت و چون در اين زمينه فعاليتهايي در اتحاديه انجمن هاي اسلامي انجام داده بود مهارت خوبي در بر گذاري مسابقات از خود نشان مي داد .

عملکرد شهيد در مسئله امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با مفاسد اجتماعي و مظاهر تهاجم فرهنگي دشمن داراي اهميت بسياري است .با اينکه در آن زمان جنگ از اهميت زيادي بر خور دار بود، شهيد پاسبان رسالت خود را در ارتباط با مبارزه با مفاسد اجتماعي نيز انجام مي داد .خصوصا اينکه محل زندگي ايشان «شهر زاهدان »به دليل مشترکاتي که با آن سوي مرز داشت جزو مراکز اصلي پخش مباني فرهنگ غرب و بيگانه بوده است .ايشان که مي ديد شبکه هاي مخفي و آشکار با ترويج فساد و توزيع مواد مخدر و القاء افکار و انديشه هاي مسموم و انحرافي سعي در گسترش دنيا گرايي ،مد پرستي و مصرف گرايي دارند به مبارزه بر خاست .
او مي دانست انقلاب اسلامي ارزان به دست نيامده ،بلکه براي تحکيم و تثبيت آن خونهاي بسياري ريخته شده است. او که در دشت هاي سوخته جنوب سينه بر آفتاب داغ شلمچه و هورالعظيم و ...نهاده بود .هم او که از قله هاي بلند غرب سوزش شب هاي تار و سرد را به همراه داشت ،درک مي نمود که اسلام استمداد مي طلبد ،انقلاب ياري مي خواهد ،پيامبران از آدم تا خاتم نظاره گرند ،لذا زماني که از جبهه بر مي گشت خود را رسول سنگر داران بي سنگر و سنگر نشينان عارف و پاکباز مي دانست .او که از سر بازان گمنام مدرسه عشق و گم شده هاي با تلاق ها ،هورها و رود خانه ها با خبر بود ،نمي توانست نظاره گر باشد که دستاوردها و حاصل خون شهداي راه فضيلت به دست مارهاي زخم خورده جهان استکبار نابود گردند .ايشان ملاحظه مي کرد که دشمن غدار و روشنفکران و غرب گرايان خود باخته با نيرو و امکانات خود در جبهه فرهنگي متمر کز شده اند و با نوار هاي ويدئوئي جوانان را نشانه گرفته اند و با انتشار و پخش انواع عکسها و نوارها و کتاب هاي مبتذل سعي در ويران کردن خانه ايمان دارند .او ملاحظه مي نمود که ارزشهايي که براي آمنان زحمت کشيده مورد شبيخون فرهنگي قرار گرفته اند لذا زمان بازگشت از جبهه بيکار نمي نشست و به عنوان آمر به معروف و ناهي از منکر آستين با لا زده و وارد عمل مي شد . اين اسطوره جاويد وسرداراسلام ناب محمدي سرانجام بعد از سالها مبارزه ومجاهدت در راه اسلام درعمليات کربلاي 4 درجزيره «ام الرصاص)عراق به شهادت رسيد وپيکر مطهر او پس از 11سال درسال1376توسط کميته ي جستجوي مفقودين شناسايي وبه ايران بزرگ باز گردانده شد.

شهادت
مرکب بي سوار عنوان بسيار زيبايي است که شهيد احمد پاسبان در خصوص هجرت خويش بر زبان رانده است .ايشان در آخرين صحبتهاي خود با خانواده و دوستانش که چند شب قبل از عمليات کربلاي چهار در محل ساختمان هتل مخروبه در کنار رود اروند ضبط شده خطاب به پدر خود چنين مي گويد :
پدرم ما مي خواهيم قلب امام شاد شود ،ما مي خواهيم دو باره قلب شما پدر عزيز شاد گردد و پيروزي ديگري بينيد .پدر جان اين پيروزي را خواهيد ديد ،دوستان من ،آنهايي که همپاي من قرار است داخل آب بيايند همه عهد و پيمان بسته اند تا پيروز نشويم بر نگرديم .پدر جان ما از اين مصاف بي فتح بر نمي گرديم مگر آنکه «مرکب ما بي سوار »بر گردد .ما بايد فتح را براي ملتمان به ارمغان بياوريم يا اينکه به فيض شهادت برسيم .
شهيد پاسبان جزء نيرو هايي بود که مرکبش بي سوار بر گشت ،گر چه هنوز چگونگي شهادتش در پرده ابهام باقي مانده چون اکثر همرزمان و يارانش در آن عمليات و نبردهاي بعدي عمليات به شهادت رسيده اند و آنان که زنده مانده اند به علت در گيري بسيار شديد آن جنگ و عمليات نتوانسته بودند ،به خوبي شهيد را در آخرين لحظات ببينند و لي در عين حال مي توان از لا به لاي خاطراتي که پس از گذشت سالها مطالبي را در خصوص چگونگي شهادت شهيد پاسبان جستجو کرد .
پس از اعلام شروع عمليات و عازم شدن از نقطه «رهايي» شهيد احمد پاسبان و ديگر همرزمانش که به عنوان نيروي غواص خط شکن وارد عمليات شده بودند و در صفهاي منظم در حاليکه با طناب راهنما داخل آب مي شدند ،جنگي شديد را با نيرو هاي دشمن آغاز کردند .در حالي که دشمن نيز گويا پي به منطقه شروع عمليات برده بود ،تا رسيدن به اول رود بهمن شير مشکل خاصي و جود نداشت از آنجا به بعد گلو له هاي مستقيم دوشکا و 106 و رسام که دشمن در حجم زيادي شليک مي کرد مشکل ساز شده بود .در هر صورت در زير باران منورها عده اي از نيرو ها و ستون ها توانستند به خط دشمن برسند ،پس از گذشتن از سيم هاي خاردار وارد جزيره شدند که بنابر اظهار همرزمان شهيد پاسبان ،وي نيز با آنان وارد جزيره« ام الرصاص» شده و پس از گذشتن از ديوارها مواجه با يک تک تير انداز عراقي ها مي گردند که در سنگر بوده و با تک تير اندازي واستفاده از دور بين مادون قرمز، تعدادي از بچه ها را به شهادت مي رساند .کساني که توسط او به شهادت مي رسند شهيد «قنبري» ،شهيد« اقبالي» و احمد« پاسبان »مي باشند که آن عراقي توسط برادر رزمنده« عيسي حيدري »با نارنجک به درک واصل مي گردد ،لذا مي توان گفت که شهيد پاسبان در جزيره «ام الرصاص »به فيض شهادت نايل گرديده است .
زماني که دستور عقب نشيني صادر مي شود به خاطر حالت بحراني منطقه و شرايط فيزيکي و بدني شهيد پاسبان که قد و قامت و وزن بيشتري بر خوردار بود دوستانش موفق به انتقال پيکر شهيد نمي گردند .از طرفي ديگر هنوز آب اروند مد نشده بود .لذا هيچ کدام از شهدا منتقل نمي گردند و جنازه عده اي از شهدا در آن منطقه باقي مي ماند .تا اينکه پس از يازده سال پيکر مطهر غواص دريا دل و سر دار سر افراز لشکر 41 ثار الله که در محل جزيره «ام ام الرصاص »شناسايي شده بود به وطن باز گشت و در تاريخ 12/4/ 1376 در گلزار شهداي زاهدان به خاک سپرده شد .

منبع:درياتبار نوشته ي،عباس سرافرازي،نشر کنگره ي بزرگداشت سرداران وشهداي سيستان وبلوچستان- 1377

 

 

 

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با دعا در فرج هر چه سريعتر در ظهور آقا امام زمان و با درود بر خانواده هاي معظم شهدا و مفقودين .
خدايا !تو را شکر مي کنم و سپاس مي گويم که از مردن در بستر نجات دادي و مرا لايق آن دانستي که در خون خويش غلط بزنم و بدنم را با خون سرخم رنگين نمايم .خدايا !تو را شکر مي کنم که به خانواده ام صبر و شکيبايي عطا نمودي که در مصيبت ازدست دادن يک عضو از خانواده خويش و يک ياور خويش صبر و شکيبايي نشان دهند .
و بار خدايا !تو را سپاس مي گويم که به من صبر عنايت نمودي که بتوانم مشکلات جهاد را در راه تو آسان تلقي کنم و لبيک گوي حسين زمانم باشم .
خانواده عزيزم !من به شما افتخار مي کنم که زينب وار عزيزتا ن را به صحنه هاي نبرد حق عليه باطل فرستاديد ،مگر نه اين است که بايد براي حفظ و بقاي اسلام جنگ کرد .
مادرم !يادم مي آيد که زماني شعار مي داديم تا خون در رگ ماست خميني رهبر ماست .آيا اين درست است که در اين لحظات حساس امر رهبر را اطاعت نکنيم .آيا ما با اين کاري که مي کرديم همچون منافقان و کوفيان نمي شديم .آه خدايا !...تو را شکر مي کنم که جزو کوفيان قرار نگرفتم .شما نيز مادرم!خدا را شکر کنيد که چنين افتخاري نصيبتان شده است چون من نيز افتخار مي کنم .چرا که شهادت را همچون پلي مي دانم که انسان را از نيستي به هستي و از هستي به بلندي و مرتبه مي رساند .در آخر از شما خانواده ام به خصوص پدر و مادرم تقاضا دارم که آشکارا برايم گريه نکنيد .از شما مي خواهم که از ديگر شهدا درس بگيريد از آناني که در شهرمان دو تن از فرزندانشان را تحويل خدا دادند .
مادرم !مي دانم و خوب مي دانم که حقي را که شما بر گردنم داشتيد به خوبي ادا نکرده ام ولي از شما مي خواهم که به خاطر اين سبک سريهاي که کرده ام من را عفو کنيد .
شما نيز اي پدر جان !اي هدايتگرم به سوي روشني ها در وهله اول اميد وارم که حالتان روز به روز رو به بهبودي رود و در وهله دوم به خاطر بي احترامي هايي که خداي ناکرده نسبت به شما انجام داده ام عذر خواهي مي کنم. البته اگر هم چنين بوده است به دليل خراب بودن اعصابم بوده است که اميد آن دارم مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار دهيد .
و شما اي خواهران و برادرانم !قدر اين انقلاب و رهبر را بدانيد .اين انقلابي که جوانهاي پاکبازي چون عباس زاده و شکوري ها و چيت بنديها، آن را نگهداري کردند و بر گردن ما نهادند .برادر و خواهرانم !از شما مي خواهم قدر حميده زن برادرتا ن را بدانيد .مبادا که خداي ناکرده کاري کنيد که احساس غربت و ناراحتي نمايد .در آخر از شما مي خواهم که از تمامي اقوام و خويشاوندان و دوستان برايم حلاليت بطلبيد در ضمن بچه ها ،فاطمه ،مصطفي ،ساره و اسماء را ببوسيد و در ضمن در يادشان نگه داريد که عمويي به اسم احمد داشته اند.
در اينجا لازم است ياد آوري کنم که من مقداري بدهکاري دارم که مي خواهم حتما آنها را ادا کنيد :
- مبلغ 200 تومان به بسيج برادر حجار زاده بدهيد .
- مبلغ 1000 تومان به برادر اصغر اتحاد که براي ما زحمات زيادي کشيده بود و پولهايي برايمان در مسابقات خرج کرده بود بدهيد ،براي اينکه برادر را بتوانيد پيدا کنيد به عبدل فريفته بگوييد تا رضا شيخ نژاد را به شما معرفي کند و شما پول را به برادر شيخ نژاد بدهيد تا او به برادر اصغر اتحاد بدهد .
در اين قسمت پيامي دارم براي برادران بسيج :
اي برادران عزيز بسيجي !بدانيد که خداوند همواره ناظر بر اعمال و رفتار ماست .مبادا خداي نا کرده مرتکب کاري شويد که از قداست بسيج بکاهد .دوستانم از شما مي خواهم بسيج را سنگري و پايگاهي جهت مبارزه با دشمنا ن داخلي و خارجي نماييد .
برادرم !مسئوليت بسيجي بودن خيلي سنگين است و همه کس از عهده آن بر نخواهد آمد .سعي کنيد که همواره راستگو ،صديق و درستکار باشيد و کوشش کنيد که ياوران خوبي براي رهبر انقلابمان باشيد و از شما مي خواهم تمام قدرتتان را جهت حفظ انقلاب صرف نماييد و لحظه اي خستگي به خود راه ندهيد، چرا که انقلاب هنوز به پيروزي نهايي نرسيده است و پيروزي نهايي ما با گذاردن نماز در بيت المقدس به ثمر مي رسد .در ضمن اين نيز هميشه يادتان باشد که دعا براي پير جماران را فراموش نکنيد و در نماز هايتان هميشه به اين رهبر عالم اسلام دعا نماييد به اميد پيروزي رزمندگان اسلام بر کفر جهاني .
در اين قسمت پيامي دارم براي دانش آموزان و اعضاي انجمن اسلامي .
دوستان عزيز محصل !و اي ياران انقلاب اسلامي و رهبر !حال که شما نمي توانيد در جبهه هاي جنگ مستقيم حضور يابيد، سعي کنيد با درس خواندن باري از مسئوليتها را از دوش اجتماع بر داريد در ضمن سعي کنيد لااقل با انجمن اسلامي دبيرستانتان همکاري کنيد چرا که انجمن هاي اسلامي حقا مظلومند و در حال حاضر هم دارند چوب همين مظلو ميت را مي خورند .
پيامم به برادران عضو انجمن اسلامي اين است که اي برادران سعي کنيد که واقعا انجمن اسلامي باشيد و فقط دلتان را به اين خوش نکنيد که چند تا عکس و پلاکارد در مدرسه چسبانده ايد و همچنين بدانيد که رسالت انجمن اسلامي حمايت از رهبر و انقلاب مي باشد و سعي کنيد براي ديگران الگو و نمونه باشيد و اين مسئله را فراموش نکنيد .
اول خويشتن سازي بعد ديگر سازي .
به اميد روزي که هيچ ظالمي جرات ظلم کردن را نداشته باشد و ديگر هيچ مظلو مي در جهان وجود نداشته باشد .
در آخر همگان را سفارش مي کنم که مبادا چون کوفيان شويد .«خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار .»
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما .
به اميد زيارت قبر آقا ابا عبد الله الحسين و ظهور آقا امام زمان .
والسلام جبهه جنوب 24/10/ 1364



خاطرات
برادر شهيد آقاي محمد رضا رخشاني مند:
برادرم احمد از کوچکي اهل ديانت بود .همراه پدر دائما نماز مي خواند .در دوران کودکي فرد بسيار فعال و پر جنب و جوش بود .در دوره نوجواني به خانواده کمک مي کرد .بسيار طرفدار و پايبند به انقلاب بود و خانواده و ديگران را تشويق مي کرد که جذب نهادهاي انقلابي شوند .خودش را وقف جبهه کرده بود و ايام جواني را بيشتر در بسيج و جبهه مي گذراند .حساسيت خاصي نسبت به انقلاب داشت و انقلاب را بسيار دوست مي داشت ،به مردم و نياز مندان و بينوايان کمک مي کرد. حتي حاضر بود لباس خودش را از تن در آورد و به ديگران بدهد تا نياز آنان بر طرف گردد .علاقه خاص و ويژه اي به نماز شب داشت و پس از نماز شب ديده مي شد که روي سجاده گريه مي کرد و با خدا راز و نياز مي کرد .اعتقاد خاصي به دعا داشت و در مراسم دعاي تو سل و دعاي کميل شرکت مي کرد .

خواهر شهيد عذرا رخشاني مند :
احمد بسيار با استقامت و صبور بود .در کودکي اگر به او از صبح تا عصر به او غذا نمي رسيد اصلااهل گريه نبود .خيلي تحمل داشت .در بازي با هم سن و سالانش با گذشت بود .خيلي مهربان بود و درعين حال تيز و چابک بود. آن قدر سرعت عمل داشت که انسان تعجب مي کرد .در دوره نوجواني روابطش با فاميل و بستگان زياد شده بود خيلي رفت و آمد مي کرد و صله رحم را به جا مي آورد .شهيد عاشق امام حسين (ع) بود و از کودکي بسيار به نوحه خواني و سينه زني و شرکت در مراسم خاص آن علاقه داشت .احمد بسيار کم توقع بود .هيچ گاه نسبت به لباس و وسايلي که خانواده نمي توانستند برايش تهه کنند اعتراضي نداشت .بااينکه لباس هاي کوچک شده افراد خانواده را مي پوشيد توقعي نداشت .ساده مي پوشيد ،ساده مي خورد و ساده زندگي مي کرد و من فکر مي کنم براي شهادت خلق شده بود .در دوره نوجواني احمد نسبت به خانواده و خواهرانش تعصب عجيبي داشت و احساس مردانگي خاصي مي نمود .او عاشق جنگ بود و در مقابل خانواده احساس مسئوليت مي کرد . دوست داشت قاضي شود و به مردم کمک کند .حتي براي همسايه هايي که افتاده و ناتوان بودند کارهايي از قبيل خريد و حمل نفت را انجام مي داد .امر به معروف و نهي از منکر را فراموش نمي کرد .حتي به خواهرانش اگر در مسئله حجاب مشکلي داشتند تذکر مي داد .
خاطره جالبي که از شهيد دارم اين است که براي مرخصي به زاهدان آمده بودم چون يک اتاق بيشتر نداشتيم مجبور شديم داخل اتاق احمد بخوابيم .در اين زمان سن احمد ده- دوازده ساله بود ،ساعت هاي سه يا چهار نيمه شب ،ديدم احمد مشغول خواندن نماز است.من فکر کردم دارد نماز صبح مي خواند ولي متوجه نيست که هنوز وقت نماز نرسيده ،آن شب چيزي نگفتم .صبح ديدم براي نماز صبح خواب رفته .به او گفتم :احمد جان !مثل اينکه نماز صبح را خيلي زود خواندي ،گفت :نه آن نماز شب بود که خواندم ،قرار بود براي نماز صبح بيدار شوم ،اي کاش مرا بيدار مي کرديد .گفتم :برادر عزيز !نماز شب مستحب است و نماز صبح واجب ،نماز شب خواندي و از نماز صبح ماندي .گفت مي خوانم ،اگر خداوند قبول کند .احمد فرد بسيار با روحيه اي بود .ايثار و گذشتش وي را از ديگران متمايز ساخته بود .با اين عمل خودش را در دل همه جا کرده بود و همه واقعا عاشق احمد بودند .

خواهر شهيد، خانم کبري رخشاني مند :
از نظر استعداد احمد وضعيت خوبي داشت و بسيار مستعد و با هوش بود.با اينکه کوچک بود مانند بزرگان فکر مي کرد، بسيار صبور بود .خاطرم هست در دوران ابتدايي شهيد دوچرخه اي داشت ،فکر مي کنم کلاس سوم دبستان بود يک روز تصادف کرده بود .او را به بيمارستان منتقل کرده بودند و در آنجا مشغول بخيه زدن پايش بودند که يکي از همسايه ها متوجه مي شود ،احمد از او در خواست مي کند که موضوع را به اطلاع خانواده نرساند که باعث ناراحتي آنان شود و بدون اينکه موضع را بي حس کرده باشند بخيه مي زدند ،احمد درد را تحمل کرده و سر و صدايي نکرده بود .از تحمل و صبر بچه اي در آن سن و سال حتي پرستار ها تعجب کرده بودند .احمد روحيه جمع گرايي داشت ،دائما در بسيج ،کلاس هاي قرآن ،کتابخانه ،مساجد و اردو ها شرکت مي کرد .بچه ها را جمع مي کرد و به آنها آموزش نظامي مي داد.خاطري ديگري دارم در موقع اولين اعزام ايشان به جبهه بود ،تمام بچه هاي رزمنده در خيابان آزادي جمع شده بودند ،من و يکي از دوستانم براي بدرقه احمد رفته بوديم ،دوستم که ديد قد و با لاي برادرم خيلي کوچک است و دائما لباس را مرتب مي کند و آستين هايش را تا مي زند و اندازه اش نمي شد ،به احمد گفت :تو در اين سن و سال چرا به جبهه مي روي ؟مگر از تو به جاي کيسه شن استفاده کنند .احمد گفت :اگر به جاي کيسه شن هم از من استفاده کنند حاضرم کمک کرده باشم . قد و قيافه مرا نگاه نکن ،چرا که دلم خيلي بزرگ است .دوستم با توجه به گفته احمد ،اظهار داشت :اين جوان متعلق به شما نيست و به شما تعلق ندارد .بي خود به او دل نبنديد .او متعلق به خداوند است .
ديگر اينکه احمد بسيار مومن بود .دائما در نماز جمعه شرکت مي کرد .از نماز شب غافل نبود .پوشش لباس و ظاهرش و آرايش موهايش بسيار ساده و اسلامي بود .عاشق شهادت بود و هميشه وقتي عازم جبهه مي شد عنوان مي کرد :
مرا حلال کنيد .پس از باز گشت اظهار مي داشت :
من لايق شهادت نبودم و هنوز به آن بچه هايي که به مقام شهادت مي رسند نرسيده ام .هنوز پاک نشده ام تا شهادت نصيبم شود .

- عباس نجاري:
شهيد پاسبان فردي بسيار فعال بود و اعتماد به نفس با لايي داشت و مي توان گفت در مدرسه ما فعال ترين فرد بود .هيچ گاه در چهره اش خستگي ديده نمي شد .آرزو داشت يک جامعه اسلامي سالم وجود داشته باشد و محيط زندگي مناسب و اسلامي باشد .شهيد داراي بر خي صفات بارز و آشکاري بود که ايشان را از ديگران متمايز مي کرد و به خاطر همين بر تري ها و خصلت هاي خوب بود که سريع رشد کرد و با سابقه اي که داشت جانشين فرمانده گردان گرديد. در حالي که خيلي ها بودند که سابقه شان بيشتر بود اما اين مقام را به دست نياورده بودند .اعتماد به نفس ،جسارت و نترسيدن از کار ،نيکو انجام دادن ماموريت هاي محوله را از جمله صفات اوست .هر کاري که به ايشان واگذار مي گرديد کوتاهي نمي کرد .شهيد اخلاق و روحيات بسيار خوبي داشت ،روحيه عملياتي و فرماندهي با لايي داشت و دوست داشت که کار ها همان طور که بايد انجام بپذيرد و به نتيجه بر سد. شهيد از قدرت جاذبه بسياري بر خوردار بود و در مدرسه و انجمن اسلامي و خصوصا جبهه بچه ها شيفته ايشان مي گرديدند و از شهيد پيروي مي کردند و به سخنش بسيار توجه داشتند .

پس از عمليات والفجر هشت پاسبان تغيير کرده بود . از هر لحاظ احمد انساني مخلص بود .خيلي با معنويت بود و خلوص کاملي داشت و از جذبه و مديريت خوبي بر خوردار بود .شهيد انسان فکوري بود ،هميشه در حال تفکر بود .يک گوشه مي ايستاد و فکر مي کرد .هيچ گاه مشکل را به روي خود نمي آورد و از کار هراسي نداشت .هر چند کار سنگين بود و مشکلات زياد مي شد باز آن را آشکار نمي کرد و از ظاهرش اصلا نمي شد فهميد که در تنگنا قرار گرفته است .از مسئوليت نمي ترسيد و آمادگي کامل داشت .چه در ميدان جنگ و چه در موقع آموزش ،اگر در زمان کار عصباني مي شد پر خاش نمي کرد و از نگاهش مشخص مي شد که نا راحت است .او اصلا تندي و پرخاشگري نمي نمود .

محمود اميني:
اطاعت پذيري محض از افراد مافوق و فرماندهان از خصلت هاي ايشان بود و خودش با افراد زير دستش بسيجي وار رفتار مي کرد و کلا در بسيج ،بسيجي و فرمانده همديگر را درک مي کردند .
بسيجي مي دانست چطور اطاعت کند و مافوقش چه کسي است و مافوق مي دانست با نيروي زير دستش چگونه رفتار نمايد .چون هر دو يک عقيده داشتند و از يک جا بلند شده بودند لذا همديگر را خوب در ک مي کردند .

مجيد امراللهي:
تواضع ،فروتني ،برد باري ،خوش اخلاقي ،داوطلب بودن معنويت داشتن ،نماز شب خواندن از جمله صفات پسنديده شهيد پاسبان بود . بعضي وقت ها من فکر مي کنم بر خي از صفات پسنديده بايد مي آمدند و اين شهيد را تعظيم مي کردند زيرا به وسيله او معني پيدا مي کردند . شهيد پاسبان هميشه پيشقدم بود ،خيلي تعهد داشت .اراده داشت ،داراي جذبه فرماندهي بود . در کار جديت داشت و داراي استعداد مديريتي خوبي بود و فهم و شعور بالايي داشت .خصوصيت بارز ديگر شهيد پاسبان غيرتش بود ،من اين را زماني درک کردم که ملاحظه نمودم براي شهيد احمد اميني به شدت متاثر شده بود و گريه مي کرد .

احمد رنجبر:
خنده رويي و شوخ طبعي از خصوصيات اخلاقي شهيد پاسبان بود ،هر موقع شهيد را مي ديدم در حال خنديدن بود، بسيار شوخ طبع بود .در مدتي که من با شهيد همرزم بودم متوجه شدم که ايشان از شجاعت بسيار با لايي بر خوردار است .در عمليات والفجر هشت يک تير بار عراقي به طور کامل جلوي بچه هاي رزمنده را سد کرده بود و دائما رگبار مي زد .شهيد احمد در آن عمليات آرپي جي زن بود که شجاعانه بلند شد و با يک گلوله سنگر تير بار دشمن را که به شدت ما را زير آتش داشت، منهدم کرد. بچه ها کارشان را راحت انجام دادند و از ديوار آتش عبور کردند .

محمود حاجي زاده:
شهيد پاسبان انساني وارسته و خوش خلق بود و داراي قدرت جاذبه بسيار خوبي بود ،به طوري که بيشتر بچه ها مجذوب ايشان مي شدند .ايشان خودش را به خوبي در بين بچه ها عزيز کرده بود در حاليکه در آن زمان ما بچه هاي رفسنجان و زاهدان کمتر اخلاق همديگر را درک مي کرديم .شهيد پاسبان طوري خودش را با ما عجين کرده بود که کسي باور نمي کرد احمد آقا اهل رفسنجان نيست .رفاقت کامل بين او و بچه هاي رفسنجاني وجود داشت .ايشان خنده رو بود ،روحيه با لايي داشت از قدرت جاذبه خوبي بر خوردار بود و نسبت به همه شناخت خوبي داشت و با هر کس با توجه به شخصيت او صحبت مي کرد .احمد ،جامع تمام صفات خوب بود و آنچه را همه خوبان داشتند او تنها داشت .در بحث تقوا بسيار با تقوا بود و نماز شب ، مستحبات ،قرائت قرآن را به خاطر ريا انجام نمي داد .در زمينه رفاقت ،دوست داشت با همه رفيق باشد تا اينک فقط يک سلام و عليک معمولي و يا اينکه از روي ريا کاري خود را حزب الهي بخواند ، لوطي بود .شهيد پاسبان انسان عميقي بود وقتي کسي پي در عمقش مي برد ديگر ول کن نبود .احمد با بچه ها بسيار بسيار دوست بود .وقتي خبر شهادتش را بچه هاي رفسنجان شنيدند واقعا سوختند ،سوختند برايش و شهادتش در روحيه بچه ها بسيار تاثبر داشت .
شهيد احمد پاسبان بسيار خوش بيان بود ،زماني که او صحبت مي کرد بچه ها با علاقه زياد به سخنانش گوش مي دادند و هر گز خسته نمي شدند هر روز براي بچه ها سخنراني مي کرد اما صحبتهايش تکراري نبود. اگر دو ساعت سخنراني مي کرد حرف براي گفتن داشت و کم نمي آورد. بحث هاي عقيدتي و خاطرات جبهه و آموزشهايي را که مي داد طوري عنوان مي نمود که فکر بچه هاي رزمنده را مشغول مي کرد و در آنها تاثير مي گذاشت ،به فرماندهان احترام مي گذاشت و در مقابل آنها خضوع و خشوع داشت که در نتيجه اين امر زير دستانش نيز به او احترام مي گذاشتند .هيچگاه تندي نمي کرد ،خشمش را با فرو بردن در خودش خاموش مي ساخت و از نظر فرماندهي بسيار قوي بود .
در بحث عبادات کسي زود تر از ايشان و شهيد عرب نژاد براي نماز شب بلند نمي شد .در سد دز (سد دزفول که نيروها براي تمرين آموزش نظامي مدتي در آنجا بسر مي بردند .) روي تپه ها براي خودشان جايي درست کرده بودند و در دل شب وقتي همه خواب بودند آنها براي راز و نياز با پروردگار و نماز شب با لا مي رفتند و وقتي بقيه رزمندگان براي نماز صبح بيدار مي شدند ،اين دو بزرگوار از تپه ها پايين مي آمدند و اين امر قاعدتا روي بچه هاي رزمنده بسيار تاثير زيادي مي گذاشت .وقتي آنها مي ديدند فرماندهانشان زاهدان شب و شيران روزند ،بسيار متاثر مي شدند .در آن زمان نماز شب آنان قطع نمي شد همه بچه ها نظرشان اين بود که آنان به شهادت مي رسند .
اخلاص عجيبي داشتند و اجر آنها جز شهادت و عنده ربهم يرزقون چيز ديگري نبود .
شهيد پاسبان راحت طلب نبود سختي ها را به جان مي خريد و با گذاشتن فشار کار ها بر دوش به نيروها درس ايثار و مقاومت مي آموخت .او جلو دار و طلايه دار بود و در نتيجه نيروهايش نيز به تبعيت از ايشان حرکت مي کردند .از لحاظ اخلاقي نيز فرد خشکي نبود هم قاطعيت داشت و هم با بچه ها دوست بود و يک جمع دوست داشتني به وجود آورده بود و ميتوان گفت در رشادت و شجاعتش به شهيد مير حسيني که شجاع ترين فرد در لشکر بود و همه اقرار بر اين داشتند شباهت داشت .در کارها شهيد پاسبان هميشه پيش قدم بود و احساس ترس نمي کرد و خلاصه مطلب اينکه ايشان زحمت بسيار زيادي کشيد و درآموزش دادن مسائل عقيدتي و غيره او جزوموفق ترين فرماندهان بود.
مهدي قرباني:
شهيد بزرگوار احمد پاسبان چند ويژه گي ممتاز داشت که من واقعا براي اين ويژگيها احترام خاصي قائل بود م يکي اينکه فوق العاده آدم صبوري بود ،خيلي خنده رو بود ،فوق العاده بچه مظلوم و مهرباني بود ،برخورد بسيار شايسته و عادي داشت و از مهرباني و سر شار بود و با قامت بلندي که داشت رفتار بسيار بسيار متيني داشت .
شهيد پاسبان ابهت خاصي در بين بچه ها ي رزمنده داشت و اين ابهت را خداوند به ايشان داده بود .او مصداق درست «تعزمن تشاءو تزل من تشاء » بود کسي که از خدا بتر سد مردم به او احترام مي گذارند و خداوند ايشان را عزيز کرده است . او به مسائل دنيوي و ماديات هيچ علاقه و دلبستگي نداشت و اين را با شهادت خويش ثابت کرد .در مواقع بحراني و مشکلات بسيار مهم ،بسيار قوي بود و با مديريت عمل مي کرد .هيچ گاه در مواقع بحراني و خطر عاجز از تصميم گيري نبود .کمتر عصباني مي شد و اين از ايمانش سر چشمه مي گرفت .در دوستي واقعا با معرفت بود و گذشت و مردانگي داشت ،جوان با شهامتي بود ،انساني مقتدر بود که از بلاغت و مديريت خوبي بر خوردار بود .امر به معروف و نهي از منکر را هميشه انجام مي داد .در اين مورد با خلق و خوي آزادي منشي و مبارزه جويانه اي که داشت در شهر زاهدان با کساني که پا روي ارزش هاي انقلاب و روي خون شهدا مي گذاشتند مبارزه مي کرد .

فريدون سبز کار:
شهيد پاسبان به مفاسد و مسائلي که آن زمان در اجتماع وجود داشت و بعضا جوانان آلوده مي گرديدند حساسيت ويژه اي داشت و به مخالفت با آنها بر مي خواست بسيار خونسرد و صبور بود . در عين حال قاطع عمل مي کرد. بزرگترين آرزويش تحقق عدالت اجتماعي بود . اهل کرنش نبود در بسياري از مواقع نوآوري هاي خاصي داشت ،جنگاوري و رشادت خوبي داشت در لحظات سخت از قدرت تصميم گيري خوبي بر خوردار بود .

حسينعلي نوري:
شهيد پاسبان داراي روحيه اجتماعي بسيار با لايي بود به همين جهت در اتحاديه انجمنهاي اسلامي مدتي مسئوليت اجتماعي انجمن را بر عهده داشت .از نظر مديريتي و بر نامه ريزي بسيار خوب بود و منشاء برکات زيادي گرديده بود . نمازش را به جماعت و بيشتر او قات در مسجد جامع زاهدان اقامه مي کرد و در بر نامه هاي عبادي از قبيل نماز جمعه و جماعات ،دعا هاي کميل و توسل و ...شرکت مي کرد .
در زمينه امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با مفاسد اجتماعي شهيد با جديت زايد الوصفي کار مي کرد و در همان سالها مظاهر تهاجم فرهنگي غرب را تشخيص داده بود ،در زندگي فردي خود تمام ويژه گي هايي را که براي سلامت و صلابت يک مومن لازم است ،ايشان دارا بود .
شهيد داراي آرامش و طمانينه خاصي بود و هميشه به ياد خداوند بود ،هر وقت و هر کجا مشکلي پيدا مي کرد به کتاب خدا و عترت رسول الله (ص) متوسل مي شد و سعي مي کرد با خونسردي و متانت خاصي که داشت مشکلات را حل کند .از ديگر سجاياي اخلاقي شهيد ايثار ،صميميت ،اخلاص ،مودت ،دل کندن از دنيا بود که اينها را از جبهه گرفته بود و سعي داشت همان روحيه را به پشت جبهه نيز منتقل نمايد .شهيد به ندرت عصباني مي گرديد ،هميشه چهره اش بشاش و شاداب بود .با توجه به سن و سالي که داشت بسيار مصر بود و وسواس داشت که جامعه ما يک جامعه اسلامي و نسل ما يک نسل انقلابي باشد .در بين دوستانش، شهيد از محبوبيت با لايي بر خوردار بود ،بچه هاي رزمنده همه دوست داشتند با ايشان معاشرت داشته باشند و اخلاق خوب و خوش ايشان باعث مي گرديد که در اعزام هاي طولاني از زاهدان به اهواز اغلب دوستان متمايل باشند در اتوبوس و يا ماشيني سوار شوند که احمد در آن ماشين بود .روحيه سلحشوري ،شهادت طلبي ،جسارت و جراتي که داشت قابل توجه بود و در عين حال احمد شهيد گمنامي است که کمتر از مقامش تجليل شده است .

بعد از اتمام عمليات پيروز مندانه والفجر هشت نيروهاي گردان عمل کننده 410 براي مدتي به مرخصي رفتند و بلافاصله براي تمرينات و آموزش به اهواز باز گشتند که شهيد پاسبان نيز مجددا به جبهه بر مي گشت و از تاريخ 20/1/1365 لغايت 30/ 3/ 1365 به مدت 70 روز آموزشهاي خاص و بسيار مشکل تر و پيچيده تر ي را پشت سر گذاشت اين مرتبه تمرينات و آموزشهابسيار مشکل تر بود چرا که مشخص بود در نبرد هايي که پس از عمليات والفجر هشت صورت خواهد گرفت سختيها بيشتر خواهد بود. عراقي ها مي دانستند گذشتن از آب اروند براي نيروهاي ايراني امکان پذير است .لذا در خطوط آبي خود موانع بيشتر با استفاده از تکنيک هاي جديدتري ايجاد نمودند .عموما آموزش هاي جديد همراه با ماسک و اشنوگر بود که سر بايد کاملا زير آب باشد. چون کار براي خدا بود آنان خستگي به خود راه نمي دادند ،بيشتر ايام سال 1365 تا شروع عمليات کربلاي چهار شهيد پاسبان در جبهه به سر مي برد .
در عمليات کربلاي چهار ماموريتي که به گردان 410 واگذار شده بود رسيدن به پتروشيمي عراق بود که مي بايست نيروها حدود هشت کيلو متر« فين»(کفشهاي باله مانند که غواصان مي پوشند) بزنند و داخل آب باشند تا به موضع مقرر برسند و برنامه اوليه آن بود که از بين دو جزيره «ماهي »و «ام الرصاص »رد شوند .اين در حالي بود که عبور در اولين لحظات براي قايقها امکان پذير نبود چرا که عراقيها درون آب کابل و« سيم خاردار حلقوي» و« هشت پر » گذاشته و امکان پيشروي به وسيله قايق را مسدود کرده بودند . مي بايست نيرو ها به صورت شنا خود را به مواضع مقرر برسانند و فتو حات اوليه را انجام دهند تا راه هاي مسدود شده را پاک سازي گردد.
بنا بر اظهار اکثر رزمندگان و فرماندهاني که با آنها مصاحبه گرديده گويا منطقه مورد حمله رزمندگان اسلام توسط عراقيها حدس زده و شناسايي شده بود ولي نيرو ها بر حسب دستور آماده عمليات شدند و نزديکي هاي غروب در روز چهارم دي ماه 1365 نيرو ها در موضع انتظار و «نقطه رهايي»(محلي که نيروهاي عملياتي ازمواضع خودي جدا شده وواردعمل مي شوند) به سر مي بردند با اينکه عموما مواضع انتظار در عمليات هاي قبلي مورد شناسايي قرار نگرفته بود و دشمن از عمليات آگاهي نداشت اما در اين عمليات چنين نبود ،نيروهاي عمل کننده در آنجا آخرين راز و نياز ها، وصيت ها و حلاليت ها را انجام دادند و ساعاتي بود که راز و نياز و مناجات صورت مي گرفت .اما اين موضع انتظار شور و نشاطي ديگر داشت .دشمن دائم منطقه را بمباران مي کرد و توپخانه آنها به شدت مواضع را زير گلوله گرفته بودند .هواپيما ها ،منورهاي خوشه اي مي ريختند که منطقه را کاملا روشن مي نمود و براي مدت مديدي با نور فسفري خيره کننده منطقه را روشن مي گردانيد . با اين وجود مي بايست حرکت صورت پذيرد چرا که ممکن است عمليات ايذايي باشد براي انحراف دشمن از منطقه شلمچه که مي بايست عمليات کربلاي پنج از آنجا آغاز گردد .
اکثر کساني که همرزم شهيد احمد پاسبان بوده اند و با آنها مصاحبه گرديده صحبت از هتل مخروبه اي در خرمشهر دارند که نيمه تمام بوده و در جريان جنگ مخروبه شده و روز قبل از عمليات نيرو ها در آنجا به سر مي بردند .شهيد «راشکي» حنا درست کرده و مراسم «حنا بندان» شهدا در همين مکان صورت گرفته و براي برخي از آنان مسجل شده بود که به فيض عظماي شهادت نايل خواهند شد .
لذا حال و هواي خاصي داشتند .لحظات انتظار شهادت ،لحظات راز و نياز هاي صادقانه و خالصانه بود. خصوصا آنها که باور داشتند شهيد خواهند شد با خلوص و نيت بيشتري به نماز و زيارت عاشورا و ... مي پرداختند .

 

 

 



آثار باقي مانده از شهيد
آخرين سخنان شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
خانواده عزيزم اکنون که دارم اين نوار را پر مي کنم ساعت 8 شب 30/9/1365 است .ما الان داريم ساکها را تحويل مي دهيم به تعاون تا انشا الله آماده بشويم براي عمليات و به همراهمان بار و بنه زيادي نداشته باشيم. ما دو يا سه شب ديگر بيشتر به عمليات نداريم ؛من در باره «کالک»(نقشه) عملياتي تا آن حدي که توجيه شدم مي دانم که باز گشتي در کارم نيست. باز گشتي در کار هيچ کدام از ما ها نخواهد بود . منطقه جوري است که شايد ديگر اصلا نتوانيم ما بر گرديم و شايد جنازه من به دست شما نرسد اما از شما يک چيز مي خواهم صبر و استقامت و برد باري. من براي خودم مهم نيست که چه مسئله اي ،برايم به وجود مي آيد و چطور مي شود در اين جريان من خودم را فداي اسلام مي کنم .اميد وارم اسلام مرا قبول کند در عين حال از حضرت فاطمه زهرا (س) مي خواهم در اين عمليات به ما پيروزي عطا فرمايد .ما سختي هاي زيادي پيش از جريان اين عمليات کشيده ايم در آب هاي سردي مي رفتيم که پهلويمان درد مي گرفت ولي لب به سخن نمي آورديم ،وقتي مرخصي آمده بودم شما مي دانستيد که کليه هايم درد گرفته اينها همه اش دليلش اين بود که آب سرد بود ،آب تميز نبود، ما توي آن کار مي کرديم تا انشا الله خودمان را آماده کنيم و ضربه نهايي را در چنين شب هايي بر دشمن بزنيم .ما مي خواهيم برويم تا افتخاري دوباره براي اسلام کسب کنيم ،مادر جان مي دانم زحمات زيادي برايم کشيدي .مي دانم تو برايم زحمت کشيدي اما من کوتاهي کردم ،قدر زحمات تو را ندانستم .جهالت به خرج دادم .
مادر ببخش مرا .مادر عزيز از وقتي که خودم را شناختم سعي کردم در جبران زحمات شما برايم اما مادر من ،زحمات شما براي من آن قدر زياد است که من حتي نمي توانم گوشه هايي از آن را جبران کنم .همان چيزي که من به عنوان پسرتان برايتان مي گويم ،اينها همه در لحظات آخر عمر که شما انشا الله از من راضي باشيد و خداوند جهاد من را در راه خودش قبول کند و من جزء شهداي گردان و جزء شهداي اسلام قبول کند و با شهداي کربلا محشور کند .حا لا براي گذشتن از تقصيراتم خدمت شما عرض مي کنم مادر عزيزم دست بوست هستم .مادر عزيزم به پايت مي افتم ،پايت را مي بوسم .مادر عزيزم شما را خيلي دوست دارم از ته دل ,اما الان تکليف بر من اين است که بروم مبارزه کنم. مادرم اگر در عمليات پيروز نشويم برايم مهم نيست چون ما مي خواهيم تکليف خودمان را انجام دهيم تکليف هم يا به شهادت يا به پيروزي ختم مي شود .
اميد وارم مرگ واقعي ما شهادت باشد. از حضرت فاطمه مي خواهم که به شما صبر عطا کند .داغ پسر خيلي سخت است .براي من هيچ مهم نيست چرا که ابا عبد الله در صحنه هاي کربلا جوانهايش را داد .زينب آنقدر صبر و استقامت را براي خودش تحمل کرد .بله زينب را به اسيري بردند .زينب تحمل کرد .مادرم من حا لا فرزند تو ام ودر راه اسلام مي روم .من امانتي بودم در دست تو .مادرم هيچ کس عمر جاويد نکرد و من هم نخواهم کرد ولي دوست دارم مرگم شهادت باشد و در اينجا مادر جان در آخرين لحظات زندگي که همين طور سپري مي شود از شما حلاليت مي طلبم .اميد وارم من ،فرزند حقيرتان را حلال کنيد . واما شما پدر عزيزم به شما که من چگونه زندگي کردن را آموختيد .شمايي که روشنگر راه من بوديد شمايي که دست هايت به خاطر اين که من را رشد بدهيد پينه بست .پدر عزيز قدر تو را نفهميدم .اشتباه کردم .از روز جهالت تو هين مي کردم .اگر زماني اين طور بوده پدر عزيزم مرا ببخش .پدر دلم مي خواهد شما همچون پدران ديگر شهدا صبر را پيشه خودتان سازيد .به مادرم دلداري بدهيد .داغ جوان سخت است .اين را مي دانم پدر اين را خودم قبول دارم اما ما بايد برويم تکليف خودمان را انجام بدهيم و شما از خانواده ديگر شهدا ياد بگيريد .ببينيد چطور دارند داغ فرزند خودشان را تحمل مي کنند اما به روي خودشان نمي آورند .فرزند ديگرشان را به جبهه مي فرستند .پدر دلم مي خواهدشما همين طور که مرا رشد داده ايد در آغوش اسلام پرورش داده ايد محمود را همين طور پرورش بدهيد .حا لا پدر من يقين دارم که شايد از اين عمليات بر نگردم .باز گشت تقريبا غير ممکن است. دشمن در دو طرف ما چهار لول ها و دو لول هايي که هواپيما را مي زند آماده کرده ،اما اينها هم هيچ کدام نمي تواند جلوي حرکت ما را بگيرد وما مي خواهيم قلب امام شاد شود .پدر جان اين پيروزي را خواهيد ديد ،دوستان من آنهايي که قرار است داخل آب بيايند همه عهد و پيمان بسته اند تا پيروز نشويم بر نگرديم .پدر جان ما از اين مصاف بي فتح بر نمي گرديم مگر آنکه مرکب ما بي سوار بر گردد ..ما يا بايد فتح را براي ملت عزيزمان به ارمغان بياوريم يا اينکه به فيض شهادت برسيم .از خدا مي خواهم به شما صبر عطا کند .شما يي که چون ابراهيم زمان صبر را سرلوحه امور خودتان قرار مي دهيد. پدرم ،مادرم من نمي توانم بگويم در مرگ من شيون و زاري نکنيد چون اصلا گريه کردن بر شهيد ثواب دارد .
همين طور که مابر مصائب ابا عبد الله گريه مي کنيم ياد شهيدان خودمان را هم بايد گرامي بداريم .گريه کنيد اما گريه کردنتان در حدي نباشد که دشمن را شاد کند. من وقت زيادي ندارم اينجا کار زياد دارم يک گروهان نيرو اينجاهمراه ما است ما بايد اين گروهان را به خط دشمن برسانيم. خدايا به ما توفيق بده که در آن لحظات که بايد بر دشمن بتازيم خداي نا کرده شيطان بر ما مسلط نشود .خدا ما گناه کرديم ما معذرت مي خواهيم .خدايا توبه مي کنيم. خدايا تو خودت مي داني ما چقدر ضعيفيم. خدايا تو مولاي مايي و ما بنده تو، چه کسي مي تواند بر بنده خود رحم کند .پس خدا بر ما رحم کن .
و اما شما خواهران و برادرانم ،خواهران عزيزي که شايد نتوانم آن طور که بايد و شايد وصف شما را نمايم؛ سعي کنيد آن طور که بايد و شايد رسالت خواهري را به اتمام برسانيد .زينب خواهر ابا عبد الله به اسيري رفت اما شما نه تنها اينجا هستيد پا بر جاييد چون هنوز ديگر رزمنده ها هستند .پس شما هم استقامت کنيد .افتخار کنيد به اين که شايد برادر شهيدي داريد .هنوز مي گويم سر نوشت خودم را نمي دانم اما اميد وارم در اين عمليات يا پيروزي داشته باشيم يا شهادت .
خيلي سخت است مي دانم برادرتان بودم اما اگر خداي نا کرده در اين کوتاهي از من ديديد مرا حلال کنيد .دامادهاي عزيزمان شما جدا که مرا به راه راست و صفا و صميميت که در وجودتان بود مرا به راه راست هدايت کرديد .آقا رضا شما جدا پيش من خيلي ارزش داريد خدا انشا الله به همه ما توفيق خدمت عطا کند دوست داشتم خواهر زاده هايم را مي ديدم اما خوب بايد رفت ماندن خيانت است .اميد وارم که خداوند توفيق عنايت شما را بيش از اين عطا کند .
مادر جان در اينجا يک مسئله اي را بايد خدمت شما بگويم من در تاريخ 29آذرماه آمدم تلفن زدم زاهدان اما متاسفانه شما زابل بوديد هر چه هم تماس گرفتم متاسفانه موفق نشدم حالا گفتم اين نوار را براي شما ضبط کنم تا هم از من يادگاري بماند براي شما تا هر وقت دلتان تنگ شد نوار را بگذاريد و گوش کنيد .در انقلاب سختي زياد است ولي بايد تحمل کرد. ويتنامي ها گرسنگي را تحمل کردند و بعد از انقلاب خودشان ويتنام آمريکا را بيرون کرد حا لا که ما آمريکا را به زانودر آورده ايم که مي آيد وزير خودش را وزير جنگ خودش را مي فرستند ايران که بيايد عذر خواهي کند. پس ببينيد چه ابهتي داره اسلام وبه ما چه قدرتي داده ،چه شوکتي داده . انشا الله خدمت ما همه خالصانه براي خدا باشد .
محمود و محمد برادران عزيزم در وهله اول سفارش من به شما اين است که درس بخوانيد اگر خوب درس بخوانيد و خدمت به اين انقلاب بکنيد ارزشش به مراتب بيشتر از من است که در جبهه دارم مي جنگم .من شايد در جنگ يکي دو تا عراقي بکشم ولي تو اگر بروي پزشک شوي و چهار تا مجروح مارا که تو جبهه زخمي مي شوند مداوا کني خودش ارزش شهيد را دارد .
و اما خواهرم اگر جنازه ام به دستتان رسيد دوست دارم خودتان در جمعيت باشيد و شعار بدهيد .دوست دارم مردم بفهمند که با شهادت ما راه ما محو نمي شود .خدايا به آبروي حضرت زهرا به ما پيروزي عطا کن .
خدايا اگر قرار است ما بميريم مرگ ما را شهادت را در راهت قرار بده .خدايا به عظمت و جلالت قسمت مي دهم بار ديگر قلب امام و امت شهيد پرور ايران را شاد کن .
خداوند انشا الله من را با شهداي کربلا محشور کند. برايم دعا کنيد و حمد و قل هوالله بخوانيد . خدا يا ما را از شفاعت حسين و اصحابش محروم مکن .
والسلام عليکم و رحمت الله و بر کاته .  



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : پاسبان , احمد ,
بازدید : 152
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,932 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,033 نفر
بازدید این ماه : 2,676 نفر
بازدید ماه قبل : 5,216 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک