فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

زمستان طبيعت بود و خزان ايمان و انديشه، باد معروف نيمروز سوز و سرماي ديماه را از سطح هامون بر همه جاي سيستان پراکنده مي کرد و تاريکي دهشت زا و يأس و ترس ناشي از حکومت جابرانه رضا خان بر همه جا سايه افکنده بود.
اما روستاي «چلنگ» در بخش « شيب آب » در« زابل » حال و هواي ديگري داشت. گويا در انتظار صبح خجسته و سپيده ي اميد به سر مي برد. در کلبه ساده و به ظاهر محقر و کوچک «آقا سيد علي » شور و شوق ديگري بود .
سر انجام انتظار پايان يافت و آن روز – اول دي ماه 1307 ه ش در آن خانه ساده اما مصفا و منور به نور آيات و معطر به عطر احاديث و آميخته با بوي خوش ذکر و دعا، نوزادي چشم به عرصه دنيا گشود که بعد ها از پيام آوران و پيروان نهضت جدش حسين بن علي (ع) شد. او که اولين پسر خانواده بود، با تولد خود فضاي خانه و زاد گاه خويش را پر از شور و شادي کرد، نسيم اميد و سعادت بر دلها وزيد و غنچه تبسم بر لبها شکفت .
«سيد علي » به عشق جواد الائمه (ع)، اين ذريه زهرا (س) را «محمد تقي » نام نهاد .
پدر اين نوزاد، «سيد علي »، که از سلسله جليله سادات حسيني و از تبار مشعل داران هدايت و نور بود و خانه اش پناهگاه مردان مظلوم بشمار مي رفت، علاوه بر تبليغ و فعاليت ديني به کشاورزي روزگار مي گذراند .جد پدري «سيد محمد تقي »، مرحوم حجت
الاسلام والمسلمين، سيد حسين حسيني معروف به «سيد حسين چلنگي » از روحانيون مشهور و فاضل و مبارز سيستان و تنها کسي بود که در منطقه از مرجع تقليد آن زمان «آيت الله العظماءسيد حسين صدر»اجازه نامه داشت .وي همواره درمقابل خود کامگي و ظلم رضا خان و عوامل محلي آن، آشکارا به مخالفت و مبارزه مي پرداخت، لذا از سوي «شوکت الملک »، عامل جابر رضا خان در منطقه بارها ممنوع المنبر شده و يکبار به بيرجند تبعيد گرديد، اما در تبعيد گاه نيز با آنکه تحت نظارت شديد بود، از مبارزه خود با طاغوت و عوامل متجاوز آن دست برنداشت.
مادر سيد محمد تقي، بي بي خديجه، زني سيده وعفيف پاکدامن بود و در انجام فرائض شرعي مقيد و در آداب و دستورات اسلامي دقت نظر داشت. اين بانوي پرهيزگار براي ديگر زنان آبادي خويش، معلم و الگو به حساب مي آمد. وي در تربيت فرزندان خويش حساس و کوشا بوده، با شير پاک و دامن مطهر خود توانست چنين بزرگواري را به جامعه تحويل دهد تا مردم از فيوضات و برکاتش بهرمند گردند.

جدي مادري ايشان مرحوم آيت الله ميرسيد علي علي آبادي از انسانهاي عالم و فاضل و با تقوا و با کرامت و فردي مبارز و ظلم ستيز بود. در آن ايام ايشان درعلي آباد زابل مدرسه علميه اي داشتند که بسياري از علما و روحانيون بعدي سيستان در آنجا درس مي خواندند؛ و از برکت حضور اساتيد و مدرسين بنامي کسب دانش مي کردند. حضرت آيت الله سيد جليل الدين حسيني سيستاني که يکي از اساتيد شهير حسيني (ره) بوده اند و اينک در مشهد مقدس مقيم مي باشند از طلاب همين مدرسه بوده اند .
سيد جواد در سن 18 سالگي يعني در سا ل 1325 ه ش پس از کسب اجازه از محضر پدر، خود را آماده سفر کرد. آن شب خواب به چشمان آقا سيد محمد تقي نمي آمد، فردا روز حرکت بود و او غرق تفکرات خويش. گاهي خود را در حرم حضرت امام رضا (ع) مي ديد؛ گاهي مشغول خواندن زيارت نامه و زماني در جلسه درس و... صبح زود از خواب بيدار شد؛ توشه سفر را برداشت و از همه خداحافظي کرد، و همراه کاروان زائران حضرت رضا (ع) راهي کوي دوست گرديد. بعد از چند روز خود را در جوار کعبه دلها و بارگاه قدس غريب الغربا ديد.

آقا سيد محمد تقي که اينک در وادي ايمن رضا (ع) آمده بود تا داروي شيفتگي خويش را به علوم مکتب اهل بيت (ع) در جواربارگاه ملکوتي اش بيابد، ابتدا به زيارت ضريح نوراني و شفا بخش شتافت و بوسه بر درو ديوار و ضريح و پنجره هاي معطر ولايت زد و راز و نياز و درد دل خويش را به محضر دوست اظهار کرد؛ آنگاه توفيق خود را از جد باکرامتش مسئلت نمود و آن را مايه وصول به اهداف عاليه خويش کرد. سپس همانگونه که پدرش سفارش کرده بود به سراغ آقا سيد جليل الدين حسيني که از آشنايان و اقوام ايشان بود، رفت و با راهنمايي ايشان در حجره اي سکني گزيد و مشغول تحصيل شد. اين سيد بزرگوار علاوه بر آنکه يکي از اساتيد آقا سيد محمد تقي بودند، هميشه مرشد و راهنما و پشتيبان او نيز بودند.

مشهد الرضا (ع) که يکي از شهرهاي مهم و مذهبي ايران است. از نظر موقعيت علمي، تاريخ درخشاني دارد و در طول تاريخ خاستگاه دانشمندان بزرگي بوده است.
حوزه هاي علميه اين شهر قدمت طولاني دارد و پس از قم، پررونق ترين مرکز علمي شيعه به شمار مي رود؛ مخصوصاَ از زماني که حضرت آيت الله ميلاني (ره) در سال 1334 ش در مشهد مقيم شد و رشد و اصلاح قابل توجهي در آن بوجود آورد، اين مرکز علمي رونقي مضاعف پيدا کرد و شکوفا شد.
يکي از مدارس قديمي اين شهر، «بالاسر» بود که در نزديکي و چسبيده به حرم امام هشتم (ع) قرار داشت و از فضاي روحاني و ملکوتي ويژه اي برخوردار بود و اينک، آن مکان در طرح توسعه حرم قرار گرفته و يکي از رواقهاي حرم آن حضرت مي باشد.
آقا سيد محمد تقي در حجره اي ساده و کوچک در مدرسه بالاسر سکني گزيد و مشغول تحصيل شد و با دوستاني چون مقا م معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي، و تعدادي ديگر از شخصيتهاي عالم و مبارز،آشنا شد. اين آشناييها زمينه اي گرديد براي پرورش روح حماسي و ظلم ستيزي او تا پايان عمر که در رفتار و کردار ايشان متبلور بود.
در محضر ابرار، سيد محمد تقي از اساتيد ارزشمند و پرآوازه آن روزگار بهره اي وافر برد و در اندک زماني در علوم مختلف حوزوي، خلاقيت و استعداد خود را ظاهر ساخت. بر اساس دست خط آن بزرگوار که موجود است، ايشان در مدت 12 سال يعني تا سال 1337 ش که آن نوشته را تقريرکرده دروسي را به شرح ذيل فرا گرفته است :
دروس و نحو و معاني و بيان و بديع ومنطق و قوانين را نزد شيخ حسين مصباح و فقه را نزد آيت الله سيد جليل الدين حسيني آموخت؛ منطق عالي را در محضر «شيخ جعفر » و فقه و اصول را از محضر آيت الله العظمي ميلاني (ره) که از مراجع تقليد زمان بودند، فيض وافر برد و تا زماني که از مشهد به زابل مراجعت کرد، در کلاس درس ايشان حضور فعال داشت. همچنين حکمت و اعتقادات و معارف فقه را از محضر آيت الله حاج شيخ مجتبي قزويني آموخت و نيز در آموختن فقه و اصول در درس آيت الله شيخ کاظم دامغاني شرکت مي نمود.
ايشان در مدت 16 سالي که در مشهد بسر مي برد علاوه بر آنچه ذکر شد، از محضراساتيدي چون آيت الله ميرزا جواد ملکي تبريزي (ره)، فقيه سبزواري، آيت الله شيخ غلامحسين تبريزي (ره)، ميرزا احمد مدرس يزدي و اد يب نيشابوري، علم و عرفان و ادب کسب نمود.
منبع:همراه آفتاب، نوشته ي دادخدا خدايار،نشر کنگره بزرگداشت سرداران وشهداي سيستان وبلوچستان-1377

 

خاطرات
حاج عبدالجواد گزمه :
دريکي از روزهاي سال 1357 که تظاهرات در شهر زابل انجام مي شد، بنده هم مثل تعداد کثيري از مردم زابل عازم مسجد حکيم بودم تا پس از تجمع در آن مکان، در راهپيمايي شرکت نماييم. رئيس شهرباني وقت سرهنگ شاهرخ بود که به همت و تدبير شهيد حسيني، وي هماهنگ با انقلابيون بود وسعي مي کرد تا درگيري بين مردم تظاهرکننده و مأموران ايجاد نشود. آنروز هنگامي که به ميدان جنب مسجد رسيدم، سرهنگ شاهرخ در مسجد بود و براي مردم صحبت مي کرد که راهپيمايي خود را با آرامش انجام دهند و از آتش زدن و حمله به مراکز دولتي و بانکها خودداري نمايند و... يکي از مأموران ساواکي و طاغوتي که مخالف رويه سرهنگ شاهرخ بود و قصد داشت تا تشنج و بحران ايجاد کند، جلو من را گرفته و مرا از اتوموبيلم پايين آورد و شيشه آن را شکسته و مرا مورد ضرب و شتم قرارداد. عده اي از مردم قصد داشتند تا به مأموران حمله کنند؛ اما سرهنگ شاهرخ خود را به ما رساند و با مأمور مذکور شديداً بر خورد کرده و اسلحه را از او گرفت و دستور بازداشت او را داد و ديگر مأموران را نيز دستور داد تا آنجا را ترک کنند و از اين طريق مانع از ايجاد درگيري و تشنج ميان مردم شد. وجود و هماهنگي امثال سرهنگ شاهرخ از برکات و اثرات حضور مدبرانه شهيد حسيني بعنوان جلودار مردم مبارز در منطقه بود.

قبل از انقلاب، در يک ماه مبارک رمضان، شهيد حسيني با تعدادي از روحانيون و طلاب در منزل بنده براي افطار دعوت بودند. پس از انجام فريضه نماز، ايشان به همراه تعدادي ديگر از علماي شهر به منزل آمدند؛ سفره افطاري پهن شد و مهمانان مشغول صرف شام شدند. طولي نکشيد که از جانب ساواک براي جلب شهيد حسيني آمدند و گفتند وظيفه داريم همين حالا، ايشان را به ساواک ببريم. حاضرين نا راحت شدند؛ عده اي هم ترسيده بودند. آن بزرگوار با آرامش و طمأمينه و به طورعادي با موضوع برخورد کرده و با لبخند و مزاح مجلس را آرام کرد و آنگاه فرمود: شما تشريف داشته باشيد من مي روم و زود برمي گردم؛ سپس مجلس را ترک کرد و با مأموران رفت. ساعتي نگذشت که دوباره برگشت و در جمع مهمانان نشست و با روحيه اي بالا مطالبي ايراد کرد که همه را متحير ساخت.

حسن لکزايي:
فعاليتهاي مذهبي ايشان تنها در محدوده سيستان خلاصه نمي شد، بلکه وجودشان در همه جا باعث خير و برکت بود. بعد از پيروزي انقلاب روزي به منزل ايشان رفتم؛ پس از اينکه جلسه خصوصي شد، جواني را به من معرفي کرد و گفت: ايشان آقاي ... از مجاهدين صديق افغانستان هستند؛ آيا شما حاضريد با ايشان همکاري کنيد؟ بنده عرض کردم دستور شما مطاع است. آن گاه فرمودند اسلام مرز ندارد؛ هر جا مسلماني به کمک ما نياز پيدا کند، وظيفه ديني و انساني ما حکم مي کند تا به ياري او بشتابيم و انقلاب ما هم ادامه همين تفکر است. آن روز، انديشه والا و ديدگاه روشن اسلامي آقاي حسيني باعث شد تا آن مجاهد افغاني به قول همکاري من دلگرم شود.

اوايل سال 1357 بود آقا بنده را خواست و فرمود: که نياز به تهيه اسلحه است آيا مي توانيد از طريق افغانستان اسلحه تهيه کنيد؟ گفتم بله. ايشان مبلغي پول به همراه يک نفر که غير بومي بود، در اختيارم گذاشت. بنده به همراه آن فرد که نماينده آقا بود چند دفعه به افغانستان رفتيم؛ او را لباس محلي مي پوشاندم؛ درابتدا بلد نبود عمامه محلي را بر سر بپيچد؛ کم کم بلند شد و تعدادي اسلحه در سه نوع شامل: کلت، کلاش و سمينوف تهيه کرديم و تحويل داديم. آنگاه آنها را با روش هاي خاص به استانهاي ديگر حمل مي کردند.
يک بار ديگر هم دو روحاني به نام هاي «شيخ غلامعلي » و «شيخ محمد حسين »را معرفي کرد که آنها را بصورت مخفيانه حفظ کنيم. اين آقايون حدود دو سال در منزل ما در منطقه قلعه رستم زندگي مي کردند و کسي آنها را نشناخت؛ تا اينکه فرمودند آنها را از منطقه خارج کنيم که چنين کرديم و آنها به سلامت رفتند .

حاج محمد علي مشهدي :
در محرم 1357 مسجد حکيم بيش از هر زمان ديگري ميزبان و جايگاه جمعيت مردم مبارز بود؛ مخصوصاً که آقاي ري شهري نيز در آن ايام در مسجد سخنراني داشت.
يک روز خبر آوردند که آقاي ... در يکي از جاده هاي ورودي شهر با عده اي چماق به دست عکس شاه را به دست گرفته و از عابرين مي خواهد تا آن را به عنوان عکس پدر تاجدار ببوسند و کساني را که از اين امر امتناع کنند، مورد ضرب و شتم قرار مي دهند. شهيد از اين موضوع ناراحت شده و رهنمودهايي را ارائه کردند. فرد مذکور فرزندي داشت که مثل پدرش از سر سپردگان طاغوت بود. اما براي رد گم کردن و نيز خبر چيني، بعضاً به مسجد حکيم مي آمد.
لحظاتي بعد، فرزند آن ضد انقلاب به مسجد حکيم آمد و تعدادي از مردم اعتراض کردند. شهيد حسيني (ره) به او فرمود: شنيده ام پدرت چنين کارهايي مي کند. وي براي تبرئه خود پاسخ داد: من از چنين پدري بيزارم. شهيد که از قبل او را به خوبي مي شناخت ، با توجه به نفاق او و نيز اعتراض شديد مردم فرمود: قبول نيست، مردم مي گويند. اگر راست مي گويي بايد از پشت بلندگو وعلني از پدرت بيزاري بجويي. او که اوضاع را براي خود نا مساعد ديد، مجبورشد چنين کند و از پدرش تبري جست .

حاج حسن منصور بستاني:
درايام پيروزي انقلاب شهيد حسيني (ره) براي گرد آوردن مردم برنامه خاصي داشت. او در هر محل و روستايي معمولا ًيک يا چند نفر فدايي و متعهد داشت و هنگامي که ضرورت حضور آنها احساس مي شد، به همان افراد خاص اطلاع مي داد و آنها مسئول بودند تا محله و روستاي خود را بسيج کنند. ديده مي شد که گاه هزار نفر و يا بيشتر فدايي و جان بر کف در محل مورد نظر در جريان توطئه گروهک هاي ضد انقلاب حاضر مي شوند. اين مسأله بارها اتفاق افتاده بود.
وقتي خبر شهادت ايشان به زابل رسيد، همين فدائيان و معتمدان آقا آن قدر ناراحت شدند که اگر عزيزترين فرد از خانواده شان را از دست مي دادند، اينقدر محزون و غمگين نمي شدند.

جريان دستگيري
تابستان سال 1353 يک روز نزديک ظهر آوردند که رئيس ساواک با تعدادي از ماموران به منزل حاج آقا حسيني هجوم آورده و مزل ايشان را محاصره کردند. بنده دو چرخه اي داشتم؛ سوار شدم و سرکوچه منزل ايشان ايستادم تا از جريان با خبر شوم. چند ساعتي گذشت. نزديک عصر، ايشان را به همراه تعدادي از کتابهايش از منزل خارج کردند و سوار ماشين نمودند. کنجکاوانه به دنبالشان راه افتادم؛ ديدم ايشان را به مسجد حکيم برده و به بازرسي کتابخانه تحويل دادند. حدود ساعت 9 الي 10 شب شد. آقا را دوباره سوار ماشين کردند و با تعدادي از کتابهاي کتابخانه مسجد به محل منزل تيمور خان که ساواک در آنجا مستقر بود، رسانده و داخل شدند. من هم در کنار خيابان مخفي شده و منتظر ماندم. حدود دو ساعتي طول کشيد؛ يکي از مأموران ساواک بيرون آمد و اطراف را پاييد و دوباره به منزل بر گشت. چند دقيقه بعد در باز شد و دو اتومبيل لندرور خارج شدند. در اتومبيل دومي آقا نشسته بود؛ اتومبيل ها حرکت کردند به اطراف خياباني که مسير زاهدان بود. من نيز با دو چرخه با حد اکثر سرعتي که مي توانستم، آنها را دنبال کردم تا اين که در ترمينال محل فعلي از نظر دور شدند. با اين همه تاب نياوردم و تا ابتداي ورودي شهر آمدم. درهمين لحظه متوجه شدم که لند رور اولي بر گشت ويقين کردم آقا را به زاهدان اعزام کرده اند. شب از نيمه گذشته بود. به منزل آقا آمدم که خبر بدهم. ديدم والده و همسر و فرزندان بزرگتر آقا و تعدادي از نزديکان ايشان در غم و اندوه و ناراحتي به سر مي برند. ناچار جريان را تعريف کردم، اما جز همدردي و توصيه به صبر کار ديگري از دستم بر نمي آمد. ظهر روز بعد راننده همان اتومبيل را ديدم که آمد درب منزل شهيد و تسبيحي را تحويل داد. از او پرسيدم اين تسبيح را چه کسي فرستاده؟ گفت: اين را آقا سيد محمد تقي در فرود گاه زاهدان داد که به منزلش تحويل دهم. فهميدم که آن بزرگوار با اين عمل زيرکانه مي خواسته اطلاع دهد که او را به تهران منتقل کرده اند. تا مدتي پس از دستگيري، کسي از ايشان اطلاع نداشت؛ تا اينکه يکي از مأموران شهرباني زندان قصر تهران، به خانواده آقا پيغام داد که او را در زندان قصر نگه داشته اند.

حجت الاسلام سيد حسين موسوي سرحدي:
هيد حسيني حتي بعد از اينکه نماينده مجلس شده بود، در هر فرصتي براي وعظ و خطابه و روضه خواني به زابل بازمي گشت و دهه اول محرم را در روستاي چلنگ به عزاداري مي پرداخت. يک روز تعدادي طلبه را در منزل آقاي سيد هادي شاهرودي نوه آيت الله شاهرودي جمع کرد و گفت: ما در هرجا و هرمقامي که باشيم بايد نقش انبياء را که هدايت مردم است، حفظ کنيم. شما دست از فعاليتهاي تبليغي خود بر نداريد و کارتان را ادامه دهيد. ايشان به قدري مقيد به اصول مذهبي بود که به آقاي هاشمي رفسنجاني گفته بود: اگر براي امام جماعت زابل چاره اي نيند يشيد و شخصي را تعيين نکنيد، از مجلس کناره مي گيرم و به کار قبلي ام ادامه مي دهم.
بوي خون
سا ل 1355 اوج فعاليت هاي آقا در زابل بود. همه جا از فعاليتهاي ايشان صحبت مي شد. بعضي از مردم که رعب و وحشت در دلشان اثر کرده بود، مي گفتند: مسجد حکيم بوي خون مي دهد. هر کس به آنجا برود، رژيم باز مي گردد؛ زيرا آقاي حسيني در همه جا و همه وقت از امام خميني سخن مي گفت و راه او را تبليغ مي کرد؛ حتي زماني که ممنوع المنبر بود نشسته سخنراني مي کرد و در همه حال موجي از اتهامات و تهديدها را به جان مي خريد، اما در اراده شان خللي ايجاد نمي شد .

مدتي پس از پيروزي انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي از سوي امام به سيستان آمدند تا از نزديک منطقه را بازديد نمايند. جلسه اي در منزل حاج آقا بختياري تشکيل شد؛ روحانيون منطقه به همراه عده اي از بازاريان در جلسه بودند و سؤالاتي از ايشان پرسيدند و جواب شنيدند. مقام معظم رهبري که به عنوان مأمور و نماينده امام به منطقه آمده بودند، پس از ساعاتي درخواست کردند که فقط روحانيت بمانند.
وقتي مجلس خلوت شد و فقط روحانيون و طلاب ماندند، خطاب به کساني که گلايه از شهيد حسيني داشتند، فرمودند: حاج آقاي حسيني فرد شناخته شده اي هستند و اقدامات ايشان و نامزد شدنشان براي انتخابات خبرگان با هماهنگي و اجازه مسئولين انقلاب اسلامي بوده است. خدمات و فعاليتهاي ايشان در قبل از انقلاب را فراموش نکنيد؛ زماني که شهيد اندرزگو را از مشهد، تحويل ايشان داديم. پذيرفتن شهيد اندرزگو که رجالي از حکومت را ترور کرده بود، کار آساني نبود. خيلي ها اين کار را نمي کردند. روزي که آقاي حسيني را دستگير کردند، احساس کرديم چند نفر از ما رفتني هستيم، اما مقاومت ايشان باعث شد کسي لو نرود. زحمات ايشان براي کسي پوشيده نيست. مقام معظم رهبري به ايشان استاد خطاب مي کردند. حمايت حضرت آيت الله خامنه اي از شهيد حسيني باعث شد بعضي از مخالفين سر جا بنشينند و ارادت مريدان ايشان نيز بيشتر شود.

يکي از کارهاي فرهنگي شهسيد حسيني (ره) در سيستان، در ايامي که ممنوع المنبربود، تشکيل کلاسهاي قرآن بود. ايشان تعدادي از طلاب فاضل بومي و غير بومي را که هم انقلابي بودند و هم در امور تيليغي و فرهنگي مبتکر بودند و تدريس قرآن را به سبک جديد مي دانستند، در ايام تابستان از قم و مشهد دعوت مي کرد تا در روستاهاي منطقه کلاس قرآن داير کنند و درکنار آن اصول و فروع دين و مسائل سياسي و اجتماعي را هم به مردم مخصوصاً قشر جوان و نوجوان بياموزند.
بنده و چند تن از طلبه ها در بخش شيب آب کلاس داشتيم. در جنب کلاس يک روز بنا گذاشتيم که شرکت کنندگان در کلاسها را به اردو ببريم. همه از روستا حرکت کرديم و به هم رسيديم. در بين راه نهرهايي بود که بچه ها شنا مي کردند. به ابتکار يکي از طلبه ها و حمايت شهيد حسيني براي آنها لباس فرمي تهيه کرديم که آرم نداي اسلام داشت. حدود دويست دانش آموز را به روستاهاي اطراف مي برديم و در فرصت هاي منا سب آموزش هاي عقيدتي ارائه مي کرديم. غذاي آنان توسط بعضي از افراد خير تهيه مي شد و خصوصاً چون منطقه انگور داشت، از اين ميوه استفاده مي شد. شب در روستاي محل تولد شهيد حسيني، چلنگ، مانديم و ميهمان اقوام شهيد حسيني بوديم. اين طرح اينقدر براي آنان ارزش داشت که براي بچه ها گوسفند ذبح کردند و از آنها پذيرايي نمودند. اين برنامه در روستاهاي مختلف تکرار شد و مردم هر چند وضع مالي خوبي نداشتند، اما کمک مي کردند.
ادامه کلاسها بار مالي داشت. شهيد حسيني فرمود: من حتي اگر شده پول قرض مي کنم تا کلاسها ادامه يابد؛ لذا کلاسها ادامه يافت و يک روز که مصادف با نيمه شعبان بود، شهيد حسيني همه کلاسهاي منطقه را به شهر دعوت کرد و در مسجد حکيم تجمع نمود. سپس جشن مفصلي بر پا شد. توسط گروه تئاتري که به ابتکار ايشان و طلاب ديگر تشکيل شده بود، براي آنان نمايش اجرا شد و از نظر غذايي نيز خوب از شرکت کنندگان پذيرايي گرديد و...
اين کلاسها تأثيرات مفيد بسياري به جاي گذاشت؛ به نحوي که مردم خواستار آن بودند تا چنين کلاسهايي همه ساله در روستاها برگزار شود و چنين هم شد.

يک روز در تهران خدمت ايشان رسيدم. فرمودند برويد قم خدمت آيت الله مشکيني و بفرماييد که به بني صدر اعتمادي نيست. خاطر جمع نباشيد، زيرا با اينکه جنگ شروع شده، او در جهت پيشبرد جنگ کاري انجام نمي دهد. همين الان که رزمندگان نياز فوري به مهمات سنگين دارند، دويست دستگاه تانک در پادگان کرج است، اما نبني صدر اجازه نداده است که اين تانکها به جبهه منتقل شوند و...
بنده حسب الامر ايشان خدمت آقايان رسيدم و گفته هاي ايشان را منتقل کردم، پس از بررسي معلوم شد که چنين است؛ و موضوع مخفي بودن تانک ها درست مي باشد .

مدتي پس از پيروزي انقلاب متأسفانه جو خاصي عليه روحانيت به وجود آمده بود وسيستان هم از اين قاعده مستثني نبود.
به نحوي که حتي بعضي از بچه هاي متدين و حزب اللهي نيز به شهيد حسيني بدبين شده و او را متهم به سازشکاري مي کردند. بنده خيلي متأثر شدم. آمدم خدمت شهيد حسيني و به ايشان عرض کردم: شما مصلحتاً مدتي از زابل به مشهد و يا قم مهاجرت کنيد؛ شايد اين جو بهتر شود. فرمود: تکليف شرعي است؛ بايد من در منطقه بمانم و اين جو کاذب را بشکنم.
لذا ايشان را مي ديدم که در هر فرصتي سعي در روشنگري و تنوير افکار جوانان دارد، حتي سر چهارراهها بلند گو بدست مي گرفت و براي گروه هاي مختلف سخنراني مي کرد و از اسلام ناب و مواضع روحانيت متعهد دفاع مي کرد.

شهيد حسيني (ره) پس از پيروزي انقلاب اسلامي سپاه و کميته و دادگاه انقلاب اسلامي تشکيل داد و مستقيماً آنها را اداره مي کرد. يک روز از زابل، با بنده که در قم بودم تماس تلفني گرفتند و فرمودند: که به مسئولين مراجعه کنيد و حکم تعزيري برايم بگيريد، چون در اينجا مواردي پيش مي آيد که لازم است تعدادي تعزير شوند. بنده از اين درخواست ايشان تعجب کردم، زيرا خودش، صاحب رأي و مجتهد بود و نيازي به مجوز تعزيرنداشت ،اما متوجه شدم که به علت رعايت نهايت احتياط و تقواي اداري و سياسي، مي خواهد بدون اذن حکومت، عملي انجام ندهد.
خدمت آيت الله مشکيني رسيدم. آيت الله مشکيني با توجه به شناختي که از شهيد داشتند، فوراً و سريع حکمي نوشته و به دست بنده دادند و من هم رأساً آن حکم و مجوز را به سيستان آورده و به ايشان رساندم .

شهيد حسيني (ره) شخصيتي بسيار ارزنده بودند؛ از جهت علمي نعمتي بودند. به نظر من ايشان مصداق اين حديث شريف پيامبر بزرگوار اسلام (ص) هستند که فرمود: مداد العلما ء افضل من دماءالشهداء. ايشان کانوني بودند که شهيد پرورش دادند. قلم و سخنان ايشان در منطقه جواني را جذب مي کرد. هم قبل از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت داشتند و هم در پيروزي انقلاب نقش داشتند و پس از انقلاب نيز منشاء خدمات بزرگي در جامعه شدند.
به جرأت مي توان گفت که اکثر شهداي بزرگوار سيستان مستقيماً از دست پرورده هاي شهيد حسيني بودند. ايشان هم شهيد ساز بود و هم خود به افتخار شهادت نايل آمد.

تهيه رساله امام کار مشکلي بود. بعد از ممنوعيت رساله از طرف حکومت، اين کتاب حکم قاچاق را داشت و از هرکس گرفته مي شد زندان و جريمه سنگيني همراه داشت. شهيد حسيني که يگان عامل توزيع رساله درم نطقه بود، رساله را با مشکلات زيادي از نقاط دور حتي خارج از کشور وارد مي کرد و بين افراد مطمئن توزيع مي نمود. در سال 44 ايشان به بنده يک رساله امام خميني هديه کرد؛ اما صفحه اول آن را جدا تحويل داد و فرمود: امام دشمنان زيادي دارد؛ شما فتوا را بخوانيد و آموزش دهيد و بگوييد از امام است ولي صفحه اول را جدا نگهداريد.

سيد به عنوان نماينده مردم وارد مجلس شد. او معتقد بود حفظ دستاوردهاي انقلاب مشکل تر از ايجاد آن است. بني صدر را به خوبي مي شناخت و از بدو امر با او مخالف بود. بدين جهت هنگام انتخابات رياست جمهوري به بنده گفت: آقاي ميرزايي مي دانيد چه کسي صلاحيت رياست جمهوري را دارد؟ عرض کردم نظر شما چيست؟ فرمود به آقاي حسن حبيبي رأي بدهيد و براي او تبليغ کنيد؛ به بني صدر رأي ندهيد. گفتم مردم مي گويند بني صدر سيد است و پدرش نيز روحاني است. گفت اگر پدرش روحاني بود ريشش را نمي تراشيد. اين پسر ناخلف، لايق اين مسند نيست. آقاي حسيني اين حرف را در عمل نيز به اثبات رسانده و يکي از کساني که متن عدم کفايت بني صدر را در مجلس امضا کرد، ايشان بود.

شهيد حسيني (ره) داراي خصوصيات و ويژگي هاي مثبت زيادي بودند. يکي از فضائل ايشان قريحه شعر و شاعري است و گويا ايشان اشعار زيادي دشته اند که اميد است جمع آوري و تدوين شود. در اوايل انقلاب که در کردستان جنگ و در گيري بين سپاهيان انقلاب و گروهکها جريان داشت، جنازه يکي از برادران سپاهي از منطقه سيستان را که در کردستان به شهادت رسيده بود به زابل آوردند تا تشييع شود. تعدادي از برادران تعاون سپاه که مقدمات مراسم را آماده مي کردند، بدنبال چند بيت شعر و يا شعار مناسب بودند که در طول تشييع جنازه قرائت شود. شهيد حسيني وقتي متوجه موضوع شد، کاغذي طلب کردند و سپس في البداهه و فوري ابيات و اشعاري را سرودند که به صورت نوحه در مراسم استفاده شد.
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آي
پس از پيروزي انقلاب که منافقين و گروهکها فعاليت شديد داشتند و بر عليه نظام خدعه و نيرنگ مي کردند، شهيد حسيني (ره) در مقابل آنها چون کوهي استوار ايستاده بود و خبائث دروني آنها را برملا و افشا مي کرد؛ لذا منافقين و گروهکها نوک حمله خود را به سوي ايشان قرار داده و آن بزرگوار را تهديد به مرگ کرده بودند. به خاطر دارم ايشان در چهار راه پادگان زابل سخنراني کوبنده اي بر عليه آنان ايراد کردند و در مقابل تهديد گروهک هاي ضد انقلاب شعري خواندند که بنده براي اولين بار با آن شور حماسي شنيدم و حفظ کردم.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي
تا که در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من زاو جاني ستانم جاودان
او زمن دلقي ستاند رنگ رنگ

نظام الدين واعظي:
در سال 1349 که خشکسالي و قحطي در سيستان رخ داده بود، با پيگيري شهيد حسيني حضرت آيت الله آشتياني با تعداد ديگري از افراد مؤمن و خير تهران، مقداري آذوقه و مايحتاج ضروري را براي نيازمندان قحطي زده سيستان آوردند و سپس تحت نظر شهيد، شبانه به روستا منتقل و توزيع کردند. يک شب به يکي از روستاهاي شيب آب زابل رفتيم تا کمکهاي جنسي را که اکثراً آرد بود، بين مردم تقسيم کنيم. وانت حامل آذوقه ها را به علت اينکه داخل روستا جاده و خيابان ماشين رو نبود، در نزديکي روستا متوقف کرديم و لازم بود که کيسه هاي 30 الي 40 کيلويي را بر پشت حمل کنيم. شهيد حسيني هم همراه ديگران، آن کيسه ها را به دوش مي گرفت و حمل مي کرد. ازايشان خواستيم به رعايت ضعف و مريضي جسمي، از اين کار خودداري کند و حمل کيسه ها را برعهده ما بگذارد. آن بزرگوار به سيره اجداد طاهرينش اشاره کرد و فرمود: بر پشت آن بزرگواران آثار حمل بار بوده است؛ حتي آنان از مال خويش مي دادند در حاليکه ما کمکهاي ديگران را حمل مي کنيم.
او ابايي از خدمت نداشت و زندگي او با زحمتهاي بد ني و جسمي همراه بود.

رژيم پهلوي زماني به دستگري و حبس شهيد حسيني اقدام کرد که کاملاً از سازش و انعطاف او مأيوس شده بود. رژيم خيلي سعي کرد تا او را با وعده و وعيد با خود همراه کند اما هر چه بيشتر تلاش نمود کمتر نتيجه گرفت. او در بيان حق از هيچ قدرتي نمي هراسيد. سرهنگ رضواني رئيس وقت ساواک استان در جايي گفته بود که خيلي دوست داشتم به سيد کمک کنم. اما چون ايشان انعطاف ناپذير است و حتي حاضر نيست حرفهايش را تأمل کند، به گونه اي که بتوان واسطه شد و موضوع را حل و فصل کرد. مجبور شديم او را دستگير و زنداني کنيم .
سرهنگ رضواني چند بار با شهيد حسيني با واسطه گري و در منزل رئيس داد گاه آن زمان بحث و مذاکره کرده بود و از او خواسته بود تا دست از صراحت و مبارزات خود بر دارد. حتي زماني که قرار بود وزير مشاور آن زمان (جواد منصور ) به زابل بيايد، سرهنگ رضواني مرا ديد و صحبت کرد و پيغام فرستاد که سيد را بگو به فکر زن و فرزند و دوستان خود باشد و کوتاه بيايد و تظاهر به مخالفت نکند.
اما شهيد حسيني فردي نبود که به همين اندازه تسامح هم راضي باشد.

بعد از پيروزي انقلاب شبي در خدمت شهيد حسيني بودم. تلويزون محاکمه چند تن از عوامل ساواک را نشان مي داد. يکي از آنها را شناخت و فرمود: در زماني که دستگير شده بودم دو مرتبه مرا پيش اين مرد بردند. وقت بردن راه را مي فهميدم او را مي شناختم، اما وقت برگشتن بر اثر شکنجه و اذيت، کسي را نمي شناختم و زمان و مسير را نمي فهميدم، يعني تقريباً بي هوش بر مي گشتم.
به شهيد پيشنهاد شد که بر عليه اين آقا شکايت کنيد تا به مجازات اعمال ننگين خود برسد.
اما علو طبع ايشان در حدي بود که فرمود: من به شکرانه اينکه خداوند هدف ما را پيروز کرده است، تصميم ندارم از اين شکايت کنم. لذا آن بزرگوار از هيچ کس از مسئولين و مأمورن ساواک منطقه و کشور شکايت نفرمود و به ما نيز توصيه کرد که از رئيس ساواک زابل شکايت نکنيم.

حضرت آيت الله خزعلي قبل از پيروزي انقلاب در زابل تبعيد بود. پس از اتمام دوره تبعيد به قم بر گشت. شهيد حسيني تصميم گرفت تا وي را براي سخنراني به زابل دعوت نمايد تا هم از وجود ايشان در تبليغ دين و سياست استفاده شود و هم در قبال بي حرمتي ها و توهينهايي که در سالهاي تبعيد از جانب رژيم نسبت به وي شده بود، احترامي صورت گيرد. براي اين منظور تعدادي از دوستان را جمع کرد و فرمود: براي استقبال از آقاي خزعلي بايد برنامه ريزي ويژه اي صورت گيرد تا بدين وسيله دهن کجي به رژيم کرده و يک مانور سياسي انجام داده باشيم.
خدا توفيق داد روزي که آقاي خزعلي از زاهدان به زابل آمدند، با تدبير و برنامه ريزي شهيد حسيني و مريدانش بيش از يکصد اتومبيل به استقبال ايشان آمدند و او را با جلال و عظمت خاصي وارد شهر کردند و چند شبي هم در مسجد حکيم سخنراني فرمودند. جمع کثيري از مردم از منبر ايشان استفاده کردند.
اين يک نمونه از فعاليتهاي موفق تبليغي، سياسي شهيد حسيني بود.

 

آثارمنتشر شده درباره شهيد
آفتاب سيستان

آفتابي که نور ايمان داشت روح سبزي به لطف باران داشت
سيد سر خلال آتش رنگ باشهيدان سبز هم آهنگ
تا که شولاي عشق را پوشيد در کمال جنون خدا را ديد
در خم زلف خون به خود پيچيد دامن از ننگ خاکيان برچيد
ارجعي شد به جان او دمساز کرد از شوق تا خد ا پرواز
مثل مجنون که شور ليلا داشت قطره مانند ميل دريا داشت
بخت يک جرعه اي زجامش شد رفرف و سدره زير گامش شد
چون به سر چشمه عزم ميدان کرد جان به ميقات عشق قربان کرد
ناز همواره به نيازش بود برگ آلاله جانمازش بود
چون حسيني بهشتي آسا شد راز سر چشمه آشکارا شد
عزم پرور با شهيدان کرد حجله عشق را چراغان کرد
آن شهيدان مست خون پالا شاهدان حريم او دانا
آن عقابان آهنين چنگال شب شکافان سرخ آتش بال
آن شرف زادگان غيرتمند کهکشان هاي آسمان پيوند
آن حسن سيرتان گل سيما آن حسين مسلکان پا بر جا
تا خدا پرکشان زشوق وصال سينه از شور عشق مالامال
رهنوردان خطه ايثار سينه سرخان صحنه پيکار
يوسفان رشيد کنعان زاد شير مردان بيشه فرياد
جرعه نوشان جام دلتنگي جان نثاران بزم يکرنگي
راست قامت يلان جان افروز جاودان شعله هاي آتش افروز
بسته سر بند سرخ يا زهرا يا علي گو به شام عاشورا
پر کشيدند تا خدا از خاک سينه از تيغ سبز هجران چاک
عبدالله واثق عباسي

آن سيد سبز پوش بيدار
هفتاد و دوسينه سرخ زيبا در باغ سپيده پر گشودند
در حجله آسمان آبي بر محمل سرخ خون غنودند
شب بود ودل عدو پر از کين از نغمه روحبخش ايمان
شب بود و چراغ ماه مي سوخت چون لاله به تربت شهيدان
ناگاه چراغ روشن ماه با سنگ سياه کين فرو ريخت
هفتاد و دو سينه سرخ زيبا بال و پرشان به خون در آميخت
خون طره زد از ميان آوار آن شب که ستاره نقره مي بيخت
آن شب که براده هاي تکبير از حجره هاي تشنه مي ريخت
آن شب که نواي ارجعي را با ناي بريده سبز خواندند
هفتاد و دو سرو سبز جان را چون شعله به باغ خون نشاندند
هفتاد و دو لاله بهاري هفتاد و دو باغ سبز پر گل
هفتاد و دو ار غوان پر پر هفتاد و دو سرو سرخ کاکل
در شط شقايق، ابر باروت باليد و تذرو زخم گل کرد
سر چشمه چونيل گشت و ايمان هفتاد و دو تن کليم پرورد
يک موسي از آن ميان حسيني است آن سبز قباي سرخ کاکل
آن کرز رگ جان خود بر آورد در هفتم تير باغي از گل
آن شب شب خيزش عطش بود کاتش به حريم لاله افتاد
همراه بهشتيان حسيني ققنوس شد و زخون خود زاد
آن زاده برگ گل که نامش خوشبو چو گل محمدي بود
آن سيد متقي که تقوا در سايه سبزاو مي آسود
آن سيد پاک جان که عمري انديشه عاشقي به سر داشت
چون ساقه گز زصبر سرخش آتش به رگ کوير مي کاشت
چون موج ز خود رهيده نامش بيدارگر کويريان بود
از ظلمت بيکران بيدار فرياد بلند سيستان بود
در خطه سرخ گل کلامش چون بال پرنده ها رها بود
وقتي که زلفظ شب مي آشفت در فکرت شمس والضحي بود
وقتي که به روي منبر عشق از نهج سپيده سرخ مي گفت
آرامش گزمه هاي شب را در خلوت کو چه ها مي آشفت
در خلوت کوچه هاي وحشت کز بانگ رحيل ،سايه مي سوخت
يک مرد ميان دشنه و زخم بر قامت شب ستاره مي دوخت
يک مرد که بيرق سحر را با خود به شب قبيله مي برد
يک مرد که از جنون سرخش دشتي زشقايق آب مي خورد
مردي همه تن غريو خرداد مردي همه آذرخش ناورد
مردي که ميان لجه خون بيعت به امام عاشقان کرد
در فصل خزان گرفته بغض او يار جوانه هاي دين بود
محراب نماز عاشقان را سجاده سبز ساجدين بود
او بود که نام لاله ها را در گوش نسيم خسته مي خواند
در وادي تشنه ولايت او بود که ابر عشق باراند
وقتي که شب آستين مي افشاند شبنامه نويس لاله او بود
در ساکت کوچه هاي بن بست فرياد شکفته در گلو بود
او بود که مصحف دلش را هر صبح به شهر خواب مي خواند
در راه تجلي گل سرخ آياتي از آفتاب مي خواند
آن سيد سبز پوش بيدار آياتي از آفتاب مي خواند
آن سيد سبز پوش بيدار از نسل حسينيان دين بود
در فصل تگرگ سرب،دين را زاصحاب خجسته يمين بود
در موسم حبس و فصل تبعيد از آيه نور حرز جان داشت
چون اندرزگو صفي ز مردان بر خوان سپيده ميهمان داشت
افسوس که آن صحابي عشق تا با دل سبز خود در آميخت
از سنگ سياه کينه ناگاه پر باز نکرده پر فرو ريخت
آن نخل تناور جنوبي کز مکتب لاله داغ مي چيد
در کرببلاي هفتم تير لب تشنه شهيد قاسطين شد
با جوشش خون تابناکش سقاي جوانه هاي دين شد
عباس باقري مرداد 1376



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : حسيني , حجت الاسلام سيد محمد تقي ,
بازدید : 265
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,418 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,110 نفر
بازدید این ماه : 6,753 نفر
بازدید ماه قبل : 9,293 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک