فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

درماه مبارك رمضان سال 1341 ه ش كودكي درخانواده ي مذهبي به دنيا آمد كه مهدي ناميده شد. درچهره معصوم وكودكانه اش و رخشش نورايمان نمايان بود. دوران ابتدا‍ئي و راهنمايي را با موقعيت قابل تحسين گذراند. با آغاز اولين مبارزات مردمی با حکومت خودکامه پهلوی او نيز همچون سربازان ديگر امام همگام با امت اسلامي به سیل خروشان انقلاب پيوست. بعد از پيروزي بر طاغوت به منظور تداوم نهضت وارد سپاه شده به غرب كشور رفت تا در مقابل گروهک های ضد انقلاب و عوامل دشمنان خارجی بایستد واز دستاوردهای انقلاب پاسداری نماید.
اودفعات زیاد وهر بارچندين ماه در جبهه هاي غرب به دفع حركات ضد انقلابي عوامل استكبار پرداخت.
آغاز جنگ تحميلي رژيم بعث عراق مهدی را به جبهه هاي جنوب كشاند. او با فرماندهي نيروهاي رزمي در عمليات بيت المقدس . رمضان ، محرم و... شجاعت فوق العاده اش را نمايان ساخت . در جراحات شديد هنگام شناسايي مناطق عملياتي او را تا يكسال ازحضور در جبهه محروم ساخت اما بارديگر در حاليكه دست چپش از كار افتاده بود به جبهه آمد وبالاخره بعد از فتح جزاير مجنون عاشقانه به ديدار معشوق ديرينه اش شتافت
اوقبل از شهادت در پشت بي سيم خطاب به شهيد مهدی زين الدين فرمانده لشکرعلی ابن ابی طالب(ع) که از می خواست مراقب خودش باشد,گفت:
"ما مگر يك جان بيشتر داريم ،‌آنهم فداي حسين بن علي، خداحافظ...."

اول جنگ که سپاه تشکیلات سازمانی ویژه جنگ نداشت او به عنوان مسئول رزمندگان اعزامي از قزوين راهی جبهه شد واولين نقش را به خوبي ايفا نمود كه اين امر موجب تحسين وتوجه خاص مسئولين نظامي و فرماندهان وي گرديد . بعد از آن هميشه از شهيد مهدي شالباف به عنوان گره گشاي مشكلات نام مي بردند چرا كه هر كاري كه به او سپرده مي شد بي تأمل با سعي و كوشش فراوان انجام مي داد ودر اين راه تمامي سختيها و مشكلات را تحمل مي نمود. زمانيكه در جبهه بود لحظه اي از جنگ غفلت نورزيد وبه تمامي مسائل جبهه اهميت مي داد و زير دستان او به وجود فرمانده مقتدري چون او كه تمامي مسائل آنها را بررسي ومشكلاتشان را رفع مي نمود افتخار مي كردند وهميشه نيروهاي تحت فرماندهي وي از روحيه رزمي ونظامي وهمچنين معنوي بالايي برخوردار بودند .
موقعيكه به مرخصي مي آمد به جبهه اي ديگر ( به تعبير خودش) قدم مي گذاشت كه در اوائل درگيري با منافقين وعوامل داخلي استكبار بود.
درعمليات بيت المقدس شركتي گسترده داشت ودرعمليات رمضان به عنوان فرمانده گروهان از گردان قدس كه فرمانده آن شهيد بزرگوار مسعود پرويز بود را به عهده داشت.
مهدي از او به عنوان مربي ومعلم خود يادمي كرد . گروهان او در این عملیات بهترين گروهان شناخته شد.
در عمليات پيروزمندانه محرم ابتدا به عنوان فرمانده گردان وسپس به علت ظرفيت والا وتوان او مسئليت محور عملياتي به عهده اش گذاشته شدوبا تشكيل تيپ الهادي فرماندهي عمليات آن تيپ از طرف شهيد بزرگوار رضا حسن پور قائم مقام لشگر17 علي بن ابيطالب كه فرمانده تيپ الهادي نیزبود به مهدی شالباف واگذار گرديد.
در عمليات والفجر مقدماتي هنگام بازديد از محورهاي عملياتي به همراهي چندتن از مسئولين تيپ مورد اصابت خمپاده هاي بعثيون قرار گرفتند 3تن از آنان شهيد وبقيه از جمله مهدي زخمي شد. جراحت او كه از ناحيه كتف چپ او بوده يكسال او را از جبهه دور نگهداشت كه اين مسئله وي را بسيار رنج مي داد .
هميشه به پزشكان معالجش مي گفت زودتر به وضع من رسيدگي نماييد كه مي خواهم به جبهه برگردم. با بهبودي نسبي درحاليكه دست چپش تقريبا از كار افتاده بود به جبهه رفت ودر محور يك به فرماندهي شهيد حسن پور مشغول به كار شد وباز به درخواست خودش حضور درگردان را به محور ترجيح داد و به فرماندهي گردان پيروز امام رضا(ع) منصوب شد . اين گردان در عمليات پيروزمندانه خيبر راهگشاي عمليات وخط شكن بود واولين گرداني بود كه به جزيره مجنون قدم گذارد وجزيره شمالي را تسخير نمود .

مهدي عاشق اهل بيت (ع)وفردي جدي در كار و شوخ طبع بود . قوه خلاقيت او يكي از بارزترين صفاتش بود و سبب ارتقاء او در پيش فرماندهان ودر نتيجه پيش خداي متعال شد. شجاعت وستيزه جوئي وي كه در اولين برخوردها با او نمايان بود او را نسبت به ديگران متمایز می کرد. صبرواستقامت در مشكلات از سفارشهاي زياد او بود .همیشه مي گفت: بايد در برابر مشكلات با سلاح صبر مقاومت نمود واز سد آنان با اين سپر محكم الهي عبور نمود. در كلاسهاي خود كه براي برادران سپاهي گردان داشت هميشه گوشزد ميكرد كه بسيجي ها سربازان مخلص امام زمان (عج) هستند مبادا با آنان به گونه اي رفتار كيند كه قلب حضرت را به درد بياورید .
سفارشهای او به دعا و راز و نياز شبانه از ياد دوستانش نمي رود , در هرجمعي كه اهل ذكر و دعا بودند مي نشست شروع به خواندن اشعار اهل بيت عصمت و طهارت وذكر مصائب آنان مي نمود . همسنگرانش از راز و نيازهاي شبانه او وگريه هاي نيمه شبش سخنها گفته اند . يكي از آنها چنين مي گويد: مهدي در روز آنچنان خنده رو و دلشاد بود وبا حرفهاي خود دل رزمندگان اسلام را شاد مي كرد که اگر کسی اورا نمی شناخت فکر نمی کرد فرمانده باشد وهم او شبانگاه از جابر مي خواست و در مقابل خداي لاشريك و مقتدر سربه سجده مي گذاشت وعجز والتماس می كرد، هاي هاي گريه مي كرد به طوريكه نزديكان فكر مي كردند گرفتاري بسيار بسيار بزرگي دامنگيرش شده كه اين چنين در درگاه خدا عجز ولابه مي كند. واین حال او برای ما خاکی ها شاید قابل فهم نبود.
مهدي شالباف فرمانده مقتدري كه تمامي طرحهاي عملياتي او در طول جنگ از فكرخلاقش سرچشمه می گرفت و باعث پيروزيهاي بسياري شده بود در پادگان آموزشي سپاه كه آموزش فرماندهان گروهان وگردان را برعهده دارد تدريس مي شد و همه مربيان هنگاميكه عمليات و طرحهاي به كار گرفته شده را بررسي مي كردند به عنوان شرح نمونه ، از طرحهاي شهيد شالباف نام مي برند .
عظمت روحاني این سردار رشيد وجان بركف اسلام را فرماندهان تيپ ولشگر منطقه يك سپاه مي توانند بيان كنند.
انسانی كه از ابتدا با حسين وكربلا و نينوا بزرگ شده جز به او اقتدا نكرده و به راهي جز راه حسين نمي رود .
در سالهاي پيش او به اتفاق خانواده به مدت شش ماه به كربلاي معلي كه زيارتش آروزي ديرينه همه آزادمردان جهان است مشرف می شود وآنجا بود كه با مولي حسين بن علي (ع) عهد می بنددكه سربازي مخلص براي او باشد.
زندگی ومرگش را با حضرت منطبق نمايد وهمينطور هم شد. در جزيره جنوبي مجنون در هنگام پاتكهاي بي شمار ومتوحشانه صدام مزدور آخرين حرفي كه از پشت بيسيم به برادر مهدي زين الدين فرمانده لشگر علي بن ابيطالب زد اين بود كه ما مگر يك جان بيشتر داريم آنهم فداي حسين بن علي باد. خداحافظ
وپس از چندي گفتند مهدي كه با يك دست گلوله هاي آرپي جي را برداشته وبه طرف دشمن يورش ميبرد وتانكهاي آنها را منهدم ميكرد جان خود را نثار مكتب اسلام ودرخت پربار انقلاب نمود وبا ايثار سروجان به پيشگاه محبوب ؛بهشت رضوان الهي را خريدار شد و او همچون ابا عبدالله در گودال جزيره جسم پاك و مطهرش بر زمين ماند.
منبع:پرونده شهید دربنیادشهید وامورایثارگران قزوین ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید



وصيتنامه
پاسدار خون شهدا باشيد
بسم الله الرحمان الرحيم
من المومين رجال صدقو ما عاهدالله عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر وما بدلو تبديلا
ازميان مومنان مرداني هستند كه بر عهدي كه باخداي خود بستند پايدار ماندند. پس بعضي از آنها به پيمان خويش وفا كردند وبه شهادت رسيدند وبعضي ديگر انتظار وفاي به عهد يعني شهادت را مي كشند واين قانوني است كه تبديل وتغيير ناپذير است. قرآن کریم
وصيت نامه انيجانب مهدي شالباف فرزند علي به شماره ي شناسنامه 801 صادره از قزوين شغل پاسدار. وصي پدر بزرگوارم محل دفن: مرقد مطهر وپاك شهدا «امامزاده حسين»
اشهدان لا اله الا الله - اشهدان محمداً رسول الله - اشهد ان عليا ولي الله.
شهادت مي دهم كه خدا يكي است و به حق اسلام كامل ترين آئين از جانب اوست وهمچنين حضرت محمد(ص) آخرين پيامبر از طرف خداوند متعال است و شهادت مي دهم به چهارده معصوم پاك كه آخرين آنها حضرت صاحب الزمان (عج) كه در ميان ما پنهان است و روزي ظهور خواهد كرد وتمام جهان را پر از عدل و داد مي كند.
درود بر يگانه رهبركبير مسلمان جهان امام خميني وسلام بر رزمندگان اسلام كه با از خود گذشتن انقلاب را در اعماق مكتب مستضعفان جاي دادند و سلام بر تمام شهدا مخصوصاً معلولين ومجروحين جنگ تحميلي كه اين عزيزان بهترين الگوي ايثار،‌شهادت وشجاعت هستند وما بايد از آنها درس بگيريم.
سخني با امت حزب الله:
همان گونه كه تا به حال پا به پاي انقلاب وامام امت قدم برداشته ايد،‌از اين به بعد نيز مصمم تر واستوارتر در راه خدا و ياري رهبر قدم برداريد وازاين رهبر بزرگ ومبارز واقعي اسلام حمايت كنيد وقدر امام اين اسوه ي تقوي والگوي راستين اسلام را بدانيد وتا نابودي آمريكا واسرائيل و تا ظهور حضرت مهدي (عج) او را ياري كنيد كه خدا شما را ياري خواهد كرد وپاسدار خون شهدا باشيد و اين مسئوليت سنگين را به دوش بكشيد واجر آن را از خداي متعال بخواهيد.
عزيزان!
مرگ حق همه ماست، پس بكوشيد که آن را انتخاب كنيد تا شايد توشه اي باشد برا اين سفر طولاني، انالله وانا اليه راجعون _ از همگان طلب رضايت دارم. والسلام مهدي شالباف



خاطرات

مصاحبه با مادر شهید:
مادر از دوران كودكي شهيد شالباف برايمان بگوييد؟
شهيد با ديگر اخوي هايش در سن 5 سالگي به مكتب رفت ودرآنجا قرآن مي خواند و معلمهاي مكتب از او به خوبي ياد مي كنند واز او بسيار راضي بودند.
- آقا مهدي درزمان قبل از مدرسه غير ازشما با چه كسي تماس نزديك داشت؟
همبازي او فقط برادرش بود وبا دايي و پسرخاله هايش تماس نزديك داشت هرجا برادرهايش مي رفتند با آنها مي رفت. مثلاً صبحهاي جمعه به همراه آنها به دعاي ندبه مي رفتند وچون سنش كم بود بعضي مواقع برادرش مخالفت مي كرد همراه آنها برود ولي او شب قبل از خواب لباسهايش را آماده مي كرد و بالاي سرش مي گذاشت تا صبح زود بپوشد وبا آنها برود.
- آقا مهدي بيش از همه به چه كسي علاقه داشت؟
به پدر ومادر واخوي ها علاقه داشت وبيشتر ازهمه به خود من علاقه داشت .
- نسبت به برادرها وخواهرهايش بچه آرامي بود يا پرجنب وجوش بود؟
بچه زرنگي بود بسيار فعال بود.
- خاطره اي از دوران كودكي شهيد درذهن داريد؟
مهدي زماني كه 5ساله بود با خواهرش به كربلا بردم ودرآنجا هر جا مي رفتيم از ما جلوتر مي رفت پدرش روز عاشورا در آنجا عزاداری می کرد, اين بچه هم اصرار كرده بود وكفن پوشيده بود .ازهمان كودكي علاقه خاصي به ائمه داشت.
- دوره ابتدائي را شهيد در كدام مدارس تحصيل كرده بود؟
در مدرسه اسلامي صفايي قزوين درس خواند و استعدادش بسيار خوب وبود.
- از روز اول مدرسه شهيد خاطره اي داريد؟
قبل از اينكه به مدرسه برود وقتي مي ديد برادرهايش به مدرسه مي روند دوست داشت هرچه زودتر او نيز به مدرسه برود وقتي به مدرسه رفت بسيار ذوق و شوق داشت.
روز اول مدرسه لباس هاي تميز پوشيد وآن زمان رسم بود كه يقه سفيد مي زدند يقه سفيد زد و همراه اخوي هايش به مدرسه رفت وقتي من كارهايم را انجام دادم به مدرسه رفتم ديدم به كلاس رفته وسرگرم درس خواندن بود.
- در طول دوره ابتدايي تكاليفش را چگونه انجام مي داد؟
خودش انجام مي داد .حتي تكاليف برادرهايش را مي نوشت روزي 2 ریال حاج آقا به آنها مي داد نگه مي داشت وبه برادر كوچكتر ازخودش مي گفت 2ریالت را بده تا من برايت بنويسم، بسيار زرنگ و دانا بود.
- در اين دوران بيشتر درخانه بود يا بيرون ازخانه؟
زماني كه بيكار بود پدرش مغازه داشت ومي رفت چيزهايي كه براي خانه لازم بود مي گرفت.
- اگر خاطره اي از اين دوران داريد بفرماييد؟
يك روز درخيابان ماشين به او زد و پايش شكسته بود برادرش بغلش كرده بود وپايش همين طور آويزان بود چون بي حس بود گريه مي كرد و مي گفت داداش جان پايم را هم بيار وقتي پايش خوب شد بعد از مدتي دستش شكست بسيار رنج كشيد بود ودر بيمارستان بود يادم هست تا صبح گريه مي كرد مي گفت مرا از اينجا ببريد من اينجا نمي مانم.
- درباره دوران راهنمايي تا دبيرستان شهيد بفرماييد؟
بازهم درس واستعدادش بسيار خوب بود .هيچ كدام از فرزندانم ديپلم نگرفته بودند ولي ايشان ديپلم گرفت ودر اين دوره دوستي داشت كه دكورسازبود. اوقات فراغتش را نزد او مي رفت ونجاري مي كرد .يك ميز كرسي وكتابخانه ساخته بود وكتابهاي مذهبي مي خواند در نماز جماعت شركت مي كرد .در جلسه قرآن وهيأتها حضور فعال داشت. در منزل خودمان هم هفته اي يكي دوشب جلسه قرآن بود.
-شهيد در كدام مدارس تحصيل نموده است؟
مدرسه راهنمايي را در انوشيروان سابق سال 1353 تحصيل كرد مهدي شالباف و دوره دبيرستان مدرسه شهيد فصي فعلي درس خواند.
- ازچه زماني احساس كرديد رفتاروشخصيت ايشان در حال تغييروتحول است؟
ازهمان 17 _ 18 سالگي با آغاز انقلاب رفتارش تغييركرد حضور فعال در تظاهرات وراهپيمايي ها داشت.
- رابطه شهيد با اقوام وهمسايه ها چگونه بود؟
برخوردش عالي بود. صحبها براي دیدو بازدید مي رفت منزل خواهر يا برادرش يا حتي فاميل هاي دورو دركنار آنها صبحانه مي خورد وبسيار رئوف ومهربان بود كلاً در آن زمان چون بجه ها كوچك بودند كاري داشتيم مي آمد كارهای خانه را انجام مي داد .
يكروز فرد نیازمندی را در خيابان ديده بود و10 تومان از جيبش در آورده وبه او داده بود. جوان فعال و معاشرتي واجتماعي بود.
- نظر ديگران نسبت به شهيد چگونه بود؟
همه دوستش داشتند وآزارو اذيتي به كسي نداشت.
- در اين دوره دوستان صميمي اش چه كساني بودند؟
يادم نيست فقط حسن قربانيان و شهيد قاريان پور در ذهنم است.
- شهيد از چه افرادي بدش مي آمد؟
كساني در راه خدا نبودند هيچ وقت نمي گفت من از فلاني بدم مي آيد.
-از دوران جواني شهيد 18 سالگي به بد برايمان بگوييد؟
زماني كه ديپلم اش را گرفت بسيار خوشحال بود وشيريني پخش كرد بعد از آن رفت ودرسپاه ثبت نام كرد و در اين زمان در مغازه كار گرفت .می گفت: اگر جنگ تمام شد نمي خواهم سربار دولت شوم .
-نظر شهيد درباره جنگ چه بود؟
نظرش اين بود كه بايد فعاليت كند تا اسلام به پيروزي برسد.
-انگيزه شهيد از رفتن به جبهه چه بود؟
بسيار ذوق داشت مي ديد برادرهايش مي روند و بايد او هم برود تا از اسلام و قرآن ودين وميهن حفاظت كند.
-بزرگترين آرزوي شهيد چه بود؟
شهادت بود .مي گفت من هيچ آروزيي جز شهادت ندارم به خاطر دارم يك روز يكي از دوستانش گفت حاج خانم يك نفر براي آقا مهدي پيدا كنيد با هم برويم پيش امام خميني عقدكنيم. لباس دوستش را كشيد گفت بيا برويم يك موقع مي رويم شهيد مي شويم وآن بندگان خدا بايدسرگردان باشند.- وقتي هم كه شهيد شد یک عكس درست وحسابي نداشت و هرگاه مصاحبه اي از طرف راديو يا تلويزيون مي خواستند با او انجام دهند قبول نمي كرد.
-چه صحبت يا توصيه اي به شما داشت؟
به من چيزي نمي گفت ولي هميشه در صحبت هايش مي گفت كه بايد نماز را اول وقت خواند وبه حرف بزرگترها خصوصاً مادر گوش داد.
- شهادت آقا مهدي چه تأثيري در شما گذاشت؟
سه تا از فرزندانم ابوالفضل، مرتضي ومهدي در جبهه بودند وساعتي كه مهدي شهيد شده بود گيج بودم ودامادم مرا به خانه خود برد. ديديم مرتضي به آنجا آمد و گفت: پاشو به خانه برويم. گفتم: نه تا مهدي نيايد من نمي آيم. گفت: او فرمانده بوده بايد مي رفت به بچه ها سر بزند ديدم همه باهم پچ پچ مي كنند. گفتم :چي شده هرچه شده به من بگوييد .گفتند مهدي شهيد شده است.
-اگر خاطره خاصي داريد بفرمائيد؟
آقا مهدي زين الدين بعد از شهادت مهدي گفته بود من مثل مهدي پشتيبان نداشتم وقتي مهدي شهيد شد پشت من شكست.
دختر خاله مهدي خواب ديده بود كه درزير زمين ما يك صندوق سبز كه روي آن ظرف و ظروف آنتيك قديمي چيده بودند ودر كوچه باز است وهمين طور آب داخل خانه می شود يك آقايي هم جلوي در ايستاده وبه او مي گفت برو از خاله ات درس بگير البته من كاره اي نيستم.
يك روزي در منزل نبوديم با دوستانش از جبهه به منزل ما آمده بوند وجعبه انار را گذاشته و خورده بودند طوري كه زمين پراز پوست انار شده بود .دوستانش به مهدي گفته بودند ما خجالت مي كشيم مادرت بيايد و ببيند ما اين قدر انار خورده ايم رفت واز زير زمين بيل آورده بودد وگوشه باغچه را كنده بودند و پوست انارها را درآنجا دفن كرده بودند.
يا زماني كه دوستانش را براي ناهار يا شام دعوت مي كرد مي گفت مادر در يك سيني غذا بريزمي خواهم همه از آن ظرف غذا بخوريم ,در جبهه مااينطور عادت كرده ايم. هيچ گاه لباس نو نمي پوشيد پارچه خريدم تا بدهد خياط برايش بدوزد. گفت: نه مادر اين را به كسي كه مستحق است بدهيد من از كت وشلوارهايي كه برادرانم نمي پوشند تنم مي كنم .
-شما چه خصوصيتي از شهيد را بسيار دوست داشتيد؟
شجاع بود و در عین شجاعت مظلوم ؛ اذيتي به كسي نداشت و متظاهر نبود. اخلاق و رفتارش را همه دوست داشتند.

مصاحبه با محمود برادر شهيد:
- مختصري در ارتباط با كودكي شهيد صحبت كنيد؟
ازهمان دوران كودكي بچه با ادب ومومن وبا تقوايي بود وبسيار ساكت ومظلوم بود. وقتي از مدرسه مي آمد تكاليفش را انجام مي داد در كار خريد خانه به مادر كمك مي كرد . با اينكه 11 سال از من كوچكتر بود ولي بسيار دانا وكاري بود.
- شهيد درچه سالي متولد شدند؟
در سال 1341 در قزوين متولد شد ودر سال 48 وارد مدرسه شد ودوران دبستان را در مدرسه اسلامي صفايي و دوره راهنمايي در مدرسه انوشيروان و دوره دبيرستان را در مدرسه شهيد فصي تحصيل نمود. تا اينكه انقلاب شد ودرس را رها كرد به بسيج رفت ودر آنجا ديپلم صنايع چوب گرفت.
- شهيد اوقات فراغت خود را چگونه مي گذراند؟
بسيار مطالعه داشتند خصوصاً كتب مذهبي وعلمي را بسيار مطالعه مي نمودند وبعد از ظهر به نجاري مي رفت. چند كمد براي منزل مادرست كرده كه هنوز هم وجود دارد.
- ازنظر شما شهيد از چه چيزهايي يا افرادي بدش مي آمد؟
از ضد انقلابيون بدشان مي آمد وبيشتر با دوستاني كه مذهبي بودند در تماس بود .
- شهيد در برابر مشكلات وگرفتاريها چه عكس العملي از خود نشان مي دادند؟
درحل مشكلات ديگران بسيار مشتاق بود. حتي به بعضي از خانواده ها مخفيانه كمك مي كردند و ما خبر نداشتيم بعد از شهادت مشخص شد.
- در ارتباط با فعاليت هاي مذهبي شهيد بفرمائيد؟
به هيأت امامزاده اسماعيل مي رفتند .حتي بنيانگذار برخي از برنامه هاي هيأت ايشان بودند.
- فعاليت اجتماعي شهيد چگونه بود؟
به كارهاي مردم مي رسيدند در حل گرفتاريهاي مردم كوشا بودند ودر تظاهرات هاي قبل از انقلاب شركت فعال داشتند.
- از چه زمان متوجه شديد رفتار وشخصيت شهيد در حال تغيير و دگرگوني است؟
ازهمان اوايل انقلاب از حركات و كارهايش خصوصاً از زماني كه عضو بسيج شد.
- چطور به فكر رفتن به جبهه افتاد؟
فقط مي گفت تكليف است وبايد بروم.
- درزمان جنگ چه مسئوليتي برعهده داشتند؟
در قزوين مسئول بسيج منطقه ی سعدي بود به بچه ها طوري عادت داده بود كه درغذا و نان اسراف نكنند. همين طور پست و مسئوليتش بالا رفت ابتدا فرمانده دسته بعد فرمانده گروهان سپس فرمانده گردان شدند . فرمانده گردان بود و ما خبر نداشتیم بعد از شهادت متوجه شديم.
- با كداميك از شما برادران يا خواهران ارتباط نزديك داشت؟
با همه مي جوشيد فرقي نداشت معمولاً بعضي برنامه ها را با من مشورت مي كرد.
- كدام خصوصيت شهيد را شما بيشتر دوست داشتيد؟
شجاعت ايشان برايم قابل تحسين بود.
- بزرگترين آرزوي شهيد چه بود؟
شهادت بود.
- اگر خاطره اي ازشهيد در ذهن داريد بفرمائيد؟
به اتفاق خانواده كنار دريا رفته بوديم وهمان يك مرتبه بود ما قايق سوار شديم ايشان ايستادند و نيامدند سوار قايق شوند آن زمان دستش زخمي شده بود. به شوخي به كسيكه مسئول قايق ها بود, گفت: با اينها ارزان حساب كن اينها خانواده شهيد هستند. گفتم ما كه خانواده شهيد نيستيم . گفت انشاا... مي شويد. گويي به او الهام شده بود كه به شهادت خواهد رسيد.
- اگر مطلب خاصي داريد بفرماييد؟
من ازهمه برادرها يم راضي هستم ولي ايشان چيز ديگري بود چه از لحاظ تقوا چه ديانت وچه رفتار واخلاق .به روزه ونماز بسيار اهميت مي داد و بسيار با خدا بودند .چون با خدا بود خدا هم او را خواست ونزد خويش برد.

مصاحبه با عبدالله یکی از دوستان شهید:
بيشتر آشنايي ما از دوران تحصيل بود واز همان زمان با هم رفت وآمد داشتیم .او از دوستان بسيار مومن و متدين بود.
- در ارتباط با فعاليت هاي مذهبي شهيد بفرمائيد؟
قبل از انقلاب ايشان در مساجد فعال بودند. بعد از انقلاب جذب نهادهاي انقلابي شد در مقاطعي هم در امامزاده اسماعيل تنهايي هايش را در آنجا به راز ونيازمي پرداخت . با شكل گيري فكري ومعنوي درآنجا در ابتداي اومحيط معنوي بود وزنه هاي فكري و مذهبي آن جا را جوانان به اوج رساندند.
- از چه زماني شاهد تغيير وتحول در ايشان بوديد؟
- ايشان ذاتاً مذهبي بودند ودر خانواده مذهبي ومتدين متولد شدند.
- فعاليت سياسي شهيد چه بود؟
ايشان ازهمان ابتداي آمدن در خط امام بودند وانحرافي در فكر شان نبود مستقيماً درخط امام بودند.
- شهيد به چه چيزهايي يا افرادي علاقه داشت؟
در ابتدا به تيپ هاي مذهبي از جمله شهيد چگيني ؛ايشان در حين اينكه فرماندهي شوراي سياه قزوين را برعهده داشتند معلمي دلسوز و فداكار بودند. شهيد چگيني بيشتر گرد جوانان تازه شكل گرفته بودند وشهيد مهدي به شهيد حسن پور وشهيد چگيني كساني كه در مقاطع مختلف جنگ نيروهاي مهمي به شمار مي آمدند علاقه داشت همچنين علاقه شديدي به مرجع تقليد وائمه اطهار داشتند خصوصاً امام حسين ,در عزاي ايشان با تمام وجود گريه مي كردند.
- شهيد از چه چيزها و افرادي بدش مي آمد؟
اولين خدعه اي كه به وجود آمد يعني گروه منافقين وگروههاي ماركسيستي بود .درهمان مقطع برخوردهاي امر به معروفي داشت واز تيپ هاي متملق و چاپلوس بدش مي آمد و به دنيا وابستگي هاي دنيوي اصلاً علاقه نداشتند. با اينكه خانواده ايشان از لحاظ مالي وضع خوبي داشتند واگر مي خواست دراين راه باشد الان يكي از تجار مهم مي شدند ولي ايشان عشق وعلاقه عجيبي به انقلاب داشتند و وارد اين عرصه شدند.
- شهيد اوقات فراغت خويش را چگونه مي گذراند؟
بيشتر به فوتبال خصوصاً گل كوچك علاقه داشت بعد به واليبال وكوهنوردي وهميشه در رفتن به كوه پيش قدم بود. به سكوت وجاهايي توام با آرامش علاقه داشتند وبه نجاري هم علاقه داشتند.
- در بحرانها ومشكلات شهيد چه كار مي كرد؟
خيلي شجاع بود به جرأت مي توانم بگويم مهدي در هيچ يك از مقاطع نبرد نترسيد وفوق العاده شهامت داشت بادست قطع شده به نظر مي رسيد كه باید در حفظ جانش كوشا باشد ولي اينگونه نبود ويك زره ضعف و سستي از خودنشان نداد وهميشه برخداوند توكل داشت.
- شهيد در چه مواردي حساسيت از خود نشان مي دادند؟
آن زمان تعبير به راي زياد مي شد .افراد نظرات متعددي راجع به يك موضوع مي دادند وايشان هميشه مي گفتند ما مقلد هستيم بايد هميشه تقليد كنيم و تغيير به راي نكنيم كه اگر مثلاً دراين عمليات مقاومت مي كرديم كمتر ضرر مي كرديم به شدت با اين طرز تفكر مبارزه مي كرد.
- وقتي ايشان عصباني مي شدند چكار مي كردند؟
سكوت مي كردند وبرخورد فيزيكي نداشتند.
- فعاليت اجتماعي شهيد چه بود؟
زماني كه زخمي مي شد ودر قزوین بود به فعالیت فرهنگی می پرداخت یا اینکه امر به معروف و نهی از منکر می کرد.
در شکل گیری بسيج فعاليت مستمر داشت از بنيانگذاران بسيج درقزوين بود بعد از اينكه سپاه قزوين تشكيل شد از اولين اعضاء سپاه بودو در شكل گيري مساجد براي اقامۀ نماز جماعت يا شكل گيري پايگاههاي تبليغاتي نقش موثر داشت وحضور فعال در نماز جمعه ، دعاي كميل ،‌دعاي ندبه و زيارت عاشورا داشت .به خانواده هاي شهدا سركشي مي كرد واز آنها دلجويي مي نمود.
- انگيزه ايشان از رفتن به جبهه چه بود؟
بچه هاي سپاه خصوصاً مهدي جبهه را محيط جنگ ودرگيري نمي ديدند كه ميدان جهاد مي ديدند و شعله ورشدن ميدان جنگ را هم قيام عاشورا مي ديدند .با همين انگيزه می رفت وعمليات را فرماندهی می کرد, رمز يا حسين يا زهرا،‌ومهمترين انگيزه ايشان زنده نگه داشتن قيام عاشورا به دستور امام كه نائب برحق امام زمان بود.
- روابطش با ديگران چگونه بود؟
خيلي با دوستان صميمي ومهربان بودند و با غيرخودي ها تماس نداشتند.
- ديگران درباره شهيد چه نظري داشتند؟
مي گفتند ايشان بسيار خوش خلق ، با صداقت، دوستي راستگو ، بي ريا، ساده پوش، بي ادعا درهمين حال كه ايشان مي توانست جيب هايش پر از پول باشد خودش را به ساده زيستي وقناعت عادت داده بود وبه شدت از فاصله طبقاتي رنج مي برد .ايشان مشاوره را خيلي قبول داشت آيه شوري بينكم را هميشه توصيه مي كردند.
- شهيد چه توصيه وسفارش هايي به شما داشتند؟
از آدمهاي دروغگو بدش مي آمد وهميشه دوستان را به راستي دعوت وسفارش مي نمودند ودقت نظر نسبت به خوردوخوراك داشت هرجايي غذا نيم خورده ای بود که از جلوی رزمندگان مانده بود استفاده می کرد .در خارج از جبهه نیز فکر ش این بود که غذا از راه حلال به دست آمده است.
- شهيد چه آرزويي داشت؟
بزرگترين آرزويش در ارتباط با جنگ بود آرزو داشت با موفقيت به كربلا برسيم.
4 سال در حياتي ترين عمليات از جمله بيت المقدس ، بوستان، شکست محاصره آبادان, فتح المبين، محرم، آزاد سازي خرمشهر حضور داشتند ودرعمليات رمضان مجروح شدند و در بيمارستان بستري شدند.
- شهيد دوراني را كه در سپاه بودند با چه كساني دوست صميمي بودند؟
اوايل جنگ با شهيد ميوه چين،‌شهيد قنبري، دوست بودند . شهيد زين الدين وشهيد موسوي نیز از دوستان صميمي ايشان بودند.
-درباره نحوه شهادت شهيد بگوئيد؟
گردان ايشان در محاصره عراقي ها بود .اخبار موثق اين بود كه نيروهايش را از دست داده وبا بي سيم با فرمانده لشکر علی ابن ابي طالب تماس مي گيرد. مهدي زين ا لدين از او مي پرسد چه خبر ,اين دو بسيار باهم صميمي بودند .مي گويد اكثر نيروها به شهادت رسيدند ومهمات تمام شده است. زين الدين مي پرسد چه كار مي خواهي بكني مي گويد ما يك جان داريم آن را هم در راه امام حسين فدا مي كنيم وبا يا حسين شهيد مي شوند.
- اگر خاطره خاصي داريد بفرمائيد؟
انگشت ايشان تيرخورده بود واو را محسن صدا مي كرديم گفتم محسن چرا چوب به دستت بسته اي گفت بستم هروقت كه خواستم آرپيجي بزنم دستم درد نگيرد. من هم كم سن وسال بودم وباور كرده بودم درعمليات طريق القدس بود يك تقريباً 24 ساعت يا 30 ساعت طول كشيد بعد از عمليات متوجه شد كه دستانش زخمي شده و خون زيادي از آن رفته است.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان قزوين ,
برچسب ها : شالباف , مهدي ,
بازدید : 277
[ 1392/05/09 ] [ 1392/05/09 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,614 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,306 نفر
بازدید این ماه : 5,949 نفر
بازدید ماه قبل : 8,489 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک