فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1337 در روستاي خورآباد از توابع شهر مقدس قم، ديده به جهان گشود. محيط ساده و صميمي روستا که تولد او را رقم زد، فضاي پاکي بود تا ارتباط هرچه بيشتر او را با معبود خود فراهم سازد. حسين دوران کودکي را در فضاي مملو از عشق به خدا و ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، در خانواده اي اصيل و مذهبي سپري کرد.
در هفت سالگي با شور و اشتياق پا به مدرسه گذاشت و سالها به تحصيل علم و معرفت روي آورد. او سرمايه معنوي زندگي را با فراگيري قرآن به دست آورد و با قرآن انس و الفت پيدا کرد و در جلسات قرائت قرآن شرکت مي جست. فطرت پاک و تربيت خانوادگي، او را چنان پرورش داده بود که در سالهاي کودکي و نوجواني هم اعتقاد و باورهاي ديني و مذهبي، با رفتاري نيکو و مردم دوستي زندگي کرد. در آغاز جواني به کمک پدر در شغل کشاورزي شتافت و سپس علي رغم ميل باطني خود در دوران طاغوت به سربازي رفت.
دوران سربازي او با آغاز نهضت امام خميني (ره) مصادف شد. او با استفاده از فرصت پيش آمده، فعاليت سياسي و ضد طاغوتي را در برپايي جلسات مخفيانه، سخنراني عليه رژيم منحوس پهلوي، پخش اعلاميه و برگزاري مجالس سوگواري سالار شهيدان حضرت حسين بن علي (ع) شکل داد.
وقتي شنيد حضرت امام (ع) فرمان داده اند که سربازان پادگان ها را ترک کنند، او که فرمان از رهبر و مرجع تقليد خود مي برد در صدد برآمد خود و ديگر فرزندان متعهد اين مرز و بوم را از خدمت زير پرچم طاغوت رهايي دهد و به صفوف ملت انقلابي بپيوندند، تا اين که موفق به اين کار شد و در صحنه هاي مختلف مبارزه در کنار مردم به سهم خود خروش برآورد و گام زد. او تا پيروزي انقلاب اسلامي و شکست نظام استبدادي پهلوي از پاي ننشست و براي آگاه سازي مردم روستا مي کوشيد و به منظور تحقق اين هدف با دعوت از روحانيون متعهد به ارشاد و هدايت مردم پرداخت.
با پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي، براي اتمام دوران خدمت، لباس سربازي به تن کرد. با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به اين نهاد مقدس پيوست. با توطئه هاي ضد انقلاب، به کردستان رفت و در درگيري با فتنه انگيزان از خدا بي خبر حضور يافت.
با آغاز جنگ تحميلي به جبهه هاي جنوب شتافت و بنا به وظيفه، در ميدان هاي رزمي و حماسي جنوب به جنگ با دشمنان خدا رفت. در عمليات متعددي شرکت کرد. او آن چنان لايق و شايسته، مهربان و مودب با دوستان صميمي و با دشمنان سرسخت بود که مسئوليت هاي مختلفي به او سپرده شد. او تنها به جبهه و سنگرهاي عزت و شرف وابسته بود و اگر به مرخصي مي آمد، همواره دلش در منطقه عملياتي بود. جبهه او را ساخته بود، حالت معنوي خاصي، قلبي با صفا، چشمي اشکبار و روحيه اي حماسي داشت و جمع اين خصلت ها در او نعمت و موهبت الهي بود.
سراسر زندگيش عشق به حق تعالي و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بود. او در پي رسيدن به حقيقت، معرفت و کمال از هر فرصتي براي مطالعه و تحقيق استفاده مي کرد. اهل شب زنده داري، نافله شب و تلاوت قرآن بود. با دعا و نماز مانوس بود.
در عمليات رمضان فرماندهي گردان مالک اشتر را به عهده داشت. اما جاذبه فرماندهي، هيچ دلش را نداد و هميشه در مقابل بندگان خدا متواضع بود و دست ادب به سينه داشت.
در عمليات رمضان شوق ديدار معبود در وجودش زبانه کشيد و در مرحله پنجم عمليات با رشادت و شهامت بي نظير دشمن را به خاک مذلت نشاند و خود با دلي پاک و ايماني استوار پس از سير در وادي سلوک وجهاد، علم و تهذيب نفس و سرافرازي به شهادت رسيد و برگي خونين به کتاب عظيم شاهدان هميشه جاويد افزود. اما پيکر پاکش سالهاي سال در ميدان نبرد، نورافشاني کرد و عاقبت پس از سيزده سال و نيم انتظار پيکر او توسط گروه تفحص شهدا به دست آمد و با شکوه فراوان تشييع به خاک سپرده شد.
منبع:ستارگان خاکي،نوشته ي ،محمد خامه يار،نشرلشگر17علي ابن ابي طالب(ع)،قم-1375




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
... والذين قالوا ربنا لله ثم استقاموا... و آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس استقامت کردند.
... الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله با اموالهم وانفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون...
آنان که به خدا و روز جزا ايمان آوردند و هجرت و جهاد کردند در راه خدا با مالها و جانهايشان درجه بزرگي پيش خداوند دارند و به درستي که آنان فائزون به رحمت الهي هستند.
از آنجايي که هر آن صداي مظلومانه مسلمانان و مستضعفان جهان به گوش مي رسد و خداوند متعال فرمان مي دهد که چرا در راه خدا جهاد نمي کنيد در حالي که مستضعفان جهان زير فشارند و از آنجايي که دشمنان دين خدا و حق و عدالت کمر به ريشه کن کردن اين دين حق يعني اسلام بسته اند البته به خيال خام خود، براي خود که به عنوان يک فرد پرورش يافته در مکتب اسلام و مکتب قهرمان پرور که خود را پيرو خط علي اکبر حسين قلمداد کرده ام، براي خود وظيفه دانسته و از آنجا که براي مردان خدا محال است که بنشينند و دين خدا دست خوش دشمنان گردد، بدين جهت جهاد را در راه خدا شروع نموده و از تمام جوانان متعهد و مسئول تقاضاي همفکري و همکاري را در اين جهاد مقدس مي نمايم و به پدر و مادر خود شهادت در راه دوست را تبريک گفته و آنان را از ذره اي حزن و ناراحتي برحذر مي دارم. اميدوارم که اگر در زندگي من خدمتي به اسلام نشد از مرگ من خدمتي به اسلام شده باشد. در خاتمه وصيت نامه از خداوند متعال پيروزي کامل اسلام و استقرار نظام عدل الهي اسلام را مسالت نموده و سلامتي و طول عمر رهبر کبير اسلام و پدر روحاني همه مسلمانان و مستضعفان جهان را از خداوند متعال خواستارم.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته پاسدار محمد حسين کبيري





خاطرات
رضا قرباني:
در دوران کودکي بود که دوستي من با شهيد بزرگوار محمد حسين کبيري رقم خورد به اتفاق او به مسجد و مدرسه مي رفتيم و در انجام فعاليتهاي اجتماعي کنار يکديگر بوديم، تا اين که او در دوران طاغوت لباس سربازي به تن کرد و به خدمت زير پرچم رفت. روزي براي ملاقات او به پادگان جي رفتم. مادر حسين هم به ملاقات آمده بود. وقت ملاقات، حسين را ديدم که وضع ظاهري ديگر سربازان را نداشت. دمپايي به پا کرده بود و سربازي او را همراهي مي کرد!
از او پرسيدم که چرا تو را با اين وضع مي بينم؟
او به دور از چشم مادرش گفت: به خاطر مسايل انقلاب و ارشاد و هدايت سربازان مرا به بازداشت گاه فرستاده اند. به او گفتم: کمي مواظب خودت باش تا انشاءالله اين دوران هم به خوشي و سلامتي تمام شود...
ولي او اظهار داشت: شما خاطر جمع باشيد تا سرنگوني رژيم طاغوت از پاي نخواهم نشست.

سيد رضا صادق الوعد:
وقتي خبر شهادت شهيد کبيري در روستا پيچيد، غباري از غم و اندوه در همه جا نشست. زن و مرد، پير و جوان به ياد خوبي هايش اشک ريختند، در عزاي او گريستند و به سر و سينه زدند. آخر او در روستا از هيچ تلاش و کوششي براي خدمت به مردم دريغ نمي کرد. از آن روز که او به سن نوجواني گذاشت در جلسات هفتگي روستا حاضر مي شد. او عضو انجمن اسلامي روستا بود و هر هفته در جلسات انجمن که به منظور هدايت و ارشاد نسل جوان برپا مي شد شرکت مي کرد. او جواني متقي، پرهيزگار و با ايمان بود. روزي به خاطر امر به معروف و نهي از منکر، با سع? صدر با برخوردي متين مساله اي را به من تذکر داد. يک روز بعد با کمال ادب و تواضع صورتم را بوسيد و گفت: اميدوارم از من دلگير نشده باشيد، تنها مي خواستم به وظيفه خود عمل کرده باشم.

محمدعلي باقريان :
در مرحله دوم عمليات رمضان، وقتي دشمن دست به پاتک سنگيني زد، شهيد بزرگوار محمد حسين کبيري ـ فرمانده گردان مالک اشتر ـ را ديدم که زير آتش شديد دشمن قدم مي زد و در فکر فرو رفته بود. به او توصيه کردم: آقا! آتش دشمن شديد است، مواظب باشيد تا خداي ناکرده اتفاقي برايتان نيفتد، اما او بدون هيچ ترس و واهمه گفت: اين تير و ترکش ها کاري به من ندارند!
دقايق بعد يک قبضه آر پي جي به همراه سه موشک برداشت و از خاکريز عبور کرد. با اضطراب و خاطري پريشان به تماشاي او نشستم. قبضه را روي شانه گذاشت و با شليک هر موشکي تانکي را نشانه گرفت و آن را منهدم کرد. دشمن که شجاعتش را ديد پا به فرار گذاشت و خود با پايمردي به آغوش گرم بچه ها بازگشت.

حسين شکارچي:
راي سرکشي به بچه ها به پادگان شهيد غيوراصلي اهواز رفته بوديم. در آن پادگان بچه ها پس از سازماندهي، آموزش هاي لازم را مي ديدند و بعد به منطقه اعزام مي شدند. به خاطر دارم در آن شب خدمت شهيد بزرگوار محمد حسين کبيري رسيدم که مسئوليت نيروها را به عهده داشت. ايشان تقاضا کرد تا مسئولين ترتيبي دهند، که بچه ها زودتر به منطقه اعزام شوند. او اظهار داشت نيروها چند روزي است در اينجا مانده اند و روحيه آنان کسل شده، من خودم هم حوصله ام سر رفته است.
در آن شب چنان شوق شهادت را در وجود او شعله ور ديدم که هر لحظه انتظار پرواز به بي کرانهاي آسمان را آرزو مي کرد. چند روز بعد که خبر شهادتش را شنيدم احساس کردم او واقعاً به آرزوي خود رسيده است.

محمد حسن جعفري:
در مرحله چهارم عمليات رمضان، بچه ها بر اثر پاتک سنگين و اجراي آتش شديد دشمن، روحيه خود را از دست داده بودند. در همين حال شهيد محمد حسين کبيري که فرماندهي گردان را عهده دار بود، با حالتي خاص و بياني زيبا شيرين ميان بچه ها آمد و گفت : بگوييد ببينم دشمن کجاست تا او را بخورم!
بعد هم سلاح به دست گرفت و نيروهاي دشمن را به خاک مذلت نشاند. اين عمل چنان به بچه هاي گردان روحيه داد که همه از جا برخاستند و با شعار الله اکبر به قلب دشمن زدند.

مادر شهيد:
براي خريد مراسم جشن ازدواج حسين به بازار رفته بوديم که از فاجعه هفتم تير و شهادت آيت الله بهشتي و 72 تن از ياران برجسته حضرت امام (ره) باخبر شديم. با شنيدن اين خبر، حسين که سخت متاثر شده بود از ما خواست، تا فرصت بعد، دست از خريد نگه داريم. ما هم احترام کرديم، برنامه خريد را به تاخير انداختيم و مراسم جشن را به بعد از اربعين اين عزيزان موکول کرديم.
آن وقت هم که مي خواستيم مراسمي را برپا کنيم، گفت: هيچ کس حق ندارد دست بزند، شادي کند، يا حنا ببندد.
در کمال سادگي بدون انجام هيچ تشريفاتي، خانم او را با سلام و صلوات به خانه آورديم.

سردار احمد فتوحي:
حماسه سرخ و مقدسي که شهيد کبيري در عمليات رمضان آفريد، هرگز فراموش شدني نيست او در آن منطقه عملياتي با توجه به گرماي طاقت فرسا، تسلط دشمن و موقعيت بد جغرافيايي، ايثار و از خود گذشتگي را به حد اعلا رسانده بود.
در مرحله چهارم عمليات، دشمن اقدام به خنثي کردن تک نيروهاي اسلام نمود، اما شهيد بزرگوار محمد حسين کبيري با اين که فرماندهي گردان را عهده دار بود، آرپي جي به دست گرفت و به شکار تانک هاي دشمن رفت و در زير آتش شديد تيربار و گلوله مستقيم تانک ها، ايستادگي کرد و عاقبت هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت نايل آمد.

از آن روز که شهيد محمد حسين کبيري به عضويت رسمي سپاه درآمد، در واقع خود را وقف انقلاب کرد.
او در روزهاي سرنوشت ساز انقلاب تلاش شبانه روزي خود را در قسمت اجراييات سپاه آغاز کرد و در راه انجام وظيفه هيچ سر از پا نشناخت.
در مبارزه با مسايل ضد ارزشي با افراد خاطي برخوردي بسيار قاطع داشت. ولي در مقابل دوستان انقلاب دست تواضع به سينه مي گذاشت و با آنان با رافت و مهرباني رفتار مي کرد.

عزت الله عاشوري:
شهيد کبيري در راه پيشبرد اهداف انقلاب سري نترس، نفسي مطمئن و قلبي آرام داشت. او سخت ترين ماموريت ها را به جان خريد و هيچ واهمه اي در راه رضايت معبود به دل راه نداد. وي با عزمي راسخ، در راه حفظ ارزشهاي انقلاب، گام برداشت و در اجراييات سپاه قم ماموريت هاي دشواري را پذيرفت.

مصطفي اسحاقي :
دوست و رفيقي داشتم به نام محمد حسين موحدي. چند روزي قبل از عمليات رمضان او را ناراحت ديدم پرسيدم: چي شده انشاء الله که خير است؟
گفت: هيچ چي، نامه اي به دستم رسيده در آن نامه نوشته اند، بچه شما سقط شده و مادرش هم در بيمارستان بستري است. مي خواهم چند روزي مرخصي بگيرم و سري به خانه بزنم. به اتفاق او پيش فرمانده گردان، شهيد کبيري رفتيم و من موضوع را به اطلاع ايشان رساندم و تقاضاي مرخصي کردم. اما او بي درنگ مقداري قرص و دارو از جيبش بيرون آورد و گفت: باور کنيد من ناراحتي اعصاب دارم، روزي چند تا قرص مي خورم. ديروز هم نامه اي به دستم رسيد مراسم جشن خواهرم است و او هم کسي را ندارد....
دوست ما محمد حسين موحدي با ايماني راسخ گفت کجا بروم. من در کنار شما مي مانم و با هم به مرخصي مي رويم!
چند روزي گذشت تا اين که هم دوست ما، هم فرمانده عزيزمان برادر محمد حسين کبيري به درجه رفيع شهادت نايل آمدند و هردو در کنار هم به بهشت برين راه يافتند.


در عمليات چزابه شهيد محمد حسين کبيري فرماندهي نيروهاي اعزامي قم را به عهده داشت. در آن ماموريت سرنوشت ساز او حتي لحظه اي آرام نبود. او در حقيقت هم فرمانده گردان بود هم مربي آموزش. هم امام جماعت و روحاني گردان بود هم استاد اخلاق. او انسان کاملي بود. وقتي از خدا و قيامت، معاد و آخرت مي گفت چنان سخن او به دل مي نشست که اشک بچه ها جاري مي شد و همه زار زار گريه مي کردند.

مهدي خلج:
شهيد محمد حسين کبيري در راه کسب معارف و عقايد اسلامي از هر فرصتي بهره مي گرفت. او بخشي از اوقات زندگي را با مطالعه کتاب سپري مي کرد.
در سپاه قم، گاهي که از ماموريت باز مي گشتيم، علي رغم اين که او مسئوليت کار را عهده دار بود و تلاش بيشتري را داشت، با همان خستگي به مطالعه کتاب روي مي آورد.

پدر شهيد :
روزي فرزندم حسين را ناراحت ديدم. به خاطر عشق و علاقه اي که به او داشتم، پرسيدم: بابا چي شده، مگر اتفاقي افتاده يا مشکلي داري؟ هرچه اصرار کردم، گفت: چيزي نيست و جواب قانع کننده اي به من نداد.
اما خواهرش که موضوع را پرسيده بود به شرط اين که جايي بازگو نکند، گفته بود: امروز که به ليست اسامي بچه هاي سپاه نگاه مي کردم، ديدم هم? آنان که هم دوره من بودند به شهادت رسيده اند. تنها من مانده ام، نمي دانم چرا اين توفيق نصيب من نشده است. و من تا حالا زنده مانده ام.

حجت الاسلام اقباليان:
در اهواز به مناسبتي آيه کريمه اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منکم را تلاوت کردم. پس از اتمام سخنراني، شهيد حسين کبيري نزد من آمد و گفت: به اين آيه بسيار علاقمندم ود در زندگي به اين آيه عمل کرده ام. پرسيدم کجا؟ گفت: در دوران سربازي به دستور امام از پادگان گريختم و پس از پيروزي انقلاب دوباره لباس سربازي را به تن کردم.
گفتم: اين کار در واقع عمل به آيه است.
گفت: شما دعا کنيد، موفقيت بيشتري داشته باشم و من در راه اين آيه بميرم. بعد اين آيه را با حالتي خاص تلاوت کرد و دوباره گفت، حاج آقا دعا کنيد. من در راه اين آيه بميرم.

وقتي خانواده کبيري براي فرزندشان محمد حسين به خواستگاري آمدند و همه شرط و شروط طرفين گفته شد و مقدمات کار اجراي صيغ? عقد فراهم شد، حسين در آن مجلس اظهار داشت. به شما بگويم من براي رفتن به جبهه بايد آزاد باشم. شايد در اين راه به شهادت برسم اگر با اين مساله موافقيد صيغه عقد را بخوانيد....
با موافقت خانواده ما مراسم عقد برگزار شد و حسين با تمسک به سنت نکاح، زندگي مشترکي را آغاز کرد. اما اين دوران مدت زيادي طول نکشيد و حسين در عمليات رمضان به باغ سبز شهادت راه يافت.

مصطفي اسحاقي:
سال شصت وقتي با بروبچه هاي بسيجي عازم جبهه مي شدم، شهيد بزرگوار محمد حسين کبيري را به عنوان فرمانده گردان به ما معرفي کردند.
کمي سن و سال و عنوان فرماندهي او همه را مثل من مبهوت و شگفت زده کرده بود!
اما گذشت ايام و برخورد حساب شده او در همه جا و در همه زمينه ها او را انساني متين، خبره و با تجربه نشان مي داد.
شهيد کبيري مديريت خوبي در هدايت و فرماندهي نيروها داشت و هميشه درصدد بود که مشکل بچه ها را حل کند. برخورد او با نيروها، مثل برخورد پدر و فرزند بود.
او مي گفت: شما امانت هستيد و من وظيفه دارم تا مواظب باشم به شما آسيبي نرسد.

مادر شهيد :
خدا مي داند که فرزند عزيزم شهيد محمد حسين کبيري در انجام فرايض و مستحبات هيچ کوتاهي نمي کرد. زياد مي ديدم در گرماي تابستان و سرماي زمستان روزه مي گرفت و در وسط حياط خانه به نماز مي ايستاد.
از او مي خواستم به داخل اتاق بيايد و روي فرش بنشيند اما او ترتيب اثر نمي داد. يک روز که زياد اصرارکردم، اظهار داشت: نماز جعفر طيار مي خوانم و بايد زير آسمان باشم!
او با قرآن مانوس بود و از کودکي روزه هاي مستحبي مي گرفت. به ياد دارم حتي در آن روز هم که مراسم جشن ازدواجش را برپا کرديم، او روزه دار بود.

حسين براي هرکاري جنب و جوش داشت و احساس مسئوليت مي کرد. براي همه چيز دل مي سوزاند. يادم مي آيد در روستاي ما روحاني فاضلي بود که داراي شرايط امامت جماعت بود، اما چون کسي او را نمي شناخت به او اعتنا نمي کرد. لذا با توجه به اهميت برگزاري نماز جماعت، ايشان کسي را که مورد تاييد مردم بود آورد تا به عدالت آن روحاني گواهي دهد. بالاخره نماز جماعت در روستا برپا شد و شکل مطلوبي ادامه يافت. اکنون 15 و 16 سالي از آن زمان مي گذرد. به راستي بايد اين نعمت را مرهون تلاش ايشان دانست.

مادر شهيد :
از فرزند دلبندم حسين خاطرات زيادي را به ياد دارم که بيان آن آتشي مي شود بر خرمن وجود و دل را مي سوزاند.
او واقعاً در زندگي با ديگران فرق داشت، زندگي او خدايي بود. حسين حتي غذاي خود را با فقرا تقسيم مي کرد و دست نوازش بر سر يتيمان مي کشيد. در همسايگي ما پيرزني، روزگار مي گذراند که کس و کاري نداشت، اما حسين به او رسيدگي مي کرد و مايحتاج زندگي او را از شهر مي خريد. از سپاه که مي آمد، يک سره سراغ او را مي رفت، ظرف و ظروفش را مي شست و خانه اش را جارو مي زد، بعد به منزل مي آمد.

حسين در کار خود درايت داشت و با آينده نگري خود، عواقب بسياري از کارها را مي ديد. يادم مي آيد، هنگام انتخابات رياست جمهوري که بني صدر يکي از نامزدها بود به منزل آمد و گفت:
ماموريتي به من واگذار شده است که بايد بروم. فقط مواظب باشيد بني صدر دين ندارد به او راي ندهيد. ...
پرسيدم: پس به چه کسي راي بدهيم؟
گفت: خودتان مي دانيد، ولي من به آقاي حبيبي راي مي دهم.
ما هم همگي به خاطر صلاحيتي که آقاي حبيبي داشت به او راي داديم. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان قم ,
برچسب ها : کبيري , محمد حسين ,
بازدید : 231
[ 1392/05/09 ] [ 1392/05/09 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,703 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,395 نفر
بازدید این ماه : 6,038 نفر
بازدید ماه قبل : 8,578 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک