شهيد «حميد رضا کاوه »در سال 1343 در شهرستان «قروه »به دنيا آمد .تا پايان مقطع اول راهنمايي درس خواند .پس از آن به خاطر علاقه اي که به دفاع از کيان اسلامي داشت درس را رها کرد و در بهمن ماه 1359 مرحله اول آموزش عمو مي را در بسيج شهرستان قروه گذراند و راهي جبهه هاي نبرد نور عليه ظلمت شد . در ارديبهشت ماه سال 1361 به عضويت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه در آمد . مدتي فرماند ه پايگاه گويزه درمريوان بود .بعد از آن در فروردين ماه سال 1363 به سمت فرمانده گردان عملياتي پايگاه مريوان منصوب شد . در تاريخ 15/7/64 در روستاي گويزه ي مريوان در کمين گرو هکهاي ضد انقلاب افتاد و پس از در گيري و مبارزه شجاعانه با آنها به شهادت رسيد . خدمات شايسته و سر شار از ايثار شهيد کاوه در خطه خونرنگ کردستان براي بسيجيان و همرزمان شهيد فراموش نشدني است .
شهيد حميد رضا کاوه بسيار متين و با وقار بود .غيرت و تعصب عجيبي داشت .براي همه مردم شخصيت قايل مي شد و هيچ گاه خود را بالاتر از ديگران نمي دانست .زير بار ظلم نمي رفت و باظالم مبارزه مي کرد .قلب مهرباني داشت .دلسوزي در وجود او موج مي زد. اوبا کساني که مورد ظلم وستم قرارمي گرفتند ، بسيار مهربان و دلسو زانه رفتار مي کرد.يکي از همسايگان شهيد که به خاطر مشگل رواني مورد بي توجهي وتمسخر ديگران بوده خاطرات شيريني از توجه ورفتار پسنديده ي شهيد به ياددارد.شهيد کاوه حتي غذاي خود را به او مي داده است .دوست داشت در بيرون از منزل غذا بخورد تا ديگران هم از غذاي او تناول نمايند .در منطقه قروه رسم است وقتي که عروس را به خانه داماد مي آورند گوسفندي را زير پاي عروس سر مي برند و فرداي آن شب گوشت گوسفند ذبح شده را پخته و به خانواده عروس مي دهند .به گفته مادر شهيد ؛حميد رضا گوسفندي را که در شب عروسي برادرش سر بريده بو دند مخفيانه در ميانه خانواده هاي فقير و مستحق شهر تقسيم مي کند و فردا که از خواب بيدار مي شوند مي بينند که از آن گوسفند چيزي باقي نمانده است . در مقابل آن همه ايثار و از خود گذشتگي هيچ گونه ادعايي نداشت .در فراغتي که حاصل مي شد قر آن مي خواند وبه مطالعه کتابهاي شهيد مطهري و ساير کتابهي عقيدتي مي پرداخت . هميشه آرزو مي کرد که در زمره
سر بازان واقعي حضرت مهدي (عج)قرارگيرد و در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل به شهادت نايل شود .به دنيا دلبستگي نداشت.وقتي که جنگ تحميلي آغاز شد تحول عجيبي در او به وجود آمد ,آرام و قرار نداشت ؛بيشتر اوقات در جبهه ها بود ؛از حضور در جبه ها احساس خستگي نمي کرد برخورد خوبي با مردم داشت به طوري که با هر کس يک بار برخورد مي کرد او را شيفته رفتار مطلوب و انساني خود مي ساخت .
منبع:"اسوه هاي استقامت" نشر شاهد،1386-تهران
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر انبيا، سلام بر ائمهي اطهار (ع) سلام بر مهدي (عج) منجي انسانها، سلام بر نايبش امام خميني، ابراهيم زمان، و سلام بر پدر و مادر عزيزم. من از ملت ايران ميخواهم كه پيرو انقلاب و امام خميني باشند و تا نابودي تمام ابرقدرتها دست از مبارزه و جهاد بر ندارند و اين گروههاي مزدور وابسته به شرق و غرب را نابود كنند كه خطر منافق برتر از كافر است. و خون اين شهيدان را نگذاريد از بين برود. من از خانوادهام ميخواهم كه وقتي خبر شهادت مرا شنيدند، گريه و زاري نكنند، مبادا كه دشمن خوشحال شود. چون كه شهادت مرگ نيست، زندگي جاودان است. تو اي پدر عزيز تو همچو كوهي استوار رسالت مرا به دنيا برسان و تو اي مادر عزيز همچون زينب پيام مرا با صبر واستقامت به ملت شهيد پرور برسان.از برادران وخواهران خودم مي خواهم ،با تقواباشندودر راه خدا حرکت کنند.مبادا عملي انجام دهند که موجب خشم خدا شود.
زبان مرا باز بگذاريد تا ببينند كه تا آخرين لحظه كلمهي لا اله الا الله بر زبانم جاري بوده و چشمهايم را باز بگذاريد تا ببينند كه چشم بسته اين راه را نرفتهام. دستهايم را از قبر بيرون بگذاريد تا ببينند كه با خود چيزي نبردم، تفنگم را همچنان بدون فشنگ بر روي قبرم بگذاريد تا ببيند كه تا آخرين گلوله در مقابل دشمن جنگيدهام. مشتهايم را گره كرده بگذاريد تا ببينند كه تا آخرين نفس و آخرين قطرهي خونم تسليم دشمن نشده ام.
چند كلامي نيز با تو اي مادر عزيزم، نگران نباش كه فرزندت در راه خدا خون داده است و از قول من به پدر و برادرانم بگوييد كه مبادا سنگر خونين مرا خالي بگذارند. دوست دارم كه اسلحهي رزم مرا دست گرفته و تا آخرين قطره بجنگيد .
كلامي چند با شما خواهران عزيزم، مبادا در سوگ من گريه و زاري كنيد، بلكه خوشحال باشيد كه توانستهايد برادري را در راه خدا تقديم کنيد و باز اي مادرم اگر دلتنگ شدي با دوستان عزيزم كه هميشه با من بودند بر سر قبرم بياييد تا هم باعث شادي من و هم باعث تسلي خود باشي .
اي دوست عزيز علي اكبر و علي اصغر مبادا مادرم در سوگ من گريه كند، چون كه دشمنانم خوشحال خواهند شد و هميشه دوستانم را در شب جمعه بر سر قبرم جمع كنيد.
حميد رضا کاوه
آثار باقي مانده از شهيد
اي شمع بسوز كه شب دراز است هنوز
اي صبح مدم كه وقت نماز است هنوز
پروانه برو تو در كناري بنشين
كه اين صحبت عاشقي دراز است هنوز
زمان من بود جنگ و جهاد
با ابر شيطان و ام الفساد
فتح گردد عاقبت قدس عزيز
با شهادت با شجاعت با ستيز
خوش آمدي بر سر مزارم كردهاي يادم
سورهي حمد بخوان تا كني شادم
ولي مادر مكن زاري كه من اكنون بسي شادم
نمردم زنده ميباشم رنج تو در يادم
مانا شير پاك تو مرا جانباز پرورده
كه جان خويش را در راه قرآن ز دست دادم
هم باباي خوب من مكن شيون مزن بر سر
كه با شرافتي ز تو اگر بر خاك افتادم
شهيد راه اسلامم فداي دين و قرآنم
نامم حميد است و بانگ آزادي است فريادم
وصيت به مادرم
بردر منشين چشم به راه امشب
بر خانهي پرمهر تو امشب نيايم
آسوده بيارم و مكن فكر مرا هيچ
بر حلقهي اين در د گر پنجه نسايم
خواهر من نيز نگو او به كجا رفت
چون تازه جوان است و تحمل نتواند
پيراهن من را به در خانه بياويز
تا مردم اين شهر بدانند پسرت نيست
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان کردستان ,
برچسب ها :
کاوه ,
حميدرضا ,
بازدید : 275