فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

محمد امين رحماني فرمانده گردان ضربت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ناحيه کردستان
اومعروف به (حامه مين که لاتي )بود.در سال 1331 در روستاي «کلاته» در شهرستان «سنندج» متولد شد .تا پايان مقطع راهنمايي به تحصيل ادامه داد . در سال 1345 از تحصيل کناره گيري کرد و به کار هاي کشاورز ي پرداخت .در سال 1348 ازدواج کرد .پس از چندي به خدمت سر بازي فرا خوانده شد ،اما به خاطر شناختي که از ماهيت پليد رژيم منفور پهلوي داشت از انجام خد مت سر بازي امتناع کرد و هر گز حاضر نشد براي رژيمي که خون مردم ستمديده خود را در کالبد بيگا نگان جاري مي ساخت خد مت کند .بعد از پيرو زي شکوهمند انقلاب اسلامي و پيدايش گرو هکهاي ضد انقلاب در منطقه به مبارزه با آنان پرداخت و اجازه نداد که اهالي روستاي «کلاته» مورد آزار و اذيت آنها قرار بگيرند .در سال 1359 به شهرستان «سنندج» مهاجرت کرد و به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آن شهرستان در آمد .چهار ماه در پاسگاه «فيض آباد» اين شهر خدمت کرد و پس از آن به گردان ضربت حضرت رسول (ص)رفت . به دليل شايستگي و شجاعتي که از خود نشان داد به سمت فر ماند هي آن گردان منصوب شد .در سال 1361 طي يک سوءقصدازسوي نيرو هاي ضد انقلاب از ناحيه پاي چپ به شدت مجروح گرديد.
او پس از سالها مجاهدت وجانفشاني در راه پاسداري از اسلام ناب محمدي وجمهوري اسلامي ايران در تاريخ 7/4/1363 توسط عوامل ضد انقلاب ترور شد و به شهادت رسيد. مزار مطهر شهيد در گلزار شهداي شهرستان «سنندج» (بهشت محمدي )مي باشد .از شهيد رحماني چهار فرزند پسر و سه دختر به يادگار مانده است
او بيش از اندازه شجاع و نترس بود ؛شجاعت و دلاوري عجيبي داشت .از هيچ مو قعيتي نمي هراسيد .در سخت ترين شرايط زماني و مکاني هم مغلوب دشمن نمي شد .نيرو هاي ضد انقلاب با شنيدن نام او به لرزه مي افتادند و حتي خود آنها نيز به اين امر معترف بودند .احساس خستگي نمي کرد .زخمها و درد هاي جانفر ساي حاصل از مجرو حيت نيز او را از مسير مبارزه باز نمي داشت .نيرو هاي ضد انقلاب را به ستوه در آورده بود ؛سوء قصد ،تهديد، آزار و شکنجه هم تا ثيري درروحيه ظلم ستيزي او نداشت . ضد انقلاب که از اوونيروهاي تحت امرش ضربات جبران ناپذيري متحمل شده بود ؛به هر تر فندي متوسل مي شد اما نمي توانست او را از سر راه خود بردارد .يک بار در سال 1361 زير ماشين او بمبي را جا سازي کردند و براثر انفجاربمب، پاي چپ او به شدت زخمي شد . با وجود آنکه پاي او عفونت شديدي داشت و درد زيادي را تحمل مي کرد اما باز هم به مبارزه بي امان خود باضد انقلاب ادامه مي داد و شيريني آن مبارزه رابردرد جانکاه پاي زخمي شده اش رجحان مي داد . نفرت و کينه عجيبي نسبت به ضد انقلاب داشت .وقتي که خبر هلاکت حتي يک نفر از آنها را مي شنيد خدا راشکر مي کرد. چيزي را که مي گفت حتما عملي مي ساخت .او دوست داشت هر کاري که انجام مي دهد فورا به نتيجه برسد .از کمترين امکانات نهايت استفاده را مي کرد ,هر کاري که به او محول مي شد به نحو احسن انجام مي داد . نظم در کار ها را را رعايت مي کرد .وقار و متانت عجيبي داشت. ساده و بي تکبر بود ،غروري در وجود او احساس نمي شد . نحوه شهادت او اينگونه بود: يک روز شهيد رحماني نزديکي هاي اذان مغرب به خانه مي آيد و چون مي بيند که چند دقيقه اي به اذان مغرب مانده است ، پسر خرد سال خود را در آغوش مي گيرد و به افراد خا نواده مي گويد که من چند دقيقه اي بيرو ن هستم . وقت اذان که شد مي آيم و روزه ام را افطار مي کنم . بعد از آنکه چند دقيقه اي از رفتن او سپري مي شود که نا گهان صداي شليک گلوله به گوش مي رسد .با شنيدن صداي گلوله افراد خانواده به بيرون مي روند و مي بينند که شهيد «رحماني» جلوي در افتاده و خون از سرش مي ريزد .وقتي که شهيد «رحماني» به بيرون مي آيد سه نفر موتور سوار کنار او مي ايستند و يکي از آنها نا مه اي را از جيبش بيرون مي آورد و به او مي دهد .وقتي که شهيد شروع به خواندن نامه مي کند يکي ديگر از آنها او را مورد هدف قرار مي دهد و هر سه از محل حادثه فرار مي کنند . بدين تر تيب آن فرمانده شجاع که زندگاني خود را و قف اسلام و نظام مقدس اسلامي کرده بود به شهادت مي رسد و يکي ديگر از جنايتهاي غير انساني ضد انقلاب رقم مي خورد.
منبع:"اسوه هاي استقامت" نشر شاهد،13860تهران

 



خاطرات
رحيم احمدي:
پس از آنکه گروهک ها بر کردستان حاکميت پيدا کردند ، با عناوين مختلفي به تبليغ پرداختند و سعي کردند با تحريک احساسات مردم ، به خصوص قشر جوان ، آنها را جذب نمايند و بعضا در اين کار موفق شدند و عده اي را با شعارهاي فريبنده به دام انداختند .
پس از آزادسازي شهرهاي کردستان و حضور نيروهاي نظامي و مردمي مانند سپاه و پيشمرگان مسلمان و با عنايت به عفو عمومي حضرت امام به عناصر گروهکي ، يکي از کارهاي بسيار خوبي که سازمان پيشمرگان انجام داد ، دعوت از افرادي بود که فريب خورده بودند و از اتصال خود اظهار ندامت و پشيماني مي کردند . با توجه به آموزه هاي قرآني و دستورات اکيد ديني زمينه بسيار خوبي توام با مهر و محبت فراهم شده بود و اين زمينه خوب موجب شد تعداد فراواني از اين عناصر به دامان اسلام و مردم بر گردند .
کساني که توبه مي کردند و مي توانستند در اختيار خود باشند و در جامعه شغل دلخواه خود را بر گزينند . بر اين اساس بود که تعدادي از آنها به دلخواه براي جبران گذشته خود اسلحه به دست مي گرفتند و به صف پيشمرگان مسلمان کرد پيوستند و خيلي از انها منشاخدمات ارزنده اي براي نظام شدند .
شهيد محمد امين رحماني که امروز از شهداي شاخص استان کردستان به حساب مي آيد ، از اعضاي گروهک" رزکاري" بود. از در يک عمليات با مقدار زيادي تي ان تي و چندين قبضه سلاح از انواع مختلف توسط پيشمرگان مسلمان دستگير شد .ما اسناد کافي براي اعدام ايشان داشتيم .
چون مقادير فراواني اسلحه و مهمات از ايشان به دست آورده بوديم و رو در روي نيروهاي ما جنگيده بود .اما چون تعهد به دستورات قرآني و اجراي فرامين رهبري معظم انقلاب حضرت امام ( ره) سر لوحه کار ما قرار داشت ، لذا با او به عنوان يک اسير جنگي برخورد مي کرديم .شهيد رحماني پس از دستگيري وقتي برخورد بسيار خوب و انساني ورافت و عطوفت اسلامي را ملاحظه کرد ، توبه نمود وما هم به ايشان اطمينان کرديم ، مسئوليت داريم و اسلحه و نيرو در اختيارش گذاشتيم .اين مجاهد واقعي توانست به عنوان يکي از فرماندهان موفق در حوادث کردستان نقش ايفا کند و به آن عظمتي بر سد که امروز ما مي بينيم .
اگر عمل به دستورات قرآني نبود ،آيا شهيد رحماني به اين جايگاه والا مي رسيد ؟اگر اين شهيد در دامان پر مهر و عطوفت اسلام ادامه خدمت نمي داد ، آيا از او نام و نشاني مانده بود .اين نمونه اي از صدها تواب بود که امروزه همچنان در کمال گمنامي با همان روحيه در خدمت به نظام مقدس جمهوري اسلامي جان فشاني و ايثار مي کنند ، بدون اينکه توقع و چشم داشتي داشته باشند .

 

عبدالله حاج ميرزايي:
در تاريخ بيست و چهارم آبان ماه سال 59 شهيد محمد امين رحماني به بنده ماموريت دادند که به اتفاق 8 نفر ديگر از پيشمرگان جهت انجام عمليات به منطقه" سورآزه" و "آرندان" عزيمت کنيم .مقدمات ماموريت فراهم شد و بي درنگ حرکت کرديم .در روستاي ارندان به کمين ضد انقلاب برخورد کرديم و در محاصره کامل قرار گرفتيم .
حدود 12 ساعت در محاصره بوديم و هيچ راه گريزي نداشتيم به هر طريق ممکن به شهيد رحماني اطلاع داديم و او به کمک ما آمد .ضد انقلاب وقتي فهميد شهيد رحماني به منطقه آمده است ، بلافاصله عقب نشيني کرد .
شهيد رحماني رزمنده اي بود که ضد انقلاب از شنيدم اسمش هم وحشت داشت .او کسي بود که به تنهايي حريف 500 نفر از دشمن بود .در عمليات مختلفي اتفاق مي افتاد که رزمندگان لحظاتي را به استراحت مي پرداختند .شهيد رحماني به اين موضوع بسيار حساس بود و مي گفت :ما آمده ايم با دشمن بجنگيم ، نه اينکه بنشينيم تا دشمن از تيرس ما خارج شود ! خلاصه ايشان ما را نجات دادند و گفتند که يکي از نيروهاي نفوذي ، شما را لو داده است !

شهيد محمد باقر رحماني فرزند حسينعلي دانشجوي رشتة مهندسي بودند و از دانشجويان پيرو خط امام بودند که در سال 58 از طرف امام (قدس سره) به فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان بيجار منصوب گرديدند.
آن شهيد بزرگوار مردي مؤمن، پاک و پيرو خط ولايت فقيه بودند و در عين اينکه از نظر معنوي در مرتبة بسيار والايي قرار داشتند و هيچ وقت نماز شبشان ترک نمي شد بسيار شوخ طبع نيز بودند. اخلاق و رفتار بسيار نيکو وحسنه اي داشتند و پيوسته ديگران را به تقوا و پرهيزگاري دعوت مي کردند و هميشه با زبان نيک و به نرمي با ديگران صحبت مي کردند و همين اخلاق خوب و مانند مولايش علي بودن ديگران را به طرف او جذب ميکرد بطوري که همه از هم صحبتي و هم نشيني با او لذت مي بردند.آن بزرگوار هميشه شاداب و خندان بودند و مصداق بارز « اَلمؤمِنُ بِشرُهُ فِي وَجهِهِ وَ حُزنُهُ فِي قَلبِهِ » بودند البته حزن ايشان شهادت بود که بالاخره به بشر تبديل شد و به ديدار معشوق شتافت «ياد و خاطره اش جاويد باد ».
از خاطرات ديگر شهيد رحماني خواب عجيبي بود که دربارة آن شهيد بزرگوار ديدم. خواب به اين صورت بود که بعد از شهادت آن شهيد بزرگوار چند ماه بيشتر نگذشته بود که من ايشان را در حالت رؤيا ديدم به اين ترتيب که: من همراه عدة زيادي از مردم که در بين ما پدر شهيد رحماني نيز حضور داشتند به سمت گلزار شهدا در حرکت بوديم که برسر مزار شهدا برويم و من جلوتر از همة آنها حرکت مي کردم وقتي که به قبور شهدا نزديک شديم من به سمت قبر شهيد رحماني دويدم ناگهان ديدم در قبر باز شد و نوري از قبر ساطع شد و آن شهيد گرانقدر در حاليکه يک لباس پلنگي نو و تميز بر تن و يک جام زرد طلايي در دست داشتند از قبر بيرون آمدند من جلو رفته سلام کردم و ايشان جواب مرا دادند و سؤال کردند که:« آقاي سرکاني اين جمعيت کجا مي آيند؟ « فرمودم: سر قبر شهدا. فرمودند: برگرديد و به اين مردم بگوييد که ما نمرده ايم و زنده ايم ببينيد که من نمرده ام و من همراه ديگر شهدا قبل از اينکه شما بياييد آماده شده بوديم که برويم غذا بخوريم اما من همينکه شما را ديدم آمدم که اين را بگويم» بعد آن شهيد گرامي داخل قبر شدند در قبر بسته شد من نيز فرياد زدم که اي مردم آقاي رحماني مي فرمايند: ما زنده ايم ودر همين هنگام بود که از خواب پريدم و اين خواب بر يقين من افزود که: شهيدان زنده اند الله اکبر .

هر موقع که در سپاه مي خواستيم نهار يا شام بخوريم، از ويژگيهاي آن شهيد بزرگوار اين بود که هر وعده غذا را با يکي از برادران ميل مي فرمودند. يک روز که نوبت من بود که با ايشان غذا را صرف کنم من رفتم و مقداري آب سرد و چند تا نان نرم و تازه آوردم ناگهان ديدم که آن شهيد گرامي بلند شدند و رفتند. من گفتم آقاي رحماني کجا مي رويد ؟ فرمودند: شما بنشينيد من الآن بر مي گردم « ديدم که رفتند و مقداري نان خشک و يک پارچ آب معمولي آوردند. گفتم من که آب و نان آورده بودم چرا شما دوباره زحمت کشيديد ؟ اما ايشان باز با آن بيان زيباي خويش فرمودند : « ما اين آب و نان را به ياد کساني که يخچال ندارند که آب يخ بخورند و فقيراني که پول ندارند که نان نرم و تازه بخورند مي خوريم و بعد از ذکر خدا ثناي او شروع کردند به خوردن آن .

 

از ديگر خاطرات شيرين و بياد ماندني آن شهيد بزرگوار اينکه در آن زمان سپاه وسيله اي براي عمليات و ديگر امور داخل و خارج از شهر نداشت و از ماشين مازادي اينجانب استفاده مي کرديم . لذا آن شهيد بزرگوار بعد از مدتي به من گفتند که : «آقاي سرکاني شما که ماشين خودتان را وقف امور سپاه کرده ايد لااقل پول بنزين آن را از جيب خودتان پرداخت نکنيد تا ما از بودجة سپاه به شما بدهيم . »
اما من قبول نکردم . لذا آن شهيد بزرگوار فرمودند :« من نيز اجر و مزدي ندارم که در قبال اين کار به شما بدهم و اَجرِکُم عِندَ اللهِ . »
واما نکته جالب اين بود که يک روز که با چند تا از بچه هاي سپاه با همان ماشين مازادي من جهت دستگيري عوامل ضد انقلاب به روستاهاي اطراف رفته بوديم هنگام غروب که به شهر (بيجار) برگشتيم چون جاده ها خاکي بود ماشين در خاک گم شده بود بطوريکه شيشه هاي آن ديده نمي شد لذا من ماشين را داخل حياط سپاه نزديک شير آب پارک کردم که مقداري آن را خصوصاً شيشه هايش را بشويم و مشغول شستن شيشه هاي آن بودم که ناگهان ديدم که شهيد رحماني در حاليکه مي دويدند و حالت مضطرب و نگراني داشتند و به طرف من مي آمدند فرياد زدند که آقاي سرکاني فوراً شير آب را ببنديد و بياييد که با شما کار دارم من نيز که فکر کردم حتماً مشکلي پيش آمده فوراً شير آب را بسته ونزد ايشان رفتم. سؤال کردم که باقر جان مشکلي پيش آمده؟ ايشان در جواب فرمودند: «نه نگران نباشيد فقط يک کار کوچک با شما داشتم»
گفتم بفرمائيد و ايشان باز هم با همان سخنان زيبا و دلنشين خود که مصداق: «آنچه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند » بود فرمودند: «آقاي سرکاني شما که شير آب را باز کرده ايد که ماشين را بشوييد آيا هيچ فکر کرده ايد که همين حالا ممکن است که پير زن يا يک بچه يا هر فرد ديگري در يکي از نقاط پايين شهر آب را باز کند و آب نيايد دلش بشکند؟ آيا شما در قيامت جوابگو هستيد؟ « من نيز بالافاصله گفتم نه!
لذا آن شهيد بزرگوار فرمودند پس اکنون برويد که من براي ماشين هم فکري کرده ام و يک کهنة نم دار به من دادند که ماشين را پاک کنم من نيز در حاليکه سخنان شهيد در قلبم نشسته بود و از طرفي هم خوشحال بودم که آب زيادي را مصرف نکرده ام رفتم و شروع به پاک کردن ماشين کردم.

يکي از خاطرات شيرين و فراموش نشدني آن شهيد بزرگوار اينکه يکبار در ماه مبارک رمضان نزديک افطار همراه آن شهيد بزرگوار به خانة ايشان رفتم. من دَمِ در حياط داخل ماشين منتظر ايشان شدم که با هم به سپاه برگرديم آخه آن شب قرار بود بعد از افطار جهت عمليات به تکاب بروند لذا آمده بودند که از خانواده خداحافظي کنند. ايشان برگشتند و در حاليکه مادر گراميشان نيز پشت سر ايشان جهت بدرقة آن بزرگوار بودند فرمودند: پسرم باقر جان: «فَا اللهُ خَيرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرحَمُ الَّراحِمين»
اما شهيد رحماني با آن بيان زيبا و دلنشين و نافذ و جذاب خويش اينگونه فرمودند نه مادر جان اينطور نگوييد، بلکه بگوييد: «إنَّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيهِ راجِعُونَ »
دوباره مادرشان فرمودند پسرم خوب بود که امشب را در خانه افطار کني و شهيد رحماني فرمودند نه مادر جان چگونه خدا راضي مي شود که من در خانه و در کنار خانواده افطار کنم و حال آنکه دوستان ديگر در سپاه افطار کنند نه! پس همان بهتر که من نيز کنار آنها باشم واز مادرشان خداحافظي کرده و سوار ماشين شدند و حرکت کرديم به سمت سپاه. در بين راه که مي رفتيم من به ايشان گفتم که: آقاي رحماني اجازه دهيد من نيز در اين عمليات همراه شما باشم اما ايشان در جواب فرمودند: «نه بهتر است که شما تشريف نياوريد»
من علت را سؤال کردم و ايشان فرمودند: «من مي خواهم اولين شهيد سپاه بيجار باشم چون اگر شما ها شهيد شويد من چگونه طاقت و تحمل نگاه کردن به صورت بچه ها و پدر و مادر و يا ديگر اقوام شما را داشته باشم و آنوقت است که من از روي آنها شرمنده ام پس بهتر است که من شهيد شوم.» آن شب بعد از افطار همراه چند تن ديگر از برادران راهي عمليات شدند و همانطور هم که خود آن بزرگوار فرمودند روز بعد ايشان در گردنة گوربابالي به درجة رفيع شهادت نائل شدند و اولين شهيد سپاه بيجار بودند که به ديدار معشوق شتافتند و به وصال حق رسيدند .



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان ,
برچسب ها : رحماني , محمد امين ,
بازدید : 204
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 853 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,545 نفر
بازدید این ماه : 5,188 نفر
بازدید ماه قبل : 7,728 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک