فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

روستا زاده اي متدين بود . در سال 1331 در خانواده اي مذهبي در عنبر آباد جيرفت به دنيا آمد. دوران کودکي را در زادگاهش سپري نمود و پا به عرصه تعليم و تربيت گذاشت. تحصيلات خود را تا پنجم ابتدائي سپري نمود و به علت مشکلات مادي ترک تحصيل کرد. از کودکي اهل نماز و مسجد بود. بيشتر اوقات خود را با خواندن قرآن مي گذراند. قبل از انقلاب به علت فعاليتهاي سياسي ومذهبي، چند مرتبه از طرف ساواک دستگير و راهي زندان شد. بعد از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي به عنوان يک سرباز مشغول خدمت به انقلاب شد. با شرکت فعال خود در مبارزات، پخش اعلاميه هاي حضرت امام(ره) توانست کارهاي مهم وماندگاري درنهضت امام خميني انجام دهد.
پس ازپيروزي انقلاب تلاش زيادي درتثبيت آن انجام داد.
با فرمان امام خميني وتشکيل نهاد جهاد سازندگي ،وارد اين نهاد شد و مسئوليت جهاد سازندگي عنبر آباد را پذيرفت. او جهادگري سختکوش و پرتلاش بود که توانست از دستاوردهاي انقلاب پاسداري نمايد. با آغاز جنگ تحميلي از طريق جهاد سازندگي به جبهه عزيمت نمود . وي پس از مدتها تلاش بي وقفه با دشمن بعثي، سرانجام در تاريخ 23/12/1362، در منطقه عملياتي جزايرمجنون، در عمليات خيبر، به فيض عظماي شهادت نايل گرديد.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثار گران کرمان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
مي پنداريد که شهيدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند و ابدي شده اند و در نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود.
قرآن کريم
ما پيروزيم براي اينکه خدا با ماست ما پيروزيم براي اينکه ايمان داريم ما پيروزيم براي اينکه شهادت را در آغوش مي گيريم ما پيروزيم براي اينکه شعار ما اين است که اگر بکشيم پيروزيم و اگر کشته شويم هم پيروزيم.
امام خميني
سلام و درود به رهبر کبير انقلاب و رزمندگان اسلام و شهيدان راه الله و امت شهيد پرور ايران که با جان و مال خود در زندگي از هيچ چيز دريغ نمي کنند. اي امام به خد ا قسم ميخورم هميشه ياور و پشتيبانت باشم چون ياري تو ياري اسلام و مسلمين است، چون راه تو راه حسين و راه همه شهداي اسلام مي باشد. پروردگارا اکنون که پس از دو سال و اندي توفيق نصيبم کردي تا به جبهه بيايم از تو سپاسگذارم، اما خدايا اين شکر گذاري را خالص و بي ريا گردان و اکنون که در اين راه قدم بر مي دارم، نه براي انتقام بلکه براي خدا و قرآن است و هر تيري که به طرف دشمن نشانه روم بخاطر خداست و من خود آگاهانه اين راه را انتخاب نموده ام، راهي که امام انتخاب خويشتن نموده و من هم به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) و فرزند عزيزش خميني بت شکن لبيک گفته و نداي او را پاسخ گويم و اميدوارم خوني که از من ريخته مي شود در راه اسلام و مکتبم و پيروزي مستضعفان جهان باشد و حال که پس از اين انتظار توفيق آن فراهم گرديده.
حقيقت اينکه به نقطه اوج و تکامل، که همان شهادت در راه اسلام است، نزديک مي شوم و آرزويي که همه آروزهايم در او نهفته است را ستايش مي کنم که به من لياقت چنين کاري، همان جنگ با کفار است را داده و همانطور که دعا مي کردم دعايم را استمرار مي دهم شايد که مرا جزء شهداي اسلام قرار دهد و سخني با امت شهيد پرورمان و برادران عزيزم اي برادران من، امروز روزي است که خداوند همه ما را مورد امتحان الهي قرار داده و ما که مي گفتيم اي کاش ما در آن زمان با امام حسين(ع) بوديم و او را ياري مي کرديم و همراه او بوديم. برادران آن زمان حالا فرا رسيده بيايد تا دير نشده از اين فرصت استفاده کنيم و خدا را سپاسگذاريم که چنين موقعيتي به ما داده تا ما در راه قرآن و اسلام جهاد کنيم و چه کاري از اين بالاتر و ما همه امانتي هستيم از جانب خداوند متعال که هر آن خواهان اين امانت شد و در کمال مسرت و خوشحالي خود را تسليم کنيم و اگر اين امانتي را طوري در راه خدا تقديم کنيم که مورد قبل او باشد سعادتي است. اگر هم لياقت شهادت را داشته باشيم که افتخاريست خيلي بزرگ که اين افتخار کمتر نصيب همه کس مي شود.نصيحتي به پدرم و برادرم و خواهرم و ديگر دوستان، اگر من شهيد شدم که افتخاريست خيلي بزرگ براي شما و هم براي من هيچ ناراحت نباشيد، حتي گريه هم نکنيد. هر وقت به ياد من افتاديد و مي خواستي براي من گريه کني به ياد امام حسين(ع) و طفل شيرخوارش علي اصغر و ياران او بافتيد و به آنها گريه کنيد که آنها چطور در آن هواي داغ و سوزان کربلا مردانه جنگيدند و شهيد شدند و در پايان چند دعا مي کنيم. خدايا خدايا تو را به جان مهدي(عج) خميني را نگه دار. خدايا خدايا تو را به جان زهرا رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان. آمين
رضادهقانپور




خاطرات
فرزند شهيد:
يادم است يکروز بيمار شدم و در منزل ميهمان داشتيم، پدرم با ماشين اداره به منزل آمدند، گفتم حالم خوب نيست مرا دکتر ببريد، ايشان در حالي که دست مرا گرفته بودند با پاي پياده راه افتادند، در بين راه يکي از دوستان پدرم به ما برخورد مي کنند و به ايشان مي گويند ماشين که بود چرا پياده مي رويد. ايشان مي گويد: دوست ندارم از بيت المال در جهت رضايت فرزندم استفاده کنم.

سهراب صادقي:
يک روز زمستاني سردي بود، ساعت 7 صبح به محل کار مراجعه کردم، در حين انجام امورات اداري همسر معزز شهيد به اتاقم وارد شد، پس از سلام و احوالپرسي، ايشان را به نشستن تعارف کردم. من متوجه کسالتي در ايشان شدم، علت کسالت را جويا شدم در جواب فرمودن که از ديشب دندانم شديد درد گرفته و بايد به درمانگاه دندانپزشکي که در روستاي کهروئيه مي باشد جهت کشيدن دندانم مراجعه کنم، ولي چون تنها هستم برايم مشکل مي باشد و از طرفي آن روستا و درمانگاه را بلد نيستم و نمي دانم چه بايد بکنم و موقعيت مادي ما در آن روز خيلي شلوغ بود و اينجانب ضمن هماهنگي با مسئول اداره ايشان را نزد دندانپزشک بردم و دندانش را کشيد و مجدداً به خانه برگشتيم و من ايشان را در منزل تنها گذاشتم و به سر کار مراجعه کردم. بعد از من تعدادي از همکاران شهيد(کارمندان جهاد) جهت ديدار با همسر و فرزندان شهيد به منزل آنها مراجعه فرموده بودند و ايشان با توجه به ناراحتي که داشتند ابراز ناراحتي نکرده و از ميهمانان پذيرايي کرده بود . بعد از رفتن آنها لثه هايش خونريزي شديد پيدا کرده بودند و مجدد حالش به هم خورده بود. همان شب در عالم رويا ديدم که شهيد در سالن بنياد شهيد کنار درب اتاق مددکاري نشسته بودند و قند حبه مي کردند و خيلي خوشحال بودند و هيچ گونه آرام و قرار نداشت.
جلو رفتم و سلام کردم با خوشروئي و خنده جواب سلامم را داد. کنارش نشستم و از ايشان خواستم قند شکن را به من بدهد تا مابقي قندها را خورد کنم اما ايشان امتناع کرد و فرمود چون قرار است همسرم به ميهماني من بيايد و چند سالي است که با ايشان هيچگونه صحبت و نشست و برخاستي نداشتم، حالا نذر کرده ام که تمام کارهاي ميهماني اش را خودم انجام دهم و از داخل سالن بنياد تا جلوي درب رفت و آمد مي کرد و بر لبانش تبسم خاصي نقش بسته بود . من در همان عالم رويا به بيرون از اداره رفتم و هرجايي که مي رفتم عکس شهيد را مي ديدم که در دست فرزندانش مي باشد و گوشه خيابان نشسته اند .با خود تعجب کردم که جريان چيست؟ شهيد قند خورد مي کند و فرزندانش عکس شهيد را در دست گرفته و در خيابان حيران و سرگردان هستند. با اضطراب و پريشاني از خواب بيدار شدم يادداشتم که همسر شهيد حالش خوب نبوده و ممکن است حالش بدتر شده باشد. ساعت 2 از نصف شب بود و هيچ دسترسي به ايشان نداشتم صلوات به روح همه شهداء و شهيد مذکور فرستادم و مجدداً به خواب رفتم و باز هم ادامه خواب قبل را ديدم که سراسيمه از خواب بيدار شدم و تا زمان اذان صبح به خواب نرفتم. بعد از اينکه به حال آمدم به منزل همسر و فرزند شهيد رفتم و احوال همسر و فرزندان شهيد را جويا شدم که همسر ماجراي کسالت و پذيرايي از ميهمانها را برايم تعريف کرد و گفت که بعد از آن، تب شديدي تمام وجودم را گرفت و من ماجراي خوابم را براي همسر شهيد تعريف کردم و همسر شهيد ابراز مي کرد که در زمان حيات شهيد هر زمان که بيمار مي شدم ايشان يک رأس گوسفند جهت سلامتي ام نذر مي کردند و هم اکنون که کسالت دارم به احتمال زياد ايشان از وضع من با خبر و ناراحت مي باشند.

شهيد بزرگوار عشق عجيبي به امام حسين(ع) داشت و مي گفت من مسلمانم، آن موقع (در سال 61 هجري) نبودم و نتوانستم در راه امام حسين(ع) خدمت کنم اما حالا هستم و بايد از حق امام حسين(ع) دفاع کنم به همين روي شرکت در مراسم عزاداري امام حسين(ع) تأکيد زيادي داشت.

محمد برجي:
شهيد بزرگوار نه تنها با بي عدالتي و توزيع نابرابر کالا و خدمات در بين افراد مخالف بود بلکه در چگونگي توزيع و تحويل دادن آن به مردم هم سعي داشت که نظم و نوبت رعايت شود و حقوقي از کسي ضايع نگردد. يک نوبت جهاد سازندگي روغن موتور توزيع مي کرد من از دوستان بسيار نزديک ايشان بودم براي گرفتن روغن وارد صف توزيع شدم. عده اي از افراد روغن بدون نوبت مي خواستند، شهيد دهقانپور دست آنها را گرفته و مي گفت ببين اين فردي که اينجا توي صف ايستاده نزدکترين فرد به من است، اين از هر شخصي به من نزديکتر است ولي ببينيد که توي صف ايستاده است. او مي داند و شما هم بدانيد که محال است من بدون صف روغن توزيع کنم.

سهراب صادقي:
قبل از عمليات شهيد دهقانپور تا نزديکيهاي اذان صبح زير پتو، چراغ قوه و کتابي بدست داشت و با خداي خود راز و نياز مي کرد. نزديکيهاي صبح به او گفتم رضا جان کافي است . براي اينکه بتواني خوب عمل کني نياز به استراحت داري. رضا خيلي کوتاه گفت: من قول ميدهم اگر ده شب ديگر هم بيدار باشم نه شب و نه روز چرت نزنم و من ديگر کاري ندارم !!

همسر شهيد:
در آخرين سفر عصري تدارک شام ديد و همه فاميل را دعوت کرد من از يکي از دوستانش علت اين ضيافت را پرسيدم در جوابم گفت مي خواهد به جبهه برود.
من گفتم دو بچه شير خشکي داري، چکار مي کني؟ گفت: مهم نيست، احتمال دارد در اين سفر شهيد شوم.خيلي عکس العمل نشان ندهيد و مواظب کارهايتان باشيد. هميشه مي گفت من که شهيد نمي شوم و گناهکارم، اگر شهيد شدم سه روز بدن مرا در افتاب بگذاريد. شايد گناهانم پاک شود. البته جسدش 9 روز در جبهه ماند. و شب شهادتش نوحه سرايي کرده و گقته اگر شهيد شدم شير خشک به بچه هايم برسانيد.

فرزند شهيد:
حاج آقا پيش بين مسئول جهاد جيرفت مي گفت حدود 10 دقيقه مانده بود به شهادتش که بالاي خاک ريز بود و يک دفعه گفت: بچه ام الان شير خشک ندارد. گفتم از کجا فهميديد پاسخ داد چيزي از ذهنم گذشت و الهام شد.
يک بار مريض بودم مي خواست مرا به دکتر ببرد با اينکه ماشين داشتيم ولي پياده رفتيم که يکي از دوستانش ما را با ماشين برد و دوستش پرسيد ماشين که بود چرا پياده مي رفتيد؟ پدرم گفت که دوست ندارم از بيت المال براي فرزندانم استفاده کنم.

يکي از همرزمانش مي گفت:
ايشان زياد به جبهه مي رفت در آخرين سفر براي ايشان اجتماع عظيمي تشکيل شد ايشان را مثل دامادي به جبهه مي بردند ايشان شاد بود و گاهي در ماشين با من شوخي مي کردو موقع حرکت مي گفت امام را تنها نگذاريد .
غروب بود که گفتند زخمي شده است. اما آن حالت را نمي توانم توصيف نمايم.
در موقع عمليات نيرو ها را در مکانهاي مخصوص مستقر کردم به شهيد رضا گفتم تا موقعي که به شما اعلام نشده حرکت نکنيد. خودم جلوتر رفتم بعد از مدتي شهيد دهقانپور را در جلوي خودم ديدم به او گفتم رضا مگر نگفتم که بدون اجازه من نبايد استقرارت را ترک کني. گفت که دلم تاب نياورد آمدم جلو ببينم که اينجا چه خبر است. گفتم: جنگ. نان که تقسيم نمي کنند که تو هر لحظه که تصميم گرفتي هر کاري که خواستي انجام بدهي و شهيد رضا شروع کرد با لحن خودش معذرت خواستن و گفت چشم، من بر مي گردم. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کرمان ,
برچسب ها : دهقانپور , رضا ,
بازدید : 277
[ 1392/05/11 ] [ 1392/05/11 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 436 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,537 نفر
بازدید این ماه : 1,180 نفر
بازدید ماه قبل : 3,720 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک