فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

18 آبان1345 در شهر کرمان و در خانواده اي فقير پا به عرصه هستي گذاشت . دوران ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سر گذراند .در اين زمان پدر را به خاطر ابتلا به بيماري سرطان از دست داد و در کنار مادر رنجديده خود به زندگي فقرانه اش ادامه داد.در سال 1356 که يازده سال داشت ، در فعاليتهاي انقلابي عليه رژيم ستمگر شاه شرکت داشت.پخش اعلاميه ، نوار و کتابهاي امام در بين مردم وتلاش در جهت آگاه سازي آنها از ظلم وستم شاه بخشي از کارهاي ماندگار اين سردار ملي است. .
در سال 1357 به دليل اينکه تمام وقتش درگير مبارزه بود، ترک تحصيل کرد.بعد از پيروزي انقلاب فعاليتهاي خود را با ورود به بسيج گسترش داد .
با شروع جنگ تحميلي ، همراه با هداياي مردمي که به جبهه فرستاده مي شد پا به جبهه گذاشت و جزء رزمندگان اسلام در جبهه حضور شد .حضور اودر جبهه ادامه داشت تا اينکه در سال 1362 وارد سپاه شد .او علاوه بر حضور در عرصه جنگ ، در فعاليتهاي سياسي – مذهبي از جمله شرکت در گروه امر به معروف و نهي از منکر هم شرکت داشت .با آن که سن کمي داشت اما حضور در جنگ ؛بروز خصلتهاي بارزي چون مديريت ، تدبير ، مخلص و عاشق بودن ، شجاعت و روحيه دادن به بچه هاي رزمنده ، نفوذ کلام و جذابيت و بسياري از خصلتهاي ديگر او شد وتوانست خيلي زود جزء فرماندهان فعال جبهه جنگ شود .در عمليات بدر ، والفجر 8 ، کربلاي چهار شرکتي فعال و نقش آفرين داشت .علي سرانجام در عمليات کربلاي چهاردر 5 دي ماه سال 1365 پس از وارد کردن تلفات زياد به دشمن به شهادت رسيد.
علي در آن موقع 20 سال سن داشت و تازه چهار ماه از ازدواجش مي گذشت .در محور عملياتي جزيره ام الرصاص بر اثر برخورد ترکش خمپاره سرش مسافر آسمان شد .
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثار گران کرمان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد




وصيت نامه
(بسم ا... الرحمن الرحيم)
آنان که گفتند خدا و در راه خدا گفتن استقامت و صبر کردند و از طرف خداوند به آنها گفته مي شود نترسيد و غمگين نباشد، ملائکه خدا بر شما نازل مي شود و بشارت داده مي شود به آن بهشتي که خداوند به آن وعده نموده است. قرآن کريم
به نام خدا و براي خدا و به راه خدا و با ياد خدا(وصيت نامه خود را شروع مي کنم)
با سلام و درود بر منجي عالم بشريت و نائب بر حقش امام خميني و با سلام و درود به ارواح پاک طيبه شهداي اسلام از کربلاي امام حسين(ع) گرفته تا کربلاي ايران که با نثار جان خويش اسلام را زنده کردند. يعني کساني که زندگي زنده ما از مرگ آنهاست و با سلام به تمامي خانواده هاي شهداء که صبر را پيشه خود ساختند و با سلام و درود بر تمامي معلولين و مجروحين جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران که شهيدان زنده انقلابند.
در اين لحظات آخر عمر سرتا پا گناه و پشيماني، وصيت خود را مي نويسم و علم کامل دارم که در اين مأموريت شهيد و جان خود را به پروردگار بزرگ بايد تسليم نمايم انشا ا... .که خداوند متعال با رحمت و بزرگواري خود گناهان بيشمار اين بنده خطا کار را ببخشد انشاا... .
افتخار به رزمندگاني که جبهه هاي نبرد را با مناجات خويش و راز و نياز با محبوب خود عطرآگين نمودند.
در مورد قرآن سفارش زياد مي کنم(البته من کوچکتر از آن هستم که سفارش کنم) زيرا علي(ع) فرمودند (خيرکم من تعلم القرآن علمه) بهترين شما کساني هستند که قرآن را فرا گيرد و به ديگران نيز بياموزد.
اين انقلاب به گردن همه حق دارد خصوصاً" قشر جوان، زيرا در گذشته اين قشر به سوي فساد سرازير شده بود و قرآن و احکام قرآن و مسجد را فراموش کرده بود.
برادران، خواهران، پدران و مادران اسلام در نماز و روزه و گريه براي امام حسين (ع) خلاصه نمي شود، جهاد هم دارد بي تفاوت نباشيد و به پا خيزيد.
چند کلمه با همسنگران دوران تحصيلم بگويم
لو علم الناس ما في العام لطلبوه و لو سيفک امهج و خوض الحج (حضرت صادق(ع))
اگر مردم بدانندکه درعلم چه چيزهايي است هر آيينه آن را طلب مي کردند، گرچه به قيمت ريخته شدن خونها و فرو رفتن در گردابها باشد.
همسنگر مدارس بدان جبهه دانشگاه است فرصت را از دست نده، جبهه در حقيقت ره گشاي بهشت است و چشم ملکوتي جبهه را به بهشت الهي مي بندد. اين شعار نيست بلکه حقيقت است، نور خدا در جبهه متجلي است، گوش ملکوتي نغمه هاي دلرباي بهشت را مي شنود و چشم حقيقت بين، زيبائي هاي بهشت را در جبهه مشاهده مي کند.
همسنگر مدارس: اين سنگر را خوب محافظت کن، با پيشرفت خودت ثابت کن احتياج به مهندس، دکترا، اجانب شرق و غرب و غيره نداري و خود هم مي تواني تخصص پيدا کني. اگر که بخواهي(خواستن توانستن است) با انجمن اسلامي مدارس همکاري کنيد در بسيج دانش آموزي نيز فعاليت داشته باشيد. در هر زمينه اي که مي توانيد خدمت کنيد زيرا هر گامي را که براي رضاي خدا و براي دين اسلام بر مي داريد اجر و مزد آن کمتر از خون شهيدان نيست.
با هر نوع اختلاف و تفرقه افکني در مدارس جداً مبارزه کنيد و به اين صورت افراد را شناسايي و راهنمايي کنيد و اگر قابل هدايت نيستند از خود دور سازيد که همين عده قليل همانند رژيم منفور پهلوي در گوشت و پوست و استخوان شما نفوذ مي کنند و از راه دين و مذهب و تعطيلي مدارس و از راههايي که احساسات شما شديد باشد به شما ضربه ميزنند.
و اما سخني با پدر و مادر گرامي ام:
مقام مادر
مادر عزيز اميدوارم که سلام گرم و خالصانه فرزندت را قبل از شهادت که از کربلاي جنوب ايران نثارت مي کند را بگيري و همواره در پناه خدا ، راه خدا و بنده خوب خدا باشي. مادر جان تو همواره برايم مادري نمونه بودي، آنچنانکه هميشه آرزو مي کردم تا توفيقي بيابم و شرح حالت را به عنوان زني از زنان قهرمان بنويسم تا سرمشقي براي ديگران نيز باشد.
مادر مهربان تو شغل مادري و تربيت فرزندانت را به عنوان عبادتي بزرگ و تکليفي الهي مي دانستي و در قبال آن خود را در برابر خدا سخت مسئول ميديدي، تو گويي با تمام وجودت باور داشتي که اين سخن انبياء است که اگر يک بچه خوب به جامعه تحويل دهي آنچنان ارزشي دارد که نمي توان آن را توصيف نمود. به قول امام عزيز به اندازه تمام عالم ارزش دارد و به طور کلي سعادت جامعه به تربيت فرزندت بستگي دارد.
مادر عزيزم تو گويي با تمام حرکاتت، با تمام صبر و استقامتت در برابر انبوه مشکلات به تمامي مادران عالم درس مي دادي. اي مادران شما با يک دست گهواره فرزندانتان را تکان مي دهيد و با دست ديگر سرنوشت جهان بشريت را قلم ميزنيد. مادرم تو راز زندگي را به اين حقيقت يافته اي که بايد بنده خوب خدا و مجري احکام و تکاليف الهي بوده و اولي ترين و مهمترين تکليف را در تربيت فرزندانت مي دانستي که بايد براي اصلاح جامعه کار بنيادي کرد. بنيادي ترين کار براي زنان شغل مادريشان مي باشد. شغلي که در رديف شغل انبياء است و براي اين رسالت بزرگ منتظر نبودي تا حتماً ديگران شروع کنند تا تو نيز شروع کني بلکه مي گفتي هرکس بايد از خود شروع کند. در يک جمله ميگويم شما در حد وسيع و توان خود نشان داديد که چگونه مي توان پيرو حضرت فاطمه سلام ا... عليها بود.
مادر شما در پيشگاه حق تعالي خيلي خوب قرب و منزلت داريد، آنقدر در پيشگاه الهي مقامتان بلند است که خداي تبارک و تعالي اجازه نميدهد که حتي فرزندي با صداي بلند نسبت به والدينش سخن بگويد.
اي مادران و پدران در روز قيامت خدا همه را صدا ميزند (محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين) ولي اگر فرزندان شما را صدا نزند آيا اينطور خوب است. بر خانواده ها ننگ و عار است که در راه اسلام گام بر نداريم و دين خدا را ياري نکنيم. اين را هم تذکر بدهم اي اقوام و خويشاوندان من شايد در ذهنتان خطور کند اگر به جبهه نرفته بود کشته نمي شد، ولي من اين را مي گويم اگر در شهرمان هم بودم زماني که مرگ فرا مي رسيد هيچکس هيچ کاري نمي توانست انجام دهد. زيراعلي(ع) فرمودند: (ولا يمکن الفرار) و فرار از پيشگاه خدا غير ممکن است پس چه بهتر در راه معبود خويش(خدا) جان سپارم. خواهر و برادر و پدر گرامي نمازهايتان را در اول وقت بخوانيد و هرگز نماز را سبک نشماريد زيرا از حضرت امام صادق(ع) آمده است: هرگز به شفاعت ما نرسد آنکس که نماز را سبک بشمارد. خواهرم چند مدتي که در کرمان تحصيل مي کردم شما و شوهر مهربانتان تمامي امکانات زندگي و رفاهي تحصيلي را در اختيارم قرار داديد و من نتوانستم کوچکترين ذره اي لطفتان را جبران کنم. در طول زندگيم ضعفهايي نيز داشتم که شما مرا راهنمايي کرديد، از شما اميد عفو و بخشش دارم و از خداي بزرگ بخواهيد که قلم عفو بر گناهانم بکشد.
خواهرم سنگر مدارس را رها نکن و با تحصيلت خدمت ارزنده اي به جامعه اسلامي کنيد.
در وحله ي اول حجابت را رعايت کن و به ديگر دوستانت نيز سفارش کن که با حجاب اسلامي خود بر خون شهداي انقلاب ارج بگذارند. از فاطمه اينگونه خطاب است ارزنده ترين زينت زن حفظ حجاب است.
و اما اي خداي مهربان:
با اينکه همه جا بودي با اينکه در همه جاي طبيعت نشانه اي از تو بود، من شب و روز در خواب غفلت بودم، تمامي موجودات طبيعت در شب تو را تسبيح ميکنند ولي ما شب را به عيب جويي و غيبت ديگران مبادرت مي ورزيم. خدايا هيچ وقت من را با علما نديدي همه وقت خود را در غفلت و سرگرداني بسر برده ام.خدايا خودت در قرآن به حضرت محمد(ص) گفتي هيچ بنده اي را از در خانه ات مران.خودت گفتي که شما يک قدم در راه من برداريد من قدمها را براي شما باز مي کنم، ما هم آمديم براي نصرت و ياري دينت پس ما را قبول کن.اي امام زمان(عج) تو را به مادر پهلو شکسته ات سوگند مي دهم که ما را در جبهه ها ياري کن.اي حسين شهيد تو را به مادر سيلي خورده ات سوگند مي دهم که در شب عمليات به سراغمان بيا و کمکمان کن.اي زهرا: دخت پيامبر(ص) تو را به فرزندان شهيدت پيروزي ما را امضاء کن.
در آخر اگر از من حرکت غير اسلامي مشاهده کرديد ببخشيد و به بزرگواري خودتان حلالم کنيد. اگر اسير شدم که هرگز تن به ذلت و خواري و اسارت نخواهم داد و اگر مفقود شدم هيچ انتظار نداشته باشيد که برگردم زيرا در زمره اولياء الله خواهم مرد.
اي حبيب ابن مظاهر(پدرم) مگذار اسلحه من به زمين بيفتد. با برداشتن سلاحم روحم را شاد کن. بگذار همه بدانند ملت مسلمان ايران از بذل جان و فرزند خود هيچ واهمه اي ندارند و به هيچ فرد يا چيزي در مورد انقلاب بدبين نشويد زيرا اين راه را خودم انتخاب کرده ام، کسي به زور مرا نفرستاده. مادرم هميشه از شما شرمنده ام که با رفتن به خدمت سربازي نتوانستم لااقل ذره اي از اين همه زحمات شبانه روزيتان را جبران نمايم، اما قول ميدهم که با دعاي خير شما، به ياري خداوند هميشه در صراط مستقيم گام بردارم و سپس بندگي خدا را به نمايم و مسلماً از بزرگترين آرزوهاي شما درباره فرزندانت همين ميباشد.
مادر هميشه در مواقع مختلف عظمتها و ويژگيهاي شما به گونه اي مختلف برايم روشن شده است، اما اين بار به گونه اي عميقتر و پرمعناتر از قبل درخشان است.
مادر عزيزم: قبل از اينکه براي اولين بار توفيق آمدن به جبهه ها را بيابم هميشه افسوس مي خوردم که چرا خداوند اين سعادت را نصيب من نمي کند. حتماً شايستگي آن را ندارم، حتماً آن خلوص را بايد دارا شوم ندارم.
آري مادر براي اولين بار راهي جبهه شدم حاضر نبودي مرا با پول بيت المال ببرند و با آن همه عظمت و بزرگواريت مقداري پول برداشتي و به من دادي که کرايه راه جبهه و چيزهايي که در راه رفتن مورد نياز بود خريداري کنم. مي خواستي ثابت کني فرزندت را براي ياري دين خدا مي فرستي، ماديات خود را نثار اين راه کني من به وجود تو مادر عزيز افتخار مي کنم و هرچه در کتابهاي لغت گشتم کلمه اي پيدا ننمودم که بتواند مقام و عظمت تو را آنگونه که بايد و شايد در بر داشته و بزرگي تو را برساند. از اين جهت تو را به همان نام مادر خطاب مي کنم. زيرا اين کلمه کاخ منزلت و قدرت تو را تا عرش خداي تعالي بالا مي برد و به خوبي مي تواند معرف وجود و شخصيت تو باشد. تو آن گوهر پاکدانه اي هستي که خداوند به افراد بشر مي بخشد و زمين و آسمان را عطاء کرده و وقتي بازگرفت و زندگي هستي را از کف ربود. مادر در تمام دنيا هيچ چيز به عزيزي تو نمي رسد حتي جان هم نخواهد توانست مانند تو گرامي و محبوب باشد. زماني که مي انديشم ذرات وجودم همگي بر اثر رنجها و زحمات شبانه روزي تو پرورش يافته دلم مي لرزد که مبادا نتوانم يکي از ميليونها حقي را که بر گردن من داري اداء نموده و کوچکترين وظيفه خويش را نسبت به تو انجام دهم. در جهان عشق محبتهاي گوناگون وجود دارد که هر کدام آتشي است تا دل و جان را فروزان سازد وليکن هيچکدام به پاکي و صفاي مهرت نمي رسد، عشق و محبتي که در قلب تو وجود دارد لطف خدايي است و از قيد و بند همه آلايشها پاک است. مادر آيا کافي نيست تا اينجا بداني چقدر به تو علاقه مند بودم و تا چه اندازه دوستت داشتم، از اشتياق تو ديگر سخن بر نمي آيد و زبانم حرکت نمي کند. زين پس راز دلم را از نگاهم بخوان و براي آخرين بار مرا در آغوش بگير و باز مانند زمان کودکي پيشانيم را ببوس تا تمامي مشقتهاي زندگي را فراموش کنم. مادر اگر من پيش از تو بميرم چنان شادمان خواهم بود که سر از پا نمي شناسم زيرا در آن جهان در آرامش ابديت صفا و طراوت بهشتي را در ميان جلوه انوار ايزدي تو را خواهم ديد. زمانيکه رخت از اين جهان بربستي براي هميشه در آسمان در کنار يکديگر بسر خواهيم بود. ميدانم که در مرگ من خواهي گريست ولي بدان که با مرگ انسان به کمال ميرسد و تو در زندگيت مرا چنان پرورش دادي که به آساني به هدف اصلي بشريت که يعني جمال و کمال رسيده ام.
پدر گرامي اگر مي خواستي قطره اشکي براي من بريزي براي امام حسين(ع) بريز زيرا امام حسين(ع) گريه کن نداشت. آري پدر، امام حسين(ع) شب را از عمر سعد مهلت خواست نه يکروز بلکه يک شب زيرا مي خواست با معبود خويش در شب راز و نياز کند و بيشترين پيروزيهايي که رزمندگان در جبهه بدست آوردند از دعاهاي شب است.
آري برادر دعاهاي شب بيشتر مورد قبول خداوند مي باشد و خداوند درباره عظمت شب آنقدر سخن گفته که براي روز نگفته است. هرگاه خدا را خواستي بيابي او را مي تواني در دعاي شب به دست آوري. علي شفيعي






خاطرات
فاطمه کياني همسر شهيد:
اوايل ازدواجمان بود . يک شب از صداي دلنشين قرآن بيدار شدم . نور کم سويي به چشمم خورد .
از خودم پرسيدم : اين نور از کجاست ؟ بعد از مدتي متوجه شدم از چراغ قوه اي است که علي روشن کرده بود تا نماز شب بخواند ، چراغ بزرگتري را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بيدار شوم .علي خيلي به من احترام مي گذاشت .

علي اکبر خوشي :
هيچ گاه جنگ و جبهه را رها نکرد و سختيهاي آن را با جان و دل پذيرفت . در عمليات والفجر 8 در کارخانه نمک فاو آنقدر مانده بود که يک لايه نمک بر پوستش نشسته بود و با شوخي به بچه ها مي گفت "اگر نمک مي خواهيد من دارم "دستي بر موها و صورتش مي کشيد و نمک مي ريخت ، از بس با آب شور کارخانه وضو گرفته بود ، تمام دست و صورتش شوره بسته بود .او با اين وضع مشکل هم حاضر نبود وظيفه خود را زير پا بگذارد و براي آسايش خودش کار جبهه و جنگ را رها کند .

مادر شهيد :
بايد از کار او سر در مي آوردم . آن شب تا نماز تمام شد ،سريع بلند شدم ولي ازاو خبري نبود زودتر از آنچه تصور مي کردم رفته بود. ، قضيه را بايد مي فهميدم کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بود که غيبش زد . شب ديگر از راه رسيد نماز و عبادت . مصمم بودم بدانم علي کجا مي رود . طوري درصف نماز قرار گرفتم که جلوي من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بيرون از مسجد مي رود .در تاريکي کوچه اي رها مي شود و من هم ..... تا به خود مي آيم ، بر دوش او يک گوني مي بينم از کجا آورده بود نفهميدم کوچه ها را در تاريکي يکي پس از ديگري طي مي کند . هنوز متوجه من نشده بود .درب اولين منزل ايستاد گره گوني را باز کرد پلاستيکي را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در راکوبيد و سريع رفت در باز شد زني پلاستيک کنار در را برداشت به بيرون سرک کشيد و برگشت .
من به دنبالش راه افتادم ، دومين منزل ، سومين منزل و ..... وقتي گوني خالي شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسيدم منتظرش ماندم ، علي وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جايي رفته بودي : نه ...
مثل اينکه جايي رفته بودي ؟ با نگاهش مرا به سکوت وا داشت .
من جايي نبودم ، همين اطراف بودم ،فايده اي نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدايش تنها گذاشتم . کاري که بعضي شبها تکرار ميکرد .مي خواست همچنان مخفي بماند.

احمد نخعي:
پدر يکي از بچه بسيجي هايي که تازه به جبهه آمده بود و ديپلم هم داشت و اتفاقا دانشگاه هم قبول شده بود به اهواز آمده بود که پسرش را به خانه برگرداند .
عصباني بود اتفاقا علي متوجه شد ، به سراغ پدرش رفت ، او را متقاعد کرد که يک شب آنجا بماند تا پسرش را براي برگشتن راضي کند . آ ن شب علي با پدر آن بسيجي ساعت ها حرف زد به طوري که روز بعدنه تنها او مايل به برگرداندن پسرش نبود ، بلکه خودش هم تقاضا کرد در جبهه بماند .





آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
مصاحبه با شهيدعلي شفيعي
بنام خدا
هوا سرد بود و شيشه هاي ماشين بالا ، بخاري ماشين هم روشن ، پشت چراغ قرمز سه راه شمال جنوبي ايستاده بودم ، دور و برم رو نگاه مي کردم و تابلوها و تبليغات مغازه ها ، لوازم خانگي تلويزيون ماديران، يخچال ال جي ، امرسان، کرايه لباس عروس و سفره عقد ، حلقه نامزدي ................ يکدفعه تابلوي کاشي که عکس علي آقاي روي اون حک شده بود نظرم رو جلب کرد چشمهاي قشنگ علي آقا و چهره مظلومش و کلاه روي سر علي آقا ميخکوبم کرده بود چراغ سبز شده بود ولي من توي حال خودم بودم که با بوق ماشين هاي پشت سرم که خيلي هم عجله داشتند و شايد هم هر روز چندين بار از کنار اين تصاوير بدون اعتنا رد مي شوند از جا پريدم و به خودم آمدم ، حرکت کردم و اون طرف سه راه ايستادم ، راستش ديگه از دست دنيا خسته شده بودم ولي شنيده بودم که شهدا ء دنيا را سه طلافه کردند و رفتند ولي خوب چه جوري ،

وقتي عکس علي آقا رو ديدم فرصت را غنيمت شمردم و با خودم گفتم امروز بايد اين موضوع رو از علي آقا سوال کنم .
کنار عکس که رسيدم چمشهاي علي آقا رو که نگاه مي کردي مي تونستي بفهمي که علي آقا باهات حرفهاي زيادي داره نه با من ، با هر کسي که از کنار تابلو رد مي شه ولي ما هيچ کدوم به نگاههاي علي آقا توجهي نمي کنيم !!
توي چشماش زل زدم و گفتم سلام ، وقتي جواب سلاممو گرفتم ، پرسيدم علي آقا شنيدم که شهدا دنيا سه طلاقه کردن ، مي شه اين رو برام معني کني ؟
گفت : چرا من ؟!! شما مگه نهج البلاغه نمي خوني ؟ گفتم نهج البلاغه !! چ چرا مي خونم بعضي وقتا .
علي آقا گفت از جوابت معلومه که نهج البلاغه آقا هم مثل خودش غريبه !
چطور وقتي پشت اينترنت مي شيني ، همه چيز رو سرچ مي کني ، اخبار ورزشي ، عکس ، مقاله ، .... اون وقت نهج البلاغه رو سرچ نمي کني ؟
گفتم علي آقا شما اينارو از کجا مي دونيد ؟ زمان شما که اين چيزا نبود نه کامپيوتري نه ...
گفت : پس معلوم مي شه قرآن هم زياد نمي خواني ، آره ؟ آيه 169 سوره آل عمران که مي گه " و لا تحسبن الذين قتلو في سبيل ا... امواتا بل احيا ء عند ربهم يرزقون . مپنداريد کساني که در راه خدا کشته شده اند ، مرده اند ، بلکه زنده اند . در نزد خداوند روزي مي خورند "
گفتم : پس شما از همه چيز ما خبر دارين .
علي آقا گفت :آره عزيزم ، حالا برگرديم سر مو ضوع اصلي ، مو لا علي ( ع) د رخطبه ي 82 نهج البلاغه مي فرمايد " چگونه خانه ي دنيا را تو صيف کنم که ابتداي آن سختي و مشقت و پايان آن نابودي است ؟ در حلال دنيا حساب و در حرام آ ن عذاب است . کسي که ثروتمند گردد فريب مي خورد و آ ن کسي ک نياز مند باشد اندوهناک است و تلاش کننده دنيا به آن نرسد ، و به رها کننده آن روي آورد . کسي که با چشم بصيرت به آن بنگرد او را آگاهي بخشد و آن کس که چشم به دنبا ل دنيا دوزد کور دلش مي کند ."
خوب ما هم پيرو همين مکتبيم و شاگردان کلاس آقا امير المو منين (ع)
گفتم : علي آقا اين ها همه درست ، ولي مي گن شما شهدا ء افراد عجيب غريبي بودين ؟علي آقا گفت : اين حرفا چيه ؟ ما هم مثل شما زندگي مي کرديم ، بازي مي کرديم ، درس مي خونديم ، غذا مي خورديم ، ولي آره چيزي که بود اينه ، توي د نيا بوديم ولي با د نيا نبوديم .
گفتم : شايد زمان شما فرق مي کرد مي دوني چرا ؟ چون از مادرت شنيدم که اگرزني درکوچه بوداز خونه بيرون نمي رفتي تا اون زن رد بشه ! درسته ؟ گفت : بله ، گفتم حالا که اينطوري نيست توي فاميل که نگاه مي کني مي بيني زن و مرد به هم محرمند ، توي کوچه و خيابون و دانشگاه هم که انگار نه انگار ! اصلا ً معيار پوشش ، دستورات اسلام نيست ، هر خانمي بخواد مثل زمان شما پوشش داشته باشه ميگن امله . الان ديگه مي گن همه چيز مدرنيته شده ، اينترنت ، ماهواره ، کافي نت ، کافي شا پ ، کافه گلاسه ...
علي آقا گفت : ببين ، دين اسلام که بر پيامبر(ص) نازل دين کاملي بود و اين زمان و اون زمان نداره ، اگه تفاوتي هم بين رفتار ما و دستورات اسلام مي بيني به اين دليله که ما تغيير کرديم و از دستورات دين فاصله گرفتيم در حاليکه اين همون ديني است که به قلب پيامر نازل شده .
خوب علي آقا ، حالا که اون با لا نشستي و همه چيز رو مي بيني ، ماهارو چطور مي بيني ؟
به نظرت تونستيم با رفتارمون قدر دان خون شهدا باشيم ؟چي بگم ؟ داري مجبورم مي کني چيزايي را بگم که دوست ندارم به زبون بيارم .
مي دوني درسته که دفاع از آب و خاک وظيفه اي است که به عهده همه ي ماست اما فکر مي کني دليل دفاع ما چي بود ؟ يعني ما رفتيم جنگيديم و خون داديم که فقط دشمن رو بيرون کنيم و نذاريم خاکمون و سرزمينمون دست بيگانه ها بيفته يا نه چيزي فرا تر از اين ؟مي دوني يه سري چيز ا هست که گفتنش برام سخته اصلا ً بگو ببينم تو مي دوني ارزش چيه ؟
خوب معلومه ديگه شايد هر چيز بها دار و قيمتي و ..... نمي دونم ، يه چيزي تو اين مايه ها .
يکي از دلايل رفتن ما همين حفظ ارزشها بود که همه ي دستوررات اسلامي ارزش محسوب مي شوند مثلا ً دفاع از اسلام و قرآن ، ولايت يا دفاع از آب و خاک و ناموس ، احترام و ادب نسبت به ديگران ، عدم مزاحمت براي ديگران ، پاکدامني و عفا ف يا به زبون ساده تر همون رعايت حجاب و .... که همشو ن هم به تعبير تو بهادار و قيمتي هستن،حالا چقدر بين شماها رعايت مي شه و چقدر تونستين از اونا پاسداري کنين خداوند بهتر مي داند .
به عنوان مثا ل همون چيزهايي که خودت گفتي اين ها دهن کجي به ارزشهاست و ما هم ناظريم ، احساس مي کنيم که خونمون داره توسط بعضي افراد جامعه پايمال ميشه ،اصلاً بگذريم ، خوب ديگه چي ؟
علي آقا تابلوهاي تبليغاتي که توي شهر بيداد مي کنن ، کنار تابلوي تصوير شما تابلوي حلقه نامزدي با ارتفاع چند برابر تصوير شما علم شده و اين درخت هم که انگار مي خواسته با شاخ و برگش شما رو نوازش کنه ندونسته تصوير شما رو مدتي پشت خودش پنهون کرده بود ، نظر خودت چيه ؟
- حقيقت اينه که ما نيازي به اين نداريم که عکسمون توي کوچه و خيابون زده بشه ولي خوب جوونايي مثل شما که مي خوان گذشته افتخار آميز اين مردم و اجتماع رو در اذهانشون نگه دارن و دنبال زنده نگه داشتن مصاديق حافظين ارزش ها هستن اين کار رو پيگيري مي کنن .
- ولي مي دوني انگار ما ديگه کم کم داريم از يادها مي رويم ، بعضي دوستامون هم که پستي و ميزي و دنيايي ..... ولي يه چيز مهم تر از عکس ادامه دادن راه و روش ماست که همون يکرنگيها ، از خود گذشتگيها و کار براي رضايت خدا انجام دادن است .
-راستي علي آقا کي مسافرشدي ؟
سال 65 وقتي که حدوداً بيست سا ل داشتم ، يک ترکش نا قابل خمپاره خورد به پيشونيم و از ام الرصاص آسموني شدم .
بعد از آن که با علي آقا خد ا حافظي کردم ، به فکر فرورفتم با خودم گفتم اي کاش مسئو لين امرهم کمي بيشتر به فکر تابلوهاي شهدا باشند و مردم هم اي کاش همون قدري که به تابلوهاي تبليغاتي توجه مي کنند به اين تابلوها هم توجه کنند و اين قدر بي تفاوت از کنار آنها رد نشوند چون اگر همين افرادي که امروز عکسشون بعضي از تابلوهاي سطح شهر را مزين کرده است يک روزي نمي رفتند و در مقابل صدام و صداميان نمي جنگيدند و جون خودشون رو فدا نمي کردند امروز ما مي بايست به جاي همين تابلوهاي تبليغاتي که با خط فارسي خودمون نوشته شده تابلوهاي تبليغاتي و .... با خط عربي ، انگليسي و... يا هر چيز ديگري را مي ديديم همان جوري که زمان اشغال خرمشهر توسط عراقي ها روي در و ديوار و تابلوها نوشته بودند:" و جئنا لنبقي" ( آمده ايم تا بمانيم ) ! راستي نظر شما چيه ؟
منتظر حرفها، درد دلها و نظراتتان مي مانيم .
حميد رضا رستمي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کرمان ,
برچسب ها : شفيعي , علي ,
بازدید : 271
[ 1392/05/11 ] [ 1392/05/11 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,022 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,123 نفر
بازدید این ماه : 1,766 نفر
بازدید ماه قبل : 4,306 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک