فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در سال 1335 در« جوپار» کرمان متولد شد. او دوره ابتدائي را در جوپار و دوره راهنمايي را در کرمان به اتمام رسانيد. در سال اول نظري در مهرماه 1354 به علت اقدام بر عليه رژيم منفور پهلوي و نشر پيامهاي مذهبي و پخش اعلاميه و نوارهاي امام امت و همچنين آتش زدن دو مشروب فروشي و در مرحله آخر که وي با اسلحه بود، دستگير و به زندان رفت و بعد از يکسال محاکمه ، به اعدام محکوم شد .حکم مجازات او بعداً با يک درجه تخفيف به زندان ابد تقليل پيدا مي کند . تا روز 22 بهمن 1357 که تمام زندانيان سياسي به دست تواناي مردم مسلمان آزاد شدند، درست 40 ماه کامل در زندان حکومت شاهنشاهي به سر برده و در اين مدت که در زندان به سر مي برد شکنجه هاي فراوان ديده و آثا ر شکنجه بر بدن او مشاهده مي شد . بعد از آزادي از زندان وپيروزي انقلاب اسلامي ، با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت سپاه درآمد و مي توان او را از بانيان تشکيل سپاه در کرمان ناميد. پس از آن در مأموريتهاي مختلف واحد تحقيقات تعاون دادستاني و واحد تدارکات سپاه پاسداران که دلسوزانه و با کوشش فراوان به کار مشغول و مأموريتهاي محوله را با صداقت و دقت خاص مخصوص به خود انجام مي داد. از بدو شروع جنگ در کردستان جزو اولين داوطلباني بود که به مهاباد اعزام شد و در مدت 4 ماه با اشرار از خدا بي خبر و مخالف با اسلام و قرآن پيکار شبانه روزي داشت. در مهرماه سال 1359 از مهاباد به کرمان مراجعت و چون جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع شده بود بعد از مدت کوتاهي به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل اعزام شد. از آن تاريخ تا زمان شهادت 4/10/1365 به طور دائم و پيوسته در مأموريت جبهه بود و فقط در ايام مرخصي به ديدار خانواده اش به کرمان مي آمد . در تمام حمله ها شرکت فعال داشت.ا و در ميدان رزم آرام و قرار نداشت.
پيوسته در جبهه ودر تلاش و پيگير مستمر بود. زيرا او عاشق جبهه و جهاد در راه خداوند بود و خود را پيرو ولايت فقيه دانسته و حيات بعد از انقلاب خود را مرهون الطاف الهي مي دانست. ا و عقيده داشت که با يد از عمرخود در راه خداوند همت شايان نمود. پاسداري بسيار فروتن، خوش برخورد دوست داشتني، جدي و فعال بود و تنها هدفش خدمت به انقلاب اسلامي ايران و اجراي دستورات رهبر کبير انقلاب اسلامي حضرت آيت ا... العظمي خميني(ره) بود . چگونه خدمت کردن برايش مفهومي نداشت. در زندگي فردي بسيار باتقوي و قانع بود و بر اين محور زندگي مي کرد. او از غيبت، بي حجابي، دورويي و پست و مقام و کارهاي غير مذهبي بسيار متنفر بود و همگان را به تقوي و اجراي دستورات خداوند سفارش مي کرد. در مدت زماني که در واحد تعاوني سپاه کار مي کرد شبانه روزش را صرف رسيدگي به خانواده هاي معظم شهدا نموده و پيوسته به خانواده ها رسيدگي و از بچه هاي شهداء دلجويي مي نمود. مجروحي پيدا نمي شد که او با خبر شود و به ديدارش نرود و از او دلجويي نکند به طوريکه او را خادم شهدا و سردار جبهه ها مي ناميدند. ثمره زندگي او سه فرزند، دو پسر و يک دختر مي باشد که آرزو داشت آنها را چون زينب و حسين وار تربيت و بزرگ کند و اين آروز نيز در وصيتنامه او به خوبي آشکار است.ا و سرانجام در روز چهارم آذر ماه 1365 در عمليات کربلاي 4 و در منطقه شلمچه به آرزوي هميشگي اش که ديدار خدا بود رسيد و در مصاف با دشمن بعثي جانش را هديه به اسلام کرد و به ديدار دوست شتافت.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثار گران کرمان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد





خاطرات
فرزند شهيد:
کلاس اول دبيرستان بودم، خيلي دلم مي خواست که جايگاه پدرم را که در آن مکان شهيد شده بود را از نزديک ببينم. آن شب 2 رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم که جايگاه پدرم را ببينم ولي هرگز فراموش نمي کنم که آن شبي را که خداوند به آن زودي اين سعادت بزرگ را نصيبم کرد و جايگاه پدرم را ديدم. خواب ديدم که يک طرف خاکريز بود، سيمهاي خاردار بود و آب بود. انگار که شلمچه بود. طرف ديگر گنبد طلائي آقا امام رضا(ع) را مي ديدم اشک مي ريختم و با خودم مي گفتم اينجا کجاست که ديدم. در عالم خواب يک آقايي سفيد پوش دستم را گرفت و گفت: دخترم اينجا همان جايي است که پدرت به شهادت رسيده. از اين خاک به عنوان تبرک بردار و اين آقاي بزرگوار که من فقط صداي ايشان را مي شنيدم به من گفت که پدرت در يک ماشين آبي کنار شيشيه نشسته است والان از مقابل ما رد مي شود. اگر گريه کني ديگر بابايت را نمي بيني. دقيقاً ديدم که بابايم با چند نفر آقاي ديگر در ماشين نشسته اند و بابا کنار پنجره نشسته است ولي متأسفانه وقتي بابا را ديدم شروع کردم به گريه کردن و ديگر بابا را نديدم و آن آقاي بزرگوار گفت: دخترم گفتم که گريه نکن. وقتي من آن خواب را براي يکي از همرزمان پدرم تعريف کردم،ا و شروع کرد به گريه کردن و گفت: دخترم اين يک خواب نبوده بلکه يک روياي واقعي بوده، دقيقاً آن مکان، همان جايي بود که پدرت شهيد شده.

کلاس سوم راهنمايي بودم فردايش امتجان جغرافي داشتم، شب قبل از آنکه بخوابم به مادرم گفتم که شب ساعت 4 مرا از خواب بيدار کن. ديدم که مادرم شب مرا بيدار کرد و گفت: شيما بيدارشو بابايت بيدارت کرد و وقتي که از مادرم پرسيدم که چي شده مادرم گفت: در عالم خواب ديديم که پدرت آمد و به من گفت: فاطمه بيدار شو ساعت 4 است شيما را بيدار کن که درسش را بخواند. عجب شب خوبي بود و من از امتحان جغرافي ام نمره 19 آوردم.
خواهر شهيد:
به دليل عشق به شهادت در اوقات فراغت وقتي از مأموريت مي آمد به خانواده شهداء سرکشي مي کرد و فرزندان آنان را فرزندان خود مي دانست و با آنها بازي مي کرد. آقاي مظفري مي گويد روزي با شيخ بيگ به ديدار خانواده شهيدي رفته بوديم که دو تن از پسران وي شهيد شده بودند. او به قدري به پدر و مادر شهيدان آنجا مهرباني نمود که پدر شهيد گفت اي کاش دو پسر ديگر هم داشتم شهيد مي شدند و تو مي آمدي به ديدنم . او گفت: من هميشه به ديدن شما مي آيم. در انجام اين قبيل کارها شب و روز را نمي شناخت حتي وقتي با همسرش به ميهماني مي رفتند از او مي خواهد تا يادآوري کند چند شاخه آهن که همسر يکي از شهدا نياز دارد را تامين کند.

محمد مظفري :
ياد دارم زماني که شهيدان زيادي آورده بودند و من و شيخ بيگ و حاج آقا عزيزي در 24 ساعت حدود 130 شهيد رادر حالي که اشک مي ريختيم بدنهاي پاره پاره شان را تميز کرديم، گرچه ما گاهي خسته مي شديم اما شيخ بيگ خستگي ناپذير بود. بارها و بارها حالمان بهم مي خورد و بيرون مي آمديم اما او در حال اشک ريختن به کارش ادامه مي داد. اگر سنگي هم آنجا مي برديم زار مي زد ولي او تا کارش تمام نمي شد از اتاقک مخصوص شستشو بيرون نمي آمد حتي اگر تا نيمه شب هم به طول انجامد.

قبل از آخرين اعزام به سپاه رفت و با يک دست لباس نو برگشت که در ساک خود قرار داد و در جواب همسرش که مگر نه اينکه آنجا نبايد لباس سپاه را بپوشد، خنده اي کرد و گفت: اين دفعه بايد ببرم اين کفن من است!! او جدي مي گفت به سپاه هم که رفته بود گفته بود يک کفن تميز و دست نخورده مي خواهم. آنها مي گويند اينجا کفن نيست! پس مي گويد: ً يک دست لباس مي خواهم و اينها کفن من است . بدين ترتيب در لباس مقدس پاسداري از دين و ميهن شهيد شد.

علي رضايي :
ايشان در زندان بودند. قبل از انقلاب در زندان به دو دليل اذان مي گفتند، اول اينکه اذان شعار اسلام بود و هدف هم اين بود که شعار مقدس اسلام طنين انداز شود و به گوش ديگران برسد. هدف دوم انگيزه ي سياسي در برداشت که به زندانبانها و ساير زندانيان عادي نشان دهند که مسلمانند و جنايتکار نيستند. به همين دليل جلوي اذان گفتن آنها را مي گيرند و مي گويند اينجا مسجد نيست اما مبارزين ما اذان را شعار اسلام مي دانستند و مي گفتند اذان را همه جا چه در مسجد و چه در زندان بايد گفت.
آقاي علوي که همراه ايشان در زندان بودند ادامه مي دهد، شبهاي جمعه دعاي کميل مي خوانديم . او نگهباني مي داد و من هم که دعا را حفظ بودم مي خواندم. به هر حال مراسم دعا را برگزار مي کرديم و گاهي نيز دعاي توسل مي خوانديم که البته مأمورين مراسم را به هم مي ريختند و بچه هارا از جمله شيخ بيگ را تا مي خوردند، آنها را کتک مي زدند. ياد دارم که شيخ بيگ حتي ناله هم نمي کرد، افسوس هم نمي خورد و با روحيه اي بسيار عالي در حالي که پاهايش ورم کرده بود روبروي ما ايستاد و بدين ترتيب مأمورين ساواک را گيج کرده بود . گاهي آنها فکر مي کردند ديوانه است. حتي بعضي از دوستان مي گفتند اخلاص گاهي معناي ديوانگي دارد.

فرزندشهيد:
يک سال از شهادت پدرم مي گذشت. زمستان سردي بود. آبگرمکن خانه مان خراب شده بود و هيچکس را نداشتيم که آبگرمکن را درست کند . من و برادرانم کوچک بوديم، مادرم مي گفت: سه روز بود آب گرم نداشتيم و هوا خيلي سرد بود. صبح بود حدوداً ساعت 8 صبح بود که زنگ خانمان به صدا درآمد. دو نفر آقا بودند. گفتند: خانم شهيد شيخ بيگ ما از دوستان شهيد شيخ بيگ هستيم! به مادرم گفتند: حاج خانم چيزي از وسائل خانه تان خراب نشده است؟ مادر گفت: بله. آنها گفتند: آبگرکنتان خراب شده است!! مادرم گفت: بله و آن دو نفر گريه کردند و گفتند: ما ديشب شيخ بيگ را خواب ديديم که يک آچار فرانسه به دستش بود و خيلي ناراحت و غمگين بود. صدايش زديم و گفتيم که شيخ بيگ چي شده چرا ناراحتي!؟ گفت: بي معرفتها سه روز است که آبگرمکن خانه ما خراب شده، چرا سري به خانه ما نمي زنيد، دارم مي روم آبگرمکن را درست کنم که از خواب بيدار شديم.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کرمان ,
برچسب ها : شيخ بيگ , محمد ,
بازدید : 173
[ 1392/05/11 ] [ 1392/05/11 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 229 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,330 نفر
بازدید این ماه : 973 نفر
بازدید ماه قبل : 3,513 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک