فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

فرمانده گردان امام علي (ع)لشکر25کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)
سال 1342 ه ش آغاز قيام امام خميني بود ,نهضتي که او در آن سال شروع کرد 15سال بعد به آتش توفنده اي تبديل شد که نابودي بزرگترين فرعون کشورهاي اسلامي را در پي داشت. دراين سال در خانواده سهرابيان فرزندپسري به دنيا آمد که اورا علي اکبر ناميدند,علي اکبر فرزند اول خانواده سهرابيان بود.
علي اکبردوران کودکي را در دامان پر مهر و محبت پدر ومادر ش گذراند , هفت ساله که شد به مدرسه سعادت در سرخنکلاته رفت و پس از گذاراندن سالهاي تحصيلات ابتدايي به مدرسه راهنمايي شهيد محمد مقصودلو فعلي در همان روستا رفت.
علي اکبرروستايي بودو در کار کشاورزي فعال ورنج کش .زندگي در شرايط سخت باعث شده بود او شهامت و شجاعت را از کودکي در خانواده بياموزد.
سالهاي اول و دوم راهنمايي را مي گذراند که با امام خميني وافکار آزادي بخش او آشنا شد.علي اکبر همراه با دانش آموزان ديگراعتصاب کرد و وارد مبارزه ي آشکار با حکومت خودکامه پهلوي شد. علي اکبر يکي از پيشگامان مبارزات مردمي بر عليه حکومت شاهنشاهي درشهرستان گرگان بود.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي وبا تشکيل بسيج مردمي به فرمان امام خميني(ره) وارد اين نهاد شد وبه پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پرداخت.اودر در گيري هايي که گروهکهاي ضد مردم وضدانقلاب برعليه جمهوري اسلامي راه مي انداختند فعالانه شرکت مي کرد.
عاشق جبهه بود وماندن در پشت جبهه ودرس خواندن يا زندگي عادي را درحاليکه خاک کشورمان در اشغال متجاوزان بود,خيانت به اسلام وايران مي دانست.
در سال 1360 با افتخار لباس سبز پاسداري را برتن کرد و به جبهه رفت ,اودرجبهه با بمب هاي  شيميايي دشمن مصدوم شد اما مصدوميت وجراحات کوچکتر از آن بودند که کمترين خللي در اراده ي آهنين او ايجاد کنند.
چيزي از حضور علي اکبر در جبهه نمي گذشت که او به فرماندهي در واحدهاي رده پايين لشکر25کربلا منصوب شد,شهامت وشجاعت مثال زدني او در برخورد با دشمن مورد توجه فرماندهان قرار گرفت واورا در سطوح بالاتر فرماندهي اين لشکر منصوب کردند.
روزي که علي اکبر به فرماندهي محور عملياتي لشکر25کربلا منصوب شد,تجارب گرانبهايي از حضور تاثيرگذارش در جبهه ها داشت.
از غرور چيزي نمي دانست و بسيار خوش برخورد بود , خنده هيچ گاه از لبهايش دور نمي شد و عاشق ائمه (ع)بود.ا و پيروي ازپيامبرو خاندان پيامبر را افتخار مي دانست و در تمام مجالس عزاداري سرور آزادگان جهان امام حسين (ع) شرکت مي کرد .
در مرحله آخري که در مرخصي بود ومي خواست به جبهه برود, چند گوني برنج و چندقوطي روغن را به خانه آورد ,همه خوشحال شدندکه او قصد ازدواج دارد و اسباب آن را مهيا مي کنداما علي اکبربه ميدان جنگ رفت .
روزي که او به جبهه مي رفت محرم بود بود و جبهه و جنگ  عطر وبوي محرم داشت
وشيعيان علي ابن ابي طالب هنوز داغدار شهادت امام حسين (ع)وياران وفادار اوبودند وعطروبوي صفر ورحلت جانگداز رسول الله(ص) وائمه هنوز به مشام مي رسيد که خبر شهادت علي اکبر را آوردند .
مادرش مي گويد:با شنيدن خبر شهادتش ياد زحماتي که برايمان کشيده بود و برنج ها و روغن ها يي که خريده بود ,افتادم ما به چه چيزي فکر مي کرديم واو به چه چيزي گويا او به نيت شهادت و به قصد اينکه خانواده براي مراسم او مشکلي نداشته باشند اين بار هم نيز پيش دستي کرده بود.
بار بربست ، به گردش نرسيديم و برفت
او با افتخار آخرين لحظات عمرش را در سنگر عشق گذراند و با فريادهاي الله اکبرخود خدا را صدا زد تا عاقبت جواب خود را شنيد و با ترکش هايي که به بدن و سرش اثابت کرد به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد




خاطرات
مادر شهيد:
علي اکبر که به دنيا آمد بود براي من به گونه اي خاص بود . چهره ي يک يک مرد بزرگ  را تداعي  مي کرد , انگار از همان ابتدا کمک خدا وامام زمان را درتربيت اومي ديدم. در دوران ابتدايي وقتي از مدرسه به خانه مي آمد هميشه اين شعر را با خود زمزمه مي کرد مي گفت:
« من يک مسلمانم, اصول دين را مي دانم , اصول دين پنج بود, دانستنش گنج بود» .
او دوران راهنمايي را مي گذراند که انقلاب شد با همان سن کم همراه و گام به گام مردم به راهپيمايي مي رفت .  بعد از انقلاب فعاليت خود را از بسيج مردمي شروع کرد و بعد وارد سپاه شد.چند بار به منطفه رفت و در همان دوران بود که علي اکبر شيميايي از نوع عصبي شد . وقتي علي اکبر به مرخصي آمد و سرو وضع درستي نداشت از او پرسيدم مادر چي شده؟ گفت : مادر جان چيزي نشده سرما خوردگي جزئي دارم .  بعد از مدتي برگه مرخصي و پرونده هايش را ديدم که در آن نوشته شده بود علي اکبر شيميايي است .  علي اکبر چند روزي استراحت کرد ولي طاقت نياورد و دوباره در  به جبهه رفت , هر چه از او خواستم که به منطقه نرود گوش نکرد ,گفتم علي اکبر ابراهيم جبهه رفته است تو نرو, گفت : ابراهيم به راهش خودش رفته من هم وظيفه دارم که بروم .  بعد از سه تا چهار ماه علي اکبر دوباره از منطقه آمد . به او گفتم: مادر جان وقتي تو و علي رضا و ابراهيم نبوديد من نمي توانستم آب بخورم, نمي توانستم غذا بخورم . هميشه در فکر شما بودم. علي اکبر گفت: مادر جان ديگر غصه نخور من تا يک ماه پيش تو هستم .  اما دو روز بعد دوباره به منطقه رفت . کاري در منطقه برايش پيش آمده بود و بايد مي رفت .  او رفت و 3 ماه از آمدنش خبري نبود. او به همه مرخصي مي داد ولي مي گفت خودش بايد در منطقه باشد چون به وجودش نياز است .  هر وفت نامه اي از آنها مي رسيد من خيلي خوشحال بودم چون از آنها خبري به دستم مي رسيد.  و خدا را شکر مي کردم چون سه تا از پسرهاي من ( علي اکبر، علي رضا و ابراهيم ) در جبهه بودند و من هميشه نگران حال آنها بودم. بيشتر وقتها در خواب علي اکبر را مي ديدم که دردستش ميوه و شيريني دارد و به طرف من مي آمد اما هر چه مي آيد به من نمي رسد. با خود مي گفتم خدايا علي اکبر که نامه اش تازه رسيده پس اين خيالات براي چيست ؟ يک روز وقتي پدر علي اکبر به خانه آمد, گفتم پول محصول را براي عروسي بچه ها بگذاريم . هيچي نگفت علي اکبر شهيد شده بود. بند دلم پاره شد ,گفتم بريم ستاد، با هم رفتيم ستاد ولي ستاد بسته بود. از آنجا رفتيم سپاه و گفتيم از بچه هاي ما چه خبري داريد . گفتند: به ابراهيم و علي رضا زنگ زده ايم و با علي اکبر نتوانستيم ارتباط بر قرار کنيم . شما صبج شنبه بياييد . صبح شنبه ابراهيم از منطقه آمد. به ابراهيم گفتم: مادر از علي رضا و علي اکبر چه خبر؟گفت: من از آنها خبر ندارم. من با لشکر آمدم و مريض احوال بود . ولي از حرفهاي ابراهيم فهميدم که همديگر را قبلاً ديده اند ولي به من چيزي نمي گويند . وقتي ديدم ابراهيم دارد همه جا را مرتب مي کند و آب و جارو مي کند ,گفتم: ابراهيم جان چي شده ؟گفت: مادر جان هيچي همينجوري دارم اينجا را مرتب مي کنم . حوالي ظهر بود که علي رضا آمده بود و من رفته بودم بيرون ، وقتي آمدم ديدم که جلوي در حياط حجله بسته بودند . علي رضا را ديدم و از او پرسيدم . عليرضا چي شده؟ گفت : مادر جان علي اکبر شهيد شده است .  



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : سهرابيان , علي اکبر ,
بازدید : 225
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,061 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,162 نفر
بازدید این ماه : 3,805 نفر
بازدید ماه قبل : 6,345 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک