فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

خاطرات
مادرشهيد:
به سپاه رفت و لباس گرفت و چون جثه کوچکي داشت لباسها اندازه او نبود و خودش لباسها را تنگ کرد و هنگام سوار شدن در اتوبوس براي اعزام به جبهه جثه کوچک او در بين جمعيت جلب توجه مي کرد . من با ديدن اين صحنه گريه کردم . از جبهه نامه نوشت که چرا آن روز گريه کردي؟ اگر مي خواهي که من به مرخصي بيايم بايد زينب وار باشي. در آن شبي که مرتضي تصادف کرد من خواب ديدم که در حرم امام رضا (ع)هستم و وقتي دستم به ضريح رسيد چراغ هاي ضريح خاموش شدند .
حدود يک هفته بود که از شهادت مرتضي و همسرش گذشته بود و مي خواستند شهدا را تشييع کنند . پيش من نگفتند که آنها شهيد شده اند. از حرکات آنها متوجه شدم که اتفاقي براي مرتضي و خديجه افتاده است و به آنها گفتم از خدا مي خواهم که اين هديه ناقابل را که در راه خدا از دست داده ام قبول کند .پس از چند روز زهرا را با آمبولانس به خانه آوردند .
زهرا 5/3 ساله بود و تصميم گرفتيم او را به مجلس عزاي پدر و مادرش نياوريم و شهيد به خواب ما آمد که زهرا پردل و جرأت است او را به مجلس بياوريد و اين شد که او را به مجلس آورديم .
زهرا نيمه شبي بعد از ديدن خواب بيدار شد و شروع به گريه کرد .  گفت: در خواب ديدم که پدرم گفته : من و مادرت پيش خدا رفتيم دخترم از اين پس زن عمو مادرت و عمو پدرت است .
و با اين سخنان عمو و زن عمويش و همه ما شروع به گريه کرديم. پدر ش گفت : بعد
از شهادت مرتضي روزي به خانه اش رفتم , دخترش نيز با ما به آنجا آمد و عروسکي را با خود به منزل ما آورد , آن روز مشغول خوردن ناهار بسيار لذيذي بوديم که يکدفعه زهرا عروسک را سر سفره آورد و گفت آقا جان مي داني اين عروسک را براي چه آوردم ؟ مي خواهم هر وقت بابا و مامان از اهواز آمدند نشان آنها بدهم .وقتي اين کلمه را گفت, گويي مرتضي و همسرش همين الآن شهيد شده اند و غذا در کام همه تلخ شد . و همه اهل خانه شروع به گريه کردند و منقلب شدند .
بعد از شهادت مرتضي عده اي از همرزمان جبهه او براي عرض تسليت نزد ما آمدند و گفتند که شهيد در جبهه مشغول خواندن دعاي کميل بوديم ,مرتضي از ميان جمعيت بلند شد و به گوشه اي رفت و بسيار گريست و به فرمانده گفته تمام خواسته من شهادت در راه خداست و اين شهادت براي من به تحقق نمي پيوندد مگر اينکه با همسرم خديجه ساورچيني با هم به شهادت برسيم و تمام آرزوي من شهادت در راه خداست .

شبي خواب ديدم که در صحرايي هستم و گردنبندي در گردن من است و دو نفر مأمور شدند که گردنبند را از گردن من باز کنند و ببرند , زهرا در آغوش مادر شوهرش بود و بالاخره آن دو نفر گردنبند را از گردن من باز کردند .
 صبح آن روز با خواهر شوهرم به خانه مرتضي رفتيم و ناهار را در آنجا خورديم و بعد از ناهار مرا جدا کرد و گفت دخترت را مي خواهم ببرم و با هم شهيد شويم , تو مادر شهيد مي شوي . من به او گفتم : شوخي مي کني . گفت: نه مگر نه اينکه در اين راه به هر نحوي کشته شوي شهيد هستي . خلاصه ما در اين ماموريت هر دو شهيد مي شويم .
بعد از آن قرار شد که مرتضي ما را با ماشين خود به روستاي نوچمن ببرد . به او گفتم که به امامزاده برويم تا من قبر شهدا را زيارت کنم . به من گفت: خودت سه روز ديگر به اينجا خواهي آمد .

مادر خانم مرتضي و مادر شهيده خديجه ساورچيني :
دخترم زماني که به مدرسه مي رفت از انتظامات مصلي بود و به خانواده شهدا سر مي زد .کوچکتر که بود پياده مي رفت و کرايه تاکسي و پول توجيبي خود را جمع و به خانواده هاي کم بضاعت کمک مي کرد .
من هم با او همکاري مي کردم و تعدادي مايحتاج زندگي را به او مي دادم تا به خانه چند فقير که هميشه سر مي زد ببرد . گاهگاهي مرا با خود به خانه اين افراد مي برد و مي گفت مي خواهم شما مطمئن شويد که من در چه راهي قدم مي گذارم و به همکلاسي خود که وضع مالي خوبي نداشت کمک مي کرد . اصلاً دروغ نمي گفت و غيبت نمي کرد .
آنقدر در زندگي پاک و بي آلايش بود که من هميشه دعا مي کردم که خدايا به او همسري عطا کن که مثل خودش پاک و بي ريا باشد .
مرتضي در جبهه با برادر من همسنگر بودند و بنا به شناختي که برادرم از او داشت ما راضي شديم که دخترمان با مرتضي ازدواج کند . موقع خواستگاري مرتضي جبهه بود و بعد از اينکه از جبهه آمد , به او گفتند که ما به خواستگاري خاهر زاده آقاي بروگردي رفتيم و قرار ازدواج شما را با ايشان گذاشتيم .
مرتضي به منزل ما آمد از قضا ما نبوديم و به مشهد رفته بوديم و مرتضي به گرگان بر گشت که در جاده همديگر را ديديم و به شوهرم گفتم فکر کنم آن پاسدار داماد توست از ماشين پياده شديم و او را به منزل برگرانديم .
با وجود اينکه در جبهه کمرش دچار ناراحتي شده بود هميشه با کمال ادب و تواضع در حضور ما مي نشست در سلام گفتن سبقت مي گرفت و علاقه زيادي به همسرش داشت . هنگامي که همسرش زهرا حامله بود لباسهايش را خودش مي شست و دخترم هميشه در نماز دعا مي کرد که اگر قرار است روزي مرتضي شهيد شود من دوست دارم با او بميرم .
همسنگرهايش مي گفتند : داماد شما در شبهاي جمعه سخنراني مي کرد و هنگام دعاي کميل بسيار اشک مي ريخت و گريه مي کرد .
بچه ها با او شوخي مي کردند که مرتضي تو در خط مقدم  جبهه هستي چرا شهيد نمي شوي و او در جواب مي گفت: خواسته من اين است که با همسرم شهيد شوم و بالاخره روزي زنگ زدند به مرتضي وگفتند :شما مأموريت داريد به طرف اهواز حرکت کنيد .
 هنگامي به روستا نزديک شديم خطاب به همسرش گفت : خديجه با پدر و مادر و روستايت خداحافظي کن .
اين دو همچون شب زنده داران نيمه هاي شب از خواب بيدار شده و نماز شب مي خواندند و مشغول راز و نياز مي شدند .

از افتخارات ماست که زهرا شفا يافته بي بي دو عالم است. مرتضي از مخلصين حضرت امام ( ره ) بود و مي گفت بعد از امام زندگي ارزشي ندارد . من از خداي بزرگ مي خواهم من را به معشوق دامادم ملحق کند . به روستا رفت و گفت اين آخرين ديدار من است گويي به وي الهام شده که ديگر بر نمي گردد و ازآنجا به روستاي سفيد چال رفت که اکثر شهداي منطقه در آنجا دفن هستند .پاسي از شب گذشته بود که به آنجا رسيد وبه قبور  شهدا رفت و از آنجا به گرگان آمد وبا اهل خانواده خداحافظي کرد , خداحافظي ويژه اي . کليد خانه اش را به برادرش داد و گفت شايد ديگر بر نگردم وبه تهران به سمت حرم مطهر امام (ره)رفتند و خداحافظي ويژه اي با امام کردند و از آنجا به سمت جبهه حرکت کردند و در محدوده اراک تصادف کردند و اين حادثه برايشان اتفاق افتاد .
در امانت داري خيلي محتاط بود .هنگام رفتن به جبهه به مغازه دوستش مي رود تا از او پول قرض کند و حدود چند قدم جلوتر مي رود با خودش فکر مي کند و ندايي در درون او را ملامت مي کند که ((‌ مرتضي تو که بر نمي گردي )) بر مي گردد و پول را به صاحب مغازه پس دهد و مي گويد من که برنمي گردم و فرداي قيامت مديون تو مي شوم .


 زهرا تنها يادگار شهيد مرتضي رئيسي و شهيده خديجه ساورچيني :
شقايق سرخ من ,سلام پدر؛ ديرگاهي است که به سوي دوست سفر کرده اي اما از درون قاب کوچکي به من لبخند مي زني و با نگاهت نوازشم مي کني . اي شقايق سرخ من مي خواهم برايت از روزهايي که مي خواستم هزاران لبخند بزنم ولي برلبهايم نيامد بگويم. بگويم که بغض سالها بي تو بودن مرا مي آزارد گر چه زخمهاي سينه ات را هر شب چون کابوسي مي بينم ولي با افتخار فرياد مي زنم :من فرزند اسطوره ي پروازم . پدرم وقتي تو رفتي دلم گرفت آخر با تو مي شد به پيشوانه صنوبر ها رفت و پرستوها را تا دياري دور بدرقه کرد .با تو مي شد تا آن سوي پرچين دلها پيچيده و عشق خدايي را زيباتر ديد با تو دلم چه آرامش غريبي داشت بگو اي مسافر نازنينم براي ديدن تو بايد از کدام کوچه گذشت ؟!

شيخ موسي رئيسي, پدر شهيد:
 نوشته هاي بسيار زيبا دارد . بزرگترين افتخار شهيد اين بود که يکي از ارادتمندان و فداييان امام ( ره ) بود . بعد از شهادت دست نوشته هايي از شهيد پيدا شده که خطاب به دخترش به جامانده است.
اگر کسي اورا نمي شناخت هرگز باور نمي کرد که با فرمانده گردان مهندسي روبرو است. ما اهل دنيا از فرماندهان لشکر همان تصور را داريم که در فيلم هاي سينمائي ديده ايم اما فرمانده هان سپاه اسلام امروز همه آن معيارها را در هم ريخته اند و تواضع را معيار خود قرار داده اند.
راه شا خون حيات را در سرتاسر پيکره مقاومت مي دواند و جبهه حق را زنده نگه مي دارد. امروز صبح خورشيد از افق دستهاي جهادگراني طلوع کرده است که همه شب را بيدار بوده و پل را ترميم کرده اند مرتضي و همسرش نزديکي هاي اراک به لقاءاله پيوستند و به شهادت رسيدند و زهرا دخترشان 5/99 درصد ضربه مغزي شد و در بيمارستان شهيد شريعتي بستري شد و بعد از 8 شبانه روز از بستر بلند شد و گفت مرا به خانه ببريد .

مادر شهيد :
مرتضي در حدود 16 – 15 سالگي قصد رفتن به جبهه را داشت . پدرش کاروان به مکه مي برد و من سرپرست خانواده بودم . مرتضي به من گفت: مادر جان مي خواهم به جبهه بروم .به او گفتم : چرا زماني که پدرت بود از او اجازه نگرفتي . من به تو اجازه نمي دهم چون تو امانتي پيش من .
يک شب قلم و کاغذي را در دست داشت به من گفت به من امضاء بده به او گفتم به تو اجازه نمي دهم . شب هنگامي که من خواب بودم انگشت مرا خودکاري کرد و مي خواست اثر انگشتم را روز کاغذ بگذارد که من بيدار شدم و به او گفتم تو قصد اين را داري که امضاء تقلبي از من بگيري .من فردا به سپاه مي آيم و موضوع را با آنها در ميان مي گذارم و مرتضي گفت مادرم به آنجا نيا و آبرويم را حفظ کن . آن شب تا صبح نخوابيد و در خانه راه مي رفت و صبح به او گفتم قلم و کاغذ را بياور تا امضاء کنم بسيار شادمان شد و در پوست خود نمي گنجيد .


آثار باقي مانده از شهيد
بسمه تعالي
زهرا, اي دختر عزيزم, اي قلب پر محبت من ؛تو براي من سرمايه بزرگي هستي. وقتي که تو را مي بينم ناراحت هستم و تو اي کبوتر زيبا و قشنگ من وقتي تو در جلوي من راه مي روي به من احساس غرور دست مي دهد و به خودم مي بالم و افتخار مي کنم و خداي بزرگ را شکر مي گويم و به خدا عرض مي کنم :من فقط به احترام حضرت زهرا و به احترام رسول گرامي و اميرالمومنين نامت را زهرا گذاشتم و هميشه سعي مي کردم شما را راضي نگه دارم و تو را خوشحال مي کردم .
خدايا به مظلوميت حضرت زهرا دختر مرا به من و خانواده ام ببخش و او را حفظ کن و به راه راست هدايت کن و عاقبتش راهم ختم به خير کن .کسي که دوستار هميشگي توست .    پدرت مرتضي رئيسي

بسمه تعالي
خدمت سرور گرامي وهمسر عزيزم
 احتراماً با عرض ادب و ارادتمندي و قلبي مملو از عشق به لقاء الله.
آرزوي آن دارم خداوند وجود مبارک شما را از جميع بليات محفوظ و در پناه ائمه اطهار حفظ فرمايد انشاالله.
عزيزم     هجرت من به خاطر حفظ ناموس اسلام و پياده کردن محتواي قرآن و برافراشتن پرچم لااله الا الله و ادامه دادن راه حقيقي شهداي اسلام است.
وظيفه خود دانستم در اين لحظات حساس به نداي"هل من ناصر ينصرني "حسين زمان لبيک گفته و در رکاب امام با دشمنان اسلام وبه خاطر حفظ ناموس بجنگيم ...
شرف و عزّت و شخصيت و امنيت ما مرهون جنگ است. اين وظيفه ماست براي ريشه کن کردن کفر و فقر و فساد و فحشاء و ظلم بپاخيزيم ,مردانه بجنگيم و مظلومان را براي هميشه از بردگي نجات دهيم . آري براي عقايد مي جنگيم در قابوس اسلام سازش با کفر معني ندارد . طي وعده قرآن پيروزي از آن ماست.
ان حزب الله هم المفلحون.
در اين مکان مقدس و ملکوتي ,رزمندگان پروانه وار چو عاشق در پي معشوق گم کرده مي گردند,تو گوئي جز مهدي عج چيز ديگري مطرح نيست.
اي کاش بوديد و اين صحنه نوراني و روحاني و الهي را مي ديديد ,چه صفائي و هوائي و دنياي ديگري ؛چه فيضي از اين بالاتر عشق به لقاالله.
بانمازهاي شب, الهي العفو و دعاهاي يا مهدي يا مهدي رزمندگان, ديگر خودي وجود ندارد جزء الله.
عزيزم هر چند کيلومترها راه با هم دوريم ولي مطمئن باشيد قلباً با هم و هميشه به ياد شما و به ياد آن الفاظ شيرين و خاطرات فراموش نشدني و به ياد آن مهر و محبت و علاقه هاي متقابل ناگسستني هستم .
وعده ي ما کربلا ,به اميد تحقق پيدا کردن تمام آن يادها ,وعده ها و آرزوي و ايده آل مان انشاالله.                                            همسرت مرتضي رئيسي


بسمه تعالي
حمد و سپاس بي حد و فراوان نثار بارگاه قدس صانعي را سزاست که منشان ز شأن در انشا ءو بيان آن عاجزند. ثنا و ستايش سزاواران خدائي که نوابغ روزگار از رسيدن به کفه او خسته و ناتوان گرديده اند.
درود بي حد و نهايت به روان شمع مجلس رسالت ,محور عالم انسانيت, آفتاب فلک جلالت ,مشتري چرخ سعادت, قطب گردون سيادت, مدار جهان کمال, حقيقت شمس فلک نبوت يعني حضرت محمدمصطفي (ص) و به روان وصي و برادرش آن مهر آسمان حقيقت و ولايت و يازده فرزند آن بزرگوار که ستارگان درخشان روزگار و آفتاب هاي نورافشان پروردگار مي باشند .
 سلام بر نائب مهدي عصاره خشم مستضعفان جهان, قلب تپند مسلمانان, روح قدس ,شرف انسانيت وجوانمردي يعني روح الله خميني بت شکن و هزاران لعنت بر دشمنان آنان که راهزنان طريق انسانيت و دزدان حقيقتند. با آرزوي بقاي عمر طولاني براي فرمانده کل قوا وبا آرزوي سلامتي کامل مجروحين و معلولين و با آرزوي آزادي اسيران جنگي و به اميد پيروزي کامل رزمندگان و با سلام به روان پاک و مطهر طيبه شهداي گمنام نامه نا قابل خويش را از پايگاهي که هزاران مجروح و معلول واسير گمنام به جاي گزارده است شروع ميکنم.
خدمت همسر عزيز و گرامي خودم سلام عليکم
احتراماً با عرض ادب و اردتمندي و قلبي مملو از عشق به لقاءالله آرزوي آن دارم خداوند وجود مبارک شما را از جميع بليات محفوظ و در پناه ائمه اطهار حفظ فرمايد انشاالله . همسرعزيز, نامه پر از مهر و محبت شما يکي چند روز گذشته و يکي امروز به دستم رسيدکه از رسيدن نامه خيلي خوشحال شدم . وقت جواب نوشتن آن را نداشتم و امشب که ساعت يازده وچهل وپنج دقيقه شب مي باشد, دارم براي شما نامه مي نويسم. اميدوارم که مرا ببخشيد . يکماه ديگر گواهينامه را به من مي دهند. همه چيز تکميل مي باشد ولي دارند کنترل مي کنند .خبر دادند امتحانات را داده ايد ولي نمي دانم چه کرده اي بد يا خوب. انشاالله در نبود من توانسته باشي درسهاي خودت را خوانده باشي و موفق شويد. عزيزم هر چند کيلومتر ها با تو فاصه دارم ولي اميدوارم که اين نامه ناقابل که هزاران کيلومتر را طي مي کند و چندين شهر را پشت سر مي گذارد تا به شما همسر عزيزم برسد ,بپذيري. راستي دوست علي وهادي يک دفعه به اينجا آمدند و جانشين قبلي سپاه بندرترکمن که الآن مسئول عمليات گرگان مي باشد اينجا بوده است و رفت  ديگر وقت شما را نمي گيرم و شما را به خدا مي سپارم براي همه از قول من سلام برسان . خداحافظ .پايان نامه ساعت 10 دقيقه به 12 شب     11 / 10 / 63 مرتضي رئيسي

محضرمبارک همسر محترم سلام عليکم
اميد است در ظل توجهات ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف از جميع بليات و مصائب روزگار محفوظ و در مقابل همه آنها صبر و استقامت لازم را از خود نشان دهيد . خديجه جان يگانه آرزويم از خداوند منان اين است که بتوانيم با هم از اين مزرعه الهي بهترين و بيشترين بهره را ببريم و بتوانيم در روز ميعاد يعني روز رسيدگي اعمال بشريت ,يعني روز غداً حساب  بلا عمل ,در محضر الله و مقربين خداوند بزرگ که همان پيامبران و امامان و شهيدان راه خدا هستند رو سياه نباشيم که در اين مزرعه الهي بهترين ياران خدا مثل سرور شهيدان امام حسين سلام الله و زينب سلام الله و ديگر امامان و پيامبران که جان خود را فدا نموده اند تا انسانها بتوانند با اتخاذ اين راه به سعادت و کمال برسند .
 خديجه ,همسر عزيزم امروز روزي است که ما قدرت و توانائي کار و تلاش  در راه خداوندبزرگ را داريم و فردا که گذشت ديگر دير شده است .من ارزشي در خدمت عاجزانه مي بينم که دعايم نمائيد تا بتوانم وظايف خطير الهي را در اين هجرت و جهاد في سبيل الله انجام دهم و صبر و استقامت لازم را از خود نشان دهم و تا بتوانم رضاي الله را حاصل و پايان مرگم شهادت در راه او باشد. آمين يا رب العالمين .
پس از تقديم عرض سلام به محضر مبارک شما امدوارم که به ياري خدا خوب و خوش باشيد و اگر از احوالات اينجانب همسر خود مرتضي رئيسي را خواسته باشيد به ياري خداخوب هستم .مي بخشيد که در اين مدت براي شما نامه نداده ام چون اگر حقيقت را بخواهيد حالش را نداشتم انشاالله که مي بخشيد ولي در عوض تلفن هر روز يا يک  روز در ميان مي زدم در اين مدتي که از مرخصي آمده ام کارهاي زيادي داشته ام يکي از آن کارها اين بوده است که با فرماندهان لشکر مهران رفته ايم براي سرکشي وبازديد خط وقتي به مهران رسيديم به ما خبر داده اند که فردا عراق مي خواد از اين محور حمله کند, به قدري خوشحال شدم که ديگر حد نداشت. به خط رفتيم هر چه منتظر مانده ايم نيامدند و بعد از سه روز بازديد از خطها برگشتم به اهواز . شهادت دو سه نفر از دوستانم که ازفرماندهان تيپ بوده اند را به محضر شما تسليت عرض مي کنم .
بچه در چه حال مي باشد انشاالله که شما را اذيت نمي کند و درس خودت راهم مي خواني که در نامه بعدي از بچه ام برايم بگو ,خيلي دوستش دارم .درسهاي خودت را هم بخوان که چه قبول شدي و چه نشدي امسال ديگر آخرين سال تحصيل حضرت عالي مي باشد. ديگر در رابطه با حجاب سفارش نمي کنم خيلي مواظب خودت باش همانطوري که چادر سر مي کني مواظب باش وقتي چادر را جابجا مي کني موهاي سرت مشخص نشود. حتماً کار کمتر کن, چيزهاي سنگين بلند نکن, راه بيش از خد نرو, شوخي زياد نکن مخصوصاً در اين ايام مبارک رمضان که روزه داريد .کمي دعا کن ,براي بچه ما دعا کن. ديگر بيش از حد مزاحم نمي شوم و شما و ديگران را به خداي بزرگ مي سپارم التماس دعا دارم .
براي پدر و مادر سلام مي رسانم .براي پدر ومادر شما سلام مي رسانم براي حوريه و خورشيد و سکينه سلام مي رسانم .براي کليه فاميلان و آشنايان سلام مي رسانم .
در ضمن امضاي خودم را عوض نموده ام .
اين ماه مبارک رمضان را به شما تبريک عرض مي کنم ولي ماه رمضان هنوز به اين طرفها نيامده است . حتماً برايم دعا کنيد بنده امسال سومين سال است که به جهت حضور در جبهه روزه نگرفته ام نمي دانم خدا آن دنيا چه معامله اي با من مي کند ,خدا مي داند .
خواهي که در جهان در اقبال تو باشد         خواهان کسي باش که خواهان تو باشد
من که در سن جواني زه جانم سير شدم    صورتم گرچه جوان است ولي پير شدم
                                                                          همسرت مرتضي رئيسي

بسمه تعالي
بسمه تعالي
با سلام و درود بي کران به محضر مبارک حضرت مهدي و نائب بر حقش امام خميني و با سلام بر شهداي به خون خفته اسلام و با سلام و درود بر رزمندگان جبهه هاي حق عليه باطل و با سلام بر معلولين و مجروحين و جانبازان و اسراي جنگ تحميلي و با سلام بر خانواده هاي مظلوم شهدا و با سلام به محضر مبارک شما همسر عزيز و گرانقدر .
پس از تقديم سلام به خدمت شما اميدوارم که حال شما خوب و خوش باشد و هيچ گونه ناراحتي در زندگي خود نداشته باشيد . اگر حالي از اين بنده حقير خدا را خواسته باشيد به ياري خدا خوب و خوش هستم. همسر عزيز من در مورخه 21 / 9 / 63 به پايگاه رسيدم ,برايم ناراحت نباشيد. راستي شب گذشته تلفن زدم منزل دايي  گفتند برادر تان به دنيا آمد, به شما تبريک مي گويم و اميد دارم که اين برادرت هم انشاالله يکي از سربازان امام زمان باشد و ديگر اينکه درسهاي خود را بخوان و به هيچ وجه برايم ناراحت نباش, من از خدا براي  شما آرزوي موفقيت مي کنم و شمائي که در اين دنيا زحمات و مشکلات و ناراحتي زياد مي بينيد انشاالله در آن دنيا در بهشت برين خواهيد بود .
همسر عزيزم برادر تقوي فعلاً به مرخصي رفته است البته با خانواده هم رفته است فعلاً کمي بوي عمليات مي آيد و از اول برج بعدي آماده باش مي خورد و منطقه عملياتي مشخص شده است و حتماً در دل خودت بمانداين کلمات به کسي هم نگو. راستي ديروز به لشکر نصر رفته ام و خبر آقا حسين را گرفتم ,گفتند رفته به مرخصي من هم براي شما دعا مي کنم و تو هم دعا کن چون خبري از آمدن من نيست .
در نامه اي که برايم مي نويسي اسم برادرت را هم بنويس انشاالله اين را از بقيه بهتر تربيت کند از قول من براي همه دوستان و آشنايان و فاميلان سلام برسان .
راستي زن دائي شما گفت چرا خانه ما نيامده اي پس ما فاميل نيستيم و خيلي ناراحت شد ديگر مزاحم اوقات شريف شما نمي شوم و شما را به خدا مي سپارم .
                                                              مرتضي رئيسي

   
بنام خداوند بخشنده مهربان
با سلام ودرود بي کران بر پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد بن عبدالله خاتم پامبران و سلام و درود بي پايان بر دخت گرامي آن پيامبر حضرت فاطمه اين بزرگ بانوي اسلام و سلام و درود بي کران بر جانشين پامبر اکرم, حضرت اميرالمومنين علي (ع) اين شير مرد اسلام که با شمشير خود اسلام را سربلند و جان تازه بخشيده است ,و بردو فرزند بزرگوار اين امام ,حضرت امام حسن و حضرت امام حسين که هريک در راه اسلام فداکاري فراوان و سپس به گونه اي به شهادت رسيده اند .
سلام و درود بي کران بر حضرت مهدي صاحب الزمان که انشاالله به همين زودي خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد وسلام و درود بر نائب بر حقش حضرت امام خميني اين پير جماران که در حالي به فرياد ملت عزيز ما رسيده است که تندباد سردي از غرب و شرق به طرف ما در حرکت بود.برايمان پناهگاه ساخت و ما را از اين تند باد نجات داد و سلام و درود بي کران به روح پر فتوح شهداي اسلام که با ايثار و از خود گذشتگي نهال اسلام را آبياري نموده اند .
 سلام و درود بي کران بر معلولين و مجروحين و اسراي اسلام و سلام و درود بي کران بر خانواده هاي محترم شهدا ,معلولين و مجروحين و اسراء همچنين سلام گرم بر خانواده رزمندگان اسلام و سلام و درود بي پايان برشما خانواده محترم .
پس از تقديم عرض سلام ,سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم که به ياري خداوند خوب و خوش باشيد .اگر حال و احوالات اينجانب مرتضي ,همسرت را خواسته باشيد به ياري خداوند خوب و خوش هستم. من در منطقه اهواز ,محور عملياتي خيبر در منطقه کوشک و پاسگاه زيد هستم . حدود 15 روز از مأموريت ما مي گذرد که از اينجا نمي گذارند بيايم چون به وجود من در جبهه احتياج است به همين دليل معلوم نيست کي بيايم ,شايد اگر عمليات نشود تا 25روز الي يک ماه ديگر به مرخصي بيايم انشاالله اين عمليات ,عمليات آخر ما است .کساني که مي خواهند برايم نامه بنويسند تا به حال نامه اي از طرف  من نيامده است براي تمامي شما سلام مي رسانم اگر که کم مي نويسم وقت ندارم و اينجا کارزياد است انشاالله خداوند قبول کند اعمال ما را عيد شما مبارک.همسرت مرتضي

بسمه تعالي
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و به نام الله يار و مددکار مستضعفان و به نام الله که در اين جهان فاني موجوداتي را فرستاده است که زندگي کنند که از جمله آنها ملائکه ها هستند که براي عبادت و حيوانات براي توليد مثل و انسان براي هر دو آنها يعني هم براي عبادت و هم براي توليد مثل آفريده اند و به نام الله که بهشت و جهنم را خلق کرده است و به نام الله که قيامتي را بپاداشت که بعد از فاني شدن اين جهان تمام انسانها به آن صحراي محشر رفته و محاکمه خواهند شد, آنهايي که ذره اي کار نيک کرده اند ويا ذره اي کار بد کرده اند به سزاي خودشان خواهند رسيد .
به نام الله که براي هدايت جامعه پيامبراني و همچنين اماماني را فرستاد که تبليغ براي اسلام کنند و انسانها را آزاد خلق کرده است وبه نام الله که وسايل رفاهي را براي انسانها آفريده است به ياد مجروحين و معلولين و اسرا و با سلام بر شما همسر عزيز و مهربان خانم خديجه .پس از عرض سلام  سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و اگر حالي از همسر خويش مرتضي رئيسي را خواسته باشيد به ياري خدا خوب و خوش هستم و امروز که اولين روز  ماه مبارک رمضان است به شما تبريک مي گويم و براي شما آرزوي موفقيت مي کنم و از شما مي خواهم که از اين ماه استفاده کنيد و جهاد اکبر را به نحو احسن انجام دهيد. از شما مي خواهم که هميشه در زندگي خود به ياد حديث پيامبر اکرم که حجت الاسلام نورمفيدي گفته اند را هميشه و هيچ وقت از ياد نبري و در زندگي خود صبر داشته باشيد و جزو صابرين باشيد . از تو مي خواهم که در روز ده دقيقه حداقل به فکر قيامت باشيد...                          همسرت مرتضي


        بسمه تعالي
يتيم حسني تو , مه انجمني تو , عقيق يمني تو , گل ياسمني تو
افسوس عروسي تو از کينه عزا شد             خون سرت از بهر تو افسوس حنا شد
اي واي عروس تو دراين دشت جدا شد         افتاده چرا بي کس و دور از وطني تو
عموي تو از داغ تو گرديده جگر خون        در خيمه عروس تو شده والد مجنون
گرديده دو چشمش ز غم هجر توجيحون       آن قاسم نيکو سپهر تني تو
پايمال شده جسم تو از سم ستوران             نرم است تنت از ستم غرقه عدوان
در خون شدي اي قاسم من بهر چه غلطان    اقتاده چنين روي زمين بيکفني تو

بچه ها دعا کنيد بابا بياد                  بابا از سفر کربلا بياد
کربلا رفته که سوغات بياره             اگر صدام ستمگر بذاره
عکس بابا را تو کوچه ها زدند          حلقه دورش همه بچه ها زدند
دورعکسش گل لاله ميزدند             رفيقهاي بابا ناله مي زدند
بچه ها بزرگ ميشن برمي گيرند      تفنگ بابا را در بر مي گيرند
سينه دشمن و نشون مي کنند            از آنها انتقام خون مي گيريد

چه شهيدايي که دست    پا و پيکر ندارند
مثل آقاشون حسين رأس بدن سر ندارند
چه شهيداني که دل به     محبت بلا مي دند
چه شهيداني که بوي عطر کربلا ميدند

يه شهيد ميآد که مثل گل بر افروخته شده
يک شهيد ميآد سر تا پايش همه سوخته شده
يک شهيد ميآد که انگارداره لبخند مي زند
توي لباي خاموشش صداي يبن الحسنه
يه شهيد مياد که نامه اش براي همسر آمده
خودش از نامه اي که    نوشته زودتر آمده
يک شهيد مياد که دستانش برادين فدا شده
مثل دستهاي علمدار حسين جدا شده       

چه بهر سرخي که بوي خون مياد همش
عوض گل برامون نعش جوان مياد همش
هي بهم نگيم چرا شهدامون گشته زياد
اينقدر شهيد ميديم تا آقامون مهدي بياد
چه شهيداني که همه     ذکر خدا بر لبشان
قربون زمزمه وحال نمازشبشون
چه شهيداني هنوزخاک نشده پيکرهاشون
الهي من بميرم براي دل مادرشان

به محضر مقدمش برو سلام ما رسان
به پيشگاه حضرتش پيام ما نما بيان
کنار خيمه حسين زمعرفت ز سوز جان
به ايست و با ادب بگو    سلام گرم جبهه را
ايا حسين تشنه لب ايا عزيز فاطمه
به راهت آمده ايم بدون هيچ واهمه
مطيع امر رهبريم  که واجب است بر همه
به ياورت روح خدانموده ايم اقتدا

 کاروان حسين به کربلا مي رود
اي کاروان که مي روي شکسته دل به کربلا
ببر به محضر حسين    خبر ز کربلاي ما
به نور چشم فاطمه عزيز مصطفي بگو
به جان نثار راه حق شهيد نينوا بگو
به غرقه خون تشنه لب    به عاشق خدا بگو
به آنکه از براي دين سرش شد از بدن جدا
به آنکه خيمگاه عشق    به وادي بلند زده
به آنکه ناصران دين به هر زمان ندا زده
ميان خون خويشتن به عشق دست و پازده
به آنکه زد به ماه خون  نداي الوفا زده


مادر صاحب الزمان فاطمه يا فاطمه 2
اي گل گلشن زنان فاطمه يا فاطمه 2
ايران شده کربلا فاطمه يا فاطمه 2
چه زود از بهر علي فاطمه جان 2
چه زود رخ نموده اي زه من نهان 2
قدم خميده زين ستم 2 چه نوجوان
زه ظلم جور امتان فاطمه يا فاطمه 2
مادر صاحب الزمان فاطمه يا فاطمه 2
عصمت کبري خدا فاطمه يا فاطمه 2
در آرزوي کربلا 2  فاطمه يا فاطمه
اي گلشن زنان فاطمه يا فاطمه
به خانه علي چه رنجا که نديدي تو 2
از دشمنان من چه تعنه ها شنيدي تو
چه زود سايره من از قفس پريدي تو
به سوي گلشن زنان فاطمه يا فاطمه
نظر به جبهه ها نما فاطمه يا فاطمه




 سرود عاشقان خدا
 سوي ديار عاشقان    رو به خدا مي رويم
بهر والاي عشق او     به کربلا مي رويم
گرفته ايم جان بکف نثار جانان کنيم             هستي خود به راه حق يکسره قربان کنيم
جان سر وجود خود فداي قرآن کنيم              ما به جوار کبريا با شهدا مي رويم
فرشته خود گشته ز قيدها رسته ايم              ز لطف بي کران حق هميشه دل بسته ايم
ز ما گسسته و به دوست پيوسته ايم            بهر نجات قدس با عشق رضا مي رويم
جبهه اسلامي ما ز نور حق روشن است       ظلمت و خوف را همه در سپه دشمن است
بيم ز لشکر خدا در دل اهريمني است            چو ما به فرماندهي روح خدامي رويم
سنگر مردان خدا سنگر دين خداست             در دل شب منور است ذکر نماز و دعا
منظره هاي آن ببين چه صحنه کربلاست       حسينيان آمده اند به نينواي رويم
به کربلا ما بيا برادرم کن گذر                   ولوله ي مبارزان شور دليران نگر
ناله نيمه هاي شب سوز دعاي سحر             بپرس از اين برادران بگو کجا مي روند
يکي نشسته گوشه اي خدا خدا مي کند             به رهبر و امام خود زجان دعا مي کند
که ما به قربانگاه حق رو به من مي رويم       بهر والاي عشق او به کربلا مي رويم
منتظريم کي شب جمله فرا مي رسد              امر ز فرماندهي کل قوا مي رسد
دهي که رمز يا علي به گوش ما مي رسد     پي نبرد خسم خود چو شيره مي رويم
وصيتي کرده به من عزيز همسنگرم            که من شهيد اگر شدم بگو تو به مادرم
طلب نمايد از خدا سلامت رهبرم                 گريه مکن مادر من با رفقا ميرويم
 سوي ديار عاشقان    رو به خدا مي رويم
 بهر والاي عشق او     به کربلا ميرويم
   

سرود شهيد
لاله خونين من اي تازه جوانم شهيد تازه جوانم
غرقه به خون بي کفنم روح روانم شهيد روح روانم
 تا تو شدي در ره دين عازم پيکار شهيد عازم پيکار
 ياد تو بوديم همه شب روح فداکار شهيد روح فداکار
 بودي عزيزم تو مرا مونس غمخوار شهيد مونس غمخوار
 هجر تو افسرده دلم  ورد زبانم شهيد ورد زبانم
 در ره اسلام شدي عازم ميدان شهيد عازم ميدان
 تا کني اي مونس جان ياري قرآن شهيد ياري قرآن
 در دلت عشق خدا جلوه ايمان شهيد جلوه ايمان
 داغ غمت برده زمن تاب و توانم شهيد تاب وتوانم
 صوت مناجات تو شد در دل سنگر خدا در دل سنگر
 آه جگر سوز تو اي تشنه کوثر خدا تشنه کوثر
 همسفران را شود باز ميسر خدا باز ميسر
 کشته شدي درچه مکان آه ندانم شهيد آه ندانم
 آه دگر نشوم آن زمزمه هايت شهيد زمزمه هايت
 خواندن قرآن تو وسوز دعايت شهيد سوز دعايت
  نو گل پر پر شده ام جان به فدايت شهيد جان به فدايت
 کرده فراغ تو دگر سير زبانم شهيد سيرزبانم
  گر چه من اي تازه جوان خسته و پيرم عزيز خسته و پيرم
 آرزويم هست که همچون تو بميرم عزيز چون تو بميرم
اسلحه رزم تو در دست بگيرم شهيد دست بگيرم
کشته صد پاره ام اي تازه جوانم شهيد تازه جوانم
گشتي شهيد در ره حق روح روانم عزيز روح روانم

 سرود سرباز
سرباز سرافرازم من سر بر کف و جانبازم من        
تا خطه خرمشهر خصم است درسنگر خودبمانم
يک لحظه به جا ننشينم تا هست به پيکر جانم       
اين مرکب پيروزي را تا کربلا مي رانم
در اوج شور حسيني هر لحظه به پروازم من       
بايد به شکست دشمن به قيمت جان کوشيدن
تا دادن سر جنگيدن جام شهادت نوشيدن              
چون جوشش کارون در دجله فرات جوشيدن
از چنگ عدو خونين شهر بايد که ها سازم من       
با نام علي مي رزمم امداد از او مي خواهم
من نصرت حق بر باطل زان نام نکو مي خواهم       
پيروز سپاه اسلام نابود عدو مي خواهم
تا نام تجاوزگر را از صفحه براندازم من           
در جبهه حق عليه باطل هنگامه بپا خواهم کرد
زان بانک رساي تکبيرا کنده فضا خواهم کرد       
هر حمله بسوي دشمن با ياد خدا خواهم کرد
با آتش گرم سلاحم جان عدو بگدازم من           
در راه هدف جانبازم از دادن جان خشنودم
چون از همه دلخواهي ها مشتاق شهادت بودم           
بي عشق شهادت در سر لحظه اي نمي آسودم
چون فاتح اين پيکارم مي بالم مي نازم من           
دل از همه جا ببريدم با اهل خدا پيوستم
چون راه حقيقت ديدم از قيد علايق رستم           
من راه علي اکبر را مبناي شهادت ديدم
همه ماندن جاويدان را در فيض شهادت ديدم       
آغاز شهادت را من آغاز ولادت ديدم
با شوق شعف جانم را اينگونه فدا سازم من           
بايد به شکست دشمن با قيمت جان کوشيدن
تا دادن سر جنگيدن جام شهادت نوشيدن           
چون جوشش کارون در شب به خون خودجوشيدن
از چنگ عدو خونين شهر بايد که رها سازم من       
سرباز فداکارم من سر بر کف جانبازم من
               
اين جبهه اسلام است دل شور دگر دارد
حقا که بر اين محفل الله   نظر دارد
شو عازم اين سامان تا عشق و صفا ببيني       
در بزم فداکاران خوش روح وفا ببيني
روشن دل هر عاشقي از نور خدا ببيني       
آن کس بود ز ما دوراست  زينجا چه خبر دارد
اين ليله معراج است يا خود شب عاشورا       
آواي مناجات است هر گوشه اين صحرا
برگوش رسد بانگ يا سيدي يا مولا       
خوش حالت عرفاني هنگام سحر دارد
خوش زمزمه ي قرآن آيد ز دل سنگر       
انوار خداوندي تا بيده بر اين لشکر
يکسر همه جا ن بر کف بگذشته ز جان و سر
رو سوي خدا هرکس با ديده تر دارد
آهنگ جگرسوزي بر گوش رسد امشب       
از ناله جانکاهش دل شور زند امشب
جان را به سوي جانان مجذوب کند امشب       
رزمنده حق گوئي رو سوي صفا دارد
اين جبهه اسلام است دل شور دگر دارد       
آواي دعا خيزد از سنگر خونبارد
جائي که همي بارد خوف از در ديوارست       
از سر برد هوشان صوت و خوش گفتارش
خوش نغمه جان بخشي با اشک بصر دارد       
گوئي که توئي يا رب آگاه ز احوالم
در راه تو بگذشتم از هستي اموالم           
ده عمر تو رهبر را تا بر سر اطفالم
رو سوي خدا هرکس با ديده تر دارد
                         
 شهيدان
اي از سفر بر گشتگان  کو شهيدان ما        
کجا شدن غرق به خون دوستان شما
گويند يکي زان کشته ها به بدن سر نداشت   
زان ديگري بي دست و پا به زمين سرگذاشت
همچون شهيدان حسين بر صف کربلا       
بودند آن رزمندگان ياوران حسين
آن آرزومندان بودند عاشقان حسين       
در اعتلاي دين حق جانشان شد فدا
از خونشان گلزار دين آبياري شده           
اسلام از اين خونهاي پاک پايداري شده
ايثار کردند جان خويش با درود و سلام        
کردند وصيت هاي خويش با درود و سلام
رواست به ما اين چنين داده بودند پيام       
بهر امام خود کنند از دل جان دعا
کردند وصيت نامه ها سر به سر شور حال       
هريک براي امتحان رهنماي کمال
گرچه نيستند اما شدند جاودان کشته ها       
آنجا رسيدن معرفت عشق انفاقشان
با آنکه بگذشتند زه شوق از سر جانشان       
صد آفرين زين معرفت مرحبا زين صفا
                     
سرود  آمل
درود ما برشهداي آمل                   به مردمان با وفاي آمل
دشمن دين بس که خيانت نمود        مناطق از هر سو جنايت نمود
مبارزه بر جمع امت نمود              غرقه به خون شد کربلاي آمل
شهادت جان بر کفان مبارک         شهادت اسلاميان مبارک
منافقان به خانه تان آمدند               به شهر و آشيانتان آمدند
خيانت خود را نشان دادند              شد سيل خون در کوچه هاي آمل
منافقان به قتل و عام ملت              مردم به اتحاداوج همت
تبريک عالم بر امام امت              از مسلمين با وفاي آمل   
صد آفرين به پيروان قرآن             دل حق شکوفا شده نور ايمان
صبرت شده بر دشمنان ايران          چونکه گره شد مشتهاي آمل
رزمندگان در مرزو جبهه پيروز     منافقان همواره آتش افروز
داغ عزيزان است سخت و جانسوز    امت شدند هم صداي آمل
تبريک ما بر مادران آمل              بشارت بر مردمان آمل
هم تسليت به خواهران آمل            در جشن و شادي عزاي آمل
طاغوت و شيطان صفتان بدانند      هر فکر خاصي را ز سر برانند
حاکم واقعي مستضعفينند               تأثير دارد ناله هاي آمل
           
 گريه مکن مادر
شيون مکن مادر در مرگ خونبارم               بگذر ز من ديگر شوق خدا دارم
مادر زآن سو بين اين لشکر شيطان                 گشته هجوم آور بر ملت ايران
بايد به پا خيزيم در رزم نادانان                      امر خدا باشد بر وقت بيدار است
بنگر تو اي مادر نوباره ي زهرا                    گرديد گرفتار اين فرقه اعدا
آورد جوانان را در راه قرآنها                         اما نشد تسليم بر ظلم کفاران
اکنون شد مادر نوبت به روح الله                   همچون حسين جوش درگير اين اعدا
بايد شويم کشته چون اکبر رعنا                     در راه قرآن من شوري به سر دارم
بايد  فدا سازم چون اکبر ليلا                         اين جان شيرينم از بهر روح الله
همچون تو ليلا باش مادر بر اين اعدا              يک خواهش ديگر مادر زه تو دارم
گر کشته گرديدم در جبهه  اي مادر               بهرم مکن زاري بهرم مزن بر سر
يک پرچم سبزي در خانه زن مادر                بهرم چراغان کن شوق خدا دارم
چون قاسم داماد بهرم حنا سازيد                    در هر شب جمعه قدري از آن آريد
بر گوشه قبرم قدري از آن ماليد                   چون قاسم اي مادر اين آرزو دارم
               
   
نامه اي از دل سنگر
اي بازتاب ايمان                اي روح عشق در تو
مادر سلام گرمم                از قلب جبهه بر تو
پرسي اگر زحالم                پر شور و بيقرارم
در التهاب وصلم                شوق نبرد دارم
اينجا سخن ز عشق است       از پاکي و شهادت
از کربلا خونين                  از فتح و از سعادت
از هجر روي مهدي            هر ديده اشکبار است
رزمنده دلاور                    در فکر وصل يار است



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : رئيسي , مرتضي ,
بازدید : 223
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 340 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,032 نفر
بازدید این ماه : 4,675 نفر
بازدید ماه قبل : 7,215 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 5 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک