فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

اول فروردین 1335 در روستای "ولاغوز"در شهرستان کردکوی به دنیا آمد. سومین فرزند خانواده کیانی بود. پدرش کشاورزی و کارگری می کرد و زندگی سختی داشتند. تمام اعضای خانواده مجبور بودند برای امرار معاش و گذراندن زندگی کار و تلاش کنند. تقی در این شرایط سخت زندگی رشد کرد و به سنی رسید که باید به مدرسه می رفت اما او دوشادوش سایر اعضای خانواده کار می کرد تا کمک باشد برای گذران زندگی سخت وطاقت فرسای آن روز. موفق تحصیل نشد, مادرش دربارۀ کودکی او می گوید:
"کودکی آرام بود و بیشتر به خواهر بزرگ ترش علاقه داشت. یک بار دست او با آب جوش سوخت و از پس از آب داغ خیلی می ترسید و به آن نزدیک نمی شد."
در یازده سالگی در کلاسهای پیکار با بی سوادی به صورت شبانه شرکت کرد و تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند اما به دلیل مشکلات مالی موفق به ادامۀ تحصیل نشد. در مدت تحصیل در کارخانه پنبه پاک کنی کردکوی – که در مجاورت زادگاهش قرار داشت – کارگری می کرد. حدود پنج سال در آن کارخانه به کارگری مشغول بود. در این ایام پدر خود را از دست داد. پس از آن به عنوان شاگرد بنا مشغول کارشد. در این دوره به انجام فرائض دینی علاقه عجیبی داشت ,وقتی در کارخانه کار می کرد نماز اول وقت او ترک نمی شد. در مراسم مذهبی شرکت می جست و عضو هیئت زنجیر زنی محله بود. مادرش دربارۀ خصوصیات این دوره از زندگی او می گوید:
"در پانزده تا هیجده سالگی از نظر اخلاقی, عصبی مزاج بود و بعضی وقتها مجبور بودیم که حرفهای او را گوش کنیم. نسبت به انجام آنچه که می خواست حساس بود و در غیر این صورت عصبانی می شد. به افراد خانواده و به برادران و خواهران خود علاقه مند بود و با همسایه ها گرم بود و مخصوصاً با بچه های محل دوست بود و با آنان بازی می کرد. در ایام زمستان برای تامین مخارج زندگی به صید ماهی از رودخانه و یا دریا می پرداخت و ماهیها را در بازار می فروخت. گاهی اوقات برای جمع آوری هیزم به جنگل می رفت و با سختی و مرارت فراوان هیزم جمع آوری می کرد."
سالها گذشت و کم کم وضع مالی خانواده در نتیجه تلاش دسته جمعی بهبود یافت و آنان خانه قدیمی را خراب کردند و خانه جدیدی را بنا نهادند. تقی در 2 تیر 1354 به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در بیرجند گذراند و سپس به خرم آباد اعزام شد. در دوران خدمت سربازی از سوی ارتش ستمشاهی برای مبارزه با چریکهای ظفار به عمان اعزام شد. پس از بازگشت به کشور, دوره سربازی را در 2 تیر 1356 به پایان رساند. بعد از خدمت سربازی به شهرستان رشت نزد دایی خود که معمار بود رفت و در آنجا به بنایی مشغول شد. بعد از مدتی با یکی از دخترهای فامیل که در رشت زندگی می کردند, ازدواج کرد. مراسم عقد و ازدواج در روستای ولاغوز کردکوی برگزار و او به همراه همسرش – نرگس خاتون کیانی – روانۀ رشت شدند. آنها در منزل پدری خانمش به مدت شش ماه ساکن بودند .
این دوران همزمان بود با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی. در این شرایط به دلیل بروز رکود امور ساختمانی, تقی به کردکوی بازگشت و در این شهر در فعالیتهای انقلابی شرکت کرد. مادرش می گوید:
وقتی که حمزه طیبی یکی از مبارزین با طاغوت به دست ژاندارمری رژیم شاه به شهادت رسید او جوانان را برای انتقام از خون آن شهید تحریک و تشویق کرد و بالاخره با کشتن یک نظامی طاغوت انتقام خون او را گرفتند. تقی در این زمان بیشتر در خدمت انقلاب بود و زندگی را از طریق صیادی و بنایی می گذراند.
همسرش می گوید: "به تامین مخارج زندگی اهمیت خاصی می داد."
در این ایام صاحب دختری شدند که نامش را مریم نهادند.
با شروح جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359 به عنوان سرباز منقضی خدمت سال 1356 برای گذراندن دوران احتیاط به جبهه فراخوانده شد. بعد از پایان دورۀ احتیاط نظام وظیفه و بازگشت به زادگاهش در سال 1360 در مقابله با منافقین شرکت فعال داشت. برادرش – محمد رضا – می گوید:
در روستای ما منافقین خیلی فعال بودند و او محور مبارزه با ضد انقلاب بود و در سازماندهی نیروهای حزب اللهی برای سرکوبی منافقین نقش بسیار گسترده ای داشت.
در تمام برنامه های مذهبی همچون نماز جمعه و راهپیماییها حضور می یافت. پایگاه بسیج محله و نانوایی پایگاه را تاسیس کرد که هنوز هم فعال است.
در 12 آبان 1360 از طریق بسیج به جبهه رفت و تا 30 آذر همان سال به عنوان تک تیرانداز در منطقه عملیاتی بود. پس از بازگشت در 15 دی 1360 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کردکوی درآمد و در واحد عملیات به عنوان نیروی عملیاتی مشغول خدمت شد. در همین سال احمد(دومین فرزند او) به دنیا آمد.
همسرش می گوید:
"با پیوستن به سپاه و پوشیدن لباس سپاهی به شدت از رفتار خود مواظبت می کرد. تمام وقت خود را شبانه روز در سپاه می گذراند و کمتر به منزل می آمد. گاهی اوقات در رزوهای تعطیل به منزل می آمد و بیشتر با بچه ها بازی می کرد و برای خرید وسایل منزل به ما کمک می کرد. فردی آرام بود و با اطرافیان خود خوشرفتاری می کرد."
با پاسداران خیلی صمیمی بود و علاقۀ خاصی به بسیجیان داشت. در سال 1361 در علمیات بیت المقدس, جانشین فرماندۀ گروهان بود و به علت شایستگی هایش به فرماندهی گروهان حضرت ابوالفضل (ع)- از گردان امام محمد باقر (ع) تیپ 25 کربلا - منصوب شد.
سید ابراهیم سیدالنگی می گوید:
"در سال 1361 با او در یک گردان بودیم. فرمانده گروهان بود و در عملیات بیت المقدس شرکت داشتیم. در مرحله اول عملیات در محور جاده اهواز – خرمشهر در محاصرۀ نیروهای دشمن قرار گرفتیم. نیروهای عراقی از جناحین به ما فشار می آورند و مهمات ما تمام شده بود وضعیت طوری بود که نمی توانستیم به عقب برگردیم. بچه ها به علت حضور در عملیات شب و روز قبل خسته بودند. همه سرگردان بودیم که چکار باید بکنیم. بی سیم از کار افتاده بود و جنازۀ شهدا در هر طرف به چشم می خورد. در سمت چپ ما دشمن به وسیلۀ دوشکا شلیک می کرد و از ما تلفات می گرفت . تصمیم گرفتیم که برای به دست آوردن مهمان به هر وسیله ای که شده دوشکار را منهدم و خاموش کنیم. من که فرماندهی گروه را به عهده داشتم به بچه ها که تعدادشان از ده تا پانزده نفر تجاوز نمی کرد :گفتم اگر می خواهید سالم برگردیم و اسیر نشویم باید این دوشکا را منهدم کنیم و برای این کار به چند داوطلب احتیاج داریم. یادم هست که تقی کیانی اولین نفری بود که داوطلب این کار شد و قبل از همه جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت سید من با تو هستم و شجاع نصرت آنجاتی هم با ما آمد. رفتیم دوشکا را خاموش کردیم و با استفاده از مهمات عراقی ها از محاصره خارج شدیم."
تقی کیانی بعد از بازگشت از عملیات بیت المقدس در واحد عملیات سپاه کرکوی مشغول شد و در 11 اردیبهشت 1362 بار دیگر به جبهه رفت. سومین فرزند او (امیر) در همین سال به دنیا آمد. او قریب به دو سال تا 14 بهمن 1364 به عنوان فرمانده گردان صاحب الزمان لشکر 25 کربلا در جبهه ها حضور داشت. چهارمین فرزندش (سیف الله ) در سال 1364 به دنیا آمد.
ابراهیم سید النگی – از همرزمانش – می گوید:
"برخورد او با نیروهای تحت امر قابل تحسین و ستودنی بود. چه در منطقه و چه در پشت جبهه به نماز اول وقت و نماز شب بسیار مقید بود."
برادرش – محمد رضا- نیز می گوید:
"این خاطره را او بارها تعریف کرده است. به همراه هفت نفراز فرماندهان گردانهای لشکر 25 کربلا از جمله سردار حاج حسین بصیر, ماموریت یافتند برای شناسایی به مواضع دشمن بروند. آنها باید از درگیری اجتناب می کردند. در بین راه تقی یک قبضه آرپی جی بدون گلوله پیدا کرد راه طولانی و حمل سلاح انفرادی مشکل بود. با وجود این, آن قبضه آر پی جی را برداشت و با خود آورد تا اینکه به مواضع دشمن رسیدند. عراقیها متوجه آنها شدند و با تیر بار به طرف آنها شلیک کردند. فاصله آنها با سنگر تیربار حدود پنجاه متر نبود. آنها حدود بیست دقیقه زیر آتش تیربار بودند. تا اینکه تقی کیانی به حاج بصیر گفت: من آرپی جی را به طرف عراقیها نشانه می گیریم و شما از زیر آتش آنها عبور کنید. سپس به حالت شلیک نشست و تیربارچی عراقی از ترس از سنگر بیرون آمد و فرار کرد و همه افراد و گروه شناسایی ، سالم به عقب برگشتند."
15 بهمن 1364 به کردکوی مراجعت کرد و به مدت سیزده ماه در واحد بسیج سپاه این شهر مشغول خدمت شد. در کنار آن, مدتی هم در پایگاه بسیج روستای ولآغوز انجام وظیفه کرد.
سید ابراهیم سید النگی می گوید:
"در کلاسهای آموزش نظامی که در پایگاه برای جوانان برگزار می شد آنان را تشویق به اقامه نماز جماعت می کرد و سپس آموزش را پی می گرفت. عاشق ولایت و همیشه گوش به فرمان امام خمینی بود و در بخش اداری سپاه و ماموریتهای اعزامی، هرگز بیکار نبود. مسئولیتهای متعددی داشت و در رفع و رجوع به کارهای پایگاه های بسیج پر تلاش بود و بیشتر شبها را در پایگاه های بسیج به سر می برد.
به خانواده های شهدا علاقۀ زیادی داشت و معمولاً هفته ای یک بار از آنها دیدار می کرد. برادرش می گوید: فردی رئوف و مهربان بود و به دیگران احترام می گذاشت. در حال مشکلات دیگران کوتاهی نمی کرد. بسیاری از مردم و جوانان برای رفع گرفتاریهای خود به منزل او می آمدند و مشکلات خود را با او در میان می گذاشتند. نسبت به مفاسد اجتماعی و بی بند و باری بسیار حساس بود."
همسرش می گوید:
"با مشاهده این امور بسیار ناراحت می شد و رنج می برد. بیشتر توصیه های او دربارۀ حفظ حجاب و شرکت در بسیج ,نمازهای جمعه و حضور در صحنه های سیاسی انقلاب بود. می گفت که باید برای دیگران الگو باشیم و از موقعیتهای خود سوء استفاده نکنیم."
در سال 1365 بمبی در یکی از دبیرستانهای شهر کردکوی کشف شد. تقی کیانی به همراه علی زمانی برای خنثی سازی بمب به محل اعزام شدند. بمب پس از خروج از مدرسه و انتقال به داخل ماشین تویوتامنفجر و در نتیجۀ انفجار، مچ دست راست او قطع شد، بازوی چپش شکست و جراحات شدیدی به شکمش وارد آمد. زمانی هم به شدت مجروح گردید.
بابا علی پاکدل می گوید:
"به هنگام ترخیص از بیمارستان، لباس پاسداری و پوتین نظامی پوشید و با صلابتی کامل از بیمارستان مرخص شدو مردم روستا به خاطر علاقه ای که به او داشتند و مشتاقانه در انتظار بودند از او استقبال به عمل آوردند. وقتی که به روستا وارد شده به رانندۀ آمبولانش گفت که مستقیم به مسجد برود. برای انبوه جمعیت در مسجد روستا سخنرانی کرد. با این سخنرانی، جو را به نفع حزب الله و خانواده های شاهد تغییر داد. بعد از آن در حالی که وضع جسمی مساعدی نداشت از مسجد تا خانه را پیاده پیمود."
کیانی که بر اثر انفجار بمب، یک دست خود را از ناحیه مچ و انگشتان دست دیگرش را از دست داده بود. توسط کمیسیون پزشکی واجد 45 درصد جانبازی و از کارافتادگی شد. با وجود این در 26 اسفند 1365 به جبهه ها رفت و مسئولیت گردان ویژه شهدای لشکر ویژه 25 کربلا را عهده دار شد. در همین دوران وصیت نامه اش را نوشت.
تقی کیانی پس از آخرین عزیمت خود به جبهه چند روزی برای دیدار خانواده به کردکوی بازگشت. همسرش می گوید:
"آخرین شبی که در منزل بود و فردا می خواست به جبهه برگردد ماه رمضان بود بعد از خوردن سحری به نماز صبح ایستاد نمازی که در آن روز به جا آورد در طول زندگی مشترک ندیده بودم در سجده دوم آنقدر گریه کرد که هرگز از او ندیده بودم. بعد از سلام نشست. آنقدر مشغول فکر بود که متوجه هیچ کس نمی شد. حدود دو تا سه ساعت با چشمان بسته در سجاده نشسته بود و عمیقاً به فکر فرو رفته بود. از همان حرکات و عبادت او متوجه خیلی چیزها شدم .صبح که عازم جبهه بود مقداری غذا که برای بین راه او درست کرده بودم به او دادم. وقتی که از بچه ها خداحافظی کرد هنوز از حیاط خارج نشده بود که برگشت و غذا را از ساک بیرون آورد و به یکی از بچه ها داد.
کیانی در عملیات نصر 4 در منطقه ماووت عراق شرکت کرد. در این عملیات ماموریت سختی به لشکر 25 کربلا واگذر شده بود. فرماندهی لشکر گردان ویژه شهدا به فرماندهی کیانی را به ماموریت اعزام کرد. با یانکه این گردان تازه از ماموریت برگشته بود. کیانی به همراه نیروها گردان تحت امر بی درنگ حرکت کردند و با رشادتهایی که از خود نشان دادند ماموریت را با موفقیت کامل انجام دادند. پس از این ماموریت بود که سردار تقی کیانی در ماه مبارک رمضان در حالی که در سجده نماز ظهر و عصر بود در منطقه عملیاتی نصر 4 در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش راکت هواپیماهای عراقی بر پیشانی مجروح شد و در 4 تیر 1366 در بیمارستان – پس از چهل ماه حضور در جبهه های نبرد – به شهادت رسید. پیکر او را در شهر کردکوی تشییع و درگلزار شهدای این شهر به خاک سپردند. از او 5فرزند به یادگار مانده است.
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید








وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا حولولا قوت الا با لله الملی المظیم حسبنا الله نعم المولی ونعم النصیر٬
العاقبه اهل التقوی والیقین٬ اهدنا الصراط المستقیم٬ اعوذباالله من الشیطان الرجیم٬ ٍان تنصروالله ینصر کم ویثبت اقدامکم وٴاعدوالهم ما استطعتم من قوه من رباط لخیر.
با سلام ودرودبه ارواح طیبه شهدای پاک دامن اسلام وشهدای انقلاب اسلامی شهدای جنگ تحمیلی و به شهدای به خون خفته خطه مازندران بالاخص شهدای محبوب وعزیزروستای والاغوز وبا درود وسلام به رزمندگان جان بر کف اسلام به خصوص برادران بسیجی که اسلام را در این مقطع حساس, روحی دوباره بخشیده اند .
با سلام به امام امت فرمانده کل قوا رهبر جهان اسلام مرجع تشیع جهان.
سلام بردولت مردانی که به خط امام و در مسیر امام خودشان را آماده خدمت به انقلاب اسلامی وملت فداکار ایران کرده اند .با اسلام ودرود به آقا امام زمان (عج)و نائب بر حقش حضرت امام و اولیاءالله و تمام کسانی که مصمم هستند نسبت به اسلام ومسلمین خدمتی کرده با شند .بنده در این موقعیت سرنوشت ساز اسلام که تمامی اسلام در مقابل کل کفرجهان واقع شده است , تصمیم بر آن گرفتم جهت یاری داد ن اسلام که درگیر جنگ با کفر جهانی و استکبا رجهانی آمریکای جنا یتکارمی باشد ,دین خودم را ادا کرده باشم .
بنده افتخارمی کنم لباس مقدس سپاهی را به عنوان یک پاسدار که لباس عزت وافتخار است

و از سالار شهیدان ,حسین بن علی علیه السلام به برادران سپاه ,به عنوان کسانیکه ادامه دهندگان واقعی راه حسین (ع) می باشند ,رسیده است را پوشیده ام.
آن تعهد اخلاقی که به اسلام به امام وارزشهای اسلامی وبه خون شهدا وبه خانواده های شهدا داد م ؛می خواهیم بر مبنای همین تعهد تا آنجائیکه از دستم کار بر می آید کوتاهی نکرده با شم. امروز اسلام در حال جدال و قتال با دشمنان اسلام می باشد ,خوب است آنهائیکه این نظام این قانون و این مکتب را قبول دارند ,در صدد دفاع و حفظ از آن هجرت بکنند از خانه وکاشانه و از کنار زن وفرزند و مال و امکانات مادی جدا شوند ,کوچ بکنند, هجرتی را که اسلام در پیش مسلمانها گذاشته با آن هجرتی که یک سرمایه دار,یک پولداردنبال کسب و کارش می رود ,جهت کسب منفعت شخصی خودش ,فرق می کند .
هجرت اسلام به همان اندازه که اسلام از زادگاه خودش از محل تولد خودش دور می شود به طرف هدف خودش به همان اندازه به خدا نزدیک می شود. یعنی اگر ما از شهرستان کردکوی ازروستای ولاغوز حرکت کنیم به اهواز به منطقه جنگی جنوب کشورمان٬ قطعاً این 1500 کیلومتر راهی را که ما طی می کنیم 1500 کیلومتر به خدا نزدیک شده ایم واز آن طرف 1500 کیلومتر از مادیات ازکارهای ظاهری جدا شده ایم .
ما می توانیم بااین هجرت وبااین حرکت وبااین نیت لله٬ تکلیف انسانی واسلامی وشرعی خودمان رادراین مقطع حساس که اسلام از ما انتظاردارد ,ادا کرده باشیم.
وقتی هجرت کردیم به مکان موعود رسیدیم یعنی آن نقطه ای که بایستی جهاد کنیم, لباس رزم برقامتمان بپوشیم ,سلاح به دست بگیریم وخط مقا بلمان که پشت خط, گریزهائیکه زده شده یک طرفش دشمن٬ طرف خودمان نیروهای خودی قرار گرفته اند. اینجا این نقطه رامی گویند٬ نقطه سرنوشت ساز اسلام وکفر٬ اینجا دیواری است بین اسلام وکفر. این نقطه, نقطه ایست٬ این سرزمین٬ سرزمینی است که مثل حسین (ع) وقتی به سرزمین کربلا رسیده است. همه چیز ,هوش وهواس٬ زمین وزمان٬ درختان وتمام چیزها وطبیعت٬ به حسین (ع) می گفتند که اینجانب نقطه سرنوشت ساز قیام وحرکت تو٬ اینجا است که بایستی پاتوق بگیری٬ اینجاست که باید قیام بکنی ,اینجاست که بایستی اهل وعیا ل خودت را دراسارت کفر ببینی ٬ اینجاست که بایستی بهترین عزیزان خودت راازدست بدهی برای اسلام ٬وقتی به این نقطه رسیدیم کمال رشد فکری ما ومعرفت ما نسبت به خداست .اینجاست که می توانیم سبک با ل شویم . اینجاست که می توانیم نفس آزاد و خیا ل آرام و با قلب پر از اطمینان به خودمان جراعت بدهیم که ای خدا٬ اگرما از زن و فرزند از این چشم داشتهای مادی فاصله گرفتیم به اندازه همین فاصله ها٬ ای خدا به تو نزدیک شده ایم .نزدیک شدن بنده به خدا نشانه این است که انسان به کمال معرفت و شناخت وآگاهی رسیده است .
چطور مسلمانی میتوانیم باشیم که هجرت بکنیم٬ وقتی هجرت کردیم جهاد نکنیم. وقتی جهاد است شهادت را قبول نداشته باشیم.
نماز خوب است٬ خمس خوب است٬زکات دادن خوب است ٬ سفر حج رفتن خوب است٬ اما درراس همه این خوبیها یک چیزی هست که مکمل همه اینهاست؛ این حرکتها و این عمل ها را تکمیل میکند و آن جنگ است .٬شما حساب کنید هرانسانی که در یک دانشکده ای در دانش سرائی چه از لحاظ علمی چه از لحاظ صنعتی و تکنولوژیکی, اگر بخواهد به یک جا و مقام و منصبی از نظر مادی و ظاهری برسد ,امتحانها از او گرفته می شود. در لابلای همه این امتحانها یک امتحان نهائی در میان است. خواندن نماز یک امتحان ,حج رفتن یک امتحان ,روزه گرفتن یک امتحان, زکات و خمس دادن یک امتحان, اخلاق اسلامی داشتن یک امتحان, مساوات داشتن وعدالت را پیاده کردن یک امتحان؛ اما در راس همه این امتحانها ما مسلمانها یک امتحان نهائی داریم که باید رو سفید بیرون بیائیم؛ آن وقت است که می شویم یک انسان کامل, آن امتحان نهائی یک مسلمان جنگ است که وقتی اسلام درگیر جنگ است ,مسلمان خودش را بایستی به حمایت از اسلام که خطرهاِیی است بر اسلام٬ خطرهایی است که اسلام را تهدید می کند ,موانعی که بر سر راه اسلام گذاشته اند, اینجا تکلیف مسلمان این است که هجرت کند, اسلحه به دست بگیرد٬ دفاع کند٬ سینه ها راآماج شمشیرهاویا گلوله های دشمن قرار دهد نه به نیت وانگیزه ای که رفتیم به نیت شهادت ٬نه٬ نیت اصلی ما رضای خداست یا پیروزی یا شهادت که هر دو آنها سعادت است.
اگر ما به این ارزش دست پیدا کنیم اگر مابه این ارزش نزدیک بشویم عن غریب است که در جوار خدا جای بگیرم .آن بنده ای که در جوار خدا جای بگیرد قطعاً انسان ملکوتی است.قطعاً انسان پاک ومطهری است که گناهی ندارد .
آن ادعایی راکه داشته٬ آن شعاری راکه داده٬ این شعار رابا حرکت جان ,با فدای جان, با عشق وعلاقه به آن رسیده وعمل کرده است.
اسلام یک چنین انسانها وعناصری رادوست دارد واسلام این طور انسانها را هم در دنیا وهم در آخرت سعادتمند می کند, اینها را عاقبت به خیر می کند .اینطور انسانها الگو می شوند٬ نمونه می شوند ودرس ومشق انسانهای در اجتماع یا عصر خودش می باشند .
اینجاست که اینجانب تقی کیانی یکی از رزمندگان کوچک میادین جنگ که مدتی بود در اثر انفجاری که درمدرسه شهید رجانی به وجود آمده بود و منافقین سیاه دل وکوردل به حسب ظاهر درسالهای 1359و1360 ,خودشان را به عنوان طرفدار ملت معرفی کرده بودند و همین طرفداران خلق می آیند ,درمدرسه ای که فرزندان همین خلق درآنجا درس می خوانند٬ کسب علم ودانش می کنند, توی آن مدرسه بمب می گذارند.
آنجانیکه سپاه ضامن حفظ جان این ملت که همه چیزش رادر طبق اخلاص نهاده است ,برای حفظ کیان اسلام وارزشهای انقلاب اسلامی ٬ سپاه بایستی به هر طریق که شده است جان مردم را حفظ کند. بنده به اتفاق یکی از برادران سپاهی دیگر رفته بودیم این بمب را خنثی کنیم٬ خوب سانحه ای پیش آمد وبمب منفجر شد و خوشبختانه هیج آسیبی به دانش آموزان نرسید واین سربلندی واین افتخار برای همیشه برای سپاه باقی ماند که فرض اینکه دست راست بنده قطع شده است ودست خودم رافدای این ملت خوب واین دانش آموزان آینده نگر اسلام کرده ام که به خاطرخدا وبرای رضای خدا وبه خاطر اسلام بود .
سر بلند وسرافرازیم واین مدتی را که بنده تحت درمان پزشک بودم ازاینکه عملیا تی در محورهای غرب وجنوب کشور ودرمیادین جنگ انجام می گرفت ازجهتی خوشحال بودم وخیلی مسرور بودم از اینکه رزمندگان اسلام عملیات انجام می دهند وپیروزیهایی را به دست می آورند وآورده اند. پیشروی های کرده اند٬ اسیرها گرفتند٬خوشحالم.اما ازطرفی نگران و ناراحت بودم که چرا خودم درکنار این رزمندگان نیستم در کنار آنها در توی صف وستون آنها حرکت کنم . بنده ای که به عنوان یک پاسدار اسلام به عنوان یکی از عناصر نظامی٬ سیاسی٬ معنوی٬ فرهنگی ٬واقتصادی مطرح باشم اما توی خانه خودم بنشینم فقط فیلم تلویزیون را نگاه کنم. ازاینکه برادران رزمنده سپاهی وارتش وبسیجیان عزیز آن افتخار وعزت وپیروزی وفتح را به دست می آورند ,خوشحال بشوم اما حرکت نکنم اما خودم نروم در میدان جنگ بادشمنان نجنگم .
با افتخارانی که به دست می آید بنده خوشحال می شوم یعنی سرسفره آماده بنشینم, غذا رابخورم و به این فکر نباشم که امکانانش از کجا می آید, چه کسانی تهیه کرده, چه کسی این غذا را می پزد که بنده سر سفره آماده می نشینم واز این غذا استفاده می کنم ومی خورم. اینجاست که از این لحاظ که آنها افتخار به دست می آورند پیروزی به دست می آورند خوشحال بودم وخداراشکر می کردم ,از طرفی اینکه خودم در این عملیات شرکت نداشتم نگران وناراحت وحیرت زده بودم وامروز است که آن ناراحتی هایی که از نظر قلبی وروحی داشتم دیگر به سر رسیده است.
در تاریخ 26/12/1365 باسپاهیان ویژه حضرت مهدی(عج)اگر خدا سعادت بدهد و قسمت بکند می خواهم عازم میدان جنگ بشوم تا آن روحیه گذشته رادر خودم زنده کنم وبه عنوان یک رزمنده خاکی در میدان جنگ اسلحه به دست بگیرم.
تا آنجانیکه از دست من بر می آید رمق و توان دارم جان دهم ,به هر طریق وشکل وشیوه ایی که شده از اسلام دفاع کنم. اگر ماها ییکه می توانیم در میدام جنگ ,بجنگیم به حمایت ازاسلام نرویم وآنجا مبارزه نکنیم پس چه کسی می خواهد ازمرزوبوم اسلام وانقلاب اسلامی وجمهوری اسلامی دفاع کند.حزب الله بودن٬ بسیج بودن٬ انقلابی بودن .فقط در شعار وشعاع نیست ؛درعمل است. اگر شعار می دهیم که حزب الله ودرخط امام هستیم بایستی حرف امام را با متاع جان بخریم .وقتی حرف امام وپیام امام را می شنویم بایستی عمل کنیم٬ بایستی از نزدیک باآن کار ,با آن مشکلات مواجه شویم. امروز مشکلات زیادی رادردرون انقلاب درداخل شهرها وروستاها داریم اما آن چیزی راکه امام انگشت روی آن گذاشته اند و فرمود ند که در رٲس همه امور جنگ است وازآن طرف فرموده است این جنگ اگر بیست سال طول بکشد تا آخر ایستاده ایم .
دلیلی بر این نمی شود که بنده ,یکبار ,دو بار, سه بار,الی بیشتر وکمتر به جبهه رفتم, بگویم تکلیف من تمام شده٬ بنشینیم آنهائی که نرفتند بروند٬ نه از آنجائیکه دشمن این جنگ را طولانی کرده ,از آنجائیکه جنگ دراز مدت شده ,رفتن ما هم بایستی به صورت زنجیری وار تداوم داشته باشد.
اگر جنگ طولانی شده ماندن در جبهه ما هم باید طولانی باشد. اگر فشار جنگ زیاد هست بایستی استقامت و صبر وتحمل خودمان را زیاد کنیم وگسترش بدهیم. اگر چه امروز دشمنان دست به دست همدیگر داده اند, غرب و شرقی که این همه تضاد و اختلاف با هم داشته اند اینها را کنار گذاشته و برای کوبید ن جمهوری اسلامی؛ ما هم بیاییم همه اختلافات را کنار بگذاریم ,به خاطر حفظ اسلام به خاطر سرکوب کردن دشمنان بیائیم یکپارچه بشویم ,وحدت داشته باشیم .
واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا
به ریسمان خدا چنگ زنید واز تفرقه وجدایی بپرهیزید.
آن کسی که در راس این صف و ستون قرار دارد ,حضرت امام است. ببینیم که امام چه می فرمایند. ضرورتها را امام تشخیص می دهند ,موقعیتها را امام تشخیص می دهند, اهمیت هرکاری که اولویتش بیشتر است, بایستی زوتر انجام بگیرد. همان کاری را که امام دستور داده تبعیت کنیم.
امروز جنگی که به این نقطه رسیده است, امروز جنگی که نامش رابه عنوان ایام سر نوشت ساز مسئولین ما نام گذاری کرده اند ,سالی که سال سرنوشت است, سالی که ما بایستی قضیه جنگ رابه جائی برسانیم که رادیو ها ورسانه های گروهی دنیا تمام آنها ئیکه مبلغ باطل هستند؛ اعتراف بکنند که پیروزی قطعی جنگ با جمهوری اسلامی ایران است.
اگرچه آنها امروز می خواهند جنگ رااز راه سیاسی و تبلیغات روانی به پایان برسانند که این خودش از ابتدای جنگ واز تحمل کردن جنگ علیه انقلاب اسلامی سوزنده تر٬ تخریب کننده تر وکشنده تر است. اینجاست که مسئولین آگاه مامتوجه توطئه وخدعه دشمن که این پیشنهاد راکرده اند,شده اند.
این طرح راکه دادند وپاسدار صلحی که بناست بیاید وجنگ را به پایان برساند ,در منطقه بین ایران وعراق در مرزهای بین المللی ما آنجا مستقر بشوند, امکان صددرصد است که آن پاسدار صلحی که می خواهد آمریکا را آنجا بگمارد, اسرائیلی ها باشند که ما از اول انقلاب تا الآن تمام شعارهای ما به این گونه بوده است که اسرائیل را از بین ببریم .
حالا با صلح و سازش خودمان اسرائیل را بیاوریم سر مرز خودمان مسلط بر کشور و اوضاع خودمان بکنیم. اگر ما این صلح و این پیشنهاد را قبول می کردیم قضیه ما مثل قضیه فلسطین ولبنان و الجزایر می شد که آن مصیبت را سر این کشور های جهان سوم ومسلمانهاآوردند .پس امروز جنگ بایستی از راه نظامی با قدرت نظامی با فشار عملیات برق آسای رزمندگان چه در جنوب چه در غرب چه در جبهه میانی تعیین شود.
آنهائیکه در این فکرند جنگ با ید تمام بشود وباید پشت میز مذاکره مسئولان عراق و ایران بنشینند وجنگ از این کانال به پایان برسد. اینها طرفداران بی چون و چرای آمریکا هستند. نظر ما نظر امام است ونظر رزمندگان نظر امام است.
ملاک همه کاروامور ما نظر امام است. هر چیزی راکه امام تشخیص بدهد در رابطه با انقلاب وصدور انقلاب وجنگی که امروز ماباآن درگیر هستیم .نظرامام مقدم است وما از اول جنگ تا الآن از اول انقلاب تا الآن کلمه سازشکارانه ای ازامام ندیدیم .
امام ما را همیشه دعوت به مبارزه وجنگ و قتال با دشمنا نیکه به ما جنگ را تحمیل کردند , می کند و ما را به آن سمت هدایت می کند وما با داشتن این قدرتها واین ارزشها دیگر لزومی ندارد تسلیم دشمنان اسلام و قرآن ومکتب بشویم.
اگر امروز دنیا در پناه یک چیز جاگرفته واگر امروز دنیا یک امداد دارد به نام امداد ابزار و اسلحه٬ ما سه تا امداد و ارکان داریم.
امداد اول ما وقدرت اول ما خداست. ما متکی به قدرت خدا هستیم .سایه خدا برسر ماست .ما به این اعتقادیم در هر جا ئیکه گیر بکنیم وکار ما به مشکلات برخورد بکند امدادهای غیبی خداوند به کمک ما می آید. شما قضیه طبس را در نظر بگیرید که آنها حمله مستقیم به طبس کرده بودند. خدا چطور آنها را با طوفان وباد گوش مالی داد که لاشه های هواپیما های آمریکا هنوز در طبس است .
می خواستند کودتابکنند . جنگهای مسلحانه را ,اختلافهای شهری وروستایی راو...
با امداد غیبی ٬ خدعه ها یشان یکی پس از دیگری خنثی می شود. پس اگر دنیا در پناه یک امداد جا گرفته به نام ابزار٬ ما سه تا قدرت داریم اول قدرت خدا و دوم قدرت رهبری وقدرت امامت و مرجعیت و فرماندهی کل قوا .
اگر بلوک غرب رهبری مثل ریگان دارد که یک هنر پیشه سینما بود, رقاصه ویک مشروب خوار یک ورق بازویک آدم بی بند وبار وبی آبرو٬ ما ملت ایران رهبری داریم که نماینده ی امام زمان(عج) است .
یک ارزش است که نماینده ی امام زمان قائم مقام امام زمان بر سر ما به عنوان رهبر به عنوان امام وفرمانده کل قوا بیاید, مردم را هدایت کند . قدرت سوم ما قدرت ملت ما است که این انقلاب مردمی مااست .مردم انقلاب را نگه می دارند. مردم مشکلات را به جان می خرند. مردم جنگ را تامین می کنند, هم از لحاظ مالی , یعنی یک پدری هم فرزندش رابه جبهه می فرستد وبعد از چند روزی بلند گوهای ستاد پشتیبانی جبهه های جنگ وقتی که داخل روستا می آید همان پدری که فرزندش رابه جبهه فرستاده , اولین کسی است که به جبهه کمک مالی می کند .بعد آمریکا وکشورهای دیگر حتی صدام اینها فقط پشتوانه ای که دارند ارتش حقوق بگیر وبه اندازه ای که پول دریافت می کند برای ارتش خودش کار می کند اما ملت ما برمبنای خدا,برای کسب فیض ,با شناخت ومعرفت برای این ارزشها انسانی واسلامی چه به آنها پول بدهند یا ندهند,چه بالای سرشان باشند یا نباشند, این ارزشها را دنبال می کنند.
ما با داشتن این موقعیت واین ارزش واین ویژگی شکست در مکتب ما نیست .
اگرحساب کنیم و بررسی کنیم این هست که در کشوری که نیروی مردمی دارد ,پایگاه و همت وحرکت و قیام و انقلاب مردمی دارد ,شکست در آن راه ندارد چون همه چیز را مردم دنبال می کنند .همه چیز را مردم مراقبند, همه چیز را مردم تحمل می کنند اگر بناست که قیام بکنند قیام می کنند, اگر بناست راهپیمایی کنند, اگر بناست فریاد بکشند ,می کشند واگر بناست با جبهه بروند و به جبهه میروند به هر طریقی که بخواهند انقلاب از اینها استفاده بکند اینها با جان ودل آماده خدمت هستند پس ما پیروزیم ما به همه این سرد مداران منافقین و ضد انقلاب وآنهائیکه بی تفاوتند می گوئیم که ما پیروزیم چرا که اسلام پیروز است چرا که حسین (ع) پیروز است نه یزید٬ یزید نابود است یزید صفتان نابودند حسین وحسین صفتان پیروزند .این جنگ به نفع ما به پیروزیمی رسد چرا که اسلام و قرآن پیروزاست در رأس همه اینها خدا پیروز است. آن کسی که در بلندترین نقاط طبیعت آسمان تا زمین قرار دارد خداست ٬ پس برنده ما هستیم که طرفدار خدائیم نه آنهائیکه طرفدار مخالف خدایند, منکر خدایند .من سفارشی به برادران پایگاه حضرت امام کاظم (ع) ولاغوز می کنم که همچنان گذشته در صحنه انقلاب باشند, انقلاب را حمایت کنند ,در خط امام باشند و از امام تبعیت کنند.
جانشین امام روحانیتی است که در خط امام هستند وبا دیگر یاران امام نظر خوش دارند وباآنها هماهنگند. ازآن یار امام٬ از آن روحانی که در خط امام است٬ فاصله نگیرید. نزد یکتر بشویم به آنها وخط بگیرید وهر چه آنها گفتند بدانید که حرف امام است وحرف امام٬ حرف امام زمان است وحرف امام زمان حرف خداست.
برادران پایگاه امام موسی کاظم (ع) ولاغوز واقعا در امتحان خوب در آمدند وآن امتحاناتی که اسلام از آنها می خواست از آن امتحان رو سفید در آمدند و آن چیزیکه اسلام, آن انتظاری که اسلام از آنهاداشته ازاین امتحان روسفید بیرون آمدند .من از برادران پایگاه امام موسی کاظم (ع) ولاغوز تشکر می کنم. از خانواده های معظم شهدای ولاغوز تشکر می کنم. به خصوص از خانواده های معظم شهدا که مخلصند و مومن هستند .ضمن اینکه شهید دادند ,فرزند دادند ,برادر دادند ؛خودشان هم دربست در اختیار انقلاب در داخل تشکیلات پایگاه خدمت می کنند. این طور خانواده های شهدا بها ءومنزلت در پیش خدا دارند. ما راضی از اینها هستیم انشاء الله خداوند از اینها راضی باشد.
اگر من شهید شدم به خانواده خودم توصیه می کنم برادران پایگاه امام موسی کاظم (ع) ولاغوز٬ برادران پاسدار ولاغوز کل سپاه کردکوی وبرادران بسیجی ولاغوز و خانواده های شهدائیکه در پایگاه فعالیت داشتند ,همانند شما خانواده من صاحب عزا و صاحب مراسم می باشند. نظر آنها را همچنان نظر من ونظر خودتان مقدم بدارید. در مراسم تشیع جنازه من خیلی با احترام تشیع جنازه بشود سرو صدا نشود خدای نکرده گریه بلند نکنید داد و بیدادنکنید چون شهادت افتخار است, چون شهادت سعادت می آورد,چون شهیدافضل است. من از خانواده خودم , از برادران خودم , از فامیلهای خودم می خواهم که اصلاسر وصدا نکنند. هر طوریکه برادران پایگاه امام موسی کاظم (ع) تصمیم گرفتند که مراسم تشیع جنازه ام را ومراسم عزا داریم را بچرخانند از آنها قبول کنید. آنهاخوبی مارا می خواهند. مابا هم بودیم ,ماهم لباس بودیم .من از صمیم قلب برادران پایگاه امام موسی کاظم(ع) ولاغوز را دوست دارم ,به خصوص برادران پاسدار وبرادران خانواده های شهیدا ئیکه در پایگاه فعالیت دارند .سفارش می کنم بعد از شهادت من جنگ را فراموش نکنید وتبعیت از امام بکنید دستورات امام را انجام دهید. ببینید امام چه می گو ید هرچه امام گفتند همان را انجام بدهید. حرف مسئولین در خط امام را گوش دهید وعمل بکنید وفاصله از آنها نگیرید .
من به فرزندان خودم توصیه می کنم سه تا فرزند پسر دارم ویک فرزند دختر .فرزندان پسرم را توصیه می کنم که همه شان از احمد کیانی٬امیر کیانی٬ وسیف الله کیانی ,توصیه می کنم وقتی بزرگ شدندوبه سن بلوغ رسیدند به لباس مقدس سپاهی در بیایند واین لباسی هست که می تواند خدمت به اسلام بکنند. لباسی است که تا ظهور امام زمان (عج) انشاالله باقی میماند وهمین لباس است که میتواند قشون امام زمان بشود وبا دشمنان امام زمان بجنگد .به فرزندان خودم توصیه می کنم که لباس مقدس سپاهی را بر قامت بپوشند وبه خدمت مقدس جمهوری اسلامی مشغول بشوند.
به دخترم مریم کیانی توصیه می کنم ایشان هم اگر می توانند واگر مایل باشند در قسمت خواهران این نهاد مقدس سپاه مشغول خدمت بشوند .
به همسرم توصیه می کنم در رابطه با شهادت من ناراحت نباشد چون شهادت از حسین(ع) است که به ما رسیده است.
شهادت ارثی است که از انبیاء به ما رسیده وما بایستی در این راه قدم بر داریم ,هجرت کنیم وجهاد بکنیم یا پیروزیم یا سعادتمند. والسلام تقی کیانی



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : کياني , تقي ,
بازدید : 307
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 730 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,422 نفر
بازدید این ماه : 5,065 نفر
بازدید ماه قبل : 7,605 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک