فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

19 ارديبهشت 1337 در بندر انزلي متولد شد . پدرش نفت فروش محل بود .
حميد از كودكي در ماه محرم و صفر بچه ها را دور خود جمع مي كرد و به عزاداري مي پرداخت . با ورود به سن تحصيل راهي مكتبخانه شد . به روحاني مكتبخانه و قرآن بسيار علاقمند شد . در اين ايام بيشتر اوقات خود را با همبازيهايش مي گذراند . براي خود و بچه هاي محل بادبادك درست مي كرد و مي گفت : «دلم نمي آيد خودم بادبادك داشته باشم و بچه هاي ديگر نداشته باشند.» وقتي به كوچه مي رفت ,بلافاصله بچه هاي محل دور او را مي گرفتند . روحيه تعاون و همكاري در او بسيار به چشم مي خورد . به تلاوت قرآن و اقامه نماز علاقه داشت .
دوره ابتدايي را در دبستان حافظ گذراند و دوره راهنمايي را در مدرسه سردار جنگل انزلي پشت سر گذاشت . در دوره راهنمايي زمستانها روزه مي گرفت . در ميان فاميل بيشتر با افرادي ارتباط داشت كه اهل دين بودند . از افراد بي حجاب و بد حجاب دلگير مي شد . برادران و خواهرانش او را ميرزا بابا مي خواندند چون برخلاف بچه هاي ديگر كه به نوبت در نفت فروشي حاضر شده و به پدر كمك مي كردند ، او هر وقت تمايل داشت به مغازه مي رفت . حميد دوره دبيرستان را در رشته فرهنگ و ادب در دبيرستان بزرگمهر انزلي شروع كرد . در نوجواني ، حجه الاسلام آقاي احسان بخش را به هنگام آمد و شد به مسجد همراهي مي كرد . روزي مأمورين ساواك در مسجد بودند كه او با بردن نام امام صلوات فرستاد كه حاضرين از ترس پا به فرار گذاشتند . بعد از آن مأموران ساواك بارها به پدر حميد اخطار كردند كه مواظب فرزندش باشد . در سفر به شيراز براي زيارت شاه چراغ ، حميد سرپرستي عده اي از دوستانش را به عهده داشت . وقتي فرزند يكي از علماي شهر شيراز براي سخنراني در جمع آنان حاضر شد ، حميد با صراحت پرسيد : «اگر امور كشور در دست يزيد بود ، تكليف ما چيست؟» همه از پرسش حميد متحير شدند . با آغاز اولين جرقه هاي انقلاب ، حميد شبها اعلاميه هاي انقلابي را روي ديوارها مي چسباند و روزها به پرورشگاه مي رفت و مي گفت : «مي خواهم دل اين بچه ها را به دست بياورم.» بچه هاي يتيم را براي بازي و تفريح به دريا مي برد . با آنها بازي مي كرد . ماه رمضان افطاري درست مي كرد و بچه هاي يتيم را به خانه مي آورد .
هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود كه حميد شبها تا صبح در خيابانها كشيك مي داد . يك بار به علّت غيبتهاي مكرري كه به خاطر فعاليتهاي انقلابي داشت ، اولياي مدرسه از وي تعهد گرفتند تا ديگر غيبت نكند و به مسجد نرود . وقتي مادرش او را وادار كرد براي تعهد دادن به مدرسه برود به محض ديدن خانمهايي كه بدون روسري در دفتر مدرسه نشسته بودند ، گفت : «تا آنها روسري نداشته باشند من براي تعهد در دفتر حاضر نخواهم شد.» بالاخره پس از آنكه آن زنها روسري گذاشتند حميد وارد دفتر مدرسه شد و تعهدنامه تحميلي را امضا كرد . در دوران انقلاب براي آنكه پوششي بر فعاليتها يش داشته باشد در مغازه يخچال سازي كار مي كرد . در مغازه ، اعلاميه هاي حضرت امام (ره) را به دست علاقمندان مي رساند و افرادي را كه تحت تعقيب بودند به خانه مي برد و پناه مي داد . در روزهاي غير ماه رمضان روزه مي گرفت و وقتي مي پرسيدند اين روزه ها براي چيست ، مي گفت : «اين روزه ها براي خداست . براي خودسازي و تزكيه نفس است.»
در 24 مهر 1358 درگيري سختي بين نيروهاي سپاه و كميته با گروهکها در شهر انزلي رخ داد . در اين درگيري ، حميد رجبي مقدم – كه به تازگي پس از پايان دوره آموزشي نظامي براي عضويت در سپاه پاسداران از پادگان سعدآباد تهران به انزلي برگشته بود – از ناحيه ي سر و دست مجروح شد . اودر پادگان سعدآباد تهران در تاريخ 30 مهر 1358 به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد . با تأسيس سپاه پاسداران شهرستان بندر انزلي به اين سپاه انتقال يافت و پس از چندي به فرماندهي عمليات سپاه انزلي منصوب شد . همزمان همكاري گسترده اي در جهت برنامه ريزي فعاليتهاي جهاد سازندگي داشت .
در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي صندوق قرض الحسنه اي تأسيس كرد و به مردم نيازمند كمك مالي مي كرد . روزي تمام پولهاي خود را به پيرزني نيازمند داد و بعد از رفتن پيرزن براي رسيدن به خانه از مادرش تقاضاي پول توجيبي كرد . اين كار او موجب تعجب حاضرين شد . با اوجگيري فعاليّت منافقين و عوامل ضدانقلاب در درگيري با آنها زحمات زيادي را متحمّل شد . او فرماندهي عمليات سپاه را بنا به تكليف به عهده گرفت و تا پاي جان در تحقق اهداف آن پيش رفت . در هشتپر به ماشين او حمله شد و مورد اصابت چند گلوله قرار گرفت . در رضوانشهر بعد از انجام وظايف خود در بسيج ، اوقات فراغت را در كمك به اعضاي جهاد سازندگي مي گذراند . به هواداران منافقين قول داده بود با تسليم اسلحه خود هيچ مزاحمتي براي آنها به وجود نخواهد آمد . بر همين اساس ، يكي از منافقين كه ماشين سواري او ضبط شده بود پس از تسليم اسلحه ، ماشين خود را از حميد پس گرفت . تمام مردم حتي كساني كه اعتقادات اسلامي نداشتند پس از ملاقات با حميد به وي علاقمند مي شدند . نقل است كه يك ارمني پس از آنكه از احقاق حق خود نااميد شده بود پرسان پرسان حميد را پيدا و مشكل خود را كه مصادره كليسا بود با وي در ميان گذارد . حميد نيمي از كليسا را به ارامنه و نيمه ديگر را به مسلمانان واگذار كرد . بعدها پس از شهادت حميد آن فرد ارمني با گريه و افسوس از بزرگواري حميد ياد مي كرد . حميد در شبي با فرد مستي روبرو مي شود و او را به خانه اش مي رساند و در حضور همسر او جورابها را از پايش در مي آورد و او را در بستر مي خواباند و صبح كه مرد از خواب بيدار مي شود و ماجرا را از زبان همسرش مي شنود با ترس مي گويد : «او حميد رجبي فرمانده عمليات سپاه بود.» از آن روز به بعد ديگر لب به شراب نزد و با تأسي از اخلاق نيكوي حميد فردي مقيد به اصول اسلامي شد . افسري را كه در زمان طاغوت زمينهاي زيادي را از مردم غصب و به نام خود ثبت كرده بود و با شكايت مردم در زندان به سر مي برد با صحبت و ارشاد وادار كرد يك قطعه زمين را براي خود نگهدارد و بقيه را به مردم بازگرداند . افسر زنداني نصايح او را پذيرفت و زمينهاي مردم را پس داد و از زندان آزاد شد . همچنين رباخواري را كه با شكايت مردم به زندان افتاده بود با صحبت و ارشاد وادار كرد ، پول مردم را پس دهد و از زندان آزاد شود . براي مردي قمارباز و عياش ، ماشيني تهيه كرد و از او خواست تا از همه كارهاي خود دست بردارد و به او قول داد اگر توبه كند با او كاري نخواهد داشت .
حميد اعتقاد داشت ازدواج تكميل كننده دين است . روزي تمايل خود براي ازدواج را با مادرش – خانم صديقه معيري – در ميان بگذارد و دختر مورد علاقه خود ، خانم سكينه سهراب نيا را به وي معرفي كرد . شرط او براي ازدواج اين بود كه در مسجد مراسم ازدواج را برگزار كنند و مهريه يك شاخه نبات و يك جلد كلام الله مجيد باشد . اما با وساطت اطرافيان مبلغ يكصد و پنجاه هزار تومان را به عنوان مهريه و برگزاري مراسم عروسي در خانه را پذيرفت . پس از ازدواج به كمك اعضاي سپاه ، خانه اي براي خود ساخت . مدتي كه گذشت ، متوجه شد خانه اي كه ساخته شده براي او بزرگ است ، به همين جهت يك قسمت از خانه را در اختيار جانبازي گذاشت . در عيد فطر سال 1359 صاحب دختري شد كه نام او را سمانه نهادند . حميد كه قصد داشت براي كمك به مردم فلسطين و لبنان به كشور لبنان اعزام شود با شروع جنگ تحميلي به جبهه هاي جنگ شتافت . او ذكر خداوند و تأسي به عاشوراي حسيني را سرلوحه كارهاي خود قرار داده بود . در نامه هايش براي خانواده و دوستان بارها از عشق به خداوند و امام حسين (ع) نوشته و تاكيد كرده بود كه شهادت در راه خدا و همنشيني با امام حسين آرزوي ديرين وي است . حميد فرماندهي عمليات سپاه انزلي را تا 12 ارديبهشت 1361 بر عهده داشت ولي پس از آن به جبهه هاي نبرد شتافت و در عمليات بيت المقدس و رمضان شركت كرد . در عمليات رمضان از ناحيه پا زخمي شد و به انزلي بازگشت ولي قبل از بهبودي كامل به جبهه ها بازگشت . مدتي فرماندهي گردان حمزه سيدالشهداء را بر عهده داشت . پس از آن در هدايت دو گردان صاحب الزمان ، صادق مزدستان را همراهي كرد .
حميد در عمليات محرم در سال 1361 كه در موسيان و زبيدات انجام شد به كمك رزمندگان اسلام شتافت . او جانشين صادق مزدستان – فرمانده گردان صاحب الزمان – بود .
او درعمليات محرم که در آبان ماه سال 1361 روي داد ,به شهادت رسيد.
پدرش درباره ي نحوه ي شهادت او مي گويد : «ترکش خمپاره اي به شكمش اصابت كرد و او فرياد زد يا مهدي و آرام گرفت.» شهادت او مصادف با روز عاشوراي سال 1361 بود . حميد رجبي مقدم به هنگام شهادت ، بيست و چهار ساله بود .
همسرش مي گويد :
به علّت حضور مستمر در جبهه و جنگ هيچگاه فرصتي براي صحبت و درددل با او پيش نيامد . بعد از آخرين اعزام حميد روزي متوجه شديم سمانه – دختر كوچك او – ميلي به شير مادر ندارد و بي تابي مي كند . اين بي تابي كودك تا شب ادامه يافت . روز عاشورا بود و خانواده به شدت نگران بودند . فرداي آن روز خبر شهادت حميد را آوردند و با تعجب متوجه شدند روزي كه سمانه ميلي به شير نداشت روز شهادت حميد بوده است .
منبع:" فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ(زندگينامه فرماندهان شهيد استان گيلان)نوشته ي ،يعقوب توكلي،نشر شاهد،تهران-1382




وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
فرزندم ! دارم به عرفات و منا نزديك مي شوم . به قربانگاه گناهانم را مي شويم و از خدا خدا مي جويم . با خدا معامله مي كنم كه مرا از عذاب دردناك نجات بخشد . دارم به امام حسين (ع) مي گويم : اي حسين مظلوم و اي امام غريب و اي قهرمان حق كه نتوانستند حقانيت را درك كنند ، اگر چه در روز عاشورا نبودم تا به افتخار ياوريت نايا آيم ، ولي امروز براي اسلام و احياي سنتت حاضر مي شوم .
تو اي دختر كوچكم ! اگر به شهادت نايل گشتم و نتوانستي به من بابا بگويي ، مي تواني بعد از گشودن زبان ، اين ندا را سردهي "جنگ جنگ تا پيروزي" ؛ پيروزي لشكريان حق تعالي بر تمامي مظاهر كفر و شرك و فساد و تباهي و ... كه اين رسالتي بود بر دوش پيامبران . سمانه جانم ! تو بزرگ مي شوي و به عنوان دختر من "سكينه وار" راهم را ادامه مي دهي . اسلام را ياري مي كني و پيام مرا به "شام ها" به "كوفه ها" و به همه جا مي بري .
دخترم ! :
1- لحظات پرارزش و نوراني لحظاتي است كه انسان به ياد خدا باشد ؛
2- هميشه پيرو ولايت باشيد و تمام صحبتهاي امام را در زندگيتان به كار ببريد و به دنبال روحانيت مبارز و انقلابي و پيرو خط ولايت فقيه حركت كنيد كه جدايي از روحانيت ، جدايي از اسلام است و جدايي از اسلام بار ديگر بردگي و استعمار ؛
3- قرآن و نهج البلاغه را بخوانيد و به مجالس مذهبي دعا برويد ؛
4- نماز را در اول وقت و به جماعت اقامه كنيد و بعد از نماز دعا بخوانيد كه پاك كننده قلبهاي آلوده و بيدار كننده دلهاي خفته مي باشد . به فرموده امام عزيزمان "مسجدها را خالي نگذاريد" ؛
5- شهدا را فراموش نكنيد و از خانواده هاي آنان دلجويي كنيد كه آنها يادگار عاشقان الله هستند؛
6- به تمام دوستان و آشنايان بگوييد كه از اين حقير راضي باشند ، بنده نيز از كسي گله و شكايت ندارم ؛
7- پيرو خاندان ولايت و ائمه معصومين (ع) باشيد و قرآن و سنت را خوب رعايت كنيد ؛
8- شما را به جان امام زمان براي امام عزيزمان اين اميد مستضعفان جهان دعا كنيد .

برادران و خواهران مسلمان :
ارزشمندترين و والاترين نتيجه اي كه براي يك شهيد در راه خدا حاصل مي گردد زيارت وجه الله است و شرط آن نيز در راستي و خلوص و اطمينان دروني است . امروز روزيست كه تمامي مسئوليت شهدا بر دوش بازماندگان سپرده شده است . حال اين ماييم و سنگيني مقدس اين بار . امروز روز امتحان است . خدايا مي خواهيم حسيني باشيم تو نيز ما را ياري كن تا از اين آزمايش خطير روسپيد بيرون آييم ، رهبرمان ، جامعه مان و امت اسلاميمان را ياري كنيم و ثابت كنيم كه اهل كوفه نيستيم . حميد رجبي مقدم




خاطرات
محمد يكتا مقدم:
عمليات محرم سال 1361 در آبان ماه روي داد . شب قبل از عمليات از "دره مورين" موسيان به خط اول حركت كرديم . تا ساعت چهار بعدازظهر پس از بيست كيلومتر پياده روي پاي همه بچه ها تاول زده بود . آن شب آسمان پر از ستاره بود . فرداي آن روز آفتاب پاييزي شديدي داشتيم . بعد از شام حميد گفت : «با اينكه دشمن در بلندي قرار دارد خوب است كه ماه غروب كند تا بتوانيم به سلامت اين سه كيلومتر باقي مانده را طي كنيم.»
ساعت حدود هفت شب همه بچه ها در حال و هواي ديگري بودند . همه دعا مي كرديم ابري جلوي ماه را بپوشاند تا در تاريكي مطلق بتوانيم عمليات را به انجام برسانيم . زمان زيادي نگذشت كه ابري از دو طرف ماه آمد و آن را كاملاً پوشاند . دستور حركت داده شد . به محض شروع حركت باران تندي باريدن گرفت و همه خيس شديم . وقتي به پشت ميدان مين دشمن رسيديم باران بند آمد .
حميد رجبي مقدم پشت تپه و ميدان مين به يك يك بچه ها سر مي زد . به آنها دلداري مي داد . لباسهاي ما خيس شده بود و همگي از سرما مي لرزيديم و هيچ كس توان حرف زدن نداشت . دستور حمله با رمز "يازينب" صادر شد . به طرف دشمن حركت كرديم . رجبي مقدم ، مرتب بچه ها را دلداري مي داد و به حمله ترغيب مي كرد به طوري كه ترس از دل آنها را ريخت . به طرف دشمن حركت كرديم . بلافاصله سنگرهاي اوليه را فتح كرديم و تعدادي اسير گرفتيم .
اسراي عراقي مي گفتند ما شب قبل آماده باش بوديم ولي با آمدن اين باران دستور آمد كه راحت باشيد . روز بعد پاتك دشمن را با راهنماييهاي رجبي مقدم دفع كرديم . بعد از آن دستور آمد براي استراحت به عقب برويم . با تعدادي اسلحه غنيمتي و اسرا به راه افتاديم كه ناگهان خمپاره اي در نزديكي گروه به زمين اصابت كرد و منفجر شد . به دنبال اين انفجار رجبي مقدم مورد اصابت تركش قرار گرفت و به شهادت رسيد . 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گيلان ,
برچسب ها : رجبي مقدم , حميد ,
بازدید : 193
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 478 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,579 نفر
بازدید این ماه : 1,222 نفر
بازدید ماه قبل : 3,762 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک