فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1342 در خانواده اي وارسته و مذهبي و مستضعف در روستاي شهيد رحيمي (چولهول علياء سابق) در شهرستان پلدختر به دنيا آمد. دوران کودکي اين شهيد بزرگوار در سختي گذشت زيرا در کودکي به بيماري سختي مبتلا شد که از وي قطع اميد شد و گويا تقدير چنين بود که حتي دوران کودکي را در امتحان الهي سپري کند. دوران دبستان را در همان روستاي محل تولد سپري کرد .درزمان تحصيل در دوره ي ابتدايي از هم سن و سالان خود از نظر اخلاقي و متانت تفاوت فاحش دشت و هيچگاه در دعواهاي کودکانه که طبيعت آن سن و سال است شرکت نمي کرد . روحيه متانت و علو طبع در همان اوان نوجواني در وجود ايشان محرز بود.پس از پايان مراحل ابتدايي جهت ادامه تحصيل به همراه ساير هم کلاسيها جهت ادامه تحصيل در مقطع راهنمايي عازم شهرستان پلدختر شد. ابتدا در شهر پلدختر در منزل استجاري مشغول تحصيل شد ولي به علت عدم تمکن مالي خانواده و احساس مسئوليتي که در ايشان بود از ادامه تحصيل منصرف شد و جهت مساعدت خانواده با تلاش شبانه روزي در امور کشاورزي مشغول کار شد. با آغاز مبارزات ملت مسلمان عليه رژيم ستمشاهي بارها از روستا جهت شرکت در راهپيمايي از روستا به شهر مهاجرت نمود و در راهپيمايي و فعاليت هاي انقلابي شرکت فعالانه داشت .پس از پيروزي انقلاب اسلامي در صحنه حضور داشت و نقش مهمي در آگاه سازي اهالي محروم روستا نسبت به توطئه هاي ضدانقلاب خصوصاً خوانين و منافقين که با سوء استفاده از سادگي و بيسوادي مردم روستا قصد سوء استفاده از روستائيان در جهت اهداف پليد خود داشتند، داشت و توطئه هاي آنان را خنثي مي نمود .در آغاز جنگ تحميلي جزء اولين نيروهايي بود که از طريق بسيج که آن زمان هنوز زير نظر سپاه نبود به جبهه هاي غرب (ميمک) اعزام شد و همسنگر اولين شهيد دفاع مقدس در شهر پلدختر بود که ايشان به طرز معجره آسايي نجات يافته بود. بعد از بازگشت از جبهه به عضويت سپاه درآمد و به جبهه هاي جنوب شتافت. اوايل سال 1360 پس از برکناري بني صدر از فرماندهي کل قوا در عمليات دارخوين مجروح شد و پس از مدتي بستري در بيمارستانهاي اهواز و اصفهان بدون اين که به خانواده اطلاعي بدهد به پشت جبهه بازگشت و در امر آموزش نيروهاي مردمي به عنوان مسئول آموزش سپاه پلدختر تلاش نمود. پس از بهبودي جسماني مجدداً در اول سال 1361 به جبهه جنوب رفت و در گردان 72 محرم مشغول جهاد با دشمنان اسلام شد .بعد از آن در عمليات والفجر مقدماتي شرکت نمود. در سال 1362 به سپاه پلدختر اعزام شد و به عنوان مسئول آموزش سپاه به امر آموزش سازماندهي و اعزام نيروهاي بسيج و سپاه همت گماشت و در پايان سال 1362 مجدداً به تيپ 72 محرم اعزام شد و اين ماموريت تا نيمه اول سال 1363 ادامه يافت و ايشان مجدداً در سپاه پلدختر به عنوان مسئول تدارکات مشغول انجام وظيفه گرديد. در سال 1364 به جبهه هاي غرب اعزام شد و در کنار شهدايي همچون شهيد شکارچي به پيکار با دشمنان اسلام پرداخت.ايشان بعد از شهادت شهيد شکارچي اظهار مي داشت بعد از شهادت ايشان ماندن در اين دنيا ارزشي ندارد.پس از بازگشت از جبهه هاي غرب تا تيرماه 1365 در سپاه پلدختر مشغول شد و در امر آموزش و تدارکات سپاه تلاش نمود.در تيرماه 1365 به تيپ 57 ابوالفضل (ع) پيوست و به همراه اين تيپ در سمت فرمانده گروهان در عمليات کربلاي 4 شرکت نمود که خبر شهادت ايشان را دادند ولي ايشان در اين عمليات به شهادت نرسيد و براي مدت کوتاهي 24 ساعت به خانواده سرکشي نمود و مجدداً جهت شرکت در عمليات کربلاي 5 عازم شد و در همين عمليات بود که در سمت فرمانده گردان انصار المجاهدين تيپ 57 ابوالفضل به فيض عظماي شهادت رسيد .در حالي که مدت 10 شبانه روز در سخت ترين شرايط با دشمن بعثي جنگيد و نيروها را هدايت کرد که بر اثر ترکش خمپاره دشمن در تاريخ 26/10/1365 به مولا و مقتداي خويش ابا عبدالله الحسين (ع) اقتدا کردو در کربلاي خونين شلمچه به شهادت رسيد. آنچه که لازم است ذکر شود و بسيار حائز اهميت اين است که با وجود اينکه آنگونه که توضيح داده شد اين شهيد حضور مداوم در جبهه هاي حق عليه باطل داشت ولي هيچگاه پشت جبهه را فراموش نمي کرد در زماني که از جبهه بر مي گشت فعاليت بيشتري داشت و هيچگاه آرام نمي گرفت.با وجود نبودن راه مناسب و مشکلات نداشتن وسيله نقليه با هر مشقتي در روستا حضور پيدا مي کرد و به مشکلات روستائيان رسيدگي ميکرد. چهره ايشان براي برادران جهاد سازندگي در امر سازندگي روستا چهره آشنايي بود و ايشان بود که با کمک برادران جهاد در امر آب رساني به روستاهاي محروم ،ساختن مدرسه ،راه و ساير مسائل روستا شرکت فعال داشت. در عين حال که در جبهه نبرد با دشمنان خارجي شرکت مي جست .هيچگاه دشمنان داخلي که در فکر توطئه بودند را فراموش نمي کرد. نقش ايشان در مبارزه با منافقاني که روستا را محل امني جهت فعاليت هاي خود ميدانستند بر کسي پوشيده نيست و در ياد و خاطره روستائيان محروم و همرزمانش باقي است .صراحت و قاطعيت ايشان در برخورد با خوانين و منافقين در روستا زبانزد خاص و عام است و سرکرده منافقين و خوانين در منطقه در شهادت ايشان اظهار شادماني کردند. در حاليکه غافل از اين بودند که خون اين شهدا باعث تداوم اين انقلاب خواهد شد و همرزمان و پيروان اين شهدا آرزوي منافقين را بر دل آنها خواهند گذاشت تا آنها را با خود به گور ببرند.روحيه تعبد و معنويتي که در دل اين شهيد بزرگوار وجود داشت باعث شده بود که ايشان سيمايي دوست داشتني و جذاب داشته باشد. کلامش در دل ها نفوذ مي کرد و همه جذب او مي شدند و بر اطرافيان تاثير فراوان داشت. در برنامه هاي سياسي و اجتماعي هرگاه حضور مي يافت همه اهالي روستا دور او جمع مي شدند و گوش به فرمان او بودند. محبوبيت ايشان باعث تسريع در برنامه هاي سازندگي و ايجاد وحدت در بين روستائيان مي شد .در بسيج روستائيان بر عليه ظلم خوانين نقش به سزايي داشت. آنهايي که در اثر ظلم خوانين به ستوه آمده بودند، اين شهيد را پناهگاه خود ميديدند،با ايشان درد دل مي کردند و ايشان نيز به مساعدت آنها مي شتافت. مشکلات آنها را به گوش مسئولين مي رساند و گاهي خود نيز با بسيج روستائيان در جهت احقاق حق آنها گام بر مي داشت. در اين زمينه خاطرات بسياري از وي در دل روستائيان و خان گزيده ها به يادگار باقي مانده است .چه شبهايي را که شهيد تا صبح نخوابيد و در جهت احقاق حق محرومين و مظلومين فعاليت کرد و انصافاً که اين شهيد بزرگوار در مسائل پشت جبهه و مسائل اجتماعي نيز پيشتاز بود.
خصوصيات برجسته ديگر شهيد در خدمت به محرومين اين بود که خانه محقري که در پلدختر داشت به محرومين اختصاص داده بود و کسي در منزل ايشان احساس غريبي نميکرد و ايشان با آغوش باز از محرومين روستا و بستگان استقبال ميکرد. هميشه در شاديها و غمها در کنار مردم بود و به آنها سرکشي ميکرد.
او در بعد مسائل جبهه و جنگ رشد چشمگيري داشت و هم در بعد مسائل معنوي و اخلاقي که از ايشان انساني وارسته ساخته بود .در بين نيروها به عنوان يک معلم اخلاق و نمونه و الگو بود و ضمن داشتن آموزش رزمي و تاکتيک نظامي از معنويت و ايثار و اخلاص برخوردار بود. از خصوصيات اخلاقي شهيد مي توان به ساده زيستي ايشان پرداخت. شهيد هاشمي دل و جان خويش را از گرايش به ماديات رهانيده بود و اين سخن رسول اکرم (ص) را راهنماي زندگي و عمل خويش قرار داده بود که: مرا با دنيا چه کار، مثل من و دنيا مثل سواري است که در روز گرمي به زير درختي برسد و ساعتي در سايه آن بخوابد و از آن بگذرد . رفتار او با دنيا و خوشي ها و راحتي هاي آن به راستي اينگونه بود .بسيار ساده مي زيست و از رفاه طلبي به شدت حذر مي کرد. در تهيه اسباب و وسايل زندگي نهايت قنائت را به کار مي برد به طوري که لوازم خانه وي در يک کمد و موکت و مقدار اندکي لوازم ضروري خلاصه مي شد. لباس بسيار ساده مي پوشيد و در حالي که تمام البسه او از يک يا دو دست تجاوز نمي کرد همواره تميز و پاکيزه و معطر بود
به همسر و فرزندان و خانواده اش بسيار مهر مي ورزيد ولي دلبستگي به آنها در برابر عشق و ايمانش به اسلام و رسالت مبارزه براي اقتدار آن هيچ بود و اين گفته را در عرصه عمل پياده کرد.
رسول اکرم روزي به ياران خود فرمود : کسي را که فرداي قيامت آتش بر او حرام است به شما معرفي کنم! گفتند: آري. حضرت فرمود: اين شخص متين و با وقار و خونگرم و مانوس و مهربان و بردبار و شکيبا و نرمخوي مي باشد. شهيد حاج رضا هاشمي نمونه بارز اين صفات نيکو بود .
در عين سادگي و بي پيرايگي و خضوع از آنچنان ابهت و صلابتي برخوردار بود که به رغم سن و سال کمي که داشت بزرگان را نيز در برابرش به خضوع و خشوع وا مي داشت. تواضع و فروتني از ديگر خصوصيات اين شهيد عزيز بود .
از غرور و منيت به شدت پرهيز مي کرد. هر توفيق و اقبالي را از جانب خدا مي دانست و به همين دليل در هر پيروزي و موفقيت شکرگزار پروردگار خود بود
از ديگر خصوصيات اين شهيد عزيز تفکر بود، تفکر درباره دنيا،آفريدگار،تاريخ و سرنوشت پيشينيان و پايان اين جهان و رفتار او مصداق اين حديث شريف از امام صادق (ع) است که مي فرمايد:
با ديدگان عبرت به آنچه در دنيا و نعمت هاي آن گذشته است بنگر. آيا چيزي از آنها را مي يابي که براي کسي باقي مانده باشد و فنا و زوال بدان راه نيافته باشد و آيا هيچ کس را اعم از غني و فقير و دوست و دشمن مي يابي که از جام کل نفس ذائقه شربت موت نچشيده باشد پس به همين گونه نيز آينده را با گذشته قياس کن .
شهيد بزرگوار به قرآن و آيات الهي عشق مي ورزيد و رابطه و پيوند خويش را با آن به طور مستمر حفظ مي کرد. قلب روشن خود را با قرائت قرآن و آيات نوراني آن جلاي تازه مي داد و پس از قرآن شيفته نهج البلاغه مولا علي (ع) بود و مستحبات و دعاي کميل و ادعيه ي ديگر علاقه زيادي داشت. از ديگر خصوصيات بارز شهيد گمنامي و اخلاص ايشان بود. او عاشق پروردگار و شيفته ملاقات با وي بود و بدين لحاظ عمر کوتاه خود را همه در انجام برترين اعمال صالح،قيام و انقلاب به منظور استقرار حکومت الهي و مبارزه با دشمنان و دفاع از کيان اسلام و انقلاب حيات بخش آن سپري نمود و با خالص کردن دل و انديشه خود براي خدا بر دفتر اين همه تلاش و مبارزه مهر قبولي و تضمين مي زد. به شدت از مطرح کردن خود پرهيز مي کرد به گونه اي که براي اکثر نزديکان جز در جلوه ها و حرکات ظاهري ناشناخته ماند. با آنکه از آغاز جنگ در محورهاي مختلف عملياتي حضور داشت و سلحشورانه مبارزه کرد و شجاعت هاي خارق العاده از خود نشان داده بود اما هيچ گاه جز در مواقع ضرورت از خود سخن نمي گفت.

در عشق پروردگار و محبوب خود مي سوخت .شهادت را که منتهاي آرزوي مشتاقان و مژده ديدار دلدار است از صميم قلب طالب بود و در جستجوي آن سالهاي سخت و مشقت باري را در جبهه هاي نبرد مي گشت. خود او بود که در خلوت زمزمه مي کرد و با سوز مي گفت که بر مشامم مي رسد هر لحظه بوي کربلا، در دلم ترسم بماند آرزوي کربلا.و هنوز زمزمه او در گوش ها شنيده مي شود. مي دانست که سرانجام شاهد مقصود را در بر خواهد گرفت و روزي اين انتظار به سر خواهد آمد.اولين آگاهي عارفانه را به دفعات نشان داده بود از آن جمله:در سفري که قبل از شهادت ايشان به منظور زيارت مرقد مقدس امام علي ابن موسي الرضا (ع)شرفياب شده بود؛ حالات روحي و معنوي ايشان نشان از شهادت قريب الوقوع ايشان مي داد. قبل از شهادت به بعضي از بستگان خبر شهادت خود را داده بود. سرانجام موعد وصل و ديدار محبوب براي حاج رضا فرا رسيد. او رفت تا براي هميشه با شهادت افتخار آفرينش چون ستاره اي تابناک بر تارک آسمان عزت و شرف ميهن اسلامي بدرخشد. فريادش بر سينه آسمان ستاره ها جاويد گشت تا راه را نشان دهد. آن روز در گرماگرم عمليات کربلاي 5 در منطقه شلمچه بچه ها همه اين پرتو ستاره گون را بر چهره روشن و ملکوتي حاجي رضا مي ديدند که افتخار شهادت تا لحظات ديگر فرمانده محبوبشان را به ترک آنها فرا خواهد خواند. در حالي که بر اثر آتش سنگين دشمن نيروها زمين گير شده بودند با صلابت کم نظير خويش بر سکويي قرار گرفت و بذر حيات بخش سخنان خويش را بر قلب ياران بسيجي اش فرو پاشيد و آنها را جهت مقابله با دشمن فرا خواند و ترغيب نمود . در همين لحظات بود که بر اثر ترکش خمپاره بر پيکر مطهرش با خون خود وضو ساخت و به مولايش اباعبدالله الحسين (ع) اقتدا کرد.
منبع:پرونده شهيد درسازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران خرم آبادومصاحبه باخانواده ودوستان شهيد




وصيتنامه
بسم رب الشهدا و الصديقين
...مادرم مانند کوه استوار و پا بر جا باش چون کوه استقامت کن و لحظه اي از نام و ياد خدا غافل مباش و در راه دين خدا بکوش که هر چه بکوشيد باز کم است،مادرم گريه نکن لبخند خوشحالي بزن زيرا فرزندت در راه هدف مقدس گام برداشته و جان باخته است،مادرم سلام بر تو که بالاخره بر عاطفه مادري پيروز شدي و فرزندت را بميدان نبرد حق عليه باطل فرستادي و گفتي که تو را در راه خدا هديه به انقلاب اسلامي کردم و من بوجود تو مادر افتخار ميکنم زيرا مادري از سلاله زهرا (س) هستي،برادرانم از شما مي خواهم شمائيکه اميدان آينده انقلاب هستيد و شما وارث خون شهيدان ميباشيد تا ميتوانيد دشمن ظالم باشيد و ياور مظلوم کاين گفته حضرت علي (ع) ميباشد:در احياي کلمه حق بکوشيد هرچند در اين ميان نفعي نبريد و به ضررتان باشد و از رهبر عظيم الشأن انقلاب پيروي کنيد که نائب امام زمان (عج) ميباشد خداوند شما را پيروز و موفق گرداند.و اما شما برادران پاسدار و بسيج شما به عنوان بازوي مسلح ولايت فقيه و سربازان اسلام و لشکر امام زمان (عج) هستيد بايد در ميدان عمل خاطره سربازان صدر اسلام را زنده کنيد پس بايد به وظيفه خطيري که داريد آگاه باشيد وظيفه شما صيانت از اسلام عزيز است در اين راه بايد شب و روز براي رضاي خداوند و حراست از دين خدا تلاش کنيد زيرا همه ما وظيفه داريم که اين انقلاب را با رهبري الهي که دارد به اقصي نقاط جهان صادر کنيم و مقدمه ظهور حضرت مهدي (عج) را فراهم آوريم.برادران سفارشم اين است – از غيبت و تهمت و افترا دوري کنيد و همه در يک صف واحد و آهنين براي خدا جهاد کنيد ؟؟؟ جاذبه داشته باشيد تا بتوانيد افراد گمراه را به راه راست هدايت کنيد باين گفته امام بزرگوارمان که فرمود وحدت کلمه داشته باشيد در عمل پياده کرده و همه چنگ بر ريسمان خداي تعالي زده و گرد شمع توحيد جمع شويد و يد واحدي شويم براي کوبيدن منافقين و مستکبران جهان شما بايد بدانيد که بعنوان مناديان حق در جهان مطرح هستيد حالا که اين وظيفه سنگين را که به عهده داريد بايد در مرحله اول خودسازي و تهذيب نفس را انجام دهيد و از ميدان جهاد اکبر پيروز بيرون آئيد تا در ميدان جهاد اصغر با خيال آسوده مرگ في سبيل الله را در آغوش بکشيد حرفها زياد است و سخنها طولاني اگر بخواهي بنويسي نه قلم ياراي نوشتن دارد و نه دفتر گنجايش اين همه مطلب را دارد.والسلام سرباز گمنام روح الله حاج رضا هاشمي





خاطرات:
برگرفته از خاطرات شفاهي خانواده وهمرزمان شهيد
شهيد حاج رضا هاشمي در سال 1361 با يکي از بستگان ازدواج نمود که حاصل اين ازدواج يک فرزند دختر به نام طاهره و دو پسر به نام هاي حامد و علي محمد است که علي محمد چند ماه پس از شهادتش به دنيا آمد. از خصوصيات بارز شهيد در عين حالي که به تکليف الهي خود در نبرد با دشمن مي پرداخت علاقه و مهرباني نسبت به خانواده بود. قبل از شهادتش در سال 1365 در حالي که شهر دزفول به شدت مورد اصابت موشک قرار مي گرفت شهرهاي خرم آباد و پلدختر نيز وضعيت مشابه داشت با اين وجود همسر ايشان بيمار شده بود و نياز به عمل جراحي داشت .در سخت ترين شرايط با مراجعه به يکي از پزشکان جراح در دزفول که در يکي از باغ هاي اطراف شهر دزفول مطب زده بود اقدام به معالجه همسرش نمود و از علاقه اي که نسبت به همسر نشان داد پزشک و پرستاران متعجب شده بودند . اين اخلاص شهدا را مي رساند که در عين حالي که در اين حد به خانواده عشق مي ورزيدند ولي همه اين ها را فداي اسلام و خدا مي کردند و از آنها مي گذشتند . اگر علاقه به اسلام و آرزوي شهادت و انتخاب عارفانه و آگاهانه نباشد چگونه انساني حاضر است با اين همه روحيه عاطفي که دارد.خود را در معرض شهادت قرار دهد واز اين بيم نداشته باشد که بعد از او خانواده مبتلا به انواع مشکلات گردند.
از خصوصيات بارز وي نيکي به پدر و مادر و سرکشي به ساير بستگان و صله رحم بود. قبل از شهادت در جبهه حضور داشت و پدرش بيمار شده بود و نياز به عمل جراحي داشت ،بلافاصله خود را به پشت جبهه رساند و با تحمل سختي و مشکلات مادي که داشت به هر طريق نسبت به معالجه پدر پرداخت و چند ماهي قبل از شهادت ايشان گويا احساس کرده بود که اگر اين بيماري پدر را برطرف نکند در آينده ممکن نخواهد بود با عجله آمد و پدر را به بيمارستان برد و پس از بهبودي به جبهه شتافت.
علاقه شديدي نسبت به امام خميني داشت . پس از ملاقاتي که با امام داشت اين علاقه صد چندان شده بود. تحمل کوچکترين بي احترامي به امام را نداشت .در سال 1360 که منافقين اعلام جنگ مسلحانه کرده بودند بعد از 30 خرداد و اکثر آنها به روستاها و عشاير پناه برده بودند تعدادي از آنها نيز در روستاي محل سکونت اين شهيد بزرگوار بودند، ايشان به همراه دو نفر از بستگان جهت کاري به روستا رفته بودند. تعدادي از منافقين که در آن سوي رودخانه اي که از روستا مي گذرد بودند شعارهايي عليه امام (ره) و شهيد بهشتي دادند و از فاصله دور با اشاره توهين مي نمودند. شهيد بزرگوار در حالي که در محاصره اين منافقين بود، تحمل نکرد و به طرف آنها رفت و با آنها درگير شد و اين اولين درگيري بود که با منافقين که از فرزندان خوانين منطقه بودند انجام داد. چون خدا کمک کرد و تعدادي از آنها نيز کتک خورده بودند ابهت آنها در بين مردم شکسته شد و مردم روحيه گرفتند و پس از آن از اطراف اين منافقين پراکنده شدند .اين مسائل و ادامه آنها باعث شد که منافقين روستا را ترک کنند و به وسيله نيروهاي اطلاعات و سپاه دستگير شده و به مجازات رسيدند.
يکي از رزمندگاني که از بستگان بود و در عمليات کربلاي 5 در گردان تحت امر اين شهيد بزرگوار در عمليات شرکت داشت در گرماگرم عمليات مجروح مي شود و ايشان تعريف مي کرد من گرچه زخمي عميق نداشتم ولي خود را خيلي بدحال کردم و با اين وضعيت قصد داشتم که شهيد را تحت تاثير قرار دهم و از او خواهش کردم که ما فاميل هستيم و من حالم خراب است هر طور شده مرا به پشت جبهه برسان و همراه من بيا تا شايد اين شهيد را از معرکه جنگ خارج کنم ولي غافل از اين بودم که اينگونه افراد بي صبرانه در انتظار شهادت بودند با اين بهانه ها از اين فيض عظما نخواهند گذشت. مرا به وسيله آمبولانس به پشت جبهه اعزام کرد و التماس من براي متقاعد کردن ايشان که به همراه من بيايد بي فايده بود.






آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
روستا
روستا در ميان گندمزارها احاطه شده بود.حاج رضا رو کرد به آقاي ثابتي و گفت:«اينم،روستا، رسيديم.»
آقاي ثابتي چشم انداخت روي روستا و گفت:«بهش مياد روستاي آبادي باشه.عجيبه که مي گي امکانات نداره.»راننده رو کرد طرف حاج رضا و گفت:«برم تو روستا ديگه.»
- آره تو برو.مي خوايم بريم سراغ کدخدا.
زن ها کنار رودخانه مشغول شست و شو بودند و تعدادي زن هم کوزه به دست ايستاده بودند کنار چشمه.از روي پل که رد شدند،حاج رضا گفت:«بنده هاي خدا تمام کارهاشون رو با اين آب غير بهداشتي رودخونه انجام ميدن.آب تقريباً گل آلوده،اما چاره اي ندارن و ظرف و لباساشون رو با اين آب مي شورن.حتي با اين آب سر و بدنشون رو هم مي شورن.آدماي قدر شناسين.آب چشمه رو فقط براي خوردن استفاده مي کنن.»آقاي ثابتي گفت:«وقتي آب لوله کشي ندارن،يعني بهداشت و حموم هم ندارن ديگه؟»
- آره،غير از برق چيز ديگه اي ندارن.اونم مدتي که جاد سازندگي براشون کشيده.
- ان شاءالله يواش يواش همه چيز درست ميشه.
- خدا از دهنت بشنو
چند پسر قد و نيم قد داشتند توپ بازي مي کردند.راننده پا گذاشت روي ترمز و سرش را از شيشه آورد بيرون.
- بچه ها مي دونين خونه کدخدا کجاست؟
يکي از آنها آمد طرف ماشين.آقاي ثابتي در را باز کرد و گفت:«بيا بالا بريم در خونشون.»نگاه حاج رضا را به خود جلب کرد و گفت:«حاجي! مگه تو قبلاً خونه کدخدا نيومدي؟»
- راستش اومدم ده،ولي خونه کدخدا نرفتم.پسر بچه دستش را دراز کرد و گفت:«همين جا نگهدار. همين خونه اس که درش قهوه ايه.»راننده زد روي ترمز.حاج رضا از ماشين آمد پايين و انگشتش را گذاشت روي زنگ.لحظاتي بعد هيکل چهار شانه کدخدا در ميان قاب جا گرفت.حاج رضا دستش را فشرد و گفت:«مهمون نمي خواين؟»کدخدا خود را از جلوي در کنار کشيد و گفت:«بفرماييد،منزل خودتونه.»
کدخدا سيني چاي را گذاشت زمين و گفت:«خيلي خوش آمدين.بفرمايين چايي.»حاج رضا تسبيح را در دستش جا به جا کرد و گفت:«آقاي ثابتي اومدن وضعيت روستا رو از نزديک ببينن.البته من تا حدودي براشون از مشکلات بهداشت و آب مدرسه و چيزهاي ديگه گفتم.قراره اگه خدا بخواد، توسط جهاد سازندگي،آب لوله کشي براي روستا کشيده بشه.»لبخندي پهناي صورت کدخدا را پوشاند و گفت:«خوب به سلامتي.خدا ان شاءاله پشت و پناهتون باشه.»
آقاي ثابتي چاي را سر کشيد و گفت:«درمانگاه هم ندارين نه؟!»کدخدا کمي عباي روي دوشش را کشيد بالا و گفت:«نه نداريم.روستاي خوب و سرسبزيه،اما امکانات نداره.معلم با بدبختي از شهر مياد.کنار روستا چادر زدن بچه ها زير چادر درس مي خونن.اون هم فقط دبستان داريم.»سيگاري آتش زد و گفت:«همين روستاي بالا،آباد آباد شده،حتي مخابرات هم براش ساختن.حموم و مدرسه و آب لوله کشي و درمانگاه داره.»آقاي ثابتي چشم از گل هاي قالي برداشت و گفت:«به اميد خدا و با تلاش هاي حاج رضا،ان شاءاله هم مدرسه مي سازيم،هم بهداشت و حموم.من همه مشکلات رو توي جلسه مطرح مي کنم و اميدوارم با کمک حاج رضا بتونيم روستا رو آباد کنيم.»
نگاهش چرخيد طرف حاج رضا و گفت:«ايشون يا جبهه هستن يا وقتي هم کخ پشت جبهه هستن، دلسوزانه با جهاد سازندگي همکاري مي کنن.»کدخدا دستهايش را بلند کرد سر کرد به سمت بالا و گفت:«خدا ان شاءاله بهشون عمر با عزت بده و هميشه تندرست باشن.»آقاي ثابتي از جا باند شد و گفت:«ببخشيد وقتتون رو گرفتيم.ان شاءاله دفعه بعد با دست پر بر مي گرديم.»
حاج رضا شير آب را باز کرد.صداي صلوات پيچيد توي فضا و همهمه توي جمعيت بالا گرفت. دستش را مشت کرد و کمي آب هورت کشيد و گفت:«خدا رو شکر.اينم از آب روستا.»رو کرد به آقاي ثابتي و گفت:«خيالم راحت شد.حالا بدون اينکه وقت و تلف کنيم،بريم سراغ مدرسه که خيلي مهمه.»
منبع:يادهاي ماندگار،نوشته ي مهري حسيني،نشر بهار،قم-1383

بسم الله الرحمن الرحيم
والذين قتلوا في سبيل الله فلن يضل اعمالهم سيهديهم و يصلح بالهم
(قرآن مجيد سوره محمد (ص))
او را چگونه مي توان سرود ،با کدامين زبان توان ستود. واژه ها حقيرتر از آنند که عظمت روح دريائيش را ترسيم کنند. از شهيد گفتن و نوشتن دشوار است. عاشقي که در سختيها تولد يافت و در موج حماسه و خون به بلوغ رسيد و بر بام خلوص و صدق تا کران بيکرانگي تا خلوتگاه محبوب پر و بال کشيد او که قله هاي رفيع غرب تا دشت تفتيده خوزستان و تا سواحل خونين اروند محرومين و خان گزيده ها هزاران ياد از او در سينه دارند تنديس سخاوت ئ شجاعت،اسوه زهد و تقوي،الگوي تفکر و تدبر،معناي ايمان و روح صراحت بود در نگاه مطمئن او همسفران و همراهان آيت روشن ظفر مي خواندند و در طنين رساي کلامش رايحه خوش فتح مي شنيدند. آميزه اي از صلابت و تواضع حلم و بي باکي صداقت و مقاومت و تفکر وانديشه ،قاطعيت و محبت بود. همه دوستش مي داشتند در سيمايش و در سکناتش و حرکاتش «خدا» را مي ديدند و به همين دليل تا زواياي پنهان روح و جان همرزمان و محرومان و بستگان ريشه زده بود .او صالح بود . دنيا و ذخايرش در چشم انداز او رنگ باخته بودند .فرمانده رشيد شهيد حاجي رضا هاشمي در همه چيز پيشتاز و سابق بود در رزم در عبادت در کار در فعاليتهاي اجتماعي،رسيدگي به محرومان و مبارزه با منافقين.
او به شهادت رسيد در حاليکه در قلب و خاطره خيل سربازان و همرزمانش خانه کرده بود .امروز هرکس ازتيپ 57 ابوالفضل (ع) ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پلدختر ، جنگ يا عمليات سخن مي گويد با سوز يادي از سردار بزرگ وگمنام جبهه هاي دفاع از اسلام ناب محمدي شهيد هاشمي مي نمايد.
ستاد يادواره شهيد 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان لرستان ,
برچسب ها : هاشمي , رضا ,
بازدید : 149
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,059 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,751 نفر
بازدید این ماه : 5,394 نفر
بازدید ماه قبل : 7,934 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک