سال 1341 در خانوادهاي مستضعف و اصيل در روستاي چشمه علي واقع در بخش پاپي در شهرستان خرمآباد ديده به جهان گشود. چون روستاي زادگاهش فاقد دبستان بود، وي را به مدرسة يكي از روستاهاي مجاور موسوم به كن كبود فرستاند. تحصيلات ابتدايي خود را در اين مكان گذارند، ولي از آنجايي كه اين روستا نيز فاقد امكانات آموزشي بالاتر بود، در نتيجه پدرش او را براي ادامة تحصيل به شهرستان خرمآباد فرستاد. با پشت سر گذاشتن مقطع راهنمايي، مرحلة متوسطه را در دبيرستان آيت ا... طالقاني خرم آباد ادامه داد.
اين زمان مقارن با پيروزي و سالهاي اول انقلاب اسلامي بود. وي از طريق انجمن اسلامي دبيرستان تلاش پيگير خود را در جهت گسترش ارزشهاي اسلامي آغاز كرد. در سال 1360 با علاقهاي هر چه تمامتر به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خرم آباد در آمد و تلاش بيوقفة خود را در راستاي اهداف عالي اسلام ناب محمدي (ص) و رهبري ولي فقيه بهصورت بسيار فعال و خستگيناپذير دنبال نمود. ايشان با علاقة زيادي كه به دفاع از انقلاب داشت، بلافاصله به صورت داوطلبانه راهي جبهههاي نور عليه ظلمت گرديد و در عمليات طريقالقدس توانستند با استعانت از عنايات خداوند متعال و بهرهگيري از نيروهاي اسلام شهر «بستان» را از لوث وجود بعثيان عراق پاك نمايند. بعد از آن پيروزي بزرگ و سركوبي دشمن در آن منطقه، لياقت و شايستگي قابل توجه و تحسينبرانگيز او باعث شد كه مسئولين با مشاهدة خصوصيت بارز و كارايي چشمگير، در صدد برآيند تا به تناسب شرايط، مسئوليتهايي را به شرح ذيل به وي واگذار نمايند:
1) عمليات والفجر مقدماتي و همچنين والفجر 1، مسئوليت فرماندهي گردان را به ايشان محول نمودند. پس از تشكيل تيپ مستقل 57 ابوالفضل (ع) در واحد عمليات و عمليات آن تيپ مسئوليت خطيري را تقبل نمود و به تلاش هاي خستگيناپذير خود تداوم بخشيد. پس از آن مسئوليت يگان حفاظت سپاه ناحية لرستان را عهدهدار شد. در اين وظيفة خطير مسئوليت محوله را به نحو احسن انجام داد. در آزمون ورودي آموزش فرماندهي عالي جنگ موفق شد .
اوماموريتهاي خطيري را كه تقبل ميكرد، پيروزمندانه به انجام ميرسانيد.
2) در عمليات والفجر 10 در منطقة عمومي حلبچه و بيتالمقدس 4 كه منجر به آزادسازي شاخ شميران گرديد، حضور فوقالعاده موثري داشت و در تمام صحنههاي پيكار، ايثارگري به تمام معنا بود.
سرانجام اين فرماندة دلاور پس از فداكاريها و ايثارگريهاي بيدريغ، به تاريخ 27/3/1367 در ارتفاعات «فميش» به فيض شهادت نايل آمد و همانند شهداي كربلا تربت پاك ميدان خون و شهادت را جايگاه عروج خويش ساخت.
اودر فرازي از وصيت نامه اش چنين مي گويد:
پروردگارا ! از آنكه مرا سعادت آن بخشيدي كه در راهت قدم بردارم و براي تو به جهد و تلاش دست يازم، هزاران بار سپاست ميگويم. اي داناي بخشنده تو مرا از لجنزار به بهشت، بادية نبرد حق عليه باطل هدايت كردي، تو مرا توفيق آن دادي كه خويشتن را درك كنم، پي برم كه براي چه مرا آفريدي و آنگاه سعادتم بخشيدي كه از ميان فراوان راههاي موجود در زندگيم، شاهراه ايثار حسينگونه را بپذيرم. پروردگارا ! با قلبي سرشار از عشق به درگاهت روي آوردهام و ميدانم كه نااميدم نخواهي كرد. پروردگارا تو را به جلال و عظمت و كرمت سوگند مي دهم كه لحظهاي اين بندة حقير و گناهكارت را به حال خود فرو مگذار، زآن كه بي لطف تو تباهم.
منبع:پرونده شهيد درسازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران خرم آبادومصاحبه باخانواده ودوستان شهيد
وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
همان خدا يي که خريد از مومنان جانها و مالهاي ايشان را براي ايشان است بهشت. جنگ كنيد در راه حق پس بكشيد و كشته شويد .وعدهاي است بر حق در تورات و انجيل و قرآن و كيست وفادارتر به عهد خود از خدا پس آگاه باشيد به سوداگراني كه سودا نمودند و اين است آن رستگاري.
قرآن کريم
به نام خداوند بزرگ به نام خدايي كه نام او راحت روح است و پيغام او مفتاح مفتوح است و ذكر او مرحم دل مجروح است و مهر او اميد بلانشينان كشتي نوح است .
جانت رها كن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو
وندر دل آتش درآ فرزانه شو فرزانه شو
چند وقتي است كه دل پر پر ميكند ميخواهم هجرت كنم ميخواهم بروم ميخواهم آنجايي روم كه جاي حقيقي من است « از اين دنياي تنگ كوچك» جدا شوم و به جايي بروم كه لايق انسان حقيقي است چند وقتي است احساسي در دل دارم كه نميتوانم در اين دنيا بمانم. دوست دارم ميخواهم بروم جايي كه شهدا رفتند. حسين و علي اكبر حسين بهشتيها، رجاييها و باهنر ها و علي اكبر مدهني و علي دوستها و سعادتها و ديگر شهدا رفتهاند. حال كه چنين هست ديگر اين روح سركش و طغيانگر اجازه نميدهد كه در دنيا لبريز از گناه بمانم. ديگر نميتوانم اين دل وروح جان من پرپر كنان وعاشقند . مانند تشنهاي بر لب آب و مانند گرسنهاي كه خود را به هر در و پيكر ميزند . مانند عاشقي هستم كه براي معشوقه دست به خودكشي ميزند . اين عشق كه در دل ميزنم و خود را فدا مي کنم؛ عشق خدايي است.
الان دارم اين وصيتنامه را مينويسم، هيچ دلبستگي به اين دنيا ندارم و فقط به اميد خدا و براي خدا به جبهه ميروم . سربلندي اسلام و مسلمين رادر سر ميپرورانم.
من از جهاد خود دو هدف دارم
1) جهاد در راه خدا و پيروزي اسلام بر كفر
2) شهادت در راه خدام هر كدام از اين دو مورد كه نصيب من شد خوشبختي خود را در آن ميبينم چون ميدانم: 1- اناالجهاد باب من ابواب الجنه. 2- و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون شكر.
خدا اي آفريدگار از آن كه مرا سعادت آن بخشيدي كه در راهت قدم بردارم و براي تو ،به جهد و تلاش دست زنم هزاران بار سپاست ميگويم. اي داناي بخشنده تو مرا از لجنزار دنيا به بهشت ابدي که در نبرد حق عليه باطل است ، هدايت كردي. تو مرا توفيق آن دادي كه خويشتن را درك كنم پي برم كه براي چه مرا آفريدهاي و آنگاه سعادتم بخشيدي كه از ميان راههاي موجود در زندگيم ،شاهراه ايثار حسينگو نه بودن را بپذيرم. اي خدا سپاست ميگويم ازآن كه نور عشقت را در قلب من تاباندي و اين قلب سرد را با نور عشق فروزانت روشن گرداندي . قلب پرتلاطم مرا با يادت آرامش بخشيدي كه به درستي (الا به ذكر الله تطمئن القلوب). اي خداي بزرگ اكنون بنده شرمسارت تو را با خاطر آنچه خواستم و اجابت نمودي و آنچه نخواستم ولي به واسطه لطف و كرمت عطا فرمودي سپاست ميگويم. پروردگارا با قلبي سرشار از عشق به تو و با قلبي دردمند از عشق تو و با وجودي آكنده از ايمان به تو به درگاهت روي آورده ام و ميدانم كه نا اميدم نخواهي كرد. پروردگارا تورا به جلال و عظمت و كرمت سوگند ميدهم كه لحظهاي اين بنده حقير و گناهكارت را به حال خد وامگذاري ازآن كه بي لطف تو تباهم. خدايا از تار و پود وجودم از تو ميخواهم كه سعادت شهادت در راهت را به من عطا كني . بارخدايا مرا توفيق ده تا آنچه كه در دل دارم بيريا در روي كاغذ بياورم.
قسمت دوم:
سلام بر علي ابن ابيطالب ابرمردتاريخ شهادت و سلام بر حسين ابن علي. اي حسين سلامت ميكنم اگر لايق جوابم پس بگو عليكم السلام .آيا شما در زمين كربلا صداي هل من ناصر ينصرني خود را سر دادي و جواب نشنيدي. در مقطعي از زمان كه خميني كبير نايب امام زمان هست ،ببين چقدر يار و ياور داري و جواب تو را لبيك ميگويند و مانند خودت دشمنان اسلام را از بين ميبرند و خود شربت شهادت را مينوشند و به لقاء الله ميپيوندند. اي حسين قسم به خونت اگر در آن زمان بودم جوابت را لبيك مي گفتم. خدا را سپاس ميگويم كه در زمان فرزند تو،خميني به دنيا آمدهام .او همان هل من ناصر ينصرني تو را ميگويد . او را ياور شدم .
اي حسين ،فرزند اسلام در اين زمان هما نند کربلا، علي اكبر ها شهيد مي شوندو پدران و مردان مسلمان مانند خودت سر از تنشان جدا ميشود وعلي اصغرها شهيد ميشوند .خواهران زينب واربي برادر ميشوند شهرهاي ما را مانند خيمههاي تو به آتش ميكشند .آيا اينها همانها نيستند كه شما را شهيد كردند، كافران زمان (صدام) و (يزيد).
يك پيام براي مادرم:
سلام مادر عزيزم، فرزندت اين جگرگوشهات را بپذير. اي مادر تو را به خدايت مرا ببخش .مادر عزيزم، خوب ميدانم كه طاقت شنيدن خبر شهادت فرزندت را نداري ولي بدان كه بايد صبر و استقامت كرد .آيا حسين (ع) در زمين كربلا و زينب و آن همه مصيبتها را فراموش كردهاي؟!
آيا فراموش كردهاي كه چگونه فرياد حسين حسين را در برابر جباران تاريخ اقامه كرد و طاغوتيان را رسوا نمود. ميدانم كه هر چند برايت خبر ناگواري است و براي اين كه خداي زينب از تو راضي باشد هرگز قطره اشكي در چهرهات مشاهده نشود و خندة پيروزي و قبول شدن در امتحان الهي بر لبانت نقش بسته و به خداي بزرگ اثبات كن كه آنچه دادهاي تنها امانت بوده است ولي اگر گريه است فقط براي رضاي خدا باشد و براي امام حسين (ع) زيرا كه امام حسين (ع)در موقع شهادت مادر نداشت كه برايش گريه كند. مادر ميدانم چقدر زحمت كشيدي و مرا بزرگ كردهاي و چقدر به من علاقه داشتي ولي چه كار كنم كه اسلام ازاينها بالاتر و فراتر است. مادر عزيزم تو را به خون شهدا قسمت ميدهم كه مرا ببخش ...
قاسم مدهني
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان لرستان ,
برچسب ها :
مدهني ,
محمدقاسم ,
بازدید : 226