فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در روستاي “طالش محله پهناب” در هفت کيلومتري شهر “جويبار” و هجده کيلومتري “ساري” در خانواده اي کشاورز و مذهبي در سال 1331 متولد شد. قبل از ورود به دبستان در مکتب خانه با قرآن آشنا شد. دوره ابتدايي را در دبستان “تلارک” از روستاهاي همجوار زادگاهش گذراند. پس از اتمام دوره ابتدايي نظام قديم در دبستان دکتر “شريعتي” در"جويبار" مشغول به تحصيل شد. پس از گذراندن دوران سه ساله متوسط به شهر" ساري" رفت و در رشته علوم طبيعي ادامه تحصيل داد. اما به علت وضعيت بد مالي قادر به ادامه تحصيل نشد و ترک تحصيل کرد. در سال 1353 با دختر خاله اش خانم "معظمه صادقي" ازدواج کرد و در خانه اي استيجاري زندگي مشترک را آغاز کردند.
همسرش در مورد خواستگاري قاسم مي گويد : « به خاطر تقوا و خلوص و سادگي قاسم به او جواب مثبت دادم.»
با فرا رسيدن زمان نظام وظيفه از تاريخ 15 مهر 1351 تا 15 مهر 1353 به سربازي رفت و اين دوره دو ساله را در پايگاه نيروي هوايي در"تهران" گذراند. پس از پايان سربازي به اداره خاکشناسي "ساري" رفت و دو سال کار کرد. از تاريخ 20 شهريور 1358 تا 8 مهر 1359 در گروه جوانمردان ژاندارمري فعاليت مي کرد. با آغاز درگيريها در منطقه" گنبد" به اين منطقه رفت و پس از ختم شورش هاي ضد انقلاب به "ساري" بازگشت. مدتي نگذشته بود که فعاليتهاي خياباني ضد انقلاب در شهرها آغازشد و قاسم در درگيريها نقش مهمي در "ساري" و "قائمشهر" داشت. در مبارزه با قاچاق مواد مخدر و کشف و انهدام خانه هاي تيمي منافقين نيز فعال بود. درنتيجة اين فعاليتها در سال 1358 در يک صحنه سازي او را ربوده و شکنجه هاي بسيار کردند.
قاسم در تاريخ 29 مهر 1359 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب در آمد. پس از ورود به سپاه پاسداران در پادگان آموزشي سرپل ذهاب آموزش ديد و از تاريخ 9 آبان 1360 تا تاريخ 19 دي 1360 در واحد تحقيقات و کشف مشغول شد. در اواخر سال 1360 تصميم گرفت به جبهه برود.
در عمليات محمد رسول اللّه (ص) در کسوت يک نيروي ساده در پيشاپيش ديگران با بانگ اللّه اکبر حرکت مي کرد تا ديگران روحيه بگيرند. اوج فعاليت او در سال 1361 در عمليات هاي فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، محرم و مسلم بن عقيل بود. صادقي به خاطر شجاعت و لياقت خود در سال 1362 مسئول اعزام نيروي منطقه 3 در غرب کشور شد. همچنين مسئوليت رسيدگي و بازديد از جبهه هاي غرب را به عهده و براي اينکه مسئوليتش را بهتر انجام دهد خانواده اش را به مدت سه ماه مريوان برد. در اواخر سال 1362 مدتي به عنوان مسئول سازمان دهي بسيج "ساري" مشغول خدمت شد. در کنار اين فعاليت ها در مرخصي هايش در پشت جبهه با منافقين و باندهاي بزهکاري مبارزه کرد. مسئوليتهاي قاسمعلي در مدت چهار سال حضور در جبهه را مي توان به طور خلاصه بشرح زير بيان کرد.
مسئول تيم کشف در مريوان : از 9/ 8 1360 تا 19/ 10/1360
فرمانده گردان حضرت مهدي (عج) : از 4/11/1360 تا 4/1/1361
معاون تيپ حضرت مهدي (عج) : از 15/11/1361 تا 12/4/1361
مسئول تيم شناسايي در قرارگاه نجف : از 3/4/1362 تا 3/7/1362
مسئول نمايندگي اعزام نيرو در مريوان : از 12/1 1362 تا 20/1/1363
مسئول محور قررگاه خاتم الانبياء : از 26/ 1/1363 تا 12/ 4/1364
و آخرين سمت : فرمانده تيپ يکم لشگر 25 کربلا .
نقل است که روزي به علت بيماري در بيمارستان بستري بود که با شنيدن خبر جلسة فرماندهان سرم را کشيد و خود را به جلسه رساند. علي رغم سخت گيري در آموزش فنون نظامي به رزمندگان و بسيجيان، علاقه عجيبي به آنان داشت. درباره بسيجيان مي گفت : «اگر بسيجي به من فحش بدهد مثل اين است که دعا کرده است.» يکي از همرزمان مي گويد : «کسي نبود که با قاسمعلي صادقي کار بکند و شيفتة اخلاق او نشود.» ايثار او در جبهه زبانزد بود تا جايي که گاه پولهاي شخصي خود را در بين رزمندگان تقسيم مي کرد. به مستضعفان و خانواده هاي شهدا سر مي زد.

همسرش مي گويد : «قاسم فردي متواضع، مهربان و خونگرم بود. هر روز که مي گذشت بر تقوا و ايمان و توجه در نمازش افزوده مي شد.» اگر کسي از او دلگير مي شد سعي مي کرد در رنجش او را بر طرف کند يا اگر بين افراد ناراحتي پيش مي آمد ميانجي مي شد. قاسم با انجمن اسلامي و افراد حزب اللهي در زادگاهش روابط نزديک و صميمي داشت و از افراد سست ايمان، رياکار و منافق متنفر بود. فرزندانش را خيلي دوست داشت و با ملايمت و مهرباني با آنها برخورد مي کرد آرزو داشت از سربازان مخلص انقلاب باشند و در راه خدا شهيد شوند. به تحصيل فرزندانش تاکيد فراوان داشت. به دخترش فريبا گفته بود : «درس مايه سربلندي است اگر مي خواهي به جايي برسي بايد درست را خوب بخواني و پيشرفت کني.» در عمليات قدس در جبهه هاي توابه، ابوذکر، ابوليله عمليات را هدايت مي کرد. در عمليات قدس 2 علي رغم اصرار خانواده و مسئولان سپاه براي حضور در پشت جبهه به عنوان فرانده تيپ يکم کربلا شرکت کرد. شب چهار شنبه 29 خرداد 1364 آخرين شب ماه مبارک رمضان شب عمليات بود. وقتي نيروها جمع شدند قاسمعلي در منطقه هورالهويزه (العظيم) روي قايقي ايستاده و با لحني گرم شروع به صحبت کرد. به همراه هق هق گريه گفت:برادر ها امشب امام حسين منتظر ماست، بايد راه امام حسين (ع) را ادامه بدهيم. به خاطر خدا به ياد يتيمان شهدا، به خاطر اينکه دلهاي يتيمان شهدا را خوشحال کنيم بايد امشب از همه چيز بگذريم و دشمن را نابود کنيم. آخر تا کي عزيزان ما پر پر بشوند تا کي بايد عروسها بي شوهر بشوند. به ياد بياوريم ما به خانواده شهدا وعدة زيارت کربلا را داديم به خاطر آزادي راه کربلا و به خاطر خوشحال کردن قلب يتيمان شهدا با نيت خالص حرکت کنيد که انشاءاللّه موفق مي شويد.
سپس نماز را با گريه شروع کرد و با گريه به اتمام رساند. پس از شروع عمليات قاسم با بي سيم عمليات را هدايت مي کرد و گاه به رزمندگان مجروح کمک مي کرد. در همين حين در حالي که مشغول بستن زخم يکي از رزمندگان بود، با انفجار خمپاره اي از ناحيه شکم مجروح شد. او را به سرعت به بيمارستان اهواز منتقل کردند و پس از عمل جراحي در تاريخ 6 تير 1364 به تهران انتقال يافت و چند روز در بيمارستان جرجاني تهران تحت درمان بود. اما روز به روز حال قاسم وخيم تر مي شد. 11 تير 1364 به علت عفونت شديد و از افتادن کليه ها و کبد و نياز به همودياليز به بيمارستان شهيد مصطفي خميني منتقل شد. اما درمان ها ميسر نيافتاد و سرانجام در ساعت 10 روز 15 تير 1364 به علت شوک و پس از شصت و چهار ماه که در جبهه حضور داشت به شهادت رسيد. جسد او با شکوه فراوان تشييع شد و به زادگاهش روستاي" پهناب" انتقال يافت و در تاريخ 17 تير 1364 در مزار شهدا به خاک سپرده شد. از شهيد قاسمعلي چهار فرزند به نامهاي "فريبا" ، "داريوش" ، "حسين" و "سميه" به يادگار مانده است.
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ ،زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران"نوشته ي يعقوب توکلي ،نشر شاهد،تهران-1386




وصيت نامه
بسمه تعالي
ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيل الله صفاً كانهم بنيان مرصوص
خداوند دوست مي دارد مومناني را كه در صف واحد چون سدي آهنين در راه او نبرد مي كنند. من آن سرباز جانباز و رشيد ملك ايرانم كه در راه حق جان بر كف نهادم عاقبت، جانم تو اي مادر مكن گريه كه من اكنون بسي شادم و زنده مي باشم.
بود رنج تو در يادم، همانا شير پاك تو مرا جانباز پرورده كه جان خويشتن را در راه حفظ قرآن دادم. درود خداوند بر محمد و آل طاهرينش ، درود بر امام زمان ،درود بر رهبر عظيم الشان امام خميني ، درود بر تمام مجاهدين راستين راه حقيقت كه با خون خود اسلام را زنده نگه مي دارند و شهادت ثمره زندگي من است و پيروزي از آن اسلام و مسلمانان حقيقي. خدا را شكر كه راهم را شناختم و اين راه راه اسلام حقيقي است كه ما براي آن با كفر مي جنگيم. وصيت نامه من اين است كه برادران بجنگيد و هرگز تا خون در رگ داريد راضي نشويد كه دشمن بر خاك كشور جمهوري اسلامي تجاوز نمايد . شهادت چه ارزان به ما فروخته مي شود چون خداوند وعده داده اگر با كفار بجنگيم شهيد باشيم و نيز امام خميني رهبر بزرگمان، برادراني را كه در جنگ كشته شده اند شهيد خوانده است. مادر عزيزم اي كه آسايشت را دادي تا آسايش جامعه ات را فراهم نمائي. اي كه به خاطر رفع گرفتاري از گرفتار، بارها گرفتار شدي. مادرجان شايد كه ديده ام از ديدارتان محروم شود و بيم آن مي رود كه يكديگر را نديده و سخنان را تمام ناكرده ما از هم دور شويم و دور بمانيم . لذا اين نوشته را حضورتان مي نگارم از اينكه كلمه الله را بر صفحه مغزم نگاشتيد و راه پيامبر (ص) را در ضميرم ترسيم نموديد و مهر علي (ع) را در دلم نشانديد و عشق حسين (ع) را بر زبانم چشانديد، نمي دانم چگونه تشكر كنم.هوالهادي جزاك الله. چشمانم را كه مي بندم در فضاي تفكر و تعقل و تخيل به عالم كودكي مسخر مي كنم گوئي طفل نوزادي هستم كه با ميل و تقاضاي شما مادر كسي در گوش راستم اذان و در گوش ديگر اقامه گفت و گفت اينست راه مكتب و هدف تو و راه ديگر براي سعادت انسانها جز اين نيست ، گفتم : آيا اين راه ، دشمن هم دارد ( شياطين ، طواغيت ، فراعنه ) گفت :آري رفتار با آنها را از همان كسي بياموز كه با تربتش كامت را باز كرديم ( تربت حسين (ع) ) راه حق موجود است و هر انسان به محض مشاهده و يافتن با ميل و اشتياق آنرا طي مي كند. منتهي در هر زمان در جاي اين راه شمع ها لازم است تا از سوختنشان نوري حاصل و راه روشن و براي بينندگان آشكار گردد و چه خوشبختند شمع ها كه در هدايت هزاران نفر ( راه حق ) سهيمند. ارزش شمع در سوختن و روشنائي بخشيدن است ( در راه خلق ) نه چنين است اكنون كه سپاهيان اسلام در حال نبرد با كفر هستندوبا حماسه آفريني هاي خويش خاطره جهادهاي مقدس پيامبر (ص)را زنده مي نمايند.
با اين ايمان كه خصوصيات اين سپاهيان، تمام همان خصوصيات جهادهاي پيامبر(ص) است. مادر مهربانم خيلي خوشحالم مرا بزرگ كردي تا بتوانم عصاي دستت بشوم اميدوارم با رسيدن به شهادت عصاي دستت بشوم .مادر اگر مورد قبول خدا واقع شده و شربت شهادت را نوشيدم دلم مي خواهد مثل حضرت زينب (س) كاري زينبي كنيد پسرم را بزرگ نمائيدبعد از مرگ من بخنديد و شادي كنيد تا چشم منافقين يعني همان مجاهد خلق كه دم از خلق مي زنند ولي ضد خلق هستند كور گردد.
مادر مهربانم خودت بهتر مي داني كه اين راه را خودم با رضاي دلم انتخاب كردم همان طوري كه امام حسين (ع) در صحراي كربلا آخر عمرش فرمود ( هل من ناصر ينصرني ) آيا كسي هست مرا ياري كند من با جان دل لبيك گفتم. اگرچه آن زمان نبودم در صحراي كربلا در ركاب اسب امام حسين (ع) پا به پاي او با كفاران بجنگم ولي اكنون هم ايران كربلا است به ميدان جنگ مي روم تابه رهبرم امام خميني لبيك بگويم. اگر چنانچه جسد من به دست شما نرسيد ناراحت نباشيد. چرا كه جنازه مبارك حضرت مسلم نيزدر زير پاي اسبان كفار تكه تكه شد. اگر جنازه من به دست شما رسيد بغل قبر پدرم مرا دفن كنيد اگر چنانچه گريه اي برايم سر بدهيد پيش خدا و رسول خدا روسياه مي شويد چونكه مردن در راه حق بهترين ثمره زندگي است.تا زماني كه پسرم عباس بزرگ شود به دليل اينكه مهريه خانمم را نداده ام ماهيانه از حقوق من به ايشان بدهيد تا تمام مهريه از ماهيانه پرداخت شود. حدود 5 خويض زمين شاليزاري كه بعد از فوت پدرم به من رسيده به دو بچه هايم عباس و فريبا تعلق دارد و همچنين 250 متر زمين خانه سرا در ساري خيابان آب برق واقع در بينجلو دارم تعلق به پسرم و دخترم دارد اگر هر كسي آمده طلب از طرف من از شما خواست به ايشان بدهيد.
پيروزي جمهوري اسلامي را به رهبري امام خميني را از درگاه خداوند عزوجل خواهانم پيروز باد اسلام دق والسلام . قاسم علي صادقي




خاطرات
بهروز ولي پور:
بنده اوايل سال 60 به بسيج آمدم و در اواخر سال 60 به منطقه جنوب اعزام شدم و به تيپ نور گردان قدس رفتم و به مدت يك ماه در گردان حضور داشتم تا اينكه سردار شهيد صادقي از مرخصي آمد، ايشان كه در مرخصي بود چون بچه يك محل بوديم مادرم سفارش بنده را به شهيد كرده بود و ايشان مرا به گردان خودش آورد و بعد از يك هفته با حدود يكصد نفر آرپي چي زن جهت شكار تانك در منطقه جفير كنار پاسگاه شهابي رفتيم. در بين ما يكصد نفر حاج آقاي جمشيدي و رسولي و سردار احمد بي غم حضور داشتند. قرار بر اين بود كه ما شب برويم به دشمن حمله كنيم و در آن منطقه حدود دويست و پنجاه تانك دشمن كه در آنجا مستقر بود را منهدم كنيم . دشمن از آمدن ما آگاهي پيدا كرد. در روز روشن ساعت 2 بعد از ظهر با تمام تانك و زره پوش خود به ما حمله كرد. ما پشت خاكريز پنهان شده بوديم و نمي توانستيم حتي بلند شويم و يا كاري انجام بدهيم .نيروهاي ما اكثراً شهيد يا اسير شدند و حدود 15 نفر در آن پاتك دشمن جان سالم به در برديم. البته بدن مرا موج گرفت و توسط يك نفربر توسط دوستان به عقب و تا به بيمارستان اهواز منتقل شدم .بعد از سه روز به مقر گردان رفتم ديدم سردار شهيد كنار چادر نشسته حالت غم و اندوه تمام وجودش را فرا گرفته بود چندبار صدا زدم آقاي صادقي چي شده تا مرا ديد خوشحال شد و گفت: بهروز تو سالم هستي ؟گفتم: بله و بعداً چگونگي حمله دشمن را براي ايشان توضيح دادم. بعد از چند روز نيروهاي اسلام در همان منطقه به دشمن حمله كرده و دوستان ما كه در آن پاتك دشمن شهيد شدند را جمع آوري كرده بوديم ولي سردار شهيد صادقي براي حاج آقا جمشيدي و حاج آقا رسولي و سردار احمد بي غم زياد ناراحتي مي كردند و هميشه خودش را سرزنش مي كرد و مي گفت: اين دوستان مفت به دست دشمنان اسير شدند هر وقت ايشان را مي ديدم حتي سالها گذشته بود براي اين آقايان ناراحت بود و احساس شرمندگي مي كرد .

ديدار ما با علماي قم و اهواز بود .بعد از عمليات بيت المقدس ديداري با آيت الله جزائري امام جمعه اهواز داشتيم چون ايشان عاشق علما بودند ، بعد از همان عمليات به قم آمديم و ديداري با علماي قم از جمله آيت الله مشكيني(ره) داشتيم ، بنده،و ايشان و 2 همراه ما كه يكي جانشين گردان بودند و از بچه هاي شهرستان گرگان مي باشند نامشان را به ياد ندارم و يك راننده هم همراه ما بود كه بچه ساري بود نام ايشان را هم به ياد ندارم همگي بعد از ديدار با علماي قم به شهرستان خودمان آمديم. سردار شهيد هميشه حالت تبسم به لب داشت من هيچ وقت ايشان را عصباني نديدم خداوند انشاء الله ايشان را با شهداي صحراي كربلا هم نشين بفرمايد.

علي آرائي:
سال 63 بنده به اتفاق جمعي از پاسداران گردان يا رسول الله به مدت 6 ماه از ماموريتمان گذشته بود، وضعيت نيرو خيلي كم و هوا گرم و فصل كار كشاورزي و درصد اعزام نيرو پايين بود و جبهه نياز شديدي به نيرو داشت .يك روز صبح ساعت 8 بعد از مراسم صبحگاه مقر شهيد بيگلو واقع در جاده سوسنگرد، شهيد صادقي جانشين گردان يا رسول الله پس از توجيه كمبود نيروي جبهه ها فرمودند همه سرها را پايين بيفكنيد هر كس مي خواهد برود و تسويه حساب كند، خدا مي داند كه صحنه عاشورا دوباره زنده شده بود از ميان جمع ما هيچ كس بلند نشد ، همه نشسته بودند
بچه ها شور و حالي پيدا كرده بودند عين صحنه كربلا كه اباعبدالله الحسين (ع) شب عاشورا اين چنين با يارانش وداع كرده بود.

برادرشهيد:
در يکي از روزهاي آخر سال 1358 هنگامي که قاسم از منزل به طرف محل کار مي رفت، در بين راه نزديکي مهمان سراي چين دکا ـ ايستاده بود که ماشين سفيد رنگ آريا با چهار سرنشين توفيق مي کند. آنها وانمود مي کنند يکي از سرنشينان حالش خوب نيست از قاسم مي خواهند آنها را به بيمارستان بوعلي ساري راهنمايي کند. قاسم آنها را راهنمايي مي کند اما آنها ازوي مي خواهند چون در شهر غريب هستند به همراه آنان رفته و راه را نشان دهد. زماني که به مقابل بيمارستان مي رسند، قاسم مي گويد بيمارستان اينجا است آنها سلحه را روي گلويش گذاشته و چشم و دست او را مي بندند و با يک بادام که آغشته به مواد، بي هوش مي کنند و به يک زيرزمين مي برند. پس از مدتي که قاسم به هوش مي آيد او را به اتاقي مي برند که هفت نفر در آن اتاق نشسته بودند. در بين راه قاسم مي گويند مرا کجا مي بريد و آنها مي گويند : شما يک امام سيزدهم داريد، مي خواهيم حالا امام چاردهم را نشانت بدهيم داخل اتاق چشم او را باز مي کنند و قاسم افرادي را مي بيند که خود را شبيه ياسر عرفات در آورده بودند. آنها شروع مي کنند به سوال از قاسم و اولين اين است که شما با مجاهدين چطور رفتار مي کنيد ؟ قاسم جواب مي دهد : چطور شما قبل از اينکه اسم و شغلم را بپرسيد اين سوال را مي کنيد ؟ آنها در جواب مي گويند ما تو را مي شناسيم، تو يک پاسداري. قاسم فوري مي گويد اشتباه مي کنيد، اسم من حسن مظفري و شغلم راننده تاکسي است. در اين هنگام او را کتک مي زنند. دوباره از قاسم بازجويي مي کنند و هر دفعه به او در ازاي جواب وعده آزادي مي دهند اما هر بار جواب قاسم همان است. بعد از اينکه منافقين ديدند نمي توانند جوابي از او بگيرند به دستهاي او دستبند آهني زده و در جاده قم ـ اراک بين تپه اي انداختند قاسم با ساييدن صورتش به زمين توانست چشم بند را کنار بزند و نگاهي به محيط اطرافش بيندازد سپس خود را به يکي قله هاي اطراف رسانده و از آنجا به اطراف نگاه کرد. ديد چيزي رفت و آمد مي کند. ابتدا خيال کرد چوپان و گوسفندان است اما وقتي نزديکتر شد جاده را ديد که در آن ماشينها رفت و آمد مي کردند. خود را با ماشيني به "قم" رساند و در سپاه پاسداران دستش را باز کردند. در آنجا قاسم مي بيند که بعضي ها گريه مي کنند و بعضي هم مي خندند. تعجب مي کند؛ به او مي گويند برو در آينه خودت را ببين وقتي قاسم جلوي آينه رفت ديد که يک طرف موي سرش و ريشش را تراشيده اند. اين وقايع در طول پنج روز گذشت در حالي که او فکر مي کرد بيست و چهار ساعت گذشته است.




آثار باقي مانده از شهيد
وقتي مي بينم به اسلام تجاوز شده وقتي دشمن کافر به سرزمين ما حمله کرده و شهرهاي ما را ويران و مسلمانان را آواره مي کند و به زنان و دختران تجاوز نموده و بيت المال مسلمين را به غارت مي برد. خواب چشمان من پريده حال نشستن ندارم. نمي توانم آرام بگيرم يا غذا بخورم و به خدا قسم نمي توانم بخوابم.

بسم الله الرحمن الرحيم
به : فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي برادر محسن رضايي
از : نمايندگي اعزام نيرو منطقه 3 در غرب كشور
موضوع : مشكلات و نارسائيهاي مناطق جنگي غرب
تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان
قرآن كريم
با درود و تحيات بر رسول گرامي اسلام حضرت محمد بن عبدالله (ص)و ائمه اطهار (ع) و با درود بر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران قلب تپنده امت اسلامي حضرت امام خميني مدظله العالي و با نثار و درود و صلوات بر ارواح پاك شهدا و با سلام بر رزمندگان كفر ستيز جبهه هاي حق عليه باطل و سلام بر امت حزب الله و هميشه در صحنه ايران برابر مشاهدات نمايندگان اعزام نيروي منطقه 3 ( گيلان و مازندران ) و مطابق گزارشات واصله و تحقيقات بعمل آمده مسائل و مشكلاتي در رابطه با وضعيت نيروهاي مستقر در غرب كشور بچشم مي خورد كه حل اين نارسائيها كمك قابل توجهي جهت تسريع و بهبود وضع جبهه ها و كارائي هرچه بيشتر نيروهاي رزمنده دارند كه اهم آنها به قرار زير است :
1- عدم هماهنگي و ضعف فرماندهي مسئولين در غرب كشور
2- عدم تقسيم كار مسئولين ضعف در منطقه و معين نبودن شرح وظايف و تكاليف
هر يك از مسئولين جهت آشنائي و پيشرفت امور جنگي
3- كار فرهنگي و نياز شديد به تبليغات وسيع و وجود نداشتن نيروهاي روحاني و مبلغ كه حضور آنها در مناطق نقش بسزايي در بالا رفتن بينش اسلامي ، روحيه جنگي در رزمندگان و اهالي اين مناطق دارد
4- دقت در شناسايي و سازماندهي نيروهاي بومي كردستان جهت پيشرفت امور جنگ
و پيشبرد اهداف عاليه انقلاب اسلامي ضروري است
5- شناسائي كامل و ارزيابي نيروهاي اعزامي در مناطق جنگي جهت جذب آنها به سپاه
6- سركشي مسئولين و ملاقات آنها با رزمندگان هرچند مدت يكبار كه باعث تقويت روحي نيروها مي گردد
7- كمبود تداركات بويژه وسايل نقليه ( ماشين ، موتور سيكلت ) جهت سركشي به نيروهاي مستقر در قله ها و تپه ها و رفع هرگونه مشكلات و نارسائيها در حد توان و امكانات 8- ضعف بيمارستانهاي غرب كشور بعلت كمبود پزشك متخصص و كاروان و همچنين عدم رسيدگي به امور بهداشتي و مناطق جنگي
9- رسيدگي ناصحيح به جرائم و خلاف كاريها در بعضي موارد و احياناً تهديدها و معرفي بدون دليل برادران اعزامي به دادستاني و يا بازداشت آنها و برخورد غير اسلامي در اين موارد
10- به محض اينكه نيروئي مدت ماموريت سه ماهه خود را گذراند او را مسئول يك محور قرار مي دهند و بسيار مشاهده شده است كه بعضي نيروها در حاليكه جزو كادر سپاه نيستند با لباس آرمدار سپاه مشغول بكار مي شوند
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته مقصد ما عقيده و جهاد در راه آن پيروزي انقلاب است . امام خميني (ره)
نمايندگي اعزام نيرو منطقه 3 ( گيلان و مازندران ) در غرب
برادر شما - صادقي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : صادقي , قاسمعلي ,
بازدید : 253
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,300 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,401 نفر
بازدید این ماه : 4,044 نفر
بازدید ماه قبل : 6,584 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک