فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

پدر نگاه کرد که آرام و مهربان خوابيده بود. تک خاطره اي از او به ياد داشت. در شيطنت کودکانه اش خود را به خواب زد تا پدر او را… اما او نخواست خوابهاي شيرين و روياي پسرکش را بهم بزند ، رفت و حسرت بوسه اي که از کنار در فرستاده بود؛ تنها لذتي که گونه هاي ساسان، آن را آرزو مي کند. جلوتر رفت و نشست و لب هايش را به لب هاي پدر نزديک کرد. چه حس خوبي داشت. پدر پس 10 سال شهادت هنوز تازه و سالم مانده بود تا اين دين را به پسر ادا کند. ساسان خنديد و اشک از گونه هايش سرازير شد. و گرماي بوسه، را گرم تر کرد. حالا نوبت او بود تا جواب پدر را بدهد. مثل همان روزها که دست در گردن پدر کرد و تمام توانش را گذاشت تا به قول پدر ماچ گنده از او بگيرد. لبهايش گونه هاي پدر را در ميان خود گرفت. آن را رها نکرد. حسرت سال ها دوري چيزي نبود. پدر را محکم در آغوش گرفت. لحظه ها گذشت و حالا وقت زمزمه کردن اين سال ها با او بود. پدر در سکوت کامل به حرف هاي او گوش کرد. ساسان خوب دانست که او قسمت ديگران هم هست. مادرش و همه آنهايي که سپهري را مي شناختند. فرصت زيادي نمانده بود. پدرش را از لرستان به مازندران کوچانده بودند و حالا وقت تنگ بود خيلي تنگ، چشم هاي منتظر مادر به ساسان دوخته شده بود. او پدر را رها تا به ديگران برسد. همه جلو آمدند. بعضي ها به دست او بوسه مي زدند وبرخي پيشاني اش را و بعضي هم پاهايش را مي بوسيدند. ساسان در حجم احساسات و حسرت گم شد. به مردها و اشک هايي که مي ريختند حسادت کرد. ديگر نمي توانست پدر را ببيند. به گوشه کز کرد. در ورق سه رنگ پدر روي امواج دست بلند شد.
اشهدان الله اله الا الله. بحق کرم لااله الا الله بگو لااله الا الله.
فرياد همه جا را فراگرفت. همه يک صدا به نداي مرد جواب مي دادند
لااله ا لا الله لااله الا الله
به طرف پله هاي حسينيه دويد و از چهار پله آن بالا رفت. قايق روي زمين قرار گرفت. چند ستون از آدم هاي سياه پوش ،ساسان خود را به ميان جمعيت آدم ها رساند تا جايي داشته باشد.آرام از ستون هاي پنجم و چهارم و سوم و دوم گذشت خود را به ستون اول رساند. مردي کنار رفت و او در کنار بقيه جا گرفت .
الله اکبر.
به خود که آمد پدر رفته بود. مثل همان روز مردي به سرعت به پشت ابررفت. با چند سرفه صدايش را صاف کرد. دستي به ميکرفون زدو آن را تنظيم کرد.
ساسان به تل خاک قبر پدر نگاه کرد. دست به جيبش بردوکتابچه اي در آورد و جلد سياه آن را باز کرد. عکس سياه و سفيد رادر سمت چپ بالاي صفحه خود نشان مي داد.
نام و نام خانوادگي: جعفر سپهري نام پدر: ملک
تاريخ تولد به حروف هزار و سيصد و چهارده
تاريخ تولد به عدد: 1314
محل تولد: اسبيکلا
محل صدور شناسنامه: نور
صداي بلند مرد او را به خودآورد.
بسم رب الشهيد و الصديقين. متني رو که حالا مي خوانم زندگي نامه مختصري از اون شهيده. اميدوارم که مورد توجه و استفاده شما قرار بگيره و ما سلوک اون شهيد رو سر لوحه رفتارمون قرار بديم.
تيمسار سرتيپ شهيد جعفري سپهري به سال 1314 در اسبيکلاي نور به دنيا آمد. پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال 1337 جهت طي دوره آموزشگاه افسري در دانشگاه نظامي استخدام شد. پس از فارغ التحصيلي و نيل به درجه افسري دوره تخصصي ژاندارمري را گذراند. پس از پايان دوره به ناحيه ژاندارمري خوزستان منتقل شد و به عنوان فرمانده دسته گروهان آبادان خرمشهر، رامهرمز، مسجد سليمان و بعد ماهشهر، گروهان ساحلي و پس از آن در منطقه کردستان و شهر سنندج و مازندران و در شهر ساري با همين سمت به انجام وظيفه پرداخت. پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي وي به سمت فرماندهي هنگ ژاندارمري بهبهان و در سال 1360 به سمت فرماندهي هنگ اهواز و افسر عمليات ناحيه ژاندارمري خوزستان منصوب و در مدت جنگ تحميلي دوشادوش ديگران در حفظت از کيان جمهوري اسلامي پر تلاش و صادق ظاهر شد. به طوري که زحمات ايشان در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي تحسين برانگيز است.
نامبرده از بدو خدمت افسري خود در مشاغل حساس منصوب و خدمات وي چشمگير بود و بدون هيچ توجهي به مسايل و منافع شخصي در نهايت ايثار و جانبازي به طورمستمر و شبانه روزي در هدايت عمليات يگان هاي ژاندارمري کوشا بود.
به طوري که جديت و تلاش وي به خصوص در رابطه با عمليات و ارايه طرح هاي عملياتي و انجام وظايف شرعي و ديني را نشان مي داد.
وي سرانجام در تاريخ 19/12/61 به دست سفاکان منافق به درجه رفيع شهادت نايل آمد. کلمه شهيد رشته افکار ساسان را پاره کرد به قبر پدر نگاه کرد و قبر پدر بزرگش که در کنار هم آرايش خاصي به گلستان داده بودند. دسته گل هاي سرخ و زرد همه قبر را فراگرفته بود. جواني به طرف تريبون رفت. شانه اش با شانه هاي مرد قبلي برخورد کرد. از بقيه جوانتر به نظر مي رسيد. ايستاد و يقه اش را مرتب کرد.
"اولين بار که او را ديدم اصلا احساس نمي کرد که شايد يکي از فرماندهان باشد. اورکت را بدوش انداخته بود و تسبيحي به دست داشت. چنان بون آلايش و خالي از غرور و تکبر بر زمين راه مي رفت که انگار سبک بال ترين انسان روي زمين است. هر وقت به درون اطاقش مي رفتم قبل از آنکه احترام نظامي به او بگذارم فوراً از جا بر مي خواست. دستش را به جلومي آورد و گرماي برخواسته از قلبش را با فشردن دستانم به من منتقل مي کرد.
هنگام بازديد از يگان ها و پاسگاه هاي ناحيه خوزستان با تک تک سربازان دست داده و روبوسي مي کرد و مشکلاتشان را يک يک مي پرسيد. و بررسي مي کرد و در حد توان در رفع آن مي کوشيد. عرفان عجيبي داشت. وقتي يکي از منافقين قصد داشت تا وزير کشور را ترور کند در مقابل چشم هاي حيرت زده سپر وزير شد. وقتي به شهادت مي رسيد همه گريه مي کردند.
نم باران گونه هاي ساسان را لمس کرد. گلستان خالي بود. به جز چند نفري که دور قبر جمع شده بودند. خواهر و برادرش و مادر و مادر بزرگ تکيده و خسته اش . جلوتر رفت مادر بزرگ را بلند کرد. بايد راضي بود ولي نه بايد افتخار کرد. به او به همه کساني که مثل اورفتند. ساسان همه اين حرف ها را در ذهنش مرور کردو دررا بست. آرامش به گلزار برگشته بود. گنجشک ها در قبرستان بازي گوشي مي کردند.




خاطرات
رضا سربنداني، سرباز وظيفه:
اولين بار که او را ديدم اصلا احساس هم نکردم که شايد يکي از فرماندهان باشد.
اورکت را بدوش انداخته بود و تسبيحي به دست داشت.
آنچنان بدون آلايش و خالي از غرور وتکبر بر زمين گام مينهاد که گوئي سبک ترين انسان روي زمين است، اما بعد... هرگز به ياد ندارم که ابتدا من به او سلام داده باشم. هر وقت مرا مي ديد بدون اينکه متوجه بشوم مانند پدري مهربان مي گفت:
سلام پسرم!!!
هرگاه درون اتاقش براي کاري مي رفتم. قبل از آنکه احترام نظامي به او بگذارم فورا از جاي بر مي خواست، دستش را جلو پرتاب مي کرد و با فشار. گرماي بر خواسته از قلبش را به دستم منتقل مي ساخت.
هنگام بازديد از يگانها و پاسگاهها ناحيه خوزستان با تک تک سر بازان دست داده و رو بوسي ميکرد. مشکلاتشان را يک يک مي پرسيد و بررسي مي کرد و در حد توان و امکاناتش در رفع آن کوشا بود.
آنگاه که در دعا هاي کميل، ندبه، توسل و.... شرکت مينمود، آنچنان اشک مي ريخت و ناله سر ميداد که انسان را منقلب مي کرد و در قطره هاي اشکش خلوص و استغفار و طهارت موج ميزد. نمازهاي جماعت را ترک نمي کرد و همواره در آنها شرکت مي کرد.
حالات عرفاني عجيبي داشت و به همين دليل بشدت به دعا نوحه و مرثيه علاقمند بود.
آري سپهر خويشتن رابه اخلاق اسلامي آراسته بود و اين بزرگترين افتخارش بود. او به يقين دريافته بود که امروز در نظام جمهوري اسلامي ايران، اين به عنوان و درجه نيست که به انسان ارزش مي دهد. بلکه اين متحلق شدن به اخلاق حسنه و نيک و خير است که اگر در وجود انسان تبلور يابد، نه تنها به آدمي افتخار و ارزش ميدهد بلکه درجه دنيوي او را به درجات اخروي در بهشت برين تبديل ميکند.
به مفهوم ديگر او به خوبي دريافته بود که امروز افسر بودن ارزش ندارد، بلکه افسر مکتبي بودن ارزش دارد.
و اما چگونه رفتنش.
آنگاه که گمراه ترين و سياه بخت ترين انسانها از روي شرک و کفر و نفاق خود دست بروي ماشه برد تا چندي از عزيزانمان را به شهادت برساند. سلحشور عزيز سپهري صحنه ايثارگري را براي چندمين بار در طول عمرش تکرار نمود و خود را فداي ديگران ساخت.
خون پاک و مطهرش را بر خاک مقدس و داغ خوزستان ريخت و کربلايي ديگر آفريد تا اين سخن همواره مستند بماند که:"کل ارض کربلا و کل يوم عاشورا و کل شهر محرم"
همان لحظه که قامت استوار سپهري بسوي بهشت خم شد و چشمان هوشيارش بر زندگي پست دنيوي بسته شد. آنان که هميشه در کنارش بودند، از افسر تا درجه دار و سرباز اشک از چشمانشان جاري شد.
که نه تنها فرمانده اي تيزبين را از دست داده بودند.
بلکه پدري مهربان را، ديگر در ميان نداشتند.
و به حق سپهري يکي از لايق ترين فرماندهان در سطح ژاندارمري بود. باشد تا همه فرماندهان و پرسنل ما راه سپهري را پيموده و با ياري خدا مهرباني، تواضع، فروتني، شهامت، شجاعت و خصوصيات اخلاقي اين شهيد عزيز را سر مشق خود قرار دهند.







آثار منتشر شده در باره ي شهيد
توطئه کشتار مردم سنندج خنثي شد
سنندج –خبرنگار جمهوري اسلامي:
ديروز هنگاميکه مردم سنندج در مسجد شهر براي برگزاري نماز جمعه گرد آمده بودند و بعداز اينکه آقاي حجتي کرماني دو خطبه ايراد نموده و مردم را به حفظ وحدت در جهت حفظ دستاوردهاي انقلاب تشويق کردند آقاي علامه مفتي زاده شخصيت بارز مذهبي و ملي کردستان سخناني مبني بر حفظ يکپارچه ايراد کردند.
در اين ميان ناگهان عده اي متوجه شدند که در سقف مسجد چيزهاي غير عادي نصب شده بلافاصله به مأمورين پس از بررسي متوجه شدند که مقدار زيادي مواد منفجره به سقف نصب شده و با سيم به کنتورها وصل شده است و براي رفع خطر سيم ها را قطع کرده و مواد را خنثي نموده اند.
بنا به اظهار نظر منابع آگاه در صورت انفجار مواد فاجعه هولناکي بوجود مي آمد که ممکن بود جان عده زيادي از برادران و خواهران کرد را قرباني کند.
هنوز معلوم نيست چه عواملي در اين توطئه دست داشتند ولي به عقيده ناظران با کشتاري که دموکراتها در کردستان به راه انداخته اند محتمل به نظر مي رسد که در توطئه وحشتناک فوق نيز دست داشته باشند.
اظهارات فرمانده لشکر سنندج درباره نحوه ورود به سقز
سرهنگ سپهر فرمانده لشکر سنندج در مورد عمليات پاکسازي منطقه گفت اينک نيروهاي ما در همه جا مستقر و در پادگان اطراف شهر و مناطق سوق الجيشي آماده انجام مأموريت بعدي هستند. وي در مورد چگونگي وقايع سفر گفت روز چهارشنبه هفته گذشته از سوي شادروان سرهنگ قراشاهي فرمانده تيپ سقز به من اطلاع داده شد که جلوي ستون اعزامي را گرفته اند من فورأ به سقز آمدم و حدود ساعت 18 همان روز ملاحظه کردم که ستون در مدخل شهر متوقف است و به سوي آنها تيراندازي ميشود. سرهنگ قراشاهي به اتفاق امام جمعه سقز در مرتبه دوم اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسيد.
در اين مدت به وسيله اطلاعيه هاي مکرر به مردم اعلام کرديم که اين ستون فقط براي تقويت پادگان سقز مي آيد ولي متأسفانه دست از عملشان بر نداشتند و حتي تيموري بخشدار که بجاي فرماندار عمل مي کند در روز پنجشنبه رسماً به من نوشت که من با سر کردگان احزاب و جمعيتها مذاکره کردم و آنها اظهار داشته اند که ما جهت مقاومت در مقابل ستون از مهاباد دستور گرفته ايم و به دستور آنها هم ترک مقاومت خواهيم کرد.
مع الوصف به علماي شهر متوسل شديم تا اينکه يک فروند هليکوپتر مورد هجوم قرار دادند و آنرا ناچار به فرود اجباري کردند و همين مسئله حادثه آفريد و درگيري شروع شد و تمام فشار روي پادگان و گرداني بود که در خارج از پادگان قرار داشت. هدف آنها تسخير پادگان بود که خوشبختانه موفق نشدند و از آنها انواع سلاحهاي سبک و سنگين بدست ما افتاد.
سنندج- خبرگزاري پارس- اوضاع شهر سنندج در پي استقرار پاسداران در اين شهر آرام است. و به لحاظ تخليه ستاد چريکها و جمعيت دفاع از آزادي و انقلاب و حزب دمکرات تصور نمي رود بازگشت پاسداران از اين شهر نيز تاثيري در اوضاع باقي بگذارد.
در بانه شهر کوچک واقع در مرز ايران و عراق که شيخ جلال حسيني برادر شيخ عزالدين حسيني در آن به سر ميبرد اين شايعه قوت دارد که بسيج نيروهاي دولتي به مقياس وسيع براي سرکوب اکراد است و به همين جهت شهر خالي از تشنج نيست.
در مهاباد مردم از نظر آذوقه و نفت و بنزين در مضيقه هستند و نيروهاي کرد در اطراف آن موضع گرفته و مانع خروج مردان کرد ساکن شهر از منطقه ميشوند.
طبق گزارش رسيده بسياري از افراد وابسته به حزب دمکرات در مهاباد بسر ميبرد و افراد مسلح از 11 روز پيش در تپه هاي اطراف اين شهر و نيز در پشت بامها موضعگيري کرده اند و مرکز راديو تلويزيون نيز همچنان در تصرف حزب دمکرات و نيروهاي چپي است.
به گفته شاهدان، مهاباد تقريباً بصورت تعطيل در آمده و مردم کمتر از خانه هاي خود خارج ميشوند و پمپ هاي بنزين در اختيار افراد مسلح است و اين در حالي است که نيروهاي ارتشي به 5تا 6 کيلومتري مهاباد رسيده اند و شوراي شهر که در گذشته در کنترل حزب دمکرات يا متمايل به آن بوده است علناً- عليه نيروهاي انتظامي بسيج شده است.


مرثيه سپهر
اي عزيز
بخوان ترانه بودن را و بشنو مرثيه رفتن را و ببين چگونه جان باختن را، آنگونه بايد بود و اينگونه بايد رفت.
آنان که رفتني نيلگون و زيبا دارند، مشمول اين معادله اند که :
هر کس چگونه بودنش را از اسلام مي آموزدو براي شيعه علي(ع) الگوي چگونه بودن است که محراب را با رفتنش سرخگون نمود.
و حسين(ع)!!! که صلوه خونين در کربلا بجاي آورد و سر براه معشويق هديه داد.
و....
و....
و عزيز! تو کدامين الگوي بودن(معصومين) را در بستر مرگ طبيعي جان آفرين داده، ديده اي؟
هرگز!
هرگز!
و هان اي سلحشور نام، اي غيور و اي مرزدار!
چگونه بودن را يافته اي؟
چگونه رفتن امامانت را آموخته اي؟
آري به تو حق ميدهم که عذر آوري که ما را تا معصومين از فرش تا عرش راه است.
اما مگر شهيدان رانديدي
شهيدان خودمان را مي گويم
شهيد ثامن الائمه را،
شهيد طريق القدس را،
شهيد فتح المبين و بيت المقدس، رمضان و محرم و... را اگر نه!!!
مگر شهيد سپهر را نديدي!
در بودنش!
مرگ شهادت سلحشورانه، ايثارگرانه، و غرور آفرين سپهري را در سپهر
سرخ ايثار که روحش را عاشقانه به پرواز داد نشنيدي ؟!!!
اگر نديدي يا نشنيدي،
بشنو و بر خيز!!!
و حال چگونه بودنش.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : سپهري , جعفر ,
بازدید : 164
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,002 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,103 نفر
بازدید این ماه : 3,746 نفر
بازدید ماه قبل : 6,286 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک