فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1335 ,در خانواده اي با ايمان و پرتلاش در روستاي خليل آباد در استان مرکزي چشم به جهان گشود. برگزيدن نام حسين انتخاب شايسته اي بود. نامي که تا نهايت آرمانش، او را حسيني ساخت.
در مکتب خانه روستا قرآن آموخت. سپس به دبستان رفت. دوره ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند.در روستا ي خليل آباد مدرسه راهنمايي ,شرايط و امکانات براي ادامه تحصيل نبود.محمد حسين به اجبار درس را ترک کرد و در کشاورزي به ياري پدر زحمت کش خود شتافت. پس از مدتي براي کار به تهران رفت و آنجا ماندگار شد.
در دوران اوج گيري نهضت اسلامي مردم ايران بر عليه حکومت ستمگر پهلوي در تهران حضور داشت، هم کار مي کرد و هم دوشادوش مردم به پا خاسته با حکومت دست نشانده بيگانگان مبارزه مي کرد.
تلاشهاي مقدس مردم ايران پس از سالها نتيجه دادو انقلاب به پيروزي رسيد. وقتي امام خميني فرمان داد توليدات داخلي و به خصوص محصولات کشاورزي بايد افزايش يابد تا کشور را از وابستگي به محصولات خارجي بي نياز کند؛او به روستا برگشت، تا به کشاورزي مشغول شود و در خودکفايي کشور سهيم باشد.
دشمنان پيشرفت و اقتدار ايران جنگ را کشورمان تحميل کردند تا مانع از بيداري ملتهاي ديگر شوند و امواج نوراني انقلاب را در محدوده ي مرزهاي جغرافيايي ايران محصور سازند.
محمد حسين پس از فراگيري فنون نظامي در زمستان 1359 به جبهه غرب رفت. مدتي از حضورش در جبهه ها مي گذشت که به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد.او در طول خدمت در سپاه، در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، محرم، رمضان، والفجر مقدماتي و والفجرهاي 4-3-2 شرکت فعال داشت.
شجاعتها و ابتکاراتي که محمد حسين در لحظات سخت ونفسگير رويا رويي با دشمنا ارائه مي داد ,فرماندهان را بر آن داشت تا از او در سطوح مختلف فرماندهي استفاده نمايند.
او فرماندهي را از سطوح پايين شروع کرد ودر همه ي مسئوليتهايش موفق بود.
مدتي که از حضورش در جبهه گذشت به خمين آمد ومعاون فرمانده عمليات سپاه خمين شد. بعد از آن به جبهه بر گشت ومعاون فرمانده گردان شد.بعداز آن بر اساس نياز ي که به حضورش بود,دوباره به خمين آمد وبه عنوان معاون فرمانده عمليات مشغول خدمت شد. معاون فرمانده گردان وفرمانده عمليات ازجمله سمتهاي بعدي او بود.
سال 1362 ايران عمليات بزرگي به نام خيبر را در جبهه ي جنوب براي در هم شکستن ماشين جنگي دشمن و آزاد سازي بخشهايي از خاک عراق را آغاز کرد.
محمد حسين در آن زمان سمت فرماندهي گردان روح الله را به عهده داشت.اوشجاعانه در جزاير مجنون جنگيد و با افتخار، به شهادت رسيد.
او در بخشي از وصيت نامه اش مي نويسد:
را هم را خوب مي شناسم که حق است و به «الله» منتهي مي شود و راه دشمن را هم شناخته ام که باطل است و به شيطان مي رسد. ديگر نمي توانم ساکت بمانم تا دشمن به حريم اسلامي ما تجاوز کند.
برادران عزيز! توجه داشته باشيد که شرکت در اين جنگ، لياقت مي خواهد. من تنها آرزويم اين بود که خود را بسازم و بلکه امام زمان مرا داخل سربازانش بپذيرد.
مردم شهيد پرور:
بياييد قدر اين نعمت بزرگ الهي را بدانيد که نعمت رهبري را به ما عنايت فرموده. اگر قدر اين نعمت را ندانيم خداي ناکرده از ما مي گيرد.
بدانيد خواست شهيدان حضور شما در جبهه هاست. شهيدان در عين حالي که شهيد مي شوند نگران دين اند که خداي نخواسته مردم به پستي نگرايند و ضربه اي به دين و انقلاب و جمهوري اسلامي بخورد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد








خاطرات
مادر شهيد:
شب که فهميدند جنگ شروع شده اسمش را نوشت تا به جبهه برود. مي گفت که ما بايد به جبهه و جنگ برويم. به صورت بسيجي رفت و چهار ماه در منطقه ماند و بلافاصله که آمد به سپاه رفت و پاسدار شد . مي گفت: ما بايد هميشه آماده دفاع از کشورمان و دينمان باشيم ,حتي اگر در اين راه به شهادت برسيم و همان شد.

همسر شهيد:
از لحاظ سياسي و مذهبي فعال بود. عروسي شهيد احمد ساعدي بود. آمده بود خمين براي بردن عروس به روستا ي محل زندگي داماد. اما تا ديد تظاهرات است عروسي را رها کرد و به تظاهرات رفت و نيمه شب برگشت. او مي گفت: از خدا مي خواهم که بعد از شهادت جنازه ام به شهر نيايد چرا که من فرمانده بوده ام و جنازه جمعي از شهدا در منطقه مانده و من در آن دنيا شرمنده آنها نباشم و همان شد و جنازه اش سالها در منطقه ماند.
فرزند شهيد:
پدرم خيلي مرد شجاع و صبوري بود و به پدر و مادرش خيلي احترام مي گذاشت و مي گفت بايد پدر و مادر را دوست داشته باشيد و آنها را احترام بگذاريد و با قرآن خواندن، نماز خواندن و حجاب و پوشش اسلامي مقام آنها را بالا ببريد.
همرزمش مي گفت:
بعد از عمليات والفجر 4 گردان روح الله به خدمت امام (ره) رسيدند. من کنار شهيد ساعدي در حسينيه جماران بودم. شهيد ساعدي سرش را به ديوار گذاشته بود و گريه مي کرد و چشمانش به در ورودي جايگاه امام دوخته شده بود. با آن عشق و علاقه توان ايستادن نداشت .مراسم که تمام شد, به من گفت: معني واقعي انتظار براي من روشن شد و اين همان حمايت از امام که حمايت از امام زمان (عج) است. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : ساعدي , محمد حسين ,
بازدید : 154
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,453 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,554 نفر
بازدید این ماه : 3,197 نفر
بازدید ماه قبل : 5,737 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک