در روستاي "شاهنجرين" يکي از روستاهاي شهرستان رزن به دنيا آمد. از کودکي به همراه پدرش در مراسم مذهبي و عزاداريهاي ائمه اطهار (ع) ,با شوق و علاقه شرکت ميکرد.
استعداد خوبي داشت وعاشق تحصيل بود اما بهعلت نبود فضاي تحصيلي براي مقطع راهنمايي و دبيرستان در زادگاهش, مجبور به ترک تحصيل شد و در تهران همراه با برادربزرگ خود به کار روي آورد.
در دوران مبارزات انقلاب نوجواني بيش نبود اما پا به پاي مردان بزرگ ومجاهدان مسلمان فعاليتهاي انقلابي ميکرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي شهيد عبدالهي وارد بسيج رزن شد و در سال 60 13با عضويت در سپاه همدان و گذراندن يک دوره آموزشي به جبههي سرپل ذهاب رفت.اوبه واحد خمپاره انداز جبهه ي سرپل ذهاب معرفي شد وبه دليل هوش و قدرت فوق العادهاش پس از طي آموزش اوليه بهعنوان فرمانده قبضه خمپاره 120 mmو سپس با حفظ سمت به سمت فرمانده ديدباني واحد خمپاره انداز منصوب شد.
ناصردر سال 61 13به سمت قائم مقام فرمانده واحد خمپاره انداز منصوب شد.بعد از آن آموزش هاي ديدباني، نقشه خواني، خمپاره و توپخانه را در مرکز آموزش هاي نظامي ابوذر با موفقيت و رتبه عالي گذراند. او در سال 1362 همزمان با تأسيس لشکر 32 انصارالحسين (ع) مسئوليت واحد خمپاره و واحد ضر زره اين يگان را به عهده گرفت. پس از مدتي به واسطه کفايت و قابليتهايش از طرف فرماندهي لشکرکه در آن زمان به به فرماندهي توپخانه منصوب شد.
ناصر عبدالهي از زمان ورود به سپاه تا لحظه شهادت دست از ياري دين خدا برنداشت تا اينکه در عمليات والفجر 8 در شهر فاو توسط تير مستقيم دشمن از ناحيه دست و پا مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد
وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا تو را سپاس مى گويم به خاطر اين همه نعماتت كه بر ما ارزانى داشته اى و همچنين اين توفيق را به ما دادى كه رهبرمان را بشناسيم ,رهبرى كه انسانها را ه بسوى تو هدايت مى كند, رهبرى كه حرفش ,جنگش ، سكوتش و كلا رهبريتش براى تو و به خاطر توست .
خدايا تو را سپاس مى گويم كه اين توفيق را به من دادى تاقطره اى از اين اقيانوس بي كران باشم و خود را به لشگرى كه پرچمدارش روح خدا نايب بر حق امام زمان است ملحق كنم .
خدايا تو شاهد باش كه من بر اساس رسالت و مسئوليتى كه در برابر اين انقلاب اسلامى كه خونبهاى هزاران شهيد و مجروح است ,به جبهه آمده ام و اين را يك فريضه بر خود دانستم .حال خدايا پس اين سعادت كه شامل حالم نمودى از تو مى خواهم كه در اين راه ثابت قدم بدارى و از لغزشها و هواهاى نفسانى نگهدارم باشي و كمكم كنى از اين امتحان كه خود براى انسانها قرار دادى قبولى در پيشگاهت را كه تنها آرزوى من است, به دست آورم و مورد رضاى تو قرار بگيرم كه بزرگترين سعادت و خوشبختى انسان در آن است كه تو از او راضى و خشنود باشى .
و اما وصيت :
از آنجا كه نوشتن وصيت نامه بر هر مسلمان واجب است, بنده نيز بر خودم لازم مى دانم چند موردى را متذكر شوم ,شايد هديه اى براى برادران و خواهران همدينم باشد . اولين تذكر: -
برادران و خواهران غيور و حزب الهى كه در جبهه ها و پشت جبهه مشغول نبرد با دشمن دين و ياران خدا هستيد, مثل هميشه اميد وار باشيد, اميدوار به خدا و نصرتش همين كه اميد به پيروزى در مقابل شرق و غرب (كسانيكه با ما در ستيزيد ) داشته باشيم اين خود يك پيروزى است و پيروز يهاى بعدى نيز در پى همين پيروزى اوليه است . پيروزى اصلى را که به باور دشمنان پيروزى نظامى است را پيروزى اصلى ندانيم بلكه پيروزى اصلى همان پيروزى در مقابل امتحانات خدا است, اگر كيلومترها به جلو يا عقب بر گرديم بايد به نحوه جنگيدن و به انجام وظيفه مان نگاه كنيم و ببينيم آيا آن وظيفه دينى كه بر گردن ما بود انجام داده ايم يا نه, اگر انجام داده ايم كه پيروزيم و اگر غير بود ولو اينكه در ظاهر هر مقدارى هم از دشمن را مغلوب كرده باشيم و تپه ها و دشت ها به تصرف خود در آوريم , شكست خورده ايم چون كسى كه براى خدا مى جنگد پيروزى را در اداى تكليف الهى مى بيند و براى كسب رضايت او مى جنگد حال چه پيروزى نظامى به دست بياورد يا نياورد پس پيروزى اصلى همان رو سفيدى در پيشگاه خدا و كسب رضايت اوست .
تذكر دوم ، به برادرانى كه در قسمت هاى تخصصى سپاه مشغول مي باشند, ما بايد اول اين را در نظر داشته باشيم كه كسب تجربه و تخصص و آموزش هاى علمى هر قسمت فقط وسيله اى براى رسيدن به هدف اصلى است,خداى نكرده اينطور نباشد كه چنان سرگرم مسايل تخصصى شويم كه رفته رفته از مسئله وسيله بودنش منحرف شويم, لازمه اين كار اين است كه هدف مثل هميشه بر ايمان مشخص و محور اصلى باشد و براى رسيدن به اين هدف مقدس تلاش و كوشش و كم خوابى را پيشه كنيم و همچنين مطالعات خود را بيش از پيش ادامه دهيم تا ان شاءالله سپاه از تجارب و تخصص ها ى لازمه غنى شود .
وصيت به پدر بزرگوارم:
بسم الله الرحمن الرحيم
بعد از حمد و ثناى خداى تبارك و تعالى خدمت پدر عزيزم سلام عرض مى كنم . پدر جان اميدوارم مثل همه پدران شهدا قوى دل باشيد و شكر اين كه من را تا به اين سن رساندى و راهم را شناساندى و روانه جبهه ام كردى ,به جا بياورى و هميشه براى همه سفارشتان اين باشد كه اطاعت از رهبر داشته باشند و او را براى خود الگو قرار دهند و جنگ را براى خود مسئله اصلى بدانند و خداى نكرده نگذارند جبهه ها و حتى براى يك لحظه هم خالى بماند .
پدر جان جهت اطمينان خاطر شما اين را هم خدمتتان عرض كنم كه مطمئن باشيد من راهم را كاملا شناختم و خوب فهميدم كه سعادتم در كجاست و در پى او به راه افتادم و شما خاطر جمع باشيد من فقط و فقط براى حفظ دين اسلام و به خاطر رضاى خداو به امر امامم جهاد كردم و اين را هم داشته باشيد كه هر آن چه را كه خدا بخواهد همان مى شود . پدر جان مقدار خورده حسابهاى با مردم دارم كه در اينجا ياداشت مى كنم كه شما با تقبل زحمت به آنها رسيدگى نماييد .
از يوسف رحمانى 50000 ريال طلب دارم .
به رضا خسروى نوين 30000 ريال بدهكارم
به سپاه 200000 ريال بدهكارم
و ساختمان كه در همدان ساخته شده صاحبش شما هستيد فقط 3100000 ريال برابر با سيصد و ده هزار تومان به معمار موسوى داده ام و بقيه اش را شما تكميل نماييد .
ناصرعبداللهي
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان همدان ,
برچسب ها :
عبدالهي ,
ناصر ,
بازدید : 234