سال 1340 در روستاي "بابا پيرعلي"در استا ن همدان چشم به جهان گشود. فضاي خانوادگياش بهگونهاي بود كه از کودکي با قرآن و اهل بيت پيامبر (ص) مأنوس شد.
تحصيلات ابتدايياش را در روستاي باباپير علي به پايان رساند.
با مشکلات اقتصادي که در زندگي داشتند, ادامه زندگي در باباپيرعلي را برايشان غير ممکن ساخته بود ,او همراه با خانواده اش به تهران مهاجرت نمود وتحصيلاتش را در اين شهر ادامه داد.
حضوراو در تهران علاوه بر کاستن از مشکلات بي شمار زندگي و برخورداري از حداقل امکاناتي که آن روز خيلي از خانواده هاي ايراني از آن بي بهره بودند؛مانند امکان ادامه تحصيل و درآمدي براي پدر خانواده, تا بتواند ناني در سفره ي خانواده اش بگذارد؛مزيت ديگري هم داشت. او با ورود به پايتخت کشور وآشنايي با دوستان مذهبي وانقلابي ,فرصت آشنايي بيشتر با ظلم وستمي که توسط شاه بر مردم روا داشته مي شد را به دست آورد.
با ورود به مقاطع تحصيلي بالاتر بر دامنه ي فعاليتها ومبارزاتش با حکوکت دست نشانده پهلوي افزود. خيلي وقت پيش از اينها بود که روح عدالت طلب علي او را ترغيب به حضور در اين راه مي کرد،اما از زماني که با افکار وانديشه هاي امام خميني آشنا شد شيفته ي او شدو بزرگترين تصميم زندگي اش را گرفت.او با پيوستن به نيروهاي انقلاب، نقش قابل ملاحظهاي در راه پياده کردن حکومت اسلامي در ايران ايفا کرد.
حضور مستمر در تظاهرات و مبارزه با طاغوت در قالب گروه هاي خود جوش مردمي,سازماندهي اعتراضات مردمي و دانش آموزي در محلات ومدارس ازجمله کارهاي علي تيموري به همراه دوستانش بود.
بعد از استقرار نظام جمهوري اسلامي با اينکه دوست داشت تحصيلاتش را ادامه دهد اما به فرمان امام خميني (ره) لبيك گفت و به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در تهران درآمد .
دراين مقطع از زندگي اش مثل دوران مبارزه با طاغوت ,تمام وقت در حال انجام ماموريت هاي سپاه بود. با ايجاد جنگ داخلي در کردستان که توسط گروهکهاي ضد انقلاب به وجود آمده بود , به كردستان رفت و در مقابل ضد انقلابيون با تمام توان ايستادگي کرد. حضور جوانان غيرتمندي چون علي تيموري, بزرگترين توطئه ي دشمنان داخلي وخارجي مردم ايران را در ايجاد جنگ داخلي در کشور و تجزيه بخشهايي از آن که قبل از جنگ تحميلي صورت گرفت را نقش بر آب کرد.
با آغاز تهاجم نظامي رژيم بعث عراق به مرزهاي مقدس كشور، مشتاقانه راهي جبهه شد تا در اين راه به بذل جان و تن بپردازد.
علي تيموري با تجارب ارزشمندي که از دوران طولاني مبارزه اش با طاغوت وضد انقلاب داشت و با اصرار فراوان فرماندهان ,سمت فرماندهي گروهان سوم ازگردان156را درلشکر32انصارالحسين(ع)پذيرفت ودر جبهه ي گيلان غرب مستقر شد تا سدي آهنين باشد در مقابل متجاوزين بعثي ومزدوراني که از کشورهاي ديگر به کمک اشغالگران آمده بودند. روز پنجم شهريور ماه 1360 در حاليكه علي در راه دفاع از مرزهاي مردانگي وشرف ايران تلاش مي کرد مورد اصابت ترکش خمپاره هاي دشمن واقع شد وجامه سرخ شهادت بر تن كرد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد
وصيتنامه
بنام خدا
السلام اي امام زمان.السلام اي نائب برحقش،اي اسطوره مقاومت و فضيلت.
و تو اي الگوي شجاعت و رهبري,و اي بزرگ صابر تمامي تاريخ اي خميني عزيز،سلام اي شاهدان صحنه پيكار شرك و توحيد و سلام اي امت شايسته ي رحمت خدا و اي بستر نطفه ي حكومت مهدي .
سلام اي تمامي شهيدان در راه الله و سلام اي همرزمان شهيدم، اي عزيزان، سلامي از سرزمين خونين غرب و جنوب، از سرزمين رشادتها، ايثارها، فداكاريها و جايجاي ايران دارم. از جان باختنها، از ميعادگاه ياران رسول خدا(ص) از تنگه عبور ظفرمند ايمان و تقوا,از موانع ظلم و جور، از ايثارگاه سردار سپاهمان، فرماندهمان، استادمان و سلام از نينواي به خون نشسته ياران عزيزمان . سلام به بزرگ كاروان سالار شهيدان حسين(ع) سلام بر همه رهروانش به خصوص 12يار شهيد ارجمندم :
محمود خادمي – حميد تفرشي – محسن چويك – اصغر وصالي – اسماعيل وصالي – هادي مهاجري – همت فلاحت كار – عباس اردستاني – رضا مرادي – عباس داورزني – عباس مقدم – مجيد جهان بين و ....
شيراني كه در صحنههاي نبرد، كربلاي خوزستان و كردستان را در نورديدند و سرانجام در مصاف مردانه با خصم، سركرده ظلم و استكبار در جبهه خوزستان، كردستان به زانو درآوردند. در ميعادگاهشان با صالحين خدا در كنار شهر جاودانه هاي ايثار به ملاقات نشستند، بايد كه به پايمرديشان شهادت داد، بايد كه لوح آزادگي و شرافت را با خون اين عزيزان منقش كرد. اين سلحشوران علوي ,شيران غرنده در عاشوراي پاوه بودند تاكربلاي جنوب، هر نقطه از وطن سرخ ما زير پاي اين مؤمنان راستين به حقارت نشسته است.
اين عزيزان پارسايان شب بودند و شيران روز دربيشه شهادت، مقدس است آن خانواده هايي كه چنين فرزنداني را اهداي راه خدا ميكنند و بايد از اين همه منت خدا بر خويش، پروردگارشان را ستايش كنند.
در خصوص داشتن شايستگي اهداي فرزند در راه خدا جملهاي از يكي از يارانم به يادم آمد به اين مضموم كه :
كاش تنها يك فرزند ميداشتم و آن را پيشاپيش كاروان پيروز اسلام در كنار نهر سرخ از خون فرزندان اسلام، به ياد حضرت اسماعيل قربانياش ميكردم.
اميدوارم چنين پدر و مادري داشته باشم و اي كاش من هم هزاران جان ميداشتم و در هر صحنه پيكار با فدا كردن آن رفع ظلمي و رفع شري از مسلمين ميكردم تا هربار شهادتمان به گفته امام صادق(ع):
ظلم كفار بر سرزمين اسلام دفع، و حريم اسلام از وجود ظالمان يكسره پاك ميشد و حقوق مسلمين اعاده مي گشت.
ولي نكند كه اين مطلب از آن دو فراتر نرود و دلهايمان در برخورد با موانع و شكستها بلرزد. زيرا ما امروز همگي در محضر خدا در بوته آزمايشيم، امروز بايد همه ملت اسلام همه رابطههاشان، آرزوهاشان، آمال و اهدافشان به خاطر خدا و در محضر عدل او باشد همه اين چنين عقيدهاي داشته باشند كه :
ما پرستش (اعمال و رفتار و سلوك و ...) خويش را خاص كسي كردهايم كه صاحب جهانيان است كه در همه جا حاضر و بر همه چيز قادر است و ما برداشتي كه از شهادت كرديم ميفهميم كه امام چرا ميگويند كه همگي ما بايد فداي اسلام شويم.
امروز تمامي اسلام، حيثيت رهبري امام، حريم قانون خدا، سرزمين مسلمان پيامبر در معرض تجاوز دشمن است و امروز، روز آزمايش خلق فرا رسيده است, زيرا كه خداوند مي فرمايد :
ميگوييد كه ايمان آوردهايم و ميپنداريد كه آزمايش نميشويد امروز بايد صادقانه به خداي خويش ثابت كرد و لبيك گفت كه فرزندانمان، وسيله امتحانمان است.
امروز مردم و خانوادههايي شامل رحمت و ناظريت خدايند كه عزيزترين، بالاترين و بهترين سرمايههاي زندگيشان را در بلندترين قله ايثار در كمال اخلاص و صداقت در راه خدا, ابراهيمگونه و زينبوار تقديم ميكنند. مثال رحمت خدايند, زيرا با خون اين ايثار شدههاست كه خصم نابود ميشود. تعدي و تجاوز از ميان رفته و قسط و عدل پاگرفته و قانون خدا حاكم ميشود . انگيزه حركت ما فقط اميد توفيق نيست بلكه فقط به حكم تكليف است و اين انجام تكليف بزرگترين پيروزي است. آن ملتي كه به حكم تكليفش و در حد استطاعتش در راه خدا قتال و جهاد نميكند و از مسئله تجاوز به حريم اسلام غافل است آنها مردههائي هستند كه به ناحق بر مسند انسان نشستهاند و فرداي بشريت آنها را با لعن و نفرين ياد كرده و خاسرين و معذبين در دنيا و آخرت خواهند بود.
از خدا ميخواهم كه خانوادههايمان و خانوادهام نمونه اجراي تكليف الهي باشند و ماهم تنها به اين اميد به جبهه نبرد با كفر آمدهايم.
زندگي دنيا برايم گذرگاه كوچكي است. جهان برايم قفس تنگي است كه قلبم را فشار ميدهد و با تعدي دشمن برايم به عنوان يك زندان بزرگ درآمده است كه اميدوارم با شهادتم ميلههاي لرزان اين زندان را شكسته و اسلام از اين گذرگاه تاريخي آزاد گردد . حضور در جبهه برايم تداعي كننده مبارزه همرزمانم با همه پليديها، خودخواهيها، خودمحوريها و در كنارش مبارزه با دشمن است و اين محيط تنها جايگاه دوست داشتني من است و اي كاش در كنارش فرصتي ميداشتم براي مبارزه با بهدرد آورندگان دل رهبر و مرادم, و تضعيفكنندگان روحانيت اصيل و مبارز در صحنه كه سردمداران حكومتي و رهبريت فكري كنوني جامعه مارا به دوش ميكشند.
درپايان آرزويي دارم كه اميدوارم به خاطر خدا و او ياري دهنده در اجرايشان باشد. از خداوند متعال آرزو دارم كه خانوادهام با دريافت شهادتم، شاهد صبوري و استقامتم باشند و اگر كوهها گريستند هرگز به جاي اشك عشق خدايي، غبار تأسف برديدگانشان ديده نشود و چهره زحمت كشيده در راه پرورش فرزندشان جز رنگ زيبايي خضوع و خشوع و رضايت از رضاي حق را بر خويش نپسندند. مطمئن باشيد خداوند متعال در ازاي شهادت فرزند، برادر كوچك شما بهاي گزافي پرداخته است و آن دادن آزادي، آزادگي و حيات و اسلاميت به ملتي سزاوار و شايسته است.
اين وعده خداست و او خلاف وعده نخواهد كرد. هرگز به خم شدن شما زير بار حمل پيام و مسئوليت خون شهيدتان در راه خدا راضي نيستم و از خداوند, خواهراني زينب گونه، در قبال سرباز كوچكي از ياران امام حسين(ع) طلب ميكنم و پدر و مادر و خانوادهاي را طلب ميكنم كه خون ناقابل فرزندشان را بر دهان دشمن بكوبند و بگويند خدايا راضي هستيم به رضايت.
همواره مطيع و فرمانبردار و ياراني وفادار نسبت به امام و روحانيت اصيل بوده و هرگز اجازه نشستن غبار تنهائي به راه تقليد از امام را ندهند و اسلحه بر زمين افتادهام را در دست گرفته و در راه رضاي خدا و احياء قوانين اسلام و احقاق حقوق محرومين اسلام دفاع كنند و فرزنداني شايسته تداوم بخش راه شهيدان را تقديم نسل آينده اسلام كنند.
والسلام 25/11/1359 علي تيموري خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان همدان ,
برچسب ها :
تيموري ,
علي ,
بازدید : 183