فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات در اولين روز از بهار سال1343 وقتيکه طبيعت در حال تحول و نوگرايي بود، صادق عنبري در شهرستان ملاير به دنيا آمد. وضعيت اقتصادي خانوادهاش در شرايط بدي قرار داشت و پدرش بهسختي هزينه هاي زندگي آنها را تأمين مي کرد.
صادق از کودکي انس قريبي باقرآن و ائمه الهي پيدا کرد و از اين رهگذر سر چشمه هاي معرفت در وجودش جوشيد, دوران تحصيلاتش را در ملاير گذراند. صادق از کودکي با فقر و رنج آشنا بود,بزرگتر که شد رنجش بيشتر شد ,حالا او هم بايد فقر ونداري را مثل بيشتر مردم ايران تحمل مي کرد ,هم بي بندوباري و فساد وظلم حکومت پهلوي را که بر ملت ايران سايه افکنده بود. در دوران تحصيل در مقطع راهنمايي با افکار وانديشه هاي امام آشنا شد.او بدون اينکه حتي عکسي از امام خميني را ديده باشد,شيفته ي او شد وآماده هر نوع جانفشاني در راه تحقق آرمانهايش گرديد. او با تمام وجود وارد ميدان مبارزه با بي عدالتي و ظلم حکومت شاه خائن شد .در طول سالهاي سخت وطاقت فرساي مبارزات ,صادق علاوه بر حضور در ميدان مبارزه ,با همکاري دوستانش هدايت اعتراضات وتظاهرات دانش آموزي بر عليه حکومت ستمگر شاه را به عهده داشتند. چاپ و پخش اعلامه ها وپيامهاي امام خميني (ره)به مردم ايران که توسط انقلابيون از فرانسه به داخل کشور منتقل مي شد,از کارهاي ديگري بود که صادق عنبري در دوران سخت مبارزات انجام مي داد. بعد از حاکميت جمهوري اسلامي در ايران او به فرمان امام خميني (ره) لبيک گفت و بهعضويت بسيج مستضعفين درآمد. بعد از آن بيشتر اوقاتش را در مسجد وپايگاه ها مقاومت بسيج سپري مي کرد. سال 1359 ازدواج کرد و تشکيل خانواده داد تا به دستو خدا و سنت پيامبر گرامي اسلام عمل کرده باشد. چند ماه بعد در پاييز همان سال وقتي تانکهاي ارتش بعثي عراق از مرزهاي بين المللي گذشتند و وارد خاک ايران شدند ,صادق درنگ نکرد و به جبهه رفت. در ابتداي ورود به جبهه به عنوان يک رزمنده عادي به دفاع از کشور پرداخت,مدتي وقتي کارايي وتبحرش را در جنگ نشان داد فرمانده دسته شد. در سال 1360 شد و دو انگشت دستش قطع گرديد. صادق آرمان بلند و متعالي داشت ,همانگونه که در دوران مبارزات با طاغوت سختي ها نتوانستند خللي در اراده ي آهنين او ايجاد کنند ,مجروحيتهاي دوران دفاع مقدس هم کمترين تاپيري در روحيه ي جهادي او نداشتند. با عملکرد موفقي که داشت به سمت فرماندهي گروهان انتخاب شد.صادق عنبري لز جواناني بود که در صورت زنده ماندن شايستگي رسيدن به سطوح بالاي فرماندهي را داشت ,اما اراده ي الهي بر اين قرار گرفته بود که او شهادت برسد.اين سنت خداست که از هر بنده اي راضي شد اورا به سوي خو مي خواند. صادق عنبري پس از سالها مجاهدت در راه حق در جبهه "کرخه نور"مجوز حضور در عرش الهي را دريافت کرد و در روز سوم فروردين ماه 1361 به شهادت رسيد. منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد وصيتنامه بسم الله الرحمن الرحيم به نام خدا و با سلام به امام زمان و نايب بر حق او خميني كبير و با درود به امت رزمنده ايران. اينجانب در اين لحظه كه به جبهه آمدهام احساس ميكنم كه به آرزوي ديرينهام اگرمورد قبول خداوند تبارك و تعالي گيرد, رسيده ام. همسر گراميم، به ياد داري زماني كه به تو گفتم ميخواهم به جبهه بروم و صحبت از مسايل جبهه با تو ميكردم وتو حتي اصرار ميورزيدي كه چرا به جبهه نميروم. هرچه زودتر و هرچه صحبت از شهادت هم با تو كردم به هيچ وجه تو ناراحت نميشدي، من هم خوشحال بودم كه همسري دارم چون تو، اميدوارم با همين روحيه باقي مانده باشي. همسر عزيزم من در اين مدت زندگي مشترک، متوجه هستم كه نتوانستم به آن صورت تو را خوشبخت نمايم و هميشه با تو باشم. كاري بهتر از اين نميتوان كرد. اما آنچه واجب تر بود براي ما حفظ انقلاب خونين و پربارمان بود که بايد دراين راه سعي و تلاش نماييم ,هر چند از ما كاري برنميآيد ولي آنچه كه در توان ما بود, زيرا خداوند بيشتر از توان ما چيزي از ما نميخواهد. اميدوارم اگر گناهي در اين مورد مرتكب شدهام خداوند مرا عفو نمايد. سعي كن در شهادت من گريه نكني كه باعث خوشحالي دشمنان و ضدانقلاب شود و از تو ميخواهم كه دنبال احكام اسلام و به پا داشتن نماز و روزه باشي و اگر خداوند به ما بچهاي عطا كرد در تربيت اسلامي او حداكثر تلاش را به کار گير زيرا او فرزند يك شهيد راه اسلام ميباشد, اگر خداوند قبول نمايد . به خواهرهايت بيشتر رسيدگي كن, طبق همان سفارشي كه در مورد حجاب به تو كرده بودم . سعي كن به آن خوب عمل كني. و تو اي پدر بزرگوارم مرا حلال نما و از زحمتهائي كه تو براي من كشيدي تا اينكه به اين سن رسيدم و به اين راه رفتم تشكر ميكنم. پدر عزيزم ما همه در اين دنيا رفتني هستيم و چه بهتر راهي براي رفتنمان انتخاب نماييم . نبايد تن به ذلت تسليم در مقابل دشمن بدهيم که اگر چنين شد ما ديگر حتي نميتوانيم در خانه خودمان هم نماز بخوانيم و ديگر نه شرفي براي ما ميماند و نه ناموسي. اميدوارم دنبال خط مشي امام باشي و اطاعت از امام اين نايب برحق امام زمان را نمائي. سعي كن بيشتر به آخرت فكرنمائي نه به دنيا. زيرا دنيا فاني و از بين رفتني ميباشد و آنچه كه باقي خواهد ماند چيزي ميباشد كه براي آخرتمان پس انداز مينمائيم و از تو ميخواهم كه براي من گريه نكني و خوشحال باشي از اينكه هديهاي ناقابل و ناچيز به خدا اعطا كردهاي. و تو اي مادر گراميم و مهربانم كه بهشت زير پاي تو مي باشد از تو ميخواهم كه مرا حلال نمائي زيرا من در دنيا نتوانستم كاري انجام بدهم كه باعث خوشحالي تو شود. سعي كن در خط امام و انقلاب باشي و اطاعت از امام كني و به همسايگان كم درآمد دسترسي نمائي . مادر عزيزم سعي كن به خاطر من گريه نكني و افتخار كني كه فرزندت در راه خدا كشته شد . از برادران و خواهرم مي خواهم كه بيشتر عبادت كنند و در خط حزبالله باشند. تنها پيامي كه ميتوانم به دوستان و آشنايان نمايم اين است كه به هوش بيايند كه موقعيتشان چگونه است, دشمن نميخواهد انقلاب ما پيروز شود. نميخواهد ما رشد كنيم و از آن حالتي كه ما در زمان طاغوت پيدا كردهايم بيرون بيائيم و از آن لجنزار و ذلت و خواري نجات پيدا كنيم. برادران عزيزي كه بيتفاوت هستيد به موقعيت زماني خود فکر کن، آيا ميدانيد كه امام تو علي(ع) درباره تو چه ميگويد؟ ميگويد هركس به خوب و بد زمان خويش آگاه نباشد, حالت حيوان دارد. حيواني كه فقط به فكر اين است كه غذائي پيدا كند تا خود را سير نمايد و ارضاي جنسي خود را نمايد، آيا تو ميداني در چه موقعيتي قرار گرفته اي؟ امروز روزي است كه بايد سالها يي را که براي حسين(ع) عزاداري كرده و مظلوميت ايشان را بازگويي کد هاي و ناراحتي براي او، بايد لبيك گوي او باشي. تو ميداني كه امام حسين (ع)را به چه جرمي به قتل رساندند و او را شهيد كردند . آن همه سخنش درباره خواسته ظالمين اين بود كه ميگفت: زندگي با ظالمين را به جز ذلت نميبينم و مرگ در راه حق را چيزي به جز سعادت نميبينم. تا كي به اين زندگي حيواني ادامه بدهيم. با تو هستم برادري كه هميشه دنبال عياشي مي گردي، با تو هستم برادري كه فرهنگ غربي و امپرياليستي را نميخواهي و از خودت دورنمائي و هميشه دنبال آن هستي. به خود بيائيد ببينيد برادران شما در جبهه چه ميكنند ,چگونه خالصانه از تمام هستي گذشتهاند و به سوي خدا آمدهاند، ببينيد چطور به نداي امامشان لبيك گفتهاند, ببينيد چطور براي حفظ شرف و حيثيت خود دارند تلاش ميكنند تا اينكه اينگونه مسئله براي آنها حل شده و هر لحظه آرزوي شهادت ميكنند. آيا اينها انسانهائي جدا از شما هستند؟ مگر نه اين است كه خداوند همه را يكجور آفريده؟ پس چرا شما به حرفي كه ميزنيد خلاف آن عمل ميكنيد؟ مگر نه اين است كه آرزو ميكرديد در صحراي كربلا بوديد و امام حسين(ع) را ياري ميكرديد؟ خوب اين هم كربلا و اين هم امام. چرا مانند مردم كوفه ميمانيد كه در آن شرايط امام حسين(ع) را تنها گذاشتند، چرا ميخواهيد پا روي خون اين همه شهيد بگذاريد، به هر صورت مرگ انسان فراخواهد رسيد و آن وقت ديگر دير خواهد شد، چطور ميتوانيد جوابگوي خداوند باشيد، شما منتظر هستيد كه چه كسي شما را هدايت نمايد به اين كلام قرآن گوش دهيم كه مي گويد : « قل فلله الحجه البالغه فلوشالهديكم اجمعين » يعني بگو پيغمبر براي حجت بالغه است پس اگر مشيتش قرار ميگرفت همه شما را هدايت ميكرد. و اما تو برادر عزيزم حجتا... مالمير كه تنها يار و غمخوار من در اين مدت بودي، من وصيتي ندارم كه به تو بنمايم چون در توانم اين را نميبينم. اميدوارم اگر اشتباهي از من ديدهاي عفو نمائي و تنها سفارش من به تو كه باز هم اين از من نيست كه بگويم, اين است كه بيشتر تقوا را پيشه خود كني. از تو ميخواهم كه براي عضويت به سپاه بروي زيرا كه نميخواهم در سپاه كسي از ما نباشد. شهيد عزيزمان مجيد مريوند كه رفت اگر خداوند روزي اين بنده نيازمند درگاهش هم كرد و من هم رفتم، ميخواهم كه تو در آنجا باشي و از مسئولين سپاه ميخواهم كه براي عضويت تو اقدام نمايند و اسلحه كمري من هم متعلق به تو باشد. اميدوارم بتواني فرد مفيدي براي اسلام باشي. ديگر عرضي ندارم. فكر نميكنم به كسي بدهكار باشم و اگر هم هستم خواهش ميكنم به حجت مراجعه نمايد براي دريافت طلب خود. به خانوادهام نميخواهد مراجعه كند و اگر هم از كسي طلبكار هستم به خانه بدهد يا به حجتالله مالمير. اميدوارم اين آخرين وصيتنامه من باشد و اگر وصيتنامههايي را هم كه قبلاً نوشتهام و پيش كسي ميباشد باطل ميباشد. به اميدپيروزي اسلام بر كفر صادق عنبري 21/12/60 والسلام وصيتي ديگر
بسم رب اشهدا و صدقين 23/09/1360 به نام مربي شهادت طلبان و راستگويان درستكاران آنانكه بر خدا ايمان آوردند و از وطن خود هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جانشان كوشش و فداكاري كردند و هم آنانكه به مهاجرين منزل دادند و از آنها ياري كردند آنها دوست دار يكديگرند و در قسمت ديگر آيه ميفرمايد: و آنهائيكه ايمان آوردند ولي مهاجرت نكردند هيچ شما دوستدار و طرفدار آنها نباشيد تا وقتي كه هجرت گزينند در آن زماني كه گلولههاي سرخ و آتشين كفار و دشمنان دين خدا جسم مرا پارهپاره كرده و روحم را از اين زندان آزاد ميكنند و مرا به آرزوي ديرينهام ميرسانند. همان آرزويي كه بعد از ما همه در جبهه ماندند و چشم براه دشمن ماندن و آرزوي ديدار سرور شهيدان حسين (ع) را داشتن و به لقاءالله پيوستن آن زماني است كه از شما برادران و خواهران پدر و مادر و همسر گراميم از شما يك تقاضا دارم كه به جاي گريه كردن براي من به هدف من توجه كنيد و بدانيد كه هدف من چيست و در آن مسير حركت كنيد كه همان راه سرور شهيدان امام حسين (ع) و 72 تن ياران باوفايش و راه هزاران شهيد گلگون كفن ايران ميباشد. اين مردان مردماني كه شما براي آنها گريه نكنيد شما براي كسي گريه كنيد كه غير از اين مرگ مرده باشد و راهس غير از راه خدا باشد. من از كسي كه اين راه را قبول ندارد از وي ميخواهم كه به هيچ وجه در مجلس ختم من شركت نكند و حتي نه نام مرا به زبان بياورد زيرا اين شخص همان كسي ميباشد كه در آية بالا ذكر ميفرمايد كه با آنها دوست نكنيد و طرفدار آنها نباشيد. از همسر گراميم تقاضا ميكنم كه خوب به صحبتهايي كه بااوداشتهام توجه كند و به آنها عمل كند: سعي كن سواد را به خوبي ياد بگيري به هر صورت كه شده زيرا شكست مكتب ما تا به حال فقط به خاطر بيسوادي و ناداني ما مسلمانها بوده است. و بعد از من خودت آزادي ديگر: اگر خداوند به ما بچهاي عنايت كرد در تربيت اسلامي او سخت كوشا باش و از حجت هم در تمام كارها كمك بگير زيرا او به من از هر كس نزديكتر ميباشد. از پدر و مادرم تقاضامندم كه مرا حلال كنند و پيرو فرمان امام خميني باشند و از همسرم كه تنهاست به او سربزنيد و تنهايش نگذاريد . همچنين از برادران و خواهرم ميخواهم كه در شناخت اسلام كوشش بيشتري نمايندو بيشتر دنبال تحصيل باشند و از كلية اقوام و دوستان خواستارم كه پيرو امام باشند و بدانيد كه اين نائب بر حق امام زمان ميباشد. فكر ميكنم كه به كسي بدهكاري دارم، خودشان مسئولند تقاضا كنند و آن را تحويل بگيرند و اگر از كسي طلب كار هستم اگر داشتند به خانوادهام بدهند و اگر نداشتند حالا آنها باشد اسلحة كمري من هم برسد به حجت الله زيرا من او را ميشناسم كه چگونه فردي است. براي سلام و حزب الله وصيت نامة پاسدار صادق عنبري خاطرات
مادر شهيد : صادق را بين خودمان امير صدا ميزديم، كودكياش سراسر خاطره بود. نوجوانياش پر از شور و حركت، يك كوهنورد ماهر كه بيشتر اوقات نوجوانياش را در كوهستان ميگذراند، ورزيده و چالاك، وقتي ميپرسيدم اين همه ورزش و كوهنوردي براي چيست؟ ميگفت: «مادر ما بايد آماده باشيم». آن روزها خبري از جنگ نبود، نفس اين بچه آسماني بود، گويا ميدانست كه قرار است غزال تيز پاي كوهها شود و براي حيثيت كشورش جان بسپارد، لباس سپاه برازندة تنش بود. هميشه اهل خوش وبش بود، قرار بود ازدواج كنه، گفتم اميرجان پس اندازت از حقوق سپاه چقدر است؟ گفت به جان تو ندارم. گفت هيچ پس اندازي ندارم، هر چه حقوق گرفتم بلافاصله ميرفتم به فقرا مي دادم. تدارك اوليه عروسي را انجام داده بودم ,ما ميديدم كه هميشه پوتين ميپوشد با خودم گفتم براي شب عروسيش گيوة نو ميخرم. با پوتين به نظرم زياد خوش تيپ نبود. رفتم بازار و يك گيوة نو خريدم ,گيوه نوعي كفش محلي است كه با نخ مخصوصي ميبافند. شب عروسي با همان لباس و پوتين آمده بود. صدا زدم اميرجان وقتي كه برگشت به طرفم با شادي و لبخند زيركانه نگاهش كردم و گيوه نو را نشان دادم، چهرهاش تغييري نكرد، گفتم پوتينها را بده به من گيوهها را بپوش، امشب شب عروسي توست پسرم. گفت اين دليل خوبي نيست مادر، كفش من همين پوتين است، در ضمن به همه بگو امشب شب عروسي است اين به جاي خود اما شادي نكنند، نميخوام به خاطر شادي من، مردم به عذاب بيفتند و اذيت بشوند، رفت اما دوباره برگشت و گفت اين كفشها را بده به من، خوشحال شدم و گفتم تصميم گرفت كفش بپوشد. رفت و بعد از مدتي آمد، همان پوتين را به پا داشت، گفتم: امير پس كفش نو؟ گفت: صاحب كفشها يك بچه يتيم بود كه من امانت را به صاحبش رساندم مادر. امام حسين (ع) الگوي امير بود، ميگفت مردم به ميل خودشان فدائي امام حسين شدند، اين دوره هم شرايط كشور خاص است و امام زمان كمك ميخواهد. كنار زريح امام رضا بودم كه خبر شهادتش رسيد، روز آخري كه با من بود، نور شهادت چهرهاش را سپيد كرده بود، ميدانستم كه ديگر بر نميگردد. او براي خدا انفاق ميكرد. من هم امانت خداوند را با رضايت به او بخشيدم.
آثارباقي مانده از شهيد بسم الله الرحمن الرحيم ساعت 1 ظهر، جبهة چشمه تپه. ظهر گذشته است صداي تيراندازي ميآيد و گاهگاهي صداي انفجار يا شليك توپ و خمپاره. نسيم نسبتاً خنكي در حال وزش است صداي پرندگان با آواي دلنوازشان انسان را به عالمي ديگر ميبرد. تپه ماهورها و در كنار آن سنگرهاي برادران رزمنده، وسايل و جنگافزارهاي آماده احتمال فرود خمپاره با گلوله توپ در هر آن آدمي را به ياد چيز ديگري مياندازد ,به ياد گذشتهها به ياد كَردِههاي خود و همراه آن ياد خدا, طلب استغفار و آمرزش از خدا ,پشيماني از كردارهاي ناپسند. امروز بعد ازناهار قرار است كه يك شناسائي يا بازديد از قسمت جلو برويم تا نيرو استقرار يابد براي حمله ,اينجا همه حكايت از اينها دارد به زودي اين منطقه شاهد شهادت بهترين فرزنداني از اين سرزمين خواهد بود فرزنداني كه با خون خود بر ظلمت كفر گواهي ميدهند و با خون خود به يگانگي او گواهي ميدهند باشد تا خداي بيامرزدمان و با صلح و شهداء محشورمان سازد. آمين رب العالمين درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان همدان , برچسب ها : عنبري , صادق , بازدید : 244 [ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |