سال1340 درشهر ملاير به دنيا آمد. کودکياش در محيطي آکنده از معنويت سپري شد. در سال 1346 براي تحصيل قدم در دبستان نهاد و اين مرحله را از آغاز تا پايان با هوش و ذکاوتي که داشت بهخوبي پشت سرگذاشت. حسن از کودکي علاقهاي زيادي به سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع) داشت و در جلسات عزاداري مولايش با شور و شوق شرکت ميکرد. در سال 1354 با تمام دوره راهنمايي وارد دبيرستان شد و اين هنگامي بود که ذهن فعال او اوضاع سياسي و اجتماعي جامعه را بهخوبي درک ميکرد.
اوبا مطالعات و شناختي که از اوضاع جاري کشور داشت,به مبارزين با طاغوت پيوست ودرراه پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني فعالانه شرکت کرد.دراين راه او چند بار بهدست عوامل ساواک شاه خائن دستگير ومورد شکنجه وضرب و شتم قرار گرفت. شکنجه ها وسختي هاي دوران بازداشت ومبارزه نه تنها خللي در اراده حسن ايجاد نکرد,بلکه اورا بيش از پيش مصمم ساخت در راه امام خميني وآرمانهاي الهي اش جانفشاني کند.
وقتي انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد وامام خميني به ايران آمد, حسن شتابان خود را به قم رساند تا به ديدارمولا ومقتدايش خميني کبير بشتابد.او با عشقي عجيب به ديدار حبيب خود رفت و به خاطر مستي اين ديدار,عقل وهوش از دست داد,به گونه اي که در يکي از خيابانهاي قم با خودرويي برخورد کرد اما در کمال تعجب ديگران, صدمهاي به او نرسيد.
تازه داشت شيريني پيروزي انقلاب و ديدار امام را درکامش حس مي کرد که مزدوران ضد انقلاب در کردستان آتش بهپا کردند و با حمله به مردم بي دفاع اين ديار, آنجا را محلي براي توطئه هاي خود برعليه انقلاب اسلامي مردم ايران قرار دادند. با پيش آمدن اين شرايط حسن در آنجا حضور يافت و تا شروع جنگ تحميلي درآنجا مشغول مبارزه با نوکران استکبار جهاني شد. با زبانه کشيدن شعله هاي جنگ ارتش عراق ومزدوراني از کشورهاي عربي به نمايندگي از استکبار جهاني ,به جبهه شتافت تا صفحهاي ديگر از دفتر مبارزات خود را ورق زند.
در فروردين ماه سال 1360براي مراسم ازدواج به شهر آمد وخيلي زود به جبهه برگشت و ماهها در آنجا ماند. مدتي بعد براي انجام اعمال نوراني حج عازم عربستان شد وبعد از بازگشت از اين سفر,دوباره راهي جبهه شد. هيچ چيزي نمي توانست او را از جبهه وجنگ جدا کند.در بازگشت از جبهه انگار چيزي را گم کرده بود هميشه قبل از اينکه از روزهاي مرخصي اش به طور کامل استفاده کند ,به جبهه بازمي گشت.
يکي از روزهاي سال 1361 حسن به اتفاق چند نفر از فرماندهان براي شناسايي منطقه سومار به مواضع دشمن رفته بودند که با برخورد به کمين دشمن و درگيري، دوتن از همرزمان او, محمد آل پور حجازي و حسين جعفري به شهادت ميرسندو رضا مستجيري نيزبه اسارت دشمن در ميآيد .
حسن بهشدت مجروح ميشود , عراقيها تصورمي کنند او شهيد شده و رهايش ميکنند. او بعد از يکي دو روز توسط نيروهاي خودي به عقب منتقل مي شود و با تلاش پزشکان بهبود مي يابد.
اودر طول حضور تاثير گزارش در جبهه ها جراحات بسياري را در بدن داشت،به گونه اي که از هر جبهه يا عمليات مجروحيتي در بدنش بود. اما خودش مي گفت:زخم ماندن در قفس اين دنيا و دوري از شهدا,بيشتر از همه ي زخمها درد دارد.
سرانجام پس از سال ها مبارزه با طاغوت وضد انقلاب ,و حضور در جبههها و ايثار و فداکاريهاي بيشمار,اول تيرماه 1367در جبهه ي ماووت ,26روز قبل از پايان دوران دفاع مقدس,دوراني که رهبر معظم انقلاب اسلامي از آن به عنوان "اوج افتخارات مردم ايران ياد مي کند." بهديدار معبود شتافت.
درصبحگاه اولين روز از تير ماه 1367 در قله ي گرداش بعد از بهجا آوردن نماز صبح، خمپارهاي در نزديکي سنگرحاج حسن ميخورد و ترکشي از آن به پشت سر او اصابت ميکند .حسن در حاليکه دستانش را باز کرده بود, ميگويد نگاه کنيد چه نسيم ملايمي ميوزد، و لبخند زنان به شهادت مي رسد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد
وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تَحسبنَّ الذينَ قُتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يُِرزقون قرآن کريم
يا نفس من بعد الحسين(ع) موني فبعده لا كنت ان تكوني
اي نفس زندگي بعد از حسين(ع) ننگت باد ,مرگت باد. حضرت عباس(ع)
با شهادت بر يگانگي خداوند متعال و نبوت حضرت محمد (ص) وحقانيت خلافت و امامت 12 امام معصوم(ع)و ولايت فقيه وصيت نامه خود را آغاز ميكنم.
با درود به رهبر كبير انقلاب و خانوادهاي شهدا و با درود به شهدانهضت جهاني اسلام از هابيل تا كربلاي خوزستان.
هم اكنون كه قلم در دست گرفتهام و ميخواهم كلماتي را به عنوان وصيت بر روي كاغذ بنويسم، دستم ميلرزد چون ميدانم كه من لياقت شهادت را ندارم و نميدانم چرا.
من از قافله عقب ماندهام و علت هم اين است كه من هنوز ساخته نشدهام، ولي خدايا تو خود مي داني كه چقدر من با خودم صحبت ميكنم و خود را دلداري ميدهم و ميگويم خداوند كريم و رحيم است و حتماً شهادت را نصيب من ميكند، خدايا دوستان همه رفتند, رفقا همه رفتند, ديگر از دوستانم باقي نمانده، عابدينيها، سلطانيها، اسلامجو، تركاشوندها، حاتمي، فراهاني، كليه عزيزان رفتند و من خجالت ميكشم از منطقه سالم برگردم، خدايا تو خود ميداني كه من اين راه را آگاهانه انتخاب كردهام و كوركورانه نيست و ميدانم كه به راهي كه همان لقاي تو است, ميروم.
خدايا تو خودت كمك كن، الهي من با تمام وجود ادراكت ميكنم و اين سخن زيبايت را خوب درك ميكنم كه «يُحبُّوه و يُحبُّونَه»، خدايا تو خود ميداني كه اين بنده حقير به تو عشق ميورزد و هميشه به ياد تو بوده و هستم، زيرا اميد من و تكيه گاه من توئي و غير از تو كس ديگري ندارم .
خدايا اي كاش من هفتاد بار زنده ميشدم و دوباره در سنگر تكه تكه ميشدم، مگر نه اينكه هميشه در زيارت وارث ميخوانيم كه: «يا لَيتَنا كُنـّا مَعكم فأفوزَ فوزاً عظيماً»
حالا آمادهام ,خدايا ميخواهم به فوز عظيم شهادت برسم، كمكم كن اي مولاي من.
وصيت به امت شهيد پرور:
عزيزان هم اكنون كه اين جنايت كاران در منطقه, كاري نميتواند بكنند ,به شهرها حمله مي كنند و كودكان و پير زنان وپيرمردان را به خاك و خون مي كشند، ولي اي استوار مردان دست از انقلاب بر نداريد كه ديگر كار صدام به ياري خدا تمام است.
عزيزان قدر امام را ميدانيد , بهتر بدانيد، نكند كاري كنيد نفريني كه حضرت علي(ع) به امت خود كرد، امام هم به شما بكند، عزيزان خوب دقت كنيد يكسري ياران امام را از ما گرفتند ولي شما قدر امام را بدانيد، چون حضرت علي(ع)درجواب بي مهري هاي يارانش, به خدا گفت كه خدايا نعمت حاکم صالح را از اين امت بگير و خدا هم نعمت را گرفت و ذلت را براي آنها جايگزين كرد.
پس مواظب باشيد اي عزيزان روز قيامت هم دركارهست، اي كساني كه چوب لاي چرخ انقلاب ميگذاريد و پشت پا به اهل بيت امام حسين(ع) ميزنيد و اهل بيت را رها كردهايد. واي به حالمان, اگر نامه اعمالمان را به دست چپ بدهند، راستي اگر بدهند چه كنيم؟
مواظب باشيد جبههها را خالي نگذاريد که دشمن اگر قدرت بگيرد ,جنبندهاي در روي زمين ايران آسايش نخواهد داشت، به جبههها برويد و هرچه زودتر اين جاني را نابود كنيد كه در روز قيامت شرمنده اهل بيت (ع)و شهدا نباشيد.
پدر و مادر و همسر و خواهران و برادرم، مرا حلال كنيد و از اقوام و مردم برايم حلالي بطلبيد و خوشحالي كنيد كه در راه خدا قرباني دادهايد و روز قيامت در پيش امام حسين (ع) و حضرت زهرا(س) رو سفيد خواهيد بود.
عزيزان همه شما را خيلي دوست دارم ولي اين را بدانيد كه خدا و اسلام را خيلي بيشتر از شما دوست دارم و بايد به نداي حسين زمان لبيك گفت.
تقاضا دارم اگر از من جنازهاي برنگشت خيلي عادي مراسم انجام شود، گر چه با توجه به اين برنامهها راضي نيستم كسي برايش اتفاقي بيفتد و مراسم مانند بقيه شهدا باشد و در مجلس من از مصيبتهاي حضرت زهرا(س) و حضرت زينب (س) بخوانيد.
والسلام حسن تاجوک
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان همدان ,
برچسب ها :
تاجوک ,
حسن ,
بازدید : 150