فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1337 در آبادان به‌دنيا آمد. هنوز سنين کودکي را سپري مي‌کرد که مادرش درگذشت و او را با کوله باري از سختيها و مشکلات وانهاد. 12 ساله بود که به همدان آمد و تا هنگام اخذ ديپلم در اين شهر سکونت نمود.
بهرام بعد از اتمام تحصيلات دبيرستاني به‌خدمت سربازي رفت و دريکي از مراکز هوانيروز درتهران مشغول به خدمت شد.
در سال 1357 وبا رسيدن مبارزات مردمي برعليه حکومت پهلوي به مرحله ي حساس ,همراه با هزاران نفر از سربازان ,افسران ودرجه داران به‌دستور امام خميني (ره) از پادگان گريخت و به آبادان رفت تا فعاليت هاي سياسي و مبارزاتي اش را عليه رژيم پليد ستمشاهي تشديد نمايد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بهرام همواره در صحنه‌هاي مختلف خدمت گذاري حضور ي فعال داشت .هرجانياز به فداکاري واز خود گذشتگي بود ,او از اولين افرادي بود که حاضر مي شد.
در 29شهريورسال 59 13با شروع جنگ تحميلي به‌عضويت سپاه پاسدارانانقلاب اسلامي در آمدو به جبهه آبادان رفت تابه مقابله با دشمنان متجاوز پردازد.
مدتب بعد به همراه خانواده اش همدان مهاجرت کرد و به انصارالحسين (ع) پيوست.با
ورود به اين لشکرفصل نويني از جهاد ومجاهدت خود را در راه پيشبرد اهداف اسلام ناب محمدي آغاز نمود. اوبا اثبات توانايي ومديريت خود,وبا شرکت در تمام عمليات و عرصه هاي سخت دوران سرنوشت ساز دفاع مقدس ,مسئوليتهاي زيادي را قبول کرد.
سال‌هاي متمادي جسم مرارت کش خود را آماج بلاياي جبهه‌ها قرارداد , دفاع مقدس مردم ايران در برابر دنياي ظلم وستم روزهاي آخر را طي مي کرد وبهرام دلگير از شهيد نشدنش.وقتي فکر مي کرد بايد فضاي عرفاني جبهه را رها کند وبه شهر برگرد دلش مي گرفت.
دشمنان ايران که در طول 8سال نتوانستند با به کار گيري نيروهاي نظامي تعدادي از کشورهاي عربي در کنار ارتش عراق وابزار جنگي آمريکايي واروپايي, به خواسته ي شيطاني شان در شکست ايران برسند,در روزهاي پاياني جنگ با به کارگيري کثيف ترين موجودات روي زمين يعني منافقين قصد اشغال ايران را نمودند,غافل از اينکه با حضوررزمندگان ايران اسلامي آنها هرگز قادر به حضوري اندک در خاک ايران نخواهند شد.
سرانجام بهرام مبارکي در آخرين روزهاي جنگ تحميلي، مجوز حضور خود در عرش الهي را در حالي دريافت نمود که در عمليات مرصاد با سمت فرماندهي گردان 154به‌همراه ديگر رزمندگان اسلام ,غرب ايران را به جهنمي از آتش و دود براي منافقين ضد مردم ودين خدا مبدل ساخته بود.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد






وصيت‌نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى حتى كنار مهدى (عج )خمينى را نگهدار.
ما كه پيرو مكتب پيغمبر (ص) و ائمه اطهار (ع) هستيم ,بايد به اندازه توانايى خودمان به اسلام و اهداف آن خدمت كنيم و من بهترين خدمت را جهاد مى دانم . جنگ با كفر مى دانم و اين را انتخاب كرده ام . زندگى را در جنگ با كفر و طاغوت مى دانم . عاشق چنين زندگى هستم و از جنگ با كفار لذت مى برم . زيرا با چنين جنگهايى مى توانيم خودمان را بسازيم با چنين جنگهايى مى توانيم ايران ، عراق ، كربلا ، فلسطين و قدس و تمام مسلمانان و مستضعفين جهان را آزاد كنيم و با جنگ است كه مى توان صلح را برقرار كرد . جنگ با كفر بزرگترين دانشگاه مى باشد و انسان در جنگ آبديده مى شود . امام فرمود جنگ نعمت است و مردان خدا دسته اى بودند كه تمام دارايى و زن و بچه حتى جان خويش را در طبق اخلاص گذاشته و ارزانى راه خدا كرده اند تا خود ظرف نور و حيات شده و جمع و جامعه اى را از ظلمت ، فساد و ستم ها به سمت نور حق راهنما شوند و بدين طريق صداقت خويش را به اثبات رسانده و عهد خويش را وفا كرده اند . عرض ديگر يعنى ياران و همراهان همچون تشنگان در كوير مانده شربت شهادت را مي جويند .
پس خدايا ياريت ميدهم تو هم طبق گفته ات (ان تنصرالله ينصركم و يثبت اقدامكم ) من را يارى ده و ثابت قدم كن تا نلغزم و از راه بدر نشوم و نااميد نشوم .
خدايا ديگران رفتند ، دوستانم رفتند ، چرا مرا گذاشته اى مرا گذشته اى تا امتحانم كنى ، خدايا قبل از اينكه امتحانم كنى صبر و استقامت در گناه و در مقابل دشمنان عطايم كن كه از امتحانت رد نشوم و موفق بيرون بيايم.
خدايا تو گفته اى كه هر كى عاشق من شد عاشق او مى شوم و به او بهترين نعمت كه شهادت است نصيب ميكنم پس خدايا مرا خالص گردان و بهترين نعمت را نصيبم بگردان .
چند تقاضا:
دعا براى امام را هرگز فراموش نكنيد و پيرو امام باشيد .
دعا براى ياران واقعي امام و مردان خدا و رزمندگان اسلام و اسراى اسلام فراموش نشود .
براى شادى روح شهدا فاتحه فراموش نشود.
مقدارى روزه و نماز قضا دارم كه اميدوارم از حقوقم براى روزه و نمازم بدهيد .
اميدوارم هر كه از من ناراحتى ديده مرا به حق على (ع) ببخشد.
در ضمن هر چه دارم برايم همسر , پسرم ودخترم مى گذارم و همسرم وكيل من مى باشد .در ضمن مرا يا در آبادان كربلاى خوزستان آنجايى كه هجده ماه براى خاك اسلامي اش خدمت كردم دفن كنيد يا (هر جايى كه همسرم مايل باشد ) .
و خواهش ديگرى كه دارم اين است كه هنگامى كه مرا دفن كرديد بر مزارم سينه بزنيد كه سينه زنى را دوست مى داشتم, چون به انسان روح خدايى مى دهد و اگر نتوانستيد شب هاى جمعه بر مزارم بياييد و اگر نتوانستيد ,هر جا هستيد برايم فاتحه بخوانيد . والسلام
پيامى براى اقوامم :
بدانيد كه اسلام حق است و اينكه امام خمينى عزيز مى آيند كه پرچمدار اين مكتب است و پيرو او باشيد و چيزى را با زور به فرزندانتان نقبولانيد بلكه سعى كنيد كه با عقل و منطق با آنها رفتار كنيد و بگذاريد بهترين راهى كه انسان را به اسلام واقعى و حقيقى مى رساند و رضاى خدا بيشتر در آن مى باشد انتخاب بكنند .
پيامى براى پدر ، خواهر و همسرم و فرزندانم :
اگر مى خواهيد روح مرا شاد كنيد فقط در خط اسلام باشيد .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى (عج ) خمينى را نگهدار .
خدايا خدايا اسلام و مسلمين را پيروز بگردان . خدا نگهدار شما باشد
بهرام مباركى 28/11/64
در ضمن از مادر بزرگم و دايى كه مرا بزرگ كردند و در راه اسلام به من خدمت كردند سپاسگزارم . على جان پسر خاله عزيزم اگر زحمتى نيست اگر همسرم خواست در همدان بماند اميدوارم كه او را مثل خواهر خودت و براى او برادرى دلسوز باشى و براى فرزندانم دايى مهربان و از آنها نگهدارى و سرپرستى كنى . متشكرم .
اگر چه دنيا دوست داشتنى است اما خانه آخرت خيلى از دنيا زيباتر است ,خيلى از دنيا بالاتر و عالى تر است. اگر مال دنيا را آخر كار بايد گذاشت و رفت پس چرا انسان آنرا در راه خدا انفاق نكند و اگر اين بدنهاى ساخته شده است كه آخر كار بميرد پس چرا در راه خدا با شمشير قطعه قطعه نشود . بهرام مباركى

وصيت نامه شخصي
بسمه تعالى
وصيت نامه اينجانب بهرام مباركى فرزند دادالله شماره شناسنامه 3232 محل تولد آبادان تاريخ تولد 1337
اين وصيت نامه در رابطه با اموال و بدهكاريهايم مى باشد. اولا در رابطه با وكيل ، همسرم ناهيد آگاه فرزند على اكبر به شماره شناسنامه 333 متولد آبادان وتاريخ تولد 1341 را از طرف خودم وكيل مى كنم و كليه اموالم متعلق به او و دو فرزندم على رضا و مرضيه مباركى مى باشد و بايد حتما اموالم در اختيار همسرم و دو فرزندم قرار گيرد. در مورد منزل يك دستگاه منزل در همدان واقع در خيابان شهيد دكتر چمران كوچه سجادى بن بست شهيد رجبى كه زمينش را از طريق تعاون سپاه و زمين شهرى گرفته ام وسندش نيز به اسم خودم مى باشد و در آن دو طبقه و نيم ساختمان ساخته شده است كه در حال حاضر در طبقه اول خانواده خودم زندگى مى كنند و در طبقه دوم خانواده پسر خاله ام على سماواتى و در ضمن نحوه ساختن ساختمان و مخارجى كه در رابطه با ساختمان پرداخت شده بدين طريق مى باشد كه از بانك ملى مهديه مقدارى وام گرفته كه به اسم خودم مى باشد و در ضمن مقدارى پول به عنوان قرض از اقوام و فاميل گرفته ايم كه كل آنها مشخص مى باشد و قرار شده كه پولهاى گرفته شده‌از بانك و فاميل به طور اشتراكى پرداخت شود .
تا به حال مقدارى از قسط بانك داده شده است و كليه مخارجى كه تا به حال پرداخت شده در دو دفتر ثبت شده است. در كل قرار بر اين بوده كه كليه مخارج و خرجهايى كه ساختمان نياز دارد و وسايل مربوط به ساختمان اشتراكى پرداخت شود و قرضها نيز به طور نصف به نصف از طرف هر دو خانواده پرداخت شود مگر بدهكاريهايى كه انفرادى گرفته شده بود . در مورد مالكيت ساختمان و نحوه تقسيم ساختمان . زياد فكر كردم ولى به نتيجه اصلى نرسيده ام فقط مسائلى را توضيح مى دهم كه اميدوارم رسيدگى شود. اولا در ابتدا و قبل از ساختن ساختمان قرار براين بود كه ما يعنى من و پسر خاله ام على سماواتى فرزند ابوالحسن متولد آبادا ن تاريخ تولد1337 اين منزل را به طور اشتراكى بسازيم و استفاده از آن نيز اشتراكى باشد و در ضمن قرار بود كه اگر زمينى به اسم پسر خاله ام على فاميل سماواتى درآيد كليه مسائل آن نيز اشتراكى باشد . حال اگر دو خانواده خواست در آنجا زندگى كنند و نياز به هيچ تغيير و تحولى نبود به همين صورت بماند ولى اگر نياز به تغيير و تحول و يا مشخص شدن تقسيم بندى ساختمان و تفكيك سند مالكيت شد مسائل از طريق حاكم شرع و مراجع قانونى پيگيرى و مشخص شود . فقط اميدوارم كه تصميماتى كه گرفته مى شود به نفع هر دو خانواده بوده و هيچ گونه نگرانى پيش نيايد و هر دو خانواده رضايت داشته باشند . در ضمن حدود چهل و پنج هزار تومان پدرم و پنج هزار تومان پسر عمه ام اسماعيل آگاه از من مى خواهند به عنوان قرض گرفته ام .
در مورد روزه و نماز بايد بگويم كه نماز و روزه خيلى بدهكار مى باشم . گاهى اوقات در منطقه بوده ام كه نمى شد روزه گرفت و يا قبلا روزه اى بدهكار بوده ام و نماز هم كه قبلا سستى پيش آمده و گاهى اوقات نخوانده شده است كه اولا اميدوارم خداوند مرا ببخشد و در ضمن سعى شود از حقوقم كسى را اجير كرده و روزه و نمازم را به جا بياورد . دعا به جان امام فراموش نشود . والسلام خداحافظ . بهرام مباركى 24/7/66 خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار .





خاطرات
مصاحبه با همسر شهيد بهرام مبارکي
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين .
من به نوبه خودم تشکر مي کنم ، از تشريف فرمايي شما و از اينکه زحمت کشيديد و باعث ميشويد که با اين کارهايتان، واقعا آن راهي که شهداي ما رفتند، زنده نگه داشته شود . اول قسمتي از وصيت نامه شهيد مبارکي را برايتان مي خوانم:" ما که پيرو مکتب پيغمبر (ص) هستيم، بايد به اندازه توانايي ، خودمان به اسلام و اهداف آن خدمت کنيم و من بهترين خدمت را، جهاد مي دانم، جنگ با کفر ميدانم و اين راه را انتخاب کردم راه مبارزه در جنگ با کفر و طاغوت و عاشق چنين زندگي هستم ."
ايشان چون پسر دايي من بودند ، طبيعتا از بچگي با هم بوديم و به صورت يک جمع با هم زندگي مي کرديم و در فاميل يک رابطه صميمي ، برقرار بود و ايشان بعد از اينکه ديپلم گرفتند ، يک سال بعد از جنگ ، ايشان ( اولش که به صورت نيروهاي مردمي بودند) ، در آبادان و خرمشهر و کلا جبهه هاي خوزستان خدمت مي کردند. بعد از يکسال که براي مرخصي آمده بودند شيراز  ، من سال آخر دبيرستان بودم. البته آن موقع در حاليکه وضو گرفته بودند ، که به مسجد بروند، نامه اي را به من دادند ودرآن کليه شرايط را براي زندگيشان و کل موقعيتي که داشتند ، وضعيت حقوقيشان، آن خواسته هايي که از من داشتند  را به عنوان همسر آينده شان در آن نامه قيد شده بود. بعد از خواندن آن نامه وجوابي که از من شنيدند ، رسما خواستگاري کردند. در آن موقعيت که ما بوديم و آن محل که ما زندگي مي کرديم ، شايد ايشان اولين دامادي بودند که در عروسي خودشان شرکت نداشتند. البته مراسم عروسي هم آن طوري که ايشان دوست داشتند برگزار شد ، خيلي ساده. خوب ايشان دوست داشتند که آن ساعاتي از روز را که در عروسي شرکت داشته باشند ، در منزل باشند و وقتشان را با قرائت قرآن و مطالعه بگذرانند ، که البته اين  يک مقدار براي فاميل جا نيفتاده بود، ولي از آنجايي که من کاملا از ايشان شناخت داشتم و ايشان را مي شناختم ونظر ايشان را مي دانستم ، ناراحت نشدم. ولي خوب فاميل ناراحت شد ،ولي من خيلي راحت پذيرفتم. ايشان آخر شب آمدند و مرا به منزل خودشان بردند. باز هم روز سوم بنا به رسمي که هست، خانواده عروس دعوت مي کنند، طبق رسم و رسومي که هست. باز ايشان در آن مهماني نبودند. چون بعد از 3 روز که از ازدواج ما مي گذشت ، به جبهه رفتند .

 ايشان به آن صورت در منزل نبودند. همانطوري که در اوايل عرايضم خدمتتان گفتم ، هميشه منطقه بودند که حتي براي جشن ازدواجشان چند روزي را به عنوان مرخصي آمده بودند. در تمام 7 سالي که ما با هم زندگي کرديم، که البته بيشتر اوقات منزل نبودند و اکثر اوقات در جبهه بودند ، در آن زماني که مي آمدند منزل، واقعا سعي مي کردند که تلافي آن مدت که ايشان نبودند را در بياورند و کمبودهايي که ما احساس مي کرديم ، در غياب ايشان را ، جبران کنند و ايشان تا آنجايي که در حد توانشان بود جبران مي کردند و به همه چيز اهميت مي دادند. به کارهايي که من انجام مي دادم براي ايشان و بچه ها . واقعا قدرشناسي مي کرد و سعي مي کردند آن مدتي که اينجا هستند و در کنار ما هستند را خوش باشيم.
 
برخورد شهيد با افراد خانواده :
ايشان مادر نداشتند. در سن 5 سالگي مادرشان را از دست داده بودند، ولي به صله رحم خيلي اهميت ميدادند. خيلي دوست داشتند که در مدت کمي که اينجا هستند از آن فرصت کمي که داشتند ، نهايت استفاده را ببرند. واقعا سفارش مي کردند به صله رحم که حتما رفت و آمد داشته باشند. حتي موقعي که من نيستم. وقتي که بودند تا آنجايي که در توانشان بود و قوت اجازه ميداد مرتب به ديد و بازديد مي رفتند . علاقه خاصي داشتند به فاميل و پدرشان.  ايشان تنها فرزند پسري بودند ، خوب ايشان هم سعي مي کردند که طوري برخورد کنند ، که پدر ناراحت نباشند و جاي خاليشان را با کارهايشان ، رفتارشان و صحبتهايشان جبران مي کردند.

ذکر حالات معنوي شهيد در مواقع مختلف در خانه و بين خانواده :
ايشان علاقه خاصي به امام حسين (ع) داشتند و کلا به مراسم که در مناسبتها مختلف برگزار مي شد خصوصا در ماه محرم تا آنجايي که مي توانستند در مراسم ها شرکت مي کردند. حتي در منزل خودشان نوحه خواني مي کردند و سينه مي زدند و پسرشان که 4-3 ساله بودند پشت سرش راه مي افتاد و سينه مي زد. دخترشان را بغل مي کردند و نوحه خواني مي کردند. گاهي ما گله مي کرديم و ناراحت بوديم موقعي که مي خواستند بروند، کتابهاي زيادي را براي من مي خريد. کتابهاي مختلف مذهبي، زندگي ائمه اطهار ( ع) و مرا کلا تشويق به مطالعه مي کردند و مي گفتند: در غياب من مطالعه کنيد و ساعات را به بطالت نگذرانيد و مطالعه کنيد. و سعي مي کردند که آن فرهنگي که در جبهه بود (خوب آن بچه ها يک خلوص نيتي داشتند در جبهه و يک حال و هوايي داشتند) ، به منزل منتقل کنند. همانند همين نوحه خواني و اين جور مراسمها که حتي در منزل دوست داشت، با بچه هاي کوچکش انجام دهد .

حالات و برخورد شهيد در هنگام بازگشت از جبهه:
وقتي که برمي گشتند ، خيلي عذرخواهي مي کردند از من. چون مرا در شهر غريب تنها گذاشتند. خانواده ما در شيراز بودند و من به تنهايي اينجا بودم. وقتي برمي گشتند از اينکه مرا در چنين شرايطي به قول خودشان با مشکلات مرا تنها گذاشتند ، عذر خواهي مي کردند. از من مي خواستند که ايشان را ببخشم. وقتي که در خانه بودند براي من در حکم يک مهمان بودند، چون به آن صورت در منزل نبودند و من سعي مي کردم که طوري رفتار کنم که آن کمبودها را به قول خودشان که آن طور که بايد به من محبت نمي کردند ، جبران کنم و موقعيت ايجاب مي کرد ، که من در چنين شرايطي به سر ببرم و واقعا هم سعي ايشان بر اين بود ، که جبران کنند و هميشه تاکيد مي کردند ، که دوست دارند جبران کنند ، آن مواقعي را که نيستند.

تاثير فرهنگ جبهه در نحوه برخورد شهيد با خانواده و مسائل زندگي:
همان طور که در قسمتي از وصيت نامه ايشان هست که امام ( ره) مي فرمايند : « جنگ نعمت است » و خودشان هم متذکر شده بودند در وصيت نامه شان ، که انسان در جنگ آبديده مي شود و واقعا اين فرمايش امام (ره) را با جان خريده بودند و اعتقاد داشتند که جنگ نعمتي است براي ما . با جنگيدن هست که مي توانيم خودمان را بسازيم و با جنگ هست که مي توانيم به خيلي چيزها برسيم . يک وقت هايي مي پرسيدم: در منطقه چه پستي داريد ؟ هميشه از اين سوال من طفره مي رفتند و من باب شوخي مي گفتند، که ما اصلا تو منطقه حکم يک نخودي را داريم و دوست نداشتند که از کارهايشان در منطقه صحبتي به ميان بياورند . ايشان يک حالت معنوي و روحاني داشتند و وقتي هم به جبهه مي رفتند  ، اين حالات در وجود ايشان عميق تر مي شد .
 
بينش شهيد نسبت به نوع زندگي از قبيل تدبير اداره زندگي ، نوع تربيت در خانواده و ساده زيستي ....
ايشان خيلي دوست داشتند که مانند ائمه اطهار (ع) ساده زندگي کنند. زندگي آن بزرگواران را الگو و سرمشق خودشان قرار دهند، اين بود که روي اين مساله تاکيد داشتند و خيلي زندگي ساده داشتند و بي آلايش بودند. در مورد نوع تربيت هم مخصوصا در مورد پسرمان تاکيد داشتند که همانند امام حسين (ع) و پيروران آن بزرگوار باشد. البته اين را عرض کنم که شهدا قبل از اينکه به شهادت برسند به آنها الهام مي شد. ايشان وقتي که منزل مي آمدند، مي دانستند که به آنجايي که دوست دارند خيلي زود مي رسند. وقتي من چيزي مي پرسيدم در مورد وسائل زندگي يا نظر مي خواستم در موارد مختلف، مي گفتند، که شما مي خواهيد زندگي کنيد حتي در مورد طرح اين خانه چون اين خانه نيم ساخته بود و تکميل نبود که ما اينجا آمديم از ايشان پرسيدم که چگونه باشد، مي گفتند: شما بگوييد چون شما مي خواهيد زندگي کنيد، هميشه مي گفتند: ساده زندگي کنيد و به بچه ها ساده زيستي را بياموزيد . خدا کند پيرو راه آن بزرگوار باشيم .

بيان احساست خود هنگام اعزام همسرتان به جبهه ها :
وقتي که ايشان ميرفتند ما قلبا ناراحت بوديم که ايشان ميروند و در کنار ما نيستند. بعضي مواقع مي گفتم، که من حسادت مي کنم به بچه هاي جبهه و  بچه هاي گردان که بيشتر از من شما را مي بينند و روزهاي بيشتري در کنار شما هستند . ايشان هم تاکيد داشتند که رضاي خدا را در نظر داشته باشيد . مي گفت : يک وقتي چيزي براي انسان زياد مهم نيست و از دست دادن آن نيز زياد مشکل نيست و خيلي راحت مي شود گذشت. ايشان نسبت به کوچکترين مسائل زندگي عکس العمل داشتند و با تمام اين دوست داشتن و اهميت دادن به خانواده، چون خودش بارها به من گفتند که من مادر ندارم و شما جاي مادر و خواهر من هستيد نه تنها همسرمن . ولي وقتي رضاي خدا را در نظر گرفت ، خيلي راحت از اين وابستگي ها مي گذشت و خيلي راحت عازم مي شدند و من هم با توجه به اين مسائل و رفتنشان و مشکلاتي هم که بعد از رفتن ايشان پيش مي آ مد خيلي راحت قبول مي کردم .

ذکر مشکلات و نحوه برخورد با آن هنگام حضور در جبهه ها و بعد از شهادت ايشان
وقتي که همدان آمديم، پسر ما يک ساله بود و خانه هم تکميل نشده بود و چون ايشان هم نبودند زماني بمباران مي شد، زماني سرما بود  و زمستان مي شد .  مشکلات زياد بود ولي خوشبختانه از آنجايي که خداوند مي فرمايد « اگر بنده يک قدم به طرف  من بيايد من 10 قدم به طرفش مي روم » هميشه خداوند يار ما بود و واقعا به ما کمک  مي کرد .

نحوه ارتباط و نامه نگاريها با همسرتان زمان حضور در جبهه:
ايشان چون يک جا نبودند و در حال نقل و انتقال بودند، بيشتر مکاتبه از طريق ايشان بود. بعضي وقتها بچه ها از جبهه مي آمدند، ايشان نامه اي مي نوشتند و مي خواستند که حتما عکس پسرمان را برايشان بفرستم و رزمنده ها نامه را که مي دادند، مي گفتند: برگشت ما در تاريخ مقرر است، شما اگر نامه اي داشتيد حاضر کنيد و بدهيد که به ايشان برسانيم و اين مکاتبات ما بود. وقتي پسرمان 10-9 ماهه بود ، پيشاني بند با ذکر « يا حسين »براي ايشان تهيه کرده بودند ، به پيشاني ايشان بستم و عکس گرفتم و فرستادم. خيلي خوشحال شده بودند. حتي دوستانشان نقل مي کردند که عکس را توي سنگر گذاشتند و مرتب موقع عمليات قبل از عمليات آن عکس را نگاه مي کردند.  و يک مدتي هم که در يکي از پادگانهاي اهواز بودند ، چون جاي ايشان مشخص بود ، بيشتر تماسمان مکاتبه اي بود و يا حتي بصورت تلفني مي توانستيم با هم صحبت کنيم، ولي خوب بيشتر تماس ها از طريق ايشان بود .

نحوه اطلاع از شهادت و عکس العمل شما در موقع شهادت همسر:
آخرين باري که به منزل آمدند ،  به همه سر زدند . از همه حلاليت خواستند و شب آخر مرتب مي آمدند و با ايشان کار داشتند . مثل اينکه قرار بود عمليات شود من آن شب فکر کردم که شب آخر است و ديگر برنمي گردد ما از همه لحاظ خودمان را آماده کرده بوديم. در آن فرصت کم ، کارهاي نيمه تمامش را تمام کرد. به بچه ها قول داده بود که مرغ و جوجه برايشان بخرد . چند مرغ و خروس آوردند و برايشان لانه درست  مي کردند ،  که  تا عصر طول کشيد. هر چه مي گفتيم: بيا استراحت کن، مي گفتند : من اين کار را بايد تمام کنم.
 امروز چون بمباران بود يک سنگر در زيرزمين در همان شب کندند. روز آخر هم که مي خواست برود تا  دم در رفتيم. سابقه نداشت که ايشان بر گردند و نگاه کنند. آنروز دو سه بار برگشتند و نگاه کردند و همان شب سفارشها و وصيت هايشان را کردند. سعي کردند تمام کارهايي که مارا راضي مي کند ، انجام دهند .  بعد از مدتي ليستي از شهدا آوردند، همسايگان با اطلاع از اين مطلب که اسم ايشان نيز در آن هست ، به ما گفتند: شماره تلفن برادرتان را مي خواهيم ، کار داريم با ايشان گفتم: اگر اتفاقي افتاده به من بگوييد. گفتند: نه زياد اصرار کردم. بالاخره گفتند، که ايشان زخمي شدند و در شيراز بستري هستند و ما شماره تلفن مي خواهيم که به برادرتان زنگ بزنيم که به ملاقات ايشان بروند بالاخره زنگ زده بودند و فاميلهاي من آمدند با اينکه به من الهام شده بود. اولش که فهميدم شهيد شده اند يک حالت شوک به من دست داد و متوجه هيچ موضوعي در اطرافم نشدم. گفتند، که اسم ايشان جز ليست است براي لحظه اي هيچ متوجه نشدم همه چيز دور سرم چرخيد با اينکه صبرو استقامت زيادي داشتم ولي وقتي يادم آمد که ايشان چقدر دوست داشتند ، که شهيد شوند حتي وقتي قطعنامه امضاء شد ايشان نشستند و گريه کردند و با خدا رازو نياز مي کردند، که خدايا مرا لايق ندانستي 8 سال جنگيدم و خيلي صبورانه تحمل کردم. از آنجايي که ايشان خدا را در نظر داشتند و از خدا خواسته بودند، ما هم خود را تسليم رضاي خداوند نموديم و خدا هم به ما صبر داد و واقعا در آن شرايط کمکمان کرد و صبري به من داد که حتي خودم هم انتظارش را نداشتم که اين خواست و رضاي خدا بود .

همچنين بيان نکات و حالات خاصي که از همسر شهيدتان ديده ايد:
آن حالتي که ايشان داشتند مشخص بود که رفتني هستند، البته من بعدا با حالت روحاني و معنوي ايشان آشنا شدم، درک کردم که چه بودند و کجا رفتند. عاشق ابا عبدا... عاشق شهادت و خدا هم ايشان را پذيرفتند .



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان همدان ,
برچسب ها : مبارکي , بهرام ,
بازدید : 179
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,174 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,275 نفر
بازدید این ماه : 2,918 نفر
بازدید ماه قبل : 5,458 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک