در خانواده اي مذهبي و زحمت کش ديده به جهان گشود .روزگارکودکي را در دامن پاک و مذهبي مادرش گذراند. در پنج سالگي براي آموزش قرآن و آشنايي با کلام خدا به مکتب فرستاده شد و به زودي قرائت قرآن را به طور کامل فرا گرفت و از همان زمان دريچه هاي نور و روشنايي به رويش گشوده شدتا او را آماده ي جانبازي و فداکاري در راه هدف مقدس و آسمانيش نمايد.
ناصر تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در دبستان و مدرسه راهنمايي ادب به پايان آورد و دوران متوسطه را با تحصيل در هنرستان صنعتي يزد در رشته مکانيک به اتمام رساند. در اين دوران ناصر نيمي از روز را به تحصيل و نيم ديگر را با کار کردن مي گذراند. ناصر از کودکي با مباني اسلام آشنا گرديد و اين آشنايي علاقه اي زيادي در او ايجاد کرد که جز به اسلام و حق و اجراي مباني آن به چيز ديگري نينديشد. بنابراين در اغلب جلسات مذهبي شرکت مي کرد و صداي گرم او که قرآن را تلاوت مي کرد شکوهي خاص به آن جلسات مي داد.
در دوران تحصيل در هنرستان علاوه بر تحصيل و کار فعاليت هايي در يزد بر عليه دستگاه خود کامه ي ستم شاهي انجام مي داد و اغلب نوارها و اعلاميه هاي امام را تکثير و توزيع مي کرد . اهل مطالعه و کنجکاو و جستجوگر بود . اميد و آرزوهايش را در لابه لاي کتابهاي مذهبي جستجو مي کرد و مي کوشيد که آموخته هايش را تجزيه و تحليل کند و با استدلال همراه نمايد .
محرم سال 1356 يادآور سخنراني هاي پر شور ناصر در مجالس و مجامع بود. او در اوج خفقان ستمشاهي سعي مي کرد آن چه در توان دارد براي آگاهي توده هاي محروم و مستضعف به کار گيرد و آنان را از آگاهي ها به آگاهي ها رهنمون گردد و در نتيجه مشوق مردم براي انجام هر چه بيشتر جهت شورش عليه نظام ستم شاهي بود.
پس از پيروزي انقلاب در انجمن اسلامي دانشگاه علم و صنعت به فعاليت هاي اسلامي و سياسي ادامه داد و در واحد کتاب فعاليت هاي گسترده اي را شروع نمود پس از مدت کوتاهي با همياري دوستانش در تاسيس دفتر حزب جمهوري اسلامي يزد نقش به سزايي داشت و پس از تشکيل حزب جمهوري اسلامي به عنوان اولين سرپرست و خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي استان يزد برگزيده شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي او به کميته انقلاب اسلامي (سابق)پيوست ودر جاي جاي ايران بزرگ به مبارزه با دشمنان داخلي پرداخت.
در مرداد ماه 60 به تهران بازگشت و به عنوان مسئول کارگزيني کميته به کار خود ادامه داد.
در طول جنگ بارها جهت هماهنگي بين کميته تهران و نيروهاي اين نهاد که درجبهه ي آبادان مستقر بودند به جبهه رفت .
سر انجام در روز 28/7/1360 ترکش خمپاره صداميان دست راستش را قطع کرد و بدنش را سخت مجروح نمود.
ناصر در آن حال از سنگر بيرون آمد و با فرياد کفر ستيز :"الله اکبر خميني رهبر "بر روي خاک هاي گرم جنوب درغلتيد و روح پاک و خداييش به ملکوت اعلي پيوست .
غزل دلکش لا خوانده شهيد توحيد
فارغ از ملک جهان تکيه به بالا زده است
گرچه بر چيده خيام از نظر ظاهريان
خيمه در کوي خداوند تعالي زده است
در ره عشق از اين ياد به دنيا رست
در ايوان امان کعبه عليا زده است
آن که ديده است يکي جلوه ز جلوات حبيب
پشت پا بر حرم و دير و کليسا زده است
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامورايثار گران يزد ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان يزد ,
برچسب ها :
دادرس ,
ناصر ,
بازدید : 188