وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اي اهل ايمان سلاح جنگ بگيريد و آن گاه دسته دسته و به يک بار و معتقد براي جهاد بيرون رويد حال آن که بدن هاي ما براي مردن آفريده شده. پس چه بهتر که اين مرگ در راه خدا باشد، سيد الشهداء شهادت را تولّد نو و اوّلين مرحله ي تکامل دانسته است. امروز به فرمان امام عزيزمان عازم جبهه مي شوم تا از اين دين حفاظت نمايم.
مي روم تا درخت پر بار اسلام را با خون خود آبياري نمايم، مي روم به يزيديان بفهمانم که حسينيان فراوانند، ميروم تا مرگ سرخ را به زندگي سياه ترجيح دهم، مي روم تا به نداي «هل من ناصرٍ ينصرني» امام لبيک بگويم، مي روم تا به جهانيان بفهمانم که ايران ديگر ويران نيست بلکه ايران اسلامي است، مي روم تا اسلام را بعد از 1400 سال بار ديگر با خون خود آبياري نمايم، مي روم تا به خائنين بفهمانم که دين مان، اسلام و کتابمان قرآن و معلممان حسين و رهبرمان خميني عزيز و هدفمان شهادت است.
و امّا سخني با ملّت: اي ملّت مبادا يک لحظه از سخنان گهر بار امام دوري کنيد مبادا روزي شود که امام ين چريک پير اين قلب امّت اسلام را ناراحت کنيد، وحدت کلمه ايست که ما را به پيروزي رساند و هنوز هم اين پيروزي را با حدت پيش مي بريم، اميدوارم دست نيازي به سوي آن ها دراز ننماييد و به ياري برادران رزمنده ي جبهه هاي لبنان و فلسطين و... بشتابيد چون آن ها برادران ما هستند.
به جهانيان بفهمانيم که اسلام مرز نمي شناسد البتّه اين به اين معني نيست که کشور گشايي کنيم.
اي امام به فرمان تو ,با دست خالي و با چنگ و دندان از مرز و بوم اسلاميمان دفاع خواهيم کرد. اي امام به فرمان و تا آخرين قطره يث خون که در رگ ماست و تا آخرين نفس که در بدن ماست و تا آخرين فشنگ که در سلاح مان است خواهيم جنگيد و از اسلام دفاع خواهيم کرد.
سخني چند با پدر و مادرم:
مادر عزيزم مي دانم که محبّت من در دل تو بسيار است و رنج و اندوه از دست رفتن من براي شما سنگين است ولي در راه خدا و براي به ثمر رسيدن حکومت اسلامي بسي ناچيز است. آمّا به درگاه خداوند متعال شاکر و سپاس گذار باشيدکه اين نعمت را بر شما ارزاني داشت و شما را از اين ثواب برخوردار گردانيد.
مي خواهم بگويم مادرم مرا فراموش کن ولي مي دانم که اين امر براي شما امکان پذير نمي باشد.
مادر جان : من امانتي بودم که خداوند به دست شما داده و يک روز از شما مي گيرد. حالا آن روز فرا رسيده که اين امانت را باز پس گيرد.
اي پدر و مادرم ,بگوئيد خدايا من چند فرزند ديگر هم دارم که مي خواهم در راه تو بدهم ، چون که اين فرزندان از جانب تو امانتي است که هر وقت بخواهي در راه تو فدا مي کنم. مادرم شما هميشه مي گفتي خدايا من اين فرزندان خوبم را براي اسلام بزرگ مي کنم تا اينها را يکي يکي فداي اسلام کنم ؛ به فرموده ي امام ما بايد فداي اسلام شويم.
مادرم مگر خونم از خون علي اکبر امام حسين (ع) سرخ تر است که اين خون را در راه اسلام ندهم.
پدرم بر سر قبرم نا کام ننويسيد چون آن کس که در راه اسلام کشته نشود نا کام است. خانواده ي عزيزم پس از شهادتم ناراحت نباشيد و برايم گريه نکنيد، اگر گريه مي کنيد براي امام حسين (ع)گريه کنيد. ضمناً هر جا که پدرم خواست مرا دفن کنيد اگر خاک اين بدن گنه کار مرا قبول کند.
والسلام احمد زارعي_ تاريخ 14/8/1360
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان گلستان ,
برچسب ها :
زارعي ,
احمد ,
بازدید : 205