فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در یکی از خانواده های مذ هبی در روستای لیوان شر قی در بندر گز ودرسال 1337دیده به جهان گشود. دوره تحصیلات ابتدائی را با مو فقیت در آن روستا پشت سر گذاشت.
دوران متو سطه را با اخذ دیپلم در یکی از دبیرستانهای بهشهر با موفقیت به پایان رساند .
اودر طول مدت تحصیل یکی از دانش آموزان فعال از نظر اخلاقی وتحصیلی بود.
متواضع بود و مذهبی,به طوری که از همان اوایل نوجوانی التزام علمی به عبا دات مذهبی داشت.
در بین دوستان از برجستگی های خاص اخلاقی برخوردار بود , دوستانش شیفته روحیا ت و برخورد ایشان بودند .
اوایل سال 1354دراوج خفقان ستم شاهی به همراه برادر بزرگشان در ارتباط تشکیلاتی با شهید عبدالرضا کلبادی نژاد , فعالیتهای سیاسی و اعتقادی خود را در نهضت خونبار اسلامی تحت رهبری های آگاهانه حضرت امام بر علیه طاغوت شروع نمود . از اولین کسانی بود عاملی بیداری دیگر جوانان و نیروهای انقلاب اسلامی بود. ارتباط با روحانیت خط امام و پخش نوارو بیانیه های حضرت امام از دیگر فعالیتهای این شهید بزرگوار است . نه تنها در سطح روستا بلکه با هماهنگی همرزمان دیگر در سطح منطقه فعالیتهای چشمگیری داشت. شرکت در سخنرانیهای مهیج شهید هاشمی نژاد در بهشهرو تشکیل وتدارکات سخنرانی های یکی از روحانیون مبارز در مسجد لیوا ن به مناسبت چهلم شهدای تبریز نتیجه زحمات این شهید بزگوار برای بیداری مردم بود
او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار دیگر نیروهای خط امام وحزب اللهی به فعالیتهای خود در راه نیل به اهداف عالیه انقلا ب اسلامی ادامه داد.
از آنجا که خطر گروهای فرصت طلب وضد انقلاب را احساس می نمود به خصوص با زمینه سازی گروهاملحدکه در روستا ی لیوان شرقی جای پایی را ایجاد نموده بودند, برای مقابله عملی با عوامل استکبا ر؛ انجمن اسلامی این روستا را با همکاری دیگر برادران مومن برای جذب نیروها وقراردادن محور فعالیتهای انقلاب اسلامی بنیان نهاد.
بعد از فرمان تشکیل ارتش بیست میلیونی از طرف امام ,او از جمله اعضای فعال بسیج در روستا بود که با ارتباط مستمر با ارگانهای انقلاب اسلامی فعالیت می نمود که حاصل آن جذب بسیاری از نیروهای مومن است که در نهادهای انقلاب اسلامی مشغول خدمت به انقلاب اسلامی هستند .ازدیگر فعالیتهای مهم ایشان شناسایی عامِبین آتش سوزی مسجد لیوان که بعد از پیروزی انقلاب از طریق دادگاه انقالاب اسلامی پیگیری نموده ودر نهایت آنها را در حضور مردم توبه دادند .
سال 1358 همراه برادرش در دفتر عمران جهاد سازندگی بخشی از شهرستان بهشهر مشغول فعالیت شد ومدتی خالصانه در خدمت محرومین و مستضعفین بخش هزار جریب گامهای موثری را برداشت . سال 1359 به صورت رسمی وارد جهاد سازندگی (سابق)شد وبرای آبادی وعمران روستاهای منطقه محروم هزار جریب عاشقانه خدمت نمود ,به ویژه در احداث جاده های روستایی سهم به سزایی داشت . مردم محروم این منطقه شاهد فداکاری ها و خدمات ارزنده او بودند . اودر این سال ازدواج کرد که حاصل این پیوند مقدس دو فرزند دختر و پسر است .
درپاییزسال 1359در آموزش وپرورش شهرستان کرد کوی به عنوان معلم حق التدریس مشغول خدمت شدتا در اوج فعالیتهای کور گروهکهای ملحد ,دراین سنگر مقدس خدمات ارزنده ای را از نظر فرهنگی انجام دهد .
سال 60 13که منافقین دراطراف سپاه بندر گز تحصن نمودند عامل اصلی جمع آوری نیروهای حزب الله برای سرکوبی منافقین بود که با هجوم گسترده مردم این حرکت ضد
انقلاب خنثی شد .
پس از یکسال فعالیت در سنگر معلمی برای مقابله با گروهکهای مزدور که به جنگ مسلحانه وترور مردم ومسئولین روی آورده بودند,وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد .ابتدادر واحد اطلاعات سپاه به عنوان معاون واحد مشغول خدمت شد.
از جمله خدمات عبدالله در واحد اطلاعات ,دستگیری منافقین وعوامل ضد انقلاب وکشف بیش از70 قبضه اسلحه از ضد انقلاب مدت کمتراز دو ماه در منطقه کرد کوی را می توان نام برد. پس از مدتی به عنوان مسئول واحد آموزش سپاه کرد کوی منصوب می شود.
تشکیل کلاسهای اعتقادی با همکاری روحانیان ودیگر مسئولین با بهره گیری از ابزار های جدیدآموزشی برای رشد باورهای اعتقادی وسیاسی نیروهای سپاه از جمله کارهای او در این سمت است.
در مهر ماه سال1361 برای خدمت به مردم محروم کردستان از طرف سپاه منطقه 3 ,به عنوان مسئول پرسنلی سپاه کردستان منصوب گردید .
اودر این سمت, مدیریت وتوانائی کاری شایانی رااز خود بروز می دهد به طوری که زبانزد مسئولین می شود.
در دی ماه سال 1361ابتدا به عنوان معاون برنامه ریزی واحد پرسنلی وپس از مدتی به عنوان مسئول پرسنلی اجرائی سپاه منطقه سوم کشور مشغول خدمت می شود. پس از آن به عنوان مسئول پرسنلی اجرائی سپاه ناحیه مازندران و بعداز مدتی به عنوان معاونت برنا مه ریزی سپاه ناحیه مازندران منصوب می شود.
باشروع عملیات ظفر مند والفجر 8 صبرو قرار از کف می دهد وبا اینکه مسئولیتش اقتضا می کرد کیلومترها پشت جبهه خدمت نماید, مثل یک رزمندگان عادی اسلحه به دست می گیرد و در عملیات شرکت می کند .
سرانجام در عصر روزسه شنبه 30/11/ 1364 هنگام عبور از پل خرمشهر به سوی منطقه عملیاتی فا و به همراه دیگر همسنگرانش مورد هجوم هوائی هواپیماهای متجاوزدشمن قرار می گیرند و عاشقانه به ندای هَل مِن ناصر حسینی امام امت لبیک گفته و به کاروان شهیدان می پیوند.
اویکی از مخلص ترین نیروهای سپاه بود, به طوری که به کار وفعالیت در راه اسلام عشق می ورزید. متواضع وفروتن بود .کمک ویاری محرومان و مستضعفان را وظیفه خود می دانست. کسانی که با او ارتباط داشتند,با یک برخورد شیفته روحیات و اخلاق او می شدند.
مقید به رعایت احکام شرعی بود,از تهمت وغیبت دوری می کرد.
از نظر تشکیلاتی تابع محض فرماندهان بالاتر بود. به امام شدیداً عشق می ورزید و از مریدان عاشق شهید مظلوم آیت الله بهشتی بود, طوری که حتی اسم فرزندش ونام مساجد نو بنیاد روستا را به نام این شهید بزرگوار نامگذاری کرد.
از مصادیق بارز" اشد اعلی الکفار ور حمإبینهم" بود با دوستان مدارا می نمود وبا دشمنان سخت در ستیز بود. به روحانیت خط امام عشق می ورزید ٬ آنفدر صبور ومهربان بود که حتی کسی که به عنوان مخا لف وی بودند, اخلاق اسلامیاش را کتمان نمی کرد . در حوزه مسئولیت متعهد ومسئولیت پذیر بود. از عنوان طلبی تنفر داشت واز آن بیزاری می جست .نسبت به پدرومادررئوف و مهربان بود .
او در بخشی از وصیت نامه اش می نویسد:
اینجانب عبد الله جمال لیوانی دارنده شناسنامه 43از بخش بندر گز روستای لیوان وصیت میکنم :
همسرم وفرزندانم وپدر ومادر وبرادران وخواهرانم که در زندگی بیش از هر چیز بر فروغ الهی که در دل انسا نها ست اهمیت دهند وبا ایمان به خدای یکتا وپیا مبران بزرگوارش وپیروی از خاتم رسل وقرآن مجید وائمه المعصومین ونائب به حق امام زمان ( عج) حضرت امام ،بزرگ مرجع تقلید وپیروان این خط قدم, بر دارند و اهتمام به ذکر خدای بزرگ وبا روحیه ایثار وخیر خواهی وخدمت وستیز برکفر ونفاق والحاد و پیروزی حق وجهاد درراه خدا وحضور پی گیر ودوستی بامردم ؛راه سعادت را به سوی خود باز گردانند .
مبلغ سه هزار تومان به حساب سپاه درمورد استفاده احتمالی از امکانات سپاه ریخته شود .
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید






آثار منتشر شده درباره ی شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید از همه افضل تر است . امام خمینی
شهدا شمع محفل بشریتند . استاد شهید مطهری
با درود وسلام به ارواح طیبه شهدای گرانقدر اسلا م از هابیل تا حسین واز حسین تا عملیات و الفجر 8 ,والفجر 9 و...با درود وسلام به پیشگاه ولی عصر حضرت بقیه الله ارواحنا له الفدا وسلام ودرود بر محضر نایب بر حقش حضرت امام خمینی ودرود وسلام بر خا نواده های شهدای معظم که با تقدیم عزیزانشان به درگاه بار یتعالی پرچم خونین لا اله الا الله را بر فراز سرزمین توحید ی مان به اهتزاز در آوردند .
با آرزوی پیروزی نهایی رزمندگان کفر ستیز اسلام بر جنود کفر .
خون حسین می جوشد و در کربلای ایران که هر روزش عاشورا است مومنین و مخلصان انقلاب اسلامی را به یاری می طلبد تا در کربلاهای مکرر تاریخ, عاشوراهای دیگری را برای نیل به اهداف مقدسه انقلاب اسلامی در نبرد با استکبار جهانی و عوامل ملحدش در جبهه های حق علیه با طل محقق سازد.
امت اسلامی یمان هر روزه شاهد پرپر شدن گلی دیگر از گلزار شاهدان پهنه سرخ تاریخ خونبار اسلام می باشد وبه عینه ناظرند که شهدای گرانقدر,این راست قامتان تاریخ, این سالکان سیر الی الله به کاروان شهدا می پیودند.
شهیدانی که با اهدای خون مطهرشان نهال اسلام وولایت را آبیاری نموده ,خود می سوزند وبه ما روشنی می بخشند وزندگی خود را تا سر حد شهادت وقف اسلام می نمایند.
این باریکی دیگراز مجاهدان خستگی ناپذیر فی سبیل الله واز سالکان طریق الله واز راست قامتان پهنه تاریخ ومناد یان حق و لبیک گویان ندای هل من ناصر حسینی حسین زمان ,پیر جماران ,روح خدا واز عارفان وفانیان بالحق وازمعلمان راستین فرهنگ پر بار وخط سرخ شهادت واز پاسداران عاشق وجان گذشته ای که رهبر آرزوی دوستی آنهارا داشت واز رزمندگانی که امام راآرزو به بوسه زدن بر روی بازوان پر توانش راداشت ؛به ندای حق لبیک گفته وعا شقانه به سیل عظیم شهدا پیوست .
پاسدار شهید عبدالله جمال لیوانی ,شهیدی که پس از سالها تلاش و مبارزه پی گیر وهمه جانبه در راه مقدس اسلام فقاهتی در جبهه های نور علیه ظلمت و در عملیات افتخا ر آفرین والفجر 8 ,در کربلای خوزستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد تا به پیروی از مولایش حسین ( ع) با انتخاب مرگ با عزت و شهادت ,درس جهاد و مبارزه علیه ظلم و کفر به دیگران
داده و با نثار خون مطهرش همچون دیگر شهدای گرامی حیاتی تازه به اسلام وننگ و نفرت ابدی تا سر نگونی کفر به سردمدارن استکبار جهانی ببخشید.
ستاد بزرگداشت مقام شهید



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : جمالي ليواني , عبدالله ,
بازدید : 264
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

سال 1340 در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود . در سن 9 سالگي پدر خود را كه مردي زحمت كش بود از دست داد . مادر ش مايحتاج زندگي 5 فرزند خود را از طريق خياطي تامين مي كرد . دوران ابتدايي خود را در شهرستان گنبد گذراند و تحصيلات خود را تا سال سوم دبيرستان كه مقارن بود با پيروزي انقلاب ادامه داد . پس از پيروزي انقلاب به عضويت بسيج در آمد.
در تاريخ 19/7/1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد . با شروع جنگ تحميلي براي دفاع از آرمانهاي والاي انقلاب به مردان سپاه اسلام پيوست.
قبل از آن مقابله با منافقين در شهرستان آمل نمونه بارزي از شجاعت و از جان گذشتگي او بود.دوراني كه به دليل نياز به او در جبهه حضور پيدا نمي كرد در پشت جبهه لحظه اي از فكر انقلاب و آرمانهاي آن غافل نبود.
مدت 5 سال ، افتخار حضور در ميادين پر خطر جبهه را نصيب خود کرد ودر عمليات مختلفي شركت داشت.
سر انجام در تاريخ 24/12/63 در عمليات غرور آفرين « بدر » به درجه رفيع شهادت نائل آمد .
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد






وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
وما لکم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساءوالولدان الذين يقولون ربنا اخر جنا من هذه القريه العا لم اهلها واجعل لنا من لدنک ولياَواجعل کنا من لدنک نصيراَ.
چرا در راه خدا جهادنمي کنيد در صورتيکه جمعي ناتوان از مرد وزن وکودک شما در مکه اسير ظالم کفارند آنها که دايم مي گويند بار خدايا ما را از اين شهري که مردمش ستمکارند بيرون آور از جانب خود براي ما بيچارگان نگهدار وياوري فرست. قرآن کريم
تا بانگ لااله الا الله ومحمد رسول الله در جهان طنين نيفکند مبارزه هست وتا مبارزه است ما هم هستيم . امام خميني
اول سلام بر روح الله نائب بر حق بقيه الله (عج) رهبر عزيز وابر مرد تاريخ ,خميني بت شکن. وسلام بر مادرم .اميدوارم سلامهاي گرم وخالصا نه فرزندت راکه از صميم قلب نثارت مي کند بپذيري وهمواره در پناه خدا ودر جهت خدا وبنده خوب خدا باشي.
مادرجان تو برايم همواره مادر نمونه بودي ,تو تربيت فرزندت را به عنوان عبادتي بزرگ و تکليف الهي مي دانستي ودر قبال آن خود رادر برابر خدا سخت مسئول مي ديدي. تو گوئي با تمام وجودت باور داشتي که نقش مادري همان نقش انبياء است.
به قول امام عزيز اگر يک بچه خوب به جامعه تحويل دهي آنقدر در نزد خدا ارزش دارد که نمي توان آن را توصيف نمود وبه طور کلي سعادت جامعه به تربيت صحيح فرزند بستگي دارد. مادر عزيزم تو گوئي با تمام امکانت با تمامي صبر واستقامت در برابر مشکلات به تمامي مادران عالم درس مي دادي. تو راز زندگي را در اين حقيقت يافته بودي که بايد بنده خوب خدا ومجري احکام و تکاليف الهي بود و اولي ترين و مهمترين تکليف رادر تربيت فرزندانت مي دانستي که هميشه بايد براي اصلاح جامعه کار اساسي کرد.
اساسي ترين کار براي زنان نقش مادر يشان مي باشد, همان نقشي که در رديف انبياء مي باشد. مادرم شما در پيشگاه حق تعالي خيلي خوب منزلت داريد. شما آنقدر در پيشگاه الهي مقدمتان بلند است که خداوند اجازه نمي دهد فرزندي با صداي بلند نسبت به والدينش سخن بگويد . مادرم هميشه خود را شرمنده مي دانم از اينکه نتوانستم ذره اي از زحمات و محبتهاي شما را جبران کنم اما قول مي دهم به ياري خداوند هميشه در صراط مستقيم قدم بردارم وفقط بندگي خدا را قبول کنم . مادرم از تو تقاضا دارم انشا الله بعد از به شهادت رسيدنم که مورد قبول خداوند بزرگ قرار گيرد, هميشه ودر همه حال دعا گوي امام بزرگ وسازش ناپذير ما باشي .
امت شهيد پرور:
هر چند کوچکتر ازآن هستم که به امت هميشه بيدار وآگاه پيام دهم .برادارن و خواهران هميشه در صحنه وآگاه وهوشيار در خط امام به هوش باشيد . اگر تا ديروز انقلاب اسلامي ما به واسطه نوپا بودنش مورد هجوم واقع مي شد وهيچ مستضعف دل شکسته اي در دور افتاده ترين جاي دنيا جراًت دفاع از اين انقلاب جهاني را نداشت در حال حاضر وبه اميد خدا در آينده به برکت رهبر عزيزمان وخون شهيدان عالقدرمان درخت پر ثمره انقلاب چنان تناور گشته وچنان در دل امت اسلام ريشه مي دواند که مستکبران را ديگر ياراي مقاومت در برابر سيل خروشان و توفنده صدور انقلاب نباشد. ضد انقلاب داخلي تمامي نقش هاي خود را بازي کرد, آمريکا تمامي فشارهاي که به عقل ناتوانش مي رسد انجام داد اما انقلاب خدائي ما همه اين نقشه هاي خائنين را نابود کرد .شکست طرح ليبراليسم ودود دستگي بني صدر خائن وسر کوب کردن عوامل چپ گرا و منافقين ,اين جيره خواران وسربازان بدون اونيفورم مز دور امپراليسم که تروريسم کور را به ارمغان آورده بود, حرکت بزرگي بود که در آينده وآيندگان در راه خدا مي توند قضاوت کنند.
اين خائنين به اسلام که در دوره پيامبر هم بودند وعلي ابن ابيطالب (ع) به دست همين قشر جاه طلب و منافق به شهادت رسيد. پس از ده قرن نفاق آخرين نفسها را مي کشند وهر روز آماده اند نقشه هاي آمريکا را در داخل و خارج اجرا کنند .چه عواملي داخلي آن وچه نوکران حلقه به گوش آن در خاورميانه که براي نابود کردن نظام جمهوري اسلامي نقشه مي کشند واجرا مي کنند. اين مزدوران چنان سيلي از امام امت وسلحشوران اسلام خوردند که ديگر هيچ کافر فاجري جرات عرض اندام در برابر جمهوري اسلامي را ندارد .
برادران و خواهران بيدار دل؛ شما که در پشت جبهه هستند وياور رزمندگان اسلام واماميد. از شهادت سر بازان اسلام وبزرگان اسلام دلگير نباشيد چون همان گونه که در قرآن آمده است: خداوند بزرگ ا زهر قبيله اي وخانواده اي امتحان مي گيرد که شما امتحان خود را در نزد خداوند بزرگ به خوبي انجام داده ايد واما آنها که شهيد شده اند بدانند که شهيد نمي ميرد . شهيد هست تا وقتي که هستي است تا وقتي که هستي هست تا وقتي که شب وروز است,و تا وقتي که حيات است.
مرگ اگر مرگ است بگو نزد من آي
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
او ز من جاني ستاند بي ثمر
من از او عمري ستا نم جاودان

علي (ع) را در ماه مبارک رمضان در محراب عبادت شهيد کردند ,مگر علي (ع) مرد ؟نه هرگز و در زمان ما دستهاي آلوده جنايتکاران مزدوران در داخل هر روز گلهايي را پر پر مي کنند مانند مطهري و مدني ودستغيب و چمران ومنتظري ورجائي وباهنروبهشتي وصدوقي و.....(ومن هم منتظر)وسي شش ميليون ديگر که در صف شهادت ايستاده اند وثانيه شماري مي کنند .مگر کاروان شهيدان از راه باز مي ايستند, مگر توقف دارد. تا ظلم هست مبارزه هم است ,تا استکبار است تلاش هست, تا تجاوزو تعدي است کوشش است, تا فساد است جهاد است و...
همانطور که امام خميني بت شکن به ما آموخته اند که هرگز در برابر ظلم فساد از پاي ننشسته وحرکت الله يمان را متوقف نکنيم ودشمن شکست خورده تحمل اين نهضت الهي واين قدرت لايزان خدائي را ندارد .
با کشته شدن هر يک از پاسداران قرآن, آن وقت که خون او مي جوشد ايمان حرکت خشم الهي مي آفريندو آگاهي مي آفريند.
بارالها :تورا نيايش مي کنم که نيايش فقط سزاوار توست .
خدا يا :هدايتم کن زيرا مي دانم که بلاي دنيا بزرگ است. هدايتم کن به راه صراط المستقيم نه راه گمراهان از دين.
خدايا:هدايتم کن, ظلم نکنم زيرامي دانم که ظلم چه گناهي بزرگي است .
بارالها تورا شکر مي کنم که مرا از همان خرد سالي با درد ورنج آشنا کردي تا درد دردمندان ورنج زحمتکشان را حس کنم ودر راه آنان که راه خداست قدم بر دارم وبه ارزش بي پايان آن پي ببرم.
ازمسلمين تقاضا دارم در صحنه حاضر باشند. نمازها را به جماعت بخوانيد واز برادران پاسدار تقاضا دارم با توده مردم بر خورد اسلامي وانساني داشته باشند. امر به معروف ونهي از منکر را فراموش نکنند . امام را فراموش نکنند .مطالعه کنندو مهربان باشند.
نماز بخوانيد وروزه بگيريد. در شرق وغرب هميشه دشمنان ما باقي خواهند ماند وجهاد در راه خدا را فراموش نکنيد.
مادرجان حلالم کن, گريه نکن ,صبر داشته باش ,استوار باش و در خط امام باش. از مردم مي خواهم قرآن و قانون اساسي را مطالعه کنند.
در مراسم من مخارج کمتر شود .برادران سپاهي هوشيار باشند با روحانيون متعهد ودر خط امام محيط ها را گرم و صميمي وهمفکر وهمگان شوند .
در آخر از کليه کساني که با آنها بر خورد داشتم واشتباهي در حق آنها کردم ,حلالم کنند .
براي ظهور امام زمان وبراي سلامتي وطول عمر ياور مستضعفان, امام دعا کنيد.
والسلام عادل دادخواه








آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
18 محرم برابر با 14 آبان 1361شروع عمليات سراسري محرم با رمز يازينت (س)در ساعت 10 شب.
گردان صاحب الزمان (عج)خط شکن عمليات ازلشکر کربلا درمحور عملياتي عين خوش,موسيان و دهلران است.
ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيل الله صفاَکانهم بنيان مر صوص
همانا خداوند دوست دارد مومناني که در راه او همچون سا ختمان آهنين پيکار مي کنند .
با درود به امام امت خميني بت شکن ,اميد اسلام ونائب برحق امام زمان وبا درود وسلام بر يوسف رجبلو پاسدار اسلام که همچون اراده ي آهنين ,پيکار گر حق عليه باطل در عمليات محرم الحرم که همچون حسين (ع)باقامتي استوار وروح بلند بااراده اي مصمم وسر شار از ايمان استوار ,بر کفر تاخت وروح زيباي او در يک زمان کوتاه در يک ميدان عملياتي در نزديکترين فاصله به دشمن با گلو له هاي خصم زبون به سوي خدايش شتافت . نصف شب صحبت کردن در حق شخصيت شهيد پاسدار يوسف رجبلو,از عهده هر انساني بسيار دور مي باشد.
برادرم يوسف و شناختن نسبي از ايشان ,علاقه عجيبي در بنده ايجاد کرد که ديگر نمي توانستم لحظه اي از ايشان جدا بشوم.
ايشان بايستي از امت محمد(ص) وسربازان صدر اسلام ودلاوران وعا بدان شب قرار مي گرفت که در زندگي سخت با تمامي کمبودها و مشکلات خانوادگي با کوهي از ايمان شاهد بر تمامي اعمال والاي ايشان بوديم.
بنده با ايشان در صحراي کربلاي اهواز آشنا شدم و همچون دو برادر بر صف مشکلات مي تاختيم وشب همچون بنده حقير خداوندي سر بر سجده خداوندي مي گذاشتيم .بارها ايشان را در حال ملاقات با خدا ديدم. ايشان از انسانهاي نمونه خدا بود که تمام وقت با خدا در ارتباط بودند. چنان مجذوب ايشان شدم که ديگر انگار سالهاي سال همديگر را مي شنا ختيم.
صحبتهاي زيادي با همديگر داشتيم, انگار او متوجه رفتن خودش به سوي خدا بود ومن هنوز آنقدر فاصله از خداداشتم که نمي توانستم نور خدا را در يابم. اومرا خيلي دوست داشت وبيشتر وقتهايش بامن بود .بنده از خصوصيات اخلاقي ومعنوي ايشان نمي توانم صحبتي در حد قلم وفکرم داشته باشم لذا از خاطراتي که ماهها با هم در رابطه با مسائل اجتماعي ,مذهبي وسياسي داشتيم ,مقداري در رابطه با جريانات واقعه شده باهمديگر براي انسانهاي مومن در راه خدا مي نويسم,شايد زندگي نامه وجريانات نزديک واقع شده ي ايشان ,و شهادتش سرمايه اي نو براي هر انسان آغاز گرحرکت باشد .
من نمونه اي از حضرت علي (ع) شدن را در يوسف رجبلو ديدم و شاهد آن بودم انسان درخودساز بايستي راه وفکر وبرخورد اورا داشته باشد وچقدر زمان لازم به اين شدن است. شايد خداوند توفيق رسيدن به يوسف رجبلو را به ما هم بدهد .بارالها از گنا هان ما در گذر و اشتباهات ما را بپوشان. الهي العفو يا رب العالمين .
از شهيد يوسف رجبلو ,عظمت و مجذوبيت ايشان و گذشت عظيم او در رابطه با انسان ها بو د . ايثار و اخلاص نسبت به ديگران و خداوند داشت . سجده هاي طولاني بعد از هر نماز با خداوند خود بر قرار مي کرد ,گوئي در آن حال الهامات خداوند در رابطه با ايمان ايشان نسبت به شهادت فرو مي آمد . غذاي کم مي خورد . هميشه سر سفره به ايشان تعارف مي کردم .تمامي زحمتهايش جهت سازندگي خود و گرو هان خودش بود . وصيت نامه ايشان تمامي پيام و پيام سازندگي به مردم و من بود . نماز را سروقت برگزارمي کرد .داستانهاي غم انگيز از ايام کودکيشان داشت .توصيه هاي زيادي در رابطه با شهيد شدنشان داشتند که
مي گفت خداوند مرا شهيد نمي کند اگر تورا شهيد کرد شفاعت مارا هم بکن.
علاقه زيادي نسبت به بودن در کنار من داشتند .قنوت نمازاو تمامي کلماتش با ملائکه
خداوندي بود .خنده هايش پر نشاط بود. کنار هم وصيتنامه اش را نوشت .يک شب در کناري خوابيده بودومن پتو رويش انداختم .چاي صبحانه ام را بيشتر به او مي دادم .ناهار را در کنار هم مي خورديم. قرار شده بود که افرادي براي آموزش به جنگل ببريم.

زندگي دوران دبيرستانش همراه با برنامه عقد کردنش را تعريف کرده بود . بنده با او قرار گذاشتم, هر کس از ما شهيد شد, ديگري را هم شفاعت کند. قرار بود که صيغه برادري با هم بخوانيم در پايگاه بهشتي که پيش نيامد. دلش مي خواست عکسهاي يادگاري از من بيشتر داشته باشد که چند عکسي گرفتيم. علاقه زيادي به پسر خاله شهيد من داشت.
براي دعاي توسل , با هم به ميدان دعا مي رفتيم ودر کنار هم با يکديگر سينه مي زديم .بنده به ايشان گفتم که خداوند سعادت شهادت را به من نمي دهد . کاري در حق ما بکن. در آخرين لحظه هاي عمرش بنده را خيلي صدا مي کرد .در آخرين لحظه هاي عمرش گوشهايش ديگر نمي شنيد, انگار از صداهاي اين دنيا نفرت داشت. او فقط صداهاي آسماني را مي شنيد .ما بيشتر وقتهابعد از نماز ها و دعاها با يکديگر مصافحه مي کرديم..انسان با محبت وبا اخلاقي بود که با هر کس بر خورد مي کرد ديگر نمي خواست از دستش بدهد .
وصيتي در باره پولي که از سپاه مي گرفت کرد که به خانواده اش بدهيم در اين عمليات محرم الحرم در جبهه موسيان در کنار من در جلو من شهيد شد ومن هيچوقت حالت شهادتش را از ياد نخواهم نمي برم .

نقش قانون اساسي :
1-ايجاد يک تشکيلات وسيستم حکومتي منسجم ازحکومت اسلامي و جمهوري اسلامي و تحقق حکومت اسلامي
2-پايه گذار نهادهاي وبنيادهاي فرهنگي سياسي ،اجتماعي،اقتصادي جامه ايران بر اساس اصول و شرايط اسلامي با مديريت ورهبري شايسته مي باشد.
3-موجب گسترش روابط بين المللي با جنبش هاي آزاد ي بخش وانقلابهاي اسلامي مردمي جهت تشکيل يک امت واحد جهاني است .
4- باعث نجات مردم محروم و مستضعف وتحت ستم استکبار جهاني خواهد شد.
5- قانون اساسي تضمين کننده شکست هر نوع استبداد واستثمار فکري واجتماعي و فرهنگي است.
6- حاکميت اسلام وخدا و محکوميت ابر قدرتها .

در يکي از موقعيتهاي عمليات به اين شکل پيش مي آيد که طرح قبلي در شب عمليات پيدا مي کند در آنجاست که فرمانده هر دسته اي که باشد بايد ابتکار عمل را داشته باشد به اين شکل در آن زمان حساس سر نوشت ساز اسلام را به بچه ها بگوئيد عاشقان و ياوران حسين, شيعيان علي (ع) ياوران مهدي, خط شکسته شد. دشمن فرار کرد. جناح هاي راست وچپ پاکسازي شده اند. ما هم مهلت به ترسوهاي بعثي نمي دهيم ,ترسوهاي بعثي را دنبال کنيم . حسين (ع) در انتظار است. نيروهاي به کمين مي رسند ,مهم در اول کار کمين است اگر در اول دقيقه کمين کوتاه بياييم ديگر امکان ندارد آن کمين را پاکسازي کنيم .در همان اول بايد روحيه رااز دشمن بگيريم .

اصل پنجم :
در زمان غيبت امام زمان (عج) در جمهوري اسلامي ايران ولايت وامامت امت بر عهده فقيه عادل وبا تقوي وآگاه به زمان شجاع مديرومدبر است که اکثريت مردم او را به رهبري شناخته وپذيرفته باشند ودر صورتيکه هيچ فقيهي داراي چنين اکثريتي نباشد رهبر يا شورا رهبري مرکب از فقهاي واجد شرايط بالا طبق اصل يکصدو هفتم عهده دار آن مي گردد.
قانون اساسي مشتمل بر 175اصل در فصل 12فصل وبا اکثريت دوسوم مجموع نمايند گان مجلس بررسي نهائي قانون اساسي به تصويب رسيده است ,در تاريخ بيست وچهارم آبانماه يکهزارو سيصدوپنجاه هشت هجري شمسي مطابق با بيست وچهارم ذي الحجه يکهزار وسيصد ونودو نه هجري قمري به تصويب نهائي رسيد.
در يک جامه اسلامي قوانين وآيين نامه ها وتصويب نامه ها ومقرات قانوني نظارت کلي مي کند بر آنچه که اسلام ومکتب حکم مي کند.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : دادخواه , عادل ,
بازدید : 215
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اينجانب علي اکبرعرب در شب اول محرم که ماه خون وپيام مي باشد وصيت نامه ي خود را مي نويسم .
با درود به رهبر و شهداي اسلامي که با خون خود وجب به وجب سرزمين اسلامي را آزاد کرده اند و در اين راه شهيد شده اند ,سخنم را شروع مي کنم :همه بدانند که من آگاهانه وباانتخاب خود در اين راه قدم برداشته ام واز آن زمان که من اين راه را شناختم هر روز که از محرم مي گذرد به خودم مي گويم که اي انسان تو بيهوده آفريده نشده اي ,تو موجودي انتخاب شده از سوي پروردگارت هستي, تو خليفه الله هستي بر روي زمين. والآن که با کمال ميل به جبهه حق عليه باطل براي پيروزي اسلام آمده ام,مي روم چون ما به خودمان تعلق نداريم ,يعني خلق نشده ايم که آزمايش نشويم واساساً جهان آزمايشي بيش نيست. راحت طلبي کار انسان نيست وچون درخت انقلاب اسلامي براي بارورشدن احتياج به خون دارد وامام نيز نداي هَل مِن ناصٍرٍ يَنصُروني را ندا داده است.
به ملت مسلمان ايران واجب است که به اين پيام امام لبيک بگوييد واين درخت را سيراب کنيد .
افتخارمان اين است که در راه عقيده اي جهاد مي کنيم که به حقانيت آن کاملا آگاهيم و غيراز اين برايمان راهي نمي ماندکه يا پيروز شويم و يا شهادت را چون اسلحه مرگبار بر فرق دشمن بزنيم .
اگرواقعاً خالصانه به جبهه رفتيم بايد بدانيم که اگر زمان امام حسين (ع) هم بوديم او را ياري مي کريم . اي برادران عزيز هر بيشتر بايد سعي بکنيد که اسلامتان از روحانيت ,به گفته اما ممان جدا نشود و شما بايستي روحانيت را از دل وجان دوست داشته باشيد چون اينها بودند که اسلام را به ما شناساند. وصيت ديگر من اين است که روح امام امت شاهد خواهد بود که جهانيان دست به سوي اسلام دراز مي کنند و از خدا طلب سعادت مي کنند وقسط و برابري به شيوه علي (ع) برقرار خواهد شد .
مادرجان راهي که من انتخاب کردم راه حقيقت ودرستي است واز شما خواستارم که امام امت آن مجاهد کبيرو عصاره حسين بن علي (ع) ورهبرانقلاب ؛خميني بزرگ را ياري نمايد واوراتنها نگذاريد.
وصيتم به شما پدر جان اين است که راه مرا ادامه بدهيد چه از راه کمک به فقيران و در ماندگان و مي دانم خودت ازهمه درمانده تري ولي به خود ببال که خداوند ياري دهنده ي نيکو کاران است.
خواهرم زينب, با ناملايمات دست وپنجه نرم کن وشما برادرانم اين آب وخاک ومکتب اسلام بر گردن من وشما حق دارند ,در حفظ آن کوشش کنيد ونگذاريد در دست اجنبييان از بين برود واسلحه ام را زمين نگذاريد وراهم را ادامه دهيد واطمينان دارم که ادامه مي دهيد.
رهبر عزيز را تنها نگذاريد وهميشه از او تبعيد کنيد.
اميدوارم هيچ وقت به من ناکام نگوييد چون کامم را گرفتم که شهادت وبهترين نعمتهاست. مادرجان حال وقت آن رسيده که رسالت زينب وار خود را نشان دهيد. مادرجان گريه نکن و خوشحال باش زيرا درراه هدف مقدسي گام برداشته وجان باخته ام .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدارازعمرما بکاه وبر عمراوبيفزاي. 8/7/1361 علي اکبر عرب



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : عرب , علي اکبر ,
بازدید : 220
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

پنجم آبان 1339 در روستای بیارجمند در شهرستان شاهرود, در خانواده ای کشاورز و مذهبی به دنیا آمد. او سومین فرزند خانواده احمدی بود. در کودکی پر جنب و جوش بود.
درهفت سالگی وارد دبستان حافظ روستای بیارجمند شد تا تحصیلاتش را شروع کند. از همان کودکی علاقه زیادی به مسائل دینی داشت . از هفت سالگی شروع به خواندن نماز کرد. علاقه زیادی به مدرسه داشت. تکالیف خود را به موقع انجام می داد و در انجام تکالیف به دوستانش کمک می کرد. اجتماعی بود و علاقه زیادی به رفت و آمد خانوادگی داشت. اخلاق و رفتارش طوری بود که همه آشنایان از او راضی بودند و نسبت به او ابراز علاقه و دوستی می کردند.
خواهرش (خدیجه) می گوید:
بسیار مودب بود و برخوردی خاضعانه داشت. در مقابل خواسته های پدر و مادر هرگز جواب منفی نمی داد و درکارهای خانه و کشاورزی تا آنجا که از دستش بر می آمد کمک می کرد.
در سال 1351 دوره دبستان را با موفقیت به پایان رسانده و از همان سال در ماه مبارک رمضان روزه می گرفت. در سال 13 سالگی چون در زادگاهش مدرسه راهنمایی وجود نداشت به شهرستان گرگان مهاجرت کرد و مشغول تحصیل شد. وضع تحصیلی او بسیار خوب بود و معمولاً معدل بالای هفده داشت. در سال 1355 بعد از اتمام تحصیلات دوره راهنمایی, وارد دبیرستان شد. به دلیل مشکلات مالی خانواده ,در کنار تحصیل, شبها در داروخانه به کار می پرداخت. محمد نادعلی می گوید:
در سال 1355 در داروخانه شفاء گرگان با او آشنا شدم. از همان دوران با دیگران خیلی فرق داشت. روحیه عجیبی داشت و در کنار کار, تحصیل می کرد , جوانی امانتدار بود.
در این دوران از خانواده دور بود و نمی توانست کمکی به آنها بکند ولی هر از چندگاهی به دیدن آنها به روستا می رفت و در کارهای کشاورزی کمک می کرد.
محمد نادعلی می گوید:
به نماز اول وقت اهمیت بسیاری می داد و در مجالس مذهبی شرکت فعال داشت. فعالیتهای سیاسی خود را هم زمان با شروع انقلاب اسلامی آغاز کرد و با وجود کار فشرده با کوشش زیاد توانست تحصیلاتش را با نمرات بسیار عالی در سال 1358 به پایان برساند . معدل دیپلمش هجده بود.
علی در 21 شهریور 1360 به عضویت سپاه گرگان در آمد و برای آموزش مقدماتی به منجیل اعزام شد. پس از گذراندن دوره آموزشی مدت سه ماه در جنگلهای آمل و قائمشهر برای سرکوبی عناصر ضد انقلاب مشغول خدمت شد. در سال 1360 بنا به سفارش خانواده با دختر عموی خود, خانم صغری احمدی, ازدواج کرد. آنها در مراسمی ساده آغاز زندگی مشترک خود را در روستای بیارجمند جشن گرفتند و سپس به گرگان رفته در خانه ای استیجاری زندگی مشترک خود را آغاز کردند. احمدی مدتی را در بهداری سپاه گرگان مشغول خدمت بود و در 30 تیر 1361 به عنوان پزشکیار به قرارگاه خاتم, اعزام شد. در 23 مرداد 1361 پس از بازگشت از مناطق جنگی به عنوان مسئول بهداری سپاه گرگان منصوب شد. در سی ام شهریور 1361 اولین فرزند او متولد شد که نامش را محدثه گذاشتند. در این سال موفق به تشرف به بیت الله الحرام شد.
مادرش می گوید:
زمانی که می خواست به حج مشرف شود , گفتیم: شما مستطیع نیستی و وضع مالی چندان خوبی نداری, صبر کن در آینده خواهی رفت. گفت: آیا شما ضمانت می کنید تا سال آینده زنده خواهم بود.
همسرش نیز می گوید: با پولی که قرض گرفته بود به حج مشرف شد و مدتها طول کشید تا توانستیم آن قرض را ادا کنیم. در بازگشت از این سفر زیارتی برای فرزند شهیدی یک دستگاه تلویزیون سوغات آورد و بس. پس از بازگشت از سفر بیت الله الحرام و فعالیتهای شبانه روزی در بهداری سپاه گرگان در 24 فروردین 1362 به جبهه های نبرد رفت و مسئولیت بهداری لشکر 25 کربلا را به عهده گرفت. ماه های متوالی در جبهه های نبرد حضور داشت .
اودر عملیات والفجر 4 شرکت جست. در این ایام در دفترچه خاطرات خود درباره بعضی از حوادث این عملیات نوشت:
والفجر 4 , چهارشنبه 14/7/62 صبج ساعت 30/11 , بمباران پادگان شهید عبادت (توسط هواپیمای عراق) شهید 19 نفر مجروع 39 نفر, شب پنجشنبه ساعت آغاز عملیات والفجر 4 از سه محور توسط لشکرهای امام حسین, تیپ قمر بنی هاشم ,جندالله و لشکر 25.
شنبه: مرحله دوم عملیات والفجر 4, شهادت 7 سقای تشنه لب
صبح دوشنبه پاتک سخت دشمن: شروع ساعت 11, ترک قله و مجروح شدن کردار شاد و مقاومت سرباران امام زمان و نگرفتن قله توسط عراق.
احمدی در عملیات والفجر 4 بر اثر اصابت ترکش به بازو و دست راست و موج گرفتگی مجروح شد. بعد از مجروحیت به گرگان بازگشت و تا 25 دی 1362 مسئولیت بهداری سپاه گرگان را به عهده گرفت. خواهرش (خدیجه) دربارۀ خصوصیات اخلاقی او می گوید:
رفتار او با همسر و یگانه دخترش بسیار عالی بود و آنها را بسیار دوست می داشت. در ایامی که در جبهه حضور داشت, از افراد خانواده می خواست به همسرش دلداری دهند و در حد امکان در رفع مشکلات او را یاری دهند. مهمترین ویژگی که او را از دیگران متمایز می کرد صبر در مقابل مشکلات بود. رفتاری توام با عشق و علاق و تواضع نسبت به والدین و همسر و فرزندش داشت.
به مسحد علاقۀ زیادی داشت و همیشه نماز را در اول وقت و در مسجد اقامه می کرد.
یکی از همسنگرانش می گوید:
در نماز جماعت همیشه پیش قدم بود و اگر در خانه دوستان بودیم پیشنهاد می کرد که نماز را به جماعت بخوانیم. یادم هست در ماه مبارک رمضان در منزل یکی از دوستان برای افظار دعوت بودیم که اول نماز را به جماعت بر پا کرد و سپس مشغول افطار شدیم.
در 26 آذر 1362 به جبهه های نبرد اعزام و در سمت مسئول بهداری لشکر 25 کربلا ماه های متوالی در جبهه ها حضور داشت. در سال 1363 بر اثر اصابت ترکش به زانوی چپ و ران پا مجروح شد اما پس از بهبودی نسبی به جبهه ها بازگشت.
همسرش می گوید:
وقتی می گفتم به فکر زندگی باش و اینقدر به جبهه نرو, می گفت: شما نباید سد راهی که در آن قدم برداشته ام بشوید. در برابر مشکلات دیگران تمام هستی خود را می گذاشت. به همین خاطر بعضی های می گفتند او اصلاً به فکر زندگی نیست. اما او با علاقه ای که داشت با شادمانی و به امید شهادت به جبهه می رفت. آنقدر عاشق شهادت بود که همیشه در نمازها از خدا طلب شهادت می کرد. در باره ی کارهای خود در جبهه می گفت: کارهای جزئی انجام می دهم ولی نیاز هست که حتماً در آنجا باشم.
جنگ را نعمتی الهی می دانست و خوشحال بود از اینکه در برهه ای از زمان زندگی می کند که برای دفاع از ارزشهای اسلامی به جنگ می رود و ادای وظیفه می کند. شوخ طبع بود و همیشه حرفهایی در قالب لطیفه بیان می کرد و می کوشید اطرافیانش از سخنان او شاد باشند. قدرت بیان بالایی داشت و در جبهه و پشت جبهه با سخنرانی هایش به هدایت دیگران می پرداخت یکی از همسنگرانش می گوید:
بعد از عملیات بدر, نیروهای بهداری لشکر را جمع کرد و برای آنان به سخنرانی پرداخت. پیر مردی در کنارم نشسته بود, گفت که ایشان باید چندین سال در حوزه درس خوانده باشد که اینگونه صحبت می کند و مسائله جنگ را طوری با زمان امام حسین(ع) ربط می دهد که قابل بیان کردن نیست. به پیرمرد گفتم تحصیلات حوزه ای ندارد ولی در این زمینه مطالعه زیادی دارد. نماز شب را هرگز ترک نمی کرد. یادم می آید در زیر پل خرمشهر بعد از نماز شب طنابی به گردن خود بسته بود و زمزمه می کرد که خدایا من مطیع تو هستم.
رمضانعلی احمدی می گوید:
در جبهه, مسئول ساختمان سازی بودم و قرار بود در پایگاه شهید بهشتی, مسجدی احداث شود. برای این کار مشغول ساختن بلوک سیمانی بودیم. روزی ساعت 10 صبح به نزد ما آمد و به من گفت: بگویید چه کاری باید انجام دهم؟ گفتم کار تو این نیست اما فرغون را گرفت و شروع به آوردن سیمان کرد. آن روز را کارگری کرد و گفت: چون برای مسجد است من این کار را می کنم.
یکی دیگر از همرزمانش می گوید:
روحیه بالایی داشت. هرگاه دلم برایش تنگ می شد سعی می کردم به جبهه نزد او بروم و تحت فرمان ایشان باشم. روحیه ای بس معنوی و والایی داشت. عشق به خدا و اهل بیت آنچنان او را از خود بی خود می کرد که در مراسم و عزارداریها از چشمانش اشک جاری می شد. به امام خمینی آنقدر علاقه داشت که هر مسئول مملکتی که به لشکر 25 کربلا می آمد از او می خواست سلام او را به امام برساند.
در اواخر سال 1365 بعد از مدتها حضور در جبهه تصمیم گرفت خانواده اش را به منطقه جنوب منتقل کند. برای این کار به اتفاق جانشین بهداری (آقای عظیمی) اقدام به اجاره دو اطاق در شهر شوش کردند. همسرش می گوید:
شش ماه در شوش در یک اطاق زندگی کردیم. در آن مدت هم ماهی یک بار یا دوبار به ما سر میزد و می توان گفت دو ساعت هم بیشتر پیش ما نمی ماند و دوباره به محل کارش بر می گشت.
از طرف فرماندهی لشکر 25 از حاج علی احمدی درخواست شد ریاست ستاد لشکر را بپذیرد اما او از پذیرش این مسئولیت خودداری کرد. در عملیات والفجر 8 فعالیت چشمگیری داشت. او بهترین و کامل ترین اورژانس را در خط مقدم در سطح لشکرهای مستقر در منطقه عملیاتی به وجود آورد. در شب عملیات به علت حساسیت منطقه و آتش شدید توپخانه دشمن, یکی از راننده ها به او گفته بود که شب دید ندارد اما او پیشنهاد داد که : من در وسط جاده پیاده می دوم و شما پشت سر من بیایید. به هنگام انجام این کار آتش دشمن شدیدتر شد و راننده یکی از آمبولانس ها از ترس پا روی گاز گذاشت تا از معرکه فرار کند که با علی برخورد کرد و از روی پایش گذشت و بر اثر آن پای او مجروح گردید. با این که مجروح شده بود منطقه را ترک نکرد. در روز 12 اسفند 1364 هواپیماهای دشمن, منطقه را مورد حمله قرار دادند. علی به خاطر مجروحیت پا نتوانست خود را به موقع به سنگر برساند. اورژانس عملیاتی لشکر 25 کربلا در منطقه ابوفلفل فاو, مورد هجوم بمبهای خوشه ای هواپیماهای عراق واقع شد. در این بمباران, حاج علی احمدی ,فرمانده بهداری لشکر25کربلا در اثر اصابت ترکش به بدن گلو و پای چپ در حالی که فر یاد می زد مواظب خط باشید تا دشمن نفوذ نکند به شهادت رسید.
سردار مرتضی قربانی (فرمانده وقت لشکر 25) پیام تسلیتی به مناسبت شهادت او به این شرح فرستاد: « حاج علی احمدی از مخلص ترین و پرکارترین برادران مسئول بود که در لشکر 25 کربلا به اسلام و مسلمین خدمت کرده است»
همسرش می گوید: لشکر 25 کربلا به اسلام و مسلمین خدمت کرده است.
همسرش می گوید:
وقتی شنیدم حاج علی به شهادت رسیده به یاد آن بودم چگونه مردی که سراسر زندگیش به من محبت می کرد و رفتارش سرشار از لطف و احسان بود از دستم رفت. او برای خود زندگی نکرد و متعلق به انقلاب ومردم بود و این از میزان اندوه و نگرانی ام می کاهد. الان احساس می کنم که زینب گونه راه شهیدان را ادامه می دهم.
حاج علی به هنگام شهادت دختری سه ساله به نام محدثه داشت. چند ماه پس از شهادت او پسرش در 16 تیر 1365 به دنیا آمد که مادرش او را علیرضا نامید. پیکر سردار شهید حاج علی احمدی پس از تشییع در گرگان در مزار شهیدان امام زاده عبدالله این شهر به خاک سپرده شد.
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : احمدي , علي ,
بازدید : 256
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
حمد و سپاس خداي را که خريدارجان و مال مومنين گشت و ثنا مخصوص مولايي است که ايمان را به سلاح شهادت مسلح کرد تا در سايه ي اين سلاح شعار هيهات من الذله زنده بماند. با درود بي کران بر آخرين پيامبر خدا حضرت محمّد (ص) که انساني را که در جهل و بت پرستي و شرک غوطه مي خورد و در غل و زنجير هاي شرک تا کمر خم شده بود ؛ نجات داده و تا قلّه ي مرتفع انسانيت هدايت کرد.
با سلام و درود فراوان به سرور شهيدان ,حسين بن علي (ع) که آموزگار بزرگ شهادت، از ازل تا ابد بوده است و خواهد بود و با درود بي نهايت بر امام زمان (عج) که جهان در انتظار فرجش نشسته و با سلام بر نائب عزيزش خميني کبير که مسلمين را از عزّت به ذلت رسانيد و جوانان را از ميدان هاي جهل و فساد تا قلّه ي بلند شهادت ,هدايت کرد.
نمي دانم که سخن از کجا آغاز کنم. از فرياد هاي مظلومانه طفلان معصوم شهدا که در فراغ پدر مي سوزند يا از ناله هاي مادران فرزند از دست داده که در کنار مزار عزيزانشان اشک هم چون دانه هاي مرواريد بر گونه هاي چين و چروک خورده شان مي غلتد .
از کجا سخن آغاز کنم؟ از رزمندگان عارف که در سجده ها مي گريند يا از عاشقان مفقودالاثر که استخوان هاي پيکرشان در بيابان ها ,نداي غريبانه سر مي دهد و ما را به ياري مي طلبد؟ از کجا بگويم ؟ از شهادت حسين(ع) يا از اسارت حضرت زينب(س) ؟ چرا حسين را کشتند؟ چرا بر جسدش با اسب تاختند؟ چرا هنوز صداي مظلومانه ي حسين بعد از 1300 سال به گوش مي رسد و ياري مي طلبد؟ و چرا امام حسين هنوز غريب است؟ آيا وقت آن نرسيده که بيدار شويم و سلاح به دست بگيريم و با صداي رسا به نداي حسين لبيک بگوئيم؟
حسين براي اسلام ياري خواست. گفت اي مردم به داد دين اسلام برسيد که دين غريب است (نه حسين). مگر اسلام هنوز غريب نيست؟ مظلوميت امروز اسلام در دنيا بي نظير است. اگر آن روز حسين در زير سم ستوران جنازه اش خرد شد، امروز پيکراسلام در زير زنجير هاي تانک اسرائيل له مي شود و اگر آن روز زينب به اسارت رفت ، امروز اسرائيل هزاران زن حامله ي مسلمان را شکم مي درد؛ کدامين درد بزرگتر از اين و کدامين اندوه سنگين تر از اين است؟
اي امّت شهيد پرور، امروز اسلام غريب است و اين درخت نيمه جان اسلام نياز به خون دارد و بايد به پاي آن خون بريزيم تا بارور شود و جان بگيرد و اسلام زنده شود. مسئوليت ما ايرانيان بسيار سنگين است چرا که خداوند بر ما منت گذاشت و انقلاب اسلامي در ايران به تحقق رسيد و من و شما اي مردم عزيز اگر احساس مسئوليت کنيم بايد اين بار را به دوش بکشيم .
برادران با صبر و استقامت در راه خدا و جهاد اکبر و اصغربايد حسيني عمل کنيم و خواهران بايد با از دست دادن شوهر، پسر، برادر و... هم چون زينب صبر کنيد و اين لبيک گفتن واقعي به نداي امام حسين (ع) است.
اي امّت شريف بگسليد زنجيرهاي علايق دنيا را! بکشيد اين بار سنگين مسئوليت را، تا به صاحب اصليش تحويل نماييد. اي شهيدان گوارا باد بر شما بهشت جاويدان که گسستيد اين زنجير ها را و بر دوش کشيديد اين بار سنگين مسئوليت را و سوختيد و چراغ راه ما گمشدگان شديد.
اي مردم حال که قرار است ما يک روز بميريم و ما را داخل قبر بگذارند، بگذار خود اين مرگ را انتخاب کنيم ، بگذار شرافتمندانه در ميان سنگر خود غوطه بخوريم تا سربلند باشيم در قيامت نزد حسين و مسئوليت خود را ادا کرده باشيم تا در قيامت ما را مورد سوال قرار ندهند که چرا به ياري اسلام نيامديد و ما را داخل آتش جهنم نسوزانند. راستي چه زيباست با روئي سرخ به ديدار خدا رفتن و چه زيباست زنجير هاي اسارت را با اسلحه ي زيباي شهادت گسستن.
پروردگارا براي رسيدن به لقائت به کجا بنگرم؟ به کوه ها و درياها يا به مزار شهدا و يا به شهداي خونين رنگ جبهه ها و جنازه هاي مفقودين؟
معبودا خود داني که چگونه در فراغ تو مي سوزم و مي سازم . پروردگارا عنايت کن و در رحمتت را برويم باز کن.
پدر و مادر عزيزم مرا حلال کنيد من اصلاً نتوانستم براي شما فرزند خوبي باشم اما ديگر چاره اي جزاين نبود که بروم، اين دنيا تمام شدني است و اخرت جاودان ، پس اگر خداي بر من منت گذاشت و شهيد شدم صبر و استقامت کنيد ،اگر جسدم رسيد بهدستتان که چه بهتر واگر مفقود شدم هيچ نگران نباشيد و اگر گريه مي کنيد به غربت امام حسين (ع) گريه کنيد .
خواهرانم: ببينيد که مردم چگونه به خانواده هاي شهدا عزت واحترام قائل هستندو بسوزيد در غم زينب (س) که بعد از شهادت امام حسين (ع) و يارانش زينب را اسير کردند و مظلوم بود زينب و اين را بدانيد که هيچ خواهر شهيدي به مظلوميت زينب ، نيامده و نخواهد آمد .
فرزندانم و همسرم : اولا من خدا را شکر مي کنم که به من همسري عطا کرد که از لحاظ بينش و اگاهي ومعنويات الحمد لله در سطح بالايي قرار دارد وخود تمام غمها را به جان خريده است که با من ازدواج نموده است اما همسرم و زهرا دخترم و هادي پسرم اين دنيا که تمام شدني است بر شماها که يتيم شده ايد مي گذرد, با تمام تلخي هايش و بر کساني که سرپرست دارند در خانواده بر آنها هم مي گذرد اما آخرت جاودان است وتمام نمي شود پس اگر مي خواهيد در آخرت با هم باشيد صبر کنيد .
صبربراي ايمان به منزله سر براي بدن است ,آيا بدن بدون سر ارزش دارد مسلما نه پس ايمان بدون صبر هم ارزش ندارد .
هادي جان و زهرا جان ببينيد مردم با شما چه مهرباني مي کنند اما ميدانيد بايتيمان حسين چه کردند ، زهرا جان به آنها سيلي مي زدند ، به آنها بعد از شهادت امام حسين (ع) تازيانه زدند ، خيمه هايشان را آتش زدند ؛پس ناراحت نباشيد من هم در آخرت با شما ملاقات مي کنم ولي به شرط اين که قدمهايتان را جاي پاي پدر بگذاريد ، همچون فاطمه ، زينب و سکينه بايستي حجاب نماز ومسايل شرعيه را رعايت کنيد .
برادرانم :ببينيد من در زير خروارها خاک خفته ام ,اينجا مکاني است که همه يک روز جايتان همين جا است ،پس عبرت بگيريد .نماز ،روزه ، خمس ، زکات و . . . تا در اينجا راحت باشيد .
برادرانم اينجا حساب پس دادن خيلي سخت است و اينجا انسان هيچ مونسي ندارد به جز اعمال و کردارش . پس از من عبرت بگيريد و بدانيد که شما را هم روزي در زير همين خاک دفن مي کنند .
خدايا مرا کمک کن تا عروس زيباي شهادت را در آغوش گيرم و به لقاءتو برسم . امام را فراموش نکنيد سلام مرا به امام زمان (عج)برسانيد . مراسم دعاي کميل، توسل وندبه را برگزار کنيد و صفهاي نماز جمعه را پر کنيد .
التماس دعا عليرضا کوهستاني



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : کوهستاني , عليرضا ,
بازدید : 248
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
مژده ده به صبر کنندگان ، آنان که چون به حادثه ي سخت و ناگواري دچار شوند صبوري پيشه کنند و گويند ما به فرمان خدا آمده و به سوي او رجوع خواهيم کرد و حال که بدن هاي ما براي مردن آفريده شده پس چه بهتر اين مرگ در راه خدا باشد.
امام حسين (ع)
به نام الله خالق جهان و به حق محمّد (ص) خاتم پيغمبران و علي (ع) ولي خدا و مهدي(عج) مصلح جهاني و نائب او رهبر مستضعفين و در هم کوبنده ي مستکبران, امام خميني بنيان گذار جمهوري اسلامي و به شهيداني که در راه خدا قدم برداشتند و به درجه ي رفيع شهادت نائل آمدند.
حقانيت را در اين راه يافتم که فقط خداي يگانه را بپرستم و اسلام را که والا ترين دين هاست دين خود قرار دهم و رهبرم را خميني ,تا تحت رهبري وي بتوانم در راه الله براي اسلام عزيزخدمتي کرده باشم.
بنده کوچکتر از آنم که اين اسم اعظم و مقام والا که شهادت در راه خداست را بر خود نهم اما همان طور که عرض نمودم انسان نبايد از درگاه خدا نااميد شود و اميدوارم که خداوند منان اين بنده ي حقيرو اين جان نا قابل را از اين بنده ي حقير خود قبول کند، مرا در جوار رحمت بي پايانش جاي دهد و از گناهانم درگذرد و مرا بيامرزد.
همچنين از مادران و پدران اين امّت عزيزو حزب الله تمنا مي نمايم که فرزنداني با اخلاق اسلامي تربيت نمايند و همانند ابراهيم (ع) و هاجر که اسماعيلشان را به قربانگاه عشق و شهادت در راه خدابردند ,فرزندانشان را ايثار نمايند.
و عرض کوچکي خدمت مردم حزب الله بندر گز دارم که همچون گذشته وحدت اسلامي و صف هاي خود را در مقابل غرب جنايت کار و شرق تجاوزگر منسجم نمايند.
به گفته ي امام هر چه فرياد داريد بر سر آمريکاي جنايت کار و تمام ابر جنايتکاران شرق و غرب بزنيد و به اين منافقان و ضد انقلابيون امان ندهيد که بار ديگر سر خود را از لاک بيرون آورند و هم چنين براي گفته ها و ياوه ها و تهمت هايشان ارزش قائل نباشيد زيرا در راه خدا و اسلام اين تهمت هاي ناروا را به جان بايد خريد. هم چون گذشته جبهه ها را پر کنيد و به دشمن فرصت ندهيدکه جان تازه گرفته و تجديد قوا نمايند.
در ضمن از امت شهيد پروربه عنوان يک فرد مسلمان مي خواهم که از امر ولايت فقيه که در راس آن امام بزرگوارمان و نائب بر حق حضرت ولي عصر (عج)مي باشد پيروي کنيد و قدر امام جمعه ي بندر گز حجت الاسلام رباني را بدانيد که وجود ايشان نعمتي است و خداوند ايشان را براي خدمت به اسلام و مسلمين ,سلامت نگاه دارد.
از پدر و مادر مهربانم و همچنين از خواهران و برادران مي خواهم که اگر من شهيد شدم براي من احساس دلتنگي نکنيد و به درگاه خداوند متعال شکر گذار باشيد و نماز شکر به جاي آوريد و همچون حضرت زينب(س) در مقابل دشمن زبون ايستادگي نماييد.
با فرياد الله اکبرکاخهاي ظلم و استبدا کافرين يعني آمريکا و شوروي و اسرائيل و تمام ابر قدرت ها ي شرق و غرب و مزدورانشان را بر سرشان خراب کنيد.
از خواهران مسلمان مي خواهم که حجاب خود را حفظ نمايند. زيرا حجاب آن ها کوبنده تر از خون سرخ من است . حجابشان تيري است بر قلب دشمنان اسلام .
از پدر و مادرو همچنين از خانواده و فاميل ها و همسايه ها و دوستان خود مي خواهم که از خطا هايي که نسبت به ايشان نمودم در گذرند و از خداي متعال براي بنده طلب آمرزش نمايند. از حضرت باري تعالي بخواهند که فقط در راه او کشته شوم. ديگر عرضي ندارم و سلامتي و طول عمرامام و همچنين سلامتي همگي شما و سلامتي و پيروزي رزمندگان اسلام بر عليه استکبار جهاني را از درگاه خداوند متعال و حجت بر حقش خواهانم .
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي حتي کنار مهدي خميني را نگه دار
از عمر ما بکاه و بر عمر او بيفزاي
خدايا خدايا رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان
خدايا خدايا ظهور حجتت را نزديکتر بگردان
والسلام عليرضا کرد افشاري 1363/6/20



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : کرد افشار , عليرضا ,
بازدید : 144
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

سال 1343 در روستاي سرطاق يکي از روستاهاي شهرستان بندرگز به دنيا آمد. دوران ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان رساند. از كودكي و نوجواني به مسجد و مراسم مذهبي علاقه‌ي زيادي داشت.
فعاليت‌هاي انقلابي‌اش را از سن 16 سالگي شروع كرد . بعد از پيروزي انقلاب در كارهاي فرهنگي بسيج و مدرسه شركت فعال داشت.
با شروع نا آرامي ومزاحمتهاي ضد انقلاب در غرب کشور وبه ويژه کردستان مظلوم او مدرسه و تحصيل را رها كرد و به كردستان رفت تا از مردم و دستاوردهاي انقلاب دفاع کند. پس از 4 ماه خدمت در واحد اطلاعات بسيج كردستان که در پايگاه رزمي كامياران بود,به عنوان مسوول اطلاعات گردان رزمي در قرارگاه سلمان(س) سپاه کردستان منصوب ‌شد.
فرماندهان بالاتر از او ونيروهاي تحت امرش ,اورا راز دار وبا سعه‌ي صدر مي دانستند.
فريبرز صلبي ,جبهه را عين عبادت و حضور در آن را يك آزمايش الهي مي‌دانست و مي‌گفت: «بايد تلاش كنيم تا از اين آزمايش سربلند بيرون بياييم.»
او عاشق خدمت به مردم بود. هيچ وقت احساس خستگي نمي‌كرد و در مأموريت‌ها هميشه شاداب و سرزنده بود. او تلاش زيادي کرد تا به سعادت ابدي برسد تا اين كه سرانجام در تاريخ 28/1/1365 به هنگام شناسايي محور سومار به اين آرزوي ديرينه خود رسيد.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد







وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الله اشتري من المومنين بااموالهم و انفسهم به ان لهم الجنه.
خداوند از مومنين جان ها و اموالشان را خريدار است و در عوض به آن ها بهشت را مي دهد.
شهيد هم چون ميوه اي است که قبل از آن که خراب شود و بپوسد خدا او را مي چيند.
با سلام به يگانه نجات بخش مستضعفين و امام زمان (عج) و با سلام بر نائب بر حقش امام خميني و با سلام به يگانه آزاد منشي که براي ريشه کن کردن ظلم و ستم و براي حفظ و حراست از اسلام عزيز و قرآن کريم از جان و مال و حتي از نور ديدگان خود گذشت و در صحراي کربلا شربت شهادت نوشيد و خط سرخ شهادت را به پيروان واقعي خويش آموخت که چگونه بايد زيست و چگونه بايد کشته شد و چگونه از حق و حقيقت و اسلام و قرآن حراست کرد و با سلام بر آن هايي که در دنياي تاريک و غمگسار همچون شمع سوختن و با سوختن خويش همه جا را به انسان ها و اجتماع آموختند و سلام بر تمامي شهداي گرانبهاي راه حق و حقيقت و فضيلت و اسلام و قرآن .
هر جا هست بر روي زمين ارغوان سرخ
آبش ز خون ما گلشن از خاک و کوي ماست
دل بگسل از جهان که جهان پايدار نيست
واثق مشو از او که به عهد پايدار نيست
اينجانب ابراهيم صلبي فرزند زکريا با شماره شناسنامه 2 متولّد سال 1343 با توجه به

اين که هر کس بايستي براي خودش وصيت نامه اي داشته باشد لذا بر خود واجب دانستم که وصيت نامه اي براي خود بنويسم.
بارالها اين چهارمين وصيت نامه اي است که مي نويسم، خدايا اين وصيت نامه را آخرين وصيت نامه ام قرار بده و ديگر مرا در درگاهت خالص کن.
بارالها معصيت زياد کردم، گناهکارم، روسياهم و در درگاهت فقير و مسکينم. با شهادت در راه خودت مرا ببخش و گناهانم را پاک گردان.
بارالها پروردگارا من آمده ام به جبهه ي خونينت که همچنين دانشگاهي الهي مي باشد ساخته بشوم و توبه کنم و دين حقت را ياري کنم و نداي نماينده ات در روي زمين را لبيک گويم و با دشمنانت مبارزه کنم، خدايا نيّت مرا پاک گردان.
بارالها عاشقانه آمده ام به جبهه ي حق عليه باطل تا ادامه ي راه شهيدان کربلا و ادامه دهنده ي راه شهداي کربلاي ايران باشم. خدايا من و همه ي شهدا را با شهداي صحراي کربلا محشور گردان.
خدايا من به جبهه آمده ام تا در رختخواب ذلت نميرم، من به جبهه آمده ام که با بار گناه از دنيا نروم، من به جبهه آمده ام که حسين وار و با عزّت کشته شوم.
ملّت عزيز اين جنگ و جبهه نعمت بزرگي بود که خداي بزرگ بر ما ارزاني داشت. خداوند جنگ را قرار داده تا خود را بسازيم و آزمايش بشويم و با شرکت در جبهه بار گناهانمان را بريزيم.
ملّت قهرمان وحدت رمز پيروزي ماست، وحدت را فراموش نکنيد. جبهه را فراموش نکنيد، دانشگاه الهي را فراموش نکنيد.
ملّت عزيز رهنمود هاي پيامبر گونه ي امام خميني بزرگوار، آن مرجع عالي قدر را با جان و دل گوش کنيد و از ياد نبريد که اين پير جماران يکي از نعمت هاي بزرگي است که خداون فقط به ما ايراني ها ارزاني داشته است، پس اين امام بزرگوار را ياري کنيد.
ملّت شهيد پرور، قرآن را فراموش نکنيد که تسلي دل هاست. کتابي آسماني، کتاب خدا و کتاب رسول خداست.
ملّت شجاع و هميشه در صحنه، امروز اختلافات به ضرر اسلام و انقلاب است و به نفع شرق و غرب جنايت کار. از اختلافات دست برداريد و همه بر عليه منافقين و ابر قدرت ها متّـحد شويد.
اي امت شهيد پرور هميشه ادامه دهنده ي راه شهدا باشيد، شهدايي که از جان و مال خويش در بهترين دوران زندگي به سوي معبود خويش شتافتند.
و امّا شما اي دوستان عزيزم و اي سروران گرامي از همگي شما مي خواهم که اگر بدي از اين حقير ديده ايد به بزرگي خودتان ببخشيد و عفو کنيد و من به سهم خود از همگي شما راضي هستم و از شما ها مي خواهم که اگر به سر مزارم آمديد قرآن بخوانيد.
وامّا شما خانواده ي گراميم، شما حق بزرگي بر گردن من داريد و برايم خيلي زحمت کشيده ايد تا به اين جا رسيده ام و اکنون مي بايستي به شما کمک مي کردم امّ اکنون موقع جنگ است و جنگ سر لوحه ي همه ي مسائل و کارهاست. اکنون رضاي رضاي خدا بر اين بود که من به کمک اسلام بروم اسلام و انقلاب و خون شهدا حق بزرگي بر گردن ما دارند. اکنون که اسلام عزيز و انقلاب اسلامي در معرض تهديد قرا دارند چه بايد کرد؟ آيا بايد ايستاد و نگاه کرد و تماشاگر بود و يا بايستي نسبت به آن بي تفاوت بود و يا نه بايستي رفت و به کمک اسلام رفت و با کفار مبارزه کرد.
اگر ما اسلام را بخواهيم و مسلمانان واقعي باشيم و هم چنين آخرت و بهشت و آئين محمّدي را بخواهيم بايستي مبارزه کنيم و بجنگيم و بکشيم و کشته بشويم؛ به قول امام عزيزمان چه کشته بشويم پيروز هستيم.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد اگر در سرزميني مظلومي باشد و ظالمي ظلمي کند و ما به فرياد مظلوم نرسيم مسلمان نيستيم اگر چه آن مظلوم مسلمان نباشد.
ببينيد مسئله چقدر مهم است اکنون که ملت عزيزمان در جنوب و غرب کشور مورد هجوم زميني و هوايي کفار بعثي قرار گرفته اند، چه بايد کرد؟ اگر مسلمان هستيم بايد به کمکشان برويم؛ پس غير از کشتن و کشته شدن راهي نداريم.
خانواده ي گراميم دوري عزيزان سخت و طاقت فرسا است ولي لز دست دادن يک نفر راحت تر از از دست دادن اسلام است . اکنون انقلاب اسلامي براي تداوم نياز به خون دارد ، پس بايستي آنقدر خون بدهيم تا به رشد نهايي برسد.
خانواده ي گرامي خون من رنگين تر از خون ديگر شهدا نيست. هيچ ناراحت نباشيد. انسان يک روز به دنيا مي آيد و يک روز هم از دنيا مي رود؛ زود يا دير.پس چه بهتر که در راه اسلام انسان بميرد. آفرين بر شما که تا امروز امانت خدا را بزرگ کرديد و اکنون هم به خدا پس داديد. ناراحتي آن زمان بود که در راه شر و در راه ضد خدايي کشته مي شدم نه اکنون که در راه خدا و قرآن کشته شده ام.
خانواده ي گرامي نکند زماني بگوئيد جوان ما نا کام از دنيا رفت. من به کام خود رسيده ام . من کام خود را فقط در شهادت و کشته شدن در راه خدا مي دانم و از همگي شما تقاضا دارم که هميشه خوشحال باشيد چون که دشمنان ما از ناراحتي شما خوشـحال و از خوشحالي شما ناراحت مي شوند . ضمناً من دوست ندارم کسي در عزايم گـريه و زاري کند.
از همگي شما خواستارم که هميشه گوش به فرمان امام بزرگوار باشيد و هميشه در نماز جماعت و خصوصاً در نماز جمعه که نمازي عبادي و سياسي است شرکت کنيد و هرگز وارد اختلافات نشويد. کمک به جبهه را فراموش کنيد.
در آخر از همگي شما برادران و خواهرانم و خانواده ي گراميم خواستارم که اگر زماني نافرماني کردم و بدي از من ديده ايد مرا ببخشيد، من نيز از همگي شما راضي هستم. از خداوند متعال آرزوي موفقيت براي همگي شما دارم و در پايان مي خواهم که در روز تشيع جنازه ام مدح علي (ع) بخوانيد و مرا بين شهيد قربان دودانگي و قنبر علي دودانگي به خاک بسپاريد. والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته .ابراهيم صلبي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : صلبي , فريبرز (ابراهيم) ,
بازدید : 220
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

دهم شهریور 1338 درخانواده ای مستاجر و فقیر در شهرستان بجنورد به دنیا آمد. پیش از مدرسه, او را به مکتبخانه فرستادند و سپس در دبستان منوچهری شهرستان علی آباد مشغول به تحصیل شد. علاقه ی زیادی به مدرسه داشت . اوقات فراغت را به مسجد می رفت و یا به ورزش می پرداخت. در مقایسه با کودکان دیگر بسیار آرام و ساکت بود. اخلاق و رفتارش از دیگر فرزندان خانواده بهتر بود. دوره راهنمایی را در مدرسه سپهر شهرستان علی آبادگذراند. در این ایام در اوقات فراغتش را درکارهای ساختمانی به فعالیت می پرداخت. دوره متوسطه را در هنرستان پی گرفت و سال دوم متوسطه بود که در آزمون ورودی دانشسرا قبول شد. یک روز که مادر فرح پهلوی – همسر شاه خائن – از دانشسرا بازدید می کرد, رحمانی از شرکت در مراسم خودداری کرده و در نتیجه از طرف مسئولین تنبیه شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به شغل معلمی که آرزویش بود روی آورد و در دانشسرای تربیت معلم گرگان, تحصیلات خود را ادامه داد.در سال 1358 به عضویت سپاه در آمد. در سال 1358 با خانم فاطمه قزلسفلو – دیپلمه و بیست و یک ساله – با مهریه ای معادل یکصد هزار تومان ازدواج کرد. و پس از ازدواج در روستای حاجی کلاته, زندگی مشترک خود را آغاز کردند.
همسرش می گوید:
ایمان, تقوی, اخلاق و رفتار اسلامی و فرهنگی او سبب شد به پیشنهاد ازدواج او پاسخ مثبت بدهم. ما هیچ وقت در زندگی مشکل خاصی نداشتیم و او بسیار با صفا و صمیمی بود. فقط به علت نداشتن خانه شخصی, کمی به دردسر افتاده بودیم که بعد از چند سال با کمک هم منزلی آن هم نیمه ساز ساختیم. در اوقات فراغت در کار منزل, در پختن غذا و نگهداری بچه ها کمک می کرد. کتابهای گوناگون مطالعه می کرد و در بسیج و سپاه فعالیت داشت. تحولات روحی و معنوی او هر روز بهتر از روز قبل شد و همیشه سعی می کرد تقوی را پیشه کند. از اشخاص دروغگو و خانمهای بدحجاب دوری می جست. از حسن شهرت برخوردار بود. خیلی کم عصبانی می شد و در مشکلات با من مشورت می کرد. بزرگترین آرزویش زیارت خانه خدا و کربلا بود که به حج مشرف شد.
رحمانی از همراهان سیاسی جامعه روحانیت بود و در تشکیلات جزب جمهوری اسلامی فعالیت می کرد.
اولین فرزند وی – مریم – در سال 59 به دنیا آمد. از 1360 به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد. در محور بانه – سردشت از ناحیه پا مجروح شد. در سال 1361 فرزند دومش – زهرا – در حالی که او در جبهه ها حضور داشت. متولد شد در 24 فروردین 1362 آخرین وصیت نامه اش را نوشت .
در سال 1364 فرزند سوم رحمانی – مهدی – متولد شد و او در همین سال از طرف سپاه به سفر حج مشرف شد. در 6 فروردین 1365 مسئولیت فرماندهی گردان امام حسن (ع) را در جبهه به عهده گرفت. همرزمان رحمانی, صفات اخلاقی بارز وی را ,تواضع و شجاعت ذکر کرده اند. یکی از همرزمان وی که از سال 1359 به مدت شش سال با او آشنایی داشته است در این باره می گوید:
از وقتی او را شناختم با دیگران تفاوت چشمگیری داشت. هر روز صبح قبل از دیگران بیدا می شد. صبحانه را آماده می کرد و ضمن نظافت شخصی به نظافت چادر می پرداخت و سعی می کرد کسی متوجه نشود که ایشان این کارها را می کند.
غلامرضا کوگلانی – از همرزمان وی – می گوید: در شبهای رزم در داخل کانال, بیل به دست می گرفت وکانال می کند.
حاج ابراهیم علی آبادی, ذکر می کند که او همیشه از فرمانده لشکر درخواست می کرد گردان امام حسن (ع) تحت فرماندهی او را به عنوان خط شکن در عملیات شرکت دهد.
ابوالفضل منتظری کتولی, دربارۀ روحیه پرتلاش و خستگی ناپذیر وی در جبهه می گوید:
زمانی که در هفت تپه بودیم برای آموزش ما را به راهپیمایی برد و تمام شب راهپیمایی می کردیم. در هفته پنج شب کار ما همین بود و واقعاً بچه ها را ورزیده کرده بود.... نماز شب ایشان ترک نمی شد و اوقات بیکاری را (در جبهه) به مطالعه و قرائت قرآن می پرداخت.
در آخرین نامه به خانواده اش نوشت:
همسرم زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس بدهد و اگر من داوطلب به جبهه برای حق و اسلام عازم شدم شاید موقع امتحانم فرا رسیده باشد. به هر حال از این که تو را و فرزندانم را تنها گذاشتم ان شاءالله مرا ببخشید چون, ایمان دارم که نگهدار ما خداوند است و چون خدا را قادر مطلق می دانیم پس نگران نباش.
امیدوارم اگر من سعادت به سوی لقاءالله را پیدا کردم بعد از من بچه ها را خیلی خوب تربیت کنی و از تو خواهش می کنم برای گریه نکنی بلکه خوشحال باشی که همسر تو یک لبیک گوی حسین زمانه است.
ما ایرانیها مثل مردم بی وفای کوفه نیستیم که در کوفه حضرت مسلم (ع) و در صحرای کربلا امام حسنی(ع) را تنها گذاشتند. اکنون وقت انجام وعده هایی که من به خود داده ام فرارسیده است. با پیام حسین زمان, خمینی کبیر دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و برای احیای اسلام عزیز و انجام وعده خود داوطلبانه به جبهه رفتم. خداوند تبارک و تعالی این خدمت ناچیز را از ما قبول نماید. ضمناً از جانب من مهدی, زهرا و مریم را بوسیده وبرای آنان داستانهای حماسه آفرینان را تعریف کنید.....
رحمانی به عنوان فرمانده گردان امام حسن (ع) در کارها با نیروها مشورت می کرد و معمولاً کارهای سخت و مشکل را خود عهده دار می شد. در مواردی که عصبانی می شد عرق در پیشانیس می نشست و با صلوات و ذکر, عصبانیت را فرو می نشاند و سکوت می کرد. به خدمت در بسیج و سپاه خیلی علاقه مند بود و بیشتر به امور فرهنگی و تربیتی علاقه داشت. مدتی رئیس اولیا و مربیان آموزش و پرورش علی آباد کتول بود.
با آنکه در عملیات کربلای 5, گردان امام حسن (ع) در منطقه عملیاتی فاو خط نگهدار بود. غلامحسین رحمانی به فاو آمده و یکی از دوستانش را واسطه قرار داد تا از فرماندۀ لشکر – مرتضی قربانی – موافقت شرکت در عملیات را بگیرد. فرماندۀ لشکر درخواست او را پذیرفت و او هنگامی که خبر موافقت شرکت در عملیات را شنید از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. سرانجام در همین عملیات به شهادت رسید. دربارۀ نحوۀ شهادت غلامحسین رحمانی, غلامرضا کوگلانی می گوید:
در عملیات کربلای 5 در کانال زوجی – در سمت راست کانال ماهی – ابتدا ترکش خورد و زخمی شد. او را روی برانکارد گذاشتند ولی در همان وضعیت نیروها را هدایت می کرد. ناگهان خمپاره ای دیگر در نزدیکی او اصابت کرد که باعث متلاشی شدن سرش شد و روی برانکارد به شهادت رسید.
حسین علی اشرفی نیز دربارۀ نحوۀ شهادت رحمانی در 9 بهمن 1365 می گوید:
رحمانی در علمیات کربلای 5 در منطقه شلمچه برای سرکشی نیروها آمده بود که هواپیماهای بعثی اقدام به پرتاب بمبهای خوشه ای می کردند و او به بچه ها روحیه می داد ناگهان لحظه ای دیدم که نیروهای بسیجی زانوی غم به بغل گرفته و گریه می کنند. فهمیدم که او شهید شده است.
سردار رحمانی با وجود متلاشی شدن گردان تحت فرماندهی از خط مقدم عقب نشینی نکرد و بعد از بیست و چهار ساعت مقاومت در منطقه شلمچه در عملیات کربلای 5 با اصابت ترکش به شهادت رسید.
مزار این شهید در شهرستان علی آباد است. از این شهید چهار فرزند به یادگار مانده است.
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید








وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی از آن مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بسته اند کاملاً وفا کردند، پس برخی به آن عهد ایستادگی کردند تا در راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار مقاومت کرده و عهد خود را تغییر ندادند. قرآن کریم
در مکتب اسلام هر فـرد مسلمانی موظف است که وصیت نامه ای از خودش بر جای گذارد، در این صورت تا آن جا که به یاد دارم تا کنون چند وصیت نامه نوشته ام و از آن جا که سعادت شهادت را نداشته ام آن ها قدیمی شده است و این وصیت نامه ی جدیدم است.
درود و سلام بر ائمه ی اطهار و درود و سلام بر امام زمان (عج) و نائب برحقش امام خمینی و شهدا و اولیا و اوصیا و صلحا و کسانی که در راه خدا جهاد می کنند.
وصایایم را به ترتیب ذیل در چند سطر ذکر می کنم امیدوارم که تمام دوستان خوب و معتقد در آخرت شفاعت ما را بنمایند .
1- دو چیز گرانبها، عترت و قرآن را که پیامبر اسلام سفارش نموده است به این دو چیز جامه ی عمل بپوشاند.
2- رمز پیروزی ما وحدت کلمه است، این وحدت را حفظ کنید و با شرکت نمودن در نماز جمعه که بزرگ ترین سلاح ماست در مقابل دشمن، مشت محکمی بر دهان ابرقدرت های جهان خوار بزنید.
3- هر شب جمعه در دعای کمیل که بر سر مزار شهدا برگزار می شود شرکت کنید، تا درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای اسلام را فرا بگیرید.
4- همیشه به یاد خدا باشید تا گرفتار هوای نفس نگردید.
5- آموزش و پرورش کشور چون بنیادی است عظیم و گسترده و کمتر کسی است که با این بنیاد سر و کار نداشته باشد. لذا برای تعلیم و تربیت این نونهالان و دانش آموزان از معلمین مومن و معتقد و در خط امام استفاده شود و افرادی که افکار انحرافی دارند باید تصفیه شوند.
6- جهت ادامه ی انقلاب اسلامی به رهبری ام مینی و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) همیشه سراپا گوش به فرامین امام و یاران صدیق و مومن امام که عملاً در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بوده اند باشید.
7- نیروهای جوان و مکتبی را جذب کنید و آنان را از جامعه طرد ننمائید.
8- از اختلافات جزئی به خاطر رضای خدا و خون شهدا دست بردارید و از آن ها بپرهیزید.
9- آنهائی که دست اندر کارند باید از افراد مخلص و صادق و با تقوا باشند تا بتوانند سیاست دین اسلام را پیاده نمایند.
10- من انتظار دارم که قانون اسلام در مورد همه ی افراد یکسان اجرا شود و فرقی بین افراد گذاشته نشود تا این که حق ضعیفی پایمال نگردد.
11- به ضد انقلاب فرصت ندهید و هر کجا آن ها را دیدید بلافاصله به مأمورین انتظامی خبر دهید تا حکم خدا در مورد آن ها پیاده شود.
12- اگر شخصی قبول مسئولیت کرد می بایست به نحو احسن آن طوری که قرآن و اسلام می خواهد انجام دهد و گرنه سلب مسئولیت کرده است.
13- مهم ترین عامل تعیین کننده ی جنگ حضور حزب الله در جبهه های نبرد می باشد. از امّت عزیز می خواهم که در میدان نبرد و به یاری رزمندگان بشتابند و در آنجا حضور داشته باشند.
14- از برادران و نونهالان و دانش آموزان تقاضا می کنم که رهرو شهدا بوده و درس را برای مدرک نخوانند. و درس را فقط برای این بخوانند که در آینده افرادی مفید و جامع الشرایط برای جامعه باشندو همیشه از روحانیت مبارز پشتیبانی نمایند.
15- مادر مهربانم قامتت را بلند گیر و ندای الله اکبرو خمینی رهبر سرده و سخن شهیدان راه خدابه مردم دنیا برسان که همانا سخن ما پیروی کردن از خدا و قرآن می باشد.
16- ای پدر گرامی از تو معذرت می خواهم که نتوانستم در این زمان عصای پیری شما شوم و به شما کمک نمایم.
17- از همسرم تقاضا می کنم که کتاب های مرا به کتابخانه تحویل دهد.
18- من ثروتی ندارم که دستور بدهم بین بی بضاعت ها تقسیم شود امّا بابت زمین خانه بدهکاری دارم که مشخص است و همسرم می داند.
19- همسرم این دنیا کلاسی بیش نیست لذا نوبت امتحان فرا رسیده حالا من آگاهانه و با بیداری هر چه تمام تر به جبهه ی نبرد حق علیه باطل اعزام گردیدم که شاید خداوند متعال مرا خریدار باشد. اگر شایستگی شهادت را داشتم و شهید شدم دختر هایم مریم و زهرا را زینب گونه تربیت کنید و به آن ها بگویید که پدرتان در راه حق رفته است و در ضمن از تو می خواهم که مرا ببخشی.
در پایان برادران و خواهران را به این نکته جلب می کنم که جنازه ی مرا در کنار فقیر ترین شخص و در روستا دفن کنید.
خداوندا این بنده ی حقیر و ضعیف و گناه کار را بیامرز و از گناهانش در گذر.
پروردگارا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
خداوندا هر چه زودتر رزمندگان ما را در جبهه های جنگ پیروز بگردان.
خداوندا منافقین و کسانی که با انقلاب مخالفت می کنند با دست توانای امت حزب الله و همیشه در صحنه سر جایشان بنشان.
والسلام علی من اتبع الهدی
29 رجب سال 1403 مصادف با 24/1/1362
برادر کوچک شما غلامحسین رحمانی


وصیت نامه ای دیگر
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر انبیا و سلام بر اوصیا و ائمه ی طاهرین، سلام و درود بر امام مهدی (عج) منجی عالم ، سلام و درود بر امام خمینی، این خمینی زمان، این بت شکن قرن، این ابر مرد زمان و قائد بزرگ.
سخنی چند به ملّت شهید پرور عرض می کنم :
از تمامی ملت انقلابی می خواهم پشتیبان ولایت فقیه باشند که ولایت فقیه استمرار راه انبیا است و از امام اطاعت کنید . به سخنان گهر بار این بزرگ مرد که فقط برای خدا، به نفع مستضعفین جهان بر علیه مستکبرین که رسالت خود را انجام می دهد ، گوش داده و یاری دهنده باشید ، که ان شا الله اسلام در سراسر جهان حاکم قرار گیرد و همیشه به یاد مستمندان و مستضعفان باشید و باید مانند امام حسین (ع) که مظهر فضیلت بود در مقابل دشمنان خدا و اسلام به پا خواسته و نابود نمائید.
پس سفارش می کنم که مبادا امام را تنها بگذارید ، چون تنها گذاشتن امام بر خلاف رضای خداست و تنها گذاشتن امام یعنی به بند کشیدن به بند کشیدن مستضعفین ایران بلکه مستضعفین جهان.
سخنی چند با پدرم:
درود بر تو که چون ابراهیم فرزند خود را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی ، بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان باری تعالی سر باز نمی زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی داند و زندگی را جز جهاد در راه خدا نمی داند و شهادت را جز بهترین نعمت های خداوند می داند، پس بدانید که حیات دنیا هیچ ارزشی ندارد ، اصل حیات جاوید اخروی است.
مادرم :
سلام بر تو که بالاخره بر احساس مادرانه ات پیروز شدی و فرزندت را روانه ی میدان نبرد کفار و مسلمین کردی و گفتی که تو را در راه خدا هدیه می کنیم و من به وجود تو افتخار می کنم که مادری از سلاله ی فاطمه ی زهرات هستی.

خواهر :
تو نیز زینب زمان باش و از هر چه هوس کردی بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن.
برادر :
راه خدا بهترین و برترین راه هاست پوینده و کوشنده در این راه باش.
همسرم :
زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس دهد و اگر من داوطلب به جبهه اعزام شدم شاید موقع امتحانم فرا رسیده است.
پس افتخار کن و به خود ببال. اگر من شهید شدم برایم اشک مریز، تو هم مانند زینب (س) بردبار باش و سعی کن به تنها کودکم درس خداشناسی و ایثار گری بدهی تا این که در آینده فردی لایق و مفید برای جامعه باشد.
به امید پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل
و به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی
چهارم جمادی الاول سال 1401هجری
مطابق با 9/12/1360 شمسی غلامحسین رحمانی



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : رحماني , غلامحسين ,
بازدید : 185
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

شهريور سال 1340 در شهر كلاله چشم به جهان گشود و در دامن مادري پاك و پدري مومن تربيت يافت .در طول تحصيل همواره از دانش آموزان ممتاز به حساب مي آمد . با هوش و استعداد قابل توجه‌ خود و بروز حسن رفتار، همواره در اين دوران مورد توجه معلمان قرار داشت . در مواقع فراغت از درس و تحصيل با شور و اشتياق فراوان خود را به جلسات مذهبي مي‌رساند تا با فراگيري علوم ديني و معارف قرآني، تعالي روحي خود را فراهم آورد . با وارد شدن به مقطع دبيرستان در رشته‌ي علوم تجربي، دور جديد زندگي ايشان آغاز شد و اين بار با معرفتي عميق تر و مستحكم تر ,با شركت فعال در جلسات شبانه‌ي مذهبي ، سمت و سوي زندگي خود را در مسير اسلام حقيقي جهت بخشيد . در همين مقطع به جهت تقوي و دانش ، تلاش و كوشش بي حد و حصر و مهر فراوانش به همنوعان، شرايطي را فراهم آورد كه هم سن و سالان و هم دوره هاي تحصيلش بتوانند براي رفع مشكلات مالي و فكري بدون هيچ دغدغه به او مراجعه كنند .
در دوران انقلاب با برپايي نمايشگاه ها و شركت در مبارزات و پخش اعلاميه به شكل شايسته‌اي، محبت خود را به امام (ره) و تلاش هاي پيامبر گونه او نشان داد .
در سال 1357 با اتمام دوران دبيرستان ديپلم گرفت و در همان سال در آزمون سراسري در رشته‌ي دامپزشكي پذيرفته شد .
او پس از پيروزي انقلاب اسلامي ,با جهاد مخلصانه‌ي خود سهم به سزايي در بر پايي نهادهاي انقلابي شهر كلاله، به ويژه تشكيل جهاد سازندگي آن داشت . با شروع جنگ تحميلي به جبهه هاي حق عليه باطل شتافت. در همان آغازين روزهاي حضورش در بخش مخابرات سروآباد در جبهه ي غرب مشغول خدمت شد. در انجام ماموريتهايي که به او محول مي شد جديت و شجاعت بي نظيري داشت.
از سوي سردار حاج احمد متوسليان به فرماندهي سپاه پاسداران سرو آباد منصوب شد. در طول حضور پر خير و بركتش در آن جا آن چنان رفتار دل پسند و صميمانه و رافت گونه اي با رزمندگان اعزامي و پيشمرگان مسلمان كُرد از خود به جا نهاد، كه همواره با ايشان به عزت و احترام رفتار مي شد .
مدتي بعد به علت اهميت محور سرو آباد –مريوان ,اوبه فرماندهي اين محور منصوب شد.
محبعلي پس از انجام ماموريت هاي متعدد در خطه خونين كردستان سر انجام در كنار جاده‌ي اصلي سنندج ـ مريوان در روستاي «يناباد» به دست عوامل گروهکهاي ضد مردم ,ضد دين ,ضدخدا و ضد انقلاب به شهادت رسيد .
پس از شهادتش هم کلاسي هاي او در دانشگاه تهران در پيامي اينگونه از او ياد کردند:
شهادت در راه حسين(ع) چونان آب گوارايي است كه در عطش تابستان، بر كام تشنه كامي ريخته شود و شهيد بزرگوارمان «محبت علي عودي» عاشق تشنه كامي بود كه هيچ چيز جز شربت گواراي شهادت هُرم سوزاننده عشقش را فرو نمي نشاند ، هم او بود كه در اين وانفساي روزگار ستم، كه شرق و غرب نابودي حق را كمر بسته اند ,با شهادت قهرمانانه‌ي خويش مشت آهنين بر فرق ستمكاران كوبيد.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد








وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
آنان که به دين اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت نموده و در راه خدا جهاد کردند ، منتظر رحمت خدا باشند که خدا بر آن ها بخشنده و مهربان است. قرآن کريم
با نام خداوند رحمان و با سلام بر محمد (ص) پيامبر و امام رحمت در برخورد با نسل هاي پاک و مومن و پيام آور نور در اوج حاکميت تباهي ها و تاريکي ها و رسول هدايت در هنگام کثرت انحرافات و با سلام و تهيّت بر حضرت مهدي (عج) يگانه منجي عالم بشريت از چنگال تبعيض ها و ضلالت ها و آخرين ذخيره ي خداوند در کره ي زمين که برفرازنده ي قامت بلند عدل است و با درود بي نهايت بر امامم و مولايم خميني کبير آن يگانه آوازگر حقيقي وحدت و منادي وحي در عصر جهالت ودر هم کوبنده ي بساط ظلم مستکبران عالم و ثبوت حاکميت مستضعفين.
بار خدايا ,معبودا, اينک بنده ي حقيرت با قلبي دردمند و با خضوعي که از عمق وجودش برمي آيد از تو مي خواهد که او را در گروه توابين و بخشوده شدگان درگاهت قرار دهي.
پروردگارا بنده ي عاصي و خطا کار تو در نهايت ضعف چگونه مي تواند شکر نعمات بي کرانت را که به او ارزاني داشتي به جا آورد در حالي که بندگان متعاليت با آن همه عبوديت و تقوا نتوانستند از پس شکران آن همه بر آيند.
ستارا با لطف بي دريغت خيلي از گناهاني را که انجام دادم از معرض ديد بندگانت پوشاندي و بدين طريق آبرويم را حفظ کردي و در حالي که راه هاي انحرافي زيادي فرا رويم بود در صراط هدايت خويش قرار دادي .
بارالها ، معشوقا براي گريز از سنگيني بار گناهانم هيچ راهي سراغ ندارم به جز آن که به درگاه تو روي آورم و از تو استعانت بجويم . زيرا که تو در کتاب وحي فرموده اي که رحمان بر تمام خلائق و رحيم بر مومنان هستي ، با تمام عشقم مي خواهم در راه تو فنا شوم و جانم را نيز که تو آن را عطا فرموده اي ، مي خواهم در راه اعطلاي دين تو و احقاق حق بندگان مظلوم تو و جاودانگي سيره و سنت پيامبرت محمّـد(ص) فدا کنم. در پايان با ايمان به فجر و بر آمدن سپيده از پس گذر تباهي ها و نويد پيروزي مستضعفان بر مستکبران گيتي نکاتي چند را متذکر مي شوم :
1- شما را توصيه به تقواي الهي مي کنم که وصيت مقتدايم علي (ع) است.
2- اطاعت از ولايت فقيه که فلسفه ي انقلاب اسلامي است و تحرک شيعه نيز از آن است.
3- اگر جنازه ام را به دست آورديد در کلاله دفن شود و اگر مفقود گرديد بهتر زيرا که غريبي پيکرهاي معطر امام حسين و يارانش و هم چنين مظلوميت شهداي گمنام اسلام برايمان بهتر محسوس گردد.
4- از مال دنيا فقط يک ساعت و هزار تومان پول دارم، آن ها را صرف نماز و روزه برايم نماييد .
5- مقداري کتاب درسي دانشگاهي دارم، مايلم که به کتابخانه ي دانشگاه تهران اهدا کنيد تا مورد استفاده ي عزيزان دانشجو قرار گيرد.
6- از همگي بستگان بالاخص پدر و مادرم و عمه هايم طلب حلاليت مي کنم و عاجزانه از آن ها تقاضا دارم که در صورت امکان روز هاي پنج شنبه و جمعه بر سر مزارم, اگر داشتم حاضر و برايم طلب استغفار نمايند؛ زيرا که عذاب الهي بسيار سخت است.
در پايان ضمن اعتراف به اين که نتوانستم حق فرزندي را در حق پدر و مادرم ادا نمايم همگي شما عزيزان را به خداي بزرگ مي سپارم.
عبد حقير و ذليل خداوند محبعلي عودي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : عودي , محبت علي ,
بازدید : 247
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]

اولین روزسال 1343 در خانواده ای مذهبی در شهرستان علی آباد کتول به دنیا آمد. دوران کودکی را در دامان مادری مومن سپری کرد. چون تنها پسر خانواده بود به تشویق پدرش – که همواره در تکایا و هیئتهای مذهبی حضورداشت. به یادگیری قرآن کریم پرداخت. دورۀ ابتدایی را در دبستان دهخدا ( در سال 1354) گذراند و دورۀ راهنمایی را در مدرسۀ سپهر علی آباد کتول آغاز کرد. اما به علت ناتوانی مالی خانواده بدون اینکه دورۀ راهنمایی را به اتمام برساند در دوازده سالگی ترک تحصیل کرد. به دنبال آن در مغازه ای که پدرش اجاره کرده بود مشغول به کار شد. در این زمان در امور دینی بسیار کوشا بود و اوقات فراغت را در مساجد می گذراند و موذن مسجد محله بود.
با شروع جنگ تحمیلی, محمد حسن که شانزده ساله بود در سال 1360 به پادگان آموزشی منجیل اعزام و پس از فراگیری فنون نظامی از طریق لشکر 25 کربلا عازم جبهه شد. وی به عنوان نیروی رزمنده از 20 بهمن 1360 در جبهه حضور یافت و در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر حاضر بود. پس از آن در گردان مسلم بن عقیل (ع) از لشکر 25 کربلا از 24 آبان 1361 به عنوان آر پی جی زن مشغول شد و در عملیاتهای رمضان, محرم و والفجر مقدماتی شرکت کرد. علاقۀ فراوان محمد حسن به فضای جبهه سبب شد که به عنوان آرپی جی زن و مدتی بعد ؛اطلاعات گردان مسلم بن عقیل (ع) از لشکر 25 کربلا تا 20 آذر 1362 در تمام عملیات شرکت داشته باشد. با حضور مداوم در جبهه بسیار دیر به مرخص می رفت و در مرخصی سعی می کرد به پدر و مادرش در رفع نیازهایشان کمک کند. ولی علاقه به پدر و مادر مانع از بازگشت به جبهه نیم شد. روزی خطاب به یکی از دوستانش گفت: از این که به مرخصی می روم ناراحتم. ای کاش زمینه ای فراهم می شد تا هیچ وقت به مرخصی نمی رفتم و همیشه در جبهه بودم. به همین سبب هرگاه به مرخصی می آمد تصفیه حساب نمی کرد تا دوباره به جبهه باز گردد. مسئولیت تسلیحات و مهمات گردان مسلم بن عقیل (ع) را از تاریخ 14 فروردین 1363 تا 23 آذر همان سال بر عهده داشت. مسئولیت ستادگردان مسلم بن عقیل (ع) در تاریخ 3 دی 1364 به وی واگذار شد. در عملیات والفجر 8 بر اثر بمباران شیمیایی در منطقه فاو در 22 بهمن 1364 به شدت مجروح شد. ولی پس از بهبودی نسبی دوباره به جبهه بازگشت و علی رغم اصرار خانواده مبنی بر ازدواج, جبهه را به هر امری ترجیح داد. با حضور دوباره در جبهه به مسئولیتهای متعددی از جمله فرماندهی گروهان ذوالفقار و جانشینی فرمانده گردان مسلم بن عقیل (ع) در 8 دی 1365 منصوب شد.
از خصوصیات بارز محمد حسن, حضور مداوم در نماز جماعت و نماز جمعه در شهرهای جنگی اهواز و آبادان و ...بود. علاقۀ وافری به اهل بیت داشت و با اخلاق نیکوی خود در بین همرزمان و دوستانش شهره بود. در نامه ای به تاریخ 1 شهریور 1363 خطاب به خانواده اش دربارۀ جبهه می نویسد:
جبهه مکانی نیست که در مرتبۀ پایین باشد جبهه مکان عبادت و درس عشق به خداست... هرکس که عاشق خدا باشد خدا هم عاشق او می شود و با دل و جان او را به بهشت به پیش شهدا می برد. جبهه جایی است که شهادت در آن وجود دارد و مدرسه ای است که انسان در آن آموزش می بیند.
در سال 1362 در منطقه غرب کشور (در کامیاران) به عنوان نیروی اطلاعات حضور داشت. یکی از رزمندگان در بیان خاطره ای از این دوران می گوید:
من در صف نمازگزاران ایستاده بودم که پس از نماز متوجه شدم محمد حسن قاسم دوخت کنار من نشسته است. هوا سرد بود و او با چهره ای خندان و کلاه پشمی بر سر به من لبخند می زد تا آن موقع او را نمی شناختم و فکر می کردم یک رزمندۀ عادی است. صحبت را شروع کرد و او از عملیاتی که در آن حضور داشت, گفت.پس از پایان صحبتها پرسیدم ببخشید برادر! مسئولیت شما در لشکر چیست؟ خندید و گفت: در لشکر به رزمندکان خدمت می کنم. بعدها فهمیدم از بچه های اطلاعات گردان مسلم بن عقیل (ع) است.
قاسم دوخت در جریان علمیات کربلای 5 در 20 بهمن 1365 در شلمچه از ناحیه کتف مجروح شد اما این موضوع را با کسی در میان نگذاشت و آن را از دیگران پنهان کرد.
محمد حسن, با همان جراحت در سه مرحله عملیات کربلای 5 شرکت کرد و کسی متوجه مجروحیت او نشد. با حضور مداوم در جبهه و شرکت در بیش از هجده عملیات – از جمله عملیات والفجر مقدماتی و والفجرهای 1و 2و 3و 6و 8 و 10 و کربلای 2و 3و 5 – موجب شد که به عنوان یک رزمنده دائم الحضور در جبهه ها شناخته شود. در حالی که در زادگاهش – شهر علی آباد کتول – گمنام بود و کمتر کسی او را می شناخت. محمد حسن, پس از حدود چهل ماه عضویت در بسیج در 3 آذر 1366 به عضویت سپاه پاسداران در آمد و فرماندهی گروهان 1 از گردان ذوالفقار را در منطقه عملیاتی به عهده گرفت. در همین ایام در وصیت نامه اش رانوشت.
در علمیات کربلای 10 زمانی که ادامه عملیات دچار مشکل شد و در شب سوم عملیات دشمن با تجهیزات سنگین و نیروهای فراوان توانست قلۀ مرتفع کولان را از رزمندگان باز پس بگیرد، ماموریت تصرف مواضع از دست رفته به عهدۀ گردان مسلم به عقیل و گروهان ذوالفقار به فرماندهی محمد حسن قاسم دوخت گذاشته شد.
محمد حسن قاسم دوخت، سرانجام پس از حدود شصت و شش ماه (2000 روز) حضور مستمر در جبهه ها در 25 اسفند 1366 در منطقه خرمال عراق بر اثر اصابت گلوله توپ به سر، به شهادت رسید. پدرش دربارۀ شهادت طلبی محمد حسن می گوید:
دوستان محمد حسن برای من نقل کرده اند که وقتی می خواست در عملیات والفجر 10 شرکت کند. بسیار خوشحال بود به طوری که هرکس او را می دید فکر می کرد اصلاً در این دنیا حضور ندارد. در رفتن به جبهه و شرکت در عملیات بسیار عجله داشت. در آخرین لحظه های خداحافظی با خنده به دوستانش گفته بود: احساس می کنم که عروسی کرده ام.
همرزمان وی دربارۀ نحوۀ شهادت محمد حسن، چنین می گویند:
عملیات والفجر 10 بود و محمد حسن حال عجیبی داشت لباسش را عوض کرده و لباسی به رنگ زرشکی به تن کرده بود. تا به حال سابقه نداشت چنین لباسی بپوشد. سپس خطاب به دوستانش می گوید: امروز باید لباسهایم را نو می کردم و از رنگ دیگری استفاده می کردم. قرار بود محمد حسن با عده ای از رزمندگان به مواضع از پیش تعیین شده دشمن در شهر خرمال عراق دست پیدا کند. وقتی با موفقیت به آن مواضع رسیدند در محاصره دشمن قرار گرفتند. برای اینکه از محاصره خارج شوند به درون یکی از کانالهای اصلی که عراقیها ساخته بودند نفوذ کردند و در آن جای گرفتند. محمد حسن پی از این که از استحکام کانال مطمئن شد از فرط خستگی در گوشه ای به خواب رفت. توپخانۀ دشمن فعال بود. ناگهان گلولۀ توپی در کنار محمد حسن به زمین اصابت کرد و منفجر شد و محمد حسن زیر خروارها خاک مدفون شد. رزمندگان با سرعت او را از زیر آوار بیرون کشیدند و دیدند که بر اثر اصابت ترکش توپ به سرش مجروح شده است. در آن هنگام با تمام شدن مهمات ما، تانکهای دشمن حلقۀ محاصره را تنگ تر می کردند. نیروهای رزمنده با مقاومت فراوان موفق به شکستن محاصره شدند. اما محمد حسن پس از هفتادو دو ساعت در اثر خونریزی شدید در همان کانال به شهادت رسید. به دنبال شهادت محمد حسن قاسم دوخت، پیکر او را پس از دوازده روز به زادگاهش روستای والازمن علی آباد کتول انتقال دادند.
قبل از خاکسپاری قاسم دوخت, پدرش – که تنها پسر خود را از دست داده بود – در جمع مردم حاضر شد و خطاب به بسیجیان گفت: ای بسیجیان عزیز و ای پاسداران گرامی فرزند من حسن فقط به خاطر امام به جبهه رفت و فقط به خاطر امام شهید شد. پیکر محمد حسن قاسم دوخت در امامزاده الازمن در 7 فرودرین 1367 به خاک سپرده شد.







وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
...ای مادر! تو که شبها کنار گهوارۀ من نشستی و بیداری کشیدی, تو گفتی پسرم, نور چشمم یار عمرم. ولی مادر , نمی دانی که این دشمنان اسلام و قرآن به این ملت مظلوم چه کرده اند. این مردم که سالها زیر ستم استعمارگران زندگی می کردند کم کم داشتند دین ما را پایمال می کردند و به جایش اسلام آمریکایی را روی می آوردند. اما امام با رهبریت خود, ملت را از زیر یوغ استکبار جهانی نجات داد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکای جنایتکار به نوکر دست نشاندۀ خود صدام دستور داد که به ایران حمله کند تا شاید به این طریق انقلاب اسلامی را از بین ببرد. ولی جوانان غیور و مبارز نگذاشتند که بعثیون بر ما غلبه کنند و من هم به خاطر سرافراز بودن کیان اسلام, رهسپار جبهۀ حق علیه باطل گردیدم و تا آخرین خونم مبارزه می کنم تا ان شاءاله به یاری خدا پیروز شویم. ای پدر و مادر مهربانم اگر من در راه خدا کشته شدم مسئله ای نیست. مسئله اسلام و قرآن در کار است. اگر من یک دانه پسر برای شما بودم و شما را تنها گذاشتم و در این راه به فوز شهادت رسیدم مرا حلال کنید. زیرا خون من رنگین تر از خون علی اکبر حسین (ع) نیست و برای من گریه نکنید و ناراحت نباشید زیرا خداوند بزرگ است. به خانواده ام سفارش می کنم در شهادت من رعایت شئونات اسلامی را بنمایید و در منزل برای من چراغانی کنید تا روح من شاد شود و ببینم عروسی کرده ام و برای پدر و مادرم عروسی تازه به حجله آورده ام تا شاید آمال و آرزوهای شما را برآورده کرده باشم. پدرم! اگر من در راه خدا شهید شدم ناراحت نشوید چون من راهم را انتخاب کرده ام و به آن راه که راه رسیدن به شهادت بود رسیدم.
محمد حسن قاسم







خاطرات
ظهور زارعی :
بعد از عملیات کربلای 5 در شلمچه یکی از دوستان محمد حسن به من گفت: آیا متوجه شده ای حسن مجروح شده است؟ با تعجب گفتم نه و باور نکردم. زمانی که محمد حسن به مرخصی آمد بچه ها در این باره پرسیدند ولی انکار کرد. برای اینکه شک ما بر طرف شود با اصرار لباس او را در آوردیم و دیدیم که از کتف مجروح شده است. بعدها گفت: وقتی برای برداشتن آر پی جی خم شدم تیری به کتفم خورد. اگر ایستاده بودم آن تیر حتماً به قلبم می خورد.

علی اکبر فندرسکی :
از خصوصیات بارز محمد حسن قاسم دوخت, مهربانی, شجاعت و تواضع بود. در میدان رزم چنان بود که هرگاه ماموریت مهمی پیش می آمد ابتدا به او سپرده می شد. همه می دانستند که از این ماموریت, سرافراز بیرون می آید ولی رفتار متواضعانۀ وی سبب می شد هیچ کس آن را بیان نکند.

قبل از عملیات والفجر 10 در حالی که به طرف شلمچه می رفتیم در مسیر کوهستانی برف شدیدی باریده و مسیر را سخت و طولانی کرده بود. در این میان محمد حسن قاسم دوخت که فرماندهی بچه ها را به عهده داشت با اطلاع از خستگی بچه ها و دشواری راه سعی می کرد علاوه بر کمک به رزمندگان در حمل مهمات و.... با صحبتهای شیرین خود و بیان نکات جالب, روحیۀ رزمندگان را بالا ببرد.

تقی ایزد :
قرار بر این شد که ارتفاعات کولان را از دشمن باز پس بگیریم و این در حالی بود که نیروهای ما بیست روز قبل در شلمچه عملیات کرده بودند و از لحاظ جسمی و روحی آمادگی لازم را نداشتند. ولی به دستور و خواست محمد حسن, همگی گوش به فرمان شدند. قرار بر این شد که گروهان تحت فرماندهی محمد حسن، قلۀ کولان را دور بزند و از پشت دشمن را محاصره کند و ما نیز از جلو به دشمن حمله کنیم. زمانی که عملیات شروع شد او به همراه گروهانش به سمت هدف حرکت کرد. پس از مدتی درگیری آغاز شد و قدری شدت گرفت که هیچ دسترسی به وی نشد و او هم هیچ تماسی نگرفت. با وجود این، پس از ساعاتی دشمن را در محاصره قرار دادیم و با موفقیت، عملیات را به پایان رساندیم. پس از پایان عملیات وقتی به نزد وی رفتیم مشاهده کردیم که بسیاری از نیروهای دشمن را به هلاکت رسانده یا اسیر کرده است. پرسیدم چرا در حین عملیات هیچ تماسی نگرفتی؟ در پاسخ گفت: نمی خواستم بی سیم را همراه ببرم تا راه های عقبه کاملاً بسته باشد. به علاوه آن قدر درگیری شدید بود که به فکر بی سیم نبودم و فقط با امید به خدا به سمت دشمن حمله می کردیم.

در عملیات کربلای 10 محمد حسن جلوتر از همه ما حرکت می کرد و آنچنان استوار بود که شیب 70 – 80 درجه را به سرعت طی می کرد و در راه های صعب العبور وقتی در رفتن دچار مشکل می شدیم با خونسردی و استواری همه ما را هدایت می کرد.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : قاسم دوخت , محمد حسن ,
بازدید : 237
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 4 صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,492 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,184 نفر
بازدید این ماه : 6,827 نفر
بازدید ماه قبل : 9,367 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک