فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

داود احمدي بيغش، يک خرداد 1342 در روستاي توره يکي از روستاهاي شهرستان اراک به دنيا آمد.
قبل از رفتن به دبستان قرائت قرآن را آموخت. دوران ابتدايي و راهنمايي را تا سال 1356 در روستاي زنگنه از توابع شهرستان ملاير با موفقيت پشت سر گذاشت، سپس براي ادامه تحصيل و گذراندن دوره دبيرستان به اراک رفت. به سبب فقر مالي، براي تأمين مخارج تحصيل روزهاي تعطيل را به کارگري و انجام کارهاي ساختماني مي پرداخت. دوران تحصيل او مصادف با سال هاي اوج گيري نهضت مردم ايران عليه رژيم پهلوي بود.
با سن کمي که داشت در دوران مبارزات انقلاب اعلاميه هاي امام خميني (ره) را پخش مي کرد و در مبارزات واعتراضهاي خياباني حضوري فعال داشت.
در سال 1360 موفق به اخذ ديپلم شد. دوره پايان تحصيل او با آغاز جنگ تحميلي (31 شهريور 1359) همزمان شد. از اين رو در 15 آبان 1360 به دانشگاه افسري ارتش رفت. در سال 1362 براي گذراندن دوره مخصوص آموزش تکاوري به شيراز اعزام شد ودر همان سال به درجه ستوان دومي مفتخر و از آن تاريخ به منطقه عملياتي جنوب عزيمت کرد.
در بدو ورود به عنوان فرمانده گروهان يکم گردان قدس در لشگر 58ذوالفقارمنصوب شد.
در 18 دي 1363 دوره آموزشي سه ماه جنگ در کوهستان، عمليات آبي ـ خاکي و زندگي در شرايط کويري را طي نمود و به عنوان نفر اول دوره برگزيده شد. در دو تير ماه 1364 به اهواز منتقل و به سبب بروز لياقت، شجاعت، رشادت و کارداني در دوره آموزش؛ به عنوان فرمانده گردان ويژه شناسايي لشکر 58 تکاور ذوالفقار منصوب گرديد.
15 شهريور 1364 همراه با گردان تحت فرماندهي اش به منطقه چنگوله اعزام شد. او پس از ورود به منطقه نگهباني خود ضمن حفظ خطوط پدافندي و شناسايي منطقه، بخشي از يگان تحت اختيار خود را که يگاني تقويت شده و مستقل بود به حفاظت شبانه خودروهاي نظامي در محور جاده مهران ـ دهلران اختصاص داد.
در انجام مأموريت هاي شناسايي روزانه يا شبانه غالباً فرماندهي گشت ها را برعهده داشت. در حين انجام شناسايي, درگيري هاي شديدي ميان آن ها و گشتي هاي بعثي و يا اعضاي سازمان منافقين ايجاد مي شد. بارها در اين درگيري ها مجروح شد. در 16 فروردين 1365 و بيست ارديبهشت همان سال، در مقابل دو حمله شديد نيروهاي بعثي عراق به همراه يگان تحت امرش مقاومت نمود، و ضمن نجات منطقه عملياتي از سقوط، تقويت روحيه نيروهاي خودي را موجب شد.
به پاس اين رشادت ها در 15 آبان 1365 به درجه ستوان يکمي مفتخر شد. همچنين در دهم بهمن 1365، به عنوان فرمانده گردان ويژه شناسايي لشگر 58 ذوالفقار همراه يگان تحت فرماندهي خود، در عمليات کربلاي شش شرکت نمود، در اين عمليات مجروح شد اما پس از مداوا مجدداً به جبهه بازگشت. در دوازدهم آذر 1366 هنگام شناسايي خطوط دشمن، وارد منطقه تحت کنترل ارتش عراق شد و به اتفاق تعدادي از نيروهاي گردان شناسايي به محاصره کامل دشمن درآمد. در حين تلاش براي شکستن حلقه محاصره، از ناحيه پاي چپ به شدت مجروح گرديد و به تهران اعزام شد، پس از مرخص شدن از بيمارستان و علي رغم اين که پزشک چند روز براي او استراحت تجويز کرده بود، اما بلافاصله به منطقه جنوب بازگشت و از طرف فرماندهي وقت نيروي زميني ارتش به يک سال ارشديّت در دريافت درجه تشويق گرديد.
در بهمن سال 1366 ازدواج کرد و چند روز بعد از ازدواج مجدداً به جبهه مراجعت نمود.
آخرين بار که به جبهه رفت اسفند 1366بود .او به جبهه سومار رفت .چند روز بعد,پس از شناسايي منطقه دشت سومار، طي چند مرحله به همراه فرمانده قرارگاه و فرمانده لشگر ذوالفقار براي بررسي نهايي جوانب مختلف انجام يک عمليات، در 15 اسفند 1366 عازم منطقه مذکور شدند، اما در حين شناسايي، جمع چند نفري آن ها مورد حمله خمپاره دشمن قرار گرفت و به سبب اصابت ترکش خمپاره به ناحيه سر، داود احمدي به شهادت رسيد .
پيکر شهيد احمدي بيغش در 16 اسفند 1366 به شهر اراک منتقل و در 17 اسفند 1366 در زادگاهش ,روستاي توره به خاک سپرده شد.
به گفته مسئولان و فرماندهان ارشد لشکر ذوالفقار، شهيد احمدي کمتر به مرخصي مي رفت و در بسياري مواقع قبل از پايان مرخصي به محل خدمت بازمي گشت. زماني که او در جبهه حضور داشت مسئولان لشکر ذوالفقار نسبت به وضعيت خطوط جبهه و سنگرهاي کمين آسوده خاطر بودند.
پس از شهادت وي، شهيد سپهبد صياد شيرازي، فرمانده وقت نيروي زميني ارتش، طي پيامي درباره او گفت: «اين شهيد سرمايه با ارزشي براي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نظام مقدس اسلامي بود، انشاءالله عظمت خون او، صدها احمدي ديگر را به وجود آورد و تعهّد، شجاعت و ولايت پذيري او الگويي براي جوانان قرار گيرد.
اودر انجام واجبات ديني مقيّد بود. هم چنين در جهت ترويج فعاليت هاي ورزشي و فرهنگي با همت و مديريت او يک زورخانه جنب نماز خانه در منطقه عملياتي ساخته شد.

در قسمتي از وصيت نامه شهيد اين گونه آمده است: جنگيدن در راه خدا شيرين است و شهادت به مراتب شيرين تر. شهادت فوز عظيمي است که افراد بشر و خاکي از درک آن عاجزند و آنان که رفته اند و با روي خوني به حق واصل گرديدند، لذت اين امر عظيم را مي دانند.
عزيزان، نکند در سوگم ناراحت باشيد و بگوييد بيچاره رفت، چرا که شهادت بهترين صورتي است که مي توان دنياي فاني را ترک نمود. همه مي روند و هرکسي به راهي و اين افضل و اکمل راه است.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

 

وصيت نامه
بسم رب الشهدا ء و الصدقين تاريخ 11/7/66
به نام خداوند و با ستايش بي کران از محبوبي که نعمت اسلام را به ما ارزاني داشت و با درود بر رسول گرامي اسلام حضرت محمد (ص) که با ابلاغ رسالت، بشريت را از جهل و گمراهي رها ساخت و با درود بر دوازده اختر تابناک آسمان امامت و ولايت از حضرت علي (ع) تا حضرت مهدي (عج) که با ظهور خويش جهان را مخزن عدالت خواهد ساخت. درود بر حضرت زهرا (س) که الگوي زنان مسلمان گرديد و درود بر شهداي راه دين از صدر اسلام تا کربلاي حسين (ع) و درود بر گلگون کفنان و لاله هاي دشت هاي گرم و کوه هاي سر به فلک کشيده ايران اسلامي که با قطعه قطعه شدن بدن و ايثار جان، ننگ و ذلت را از دامان ملت اسلام پاک کردند و با بيرون راندن دشمنان شکست خورده اسلام فتح و پيروزي را براي ملت قهرمان و مسلمان خويش به ارمغان آوردند.
به فرموده امام عزيز: همه چيز ما در گرو جنگ است، عزت و شرف ما در گرو همين جنگ است و هرچه در توان داريم بايد صرف جبهه کنيم و هم اکنون اين وظيفه را اسلام مشخص کرده که در مقابل کفر و استکبار دنيا، بايد شجاعت نشان دادونبايد گذاشت مناطق جنگي آرام بماند .
بايدعمل کرد و اکتفا به حرف نشود خصوصاً اين که من نظامي هستم و نامي اين چنين مقدس بر من گذاشته اند .
چون نظامي گري نامي مقدس است و حتماً وظيفه دارم شبانه روز بدوم و يک لحظه از حرکت ايستادن خيانت است.
شبانه روز بايد در راه حراست و تداوم خون اباعبدالله (ع) و شهداي پيرو او بکوشم. اکنون چشم و دل بگشاييد و بشنويد نداي هل من ناصر حسين (ع) و آن چه در حرف مي گفتيد به آن عمل کنيد. يا ايها الذين آمنو لم تقولون مالاتفعلون.
هموطنان عزيز سعي کنيد با حرف، خود را راضي نکنيد که من پير هستم و يا ناتوانم. چون امام حسين (ع) روز عاشورا مطلب را براي همه حل کرده است او با خود پيرمرد آورد، جوان آورد، کودک آورد که راه توجيه را براي همه ببندد. دوستان عزيز قدر خودتان را بدانيد و از اين لحظات حساس کاملاً بهره ببريد که بعداً پشيماني سودي ندارد و جنگ که تمام شود که انشاءالله پيروزي نزديک است؛ آن موقع غم و اندوه مي خوريد که چرا نتوانستيد از اين لحظات استفاده کنيد. چون جنگيدن در راه خدا شيرين است و شهادت به مراتب شيرين تر. شهادت فوز عظيمي است که افراد بشر و خاکي از درک آن عاجزند و آنان که رفتند و با روي خوني به حق و اصل گرديدند لذت اين امر عظيم را مي دانند.
عزيزان نکند در سوگم ناراحت باشيد و بگوييد بيچاره رفت، چرا که اين بهترين صورتي است که مي توان دنياي فاني را ترک نمود. همه مي روند و هرکس به راهي و اين افضل و اکمل راههاست. انشاءالله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه وذالک هوالغفور العظيم. قرآن کريم
پدر و مادر عزيزم. سلام دست شما را مي بوسم و زحمات شما را فراموش نمي کنم. شما زحمات زيادي براي من کشيديد و من فرزند خوبي براي شما نبوده ام از شما مي خواهم که مرا حلال کنيد چون شما خيلي حق گردن من داريد ومن نتوانستم جبران زحمات شما را بکنم و اگر جهادم در راه خداوند مورد قبول واقع گرديد و لياقت شهيد شدن داشتم خداوند اجر عظيم و پاداشي بزرگ به شما خواهد داد. از شما انتظار دارم نمونه کامل صبر و استقامت باشيد. چون اين راه را خودم انتخاب کرده ام و با خداي خودم عهد بستم و بارها گفتم خدايا به تو عشق مي ورزم و در اين راه از قطعه قطعه شدن، مفقود شدن و يا اسارت هراسي ندارم و هم چنين بارها به خودم و خدا قول دادم که اگر گلوله هاي دشمن قلبم را سوراخ سوراخ کند، آرزوي فروختن دين و مملکت و شرفم را به گور خواهند برد. زيرا تنها وسيله اي که من را به معشوق مي رساند شهادت در راه خداست.
برادران و خواهران عزيزم اگر از من بدي ديديد مرا حلال کنيد چون من فرصت نداشتم در راه تعليم و تربيت شما شرکت کنم و به خاطر دور بودن محل خدمتم نتوانستم وظيفه خود را نسبت به شما ادا کنم. اين مسئوليت سنگين را به عهده پدر و مادر واگذار مي نمايم. از برادران مي خواهم که در راه پيروزي و اهداف مقدس اسلام هميشه ساعي و کوشا باشند. بيشتر طرف صحبتم با محمّد است چون که نام مقدس پاسداري را بر خود نهاده است و همان طور که امام عزيزمان مي فرمايد: « اي کاش من يک پاسدار بودم» به همين منظور اميدوارم خداوند در راه رسيدن به اهداف که همان جهاد در راه خداست موفق و پيروز باشي.
سعي کن پدر و مادرم را دلداري بدهي چون بعد از من مسئوليت دلداري آنها به تو واگذار مي گردد. خواهرم همچون زينب (س) که راه حسين (ع) را شجاعانه ادامه داد پيام رسان خون من باشيد و از شما انتظار دارم ناراحتي به خود راه ندهيد، نمي گويم گريه نکنيد، گريه کنيد اما براي حسين بن علي (ع) که با لب تشنه به شهادت رسيد و از شما مي خواهم که همواره در راه صحيح و تربيت فرزندان خود کوشا باشيد.
همسرم: تنها کسي که هميشه تنها بود و در تنهايي گريست و حتي در تنهايي به شهادت رسيد حضرت فاطمه (س) بود از او بشنو و از زينب (س) بشنو که خودش همه مصائب را چه در کودکي و چه در جواني و آخرين و بزرگ ترين مصائبش را در کربلا ديده است بسيار مصيبت ديده و تو اگر چه تنها مي شوي ولي تنهاتر از فاطمه نه. تنهاتر از زينب بعد از حسين (ع) نه.
البته به نوبه خودت تنها مي شوي و به همين خاطر مي گويم، آنها را براي خودت الگو قرار بده. همسرم نمي دانم خداوند چه مصلحت مي داند ولي هرچه شد به همان راضي هستم. همسرم گرچه نتوانستم همسري لايق و شايسته براي تو باشم و نتوانستم انسانيت و محبت هاي تو را در اين دنيا جبران نمايم ولي چه کنم که خواست خدا بود و اميدوارم که هر خوبي و بدي از من ديدي مرا حلال کني که من با خاطر آسوده به سوي معبودم بشتابم. از تو مي خواهم صبور باشي همچون زينب (س).
طبق قرار هميشگي آماده باش تا بعد از من بماني و اگر اين آمادگي را هم داشته باشي و از خود ايثار و گذشت به خرج دهي، مسلماً تو هم با معدل خوبي قبول مي شوي. همسرم در هر کجا هستي و در همه حال برايم طلب مغفرت کن و در همه حال به ياد خدا باش. در پايان از کليه همکارانم، افسر، درجه دار و سربازان عزيزي که با من کار مي کردند و هر بدي از من ديده اند مي خواهم مرا حلال کنند. از کليه دوستان و آشنايان نيز تقاضاي حلاليت دارم.

 


 

 

خاطرات
اميرسپبهد شهيد صياد شيرازي:
از شهادت همرزم عزيزم شهيد احمدي يک سال گذشته و عظمت او آن چنان است که هيچ گاه از ياد نمي رود. ارادت من به شهيد احمدي هيچ وقت کم نمي شود و خدا را سپاسگزارم که چنين جوان متعهّد و برومندي را به ارتش جمهوري اسلامي عنايت فرمود و خودش نيز او را دوست داشت و خون پاکش را خريد.
شهيد احمدي از جمله شهداي با ارزشي بود که با کمي سن و جواني، خدمت زيادي به اسلام نمود گرچه اين شهيد سرمايه با ارزشي براي ارتش جمهوري اسلامي و نظام مقدس اسلامي بود ليکن انشاءالله عظمت خون او، صدها احمدي ديگر بوجود آورد و تعهّد، شجاعت، ولايت پذيري او الگويي براي جوانان قرار گيرد، بايد عرض کنم احمدي افتخار بزرگي براي خانواده، اهالي شهر و محل خود و همرزمان انتظامي بود. فداکاري او در ارتش هميشه ماندگار است.
خداوند متعال همه شهداي جنگ تحميلي را با شهيدان صدر اسلام محشور فرمايد.

مرحوم حجت الاسلام طباطبايي نژاد، مسئول وقت عقيدتي سياسي لشگر 58 ذوالفقار:
درود به روان پاک همه شهداي پاک اسلام و درود به روان مطهر شهداي جنگ تحميلي عراق عليه ايران به ويژه شمع محفل و قهرمان ارتشمان شهيد احمدي و درود به روان پاک امام شهدا خميني کبير (ره).
اين حقير از موقعي که وارد کار عقيدتي نيروهاي نظامي مثل ارتش و سپاه شدم از جمله از سال 1364 که مسئوليت عقيدتي، سياسي لشگر 58 به من محول شد، انسان هاي بسيار مخلصي را در ارتش ديدم که قبلاً شايد باور نمي کردم. افرادي سلحشور، دلير، شجاع، بدون اين که تظاهر داشته باشند در ارتش زياد هستند از جمله برادر عزيزم شهيد احمدي.
شهيد احمدي ابعاد مختلف زيادي داشت يعني خداوند نعمت ها را به او تمام کرده بود. از نظر ايمان شخصي معتقد و متعهّد از نظر جسم رشيد و خوش اندام و برازنده از نظر جرئت و شهامت کم نظير بود چون فرمانده گردان شناسايي بود و تقريباً افرادي که داوطلب بودند در اين قسمت مسئوليت قبول مي کردند. ايشان دفعه آخري البته قبل از شهادت که مجروح شد سلامت کامل پيدا نکرده بود که به جبهه برگشت. مثل اين که در راه اسلام ترس را نمي دانست چيست و واقعاً حنظله زمان بود.
ما اين حنظله غسيله الملائکه را در صدر اسلام داشتيم که حجله عروسي را رها کرد و قدم به جبهه جنگ گذاشت ولي در جنگ تحميلي عراق عليه ايران ما چندين حنظله داشتيم که يکي از آنها همين شهيد احمدي بود. از نظر ايمان جواني بسيار مؤمن و معتقد بود و به نماز و واجبات و کلاً فرايض ديني توجه کامل داشت و در عين حال به ورزش جسم هم مي پرداخت. يادم هست ما رفته بوديم منطقه، در عقبه گردان شناسايي در منطقه مهران ـ دهلران ايشان باشگاهي براي افراد گردان ساخته بود. کباده ـ تخته شنا ـ ميل و غيره تهيه کرده بود که افراد تحت فرماندهي خود را وادار به ورزش مي کرد و نمي گذاشت کسي وقت اضافه اي داشته باشد که يک وقت در فکر و خيال غوطه ور شود و تمامي وقت آنها را با امور مذهبي و ورزشي پر مي کرد. من بدون اغراق مي گويم به خدا قسم ايشان را به اندازه فرزند شهيد خودم که از فرماندهان سپاه بود دوست دارم و برايم فرقي ندارد و وقتي به اين شهيد فکر مي کنم که هيچ گاه هم از ذهنم بيرون نمي رود به ياد شعر امير مؤمنان حضرت علي (ع) که در کنار بدن عمّار ياسر خواند مي اٌفتم که فرمودند:
اي مرگ تو که آخر به سراغ من مي آيي، پس راحتم کن
تو که همه عزيزان مرا از دستم گرفتي.
به هر حال من هرچه از برادرم احمدي بگويم کم است و زبان من قاصر است چون آن مديريت، شجاعت، شيردلي و شهامت را نمي شود گفت.
وصيت نامه اي از ايشان باقي مانده که وقتي من خواندم ديدم يک شخص بايد 40 ـ 30 سال درس علمي و ديني بخواند تا بتواند چنين وصيت نامه اي را با خلوص بنويسد. با اين که مدت ها از شهادت اين عزيز گذشته من حالا که دارم صحبت مي کنم در حال عادي نيستم و منقلب شده ام چون برايم تداعي شد. برايم آن رشادت ها و شهادت ها تداعي شده و هرگز نشده که به ياد اين مرد بيفتم و منقلب نشوم. من با ايشان عکس هاي زيادي در جبهه انداخته ام که هر کدام گوياي هزاران خاطره است.
درود بر روان مطهرش خداوند انشاءالله همه شهداي ما را با شهداي کربلاي حسيني (ع) محشور گرداند.

 

حاج آقا مرتضوي از مسئولين وقت استان ايلام:
به دليل اينکه از محور مهران ـ دهلران منافقين گاهي از داخل خاک عراق به داخل خاک جمهوري اسلامي ايران نفوذ مي کردند ما هم به نوبه خودمان درگير بوديم و از طرفي گردان شناسايي لشگر 58 که فرمانده آن، شهيد بزرگوار احمدي بود و در محدوده چنگوله بودند ما با آنها ارتباط کاري داشتيم. من چند نوبت اين عزيز را ديده بودم و آن هم در ارتباط با مسائل کاري، واقعاً يک شير بود مردي متعهّد و دلاور و طراح. يک نظامي کامل بود وقتي جواني را با اين سن کم مي ديدم که طرح هاي نظامي اطلاعاتي خوبي مي دهد بسيار خوشحال مي شدم. با توجه به اين که از نظر سن حدود 25 سال بيشتر نداشت اما از لحاظ تجربه شايد 50 سال تجربه داشت و همين تجربه و شايستگي و دلاوري باعث شده بود که فرمانده يک گردان ويژه مستقل شود. من بدون اغراق عرض مي کنم از اين نوع افراد و نظامي ها کم داريم من از هدف مقدس و انگيزه خدايي و بدون تظاهر ايشان متعجب بودم او براي خدا جنگيد و هيچ نيتي جز خدا نداشت. خداي متعال او را با شهداي کربلاي حسين (ع) محشور گرداند.
به هرحال با توجه به آن چه که در باره شهيد بزرگوار نوشته شد، بايد اين مهم را در نظر گرفت که فضايل وي از ايمان او به خداي بزرگ نشات گرفته است. وصيت نامه با ارزش اين شهيد که با خون پاکش امضاء شده، انشاءالله ماندگار و الگوي مناسب براي جوانان مسلمان و غيور باشد.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : احمدي بيغش , داود ,
بازدید : 249
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1328 در خانواده مذهبي و شيفته اهل بيت سلام الله عليه ودر محيطي ساده و روستايي در کرهرود اراک پا به عرصه وجود گذاشت. مقطع ابتدايي را در روستا زادگاهش و مقطع دبيرستان را در شهرستان اراک سپري کرد.
همزمان با تحصيل کار مي کرد تا خرج تحصيلات خود را تامين نمايد.در دوران کودکي و نوجواني بيمارشد اما خدا خواست تا زنده بماند و به قول خود ش فداي اسلام شود.
پس از اتمام تحصيلات متوسطه وارد دانشکده افسري شد. مقطع ليسانس علوم پايه نظامي و فوق ليسانس نظامي را در ارتش گذراند.
با اينکه او نظامي بودو بنا به خواست حکومت ديکتاتوري شاه مي بايست در مقابل مردم بايستد ,اما هنگامي که حرکت و خروش مردم مسلمان در انقلاب اسلامي آغاز شد وشدت گرفت او نيز به صف مبارزين پيوست.
با دستور حضرت امام درسال 1357 محل کار ش را ترک و به اراک آمد و پس از پيروزي انقلاب وفرمان مجدد امام به محل خدمتش بازگشت. جنگ تحميلي که آغاز شد بلافاصله به مناطق جنگي رفت .
او از تاريخ 17/7/1359 يعني در بيستمين روز از شروع جنگ تا لحظه شهادت درتاريخ8/7/1364 به طور مداوم در منطقه جنگي حضوري فعال داشت .درتمامي عمليات که تا سال 1363 درمناطق جنوب که براي بيرون راندن دشمنان وتعقيب متجاوزين به حريم ايران سر افراز انجام شد , حضور ي فعال داشت .
در دو عمليات خيبر وبدر زخمي شدکه ترکش ها و آثار مجروحيت تا هنگام شهادت در بدنش باقي مانده بود. بعد از جانفشاني ورشادتهاي فراوان در جبهه هاي جنوبي به جبهه هاي غرب رفت. چيزي از ورود او به جبهه هاي غرب نگذشته بود که خدا اورا به سوي خود خواند و منطقه پسوه در جبهه هاي غرب شاهد عروج ملکوتي او شد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

 

آثار منتشر شده درباره ي شهيد
بنام خداي قادرومتعال
«حمد و سپاس خداي را که مرا جان داد تا فداي اسلام کنم»
شهيد عزيزالله کاظمي
در طول تاريخ در کشاکش ايام و در تداوم دقايق حيات هر آينه دار صاحب دلي که به ترسيم حقايق پرداخته است زيباترين و نوراني ترين واژه ها و عبارات را براي معارفه کساني به کار برده که در جهاد في سبيل الله شرکت و در راه اعتلاي کلمه حق جانبازي نموده اند. اگرچه الفاظ و عبارات عاجز از ترسيم مقام بلند پايه اين عزيزان است. اما صحيفه خون رنگ تاريخ مالامال از خاطرات جانبازي هاي سينه سرخان مهاجري است که در جهت اعتلاي کلمه توحيد از بيت مظلم طبيعت به سوي حق تعالي هجرت گزيده و در سراي جاويد بر منابر نور جلوس نموده اند.
آنچه قلم ناتوان ما را به حک دل هاي سنگيمان واداشته، سوز فراق از وصلي است که لحظه هاي بودنش عشق بود و حرارت محبت خدا، خونکوب چکاوک شکسته پر، مريدي از مريدان ولايت، جنگ جويي مهاجر که او را «عزيز مرادش» نام نهاده بودند.
از عروج خونين و فراق سرهنگ شهيد عزيزالله کاظمي سخن راندن و به وصال محبوبش اشارتي هرچند حقيرانه داشتن، مشکل است چه اگر در گرماگرم جنگ در جبهه توحيد در کنارش نبودي، اخلاص، شهادت و مردانگي را در رکابش نمي آموختي، ايمان در رگ هايش به جاي خون و در تن به جاي روح شراره جانش بود و گواهي مظلوميّت و حقانيّت نبرد ملتي که امروز اين چنين در يادش خاطرات وي را با حماسه هاي جنگ، عبرت ساز و پايدار مي کنند.
در جاده هاي سرخ رگ هايش عشق امام همراه با طپش قلب پر صلابت و استوارش براي انقلاب اسلامي سير طريق مي کرد چرا که او در اوان کودکي در آن محيط پر فيض اسلامي حاکم بر خانواده آن زمان که مي رفت تا هجوم بيماري ها در آن مجروحيّت روستايي از پايش درآورده براي فرجامي چنين خونين زنده نگه داشته شد.
همزمان با دوران تحصيلات دبيرستاني، بحبوبه آموزش انسان ماندن نقش قامت الف يار در وجودش جلوه دادن و مقاومت در باتلاق هاي فرداي جامعه را در ذره هاي وجودش کاشتن آغاز شد. ابتدا الفباي عشق در قرآن معشوق، ترنم عاشقانه بندگي در يادگيري مراسم عبادات مذهبي و انجام صحيح واجبات براي ساييدن پيشاني بر جاي پاي مولايي چون حسين (ع) و وضو ساختن در برق نگاه ژرف آن شهيد بزرگ اسلام و سپس تسليم جان به عنوان شکرانه توان جانبازي براي اسلام، ريشه و ساقه اصلي پيکر جسماني و اندام روحاني عزيز ما را منسجم نمود!
نسيم دلبخش کوي يار در جواني به نظام ارتش فرا خواندنش تا تبلور غيرت، مظهر قدرت و فرياد و فغان ملتي عليه ستم هاي رنگ شده به زر و زور و تزوير گردد از ديگر سو تحولات فرهنگي در جامعه و انقلاب اسلامي حرارت وي را شعله ور ساخت و آن گاه که کفر براي نابودي ميعادگاه و جلوه راستين عشق محبوب هجوم آغازيد، خونين دل همه سوز به جهاد اصغر در جبهه ها مشغول شد. هر چند حفظ و تعليم احاديث و قرآن لحظات شيرين نبرد را برايش گوارا مي ساخت که ياري در سوگ او چنين مي خواند که او به راستي معلمي براي همسنگريانش بود. تاريخ جنگ عارفانه ايران اسلامي هرچند گمناماني چنين پيش داد.
عزيز ما بيا و لحظه اي بگو که به کجا پرواز آغازيده اي که عرفان در افق پروازت برمي ريزد و ايثار بر سجاده نگاهت سر مي سايد، چرا که عطش عشق در دشت لايتناهي معنويت فوران مي کرد، نغمه خوان سفره وصل اي عزيز خدا، بگو در کدامين قبيله عشق، مجنون گشتي و سوداي کدامين شيرين فرهادت کرد.
کدامين بيستون زخم تيشه ات را بر ريشه اش خريد و جمال کدامين يوسفي چنين ترنج وار بدنت را قطعه قطعه کرد آن غروب خونين که رداي سرخ شهادت بر تن کرده بود، با توجه نسبتي داشت که براي رسيدن به گنج حيات ابدي رنج ترکشي را بر جان خويش شيرين دانستي و با چشم ستارگان شب تيره آن روز خونين پيوند خوردي، راهپيماي شهر آفتاب گشتي و خورشيد روز بعد را محروم از زيارت سيماي سرخ خويش نمودي.
برادرم زندگي نويني آغازيده اي که ابتداي اين مسير جانسوز فراق را وداعي است واجب اما چه کنيم که ما هميشه از نبودن ها درد کشيده ايم تو که بودي و در همان بودنت هم با ما نبودي و حالا که رفته اي و فراقت دردي گشته بر قلب هايمان و زخمي شده بر شانه هايمان، سهم ما، ماندن گشته و نگريستن و گريستن. قسمت شما سفر است و نصيب ما حضر!به هر تقدير خير مقدم رفيق اعلي بر عزيزي چون تو مبارک.
پيش دارد که زندگي خود را در طبق اخلاص به ياد مي سپارند، ليک در عرفات عاشقان متواضع و مخلص مديران و مديران صلوه خاشعانه امت واحده ما نظاره اراده آهنين عزيز خدا در بٌحبوبه نبرد که از آسمان گلوله مي باريد و از زمين ترکش مي روييد، واقعاً ديدني بود. با همان خلوصي که پيشاني بر خاک عبوديت مي سائيد ماشه تفنگ را مي چکانيد و فرمان مي داد. با همان عشقي که به نماز مي ايستاد در جبهه رزم ايستادگي مي کرد که ان الله بصير العباد .
به خلوت راز برمي خواست و با رب اشرح لي صدري و يسرلي امري و احلل عقده من لساني افزود. نگاه کوتاه ما در طول همراهيش در بزم عاشقانه جنگ دردمند و غريب بودن وي را وسعت باورمان مي بخشيد، چه آن هنگام که در تاسوعاي 63 در منطقه خرمشهر مرواريد درون را با درد دل همسو نموده و يکي را از چشمه لب و ديگري را از خزينه اشک به بيرون مي تراويد و چه آن زمان که صادقانه و بي ريا پس از زيارت مرقد مبارک حضرت زينب کبري (س) و ديدار کوتاه از منطقه «قنيطريه» سوريه ضمن بررسي اجمالي ولي ژرف آن منطقه در رابطه با پذيرش صلح نوشت: اگر ايران با پا در مياني سازمان ملل آتش بس را قبول مي کرد، آينده اي بهتر از اوضاع اين منطقه نمي دانست.
لحظات عمر گرانقدرش با مجاهدت در راه خدا هم چنان سپري مي شد، شادتر شدن روحيه فردي، اجتماعي و خصوصاً نظامي وي گويي خبر از تحقق دعايش مي داد که نغمه سر داده بود: حمد و سپاس خداي يکتا را که مرا جان داد تا فداي اسلام کنم روز خونين 8/7/1364 در منطقه پسوه سپري مي شد. نيمه اول محرم بود و قلب در تکاپوي ادامه خون مولا حسين (ع) مي تپيد. وجودش براي ديدار محبوب سراسر شوق گشته بود و دوري معشوق پيکرش را به آتش عشق شعله ور ساخته و به سوز مي نشاند. عاقبت لحظه وصال رسيد گلوله اي سهمگين بر خاک تفتيده غرب کشور اسلاميمان رعشه افکند ياران يا رب گوي مهاجر، شاهد عروج خونين او بودند.
ستاد بزرگداشت مقام شهيد



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : کاظمي , عزيزالله ,
بازدید : 181
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

تولدش در سال 1341 در روستاي ورد آباد در شهرستان خمين بود. در خانواده اي به دنيا آمد و بزرگ شد که درد کشيده و تلاش گر بودند. شش سالگي اش را به دبستان پيوند زد و دوران ابتدايي را در همان روستا سپري نمود. نبود مدرسه راهنمايي در روستاي ورد آباد موجب نشد تا او دست از تحصيل بردارد. براي گذراندن دوره راهنمايي به روستاهاي مجاور مي رفت .با تلاش شبانه روزي اش روز به روز، آگاهي بيشتري مي يافت. براي آموزش دردوره دبيرستان به خمين رفت و ديپلمش را دراين شهر گرفت .
او حالا جواني دانا شده بود واين دانايي را با تعهّد همراه ساخت ,در سال هاي انقلاب و مبارزه نيز تا حد توانايي قدم در راه مبارزه نهاد و مشت و حنجره اش همانند ديگران فرياد حق سر مي داد. با پيروزي انقلاب اسلامي به جمع سبزپوشان سپاه پيوست.
غيرت ديني و روح حماسي اش، او را در شروع جنگ تحميلي به جبهه روانه ساخت تا براي حفظ دستاوردهاي انقلاب، از جواني و جان، مايه بگذارد. پس از چند نوبت که صداقت و ايمانش را در جبهه ها آزمود، در عمليات والفجر هشت معاون فرمانده گردان امام رضا (ع) را به عهده گرفت و پيشاپيش بسيجيان عاشق، در اين عمليات پيروزمند جنگيد؛ تا آن که در شبه جزيره فاو به خلعت سرخ شهادت آراسته شد و به ملکوت الهي پر کشيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

وصيت نامه
بسم اله الرحمن الرحيم
خدايا تو را مى ستايم چرا كه درخور ستايشي, الهى تو را شكر مى كنم چرا كه ما را غرق در لطفها و رحمتهاى خود كردى و تورا مى پرستم چرا كه مسجود ساجدانى و رب العالمين و حمد و سپاس ازآن توست اى الله اى مولاى اى كريم و رحيم .
تو را شكر مى كنم كه به حق هدايگترى و نسبت به بندگان خودت رئوف و مهربانى و اين بنده گناهكار و ضعيف را هدايت كردى و توفيق آن دادى كه درراهت لباس سبز پاسدارى بپوشم ودر جبهه جنگ ازاسلام عزيز پاسدارى كنم .
الحمد الله رب العالمين . براى چندمين بارقلم در دست گرفته وصيت نامه مى نويسم و چند مطلب را متذكر مى‌شوم .
دردرجه اول بگويم كه هركس براى خودش زندگى آرزويي دارد و شما اى دوستداران من بدانيد كه آرزوى من اين است كه هر وقت مقدر است از اين دنيا رحلت كنم ,خداوند مرگ مرا شهادت در راهش قرار بدهد و شهادت آرزويم و پيروزى اسلام هدفم است .
اينجا روى سخن من به همه آنهائى است كه مرا دوست دارند و ازخبر شهادت من متاثر مى شوند يعنى تمامى برادران و خواهران .
اى فاميلها دورونزديك واى دوستان مهربان من بيائيد چند جمله از بزرگواران اسلام بشنويم و به آن جامعه عمل بپوشانيم .بيائيم ببينيم ايمان على (ع) چه مى گويد ؛در حديثى مى فرمايد كه خودتان را ارزان نفروشيد, قيمت شما بهشت است. پس اى عزيزان چرا خودتان را گم كرده ايم ؟ ودر حديث ديگرى مى فرمايد كه دنيا مانند مارى داراى ظاهرى نرم و پر زرق و برق اما در باطن زهرى كشنده دارد.
اى سروران من گول دنيا را نخوريد. به خاطر اين دو روز زندگى دنيائى آخرت و عاقبت خودتان را تباه نكنيد كه پيامبر اسلام مى فرمايد ( الدنيا مزرعه الاخره ) يا به قول حضرت على ( ع): الدنيا العبره العماره .
شايد دهها حديث يا بيشتر باشد به اين مضمون كه دنيا محل زندگى همراه با عياشى و شهوترانى و .... نيست ,بلكه دنيا محل امتحان و تكامل وعبادت است .
و ما خلقت الجن و النس الا ليعبدون
ما خلق نكرديم انسان و جن را مگر براى عبادت
قرآن كريم
عزيزان من كه اين وصيت نامه را مى خوانيد شما را دعوت مى كنم و شما را قسم ميدهم به خدا كه قدرى در زندگى خودتان تفكر و تعقل كنيد كه اولتان چه بوديد نطفه و بعد خون و بعد و حالا چه هستيد و بعد ؛مرگ ,مردار و اگر كسى در آن زمان دست به شما بزند بايد غسل كند.
شما را به خون شهيدان قسم مى دهم قدرى فكر كنيد كه اين همه پيامبران زجر كشيدند براى چه بود. از صدر اسلام تا به حال و حالا در انقلاب اسلامى و جنگ تحميلى اين قدر شهيد داده شد, براى چه بود. اين امامان اينقدر مظلوميت كشيدند و شهيد شدند براى چه بود. به نظر من اين بود كه ماانسانها كه زنده مانده ايم بنده خدا باشيم نه بنده دنيا وشيطان.
براى اين بود كه قدرى ما ساخته بشويم .براى اين بود كه ما رابطه مان با قرآن نزديك شود. براى اينكه جوانانمان با نماز اول وقت و قرآن و احكام و اخلاق اسلامى آشنا و مانوس شوند .
قرآن كريم مى فرمايند ( كل عليه فان ) همه چيز نابود مى شود . پس بيائيد به ياد تاريكى قبر باشيم ,به ياد آنجائى باشيم كه همه ي مان روزى به آنجا مى رويم . كل النفس ذائقه الموت
قرآن كريم
بيائيد خودمان را بسازيم و دنيا را زير پا ,له كنيم و بيائيد ياد آن ساعتى باشيم كه ما را در قبر مى گذارند .
بدانيد كه آنجا هيچ چيز فائده ندارد غير از عمل صالح. اى مومنان, من به شما بگويم كه دنيا به فرعون و نمرود با آن همه دارا ئى و مال دنيا كه حتى نعوذ با الله ادعاى خدائى مى كردند ؛و فا نكرد .
وقت رفتن فقط يك كفن با خودشان بيشتر نبردند و خدا مى داند حالا چه بر سرشان مى آيد .من از شما يك خواهش دارم كه گاهى مى بينم بعضى اوقات جوانان عزيز دچارشك وتردىد مى شوند و سستى به خودشان راه مى دهند.
اين است كه اين عزيزان اسلام را در چهره آن روحانى بى روح دنيا پرست و مقام پرست و شكم پرست بى تقوى مى دانند اين اشتباه است .
عزيزان من اسلام را در چهره رسول اله و قرآن و على ابن ابيطالب ( ع) ببنيد. در چهره امام امت ببنيد ,نه در چهره من يا آن آخوند نماى فاسد كه به قول امام عزيز از شمر بدترند.
راه اسلام بسيار روشن است. اگر مى خواهيد رستگار شويد به قرآن كريم وعترت رسو الله چنگ بزنيد و از بندگان مخلص خدا باشيد . دراول صبح قرآن بخوانيد, نمازهاى يوميه را در اول وقت بخوانيد. امام را تنها نگذاريد . دولتمردان عزيز ( هاشمى ، موسو ى، خامنه اى ، مشكينى ، اردبيلى )وديگر ياران با وفاى امام را يارى كنيد .
در پايان در يك جمله طورى حركت كنيد كه فرداى قيامت جواب گو بوده و سعادتمند و رستگار شويد .
در پايان از همگى آنهائى كه خبر شهادت مرا مى شنوند عاجزانه مى خواهم كه هر گونه حقى در گردن من دارند چه مالى و چه عرضى مرا حلال كنند و مى خواهم از برادران كه در مجلسها يى كه برايم مى گيرند به عموم مردم بگويند كه هر گونه حقى بر گردن من دارند, از همشهريهايم, يا بيايند بگيرند يا حلالم كنند ودر آخر سلام و درود من بر آنهايى كه نداى ملكوتى خدا و قرآن و امام درآنها اثر كرد و هدايت شدند و دنيا را رها كرده و مطيع اسلام و قرآن شدند و ننگ بر آن شكم پرستان كه به قول قرآن از حيوان بدترند . كورباد چشمهايشان كه جز شكم و شهوت چيزى نمى ببينند. والسلام على من التبع الهدى .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار. فتح الله ذاکري





خاطرات
برادر شهيد:
روز سيزده فروردين بود بعدازظهر به فتح الله گفتم بيا برويم بيرون و هوايي بخوريم. او گفت چطور شهدا و رزمندگان در صحنه هاي رزم باشند و من و شما در خوش گذراني سيزده فروردين باشيم. اين تفريح براي روح و جسم من شکنجه است.

همرزمش تعريف مي کرد:
قبل از عمليات والفجر8, شهيد ذاکري نيروها را جمع کرد براي شنيدن سخنراني سردار محسن رضايي فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس. بعد از سخنراني اوج شور وشوق جنگ و عمليات در وجودش طنين انداز شد. دو روز بعد به منطقه عمليات رفتيم ,کنار اروند در يک روستا ؛نيمه شب ديدم صداي گريه مي آيد.
داخل يک اطاق کوچک ديدم شهيد ذاکري با گريه در مناجات با خويش زمزمه مي کند. آن شب گذشت گويا مي دانست شهيد مي شود. در رزم در سه راهي کنار کارخانه نمک مردانه جنگيد. بعد از دو روز پيکار به شهادت رسيد.




آثارباقي مانده از شهيد
آخرين نامه شهيد
برادر, من مفتخرم که در لباس پاسداري در اين جهاد مقدس و دفاع از اسلام غريب, مشغول هستيم. اما چقدر خوب است که انسان در اين مدت عمر کوتاه، و زود گذر فقط بنده خدا باشد و براي خدا نماز را اول وقت با حالت گريه بخواند , عمل خير انجام دهد و حساب مالش را بکند و همين طور حساب آخرت و تنهايي قبرش را,قبل از آنکه آخرت فرا رسد و به پاي حساب رود.
چقدر خوب است انسان مثل امامان زندگي کند . خداي بزرگ را به خون شهدا ي مظلوم کربلا قسم مي دهم که قلوب ما را به نور خودش و به قرآنش و اهل بيت معصومش روشن کند تا حقايق را بيشتر درک کنم. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : ذاکري , فتح الله ,
بازدید : 332
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1343 در روستاي "مشهد ميقان" در استان مرکزي به دنيا آمد. تحصيلاتش را تا پايان سال اول دبيرستان ادامه داد,با شروع جنگ به جبهه رفت و در عمليات خيبر که در جزاير مجنون انجام شد, به شهادت رسيد.
تاريخ شهادت او 7/12/1362 بود .علي اصغر فتاحي بر اثر اصابت تير به پهلوي راستش به درجه ي رفيع شهادت نائل آمد.
شايد تنها چيزي که از اين سردار ملي در ذهن ما زميني ها مانده ,همين باشد اما اگر بخواهيم اورا بهتر بشناسيم بايد ببينيم او که بود وچه کرد به اين مقام رسيد.
دوران مبارزات انقلاب اسلامي بود که علي اصغر جوهره ي وجودي خود را نشان داد.
با اين که سن کمي داشت در اوائل انقلاب با شور و شوق وصف نشدني به مبارزات انقلابي و کسب آگاهي از انقلابيون و انتقال اين آگاهي ها به مردم همت گماشت. در کنار تحصيل، در امور کشاورزي به خانواده خود کمک مي کرد. علاقه ي زيادي به کارهاي فني داشت، مدتي را به کارهاي سيم کشي ساختمان پرداخت.
اوقات فراغت خود را در سنگر مسجد سپري مي نمود و هرچه که از انقلاب اسلامي مي گذشت. بيشتر شيفته و علاقمند انقلاب مي شد. تا جايي که بخش عمده زندگي خود را به پاي امام و انقلاب گذاشت. علاقه ي بسيار زيادي به فراگيري آموختني هاي نظامي داشت و در شناخت اسلحه و فراگيري امور مربوط به آن از خود شوق زيادي بروز مي داد. شايد مي دانست که در آينده نه چندان دور بايد از اين فنون در مقابل دشمنان داخلي وخارجي که اتحاد نامقدسي را براي به شکست کشاندن انقلاب اسلامي مردم ايران به وجود آورده اند؛استفاده کند.علاقه مند بود که دانسته هاي خود را به ساير افراد انتقال دهد. به گونه اي که يکي از مربيان آموزش هاي نظامي به شمار مي رفت. در سال 1358 نفر با تشکيل بنياد نوپاي سپاه به عضويت اين سازمان در آمد و لباس مقدس پاسداران را بر تن کرد.
قبل از شروع جنگ در پاک سازي بانه و سردشت از وجود کثيف منافقان وگروهکهاي ضد انقلاب ,فعاليت عمده اي را داشت .
با شعله ور شدن جنگ تحميلي بنابه تجربيات اين شهيد که در مناطق کردستان به دست آورده بود؛ به عنوان فرمانده با جمعي از برادران رزمنده از استان مرکزي عازم مناطق غرب کشور شد. او به همراه همرزمانش به مناطق پاوه, نوسود، سومار، مريوان و گيلان غرب رفت وفعاليتهاي بي شماري را براي سد کردن نفوذ دشمنان خارجي به مرزهاي خاکي ايران انجام داد.هر موقع براي استراحت به اراک بازمي گشت ,يک لحظه آرام وقرار نداشت .اودر قسمت تبليغات فعاليت مي کردتا هم کارهاي بزرگ رزمندگان را به اطلاع مردم برساند ,هم مقدمات جذب نيروي بيشتر براي اعزام به جبهه ها را فراهم نمايد.
بعد از عمليات بيت المقدس با جمعي از برادران رزمنده به منطقه جنگي جنوب اعزام شد و علاوه بر شرکت در عمليات رمضان در چندين عمليات مختلف مانند والفجر مقدماتي، محرم، والفجر سه، والفجر چهار، آزاد سازي مهران شرکت داشت. در عمليات آزاد سازي مهران از ناحيه ستون فقرات مجروح شد و در نهايت در عمليات پيروزمندانه خيبر بر اثر اصابت تير به پهلو به درجه ي رفيع شهادت نائل شد.
او خود را براي شهادت آماده کرده بود . از قول همرزمان ايشان نقل شده است که او شب ها در دل شب همواره با خداي خود راز و نياز مي کرد و از او توفيق شهادت را خواستار بود و مي گفت: «خدايا، من را هم چون شهداي عمليات رمضان گمنام بميران.»
اهل ريا و تزوير نبود و جنگ را بزرگتين دغدغه ي خود مي دانست. از دعاهاي اين شهيد در مراسم حسينه ي رزمندگان استان مرکزي در انرژي اتمي آبادان اين بود که «خدايا، ما را ياري کن تا راه کربلاي حسين را بگشاييم و گناهان ما را ببخش و تمامي مجروحين را عافيت ببخش و ما را در ادامه ي راه شهداي بزرگوار ثابت قدم بفرما.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اي اهل ايمان از خدا بترسيد (به وسيله ايمان و پيروي از اوليا حق) به خدا توسل جوئيد و در راه خدا جهاد کنيد ,باشد که رستگار شويد. قرآن کريم
با سلام و درود بر يگانه منجي عالم بشريت مهدي موعود و با درود بر نائب بر حق او خميني کبير و با سلام بر روحانيت و امام و با درود و سلام بر شهداي گلگون کفن اسلام از صدر اسلام تا شهداي بي جسم عمليات رمضان و از عمليات رمضان تاکنون. انسان در مقابل خانواده هاي شهدا شرمنده است چرا که فرزندانشان روزي همرزم ما بودند و اينک آنها به شهادت رسيده اند ولي ما... اکنون که اين وصيت نامه را مي نويسم چند ساعتي بيشتر به عمليات بزرگ والفجر باقي نمانده است اميدوارم که در اين عمليات رزمندگان اسلام به اهداف خود برسند از خدا مي خواهم شهيدي ما را به شهداي احد و کربلا محشور بگرداند.
آري، اين صداي پاسداران انقلاب اسلامي است ما صادقانه برآنيم تا آن چه را که با خداي خويش عهد بسته ايم و ما نمانيم و هر لحظه در انتظار شهادت و ديدار پروردگارمان هستيم و در فرداي قيامت به آنان خواهيم گفت. اکنون آن چه را که خداوند به ما وعده داده بود محقق يافتيم آيا شما نيز وعده هاي راست خدا را دريافتيد؟ اين پيام تمامي شهيدان است که مي گويند:
امام را تنها نگذاريد و رزمندگان را ياري کنيد. چرا که شما نجات دهنده همه مستضعفين عالم هستيد و تمام مردم مستضعف دنيا چشم بر شما ملت شهيد پرور دوخته اند. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
آري ما عاشقان مي رويم تا راه کربلاي حسين (ع) را بگشاييم شايد خدا گناهان ما را بخشيده و ما را به مهماني نور دعوت کند که در اين صورت به آرزوي ديرينه خود رسيده ايم . ما پاسداران با خداي خويش عهد بسته ايم که تا جان در بدن داريم از ياري کردن اسلام و امام عزيز کوتاهي نکنيم.
آري اين لباس که در بدن ما است کفن ما است .
«لاحول ولاقوه الا بالله العلي العظيم»
بعد از شهيد شدنم از خدا مي خواهم که همچون همرزمانم در عمليات رمضان بدون جسم باشم و مي خواهم همچون برادران همرزم جنازه ام در زير تانک هاي دشمن له شود احياناً اگر جنازه ام به دستتان رسيد در کنار 72 شهيد جاويد الاثر عمليات رمضان دفن کنيد. علي اصغر فتاحي

 




خاطرات
عبدالله مقدم:
هنگامي که اصغر در عمليات والفجر سه مجروح شده بود افراد گردان نگران حال وي بودند و براي همين امر نواري خالي به نزد وي آورده واز او خواستند صحبت کند و سلامتي خودش را ابراز دارد. اما از آن جا که گل بوته هاي صداقت و راستي در قلب بزرگش به شکوفه نشسته بود راضي نشد حتي کلامي در نوار صحبت کند چرا که بيم از آن داشت مبادا در رفتارش ريا و تزوير نفوذ کند.
اصغر جنگ را مسئله اصلي خود مي دانست و تمامي وقت خود را بر سر اين امر نهاده بود تقريباً از شروع جنگ فعالانه در جبهه ها حضور داشت و در عمليات هويزه ـ خيبر ـ پس از فتح جزيره شمالي و جنوبي مجنون در پاتک دشمن با اصابت گلوله هايي به سينه، ران، پا و دست مجروح شد. گازهاي شيميايي که کشورهاي اروپايي به عراق هديه کي کردند,جسم او وهزاران رزمنده ديگر را مجروح ساخت.

 

 

 


 

 

آثار منتشر شده در باره ي شهيد
از همان دوران کودکي با محروميت هاي يک خانواده روستايي آشنا بود و در سال 1349 قدم به مدرسه اي که در آن روستا بود نهاد. و بعد از اتمام دوران دبستان براي ادامه تحصيل راهي شهر شد و در مدرسه راهنمايي آيت الله طالقاني دوران راهنمايي را گذراند. پدرش کشاورز بود .ا و نيز ايام فراغت را در کنار پدر و در سايه کار در روي زمين گذراند و در اين بين آموخت که بايد روئيد، جوانه زد و شکفت در کنار کشاورزي و تحصيل جهت حمايت خانواده به سيم کشي ساختمان مي پرداخت و بازوي پر توان پدر و مادر بود پس از گذراندن دوران ابتدايي و راهنمايي در محيط دبيرستان قدم نهاد و در اين دوران بود که نهال انقلاب در دل امّت ما ريشه مي دواند ايشان نيز در اين هنگام براي شکفتن اين نهال آماده جانثاري بود. و فعاليت هاي چشم گيري در اين زمينه داشت.
وي اوقات فراغت خود را در سنگر مساجد مي گذراند و اعلاميه هاي امام را بين مردم پخش مي کرد . هرچه از عمر نهال انقلاب مي گذشت وي نيز شيفته تر و شيداتر مي گشت و اوقات بيشتري را به اين کار اختصاص مي داد. وي در شب هاي تاريک و سرد زمستان آن گاه که گرگان صفتان تمرين شکار آهوان دشت تازه آرام گرفته ي انقلاب را مي کردند , پاسدار کوچه هاي شهر بود و سينه سياه دشمنان را نشانه مي رفت و عاشقانه و صادقانه در اين راه مي کوشيد تا آن جا که حتي خواب و استراحت را فراموش کرده بود.
در سال 1358 همراه با ديگر برادران همسنگرش آموزش نظامي را آموخت و از آن جا که علاقه و استعداد زيادي در اين امر داشت به ديگران آموزش نظامي مي داد . در همين سال بود که سپاه پاسداران در اراک تشکيل شد و او نيز از زمان تشکيل سپاه همکاري اش را با آن آغاز کرد.
در بيست و پنجم 1358 به عضويت سپاه درآمد و لباس مقدس پاسداري را به تن کرد. آن روز که هواپيماهاي دشمن بر فضاي کشورمان نمايان گشتند و شعله هاي جنگ در مرزهاي کشور زبانه مي کشيد ,علي اصغر فتاحي با احساس مسئوليت عازم کردستان شد و در پاکسازي بانه و سردشت شرکت داشت. پس از مراجعات به عنوان مسئول نيروهاي اعزامي چند بار به غرب در مناطق سومار، مريوان، گيلان غرب، و پاوه رفت و در عمليات پاکسازي چندين روستا درغرب کشوراز وجود منافقان ودشمنان داخلي شرکت داشت .
او ضمن انجام وظيفه در جبهه ها مدتي نيز مسئول تبليغات بسيج در اراک بود . جدا از عمليات ومأموريت هاي کردستان مدتي نيز در پدافند شهر اراک که يکي از قطبهاي صنعتي کشور و از استانهاي مهم در زمان جنگ بود,به فعاليت پرداخت.
در مقطعي که بنا به ضرورت درهنرستان صنعتي اراک حضور داشت همه شاهد فعاليت هاي بي وقفه و شبانه روزي اوبودند.
مدتي بعد به عنوان گروه جان برکف بسيجيان استان مرکزي عازم جبهه هاي جنوب شد ,شايد مهيّج ترين و منورترين ورق زندگي اش در جنوب و در عمليات رمضان بود .
عمليات رمضان و مفقود شدن 72 تن از رزمندگان اراکي در اين عمليات ,تأثير فراواني در روحيه وي مي گذارد .
کمتر شبي بود که با خداي خود به راز و نياز ننشيند . در عمليات والفجر يک مقدماتي و والفجر دو، سه، و چهار و پنج شرکت نمود. و در عمليات والفجر سه از ناحيه ستون فقرات و پشت به شدت مجروح شد چرا که تير مستقيماً استخوان هاي پشت وي را شکسته و مضروب کرده بود.
اصغر در کارهاي خود خلوص نيّت و صداقت را پيشه ساخته بود.او شهيد شد چون روح بزرگش در کالبد دنيايي نمي گنجيد .
هميشه پيشرو بود و در والفجر چهار هم پيش رويي اش چشمگير .
يکي از همرزمانش مي گفت: مدتي در خوزستان در کنار اصغر بودم، به خوبي احساس مي کردم که روحيه اش بعد از عمليات رمضان چه بسيار دگرگون شده است در دل شب ها بسيار اتفاق مي افتاد که با صدايي از خواب برمي خاستم و اصغر را مي ديدم که با معبودش راز و نياز مي کند و از او توفيق شهادت مي خواهد. شنيده بودم بارها مي گفت: خدايا! مرا هم چون شهداي رمضان شهيد و گمنام بميران،
چه نيکو جسم خاکيت را در ضيافت آتش و خون با جانان به سودا گذاشتي و چه مبارک است جلوس تو در غرفه هاي مجلل بهشت.
جسم خود را در چشمه اي از نور تطهير نموده اي و عاشق و شوريده به سوي دوست پر کشيده اي. بر تو مبارک و خجسته باد خلعت زيبنده شهادت.
و اينک اي شهيد صادق در گلستان شهيدانمان، خوش بيارام و بدان که به برگ درختان زيتون سوگند ياد کرده ايم که تا طلوع فجر تابنده قسط و عدل بر جهان هم چنان پويندگان راهت باشيم. اميد آن که بتوانيم قطرات خونت را پاس بداريم.
ستاد بزرگداشت مقام شهيد

 




آثار باقي مانده از شهيد
در اوّل فروردين جهت تحويل سال نو در مسجد انرژي اتمي زيارت عاشورا و دعاي نيايش برقرار بود در ساعت 45/8 دقيقه مراسم به پايان رسيد. اصغر گفت: اميد است در اين سال خدا ما را ياري کند تا راه کربلاي حسيني را بگشاييم. معبودا ما در اول سال نو از تو مي خواهيم که گناهان ما را ببخشايي و تمامي محرومين جنگ را لباس عافيت بپوشاني و ما را جهت ادامه راه شهدا که همان اسلام است ثابت قدم داري.
پروردگارا! عمر رهبر عزيز ما را به طولاني عمر آفتاب گردان آمين.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : فتاحي , علي اصغر ,
بازدید : 252
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1338 شمسي در سنجان در استان مرکزي متولد شد. کودکي کنجکاو و با هوش بود و دوران تحصيل را تا ابتدايي را در دبستان سنجان و دبيرستان را در دبيرستان شهيد مظلوم بهشتي به پايان رساند، ايشان در دوران جواني هميشه به آينده خود فکر مي کرد. او هميشه مي خواست که خودش کار کند تا خرج تحصيلش را فراهم کند. وي هيچ وقت دوست نداشت که بيکار بماند . در کارهاي خانه به مادرش و در امر کشاورزي به پدرش کمک مي کرد.
صبور و مهربان بود و در برابر سختي ها تسليم نمي شد. او هميشه در فکر مستضعفين جامعه بود. مثلاً در يک زماني مبلغ چهار هزار تومان حقوق گرفته بود با اين که مادر خودش در بيمارستان بستري بود آن پول را براي معالجه مادر يکي از دوستانش به او داد.
بيشتر اوقات قرآن و نهج البلاغه را مطالعه مي کرد, انواع کتاب هاي استاد مطهري را داشت و با استفاده از آن ها مقاله مي نوشت.
کتاب هايي از امام خميني ,آيت الله مشکيني , شهيد مظلوم بهشتي و جلال الدين فارسي و در اوايل انقلاب کتاب هاي دکتر شريعتي را مطالعه مي کرد.
ساکت و صبور بود و با نرمي با هرکس برخورد مي کرد, اگر در خانواده اختلافي بود او با سخناني که اين دنيا ارزش ندارد وتوجه دادن بستگان به زندگي جاويد اخروي موضوع را حل مي کرد . به تمام افراد خانواده احترام مي گذاشت. با شروع جنگ تحميلي وبه فرمان امام داوطلبانه به جبهه رفت وپس از جانفاني هاي فراوان در عمليات بيت المقدس در آزاد سازي خرمشهر قهرمان به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 


وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
من عليرضا ابراهيمي از هنگامي که از سرچشمه انسان ساز "خود آگاهي"بهره مند شدم و فهميدم که انسان تنها پديده اي است که خليفه الله لقب گرفته ,با فرزندان پاکباز جامعه جهت تحقيق اهداف انقلاب همگام گشتم و در مقابل آگاهي و توانم احساس مسئوليت نمودم ,بدون اين که از رنج و زحمت و مصيبت هاي مترتبه آن هراسي داشته باشم .
با اين وجود از اين که قبلاً در اسارت جهل مرتکب گناهاني شده ام از خداوند متعال طلب استغفار مي نمايم که او توبه پذير است و از آنان که به عللي مستقيم يا غير مستقيم مورد اذيّت من قرار گرفته اند بخشش مي طلبم ,چون حقوق هر انساني از ديدگاه من محترم است مگر ظالمين که حسابي جداگانه دارند و هدفم و پيامم هم چون تمام شهداء و مظلومين تاريخ نفي هرگونه استعمار , استثمار و استبداد به هر نام و به هر شکل ودر سايه تنها مسير هدايت يعني ولايت فقيه که امروز امام خميني شاخص آن مي باشد.
چند کلامي در دل دارم خدمتتان عرض مي کنم.
انسان از همان کودکي در برخورد با مسائل در مجموع دوگونه عکس العمل نشان مي دهد اگر ضرري متوجه اش باشد يا حاصلي برايش نداشته باشد غمگين است و حرص وجودش را مي خورد، خود خوري اعصاب خوردي و در نهايت احتمالاً رواني مي شود.
اما اگر برايش مفيد باشد خوشحال بر تحرک مشتاقانه و ادامه و تکرار آن عمل است پس هر مسئله دو نتيجه مي تواند داشته باشد يکي منفي ديگري مثبت.
حالا اگر کسي از تمامي چيزهايي که ديگران هر صبح و شام به دنبالش هستند و براي يافتنش هزار قسم و آيه دروغ و نيرنگ و فريب خيانت و جنايت مرتکب مي شوند ,چشم بپوشد و از مال و جان بگذرد دردسر و مسئوليت بپذيرد رنج ها و زحمات را تحمل کند يا راهي را که بر حاکميت ظلم و ستم و استعمار و استثمار خط بطان مي کشد تا در جامعه اي بدون تبعيض انسان به دور از فساد و کمبود و جهل رشد کند وعدالت جايگزين ظلم گردد.
اگر از هر انسان عاقل سؤال کني آقا جان به نظر شما آدم حسابي کيه هر کجا سر مي کشد و به هر پستي و صنفي نظر مي افکند چيزي قابل ذکر نمي يابد مگر در راه حق که مي تواند افراد مورد نظر را معرفي مي نمايد .زيرا اين ها با تمام وجود با تلاش و ايثار خستگي ناپذير خودشان را در برابر نظام حاکم بر جامعه و اجراي حکم خدا مسئول دانسته و با ايمان به اجر و پاداش الهي به پاي خود با عشق به اين راه بدون کوچکترين شک و ترديدي خواسته اند که اين گونه باشند.
حالا شما که اين افراد را مصلح و مجاهد مي دانيد نبايد براي مثال در برابر دوري و زخمي و مسدوم و شهيد شدن شان عکس العمل يک تاجر ورشکسته يا يک کاسب ضرر داده را نمايند ,چون اين تفکر با اسلام سازگار نيست و سزاوار نيست با اين گونه مسائل از موضع ضعف برخورد کرد .
بلکه بايد به خود باليد که بستگان ما نيز اهل اين راهند و اين خود نعمتي است که همه کس لياقت آن را ندارد .
توجّه کن ,قرآن مي گويد «ولاتحسبن الذين في سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون» کوتاه فکري نکن، اشتباه نکن آن کس که در راه خدا کشته شده مرده نيست بلکه زنده است. آره زنده است و نزد خدا روزي دارد.
الله اکبر، کافي است فقط چند دقيقه روي آيه فکر کرد ,اگر اشتباه نکنم مي توان گفت بافته جدا تافته که مي گويند اينهايند چون مايه گذاشته اند از همه علايقشان بريده اند، شهر و خانه و قوم و خويش و همه را ول کرده اند .در گرما بي خوابي و گرسنگي، خطر توپ و خمپاره و گلوله همه را تحمل نموده با وجود اين که براي اين ارزش آفرين ها مثال هاي مادي زدن صحيح نيست، فقط مي خواهم منظورم را برسانم همان طوري که رابطه مادر و فرزند رابطه انسان و مال نمي تواند باشد و با معيار مادي قابل سنجش نيست.
مادر اگر اين گونه سر سخن برايت گشوده ام براي اين است که هميشه در خاطرم هستي و ديني که بر گردنم داري هر چند برآوردنش ممکن نيست اما شرمنده ام که از قدرداني نيز عاجز بوده ام.
به لحاظ شرايط موجود با ديد محبت و عاطفه بنگر که خدا از هرکس به اندازه و آگاهيش و تواناييش مسئوليت مي خواهد .حالا ما که ناظر بوده ايم دو سال مداوم از جبهه خبر شهادت بهترين و عزيزترين و صادق ترين ... جوانان مي رسد چه عزيزاني که معلولند ,چه خانواده هاي شرافتمند و محترمي که سر پناهشان ويران شد و ...
اما ما چکار کرده ايم، وظيفه مان چي, تو به عنوان کسي که داراي فرزندي و من به عنوان کسي که جوانم و به اين مسائل آگاهم, الحمدالله، توانايي هم داري, اين جا خدا از ما مسئوليت مي خواهد. قرآن مي گويد: «و ما لکم لاتقابلون في سبيل الله و المستضغفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون» (نساء ـ 75)
چرا در راه خدا و در راه آن مردم بيچاره از مردها و زن ها و بچه هايي که تحت شکنجه قرار گرفته اند نمي جنگيد، قرآن اين طوري مي گه واي به حال کسي که بداند و سرپيچي کند و تو نيز بايد از اين که افتخار نصيب ما شده براي اسلام خدمت کنيم خوشحال باشي و سخن امام که در مورد مادران گفته اين جوانان مبارز در ميدان هاي نبرد در دامان مادران پرورش يافته اند يا سخن ديگر که بهشت زير پاي مادران است.
اين حرفها چه چيزي را به انسان مي فهماند. اجر و منزلت يک مادر است که رنج چندين ساله را فراموش مي کند ,تمام عواطف و حب فرزند را چشم مي پوشد, در رابطه با فرزند که درک و احساس دارد .جهد و کوشش مينمايند که حتي خونش را مي دهد و مادر صبور و مقاوم با قلب ترک خورده و پر کينه انزجارش را نسبت به ظلم و ستم نشان مي دهد. اينها همه معنويتند و پيش خدا اجر و پاداش دارد براي اين که امام مي گويد بهشت زير پاي مادران است.
اميدوارم مادر همه چيز برايت توجيه شده باشد شايد مشيَّت الهي بر اين باشد دوباره يکديگر را نبينيم به اين لحاظ از حضور محترمت حلاليّت مي طلبم و انتظار دارد ذره اي براي من ناراحت نباشي که خداي نکرده ايثار و از خود گذشتگي شهيد براي ديگران کم جلوه کند. شهيد شدن نفله شدن نيست بلکه يک جهش به هدف خلقت انسان است.
منظورم آن درجه کمال انسان نزديکي به خدا (لقاءالله) است.يک شهيد راه چندين ساله را در يک لحظه طي مي کند همان لحظه اي که انتخاب مي کنند. امروز مردم ايران در نظرصاحب نظران نظامي اعجاز آفريده اند چطور ممکن است در نبردي نابرابر دشمن مجهز به هر گونه سلاح مدرن با تحکم مواضع و قدرت نظامي سازمان يافته و يک طرف با معمولي ترين سلاح ها بزرگترين پيروزي را به دست آورد اين به خاطر روحيه رزمندگان ماست که برخاسته از ايمان آنهاست .
تمامي خانواده هايي که کساني از آنها در اين نبرد شهيد يا زخمي شده اند بايد به شهادت افتخار کنند به اين که با عمليات ايران و عراق را از لوث وجود شيطان بزرگ و عمله بي مزد و جيره اش صدام کافر پاک کنيم و زمينه رهايي قدس فراهم گردد. به اميد پيروزي نهايي خدا نگهدار عليرضا ابراهيمي

 


 

 

خاطرات
خسرو اسدپور:
فردي متديّن، مؤدب، لايق و مستعد بود با اين که دوره نظامي آن چناني نديده بود روحيه نظامي خوبي داشت .حرکت ها و فرامين نظامي را بسيار مسلط انجام مي داد. به خوبي توان کنترل يک گروه يا گردان را داشت.
در مرحله اي بنده به همراه چند نفر از برادران به عنوان پيک جبهه به منطقه ي جنگي غرب (گيلان غرب) رفته بوديم که ايشان و نيروهاي تحت امر در خط مقدم حضور داشتند ,توفيق ملاقات پيدا کرديم نام محل و ارتفاعاتي که سنگر استقراري برادران حضور داشتند (بانسيران بزرگ، بانسيران کوچک، بانسيران وسط) بود که مسئوليت و سرپرستي اين سه مکان به عهده ايشان بود. به نظر بنده اين بزرگوار نقش سنگر محور را در آن منطقه داشت .
يک شب در سنگر اين برادر ميهمان بودم که خيلي بزرگوارانه بنده را تحويل گرفت که هيچ وقت اين خاطره را فراموش نمي کنم. و يادآور مي شوم چون سنگر براي دشمن شناسايي شده بود مدام زير آتش سنگين خمپاره ها بود که صبح روز بعد مشاهده نموديم به قدري گلوله ي خمپاره به اطراف سنگر اصابت کرده بود که انگار ترکش در آن محل پهن کرده اند.

 

عصمت مجتهدي, مادرشهيد:
عليرضا تعريف مي کرد، يک روز با يکي از دوستانم مي خواستيم اسلحه و نارنجک با يک دستگاه بي سيم براي مبارزين افغاني به زاهدان ببريم، شب در راه زاهدان ضد انقلابيون راه را بر ما بستند و ما ماشين را نگه داشتيم. قبل از پياده شدن دست هايمان را بالا گرفتيم من ديدم که همه اسلحه ها و هم خودمان نابود مي شويم در اين لحظه با پايم ضامن اسلحه را کشيدم و با عملياتي خيلي سريع آنها را به گلوله بستيم .از آنجا که خواست خدا بود با اين که چند گلوله به قندان تفنگ ها خورد حتي يکي به نارنجک ها نخورده بود بالاخره جان سالم بدر برديم.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : ابراهيمي , عليرضا ,
بازدید : 160
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

اول شهريور سال 1343 در يکي از محله هاي قديمي شهر اراک ودر خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. کودکي کنجکاو و دقيق بود. خيلي قبل تر لز اينکه به سن تکليف برسد, به نماز جماعت مي رفت و هميشه در خانه نماز مي خواند .اول که شروع به نماز خواندن کرد بلد نبود؛ کتاب نماز را باز مي کرد و از روي کتاب مي خواند. دوره راهنمايي را در مدرسه پيشرو که بعد از انقلاب به نام دکتر علي شريعتي تغيير کرد ,سپري نمود.
تازه انقلاب شده بود و مدارس شور و حال ديگري داشت مجيد نيز همراه ديگر دانش آموزان به تظاهرات مي رفت و در مبارزات مردمي برعليه شاه ستم پيشه از پيشگامان مبارزه بود . انقلاب که به پيروزي رسيد گويي خيالش آسوده شد. فرصت را مناسب ديد تا ادامه تحصيل بدهد. به دبيرستان رفت و شروع به تحصيل نمود .روزها به کلاس مي رفت و شب ها در پايگاه بود تا اگر امکان حضور در جبهه را ندارد, درپشت جبهه قدمي در راه خدمت به کشور بردارد.
بعد از مدتي درس و مدرسه را رها کرد و گفت : من احساس مي کنم که جبهه ها واجب تر از درس است .فرداي آن روز براي ثبت نام به سپاه رفت و حدود دو ماه در سپاه سربند به عنوان بسيجي خدمت کرد. در زمستان سال 1361 براي اولين بار به جبهه رفت و در عمليات والفجر مقدماتي شرکت کرد .بعد از بازگشت ازجبهه تقاضاي عضويت درسپاه کرد و دوباره به جبهه رفت .اوبه بانه رفت ودر گردان جندالله پنج ماه با دشمنان جنگيد و در عمليات والفجر چهار شرکت نمود.
بعد از بازگشت وارد سپاه اراک شد و براي گذراندن دوره ي آموزش به قم رفت .بعد از گذراندن آموزش براي ديدن آموزش در رسته ي بهداري به قزوين رفت و پس از طي نمودن اين دوره مجددا به جبهه برگشت و دو سال در بهداري منطقه سردشت به عنوان معاون بهداري خدمت کرد .به دليل مسئوليتي که داشت مدت زيادي در جبهه مي ماند ,هر نوبت حضور اودر مناطق جنگي شش الي هشت ماه طول مي کشيد تا يک بار به مرخصي مي رفت. يکي از خصوصيات بارز ش شادابي و چهره ي خندان او بود که هميشه با همه با روي باز و شاد روبرو مي شد . هيچ کس او را غمگين نديد. ا هميشه در جبهه کارهاي سخت را برعهده مي گرفت. خيلي متواضع بود و فرائض ديني را به نحوه عالي انجام مي داد .به نماز اول وقت مقيد بود و بهترين نماز را نماز اول وقت مي دانست .
در سال 1364 ازدواج کرد و بعد از بيست روز دوباره به جبهه رفت. بعد از مدتي به سپاه سربند آمد و مدت هشت ماه در مشغول خدمت بود تا اين که در سال 1365 اوايل تابستان به جبهه ي کردستان رفت و بعد از چند ماه به دليل نياز به حضورش مجدداً به سپاه سربندبازگشت. اودر سپاه سربند مسئول بهداري و معاون فرمانده سپاه بود اما دوماه بيشتر دوام نياورد و با اسرار زياد به اراک رفت و بامأموريت 45روزه به جنوب رفت ودر لشگر 42 قدر در عمليات کربلاي چهار و پنج شرکت کرد و در تاريخ 8/12/65 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. آخرين سمت او فرمانده بهداري لشگر 42قدر بود.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليکم و رحمه الله و برکاته
در مقدمه سخن خود را آغاز مي کنم با چند کلام دعايي از دعاي روز سه شنبه:
الهم اجعلني من جندک فان جندک هم الغالبون واجعلني من حزبک فان حزبک هم المظحون و اجعلني من اوليائک فان اوليائک لاخوف عليهم و لاهم يحزنون اللهم اصلح لي ديني ...
بار الهي مرا از لشگريان خود قرار بده که لشگريان تو چيره اند و مرا از حزب خود به حساب آور که حزب تو رستگارانند. و مرا از لشگريان خود و دوستان خويش معين فرما ...
سپاس بي حد به درگاه خداي متعال که انقلاب اسلامي ايران را با امدادهاي غيبي به پيروزي معجزه آسا رسانيد و ستايش بي پايان پروردگار حکيم و عظيم را که فرزند پاک و شايسته رسول الله عخميني روح الله را هم چون ابراهيم خليل الله از آتش ستم طاغوتيان شرق و غرب نجات داد و پيروز ساخت وامام را نصرت نمود تا همچون خورشيد روشن و حيات آفرين به شبستان ظلمت نشيند.
مستضعفان و مظلومان را بيدار و زنده و ملّت طاغوت زده ايران را به امّت حزب الله دگرگون ساخت, امت حزب الله بايد اين نعمت بزرگ و رحمت عظيم و تحول الهي خود را به درگاه باريتعالي حمد گويد و شکر نمايد .
واضح است که شکر اين نعمت الهي يعني تلاش براي انجام رسالت و مسئوليت حزب الله بودن و جبهه هاي فردي و اجتماعي را در ابعاد عبادي سياسي اقتصادي نظامي و به سوي حزب الله رشد دادن نه تنها در گفتار و سخن بلکه در محتوا و عمل چه زيبا و شايسته است .
نام حزب الله دادن برامت پيامبر عظيم الاشأن اسلام و رهروان راه مقدس کتب توحيد است که پيامبر عظيم الاشأن اسلام و ابراهيم (ع) پرچم دار و محمد (ص) الگو و اسوه حرکتش و امامان (ع) پيشتازان راهش به سوي حق بوده اند.
حزب الله نامي است بسيار مقدس که شايسته ابراهيم خليل الله و موسي کليم الله و عيسي روح الله و محمد رسول الله (ص) و علي ولي الله (ع) و پيروان و رهروان آنان است .نام حزب الله را مي توان به اباعبدالله الحسين (ع) و يارانش نهاد که با حماسه آفريني آنها و با شهادت خود پيروزي خون بر شمشير را اثبات نمودند. و پر افتخارترين صحنه هاي مقاومت و ايثار و جهاد در راه خدا براي همه تاريخ به نمايش گذاردند.
حزب الله نام بقيه الله (عج) و سربازان و ياران اوست که به زودي با برقراري حکومت حزب الله قسط وعدل را در راسر گيتي جاري خواهند کرد.
حزب الله نام ياران با ايمان و مقاوم طالوت پيامبر است که براي نابودي ظالم و ستمگر زمان خود ,جالوت برخواست و با ياران اندک و اسلحه ناچيز خود سپاه به ظاهر قدرتمند و مسلح جالوت را همراه با يارانش در هم شکست .
ياران مؤمن طالوت (ع) پس از طي مسير طولاني در بيابان هاي خشک و سوزان به سرچشمه آب گوارايي رسيدند اما خداوند براي امتحان آنها دستور داد که تنها به اندازه يک مشت مي توانند آب بنوشند ,بعضي از آنها دچار ضعف و سستي شدند و نافرماني کردند (همچون دنيا طلبان خودمان که از فرمان امام سرپيچي کرده و حق ديگران را زير پا مي گذارند) اما مؤمنان راستين فرمان خدا را انجام دادند و بالاخره با ياري و ايمان و مقاومت به پيروزي رسيدند. اينان حزب الله بودند زيرا که به فرمان پيامبر و رهبر خود که پياده کننده فرمان خدا هستند عمل نمودند.
پس اين بنده حقير از شما مي خواهم طبق دعايي که از اول نوشته هايم خوانديد اگر مي خواهيم که خدا ما را از حزب خود قرار دهد بايد فرمان او را اطاعت کنيم و فرمان آن همان فرمان ولايت فقيه است.
يکي از ابعاد حزب الله که بايد به آن ايمان و اعتقاد قبلي داشته باشيم همان ولايت فقيه است.
ولايت فقيه در حقيقت ولايت امام معصوم و امام نيز ادامه ولايت رسول الله (ص) و همه و همه آنها از ولايت الله سرچشمه مي گيرند. پس از اين رو نياز به وجود يک رهبر در جامعه از بهترين و مهم ترين مسئله هر اجتماع کوچک و بزرگ است چنانچه امام علي (ع) مي فرمايد: آگاه باشيد که هر جامعه داراي رهبري است که همگي از او پيروي مي کنند و به دنبال او حرکت مي کنند.
بنابراين اولين و اساسي ترين ستون جامعه حزب الله آن است که رهبري را با معيارهاي الهي انتخاب کنند و به ياري خدا نظام اجتماعي ـ سياسي ـ اقتصادي و فرهنگي جامعه خود را آن چنان که خداي متعال و پيشوايان معصوم فرموده اند: شکل دهند همان گونه که در قرآن کريم سوره نساء آيه 59 مي خوانيم...
اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منکم
اطاعت کنيد خدا و فرستادگانش را و نيز اطاعت کنيد از کساني که زمام امور شما در دست آنهاست.
پس بدين ترتيب ما بايد با جان و دل از ولايت فقيه پشتيباني کنيم در اين جامعه ما ولايت فقيه است که زمام امور جامعه را به دست دارد .
در اينجا مطالبي را به عرض شما برسانم که هرکس ولايت فقيه را قبول ندارد بايد يکي از اين سه نظريه را بپذيرد زيرا که خط ولايت فقيه مخالف اين سه نظريه است و هر کس يکي از اين سه نظريه را بپذيرد مخالف ولايت فقيه است و بايد او را از جامعه طرد کرد...
1ـ اسلام تنها نماز و روزه و يک سري عبارات فردي و اخلاقيات است و بس. در اسلام مسائل اجتماعي و حقوقي و قضايي و سياسي و اقتصادي نيست.
2ـ اسلام تنها براي زمان رسول الله (ص) بوده و بعد از آن رها شده و جاي قوانين آن تنها در لابلاي کتاب ها است.
3ـ قوانين اسلام بايد به دست مجريان جاهل و فاسق اجرا شود.
باز براي رد کردن اين مسئله اي که منافقين در جامعه ما تبليغ مي کنند مي گويند ولايت و علما را چه به حل کردن مشکلات مردم و مسائل مملکت چه کرده اند؛ از گفته امام زمان (عج) به خط مبارک امام در وسائل الشيعه جلد 18 باب يازده نوشته است و در آن سفارش شده است در مسائل و مشکلات زندگي ( که منظورزندگي ما در اين دنيا و در اين جامعه است) به علما و دانشمنداني که علوم ما را نقل مي کنند مراجعه کنيد زيرا که من آنها را به عنوان حجت و نماينده در ميان شما قرار دادم و خودم حجت خدا هستم .امام علي (ع) نيز مي فرمايد:
العلماء حکام علي الناس.... علماء حاکمان مردم هستند و طبق گفته ها که از امام زمان (عج) و مطلب پايين که از سخنان گوهربار علي (ع) مولاي متقيان برداشتي که مي کنم اين است که رهبريت امام خميني همان رهبريتي است که امامان ما گفته اند و امام زمان نيز گفته است که نماينده و حجت من هستند. پس ما ملت حزب الله بياييم و از گفته هاي رهبران استفاده نموده و با رهبري امام امت ريشه ظلم را برکنيم. البته نه با سلاح بلکه با ايمان همان گونه که از گفته امام روح الله رهبر حزب الله برداشت مي کنيم پيروزي ما در گرو وحدت ماست و در گرو ايمان ماست و نيز توجه به اين معنا داشته باشيد که بايد اين ايمان به خدا را حفظ کنيم و آن وحدتي که به تبع ايمان براي شما حاصل کرده است استفاده کنيد و براي نبرد با ظالم و پيوند با مظلوم به کار بريد.
امّت حزب الله طبق گفته قرآن کريم که در سوره بقره آيه 279 مي فرمايد:
نه ستم کنيد و نه ستم بپذيريد.
حزب الله نه زير بار ظلم مي رود و نه نسبت به ديگران ظلم و ستم مي کند و هر که ظلم کند دست او را قطع مي کند يا طبق آيه 279 از سوره بقره که مي فرمايد ولکم في القصاص حياه يا اولي الالباب. قصاص و انتقام از متجاوزين نشانه زنده بودن شماست اي امّت غافل و ستمگر و يا بد.
امّت حزب الله براي هدايت و ارشاد همه کفار و منافقين و فاسدين قيام کنند اما در مقابل جنايات که آنان مرتکب مي شوند هرگز سکوت نکرده بلکه با تمام قدرت از آنان انتقام گرفته و در حقيقت با قصاص خود راه ظلم و جنايت را برآنان مي بندد. همان طور که قرآن فرموده که قصاص نشانه زنده بودن ماست .
اين ها همه که گفته شد «يعني حزب الله بودن پيروي از رهبريت کردن ,پشتيبان ولايت فقيه بودن و با ايمان بودن و انتقام گير از ظالم بودن يعني قصاص کردن» با اينهاست که به استقلال واقعي خواهيم رسيد. همان طور که در سوره فتح آيه 29 مي فرمايد.
جامعه مؤمنان خود کفار و مستقل از وابستگي به ديگران است....
در آخر مطلبي با همسر خود دارم که اگر خداوند کمک نمود و فرزندي به ما داد اگر دختر بود که اخلاق و صفات زينب گونه به او بياموزد و اگر فرزند پسر بود صفات يک حزب اللهي را به او بياموزد تا اين که بتوانيم به اين گونه تربيت ها جامعه آينده اسلامي خود را به استقلال واضحي برسانيم .
از پدر و مادرم هم نيز به خاطر زحماتي که براي بنده کشيده اند تشکر مي کنم و از آنها مي خواهم که به همسرم کمک کنند و اگر خود تا آن موقع زنده بودم که با کمک همسر خود که از نظر ايمان در سطح بالايي است که اين ايمان بالاي او باعث بود که اين بنده حقير بيشتر دلبند اسلام شوم و از امّت حزب الله مي خواهم که ما بايد خودمان ريشه ظلم را کنده و از تجربه اي که در اين راه بدست مي آوريم به فرزندانمان منتقل نماييم تا که اسلام را مستقل نمايند .
اين بنده حقير که اين مطالب را مي نويسم تابستان 1365 مي باشد و مسئوليتي که در سال هاي قبل که به جبهه مي آمدم کمتر از فعلي بود چون که طبق مطالب گفته شده اين که به اصطلاح يک رهبر جامعه کوچک هستم و مسئوليت سنگين تر است و اين مطالبي که گفتم فقط جهت وظيفه بود که انشاءالله خانواده ام از اين مطالب ناچيز استفاده نموده و به فرزند و فرزندان فرزندمان انتقال دهند تا انشاءالله با رهبريت آقا امام زمان (عج) تمام جهان را فرا بگيرد.
و باز در آخر خواهشي که دارم که اگر من در اين راه از دنيا رفتم و با اين اعمال ناچيز ما فکر نمي کنم که به شهادت برسم ولي شايد از دنيا بروم مرا اگر جنازه ام دستتان رسيد در کنار ديگر شهدا دفن نماييد تا بلکه با شفاعت آن ها به بهشت بروم, خود که نامه اعمالم سياه مي باشد و اگر جنازه ام نيامد که چه بهتر جنازه ام در زير آفتاب بماند تا که با از بين رفتن جنازه ام در زير آفتاب اعمال نيک ناچيزم مورد رضاي خدا قرار گيرد و اعمال زشتم ناديده قرار گيرد .
خواهش هم که دارم از مردم هرکه پيرو خط امام نيست، دست به جنازه من نزند و در تشييع جنازه من شرکت نکند. و آخرين وصيتم اين است که از سپاه حمايت کنيد که به حق اگر سپاه نبود کشور هم نبود و چه قدر خوشحال هستم که اين سپاهي که امام مي فرمايد سپاه نورچشم من است خدمت کردم و از طريق اين سپاه توانستم خدمات ناچيزي در راه اسلام بنمايم و اين يک جاني که داشتم از طريق سپاه و طبق گفته امام دادم, انشاءالله که مورد قبول واقع شود. مجيد مقيمي

 

 

 




خاطرات
برادرشهيد:
گويي پرنده اي يک لحظه آرام نداشت . با نيروهاي واحد بهداري مثل يک برادر کوچکتر رفتار مي کرد و در تمام کارها اول خود پيشتاز مي شد . بسيار با خضوع و متواضع بود.
در شب 7/12/65 موقع عمليات به عنوان امدادگر به خط رفته بود و تا صبح زخم هاي رزمندگان را پانسمان مي کرد و به عقب مي فرستاد.
صبح يک ساعت خوابيده بود که يکي از برادران آمده بود تا اجازه بگيرد و آمبولانس را به مقر شهيد صبور ببرد, بلند شد.
برادر رحمتي مسئول پرسنلي لشگر مي گفت رفتم توي سنگر بهداري و بعد از سلام و احوال پرسي گفتم: مجيد تو برو بخواب ديشب خسته شدي. او گفت: ديگر خواب حرام است نبايد خوابيد و بعد ازهمه خداحافظي کردند و جدا شدند که حدود ساعت يازده ظهر همان روز بود که براي گرفتن وضو به همراه برادران سيد احمد حسيني، احمد ميرصادقي، احمد جوانبخش، و حاج آقا مرادي بيرون آمدند .
برادر رحمتي مي گويد که هنوز چند قدمي از او دور نشده بودم که صداي سوت خمپاره اي را شنيدم و وقتي برگشتم ديدم که آنها نداي حق را لبيک گفته اند.

 

در آخرين باري که مي خواست به جبهه برود يکي از برادران سپاه که برادر رضايي بودند به ايشان گفتند که مجيد خيلي مي خندي حتماً اين بار شهيد مي شوي و او در جواب گفت که نه بابا شهادت نصيب هرکسي نمي شود.

 

يک هفته قبل از شهادت مجيد خواب ديدم او شهيد شده. وقتي برايش تعريف کردم او در حالي که بر لب خنده داشت گفت جدي مي گي و بعد با جديت تمام ادامه داد خدا کند که راست باشد .
وقتي که براي بار آخر مي خواست به خط مقدم برود او با چند نفر از براداران جلوي ماشين بودند و من به او گفتم که مجيد بيا خداحافظي کنيم و بگذار که حداقل بوست کنم. او گفت تو که گفتي خواب ديدم که شهيد مي شوي پس موقعي که شهيد شدم مرا ببوس چون ديگر آن موقع پاک هستم . درست يک هفته بعد از آن جريان ايشان شهيد شد.
هميشه مي گفت :آنهايي که رفتند کاري حسيني کردند و آنهايي که ماندند بايد زينب وار زندگي کنند



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : مقيمي , مجيد ,
بازدید : 125
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

محسن سومين فرزند خانواده سرمدي بود که با ولادتش در سال 1344 خانواده را غرق در مسرت شادي کرد.
زادگاهش محله «محسن آباد» در شهرستان خمين است. اودر همانجا به مدرسه رفت و ديپلم طبيعي گرفت . به رشته رياضي به شدت علاقه داشت، يک سال هم در گلپايگان به تحصيل پرداخت، تا ديپلم رياضي را گرفت.
سال هاي 1354 تا 1356 را در سربازي بود. پس از آن، براي ادامه تحصيلات در رشته پزشکي به هندوستان رفت، ولي دشواري زندگي ديني و مکتبي در آن ديار از يک سو و گسترش جرقه هاي انقلاب در ميهن عزيزمان از سوي ديگر، سبب شد که محيط هند را رها کند و براي همراهي با مردم ايران در به ثمر رساندن مبارزات بر عليه شاه خائن به کشور باز گردد. علاقه مندي اش به جلوه هاي انقلاب، او را به انجمن اسلامي دانشجويان خارج از کشور پيوند داد.
سال 1356 به وطن بازگشت و در آموزش و پرورش به تربيت نهال هاي اين آب و خاک پرداخت. با پيروزي انقلاب، خود را سراسر وقف اين نهضت الهي کرد و در اين راه، سر از پا نمي شناخت. وقتي خفا شان کردستان را عرصه غارت ,چپاول وکشتار مردم بي پناه کردند او سنگر آموزش وپرورش را ترک کردوبه کردستان رفت تا اين بخش از ايران بزرگ را از وجود ناپاک ضد انقلاب پاکسازي نمايد.
هنوز سرگرم نبرد در اين نقطه از ايران بود که صدام حاکم احمق عراق به نمايندگي از 36کشور از هوا,زمين ودريا به ايران حمله کرد. محسن در کردستان فرمانده اطلاعات سپاه سردشت بود و عرصه را بر ضد انقلاب تنگ کرده بود. با آرامش نسبي در آنجا اوبه جبهه جنوب آمد .در عمليات طريق القدس، معاون فرمانده گردان بود و در حماسه عظيم فتح المبين، فرماندهي يکي از گردان هاي خط شکن را به عهده داشت. شهادت برادرش علي اصغر در عمليات والفجر سه او را در ادامه راه مصمم تر کرد . در عمليات والفجر هشت فرمانده طرح و عمليات لشگر17 علي ابن ابي طالب(ع) را به عهده گرفت و انديشه و تفکر خلاق و مبتکرش را در خدمت جهاد در راه خدا به کار گرفت. در همين عمليات بود که در منطقه فاو، اين سرداربزرگ ونام آور ايران اسلامي در آتش دشمن سوخت و جان پاکش به سوي خداي شهيدان پر کشيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
گمان مبر آنان که در راه حق خدا شهيد شده اند ,مرده اند, خير آنها زندگاني هستند نزد پروردگارش، و متنعم به انعامات او.
شهادت مي دهم هم بر يگانگي خدا لااله الا الله و محمد رسول الله (ص) خاتم النبين و علي (ع) ولي الله.
سلام بر منجي عالم بشريت و برپا کننده حکومت عدل اين عصاره خلقت و وارث نبوت, نابود کننده ظلم و ستم. درود بر نايب او خميني کبير رهبر مستضعفان جهان و بت شکن زمان و زمينه ساز حکومت مهدي (عج). درود بر ارواح طيبه شهداء که با خون خود درخت پر عظمت اسلام را آبياري کرده و مي کنند. درود بر جميع مؤمنين و بندگان صالح خدا و درود بر پدر و مادر مهربان و برادران و خواهرانم .
بار پروردگارا! گناهانم را ببخش که سخت اندر گناهم و بار سنگين گناهان بر دوشم سنگيني مي کند و اميدم به رحمت و بخشش توست و هيچ چاره اي ندارم جز دعا و توسل به انبياء و ائمه اطهار و بندگان صالحت.
معبودا! تو عادلي، ليکن با عدالتت با من رفتار مکن که جز آتش دوزخ نصيبم نيست.
بار الها! با عفوت از من در گذر که جز به عفو تو اميدي نيست.
پروردگارا! بيامرز مرا که سخت محتاج آمرزشم.
معبودا! ازتو مي خواهم که مرگم را «شهادت» در راه خودت در سايه اسلام و با اولياء خودت قرار دهي.
خداوندا! ميل دارم که پس از مرگم جنازه ام به صورت خاکستر درآيد و طعمه بادهاي بيابان گردد و ذره اي از آن باقي نماند تا مردم بدانند که اين حقير براي انتقام از کسي يا به دست آوردن چيزي و تسخير چند وجب از خاک به جبهه نرفته ام، گرچه بايد دشمن متجاوز را با ذلّت و خواري از سرزمين هاي ميهن اسلاميمان بيرون رانده و به او و اربابانش درس عبرتي دهيم که ديگر هواي کشورگشايي و کشت و کشتار در سر نپروراند، ليکن من براي دفاع از دين حقم اسلام و پايداري جمهوري اسلامي که زمينه ساز حکومت جهاني حضرت مهدي (عج) است به جبهه مي روم. براي دفاع از حقي که روزي موسي با عصايش و ابراهيم با تبرش و محمد (ص) با قرآنش و علي (ع) با ذوالفقارش و حسين (ع) با خونش و امروز هم روح الله با ايمانش از آن دفاع مي کند.
اميد آن دارم که برادران و خواهران حزب اللهي و در خط امام نيز در هر سنگري که هستند هدفي جز احياء دين مبين اسلام و پايداري و سرافرازي جمهوري اسلامي نداشته باشند.
براي چندمين بار وصيت نامه ام را تنظيم و اميدوارم که اين آخرين بار مانند که آن را تجديد مي کنم. انشاءالله .
برادران و خواهران هر چند من کوچکتر از آنم که به شما توصيه و يا نصيحت کنم، لکن از باب تذکر مواردي را متذکر مي گردم.
امروز ما در راهي قرار گرفته ايم که بهترين افراد در اين مسير از تمام هستي مادي و معنوي خود گذشته و آن را يک لحظه، آن يک لحظه را هم به رسم امانت به ما سپرده اند و در مقابل اين امانت و آرمان آنها مسئوليم و بايستي از آن پاسداري و لحظه اي از ادامه اين راه دست برنداريم تا به هدف خود که همان پيروزي خون بر شمشير و در نهايت شهادت است برسيم.
در هر حال پارسا و پرهيز کار باشيد و تقواي خدا را پيشه خود سازيد و خداوند بزرگ را در پنهان و آشکار ناظر و مراقب اعمال خود بدانيد، هر بامداد و شامگاه خود را در محضر عدالت او قرار دهيد و کليد اعمال و رفتار خود را بدقت بررسي نمائيد. گول دنيا با زرق و برقش را نخوريد که دنيا قشنگ و زيباست و دوست داشتني و حريص به دنيا نشويد که سرانجام اندوخته ها به دست بازماندگان سپرده خواهد شد.
پس در هر حال به ياد خدا باشيد زيرا آفريننده و نگهدارنده جان بخش و جان ستان اوست. نعمت هاي خداوند را فراموش نکنيد و آن چه براي خود نمي پسنديد براي ديگران نخواهيد که زشت، زشت است هر کجا و به هر شکلي که باشد و در صورت غفلت عذابي سخت در مقابل شما خواهد بود.
بر شماست از روحانيّت متعهّد و مسئول در رأس آنها؛ امام امّت؛ تا سر حد پشتيباني نماييد زيرا اينها تمام عمر خود را وقف اسلام و ملت مستضعف نموده اند خدمتگذران واقعي جامعه مي باشند و دشمن چون بهتر از ما آنها را شناخته اند، لذا لبه تيز حملات خود را متوجّه اين قشر نموده و با حمايت و پشتيباني شماست که اميد آنها به نااميدي و ياس مبدل خواهد شد. هميشه خدا را تسليم اصل اصيل قانون اساسي؛ ولايت فقيه؛ بدانيد و آن را سر منشاء و اساس کار خود قرار دهيد که عزت اسلام و مسلمين بستگي به آن دارد. در صورت فراموشي، و اطاعت از افراد ناآگاه و جاه طلب محکوم به فنا و ذلّت خواهيد شد. مسلماناني که امروزه هر کدام به شکلي تحت الحمايه و مستمره کشورهاي ديگر شده اند در زمان حضرت رسول (ص) هر کدام عزّتي داشتند ولي به دليل سرپيچي و فراموشي از دستورات اسلام و قرآن ,گول دنيا و حب رياست و مقام به جايي رسيدند که نبايد مي رسيدند .امروز ملّت مظلوم فلسطين را ببينيد آواره و سرگردان و صدقه خوار کشورهاي غير مسلمان شده اند. اين ذلّت و خواري آنها و هم چنين ديگر مسلمانان نتيجه تبعيّت از هواهاي نفساني و فرمان برداري از رهبران نابخرد است.
قانون الهي را برنامه زندگي خود قرار دهيد و چشم و گوش بسته از افراد در هر لباس که باشند تبعيّت و يا پشتيباني نکنيد، بينديشيد اين فرد تابع حق است يا باطل دعوت او از روي قرض است يا دلسوزي و اصلاح، کمک کردن او به افراد از روي قانون الهي است يا به عنوان شعار و حب جاه و طمع مال و خيال رياست، اگر کسي مي آيد و شعار مي دهد که متّحد شويد، روز، روز وحدت است و از وحدت پيدا کردن پيروزي حاصل مي شود با يکديگر همراهي نمايد ولي در اين سخن هدف را مشخص نکرد؛ لا تفرغوا؛ را چماق نمود و جهت پياده کردن اهداف خود به کار برد، فردي است؛ منافق؛ زيرا از وحدت دم مي زند در حالي که اعتصام به؛ حب الله؛ را فراموش کرده. بيدار باشيد که شيادان با سخنان فريبنده خود شما را فريب ندهند و از خدا بخواهيد که خدا جهت و هدف حرکت مان را في سبيل الله قرار دهد؛ انشاءالله.
در اين زمان که خداوند قادر بر ما منّت نهاده و رهبري آگاه و خردمند از ذريه رسول اکرم (ص) براي ما قرار داده مبادا ديگر فريب وابستگي هاي دنيا، حب جاه و مقام را بخوريم، مبادا در اين زمان که جامعه ما داراي رهبران آگاه و والامقام و گرانقدري است دنبال هرکس و ناکس و هر صداي برويد، تابع بر غرب و گروه و دسته اي گرديد. مبادا امام را تنها گذاريد، در هر حال و وضعيتي اين حسين زمان، بت شکن دوران را که با نيروي ايمان چون شير مي خروشد و بر مظاهر پليدي و تباهي مي تازد و در اين راه امت را به اعتصام به حب الله مي خواند ياري نموده و به نداي ملکوتي و پيام هاي و دستورات پيامبر گونه اش گوش فرا داده و دقيقاً به مرحله اجرا درآوريد. کاري نکنيد که اسباب ناراحتي و رنجش خاطرش را فراهم سازيد که مشمول آيه شريفه "خسر الدنيا والا فيهم" خواهيد شد.
برادران عزيز امروز که مملکت اسلامي مان مورد هجوم و تجاوز قرار گرفته بر همگان است که با توجه به فتواي امام عزيزمان که فرموده اند؛ رفتن به جبهه واجب کفايي است، هرکس توان رزميدن دارد به جبهه هاي حق عليه باطل بشتابد و هر کجا که نياز باشد و وجودش مؤثر، جان ناقابل خود را به کار گيرد و فداي اسلام نمايد.
سعي کنيد در حالي که خود را آماده رزميدن با دشمن متجاوز بعثي صهيونيستي مي کنيد و به سوي ميدان هاي گارزار مي شتابيد؛ جهاد اصغر؛ روح و روان خود را نيز پيراسته و تهذيب نمايد که پيراستن روح مقدمات پيروزي اخروي است و رسيدن به اين پيروزي رستن از آتش دوزخ را به دنبال دارد «الدنيا مزرعه الاخره» .دنيا محل کشت و زرع است که محصول آخرت را ببار مي آورد. جهاد با نفس نماييد زيرا اين جهاد از جمله جهادهايي است که آميخته با ديگر جهادها، حيات مسلمان را تشکيل مي دهد. و انسان بايستي در هر حال و هر موقعيتي با خويشتن، خويش مبارزه و در نفس خويش اصلاح و تکاملي ايجاد نمايد.
در نتيجه انسان با خودسازي و مبارزه با نفس در مسيري قرار خواهد گرفت که آماده هر گونه جانفشاني در راه اسلام و اجراي دستورات ائمه و اولياء خدا گردد.
از دولت مکتبي برادر عزيز و خدمتگزار «ميرحسين موسوي» که امروز مسئوليت کشتي حيات انقلاب را در اين درياي پر تلاطم حيله ها و مکر و نفاق شياطين بزرگ و کوچک به عهده دارد پشتيباني نمائيد. بر دولت مردان است که اندکي تأمل کنند و برگردنند و حاميان خود را ببينند و بشناسند و تحت تأثير هواي نفس قرار نگيرند که از صراط مستقيم خارج و حق را فراموش کنند و از پذيرفتن هر گونه سفارش و توصيه اي که مخالف خواسته قبلي امام عزيز مي باشد پرهيز نموده هرچند از ناحيه فرد يا افراد محترم باشد، زيرا پذيرفتن توصيه يا قبول باطل و مبارزه با حق است و ناآگاهانه همکاري با آمريکا و آناني که قلب جوانان ما را در جبهه ها هدف قرار مي دهند مي باشد که اين عمل خود ضربه اي بس مهلک بر پيکر اين نهال نورسته و نو پاي انقلاب اسلامي که خون هاي شهيدان عزيز خواهد بود ,مي باشد.
حزب جمهوري اسلامي که زير بناي ايدئولوژيکي روش و رهبران و بنيانگذاراني چون شهيد مظلوم بهشتي و شهيد باهنر و شهيدان زنده اي چون حجت الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني و حجت الاسلام والمسلمين خامنه اي دارد تا زماني که چنين آمالي که متحقق آمال انبياء است داشته باشد و هدفي والا جهت تداوم بخشيدن به انقلاب اسلامي در راه استقرار نظام حول اسلامي در ابعاد مختلف دارد، قابل ستايش و پشتيباني است.
از اختلافات داخلي که باعث ايجاد شکاف در صفوف جامعه مي گردد، خودداري و ناآگاهانه دنبال افراد نرويد. از شرکت در مجالس و محافلي که باعث تفرقه و شکاف در جامعه است دوري، تا افراد فرصت طلب و مقام پرست و شيطان صفت از آن استفاده نکنند.
گروهي با تلاش و کوشش جهت ادامه حيات چند روزه و احراز پست و مقام و کسب نام و نشان سعي بر پوشاندن آن داشتند و آن روز روز رسوايي و فرار است.
پدر و مادرم، برادران و خواهران عزيز و مهربانم ضمن عرض سلام و آرزوي موفقيت براي شما و طول عمر براي امام امّت و آمرزش براي شهيدان از همين جا با شما خداحافظي، و از شما مي خواهم که در رابطه با نافرماني ها و گرفتاري هايي که برايتان ايجاد کرده ام مرا ببخشيد و بدانيد که فرزند خود يکي از نعمت هاي خداست که در اختيار بندگان خود قرار داده و نعمت هاي خدا امانتند, امانت دار نيز بايد از آن خوب نگه داري و محافظت کند واگر صاحب امانت آن را طلب کرد بايد امانت را به او برگردانند . اين را بدانيد که امروز کشور ما در شرايطي است که هرکس بايد در حد توان به آن خدمت کند هرچند ممکن است در اين راه انسان جانش را هم که آخرين سرمايه زندگيش مي باشد از دست بدهد و چه خوب اين از دست دادن در راه خدا باشد.
پدر و مادر عزيز اين را بگويم که من اين راه را که راه خدا و تداوم بخش راه حسين (ع) است ؛خودآگاهانه انتخاب کرده ام.
اميدوارم به محض شنيدن خبر شهادتم ؛هرچند که سخت است از دست دادن دو جگر گوشه و عصاي دست پيري ,براي استقامت و بردباري نماز و سجده شکر به جاي آوريد و از خدا بخواهيد قرباني هايتان را که براي احياء دين اسلام تقديم کرده ايد از شما بپذيرد و از امّت حزب الله بخواهيد که ضمن آرزوي آمرزش به شما تبريک بگويند که توانسته ايد با تقديم دو امانت از امانات بي حد پروردگار به صاحب امانت اندکي از دين خود را اداء نماييد.
حدالامکان از گريه کردن که باعث خوشحالي دشمنان انقلاب مي گردد خودداري نموده و اگر گريه هم کرديد ,گريه تان از خوف خدا و براي شهداء کربلا و مظلوميت عزيزاني که در جبهه هاي جنوب و غرب در آفتاب سوزان و طاقت فرسا در چادرها و سنگرهايي که انسان را به ياد خيمه هاي حضرت زينب (س) مي اندازد گريه کنيد و بدانيد که مرگ حق است و اگر بنابود کسي در اين دنيا بماند چه کسي بهتر از حضرت محمد (ص) بود که بماند. در اين راه از خدا طلب صبر نماييد باشد که خداوند متعال در عوض پاداشش را شامل حال شما بگرداند.
در تربيت برادران امير و مجيد و خواهرم فاطمه نهايت سعي و کوشش را بنماييد و آنان را به احکام و دستورات اسلام و قرآن آشنا سازيد که خداي ناکرده بر اثر انحراف سرباري براي جامعه نشوند. شب هاي جمعه بر سر مزارم دربهشت شهداء بياييد و از خدا برايمان طلب آمرزش کنيد.
اميدوارم که در پيشگاه خدا بتوانم روسفيد باشيم. هر موقع دلتان مي گيرد چند رکعت نماز بخوانيد و با خدا راز و نياز کنيد، زيرا سخن گفتن با خدا باعث آرامش قلب هاي زخم ديده و استقامت و صبر در مصيبت خواهد شد. با توجه به جو مسموم شهر که عده اي ناآگاهانه خود را در دام امواج هلاکت افکنده اند راضي نيستم که اگر جنازه ام به دستتان رسيد کسي يا گروهي از آن سوء استفاده کنند که باعث نگراني ديگران شود. جنازه ام را از سپاه پاسداران با همکاري برادران و دوستان سپاه تشييع و حتي الامکان سعي کنيد که در نزديکي برادر شهيدم علي اصغر دفن نمائيد. سنگ قبرم را بسيار ساده و به نوشتن چند کلمه مختصر که گوياي نام و نشان باشد اکتفا کنيد. کسي را از شرکت در مراسم تشييع و مجالس ترحيم منع نکنيد، که شهيد متعلق به همه است، ليکن کسي به جز بستگان درجه يک اجازه تصميم گيري در مراسم را ندارد. کليه مراسم را در مسجد شهداء امام حسين (ع) سنگر واقعي انقلاب در خمين برگزار کنيد. در پايان بار ديگر از کليه دوستان و آشنايان و همکاران فرهنگي خداحافظي و از آنها طلب بخشش و حلاليت مي نمايم. خداحافظ همگي: محسن سرمدي خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.




خاطرات
برادر شهيد:
محسن از همان اوايل انقلاب در ادارات و نهادهاي مختلف فعاليت مي کرد.مدتي در دادگاه انقلاب اسلامي و در ماموريت جمع آوري افراد ساواکي و گروه هاي ضد انقلاب بود. آموزش و پرورش و مبارزه با انحرافات ديني در سطح آموزش و پرورش وبا حضور در انجمن اسلامي، حضوردرکميته انقلاب اسلامي و مبارزه سرسختانه با جمع آوري سلاح غير مجاز,مبارزه با توزيع مواد مخدر و افراد قاچاقچي، عضويت در حزب جمهوري اسلامي و در پايان عضويت درسپاه پاسداران انقلاب اسلامي و حضور فعالانه در جبهه هاي حق عليه باطل از کارهاي ماندگار اين شهيد عزيز است.
او از شروع انقلاب تا لحظه شهادت لحظه اي در استراحت نبودند.
از جمله فعاليت هاي سياسي شهيد سرمدي در قبل از انقلاب ,با انجمن اسلامي دانشجويان خارج از کشور بر عليه رژيم پهلوي در زمان تحصيل در کشور هندوستان بود .
همکاري با روحانيت اصيل و مبارز تا آنجايي که اخراج او را از دانشگاه هندوستان صادر کردند.

قبل از شهادت يک روز براي ديدار و وداع با خانواده به مرخصي آمده بود ,در حالي که آن روز را روزه گرفته بود. سجده و نمازش بسيار طولاني بود آن قدر که توان از کف داد .وقتي سر از سجده برداشت آثار شهادت را در چهره اش مشاهده کردم. با اينکه بارها و بارها در جبهه ها حضور داشت هرگز به اين شدت منقلب نشده بودم. وقتي که مي خواست برود با صراحت خاصي در خداحافظي گفت: ديدار به قيامت ,مرا حلال کنيد و جالبتر اينکه چون در شرف ازدواج بود وقتي از نحوه برگزاري مراسم ازدواجش سوال کردم گفت با همه علاقه اي که به زندگي آينده دارم اما سر سپردن در راه خدا را ترجيح مي دهم و مطمئن هستم که به شهادت خواهم رسيد.



 

 




آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
در اين لحظات آخر و نزديک شدن يورش کفر ستيزان لشکر توحيد بر سپاه کفر صدامي آنان که گام ها استوار خود به سپاه کربلا حسيني خواهند شد لازم است مواردي را که لازم است به استحضار برسانم باشد که در اين لحظات آخر وظيفه از وظايف خود را عملي نموده باشم.
1ـ وصيت نامه تنظيمي را که چندي قبل تهيه و حاوي موارد مورد نياز من به صورت خطي و نوار تنظيم و نسخه کتبي آن درکتاب ها جاي داده شده که بر روي نوار قرآن ضبط گرديده است
2ـ در موارد مذهبي و طلب هاي خود آن چه در خاطرم بوده بر روي کاغذ و هم چنين يک برگ از تقويم و يادداشت سال 64 جلد قهوه اي که بعد از تسويه با برادران هر طور که صلاح دانستيد به مصرف برسانيد. ضمناً در صورتي که برادر يا برادراني مراجعه و درخواست طلبي نمودند که در يادداشت قيد نشده با آنها تسويه نمايد.
3ـ وسايل و کتاب هاي درسي و متفرقه را هر گونه از آن استفاده کند در اختيارش قرار دهيد.
4ـ از قول من خدمت آقاي مستوفي و خانواده سلام و از آنها عذرخواهي و از آنها مي خواهم که مرا حلال کنند.
5ـ يک عدد راديو موج نارنجي رنگ در پشت قاب عکس است که مربوط به يکي از برادران واحد بسيج سپاه به او برگردانيد و يک دستگاه راديو موجود در وسايل جبهه اگر به دستتان رسيد به سپاه تحويل تا در گردان روح الله و يا لشکر استفاده نمائيد.
در پايان براي آخرين بار خدمت شما سلام و با ياد اين که فکر مي کنم الآن در کنار شما هستم و مي خواهم از شما جدا شوم و حالت خداحافظي را در نظرم جلوه مي کند با همان حالت از شما خداحافظي و از همگي شما التماس دعاي خير براي سلامتي امام و پيروزي رزمندگان دارم و براي آخرين بار خدمت شما مي گويم که براي من گريه نکنيد و اگر هم گريه نموديد در خفاء و براي مظلوميت حسين (ع) گريه کنيد به اميد مجدد عظمت اسلام.در هر سنگري که هستيد، هدفي جز احياي دين مبين اسلام و سرافزاي جمهوري اسلامي نداشته باشيد.

 

 

 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : سرمدي , محسن ,
بازدید : 235
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

کاوه نبيري سال 1341 در تهران متولد شد. مدتي بعد خانواده اش به ارا ک مهاجرت کردند .اوتحصيلات خود را با کمال موفقيت تا هنگام پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي در اراک ادامه داد. در مبارزات و تظاهرات مردم ايران عليه رژيم سفاک ستم شاهي شرکت مؤثر داشت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي لباس مقدس پاسداري را زينت بخش قامت استوار خود نمود و با آغاز هجوم تجاوز دشمنان به خاک ميهن اسلامي قدم در عرصه دفاع از حريم اسلام گذاشت.
در سرکوبي ضدانقلاب در شورشهاي کردستان که به دست عاملان داخلي استکبار جهاني، جهت مقابله با انقلاب اسلامي و تجزيه کردستان به وجود آمده بود، شرکت فعال داشت .
خاطره رشادت هاي بي نظير او در پاکسازي شهرهاي بانه ,سردشت، مهاباد, مريوان , پاوه , سردشت و گيلان غرب در حافظه تاريخ افتخار آميز ايران به يادگار مانده است.
پس از پاکسازي کردستان از وجود پليد ضد انقلاب به جبهه هاي جنوب روي آورد.ا و بارها در عمليات مختلف رزمندگان اسلام بر عليه دشمن متجاوز بعثي شرکت فعالانه داشت.
در عمليات پيروزمند فتح المبين و بيت المقدس در سمت فرمانده گروهان نقش بسيار مؤثري ايفاء نمود.
جوهره وجودي اش، به طور سريع خصوصيات بارزي همانند قدرت فرماندهي شجاعت، روحيه قوي، تقوا و قدرت برنامه ريزي را به نمايش مي گذاشت.
در عمليات والفجر مقدماتي در واحد طرح و عمليات لشگر و پس ازآن در سمت فرماندهي گردان علي ابن ابيطالب (ع) در کنار نيروهاي عاشق بسيجي فعاليتي چشمگير داشت. خاطره رشادت هاي وي در عمليات خيبر در جزاير مجنون هنوز در اذهان همرزمانش مي درخشد.
در عمليات بدر، والفجر هشت، کربلاي چهار و پنج به عنوان قائم مقام فرمانده عمليات لشگر 17 وبعد از آن با سمت فرمانده تيپ دوم از همين لشگر ,نقش به سزايي در به ثمر رساندن فتوحات و پيروزي هاي رزمندگان اسلام در جبهه هاي جنوب داشت.
شهيد کاوه به لحاظ اخلاقي و روحي از صلابت و صداقت خاصي برخوردار بود. در عين حال به قدري افتاده و گرم با برادران بسيج و عموم مردم برخورد مي کرد، که هيچ گاه تصور فرماندهي وي در اذهان تداعي نمي شد. برادران مخلص بسيج در تمام صحنه هاي جنگ، آموزش، شهر و بيمارستان همانند شمعي گرداگرد وجود با صفايش حلقه مي زدند.
او نبرد با دشمنان اسلام را محدود به مرزهاي جغرافيايي ايران نکرد وبا تسلطي که به مکالمه زبان عربي داشت مدتي را در منطقه بعلبک در لبنان مظلوم درکنار رزمندگان فلسطيني گذراندوآنها را باروشهاي جنگ نوين که حاصل فکرو انديشه برتر فرماندهان جوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود؛ آشنا ساخت, تا در آينده تاريخ شاهد آزادسازي فلسطين به دست سربازان جان برکف اسلام ناب محمدي باشد.
رزمندگان حزب الله لبنان از آموزشها وتجاربي که شهيد کاوه نبيري به آنها منتقل کرده به نيکي ياد مي کنند. تا مدتها ارتباط عاطفي رزمندگان لبناني و فلسطيني با شهيد کاوه نبيري ادامه داشت وبا ايشان در تماس بودند. خبر شهادت کاوه براي اين سربازان پاک باخته امام خميني(ره) يکي از حزن انگيز ترين خبر ها بود.
اما همواره کاوه هايي هستند که مجري فرمانهاي الهي هستند.
اوبه تبعيت از فرمان مبارک امام خميني (ره) مسأله اصلي زندگي خود را جنگ قرار داده بود. در تاريخ 29/9/1365 در شلمچه وصيت نامه اش را مي نويسد که حاکي از علاقه و اخلاص وي به حضرت امام، انقلاب اسلامي و مساله جنگ بوده و جايگاه حمايت از جنگ را از ديدگاه امام هميشه گوشزد و سفارش مي نمود.
در تمام عمليات سرنوشت ساز لشگر اسلام در سمت هاي مختلف فرماندهي حضور تعيين کننده داشت .در طول مدت حضور درجنگ 5 بار مجروح شد.
در عمليات پيروزمند والفجر هشت مواضع نيروهاي اسلام تثبيت شد و دشمن در برابر اراده الهي رزمندگان اسلام تسليم گرديد .بعد از گذشت چند روز از عمليات به سختي مجروح شد، که اين امر باعث شد مدت زماني را بر روي تخت بيمارستان بستري شود، تقدير الهي اين بود که باز به جهاد مخلصانه خود ادامه دهد. با شروع عمليات کربلاي يک در حالي که هنوز کاملاً بهبود نيافته بود، با در دست داشتن عصا به منطقه عملياتي بازگشت و حضور وي در منطقه مهران با وضعيت مجروح باعث افزايش روحيه برادران بسيجي و همرزم ايشان گرديد. آنان که کاوه نبيري را شناختند، شناخت آنها در لحظات مرگ و زندگي کامل شد. نکته اخلاقي در مورد متانت و تقواي وي اين که، اهل خانواده اقوام و فاميل هيچ گاه از زبان کاوه نشنيدند که در لشگر داراي مسئوليت و در رده فرماندهان است، و هرگاه به طور مستقيم و يا غير مستقيم نيز مطرح مي شد از دادن جواب امتناع مي کرد.
در عمليات کربلاي چهار با شکستن خط دشمن نقش مؤثري را در هدايت نيروها به عهده داشت.
در عمليات کربلاي پنج پس از پيروزي رزمندگان اسلام و فتح مناطق پيش بيني شده وانهدام ماشين جنگي دشمن ,در حالي که هنوز خستگي ناشي از تب و تاب عمليات چند روزه از تن وي خارج نشده بود، در منطقه شلمچه به آرزوي ديرينه خود که فوز عظيم شهادت بود نائل شد و در جوار رحمت حق و ديگر عزيزان شهيد و در پيشگاه سرور سالار شهيدان، استاد بزرگ شهادت و جانبازي منزل گزيد.
از ويژگي هاي او تقوا در گفتار و کردار بود، با همه با صداقت و راستي برخورد مي کرد و در کارها خيلي صبور و با استقامت بود، بردبار، آرام، متين و متواضع بود، از تندي و خشونت بيجا کاملاً پرهيز مي کرد.
او عاشق و دلداده امام بود، شهادت پاداشي بود براي آن همه تلاش، گذشت، اخلاص و ايثارش، که زيبنده بر قامت پولادين و استوار اوبود.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

 

وصيت نامه
بسمه تعالي
متن وصيت نامه اينجانب کاوه نبيري فرزند فضل الله
«الحمدالله الذي هدانا لهذا و ماکنا لنهتدي لولا ان هدانا لله»
با سلام و درود به منجي خاتم حضرت حجت ابن الحسن و نايب بر حقش حضرت امام خميني .خدمت پدر و مادر عزيزم سلام عرض مي کنم اميدوارم که هميشه در صحت و سلامت کامل باشيد. خدا را شکر مي کنم که مرا به راه راست هدايت و چنين پدر و مادر خوبي به من عطا کرد .
عزيزانم اميدوارم که مرا ببخشيد که در طول زندگي حق فرزندي را درست به جاي نياوردم و فرزند خوبي براي شما نبودم ان شاءالله خداوند به شما اجر دهد و شما را در بهشت موعود جاي دهد. همان طور که مي دانيد نيّت من از جبهه رفتنم جز انجام تکليف شرعي و لبيک گفتن به نداي رهبر عزيز انقلاب چيز ديگري نبود در راه رضاي خداوند متعال قدم برداشتم و ان شاءالله که مقبول درگاه احديت واقع شود. پس شما توکل به خدا کنيد و صبر پيشه کنيد و اجر خود را از او بخواهيد. به خواهرانم حجاب را ,به برادرانم پيروي از فرامين حضرت امام را سفارش مي کنم. از شما مي خواهم که با اعمالتان پاسدار خون شهدا باشيد.
اگر خداوند توفيق شهادت را به من عطا کرد در مرگم طوري گريه کنيد که موجب خوشحالي دشمنان اسلام نشود و لباس سياه نپوشيد. از برادران همرزم مي خواهم که هم چنان در جبهه حضور داشته باشند و نکند که خداي نکرده امام را تنها بگذاريد. اموالم را به پدرم مي بخشم که ايشان خوب مي داند چگونه به مصرف برساند . 135 روز روزه در مدتي که جبهه بوده ام بدهکارم. در پايان به خانواده عزيزم سفارش صبر و پيروي از حضرت امام را مي کنم.
شلمچه 29/9/1365 کاوه نبيري

 


 

 


آثار باقي مانده از شهيد
متن مصاحبه راديويي با شهيد
س ـ بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. در خدمت فرماندهي تيپ دو لشگر 17 علي ابن ابيطالب هستيم از ايشان مي خواهيم خودشان را معرفي کنند و مختصري از زندگي نامه خود را براي ما بفرمائيد؟
ج ـ بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدالله رب العالمين. بنده کاوه نبيري اعزامي از اراک هستم. راجع به زندگيمون که در تهران بدنيا آمديم ولي خوب در اراک بزرگ شديم و دوران ابتدايي و مدرسه و دبيرستان را در اراک گذرانديم در زمان انقلاب خوب ميشه گفت تا حدودي نقش داشتيم بعد از پيروزي انقلاب که مقارن بود با تمام شدن درسمون وارد سپاه شديم و از اون به بعد هم که در سپاه بوديم در خدمت برادرها.
س ـ بفرمائيد نقش کاروان کربلا اين سيل خروشان امت حزب الله مي تونه چه تاثيري در روند پيروزي هاي اين دفاع مقدس داشته باشد؟
ج ـ روند انقلاب کلاً، وبه حساب نهضت اسلامي همان طور که مي دانيد بستگي به جنگ داره و همان طور که امام و مسئولين بارها تاکيد کردند که مبني بر تقويت جنگ در جبهه ها، چون اين مسئله خيلي مهم و هر زمان که ما جبهه مان قوت گرفته و ما يک پيروزي بدست آورديم. دشمن در مقابل خوار و زبون شد و در يک موضع دفاعي فرو رفته و در مقابلش باز هر موقع دشمن حتي ده متر زمين از ما گرفته به همون اندازه توانسته توي دنيا تبليغ کنه و براي خودش يک امتيازاتي بدست بياورد. همان طور که الان چند وقت پيش ما به حساب در جزيره دشمن آمد يک مقدار از ضلع غربي يک مقدار خيلي کمي را توانست بگيرد ولي خوب ما اين تبليغ عجيبي که مي کرد تونست الان توي شهرها که مي ري روي مردم تاثير بگذارد. حال همين حرکت کاروان هاي کربلا هم در مقابل هم تاثيرش در جنگ بسيار، و همين که در دنيا الان گيج و گنگ موندن که جمهوري اسلامي مي خواهد با اين کاروان کربلا و با اين امتي که بسيج شدن و اومدن توي جبهه ها مي خواهند چه بکنه، آن وقت الان هم صدام ,همه مي گن, اخبار مي گه که مات و مبهوت ماند.و همين طور ماند که جمهوري اسلامي مي خواهد چه کار کنه و سرباز عراقي الان داره توي سنگرش مي لرزد که ان شاءالله باز عملياتي که در پيشه وانتظار به پايان مي رسه و ان شاءالله ضربه نهايي توسط همين برادرهاي راهي کربلا به صدام زده خواهد شد.
س ـ برادر کاوه نبيري شما مدت زمان زيادي است که در جبهه هاي حق عليه باطل هستيد و مستقيماً با نيروهاي رزمنده در تماس هستيد مي خواسيتم بفرماييد که روحيه اين عزيزان چه قبل و بعد و حتي در موقع عمليات به چه صورت هست؟
ج ـ راجع به روحيه برادرها که اصلاً به حساب ما در مقامي نيستيم که بخواهيم راجع روحيه اين بچه ها صحبت کنيم .فقط همين بس که شما هر موقع اين بچه ها مي خواهند بروند وارد عمليات بشوند مي تونيد زياد از نزديک تماشا کنيد که البته خودتون بوديد اين که بچه ها با چه روحيه اي انگار که دارند به عروسي مي روند. اين قدر با شوق وارد عمل مي شوند . در خيبر اصلاً نمونه ندارد و در دنيا که نيروي بسيج را سوار قايقش مي کرديم تا حالا قايق نديده بود سوار قايق مي شده اما بيست کيلومتر مي خواست پارو بزنه.
اصلاً نمي دونست کجاست فقط شايد تا يک ساعت قبلش توجيه شده بود که مي خواهد وارد عمليات بشه و با يک شور و شوق عجيبي مي رفت که همين شور و شوق است که باعث برتري اين نيروهايي که نسبت به تمام نيروهاي نظامي دنيا شده و الان پشت دشمن را هم همين بچه ها که با همين روحيه شان شکستند.
س ـ شما و عزيزاني چون مهدي زين الدين و اسماعيل صادقي مدت زماني را گذرانده ايد و حتماً خاطراتي گرانباري از اين دو عزيز داريد. از شما خواهش مي کنيم که يکي از اون بهترين خاطراتان را براي ما بفرماييد.
ج ـ با اين دو شهيد بودن که هر لحظه اش براي ما خاطره بود وخاطرات بسيار هست. منتها يک خاطره خيلي جالبي که براي خود ماست و از اون درس زيادي گرفتيم در عمليات خيبر بود که با دشمن پاتک هاي خيلي سنگيني مي کرد.
همين طور که مي دونيد با چهار ـ پنج تا لشگر و به گوشه ضلع غربي حمله کرده بود. بعد که نتوانست بگيرد دشمن پيله کرده آب انداخت زير نيروهاي ما، بعد گردان ما در خط بود آب افتاده بود زير نيروها آب به حدي بود که مثل سيل بود و تانک را هم آب مي برد. توپ 106 را هم آب مي برد. هيچکس جلودارمان نبود بعد ما به حساب در صدد برآمديم که به برادر مهدي خبر بديم که يک چنين واقعه اي اتفاق افتاده چه کار کنيم. با موتور آمديم مقر پيدايش نکرديم. دو تا از بچه ها گذاشتيم سر جاده گفتيم اگر برادر مهدي آمد اينجا بگوييد وضع اين طور شده، رفتيم پهلو گردان که بچه ها را از تو خط بياوريم، چون که امکان غرق شدن همه بود، که همه را به خط کنيم و سريع بيايم عقب. توي راه که داشتيم برمي گشتيم، ديديم برادر مهدي آمده اند با همان دو نفر را که گذاشته بوديم آنجا آمده با بيل توي جاده و چون دسترسي به گريدل و بر ديزل و اينها نداره وديد آب داره مياد زير بچه ها، يکي دو تا بيل با آن بچه ها برداشته بوده ايشان نمي توانست جلوي اين آب را بگيرد. ولي مي خواست آخرين تلاش و مقاومت خودش را بکند که جلوي اين سيل خروشان را بگيرد و يک قدم هم عقب برندارد.
جالب اين که بيل را که مي زد آن دو تا بچه هاي ما را هم تشويق مي کرد که بيل بزنيد و آنها هم مي ديدند که فرمانده لشگرشون بيل گرفته جلوي آب، اونها هم الان شهيدند.
برادرمون شهيد اصغر رجايي اون ها هم تند تند ايستاده بودند و بيل مي زدند تا بالاخره رفتيم يک لدري را آورديم و خيلي اصلاً باعث تعجب بود براي ما چون واقعاً خيلي مهم بود در جبهه، چيزي که ما الان در جنگمون به اون نياز داريم. همين درس مقاومتي است که همان شهدا به ما دادند.
س ـ بفرماييد شما تجارب زيادي در رابطه با جنگ داريد بفرماييد مقداري از اين تجارب را که اون ها را رزمندگان اسلام زماني که اون ها را بايد رعايت بکنيد تا به پيروزي زيادي دست پيدا بکنيد.
ج ـ در جنگ مسائل بسيار مهمي است بايد نيروها رعايت کنند گذشته از مسائل ايماني و روحي بچه هايي که بايد در سطح بالايي باشد چون کسي که انگيزه نداشته باشد براي جنگش يک قدم هم نمي تواند بردارد و بايد بچه ها از نظر روحي خودشان را آماده کنند براي جنگ ,چون آنجا يک سري مسائل است که انسان با آنها به حساب، دست به يقه مي شود. بايد خلاصه با آنها مقاومت کند اين که هرکس که مي خواهد وارد عمليات بشود بايد اولين مسئله اي که در نظر مي گيرد، اين که به خاطر خدا دارد مي رود و به خاطر خدا هم بايد مقاومت کند و ما الان ضعف اصلي مان توي عمليات هامون شايد مقاومتي باشد که يک مقدار به حساب کم شده که بايد اين را مخصوصاً در عمليات هاي آينده، که عملياتي که برگشت در آن نيست بايد بچه ها به حساب مسائل بدر و خيبر را جبران کنند. و تا آخرين نفس بايستند و تا آخرين نفس مقاومت کنند تا انشاءالله انتقام خون شهدا و انتظار مردم را تمام کنند. انشاءالله مسئله جنگ را به نحو خوشي تماش کنند. والسلام 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : نبيري , کاوه ,
بازدید : 198
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

چه تفاوتي دارد او چه سالي به دنيا آمده باشد يا اينکه در کجا متولد شده باشد. آنچه مهم است اينکه او که بود وچه کرد.
چهره ي محبوب ودوست داشتني و يارآشناي بسيجيان وسلحشوران و سنگرنشينان اسلام بود.
مدتي در اراک وقم به تحصيل علوم ديني وفقهي اشتغال داشت. به علت عشق وعلاقه سرشار به جبهه ورزمندگان اسلام ،بعد از عمليات خيبر در مناطق جنگي حضور فعال پيدا کرد .در گردانهاي رزمي وزرهي در کنار رزمندگان حضور مي يافت وبه سئوالات ومسائل عقيدتي وديني آنان با کمال ميل ورغبت پاسخ مي داد .با آنان گرم مي گرفت،ورزمندگان هم نسبت به او انس شديدي داشتند.
او به راستي عارف به الله وعاشق امام حسين(ع)وشيفته اهل بيت عصمت وطهارت(ع)بود.
عالمي بود،عامل؛وطلبه اي بود وارسته از دنياو وابسته به الله ومعنويات.ذکر او مدام صلوات وزيارت عاشورا ودعاي توسل بود،هنوز مناجات پرسوز اودر حسينيه لشکرعلي ابن ابي طالب(ع) در گوش رزمندگان طنين انداز است.
در عمليات و الفجر 8 و کربلاي 1 و کربلاي 4 نقش فعال و بسيار موثر داشت .با اصرار زياد وبا گريه و با التماس در عمليات کربلاي 4 شرکت کرد و با آن حالات معنوي و وصف نا پذير و چهره ي ملکوتي و آما دگي براي حضور در محضر دوست در صف دلير مردان اسلام قرار گرفت .بعد از يورش مردانه اي که بر سپاه خصم برد شهادت را که بالا ترين آرزو و نيت او بود در آغوش کشيد و ميهمان مو لا و معشوق خود حضرت ابا عبدالله الحسين (ع)شد .
شيد اکبر زاده با شهادتش قلب همه آ شنا يان و بسيجيان مخلص را آتش زد و فراق او بسيار غمبار و دشوار بود. او رفت ولي مرام او و توسلات و تو جهات و حالات خاصي که داشت همواره را هگشا و مرشد خواهد بود.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد





وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز 27/12/1363به لطف خداوند عازم نبرد حق عليه باطل هستم واشتياق غير قابل توصيفي براي رفتن دارم . سبب رفتنم هم اجازه اي است که خدا به لطف خود وبه لطف خداونديّش به من عنايت فرموده است. چون من ديشب استخاره کردم وآية عجيب و هدايتگري آمد, يعني ديشب طلب خير از خداوند کردم وقرآن را باز کردم وگفتم که خدايا هدايت بفرما،متن آيه اين بود.
که آيا شما فرزندانتان، خانه وکاشانة تان ودوستانتان را بيشتر ازخدا وبيشتراز جهاد در راه خدا دوست داريد.
من متوجه شدم که حتماً بايد به سوي جبهه حرکت کنم، پس از ديشب تابه حالا مدام به فکر اين هستم که چطور وسايلم را آماده کنم.
واز آنجايي هم که رسول اکرم (ص)تأ کيد موکدکرده اند که حتماَ وصيت نوشته شود لازم دانستم که چند کلام صحبت کنم.
اول شهادت مي دهم به وحدانيت خداوند متعال وشهادت مي دهم به پاک بودن خداوند از هر عيب ونقصي واز قلب خود سخن مي گويم .از عمق دل شهادت مي دهم جز راه اهل بيت براي رسيدن به خدا راهي نيست وجز توکل به خدا براي صعود کاري نيست و شهادت مي دهم که حجت خداوند در روي زمين آقا امام زمان حيّ وحاضروناظر بر اعمال ما هست.
بعد از اين لازم مي دانم چند کلامي با اهل خانوادة خود سخن بگويم.
اول از همه با مادر خود شروع مي کنم.
مادر: من هر چه فکر مي کنم که خداوند چه نعمت بزرگي وچه نعمت والايي به من داده همانا مادري همچون تو به من عنايت کرده، نمي توانم نتيجه بگيرم.
از خدا خيلي تشکر مي کنم وخيلي اميد دارم که اين نعمت بزرگ را قدر بدانم .با آن روح بزرگ و عظيمي که يکپارچه ايثار و فداکاري در راه خدا ودر راه خانواده ودر راه مستمنداني که تو داري.
فقط آن چيزي که ما از تو ديديم جز احسان ونيکي وايثار وپاکي وصفاي باطن وقلب رئوف ودوستي با بينوايان ومحبت خدا چيزي نبوده ولي تواز ما حتماً بدي وناراحتي وسختي هايي ديده اي.
ولي با آن روح بزرگ که داري حتماً ما را مي بخشي وحتماً از پيشگاه خداوند متعال طلب مغفرت براي ما مي کني. امروز وقتي شروع به سخن کردم بيشتر تأکيدم اين بود که به تو بگويم من آرزو کردم که به لطف خداوند اگر قرار شد شهيد شوم در راه خداوند اعضاي بدنم تکه تکه شود.
فقط خواهشي هم که از تو دارم اين است که اگر تکه اي از بدنم را براي تشييع پيش تو آوردند مبادا گريه کني، فقط جلوةعشق خدا رادرآن تکه ها نظاره کن وشکر خدا را بکن که خداوند توفيقي اين چنين به فرزندت داده، وبدان اگر تو گريه کني وحتي رنجي ببري حتماً من آنجا ناراحت مي شوم.
فراموش نکني که اين رفتن، رفتني است در راه خدا ودر راه خالق و معبود ومعشوق وبا رفتنهاي ديگر فرق دارد،رفتن چيزي است که همه ما از آن نا چاريم.
ولي اگر خداوند ميلش به بنده اي باشد وتوفيقي به بنده اش بکند حتماً او را از بهترين راه يعني شهادت پيش خود مي برد. ما هم چون امانتي نزد تو از جانب خداوند يم پس تو امانت خود را به خدا برگردانده اي.بيشتر از هر چيز ديگر به ايثار گريهاي خود ادامه بده ومخصوصاً سعي کن نمازت را سر وقت وبا حوصله وبا محّبت خدا بخواني تا از مناجات با خدا وسخن گفتن با خدا لذت ببري .فقط فراموش نکن که نبايد گريه کني، نبايد از اين نوع مردن ها ناراحت شد.
بايد شکر خدا رابکني وزيادتر شکر به جاي آوري که خداوند اين لطف را به يکي از اعضاي خانواده وبه فرزند تو عنايت فرموده، من بيشتر روي تو تأکيد دارم وباز تکرار مي کنم که اگر با رفتن من ناراحتي کني، باعث رنجش من هستي فقط در تشيع جنازه ام اگرجسدم آمدتودلداري دهنده زنهاوبچه هاي ديگرباش.
و اينکه خيلي دوست دارم بدنم درکناره هاي خاک کربلا دفن شود ولي اگر پيکرم آمد در گلزار شهداءخاکش کنيد.
اما تو پدر زحمت کشم:
وقتي با تو سخن مي گويم بيشترتأکيدم براين است که بايدسعي کني دردنيا دلت را به چيزي ببندي که فاني نباشد.
دنيا محل فناست همه چيزش از بين مي رود وهيچ چيز به انسان وفادار نيست. نه خانه، نه زن، نه بچه ونه پول ونه شهرت،اينها همه اعتباري وفناپذير است. با تمام وجود از تو خواهش مي کنم بيشتر از هر چيز بينديش وسعي کن دلت را به خدا متوجه کني وچه خوب است انسان بيشتر از اينکه به دنيا مشغول باشد به خدامشغول باشد.
خداوند پايدار است وعملي هم که براي او باشد پايدار است. چون غيرخدا ناپايدار است پس عملي هم که براي غير اواست ناپايدار است.
وبيشتر از هر چيز به شما توصيه مي کنم قبل از اينکه وقت رفتن پيش آيد،خودت براي خانهً ابديّت توشه بفرست وبدان اگرمن اين سخنها را مي گويم به خاطر آن حق هايي که بر گردن ما داري، از شما طلب مغفرت وبخشش مي کنم وبراي ما نزد خداوند به خاطر اين ناراحتيهاي که برايت بوجود آورديم طلب مغفرت بنما، بيشترين تکيه ام نيز بر اين است که بايد دل از دنيا کندودل به خدا بست،آنوقت زندگي لذت بار مي شود واگر کسي که خدا را فراموش کند به وعدة خدا زندگي براو تنگ مي شود.
چه بدتر از اين که آن دنيا انسان کور محشور شود.
اما برادر بزرگم ،دادش علي،بايد بگويم بيشتر از هر کس لطف خداوند شامل تو شده وتو را پزشک اين جامعه قرار داده.
بيشتر از هر کس بايد در کارت خلوص داشته باشي،يعني فقط کارت را براي خدا انجام دهي نه براي شهرت وپول ,نه براي غير از امر خدا،اگر اين کار را بکني خيلي زود پيش مي روي واجر عملت را مي گيري واگر غير از اين باشد اجري نداري،از شما خواهش مي کنم بيشتر ازهر چيز به تکاليفت ,به اين اموري که خدا چون صلاح بنده اش بوده وبه او لطف کرده وبرايش قرار داده، توجه کن مثل نماز وروزه وساير واجبات که اگر توجه کني موفق مي شوي واگر نه در زندگي لذت آنچناني از حيات خلوص را مي چشد.
جايي انسان هدف خودش را درک مي کند که با خداي خودش خلوت کرده باشد،حتماً فراموش نکن وتوبايد تمام اهل خانه رادر اين امر دلداري بدهي.
اما دادش مصطفي:
بيشتر از هر چيز از تو در خواست مي کنم که به دخترت معصوم محبت کني چون مادر نداره وبيشتر از هر چيز احتياج به محبت داره، اگرمادر نداره، پدر بايد جبران مادر رابکند، اگراين کار را بکند مسلم بداند خدا پاداشي عظيم به شما عنايت مي کند وسعي کن طاعتهايت را درست انجام دهي، تو هنوز خيلي زود است که فراموش کني چطور دو برادر ديگرمان خيلي راحت صبح پيش ما بودند وظهر از بين ما رفتند وبه وعدة خدا نه صدايشان را شنيديم ونه توانستيم ديگر آنها را لمس کنيم.
پس باورت بشه که رفتني هست، باورت بشه که بايد يک روزدر مقابل خدا بايستي وجواب بدهي،خيلي بايد رعايت کني سعي کن از الآن براي آنروز خودت توشه بفرستي که آن روز سرافکنده پيش خدا نباشي وبلکه خرسند وسرافراز کارنامة قبولي از پيشگاه خداوند بگيري، اين دنياي فاني اين زمان محدود نبايدماراراضي کند.
آيا واقعاً راضي شدي به اين محدود وپوچ،به اين اعتباريات،دل والاتر بگيريد ,جمال خدا را بنگريد.
امّا توخواهر بزرگم:
مي دانم که حتماً تو بايد در اين قضايا از همه صابر تر باشي و حتماً دلداري دهنده
همگان تو هستي اما از تو مي خواهم دو مورد را مخصوصاً اهميّت دهي .
يکي اينکه خيلي زياد قر آن بخوان انساني که با خدا آشنا مي شود و اين بهر لايتناهي
را مي بيند ديگر کمتر دلش مي آيد وقت هايش را در غير از او مصرف کند و نکته ديگر اينکه اگر مي خواهي در زندگي موفق با شي اگر مي خواهي راحتي را در دنيا بيابي اگر مي خواهي لذت مناجات با خدا را بچشي و اين تو فيق را به تو بدهد حتماً در دل شب با خداي خودت سخن بگو ,مناجات نيمه شب را هرگز ترک نکن که هر چه بر کات خدا است خدا آن نيمه شبها به انسان مي دهد.
فراموش نکن انسان خلق شده براي طا عت بيشتر وطاعت است که انسان را به کمال شکوفايي مي رساند و در خا نواده سعي کن به شوهرت زياد مهر و محبت کني و فرمانش را ببري ,چون حکم خدا اين است که جهاد زن در خانه اين است و بچه داري و کمک به شوهر خود نمايد.
اما تو خواهر ديگرم :
تويي که اميد وارم زينب گونه, زينب با شي و تويي که اميد دارم خدا محبت زياد به شما بکند و اميد وارم درجه خوبي نزد خداوند متعال کسب کني.
چند نکته لازم است به تو بگويم يکي فراموش نکن انساني دراين دنيا موفق است که اهل عمل باشد ,يعني اگر علم پيداکرد عمل خوب است حتماً عمل کند و اگر عمل کند پله بعدي را بالا مي رود و اگر اهل عمل نباشد در مکان خودش باقي مي ماند, يعني وقتي تو مثلاً فهميدي نماز شب خوب است مبادا آن را ترک کني که اگر ترک نکردي خيرات بز رگي به تو ميرسد و بيشتر از هر چيز در هر عملي که انجام مي دهي خلوص را بايد رعايت کني که امر خالص باقي مي ماند و از خداوند طلب مغفرت براي جميع مسلمين بنما و در دعا هايت مثل فاطمه (س) هميشه ديگران را شريک کن که صد در صد اين دعا زودتر به اجابت مي رسد .
عفت نفس و پاکي و صفاي باطن مواردي است که باعث مي شود استعداد هاي نهفته انسان شکو فا شود واگر خباثت در نفس انسان باشد حتماً در همان محدوده حيواني باقي مي ماند و به ميزاني که انسان پاک شود همان اندازه شکوفا مي شود.
اما تو برادر کو چکم مهدي:
تأکيد زيادي دارم به تو يکي در مورد خودت وتکاليفت؛ سعي کن حتماً نمازهايت رابه جماعت بخواني،کسي که خودش را مقيّد به جماعت رفتن کند، خدا خيلي اورا کمک مي کند،سعي کن حتماً نمازهايت را به جماعت بخواني، با بچه هاي مسجد محله مان رفت وآمدکن، ودر مورد پدرومادر خيلي مراعات کن، مبادا ناراحتشان کني، مبادا حرف تندي بزني ,مبادا حرفي بزنند وتو گوش نکني،اينها حق بزرگي به گردن ما دارند،آن وقتي که ما بي پناه وضعيف وکوچک بوديم اينها ما را پناه دادند پس حالا که ما بزرگ شده ايم بايد فرمانبرشان باشيم .خدا گفته احسان کنيد وچون امري راخدا دوست داره حتماً بايد انجام دهيم اگر انجام دهيم خدا به ما کمک خواهد کرد و مخصو صاً از تو خواهش مي کنم درسهايت را خوب بخواني و تو بايد طوري پيش بروي که جاي من را بگيري. خلائي که پيش مي آيد تو پر کني ,سعي کن که آن طوري که خدا دوست دارد زندگي کني, آن زندگي لذّت بار مي شود که براي خدا باشد.
ديگر که آن خواهر کوچولويم حتما ً وقتي بزرگ شد به او بگوئيد من را ياد بياورد.
خيلي خوشحال مي شود که برادري داشته که در راه خدا شهيد شده .فقط از حالا عادتش بدهيد به نماز به طا عت خدا به اينکه دوست داشته با شد امر و خير و صلاح را وهميشه بدانيد مجسمه خير و صلاح و خيرات اهل بيت هستند و خدا مقرر کرده ما از اين راه به نزد او برويم ونزديک بشويم.

 

 


 

خاطرات
علي محمدي:
همراه شهيد اکبرزاده نيروهاي عمل کننده را دنبال مي کرديم .حاج آقا وقتي به شهدايي که روي زمين افتاده بودند مي رسيد،دست به سر وصورت آنها مي کشيد وخود را متبرک مي کرد وبا غبطه با آنها سخن مي گفت، وقتي به خط رسيديم، درگيري خيلي شديد بود. با خطراتي که تهديدش مي کرد صدمتر از خاکريز فاصله گرفت وزير آتش مستقيم دشمن آنقدر دعا کرد وسجده نمود تا خط دشمن شکسته شد وراه باز شد.

محسن کريمي:
با رايج کردن صلوات، غيبت، تهمت وگناهان ديگر رادر لشگر ريشه کن کرده بود،در تمامي جلسات رزمندگان را به وحدت دعوت مي کرد. درتمامي آموزشها،مانور، راهپيمايي هاي شبانه وروزانه، شنا وغواصي در کنار بچه ها شرکت مي جست وچنان شوخ طبع بود که با حضورش خستگي رااز بچه ها دور مي کرد .در عمليات نيز مثل ساير نيروها سلاح به دست مي گرفت وبه قلب دشمن مي زد.ايشان به حاج آقا صلواتي مشهور شده بود.

مجيد فرجي:
در محضر شهيد کاوه نبيري وحاج آقا اکبرزاده بوديم،ايشان درمورد اثرات جسمي وامور معنوي از جمله نماز شب صحبت مي کردند، يکي پرسيد به اين ترتيب شما بايد از اين جمع چه کسي اهل تهجّداست، حاج آقا جواب مثبت دادند ولي از معرفي وي خودداري کردند وفرمودند شايد راضي نباشد. و گفتند اولين کسي که از در سنگر داخل شد هيچ وقت نماز شبش تا به حال ترک نشده و در همين موقع شهيد ناصر فيضي که شهره تمام لشگر بو دند به تهجد معرفي شدند که همگي صلوات فرستادند.

احمدآقاباقري:
براي عمليات کربلاي 4آماده مي شديم وحاج آقا مقداري زيادي تسبيح وعطر به من دادند تا به گردانهاي امام حسن وامام حسين(ع)برسانم در حين انجام اينکارمتوجه شدند که گردان امام حسن در مرحله اول وارد عمل نمي شود، لذا به سرعت خود را به گردان امام حسين وکوثر که از خط شکنان بودند رساندند ودر آنجابودند تا به شهادت رسيدند.

عباس حبيبي:
قبل از جنگ در تعطيلي حوزه به محل مي آمد واز بعد از نماز صبح تا قبل ازنماز مغرب در مسجد محل به برپايي کلاسهاي متعدد براي افراد مختلف با شرايطي خاص اقدام مي کرد وبين کلاسها به مطالعه کتب خودش در مسجد مي پرداخت. اين همه پشتکار وجديّت از يک نفر تمام افراد محل را متحيّر کرده بود.

ناصرابراهيمي:
براي اولين بار به جبهه اعزام شده بودم، بعد از نماز حاج آقا آمدند واولين کلام ايشان اين بود: برادران عزيز هر کس به جبهه آمده که فردا در محل، جبهه رفتنشرا به رخ مردم بکشد از همين جا برگردد چون ضرر جبران ناپذيري مي کند واين کلام چنان بر دل من نشست واثر عميقي داشت که دائماً به فکر اخلاص بيشتر در جبهه بودم.

سيد رضا سيّدي:
در کربلاي 4کار با مشکل مواجه شده بود به اصطلاح منطقه قفل شده بود .دراين موقع شهيد اکبرزاده با اصرار از شهيد نبيري خواست که به همراه من به نزديکترين منطقه به دشمن بيايد وتدبيري بيند يشيم .حاج آقا تصميم گرفتند که سنگري را که مانع الحاق بود نابود نمايد،لذا مهمات زيادي برداشت وبه طرف سنگر حرکت کرد، به او گفتم حاج آقا عمامة تان رابر داريد گفت نه بهتر است باشد.تا بچه ها روحيه بگيرند وبدانند روحانيّت اين جا هم پيشتاز است. بعد از مدتي برگشت وگفت مهمات من تمام شد مقدار ديگري نارجک بر داشت واصرار داشت، که دو نفر با او بروند تا از سه طرف سنگر دشمن را مورد حمله قرار دهند در هر صورت براي بار دوم در جلو چشم تمام رزمندگان با اقتدار به سنگر تيربار زد و ضمن انهدام آن خودش نيز به فيض عظماي شهادت رسيد.

عبدا... حسيندوست :
قبل از کربلاي 4يک دوره مسابقه بين بچه ها گذاشته بود ومن خيلي سريع احاديث وآيات مسابقه را حفظ کردم وپيش ايشان رفتم وبعد از چند سؤال که متوجه شد خوب حفظ کرده ام يک شيشه عطر به من داد گفتم: کم است گفت:چه مي خواهي، گفتم: شفاعت. با شنيدن اين مطلب خيلي منقلب شد وگفت :متقابلاً. پذيرفتم واز او خدا حافظي کردم.

احمدلو:
در توپخانه لشگر در عمليات والفجر8انجام وظيفه مي کردم وشدت بمبارانهاي هوايي دشمن مشکلات زيادي براي ما بوجود آورده بود .يک روز لندرور تبليغات کنار مقر توپخانه ايستاد وشهيد اکبرزاده پياده شد وبعد از احالپرسي گفت: بچه ها بياييد دعا کنيم چون در اينجا خدا حتماً دعاي شما را مستجاب مي کند، حاج آقا جلو دعا مي کردند وما پشت سر ايشان آمين مي گفتيم. يکي از دعاهايش اين بود که، خدايا اين هواپيماها مخلِّ آسايش اينان شده است با آتش قهر خودت سرنگونشان کن، در همين لحظه متوجه شدم يکي از هواپيماهابا آتش پدافند رزمندگان سقوط کرد وخلبانش را به اسارت گرفتيم وهمگي حاج آقا را در آغوش گرفتيم.

باقر لک زايي:
شهيد حجه الاسلام اکبرزاده مدتي مسئول عقيدتي لشگر بود وبه تمام مقرهاي لشگر در خط عقبه سر مي زد واز تک تک بچه ها وبه خصوص فرمانده گردانها تعهّد مي گرفت که خودش ونيروهايش حداقل000/100 يکصدهزار صلوات بفرستند، وقتي سؤال شد که چرا اينقدر به صلوات توصيه مي کني، گفت براي اين که اين لبهاي مبارک دائماً ذکر خدا بگويند وروحيه معنوي آنها بيشتر شود وخداي نکرده ملائک خدا در روي زمين دنبال غيبت وتهمت نروند.

آنچه راکه موعظه مي کرد قطعاً به همه آنها عمل مي کرد، هنگامي که به کلمه شهادت مي رسيد، تمام وجودش را عشق به خدا پر مي کرد ومي خواست با شهادت عشق خويش به معبودش را اثبات کند واين چنين نيز شد. حاج آقا هميشه نماز شبش را به نماز صيح متصل مي کرد.

 


 

 


آثار منتشر شده درباره ي شهيد
سخن از اسطوره تقوي وفضيلت و نمونه ايثار و جانبازي وتجسم اخلاق وعرفان ومظهر تعهّد وعشق وخلوص است . سربازي حقيقي وپيروي صادق در مکتب قرآن واهل بيت(ع)است.
شهيد حجت الاسلام اکبرزاده،اين چهره محبوب ودوست داشتني و يارآشناي بسيجيان و دوست صميمي و والامقام سنگرنشينان اسلام، اين هادي ومرشد، واين مربي وناصح، که ارشادها وراهنمايي هايش هنوز که هنوز است در قلوب واذهان جاي دارد وخاطرات شکوهمندش هرگز فراموش نخواهد شد.
در اراک وقم به تحصيل علوم ديني وفقهي اشتغال داشت، اما به علت عشق وعلاقه سرشار به جبهه ورزمندگان اسلام، بعد از عمليات خيبر به جبهه رفت و در گردانهاي رزمي و زرهي در کنار رزمندگان حضور داشت وبه سؤالات آنان پاسخ مي داد ومسائل عقيدتي وديني آنان را رسيدگي مي کرد.رزمندگان هم نسبت به اوانس شديدي داشتند.
او به راستي عارف به الله وعاشق امام حسين(ع) وشيفته اهل بيت عصمت طهارت(ع) بود،عالمي بود، عامل؛ وطلبه اي بود وارسته از دنياووابسته به الله ومعنويات، ذکر او مدام صلوات وزيارت عاشورا ودعاي توسل بود. هنوز مناجات پرسوز او در حسينيه لشگر 17علي ابن ابي طالب (ع)به گوش مي رسد. ودر گوش رزمندگان آينده نهضت جهاني اسلام طنين انداز است.
در عمليات و الفجر 8 و کربلاي 1 و کربلاي 4 نقش فعال و بسيار مؤثر داشت ..با اينکه او مسئول عقيدتي لشگر بود وکارش اقتضا مي کرد در عقبه جبهه باشد اما با اصرار زياد با گريه و با التماس از فرماندهان لشگر خواست که به او اجازه دهند در عمليات کربلاي 4 شرکت کند.ا و با آن حالات معنوي و وصف نا پذير و چهره ملکوتي و آما دگي براي حضور در محضر دوست در صف دلير مردان اسلام قرار گرفت وبعد از يورش مردانه اي که بر سپاه دشمن برد ,شهادت را که بالا ترين آرزو ي او بود در آغوش گرفت و ميهمان مولا و معشوق خود حضرت ابا عبدالله الحسين (ع)شد.
با شهادتش قلب همه آ شنا يان و بسيجيان مخلص را آتش زد . فراق او بسيار غمبار و دشوار بود او رفت ولي مرام او و توسلات و تو جهات و حالات خاصي که داشت همواره
راهگشا و مرشد آيندگان خواهد بود.
روحش متعالي و مقامش در جوار اولياء الله والا تر باد
از عرش نداي ربنا مي آيد آواي خوش خدا خدا مي آيد
فرياد که واکنند درهاي بهشت مهمان خدا زکربلا مي آيد
ستاد بزرگداشت مقام شهيد



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : اکبرزاده , حجت الاسلام مجتبي ,
بازدید : 216
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1340 در خانواده اي زحمتکش، متديّن و معتقد فرزندي متولد گرديد که نام او را محسن گذاشتند .تولد او همزمان دهم ماه مبارک رمضان .در شهرستان اراک متولد و قبل از ورود به دبستان در کلاس هاي مکتب شرکت و قرآن را فرا گرفت.
دوران دبستان و راهنمايي را در همين شهر به پايان رساند . ضمن تحصيل در کلاس هايي که تشکيل مي شد ,سعي زيادي داشت از پدر بزرگ مادري اش که متولي يکي از امامزاده هاي اطراف اراک بود ,در جهت رشد وتعالي خود ,استفاده ببرد.
با علاقه اي که به اهل بيت (ع) داشت ,در دوران تحصيلات راهنمايي با دوستان و رفقاي خود که آنها نيز به شهادت رسيده اند در امام زاده فعاليت و کوشش به سزايي داشتند.
وقتي به سن نوجواني رسيد ضمن کمک به بچه هاي همسن خود در درسشان ,به آنها قرآن ياد مي داد و با تشکيل کلاس ها و تجمعات ديگر آنان را با مسائل مذهبي آشنا مي کرد.
در مبارزات انقلابي مردم با حکومت شاه مستبد از پيشگامان اين ميدان سخت و طاقت فر سا بود در حالي که در آن زمان تازه سنين نوجواني را پشت سر گذاشته و به سن جواني رسيده بود .
درآغاز و تداوم اعتصابات دانش آموزي که در پانزدهم مهرماه 1357 به اوج خود رسيده بود ,نقش فعالي ايفا کرد و در شناسايي و انهدام مراکز فساد در شهر اراک فعالانه شرکت داشت. دوران تحصيل او در دبيرستان همزمان با پيروزي انقلاب پر شکوه اسلامي به رهبري امام خميني (ره) بود .
پس از پيروزي انقلاب و بازگشايي مدارس او به عنوان يکي از اعضاي محکم و استوار انجمن اسلامي دبيرستان شهيد مطهري در روشنگري دانش آموزان و مبارزه با عوامل فريب خورده گروهک هاي ضد انقلاب و منافق ,نقشي به سزا داشت و در اين سنگر نيز فعاليتي چشمگيري از خود به يادگار گذاشت.
هيچ گاه احساس خستگي نمي کرد . روز به روز با شور و عشق بيشتري در راه تثبيت واعتلاي انقلاب اسلامي تلاش مي کرد .
از اولين روزهاي تشکيل سپاه به عنوان عضو سپاه لباس مقدس پاسداري از دين را به تن نمود و در اين زمينه فعاليتهاي زيادي انجام داد.
با شروع جنگ تحميلي چندين بار به جبهه هاي جنوب و غرب رفت.او در کنار ديگر رزمندگان عزيز جنگيد و در موقع فراغت از جنگ با تشکيل کلاس هاي عقيدتي و آموزش فنون نظامي در رشد و پيشرفت علمي رزمندگان تلاش مي کرد ,وقتي در پشت جبهه بود اين نوع فعاليتها را در پايگاه هاي بسيج ومساجد انجام مي داد.

کم حرف و خوش برخورد بود، به پيروي او ائمه معصومين عليهم السلام و رهبر عظيم الشان انقلاب به مصداق آيه کريمه «اشداء علي الکفار و رحماء بينهم»، با مردم خيلي رئوف و مهربان و با دشمنان انقلاب در زير هر شعار و پوششي به شدت عمل مي کرد.
محسن به نماز جماعت اهميت زيادي مي داد تا آن جا که هر موقع صداي اذان شنيده مي شد هرکاري که داشت رها مي کرد و فقط به نزديک ترين مسجد خود را مي رساند و در جماعت حضور مي يافت.
از خصوصيات ديگر او عشقي بود که به امام خميني و ديگر علمائي که حامي انقلاب و اسلام راستين ,بودند ,داشت.
معتقد بود , خداوند او را غرق احسان ها و نعمت هاي خود فرموده , در برابر مسائل خود را مسئول مي دانست و امر به معروف و نهي از منکر را فراموش نمي کرد .به فکر ماديّات نبود، اميد و توکلش به خداي متعال بود وهمواره آيه ي شريفه ي "الا بذکر الله تطمئن القلوب"را در نظر داشت.
سعي در انجام مستحبات و ترک مکروهات مي نمود و هميشه ذکر يا الله بر لبانش جاري بود .
يکي از همرزمانش مي گويد:
هميشه در گوشه اي از اتاق سجاده اش پهن بود . شب شهادتش بود که تا ديروقت بر سجاده به خاک بندگي افتاده بود ,شايد آن شب يعني شب بيست و پنجم ماه مبارک رمضان نخوابيد، از شهادتش آگاه بود چون شب شهادت ,هنگام غروب ,خود را در ملافه اي سفيد پيچانده و به مدت 20 دقيقه رو به قبله در وسط اتاق خوابيد.
هميشه مي گفت:
دعا کنيد که خدا اخلاص و ايمان و عمل عنايت کند.
خدايا شکر که ما را مورد عنايت و لطف خود قرار دادي تا در اين برهه زماني در زير سايه ولايت فقيه زندگي کنيم .
مسئوليت آموزش عقيدتي نيروهاي بسيج را عهده دار بود .به کارش عشق مي ورزيد و مأموريت هاي زيادي در طي فعاليت و کارش به نحو احسن انجام داد.
اصرار داشت هميشه در جبهه باشد اما به دليل نياز به کادر آموزشي، سپاه چنين اجازه اي به او نمي داد.
با اصرار زياد و پيگيري هاي مستمر در دي ماه سال 1362 مأموريت شش ماهه اي را براي فعاليت در سپاه بانه به او دادند. او محور فعاليتش را در بانه ,تشکيل کلاس هاي عقيدتي، سياسي و نظامي براي رزمندگان اسلام گذاشت .
محسن علاوه بر مسئوليت آموزشي سپاه بانه در عمليات پاکسازي مناطقي که ضد انقلاب حضور داشت و اقدامات خرابکاري بر عليه مردم انجام مي داد نيز شرکت مي کرد.
روز پانزدهم خرداد 1363 در راهپيمايي مردم بانه که به مناسبت قيام پانزده خرداد 1342مقارت با پنجم رمضان المبارک انجام شده بود و در بمباران ناجوانمردانه هواپيماهاي عراقي به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

 

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
و ان کان دين محمد لم يستقم الا يقتلي فيما سوف خذيني
اگر دين محمد (ص) باقي نمي ماند مگر به قتل من پس اي شمشيرها مرا دريابيد.
امام حسين(ع)
اگر در اين جهان پر از ظلم و جنايت وسيله اي هست که مردم را نجات دهد و به مقصد اصلي هدايت کند و اين وسيله فقط و فقط دين رسول الله معظم است که ايشان مبعوث شدند براي بيان و رساندن اين وسيله بوده و اين وسيله اي که انسان ها را از بندگي غير از خدا نجات مي دهد و جهت بندگي را فقط در طاعت خود مي داند و بس.
اين وسيله نمي تواند مؤثر واقع شود جز اين که تلاش و کوشش وجهاد و خون مي خواهد، خوني که از مسلمانان صدر اسلام تا علي عليه السلام و مسمويت امام حسن (ع) و شهادت امام حسين (ع) . گرفته تا کربلاي ايران، جريان دارد.
چه سعادت است انسان را ,که خودش را هماهنگ کند با امام حسين (ع) چه شادي آور است.
خدايا من که هدفم غير از برپايي و استواري دين تو نيست پس مرا در اين راه موفق بدار، و اين شايستگي را به من بده تا به مانند امام حسين (ع) که فرمود: اگر دين محمد (ص) استوار نمي ماند مگر به شهادت من پس اي شمشيرها مرا دريابيد؛ هماهنگ باشم چرا که من دريافته ام دين توست که مي تواند انسان را آزاده بار آورد. سپاس و ستايش خداوند متعال را که نعمتش را بر ما افزون نمود. حمد او را که لايق اوست حمد، و قاصر از حمد نمودن اوئيم.
خداي من چگونه مي توانم شکرگذار تو باشم که اين انقلاب عظمايت را بر ما عطا کردي. اين انقلاب بود که به من آموخت چگونه بايد زندگي کرد، اين انقلاب اسلامي بود که به من حيات حسين واري را آموخت چرا که انقلاب خود دگرگون کننده است.
خداي تو را شکر که انقلاب در درون مان ايجاد کردي ,نور اسلامت را بر دلمان نشاندي ونورانيّت ايمان را بر ما تاباندي، تا با انقلاب در درون وبا شناخت از اسلام و شناخت اين که حاکميّت جهان بايد از آن خدا باشد و غير خدا و حاکميتش هيچ حاکميتي مورد قبول نخواهد بود، و ما با هدايت تو راهنمون در اين راه شديم، طاغوت را به ياري تو سرنگون نموديم، و انقلاب را وسيله براي تحقق اهدافمان قرار داديم، خدايا اسلام چقدر باشکوه است و چقدر عظمت دارد اين آئين.
تو را شکر که به ميمنت اين نعمت , استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي عنايت کردي استقلالي که ما را از اسارت آمريکاي جنايتکار و شوروي متجاوز خبيث نجات داد، استقلال در بعدهاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي، اخلاقي و...
استقلال فرهنگي: فرهنگ و الگوهاي غربي و شرقي را از ما بدور داشت و الگوي اسلام را به ما عنايت کردي که ديگر نه هنرپيشه ها و خواننده ها الگوي زن و مرد ما نخواهند شد، و انبياء و ائمه الگوهاي ما خواهند شد، تو را شکر.
انقلاب اقتصادي: خدايا چقدر تو خوبي که نعمت استقلال در کشاورزي، صنعت و ساير زمينه ها را به ما عنايت کردي.
انقلاب سياسي: خدايا اين نعمت چقدر نعمت گرانبهايي است که به ما عنايت نمودي، توسط نيروي ايمان به خودت تا در برابر جنايت کاران غالب شويم و آن هارا نابود نمائيم، همراه با مزدوران داخلي شان گروهک هاي مزدور منافق، توده اي، فدائي (اقليّت و اکثريّت) و رهبريتش با روحانيّت اصيل با شد که در صدر آنها امام عزيز است. خدايا نگهدار او را حتي در کنار مهديّت.
پس در اين زمان که تمام کفر از شوروي جنايتکار گرفته تا آمريکاي خونخوار، فرانسه تروريست پرورو اسرائيل نانجيب ,دشمن شماره يک اسلام, تماماً بر اسلام حمله ور شده اند، مرا کسي قرار بده که هماهنگ با امام حسين (ع) باشم.
خدايا ايمان و عملم را مطابق هم گردان، خدا انقلاب شد که ماهيّتش اسلامي و ما هم پاسدار آن شديم چه مسئوليتي که اين مسئوليت از انبياء و ائمه است و همه عمل نمودند و الگوهاي ما شدند و ما هم آن ها را الگو قرار داديم. امام حسين (ع) را الگو قرار دادم چرا که زمان ما هم شباهت زيادي با قيام تو دارد.
حسين جان تو فرمودي «وان کان دين محمد لم يستقم الي بقتلي فيا سوف خذ يني»، اگر انقلاب و دين جدم پا برجا نمي ماند مگر به قتل و شهادت من پس اي شمشيرها مرا دريابيد .
ما هم مي گوييم :جنايت کاران شرق و غرب اسلحه هاي خود را بر ما نشانه رويد ما باکي نداريم، گروهک هاي وابسته تان را واداريد تا حزب اللهيان عزيز ما را مورد تير و شکنجه خود قرار دهند و تحريک کنيد آن بي تفاوتان و نق زن ها را ,
آنها را که فقط به مانند حيوان ها فکرغذايشان هستندو تحت ولايت و حکومت هر کسي قرار بگيرند برايشان فرقي ندارد.
آن بي دين ها آن پست فطرتان که خدايشان دچار عذاب دنيوي و اخروي نمايد، چرا که اين ها دين ندارند, جاذبه و دافعه ندارند، فقط به فکر شکم و رفع غرايز و شهوات نفساني مي باشند. اين ظالمان و ظالم پرورها که به فکر دفع خطر از حکومت اسلامي نيستند، نه آزادي قسمتي از وطنشان که توسط کفر جهاني اشغال هست، برايشان مهم است و نه خود آزاده اند، اگر آزاده بودند و دين داشتند وطنشان را دوست مي داشتند از خود حرکتي نشان مي دادند و در مقابل اين مزدورها مي ايستادند. بي عملي آنها هماهنگي با ظلم ظالم است.
زندگي و کار کردن در شهرها در موقعي که جنگ است، و مسئله اصلي است. هيچ چيز جايگزين آن نخواهد شد. بايد جنگ پيروز شود، بايد ظالم به زمين زده شود .
بايد با پيروزي برابر جنايتکاران در اين جنگ به آنها فهماند که اسلام تنها قدرتي است که توانايي ايستادن در مقابل آنها را دارد. ازغير خدا کمک خواستن وابستگي آور است، و هر نهضت و انقلابي که اسلام منشاش نباشد وابسته خواهد شد.
سيد الشهداء خود به تنهايي قيام کرد با تمام امکانش و اصحابش حتي کوچکترين فرزند خود ,به تنهايي قيام کرد ,با تمام امکانش و اصحابش .حتي کوچکترين فرزند خود، آيا چه پيامي بايد گرفت از اين قيام؟ اين قيام مرا پيامي دارد بزرگ که براي پاسداري از اسلام بايد از همه چيز مايه گذاشت: از زن، از فرزند از اموال و غيره. اين پيام به فرد، فرد امّت اسلامي مي باشد که بايد گذشت از هر آن چه داري و هر عبادتي که مي کني حتي اگر در بيت الله الحرام باشي.
جهاد مقدم بر همه چيز است و هم اکنون من پاسداري را پذيرفته ام و شعار حسين را براي خودم قبول نموده ام وبا آگاهي، با بينش ؛حرکتم با جهل نبوده است که بي تفاوتان و ديندارهاي منافق نموده اند.
من انقلاب را دوست دارم و به همين خاطر براي حفاظتش اين راه را انتخاب نمودم.
اين انقلاب هم به من يا ديگري وابسته نيست چرا که تاريخ انقلاب نشان داده اين انقلاب خوب آزمايشگاهي بوده براي سبقت گرفتگان و نشستگان اما سخن آخر، پدر و مادر عزيزم در مقابل خدا شرمنده ام که نتوانسته ام خدمت کنم به شما. چرا که گناهانم افزون است شماها مرا ببخشيد که خجالت زده ام در مقابل شما، چرا که تا زمان حياتم نتوانستم کمکي به شما کنم و توکل مي کنم بر خدا هر آن چه او خواهد.
ما هم تابعيم، اگر هم رفتيم او خواسته , همين بس براي شما که افتخاري داريد به اين که فرزنداني تربيت نموده ايد که توانسته اند جهاد در راه خدا نمايند.
اميدوارم که خداوند انشاءالله به عزتش به شما صبر عنايت فرمايد و من را لياقت خدمت در راه او و اميدوارم که بدانيد تمام کارها را خدا اراده مي کند و خواست اوست و هرچه هرکس انجام دهد همه را يادداشت مي نمايد.
نگراني نداشته باشيد انسان ها همه مي ميرند، چقدر خوب است که اين مرگ در راه هدف مقدس، آن هم رضايت خدا باشد.
بعد از اظهار معذرت از پدر و مادر عزيزم اظهار خجالت از همسرم مي نمايم.
اما همسرم, من نتوانستم آنچه که خوب بود و بايد باشد حقي را که شما بر من داشتي انجام دهم، بايد از من گذشت کني، تو خود آگاهي که من براي چه رفته ام تو که در هدف من شک نداري، تو ديگر ناراحت نباش من همان راهي را رفته ام که برادرت عليرضا رفته است آيا آنها رهرو نمي خواهند. آيا براي حاکميّت اسلام نبايد خون داد؟ تو خود مي داني توضيح من براي چيه؟ همسرم تو را خدا صبر عنايت کند ,مي بخشيد, اميدوارم که ناراحت نباشيد, هدف اصل است. هدف را هيچ وقت فراموش ننما، عبد خدا بودن، تابع مشيت و قضا و قدر او شدن، پس غمي نباشد، فقط اميد به خدا داشته باش، سعي کن هماهنگ باشي با هدف زينب (ع).
از پدر و مادرت دلجويي نما و سلام مر بر آنها و بر کليه اقوامت برسان، و هم چنين دوست دارم فرزند کوچک را آن چنان که رضاي خداوند است تربيت و بزرگ نمايي، و از تو مي خواهم به خاطر خدا هرچه را که پيش مي آيد و مشکلاتي که با آن مصادف هستي صبر و تحمل پيشه کني و اميدوار باش به خدا، خدا انشاءالله که به شما صبر عنايت کند.
اما خواهرم و برادر زنم شما را خواهانم که در هر جا و در هر زمان پاسدار انقلاب اسلامي باشيد حتي اگر جانتان را در اين راه بگذاريد . از برادرانم تشکر مي کنم که شما خدمت کار اسلام هستيد ,خدمت خود را ادامه دهيد و سعي کنيد هميشه اسلام را مکتب و ولايت فقيه را امام خود بدانيد و خدمت گذار به بندگان خدا باشيد.
سعي نمائيد افراد مومن باشيد، و عاملاني باشيد که اسلام را گسترش دهيد، اميدوارم که اگر از من شما را اذيّتي رسيده ببخشيد. براي من طلب مغفرت نمائيد.
و در آخر به همه اقوام و نزديکان و کساني که با من رابطه اي دارند پيام دارم؛ اين که انقلاب اسلامي را حفظ کنيد و تابعيّت از ولايت فقيه را فراموش نکنيد. نگهداري از انقلاب تنها موافق نمي خواهد مايه بايد گذاشت.
جان، اموال مي خواهد.
اما اقوام عزيز مرا ببخشيد که به جاي نياورده ام وظايفم را در مقابل شما.
خداحافظ شما باشد تا زماني که حافظ جمهوري اسلامي و پيرو ولي فقيه هستيد. يک سخن مهم ديگر من اين است که مبادا شماها که از من هستيد طلب کار از انقلاب شويد و خون مرا پلي براي رسيدن به اهداف دنيوي خود قرار دهيد که انشاءالله چنين نخواهد بود.
خدايا به پدر و مادر و همسرم وخواهر و برادرانم کليه افراد و وابستگانم صبر جليل عنايت بفرمايد.
خدايا ايمان و عملم را مطابق هم گردان، اسلام را بر جهان کفر پيروز بگردان .
امام عزيز راعمر طولاني و سلامتي عنايت بفرما، خدايا انقلاب اسلامي ما را حفظ و آن را به انقلاب مهدي (عج) پيوند ده.
ابر جنايتکاران تاريخ را ,آمريکا, شوري ,اسرائيل , فرانسه وهمه را و ايادي داخلي آنها را (منافقين، کفار، مشرکين) را نابود بگردان انشاءالله.
خداحافظ , با عرض معذرت محسن شريعتي 29/6/1362
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

 


 


آثار منتشر شده درباره ي شهيد
براي شهيد محسن شريعتي
در درونش جوشش
بر لبانش فرياد
همچو يک سرو
با لباسي سبز
که برآن شده بود واعدوا
قاري و صائم و سالک
به کلام و به ضيافت
به ره معبود خويش
ناگهان فاجعه رخ داد
تن او غرق به خون شد
آن لباس سبز
آن نقش اعدوا
سرخ سرخ
شنجرفي شنجرفي
اما
نه درونش آرام
نه لبانش خاموش
نه زبانش ساکت
و نه گامش
مانده از رفتن راه
اينک او ثار فسانه است
که بر بام قبيله
رسد آواز به هر شام و سحر
تا به خون خواهي او
تيغ بران جوانان قبيله
بر رگ گردن قاتل گذرد
حامد

حکايتي ديگر
شکوه خون تو افراشت رايتي ديگر
فزون نموده به آيات آيتي ديگر
عروج سرخ تورا کسي نتوان ثنا گفتن
مگر خدا بنمايد عنايتي ديگر
هزار قصه عشق و حماسه بر خوانديم
حديث خوان تو دارد حکايتي ديگر
پيام ارجعي حق تورا بود در گوش
وجود مطمئنّت خود روايتي ديگر
انيس گلشن استي زدي به سر هستي
بود به جام شهادت حلاوتي ديگر
تو مست شدي ديده بر جهان بستي
گرفته شاخ وجودت طراوتي ديگر
هزار بحر جنايت ز جانيان ديديم
و ليک خصم تو دارد قساوتي ديگر
ز جان خود تو ولي را نموده اي ياري
نمود چشمه خود حمايتي ديگر
بنا شدم به توان تا که وصف تو گويم
قلم اگر بخواهد دست و کنايتي ديگر
حامد

 


بسم الله الرحمن الرحيم
بار ديگر شاهد شهادت ياري ديگر از جمع انصار حسين, اين سالکان راه حق و شيفتگان بزم وصال و سوختگان شمع حقيقت و دلباختگان جمال محبوب شديم، ياران و عزيزاني که امّتي در سوگشان مي نشيند و هر لحظه محراب شهادت از خونشان زندگي تازه تر مي گيرد و اين بار هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اراک در سوگ يکي ديگر از همرزمان خود گريان شده و فرزند ديگري را تقديم به محضر حضرت حجت ابن الحسن عجل الله تعالي فرجه الشريف ونائب بر حقش امام امّت اين راد مرد تاريخ مي نمايد.
برادر شهيد محسن شريعتي معلم اخلاق، جواني وارسته و با اخلاص، جان برکفي ديگر از بطن توده هاي مستضعف مسلمان بود که نداي «هل من ناصر ينصرني» سيد الشهداء را در کربلاي خونين بانه لبيک گفته و عاشقانه با تسليم جان خويش به معبود ,به سوي قبله جانان شتافت.
عاشقي که وجودش مملو از تقوا و ايمان و عشق همراه با حرکتي مدام و بدون
وقفه در راه نيل به کمال و رؤيت جمال زيبايي معشوق و سکني گزيدن در جوار قرب رحمت حق بود .
بالاخره در سالگرد قيام خونين پانزده خرداد مقارت با پنجم رمضان المبارک سال 1363 هجري شمسي با لب هاي خشکيده و روزه دار و جسمي پاک و مطهر به ديدار معشوق خويش شتافت و خون مطهرش درخت تناور اسلام را آبياري نمود، اينان همان رهرواي حسين هستند که سخن در شرح شان به لکنت مي اٌفتد و عاطفه در حضورشان عاجزانه مي گريد، آري اينان همان عبادالله الصالحون هستند که جنگل ها بايد قلم و درياها دوات تا شمه اي از بيکران هميشگي شان و ابعاد متعالي روحشان را توصيف کند.
چه نيکو مرگي که بالاترين مرگ هاست , شهات و در چه روزي و چه ماهي ؛در روز پانزدهم خرداد ,سالگرد حماسه يوم الله و در ماه رحمت و ضيافت خدا که بندگان مهمان خدايند و در رحمت و مغفرت خدا بروي همه بندگان باز است. روابط عمومي سپاه اراک



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : شريعتي , محسن ,
بازدید : 292
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 6 صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,729 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,830 نفر
بازدید این ماه : 3,473 نفر
بازدید ماه قبل : 6,013 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک