فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

18 فروردين ماه سال 1344 در يکي از محله هاي شهرستان خمين، فرزندي چشم به جهان گشود که براي خجستگي زندگي اش نام «حميدرضا» برايش انتخاب کردند.
در کودکي از تربيت شايسته پدر و مادر برخوردار بود و جنب و جوش و تحرک در خميرمايه و سرشت او موج مي زد.
از وقتي که پا به مدرسه گذاشت، تا تحصيلات دوم دبيرستان را با موفقيت طي کرد. او در دوران راهنمايي و دبيرستان در رشته هاي ورزشي فوتبال وبسکتبال فعاليت مي کرد. اين دوران همزمان بود با اوج گيري نهضت اسلامي مردم ايران بر عليه حکومت ستمگر شاه،او تحصيل را رها کرد و دل و جان به دستورات حضرت امام سپرد و به رود پرشتاب انقلاب پيوست.
تعبد , دينداري و تعهد نسبت به انجام فرائض ديني و همچنين فروتني و روحيات پاک، از خصايص روشن حميدرضا بود.
پس از پيروزي انقلاب، به فعاليت در واحد بسيج مشغول شد. سپس با پوشيدن لباس مقدس پاسداري، خود را وقف دفاع از انقلاب نمود، آغاز اين حرکت جديد، از فعاليت در واحد اطلاعات و عمليات لشکر 17 علي بن ابيطالب (ع) شروع شد و پس از چندين عمليات، قائم مقام فرمانده اطلاعات و عمليات لشکر 17 شد.
اودر اين سمت رشادت هاي چشم گيري از خود نشان داد , لحظه هاي سرشار از ايثار و خطرکه ستودني است.
مدتي بعد به گردان امام رضا(ع) رفت ودر اين گردان به سمت قائم مقام فرمانده آن منصوب شد.
عمليات والفجر 8 يکي از موفق ترين و عجيب ترين عمليات رزمندگان اسلام در طول 8 سال دفاع مقدس است.
حميد رضا در اين عمليات شرکت کرد وبا اينکه معاون فرمانده گردان بود ,پيشا پيش نيروهاي تحت امر خود حرکت مي کرد.
او با قلبي سرشار از ايمان و روحيه اي شهادت طلب، در آزاد سازي شبه جزيره فاواز وجود دشمنان رشادتهاي بي شماري انجام داد تا ديگر دشمن نتواند از اين شبه جزيره شهرهاي استان خوزستان ومردم بي پناه آن را با موشک هدف قرار دهد.
حميد رضا در اين عمليات به شهادت رسيد در حالي که فقط 19 ساله بود, اما او يک دنيا خلوص و کمال از خود به يادگار گذارد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد








وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
حمد و ثناي، پروردگار جهان آفرين را که توفيق زندگي کردن در عصري را داد که در راستاي آن بتوانيم پرچم خونين «لا اله الا الله و محمد رسول الله» را در سايه امامت حضرت بقيه الله (ع) و نائب بر حقش؛ امام خميني پاسدار باشيم.
اي ملت مهربان! اين را فراموش نکنيد که: اين انقلاب، مال ما پابرهنه هاست و خودمان هم بايد آن را نگهداري کنيم تا به سر منزل مقصد برسد...
پدرها و مادرها! ما همه مسافريم و امانتيم دست شما. پس وقتي خواستند امانت را از شما بگيرند، نبايد ناراحت شويد، چرا که پس دادن امانت ناراحتي ندارد.
بله، شماها رنج زيادي براي ما کشيده ايد. اجر و پاداش شما پيش خداست. شما کوشش کرديد که امانت را سالم تحويل دهيد. بايد بسي شاد باشيد.
پس، اي پدر و مادرها!
جلو فرزندانتان سد نشويد. بگذاريد آنها به اين دانشگاه به وسعت تمامي غرب و جنوب پاي گذارند و درس بياموزند.
برادران عزيز ياران همه صف خونين بسته وشهادت را ادامه زندگي قرار داده اند حزب ا... را ياري کرده ودر صف جنودامت قرار گيريد .همه خود را آماده جنگهاي آينده کنيد زيرا که اسلام هميشه با کفر در جنگ است واسلام در آينده احتياج به نيرو دارد. اگر جنازه ام به دست شما نرسيد هيچ ناراحت نباشيد زيرا فقط در راه خدا،هدف مطرح است وهدف من که شهادت در راه او ورسيدن به لقاء وي بود نصبم شد واين آرزوي هميشگي من بر آورده شد.







خاطرات
محمد عبدي:
باحميدرضا به همراه دو نفر ديگر از نيروهاي اطلاعات به آن طرف از خاک دشمن رفته بوديم سه روزي در آنجا و اطلاعات لازم را جمع آوري و شروع به برگشت کرده بوديم. در رفتن به ماموريت از رودخانه اي گذشتيم که آب بسيار پايين بود اما در برگشت سطح آب بسيار بالا آمده بود و هيچ امکاناتي نداشتيم و در فکر که حميد رضا گفت: هر کدام يکي از دوستان مرا بگيرد. هر کدام يک دست او را گرفتيم و با بسم الله الرحمن الرحيم که حميد رضا گفت ,به آب زديم. بدون هيچ مشکلي از اين آب طغيان گر گذشتيم و حتي عراقي ها که در اطراف ما بودند ما را نديدند و به مقر اوليه برگشتيم.

در درجه اول علاقه و اعتقاد وافر شهيد زين الدين فرمانده دلير لشکر 17 علي بن ابيطالب (ع) به اطلاعات و عمليات بود و در اين راستا اعتماد ويژه اي که ايشان به حميد و گزارشات ايشان داشت , هميشه به چشم يک مسئول اطلاعات کارآمد به ايشان مي نگريست. به طوري که زماني که ما در يک منطقه به مسئوليت من مشغول شناسنايي بودم وقتي برگشتم بچه ها گفتند آقا مهدي زين الدين آمد و سلطان محمدي را با خودش برد و گفت يک شناسايي بسيار حساس در منطقه اي ديگر بايد برايشان انجام بدهد. البته باعث اعتراض من هم شد چون وجود ايشان براي ما هم حياتي بود. ماجرايي از شناسايي را بعداً فرماندهي لشکر دادند. از شناسايي حميد که حاکي از شجاعت ايشان در برخورد با دشمن و تدبير در جمع آوري اطلاعات و انجام ماموريت که فوق العاده بود.







آثار باقي مانده از شهيد
قسمتي از مناجاتنامه شهيد:
خدايا ،خجلم که اينکه هنوز نتوانسته ام تورا آنطورکه شايسته اي عبادت کنم.
خدايا ضعيف وفقيرم به تو پناه مي برم از عقاب آخرت امانم بده.
خدايا ،کريمي،بخشنده ومهرباني،شهادت را روزيم کن.

خاطرات شب عمليات از زبان شهيد:
شب حمله فرا رسيده است. لحظات نابودي دشمن, هنگام غروب خورشيد در روز پنج شنبه 9/12/61,همه برادران آماده اند تا ساعاتي ديگر برخصم بتازندو بعد از گرفتن پل اول ،جاده اهواز –خرمشهر را از وجود پليد مزدوران پاک نمايند.
ما نيز چون وظيفه تخريب بر عهده مان است جلوي نيروها و گردانها حرکت کرده ومعبرها را براي شروع عمليات به اميد خدا باز مي کنيم. انشاءا...در ساعات آينده دشمن نابود خواهد شد.

بسم ا...الرحمن الرحيم
اي نفس قدسي مطمئن ودل آرام ،امروز به حضور پروردگارت بازآي توخشنود به نعمتهاي او،واوراضي ازتوست. قرآن کريم
بازآي درصف بندگان خاص من وبه بهشت من داخل شو.
رزم آغاز شده است،چه نشسته ايد ،حسين وارد کربلا شده, يزيد اذن جنگ داده است .ياران همه آماده جانبازي ،زمان ،زمان پيکار خونيني است ,رزمي حماسه ساز :حر از حسين اذن جهاد خواسته وآماده پيکار است،لحظه حمله فرا رسيده است،يورش بر قلب دشمن مزدور, در قلب سياه وغمناک شب حماسه اي در پي حماسه ي ديگر،پيکاري سخت است .
حق وباطل در ميدان مبارزه ،زمين خونرنگ است از دلاوري ياوران امام ،همه جا فرياد ا...اکبر و,دشمن در حال شکست است،خون،دود، بوي باروت ،همراه با غرش توپهاي خصم همه جا را فرا گرفته ،هر بار صفيرگلوله اي ودر پي آن در خون غلطيدن برادري ،فريادش دشمن را به زانو درآورده :
لااله الا الله
پرچم خونين وي بر دوش ديگري وحماسه اي ديگر ونشانه بر قلب مزدوران کافر .زمزمه مجروح وراز ونياز با خداي خود ،انگار آخرين لحظه زندگي را سپري ميکند.امام زمان فرمانده لشکر در پيشاپيش جنودالله ,ياران همه در پي اوبه پيش،همه خوشحال وهيجان زده،انگار عروسيشان است وعاشق شهادت،ومنتظر صفير گلوله اي که خطبه اين عقد رابخواند ,شوروشوق ديگري درسردارند.
همه صف خونين بسته منتظرلقاءالله ،چه لحظه ي پرمخاطره اي،فقط خدا در ياد است و شيطان نالان گوشه اي حسرت مي خورد. همه از بند وقيد وزنجيرهاي اسارت شيطان گذشته اند همه پيروزند،همه پيروز.
برادران وخواهران ،اي رزم آوران حزب الله اينک وصيتم را بانام الله،يگانه پاسدار ايثار وحرمت خون شهيدان ,قادر ومتعال ،بخشنده ومهربان وبانام آنکه لقاء وي هدفم بوده است ورضاي او مراراضي بوده وبادرود بريگانه پرچمدارعالم تشيع،ونائب برحق امام عصر(عج)ياري دهنده مستضعفين جهان در ستيز باکفرجهاني وبايادو سلام برشهداي اسلام ازصدراسلام تاکربلاي فعلي آغاز ميکنيم.
اکنون که رژيم مزدوربعث عراق ,کشور اسلامي مارابه دستور آمريکاي جنايتکار مورد تاخت وتاز قرار داده است وايران رابه جنگً تحميلي وادار کرده است وهرروزعده اي از بهترين جوانان اين مرزوبوم رابه دليل دفاع ازآرمانشان به درجه رفيع شهادت مي رسانند برماست صبر واستقامت ومبارزه کردن وپايداري تا آخرين قطره خون.
اکنون که بار هجرت ازدنياي هيچ وپوچ بسته ام تاباحسينيان بيعت کرده وبه نداي: هل من ناصرينصرني حسين(ع)،خونين جواب گويم.
اکنون که رفته ام وسر نوشتم را ازتاريکي وتلخ روزي به سعادت وخوشبختي تغيير داده ام, اکنون که شهادت سرخ رابرادامه زندگي واهي وبرمرگ سياه ترجيح داده ام وبه لقاءالله پيوسته ام.
واکنون که پرواز به سوي الله کرده ام وزنجيرهاي اسارت وبندگي را ازقيد وشرط اميال نفساني گسسته ام وصيتم را برتووصي خودآغاز ميکنم.
اکنون انديشه ها همه دروجود رهبرمان متجلي شده است واوست که باکلامش همه دنيا رامهيج ساخته واوست که آمريکا وديگرابرقدرتها رابه لرزه درآورده است.
خدايا:قلب پردرد وي رابانابودي منافقين وديگرتوطئه گران تسکين وآرامش ده. خدايا:عمرش را طولاني تروبا عزت ترگردان .وبروصيت شهيدان وشعار هميشه گيشان:
خدايا ،خدايا،تاانقلاب مهدي خميني را نگهدار.
اورابراي رهبري جامعه اسلامي وپيروزي برجوامع کفر حفظ بفرما.

پدرو مادرم:
رسالتتان سنگين ترشد،زيرا که بايد پيام شهيدي را به گوش جهانيان برسانيد.
که فرزندتان بوده وهفده سال بررشدقامتش نظاره گر بوديدواوراباتلاش همگانيتان بزرگ کرديد وخود براين آگاهيد که امانتي بيش نبودم در نزد شما که مي بايست به خداي بزرگ تحويل دهيد.وچه سعادتي بالاتر از اينکه امانتتان راباروي سفيدبه پيشگاه خدا تقديم کنيد. پس درفقدانم گريه نکنيد وبا ياد شهداي اسلام ازصدرتا اين زمان دل خود راتسکين دهيدو با زنده نگه داشتن ياد شهيدان اسلام (بهشتي :رجائي:باهنر ) وديگر معلمان اخلاق و مدرسان تقوي و ايثار امکان هر گونه فعاليت را از منافقان کور دل سلب نمائيد.

برادران عزيز:
ياران،همه صف خونين بسته وشهادت را ادامه زندگي قرار داده اند ،حزب الله را ياري کرده ودرصف جنودالله قرار گيريد.همه خود را آماده جنگهاي آينده کنيد زيراکه اسلام هميشه باکفردرجنگ است واسلام در آينده احتياج به نيرودارد.

خواهر گرامي:
رسالت زينب گونه اتان رابارسانيدن پيام شهيدان به انجام رسانيد وباحفظ حجاب اسلامي ونفي حجاب وفرهنگ دطاغوت از پايمال شدن خون شهيدان جلوگيري کنيد.

پدر ومادرم:
اگر جنازه ام به دست شما نرسيد هيچ ناراحت نباشيد زيرا فقط درراه خداهدف مطرح است وهدف من هم که شهادت در راه اوورسيدن به لقاءوي بود نصيبم شدواين آرزوي هميشگي من برآورده شد.
درپايان از خداوند متعال خواهانم که اين بنده حقيروکوچکش راموردمغفرت
خويش قرار دهدونيزازملت مستضعف وغيور ايران ميخواهم که تاظهور حضرت مهدي (عج)امام امت خميني کبير را ياري نمائيد. والسلام علي مناتبع المهدي
حميد رضا سلطان محمدي-23/1/1361

مناجاتنامه
خدايا:خجلم از اينکه هنوز نتوانسته ام توراآنطورکه شايسته اي عبادت کنم.
خدايا:هنگامي که ياد گذشته مي افتم اشک درچشمانم حلقه ميزند وخودم راسرزنش ميکنم امارجاءتو مرا اميدوار به عفووبخشش مي کند.
خدايا،هرشب که به حساب روزم ميرسم اعمالم راخالي از خلوص نيت مي بينم.
خدايا،گاه غرور به شکلي دروجودم نعوذ مي کرد گاه به جاي توخودرا مي ديدم
,گاه غافل بودم ازيادتووگاه ازاطاعت توورسول تووائمهً تو واولي الامرتوسرپيچي کردم.
خدايا،ضعيف وفقيرم به توپناه مي برم ازعقاب آخرت, امانم بده.
خدايا،عاجزانه ازتوتقاضامي کنم نيتم راوعملم راخالص کن ومراتوفيقي عنايت کن که هميشه تو رادرياد داشته باشم که يک لحظه غفلت ازياد توشايد سرنوشتي ديگر برايم به ارمغان آورد.
خدايا، هرگاه به فکر عقاب الهي ميافتم بدنم ميلرزد.
خدايا، چه حالات وپيش آمد هائي راجهت آزمايش برايم قراردادي ومن درآن موفق نبودم.
خدايا،درمانده ام مسکين ومستکينم, فقير درگاه توام, به توپناه آوردم ازتو کمک مي خواهم .توبه ميکنم بخششت را مي خواهم, خدايا نااميدم نکن.
گاه به فکر دوزخ وغذاب قيامت مي افتم وخود رامنتظراجراي حکم عقاب الهي مي بينم امااميدوارم به رحمت الهي وگاه به فکر بخشش وعفو مي افتم واميدبه خدا
مي بندم ,توبه مي کنم وبازمي گردم اماچه توبه اي که بازپشت آن معصيت وگناه است.
وهرگاه مي نشينم درخودتفکرمي کنم واندکي اعمالم رامحاسبه مي کنم ،مي بينم که اندوخته اي براي آخرت ندارم ,گاه در معصيت وگناه غوطه وربودم وگاه در..
پروردگارا،چه زماني که قلبم درحجاب کامل وعقلم هواي نفسم بود،واي ازچه بنويسم اگربخواهم بنويسم بايدزندگيم رابرروي کاغذ بياورم وبه حال خودم پشيمان باشم وخدايا توبه مي کنم ,مغفرت مي جويم وبه توپناه مي آورم؛ مراببخش.
خدايا،چه دوراني که باشهدا داشتم وازاخلاق آنهاپند نگرفتم وازافعال آنهاعبرت نگرفتم تا عاقبت به ديدار تو آمدندومن هنوز دردنياي ماديات زنده ام.
پروردگارا،مي خواهم خودرادرراهت فاني کنم به سوزم تابه لقاءتوبرسم وتو را ببينم. مي خواهم تکه تکه شوم تاشايد لياقت ديدار تو راوهمنشيني با شهداراپيدا کنم ،مي خواهم بااخلاص درنيت وعملم شهيد شوم, مي خواهم بافرق شکافته وبدن غرقه به خون به ديدارت بيايم ,مي خواهم سرم را درراهت بدهم اما به تو برسم.
واي برمن، خدايا اگربه تونرسم چه کنم, اگرتکه تکه شوم فرقم وبدنم خونين شود وسرم از تن جداشود امانيتم خالص نباشد يعني شهيدنباشم, چه کنم.
خدايا، مي خواهم سر به سجده ي حق گزارده وآنقدر درفراق ديدارتو گريه کنم تا چشمانم ازحدقه در آيد .مي خواهم جهاد کنم تا لايق شهادت بشوم.
خدايا، مي خواهم شهيد باشم :مي خواهم نيتم خالص شود وبه تو بپيوندم تا تومرا
ازشهدا قراردهي.خدايا ،کريمي، بخشنده، ومهرباني ،شهادت راروزيم کن. والسلام حميدرضا سلطان محمدي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : سلطان محمدي , حميدرضا ,
بازدید : 184
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
والذين اذا اصابتهم مصيبه قالو انا الله و انا اليه راجعون 156 بقره
با درود و سلام به رهبر كبير و يارى كننده مستضعفان و درود بر شهيدان گلگون كفن كه در راه اسلام جان داده اند و درود بر امت شهيد پرور.
به فرمان امام امت, امام خمينى بت شكن براى جنگ با جور , ستم , تجاوز وظلم راهى شهر شهادت مى شوم تا براى اسلام و با يارى برادران فتح و پيروزى آوريم و اگر خدا خواست و در اين راه شهادت در راه خدا نصيبم شد,به آرزويم رسيده‌ام اما شما امت مسلمان هميشه گوش به فرمان اين ابراهيم زمان خمينى روح‌الله باشيد و نگذاريد كه او در مقابل توطئه داخلى و خارجى تنها باشد .
هميشه اين اصل را كه" ما همه سرباز توايم خمينى"را حفظ كنيم و با مشت در دهان اين شيطان صفتان بزنيد و هميشه با ستمگران
آمريكا , شوروى... مبارزه كنيد.
اين جنگ يك آزمايش است براى ما ملت ,چون خداوند در قرآن مي فرمايد: اگر خدا را ياري کنيد حتما او شما را يارى خواهد ‌كرد .
مصيبت خدا اين است تا شما را گرفتار عده ي ديگرى از خودتان نمايد و آزمايش كند پس كسانيكه در راه خدا پيكار كرده و كشته شوند كارهاى آنها گم نخواهد شد.
پدر و مادر از شما مى خواهم كه مرا حلال كنيد و براى من گريه نكنيد كه من راه خود را شناخته ام .
ديگر چشمى به اين دنيا و زندگى مادى آن ندارم و از همان اول كه به عضويت سپاه پا سداران درآمدم مى دانستم كه آخر اين راه شهادت است و آگاهانه اين مسئوليت را قبول كردم تا آنجا كه بتوانم اين مسئوليت را به نحو احسن انجام مى دهم .
به اميد آن روز كه چندان دير نيست كه پوزه تمام دشمنان اسلام را به خاك بماليم و انسان‌هاى دربند كشيده شده را آزاد سازيم و به راه راست هدايت كنيم به رهبر روح الله وبا سرباز ان حزب الله.
از تمام برادران پاسدار مى‌خواهم اگر از من بدى ديده‌اند به خوبى خود مرا حلال كنند و در تحكيم برادرى با همديگر كوشا باشند .
پدرجان تمام پس انداز من را به حساب جنگ بريزيد و كسانى كه راه من را قبول نداشتنداند در مراسم شهادت من شركت نكنند و از كمكم كردن به برادرم حميد دريغ نكنيد. به افشين بگويد عمويت دوستت دارد كه وقتى كه بزرگ شدى يك پاسدار انقلاب باش.شما را در شهادتم اول به تقوا و بعد صبر و دعوت مى‌كنم
اشهدان لا اله الا الله
اشهد ان محمدا رسول الله
اشهد ان عليا ولى الله داود گلپايگاني






خاطرات
برادر شهيد:
خبر پيچيد در شهر خمين که داود گلپايگاني شهيد شده. جنازه شهيد را آوردند و بعد هم تشييع و مراسم ختم. روز سوم بود که رفيقي آمد که داود زنده است و گفت خودم ديدمش با هم بوديم. با عجله رهسپار جنوب شديم. باور نمي کرديم اما وقتي چشمم به صورت نورانيش افتاد و گرماي وجودش را در آغوش خود حس کردم خدا را شکر کردم. اما داود ناراحت بود و مي گفت: من کجا و شهادت کجا.
و من غافل از اينکه شهادت بي تاب بود از وجود داود.

آخرين دفعه اي که با اعضاي خانواده وداع مي کرد چهره بشاش و نوراني داشت و اين احساس به همه دست داده بود که آخرين وداع او مي باشد. من از آمدن ايشان هيچ اطلاعي نداشتم. ايشان وقتي آمده بود که نيروها را همراه خود به منطقه جنگي ببرد. سوار بر ميني بوس بودند که مرا ديد و پياده شد و با من خداحافظي کرد. به من اين احساس دست داده بود که براي آخرين بار است که با او صحبت مي کنم و او را مي بينم.
رفت و چند لحظه پشت سرش را نگاه کرد. و اين نگاه آخر بود. اما خوشحال بود که به آرزوي و هدفي که داشت مي رسد. هدف رسيدن به خدا.

هنگامي که داود دوره راهنمايي را تمام کرد و براي کمک به برادرم، راهي تهران شد، انقلابي در راه بود، او را به سوي خويش فراخواند، تا در سرنوشت کشورش دخالت کند؛ بشنود، بياموزد، بينديشد و آگاهانه حرکت کند.
داود در حمله و گريز و در نبرد مشت و گلوله، در خيابان و شهر ... در آن روزها چه نشاطي داشت و چه صميمانه بود ثانيه هاي رو در روي «گارد شاهنشاهي» ايستادن ... و شعارهاي دشمن کوب.
شب تاريک ملت روز گردد
خميني عاقبت پيروز گردد.
دادن .دژخيمان، يک بار به او هجوم آوردند و او با هوشياري از چنگشان رهايي يافت.
پيروزي انقلاب اسلامي حتمي بود و فتح در بيست و دوم بهمن ماه هزار و سيصد و پنجاه و هفت نصيب مردم شد.
با تاسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، داود بر سر دفاع از انقلاب با سپاه هم پيمان گشت و با ديگر برادران رزمنده روانه جبهه هاي غرب کشور گشت و به نبرد با مزدوران آمريکا پرداخت. در همين جبهه، در شهرستان سقز بود که ضد انقلاب را بي امان و مضطرب کرد و به فراري خفت بار واداشت.
اواز نخستين دقيقه هاي پاک تولدش در سال 1342 در شهرستان خمين تا واپسين لحظه هاي حيات افتخار آميزش، بنده ي خدا بود و هنگامي که در سقز، سرخ روي از خون خويش، به ديدار خدا نايل شد، پروردگارش او را «شهيد» پذيرفت و مهر قبول بر کارنامه زندگي او نهاد.

 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : گلپايگاني , داود ,
بازدید : 175
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

او از افتخارات خمين است. سال 1334 بود که در روستاي حشمتيه در شهرستان خمين چشم به جهان گشود و خانواده اي را غرق در مسرت ساخت.
در شش سالگي راه مدرسه را پيش گرفت تا با دانش آشنا گردد. در همان روستا، دوران تحصيلات ابتدايي را گذراند، اما به علت مشکلات خانوادگي، موفق به ادامه درس نشد، از اين رو به ميدان کار روي آورد تا در جهت تامينهزينه هاي زندگي خانواده، کمک خانواده باشد.
روزها گذشت واو حالا جواني برومند بود . انقلاب اسلامي آغاز شد ه بود و مومنين وآگاهان ايران سخناني مي گفتند که ديگران از شنيدن آن مو بر بدنشان سيخ مي شد.
حکومت شاه بايد نابود شود.
دامنه اين خواسته ي به حق سراسر ميهن را فرا گرفت. او نيز در تلاطم اين موج ها فعال و پر تلاش بود و به ارشاد و آگاه ساختن جوانان با خط انقلابي امام و رهبري ايشان، مي پرداخت.
روزهاي سخت مبارزه را بي هيچ واهمه اي پشت سر گذاشت تاانقلاب به پيروزي رسيد.
با پيروزي انقلاب، بيشتر احساس وظيفه کرد. اين بود که در سال 1359 به جوان مردان غيور و جان بر کف درسپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست و از آن پس چندين بار در جبهه هاي حماسه و شرف به نبرد با دشمنان پرداخت.
قائم مقام فرمانده بسيج در سپاه خمين بود و در آموزش و اعزام نيروهاي مردمي به خطوط جهاد، تلاشگري خستگي ناپذير بود.
سرانجام پيک شهادت، او را به ديار پاکان فرا خواند.
داوطلب عزيمت به جبهه جنوب شد و در عمليات پيروزمند بدر شاهد شهادت را در آغوش کشيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد








وصيت‌نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
الهم ارزقنا توفيق شهاده فى سبيلك
با سلام و درود فراوان به امام امت آن روح خدا كه همچون كوه در مقابل ابرقدرتها ايستاده و تا نابودى آنها از پا نمى نشيند.
اماما اى كاش صد جان داشتم و در راه تو صد بار زنده و باز شهيد مى شدم كه بهترين مردن آن است كه انسان در راه اى امام كه همان صراط مستقيم به سوى الله است شهيد شود.
برادران پاسدار حرف اين برادر حقيرتان با شما اين است :
در كارهاى نيك سعى كنيداز يكديگر پيشى بگيريد. هميشه سعى كنيد اختلاف نظر ها را به خوش بينى تبديل كنيدتا در سركوبى دشمنان اسلام و انقلاب سرعت بيشترى داشته باشيد. در حفظ و نگهدارى از اموال بيت المال كه امانت از شهيدان انقلابمان است نهايت كوشش را نمائيد. اگر مى خواهيد كه دشمنان اسلام و انقلاب را نابود كنيد حتى لحظه اى نبايد از روحانيت مبارزودر خط امام جدا شويد و اين را بايد دريافته باشيد كه دشمن سعى و كوشش مى كند كه روحانيت را از صحنه كنار بزند تا بتواند به اهداف شوم خود برسد. به جاى من دست امام بزرگوار را زيارت كنيد.
خداوندگارا : اين بنده حقيرت را كه بسيار ضعيف هست ببخشاء.
خداوندگارا : تابنده ات را نيامرزيده اى از اين دنيا مبر.
در ضمن از اموال من مبلغ پنجاه هزار تومان به جبهه هاي حق هديه كنيد.
امضاء : داود اسلامى زاده مورخه 18/12/63
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار : از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر افزا
«آمين يا رب العالمين»






خاطرات
همسر شهيد:
داود گفت که در قم سميناري براي ما است که بايد شرکت کنم نمي دانستم که اين وداع آخر است. رفت در قم و در مراسم شرکت کرد و از همان جا به طرف منطقه جنگي شتافت. اين وداع آخر را نمي دانستم و بعد از آن هم او را نديدم گرچه بسيار سنگين است اما ناراحت از اينکه مسئوليتي بزرگ بر دوش من در تربيت چهار فرزند مشکلات آينده و از طرفي؛ هم شاد چرا که داود براي زنده نگه داشتن اسلام و قرآن جان خود را فدا کرد و من هم در دنياي ديگر با همسر شهيدم به ميهماني خداوند خواهم رفت.

همرزمانش تعريف مي کنند:
داود در مدرسه به خاطر تقوي و ايمان در پيش معلمان از شهرت خوبي برخوردار بود و در مدرسه معلمان هميشه اسم و نشان او را در پيش ديگر همکلاسي ها سر لوحه قرار مي دادند. آن قدر به نماز و مسائل ديني مقيد و آگاه بود که معلمان او را پيش نماز ديگر شاگردان مدرسه مي کردند.

به عبادت بسيار مقيد بود مخصوصاً نماز جماعت و در کارهاي دسته جمعي بسيار فعال. بسيار خلاق و مبتکر بود .در مسئوليت تدارکات گردان و حمايت هاي تدارکاتي براي گردانها و نيروها شب و روز فعاليت مي کرد. آن زمان در بسيج هم فعال بود و مسئوليت داشت به گونه اي که از هفته زودتر به منزل نمي رفت و پياپي در جمع آوري تجهيزات و امکانات براي نيروهاي تحت امر و بسيجيان مي پرداخت.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : اسلامي زاده , داود ,
بازدید : 167
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1342 به دنيا آمد. زادگاهش روستاي ميشيجان در شهرستان خمين بود. در خانواده اي با ايمان و از نظر مالي در سطح پايين، که از زندگي، ديانت و پاکي را برگزيده بودند,متولد شد. در همان روستا، به مدرسه رفت و تا دوره راهنمايي تحصيلش را ادامه داد.
همزمان با آغاز جواني او بود که حماسه پر شور مردم ، ايران را فرا گرفت.
او نيز غيرت ديني را از اجدادش به ميراث برده بود و خون تشييع در رگ هايش جريان داشت، به آن حرکت عظيم پيوست.عباس در راه به ثمر رساندن انقلاب اسلامي تلاشهاي زيادي انجام داد. مبارزات خياباني و سياسي,توزيع دستورات و سخنراني هاي امام که از فرانسه مي رسيدو...
با پيروزي انقلاب، نظام طاغوت شکست خوردو شاه مجبور به ترک کشور شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي , توطئه هاي گونانگون ضد دشمنان آغاز شد.نا آرامي هايي که ضد انقلاب در استانهاي کردستان ,مازندران,سيستان وبلوچستان,خوزستان وآذربايجان انجام مي داد از يک سو وتوطئه هاي ديگري که توسط عوامل داخلي آمريکا که آن روزها در کشور مسئوليتهايي داشتنداز طرف ديگر عرصه را بر مردم تنگ کرده بود.
آغاز جنگ تحميلي نقطه ي اوج خصومت دنياي ظلم وستم بر عليه مردم ايران بود.
سيدعباس ميرهادي در تمام اين عرصه ها حضوري فعال داشت و به دفاع از دستاوردهاي انقلاب مي پرداخت.
پس از شعله ورشدن آتش جنگ , به جبهه هاي غرب و جنوب شتافت.
با دوستان صميمي بود و با دشمن,اما سرسخت! آن گونه که صفت هر مسلمان بايد باشد. به جبهه و سنگر، به شدت دل بسته بود.
به مرخصي که مي آمد، دلش در جبهه ومناطق عملياتي بود. جبهه و حالت معنوي آنجا را موهبتي الهي مي دانست.
پس از چندي به عضويت سپاه درآمد و به عنوان فرمانده عمليات سپاه خمين منصوب شد، مدتي نيز مسئول واحد آموزش نظامي بود.
او طاقت دوري از جبهه را نداشت .مسئوليتهاي پشت جبهه را رها کرد وبه جبهه شتافت.قبل از عمليات والفجر هشت به عنوان فرماندهي گردان تعيين شد ودر اين سمت رشادتهاي بي شماري را از خود به يادگار گذاشت.
کربلاي چهار,ودشت شلمچه کربلايي بود که سيد عباس به ديدار معبود شتافت .او در حالي که نيروهاي گردان امام رضا (ع) را فرماندهي مي کرد، به خدا پيوست. و همان گونه که آرزويش بود، پيکر پاکش در منطقه عملياتي به جاي ماند.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد









وصيت‌نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
آنانكه به دين اسلام گرويدند واز جان ومال خود هجرت كردند ودر راه خدا جهاد كردند اينان منتظر رحمت خدا باشند كه خدا بخشاينده ومهربان است . قرآن کريم
يا الله يا الله . خداياتمام وجودم وتمام فكرم در اين است كه هرچه زودتر به تو برسم . خدايا بگذار كه با ريخته شدن خونم در راهت تمام‌كبر و غرور من با خونم شكسته شود وبگذار پروانه وار به دور شمع به سوزم تا از نور خون خود دنياى ظلمت را روشن كنم .
خدايا در تنهايى تمام وجودم بر خود مى لرزد وديگر نمى توانم در اين دنيا زندگى كنم ومى تر سم كه وقت بگذرد وچنين سعادتى نصيبم نشود (شهادت ).
خدايا به من اجازه بده در راهت قر بانى شوم وخدايا قبل از شهادت مرا آزاد كرده ومن اين آزادى را به هيچ چيز نخواهم فروخت. خدايا شهادت مرا كه بهتراز همه چيز براى من است تضمين كن .
خدايا تورا شكر كه چه نعمت هايى را به من دادى واما قدر ندانستم . خدايا تو را شكر كه مرا از خانواده اى مستضعف قراردادى تا درد مستضعفان را بدانم .
خدايا تو را شكر كه چه شبها مرا گرسنه نگاه داشتى تا درد گرسنگان را بدانم . خدايا تو را شكر كه دوران زندگى مرا از كودكى تا به حالم را با سختى قرار دادى تا درد آنها را كه سختى مى كشند ,احساس كنم .
خدايا تو را شكر كه لياقت جبهه آمدن ودر جبهه شركت كردن را به من دادى . خدايا تو را شكر ...
اى مردم واى خواهر و برادر، سخت من وشما مورد امتحان قرار گرفتيم وخيلى مواظب بايد باشيد اگر مى خواهيد از عذاب خدا در امان باشيد واگر به قيامت اعتقاد داريم .
گمان مى كنيد به بهشت داخل خواهيد شد بدون آنكه امتحان شويد .
قرآن کريم
زمان, زمان جهاد در راه خداست. اين بزرگترين نعمت خدا بر بندگان است. قدر اين نعمت را بدانيد واز آن براى به سعادت رسيدن خود استفاده كامل را ببريد وبه خيل شهيدان گمنام نگاه كنيد كه با نثار جان از شرف وعزت اين ملت پاسدارى كردند.
(اما متنفرنداز كسانى كه از خون شهيدان براى هدفهاى شوم خود استفاده مى كنند وشرم ندارند از خداوند وخانواده شهدا وخون شهدا )
در راه‌با آنانكه باشما به جنگ برمى خيزند جهاد كنيد .قرآن کريم
ودر اين زمان از مسئله جنگ خيانت به اسلام است وهمچنين خيانت به خون شهدا . تمام سعى وكوشش خود را بر روى مسئله جنگ بگذاريد وگرنه روزى سخت پشيمان خواهيد شد وآنوقت ديگر فايده اى ندارد .
به جبهه ها بشتابيد واز رفتن فرزندتان به جبهه جلو گيرى نكنيد واگر اين كار را كرديد آيا مى توانيد جواب خون شهدا را در روز قيامت بدهيد, خير .
خداوند جان شما را مي خرد وزمانى بهتر از اين براى فروشنده‌نيست و بفروشيد . سعى كنيد هرچه بيشتر به خاطر رضاى پروردگار كار كنيد واز ربا به دور باشيد. نكند خداى نكرده هواى نفس برشما غالب شود ويا شما را هواى نفس بگيرد زيرا همه گرفتارى هاى ما از هواى نفس است وبايد دقيقا نواقص وعيوب وگناهان خود را برسى كنيم ودر رفع آن بكوشيم . توجه به خدا وتسلط بر نفس خود داشته باشيد. بهتر است برادران مسئول قصدشان را خالص كنند ودر تصميم گيرى ها دقت كامل را بكنند .
امام عزيز فرمودند: الله الله تصميم گيرى ها . همه بايد سعى كنيم از خود گذشتگى داشته باشيم ,سعى كنيم خداى ناكرده عجولانه تصميم نگيريم كه به كسى لطمه بزند . در همه حال ودر همه كارى به ياد خدا باشيد ودر فرايض دينى بكوشيد ودر همه حالت مواظب زبان خود باشيد.
واى به حال كسانى كه نمى توانند جلوى زبانشان را بگيرند وواى بركسانى كه بر جمهورى اسلامى تهمت ميزنند وايراد هاى بي خود مى گيرند . مبادا خداى نا كرده امام عزيز را ناراحت كنيد واورا تنها بگذاريد. اگر اين باشد خداوند شمارا به زودى نخواهد بخشيد ومبادا حق را با باطل بپوشانيد تا حقيقت راپنهان سازيد وحال آنكه بر حقانيت آن واقفيد . با همديگر مانند برادر باشيد ودر همه حال اخوت داشته باشيد ومقاومت پيشه كنيد. مبادا به خود ياس راه دهيد وهرچه مى توانيد وتوان داريد به جمهورى اسلامى خدمت كنيد ومبادا خداى ناكرده كسى را مورد تهمت قرار دهيد.
سخنان امام عزيز را زير زره بين گذاشته و آنها را عمل كنيد وبراى امام عزيز زياد دعا كنيد كه برما حق دارد, اين حق را نمى توان به زودى اعا ده كرد وامام را قلب خود بدانيد كه اگر قلب نداشته باشيم زندگى كردن برايمان محال است .
وصيتى را که مى نويسم به عنوان وظيفه است كه هر كس به عهده دارد. ديگران را امر به معروف ونهى از منكر كنيد.
ملت مسلمان وبه خصوص برادران سپاه بايد روحيه شهادت طلبى داشته باشند واين روحيه را حفظ وتقويت كنند .در رفع فساد بکوشيد واين مسئوليت مردم است.بايد هرچه زود ترمشکل را اگر اخلاقى است در رفع آن بكوشند وآنرا رفع كنند.
كسانى را كه در اين زمان دست به اختلافات بزنند خيانت به اسلام كرده اند. اى كسانى كه از همه چيز حتى خون شهدا وباز حتى از منافقين براى هدف شوم خود مى خواهيد استفاده كنيد ,مطمئن باشيد در قيامت شهدا جلوى شما را خواهند گرفت وشايد هم جزء منافقين قرار گيريد. از خداوند متعال بترسيد واگر از عذاب خدا نمى ترسيد پس منتظر عذاب خداوند باشيد .
من به عنوان وظيفه ويك فرد كوچك مى گويم كه هرچه سريعتر به وضع خمين رسيدگى نمائيد . زيراتمام بوقهاى تبليغاتى چشم به اين شهر دوخته اند وراه حل آن بسيار ساده است .حق را بدانيد و حق هم مشخص است وتفسير به راى خود نكنيد واز نام امام عزيز استفاده شخصى نكنيد .چطور در اول انقلاب شهر هيچ اختلافى نداشت مسئولين را ناآگاهانه ويا آگاهانه تعويض كردند وضربه به شهر زدند .
وآن روحانى نماي قريشى را در شهر گذاشتن وتا توانستن به انقلاب ضربه زدند وخيانت كردند وآن هم در لباس مقدس روحانى .
در صورت آوردن جنازه ام : پدر عزيزم جناب آقاى الهى نماز بخواند وآن روحانى دو رو قريشى حق شركت در تشييع جنازه ام را ندارد واين را به او بگوئيد كه خيانت به جمهورى اسلامى مى كند واز قول من به آقاى جلالى بگوئيد كه منافقين وآن روحانى نما را سر بلند نكند وآنهارا سركوب نمائيد وحزب الله راكه مظلوم است ,مظلومتر نكنيد وبه نام امام ودست خط امام ضربه به اسلام نزنيد وخودتان را با قانون تطبيق كنيد وقانون را به ميل خود تفسير نكنيد و.....كه اميد وارم كه اينطور نباشد .
خدايا حق مظلوم رااز ظالم بگير. خدايا مرا به سعادت وشهادت برسان . 19/4/65
سيد عباس مير هادي 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : ميرهادي , سيد عباس ,
بازدید : 177
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

وصيت نامه
بسمه تعالي
اي کساني که ايمان آورده ايد آيا دلالت نکنم شما را به راه نجات از عذاب ,پس ايمان بياوريد به خدا و رسول او محمد (ص) و جهاد کنيد در راه او با مال و جانتان اين براي شما مهم تر است, اگر بدانيد. قرآن کريم
با سلام به کليه رزمندگان اسلام و پدر و مادر عزيزم و با درود به رهبر کبير انقلاب خميني بت شکن.
قبل از هر چيز لازم مي دانم که انگيزه خودم را از رفتن در اين راه که همان راه پاک الله است بيان کنم ,شايد نتيجه براي نسل آينده و خوانندگان عزيز باشد. من از آن روزي که خودم را شناختم متوجه شدم که مي بايستي هدفي را براي خودم پيدا کنم و دنباله رو آن هدف باشم, اين بود که بعد از مدتي هدف نهايي خود را به طور قلبي شناخته و حاضر شدم که در راه آن هدف استقامت کنم.
تشخيص راه و هدف مهم بود و بهترين راه را جبهه و نبرد علني حق عليه باطل دانستم. به هر حال بعد از مدتي که گذشت متوجه شدم که انسان مي بايستي هميشه بهترين راه را براي رسيدن به هدف انتخاب نمايد و نزديکترين راه زيرا که ممکن است بهترين راه نيز نزديک ترين راه باشد.
من اميدوارم که توانسته باشم بهترين راه را در زندگي انتخاب کرده باشم .بعد از عنوان اين مسئله صحبتي با پدر و مادر و برادرانم دارم. من آخرين فرزند شما بودم, هميشه شما نگران بوديد که من به جبهه بروم و آسيبي به من وارد شود ولي شايد خودتان فهميده بوديد که وقتي کسي حاضر باشد جان خودش را در راه خدا هديه کند از هيچ مشکلي و مسيري روي گردان نيست.
پدر و مادر عزيزم من خودم يک باغي را مشاهده مي کردم که در آن باغ لاله هاي زيادي روئيده بود. بعضي از اين لاله ها به حد اعلا سرخ شده بودند و بعضي هنوز به حد اعلا نرسيده بودند.
باغ زيبايي بود, لاله ها نسبت به هم مهربان و صميمي بودند ,به يکديگر سفارش مي کردند که در صورتي که يکي از آنها زودتر چيده شد سفارش بقيه را نزد خدايش بکند. خيلي زيبا بود اين باغ يک باغبان داشت که در جماران بود و باغباني اين باغ را مي کرد .هميشه خواهان اين بود که ايکاش منهم در ميان اين باغ بودم تا اين که توانسته به هر نحوي که شده داخل باغ شوم .بعد از وارد شدن به باغ انتظار بالاتري کسب کردم و منتظر بودم که چه موقع چيده شوم و هم اکنون که چيده شده ام و توانسته ام به جايي که زندگي ابدي در آن است ,وارد شوم, انتظار دارم که گريه و زاري براي من نکنيد و هميشه افتخار کنيد که يک چنين فرزندي به اسلام هديه کرده ايد .
برادرها تا آخرين قطرات خونتان از انقلاب اسلامي و دولت اسلامي و رهبر کبير انقلاب حمايت کنيد و پشتيبان ولايت فقيه باشيد.
پدر و مادر عزيزم در حالتي که جانم را فداي اسلام مي کنم انتظار يکي از اين موارد را نداشته و در صورتي که يکي از اين موارد را رعايت نکنيد حاضر به ملاقات شما نيستم.
اينک سلام به برادران عزيزم, اميدوارم که بتوانيد در خط امام قرار گيريد و اگر مي خواهيد در زندگي موفق و پيروز باشيد به پدر و مادرم دلداري دهيد و آنها را به شهادت راضي کنيد و بگوئيد که از قطرات خون من مي بايستي صدها جوان ديگر به حرکت در آيند.
و اينک سلام بر کليه دوستان و آشنايان عزيزم که هميشه با راهنمايي هايي که به من مي کردند نمي گذاشتند قدم کجي در راه خدا بگذارم.
پس اي دوستان عزيز به جايي مي روم که ملکوتش نامند و آن جا روم که بهشتش نامند .زندگي ذلت بار را هيچ وقت قول نخواهم کرد
,مرگ سرخ و شهادت را برآن ترجيح مي دهم همان طور که قلب پاکم آگاه است به آرزوي خودم خواهم رسيد.
خدا مي داند که شهادت هزار مرتبه بهتر از داماد يا عروس شدن و شهادت يک تولدي است براي زندگي جاودانه و اي کاش جان ها داشتم و بارها براي پيروزي اسلام بر کفر مي جنگيدم.
بشنو از اين دل سنگر توندايم مادر
عاشق تشنه لب کربلايم مادر
تازه دامادم و در جبهه خونين وطن
حمله شد سنگر و خون گشته حنايم مادر
شدم تاريخ و تاريخ زمن مفتخر است
پيرو مکتب آن خونين خدايم مادر
من ذبيهم به ره عشق خداوند مبين
خاک خونين وطن کشته حنايم مادر سيد داود احمدي






خاطرات
مادر شهيد:
روزي که جنازه فرزندم را آوردند من نتوانستم روي فرزندم را ببينم .هميشه گريه و زاري مي کردم. .سه ماه بعد يعني در ماه محرم, شب شهادت حضرت عباس(ع) بود که اذان مغرب را داده بودند و در همين موقع برقها رفتند با گوش خود شنيدم که صداي کفشي آمد .از پله ها بالا آمد و وارد اطاق شد و آمد پشت پنجره روبروي من ايستاد و حدود يک ربع مرا نگاه کرد .
مات مانده بودم و هيچ چيز نمي توانستم بگويم فقط به عروسم گفتم : آن چيزي را که م من مي بينم آيا تو هم او را مي بيني واو چيزي نگفت.







آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر امام مهدي (عج) و نايب بر حقش اين سيد بزرگوار و ياران صديقش ,و شهدايي که در راه رضاي خدا با خون سرخشان شجره مقدس اسلام را آبياري نمودند وبر امت قهرمان که همچون اهل بيت سيد الشهداء (ع) هستند.
اين شهيد در دوران حيات جواني بسيار متدين بود و نسبت به همنوعان و خانواده خود خيلي مهربان و دلسوز بود و هميشه در نماز جمعه ها و دعاهاي کميل و توسل و ندبه شرکت مي کرد .
خود را فردي موظف به انجام وظيفه مي دانست .شهادت آرزوي او بود و براي رسيدن به آن خود را آماده کرده بود . يک جواني بسيار با تقوي و با ايمان بود و خيلي به حجاب مادر و خانواده و دوست و آشنا اهميت مي داد و همه مردم را امر به معروف و نهي از منکر مي کرد.
دو سال در کردستان خدمت کرد و چهار ماه آموزشي را در سمنان گذراند . لحظه لحظه هايي که بر او گذشته است صدها خاطره داشت. وقتي لب به سخن مي گشود ,تکان مي خورديم نه از اين که او تنها بود بلکه مي ديديم چقدر صبر و تحمل در زندگي داشت.
در اوايل انقلاب خانواده و فاميل هاي نزديک را به راهپيمايي و تظاهرات تشويق مي کرد .
در خانواده اي بسيار مذهبي به دنيا آمد و از کودکي به مسائل اسلامي اهميت زيادي مي داد . هميشه به خانواده توصيه مي کرد که بدانند کفر هميشه نابود واسلام پيروز خواهد شد. با لحني بسيار آرام بخش خانواده اش را راضي به جبهه رفتن کرد و مي گفت: اگر توفيق شهادت نصيبم گرديد سرافراز و سربلند باشيد و افتخار کنيد که به جمع خانواده محترم شهداء پيوسته ايد. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : احمدي , داود ,
بازدید : 218
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1342 هجري شمسي در اراک متولد شد, سالي که نهضت امام خميني بر عليه حکومت شاه آغاز شد.
در کودکي به مدرسه مي رفت .اما در دوران نوجواني براي اينکه کمک خانواده با شد ضمن تحصيل در کمدسازي هم کار مي کرد .
در مبارزات انقلاب اسلامي فعاليتهاي زيادي انجام داد.
انقلاب که پيروز شد شب ها در براي ايجاد امنيت در اراک زحمات زيادي کشيد. چيزي از پيروزي انقلاب نگذشته بود که جنگ شروع شد .پس از آغاز جنگ او بلافاصله در سال 1359 به جبهه رفت و 42 ماه درجبهه ماند.مدتي از حضورش در جنگ مي گذشت که به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد.
همسرش مي گويد :"بعضي وقتها مدت کوتاهي به اراک مي آمد امابه خاطر سنگين بودن مسئوليتش صبح زود مي رفت و غروب به خانه مي آمد . از روحيات اخلاقي بسيار خوبي برخوردار بود. "

با آن که فرمانده بود وشخصيت با ابهتي داشت ,ارتباط عاطفي با کودکان را فراموش نمي کرد,او به ياد دوران نوجواني که با خواهر و برادران کوچکش شوخي و بازي مي کرد؛ بعدها که بزرگ شد وازدواج کرد وخدا به او فرزند دختري عنايت کرد,او دختر کوچکش را پشتش سوار مي کرد و با او بازي مي کرد .فريده قاسمي ,همسرش مي گويد:"يادم مي آيد هر وقت به او مي گفتم که چرا با بچه ها شوخي مي کنيد! مي گفت: جد ما با آن همه بزرگواري و مقامشان هر وقت که به منزل مي آمدند با بچه ها بازي مي کردند.
کتاب هاي آيت الله مطهري و دستغيب را زياد مطالعه مي کرد و برخوردشان با خانواده بسيار مهربان بود .فعاليت هاي اجتماعي، مذهبي و سياسي را از اوايل انقلاب شروع کردو تا لحظه ي که به درجه رفيع شهادت نايل آمد, ادامه داد.
از غيبت کردنو شايعه پراکني، روبرو شدن با نامحرم، رعايت نکردن حجاب و چشم چراني يک سري جوان هاي بي بند و بار در سر چهار راهها و خيابان ها رنج مي برد .سفارش شهيد مسئولين اين بود که نگذاريد خون شهدا پايمال شود ملت ما جبهه ها را خالي نگذارند تا دشمن غاصب شهرهاي ما را يکي پس ديگري خدا نکرده تصاحب کند. "
سيد محمد بطحايي از روزهاي اول جنگ ,به جبهه رفت وتا سال آخر درجاي جاي جبهه ها حضور فعال وتاثير گذار داشت.
او ابتدا به عنوان يک نيروي عادي وارد جبهه شد اما چيزي از حضورش در نگذشته بود که به سمت فرماندهي در بخشهاي گوناگون منصوب شد.
سال 1367که سال پاياني جنگ بود,او به عنوان معاون فرمانده گردان مشغول خدمت در جبهه هاي جنگ بود.دراين سال,در بيست وپنجم خردادماه ,يکماه قبل از اينکه جنگ تمام شود,تلاشهاي سيد محمد مورد قبول درگاه الهي قرار گرفت وبه سوي ملکوت پرواز کرد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد








خاطرات
فريده قاسمي ,همسر شهيد:
تازه نامزد کرده بوديم, هر وقت که به منزل ما مي آمد هر چيزي که ما برايش مي خريديم روي آن مي نوشت: شهيد سيد محمد بطحايي .در نوشته هايش بود که هيچ آبي مرا سيراب نمي کند به جز شربت شهادت که گواراترين آب است .اعتقاد داشت, مردن در رختخواب ننگ است.
مصاحبه با فريده قاسمي همسر شهيد
بسمه تعالي
ـ روال گذشته زندگي شهيد را تعريف کنيد (کودکي، نوجواني، جواني)
در کودکي به مدرسه مي رفت. در نوجواني شب ها در مسجد طالقاني واقع در رامزان نگهباني مي داد. روزها در کمدسازي کار مي کرد .درسن جواني بود که جنگ شروع شد . در سال 1359 به جبهه هاي حق عليه ظلمت رفت. 42 ماه جبهه در جبهه بود تا به شهادت رسيد.
ـ طرز برخورد با خانواده و نزديکانش چگونه بوده؟
برخوردشان با خانواده خوب بود .با پدر و مادر و خواهران و برادران مهربان بود به پدرشان محبت مي کرد وقتي که پدرشان را براي عمل به بيمارستان بردند وبه خانه آوردند تا استراحت کند او از پدرش پرستاري مي کرد, تنهايشان نمي گذاشت. عيد که مي شد خواهران و برادران کوچکش را براي خريد مي برد و هر چيزي که مي خواستند مي خريد و وقتي مي گفتم که خودت کفش نداري مي گفت: کفش کتاني دارم, نمي خواهم, اسراف است.
ـ از مسائل و چيزهايي که زياد او را رنج مي داد و تاکيد زياد در باره ي آن داشت چه بود؟
غيبت کردن , شايعه پراکني , روبرو شدن با نامحرم و عدم رعايت حجاب توسط بعضي ها.
چشم چراني يک سري جوان هاي بي بند و بار سر چهارراه ها و در خيابان ها اورا آزار مي داد.مي گفت :دنيايي که حضرت علي (ع)حاضر نيست يک لحظه اش را با يکسال آخرت عوض کند,ببين بعضي از اين نادانها چگونه آن را به بد ترين روش سپري مي کنند.
ـ سفارش يا وصيتي هنگام رفتن به جبهه از او به خاطر داريد؟
سه روز مانده به شهادتشان تلفن کردند منزل و بعد از اين که صحبت کردند به من گفت که مواظب بچه ها باش و بعد با برادر کوچکش صحبت کرد و به او هم سفارش خواهرش ,راضيه را کرد.
ـ چگونه از شهادت ايشان باخبر شديد؟
صبح روز چهارشنبه مورخ 25/3/67 توسط بنياد شهيد باخبر شديم
ـ شهادت ايشان چه اثري در خانواده و بستگان شما ايجاد کرد؟
مسئوليت ما را نسبت به انقلاب و کشور سنگين تر کرد.
ـ پيامتان براي ملت و مسئولين چيست؟
از مسئولين مي خواهم که نگذارند خون شهدا پامال شود و ملت ما هم صحنه ها را خالي نگذارند تا دشمن بر ما غلبه کند .يکروز جنگ نظامي بو که با ايثار ومردانگي جوانان ما ,دشمن شکست خورد اما تا زماني که ما بر اصول خودمان پا فشاري کنيم آنها دست از توطئه بر نخواهند داشت ,پس بايد مواظب باشيم واز انقلاب اسلامي که حاصل خون هزاران تن از بهترين فرزندان ايران است پاسداري کنيم.در اين راه مسئوليت ,مسئولين خيلي بيشتر از مردم است.

يکبار به او گفته بودند : سپاه استعفا بده .گفت بود چنين کاري نمي کنم , اگر اين کار را بکنم يعني از اسلام استعفا داده ام ,فردا ي قيامت شهدا جلوي ما را مي گيرند و ما را زير سوال مي برند و جواب دادن مشکل است.
مي گفت: پاسداري شغل نيست بلکه وسيله اي است که انسان را به هدف الهي مي رساند .او مي گفت: جنگ را بر ما تحميل کردند.ما دفاع ميکنيم, از اسلام و مملکت و ناموس .دشمنان مي خواستند انقلاب و کشور ما را به تباهي بکشانند .پس پاسداري شغل نيست ,بالاتر از تصورات مادي است.







آثار منتشر شده درباره ي شهيد
بسم رب الشهداء و الصدقين
قلم در دست, اشک در چشم ,به ياد آن شهيد بزرگوار وهمه ي شهداي خونين کفن انقلاب چند خطي همراه با اشک ,حرف دل خود را با شهيدان بازگو مي کنم که انشاءالله ياد و خاطره ايشان در دل ها تداوم راهشان در زندگيمان جاويد باشد.
گل اشکم شبي وا مي شد اي کاش
شهادت قسمت ما مي شد اي کاش
سينه ات را بشکاف اي دلاور, بچه ها تشنه اند, از آن چه در سينه زمان داري بگو. پروا مدار بر مادران حرف بزن! از لحظه اي که خون بر سنگ هاي سنگر پاشيد تا سلول هاي تنگ وتاريک زندان دشمن ,قصه ها, نواي برگهاي سپيد تاريخ, منتظرند ,حرف بزن!
دير زماني ست که فصل قصه هاي مادر بزرگ گذشته. امروز بچه ها از خون قصه مي خواهند از فرياد حسين در لحظات واپسين انتظار, از جواني که در خون غلتيدوازمادري که هميشه منتظر ماند .
حرف بزن ,بگو چه آمد بر سر تو در وراي کاخ هاي دشمن, بگو! در فراق دوستان چگونه زيستي! چه سان گريستي در آرزوي شهادت! از تصوير جراحت تيغ دشمن بر پوست وگوشتت با بچه ها بگو، از آن همه شجاعت اي دلاور، آيندگان را سيراب کن! تاريخ را شرمسار ساز! حرف بزن تا همه بدانند, گهواره را از مادران بگير و در گوش اطفال از خون سنگرها لالايي گو, بگو بر دشمني که آوار خانه را بر سرمان ريخت, چگونه تاختي .
بگو از ترانه ي نم نم باران خون در آسمان جبهه, از سينه هاي ستبر , از وقتي که خانه ويران شد تا زماني که به خانه برگشتي, چه بر تو گذشت!
خواستم بگويم دوست ديدم فراتر از دوستي
مي خواستم بگويم برادر، ديدم فراتر از برادري
مي خواستم بگويم بابا، ديدم فراتر از پدري
گفتم مجنون. اما ديدم عشق ذره اي از درياي توست.
سيده راضيه بطحايي,فرزند شهيد



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : بطحايي , سيد محمد ,
بازدید : 229
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

او از سلاله ي پاکان و از نسل پيامبر(ص) بود و زندگي و مرگش در راه دين جدش. سال 1337 به دنيا آمد.
زادگاهش روستاي حسين آباد در شهرستان خمين است. هم چنان که در خانواده اي مذهبي بزرگ مي شد و شخصيت ديني اش با علاقه به اسلام شکل مي گرفت، به سن تحصيل رسيد. سال هفتم عمرش به مدرسه رفت و دوران ابتدايي را با موفقيت پشت سر گذاشت. به خاطر مشکلات اقتصادي نتوانست راه دانش را ادامه دهد. به خصوص که آن روزها سايه پر مهر پدر را از دست داد و اندوه يتيمي بر چهره اش نشست.
مادرش سرپرستي خانه را به عهده گرفت. سيد علي نيز در ياري مادر، به کار و تلاش بيشتري پرداخت. نوبت سربازي رسيد. ايام خدمت او همزمان با اوج انقلاب و مبارزات مردم بر عليه حکومت ستمگر پهلوي بود. به فرمان امام از پادگان گريخت وبه صف مبارزان پيوست .او با تجهيزات خود به خمين آمد و همدوش با امت به پا خاسته، در جهاد اسلامي شرکت نمود.
با پيروزي انقلاب، تجهيزات خود را به بازگرداند و در کميته هاي مردمي به حراست از انقلاب پرداخت .
وقتي حضرت امام (ره) دستور داد سربازان به پادگانها برگردند سيد علي از اين فرمان اطاعت کرد وبه پادگان برگشت، تا زير پرچم اسلام، به ميهنش خدمت کند.
پس از پايان دوران خدمت، به عضويت سپاه درآمد.
پس از ورود به سپاه او به جبهه رفت تا در مقابل متجاوزان به ميهن اسلامي بايستد. اول به غرب کشور رفت تا توطئه هاي منافقين ودشمنان داخلي را خنثي کند. مدتي بعد که آرامش نسبي در غرب کشور برقرار شد ,جبهه هاي جنوب کانون فعاليت و جنبش سربازان خميني کبير شد تا به فرمان او متجاوزان به خاک کشور تنبيه شوند. سيد علي هم که در پي اجراي فرمان امام خميني بود به جبهه هاي جنوب آمد.
روزهاي اول که به جبهه آمده بود,يک نيروي ساده رزمنده بود اما چيزي نگذشت که فرماندهان پي به شجاعت وکارايي فوق العاده او بردند.
سيد علي مراتب فرماندهي را از سطوح پايين آغاز کرد تا به سمت معاون فرماندهي گردان عملياتي رسيد.
3سال بود که او بي وقفه در جبهه حضور داشت.عمليات خيبر در آخرين روزهاي سال 1362در جزاير مجنون معبري شده بود براي عروج بندگان برگزيده خدا ,وسيد علي شريفي نيز يکي از دعوت شدگان به بهشت ابدي بود.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد










وصيت‌نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
حمد و ستايش خداى را كه بار ديگر توفيق داد تا به ديار عاشقان ,در كنار و همراه سربازان امام زمان (عج) حضور يابم.
سلام بر امام زمان حضرت مهدى (ع) و درود بر نايبش حضرت‌آيت الله العظمى امام خمينى رهبر كبير انقلاب اسلامى و سلام بر شهيدان گلگون كفن كه با خون خود درخت اسلام و انقلاب اسلامى را آبيارى كردند و مسئوليتى بس سنگين بر دوش ما نهادند .
خداوندا ,تورا به عظمت و جلالت سوگند كه به ما توفيق دهى تا از سربازان واقعى آن حضرت باشيم . بار الها ,تو را سوگند به اوليائت كه ما بتوانيم از پيروان صديق رهبر انقلاب باشيم .
هر چند كه من قابل نيستم ولى چند توصيه به برادران حزب الله و امت هميشه در صحنه دارم .
برادران و خواهران حزب الله:
همچنين در صحنه باشيد و واقعا پيرو ولايت فقيه , امام عزيز را تنها نگذاريد و گوش به فرمان امام باشيد. نكته به نكته ي سخنان ايشان را گوش كنيد و عمل كنيد و بدانيد كه اين سيد بزرگوار نعمتى از طرف پروردگار متعال است براى همه مستضعفين ,به خصوص مردم ايران .
اگر مي خواهيد در دنيا و آخرت رستگار شويد بايد از ولايت فقيه دقيقا پيروى كنيد .
مسئله ديگر جبهه و جنگ است ,همچنان كه امام عزيز فرمودند مسئله اصلى ما جنگ است ,جبهه و پشت جبهه را تقويت كنيد. موضوع ديگر وحدت و انسجام و تشكل داشتن است, از روحانيت مسئول و متعهد جدا نشويد و مساجد را خالى نگذاريد كه انقلاب ما از مسجد و به رهبرى روحانيت آغاز و پيروز شد . نسبت به ضد انقلاب و گروهكهاى محارب و منافقين بي تفاوت نباشيد .
سخنى هم با مادر و برادران و خواهرانم و همسرم .
بدانيد كه من اين راه را شناخته و انتخاب كردم و آگاهانه و مسئولانه , از شما تقاضا دارم كه در شهادتم گريه و عزادارى نكنيد و مخصوصا مادر عزيزم با صبر زينب گونه‌ات مشت محكمى بر دهان منافقين و ضد انقلاب بكوب .
مرا ببخش و از خدا برايم طلب مغفرت كن . در پايان از کساني كه به هر نحوى با من معاشرت داشته طلب بخشش ميكنم و از برادران پاسدار خواهشمندم كه آيه (و اعدوا لهم مستطعتم من قوة) را تحقق بخشند و اخلاص در عمل را فراموش نكنند.
ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين
والسلام على من اتبع الهدى 16/5/62 سيد على شريفى
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : شريفي , سيد علي ,
بازدید : 244
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

از زماني که با انقلاب اسلامي آشنا شد يعني در زماني که مبارزات با طاغوت بودتغيير کرد. امام و آمدنش به ايران و پخش اعلاميه هاي او و همچنين سخنراني هاي روحانيون در مساجد بود که او را تغيير داد.
ميزان فعاليت ايشان تقريباً گسترده بود , بعضي وقت ها با دوستان خود در جايي جمع مي شدند و به نشر و توزيع اعلاميه ها ي امام مي پرداختند.
از طرف يکي از روحانيون به عنوان سردسته گروهي بود که سعي مي کردند مردم را با امام آشنا کنند و آنان را با نوع فعاليت و کارشان آشنا مي ساختند و بر عليه رژيم پهلوي مردم را تحريک مي کردند و اين گونه سعي نمودند خدمتي به جامعه خود بکنند.
فردي بود به طوري که روحانيون که در مساجد براي پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت مي کردند او را به عنوان سر گروه شورش مردم عليه رژيم پهلوي قرار داده بودند.درنشر و توزيع اعلاميه ها فعاليت خاصي داشت . بعد از پيروزي انقلاب مدتي به سمت سرپرست زندان منصوب شد.
موضع گيري شديدي در مقابل گروهک ها و غيره داشت به طوري که همراه با دوستان متدين خود در مقابل هر حرکت کوچک عکس العملي فوق العاده بزرگ نشان مي دادند.
انقلاب اثر خاصي در روحيه شهيد گذاشته بود به طوري که با پيروزي انقلاب اسلامي تا مدتي به خانه نمي آمد. البته نه اينکه اصلاً نمي آمد بلکه هرچند وقت يک بار مي آمد و هربار که مي آمد تغييرات خاصي در او ديده مي شد و کار و حرکات جديدي از او مي ديديم. هنوز چيزي از انقلاب نگذشته بود که جنگ شروع شد و او که مدتي بود که در کميته مبارزه با مواد مخدر فعاليت مي کرد و شديداً درگير کار خود بود به اجبار پدر مدتي از کار خود کناره گيري کرد تا خانواده خود را از اهواز به شهرستان اراک منتقل کند و تا آمدن پدرش پيش آنها بماند. البته در آنجا بيکار ننشست و در منطقه اي که جنگزدگان زندگي مي کردند يک پايگاه بسيج بود که در آنجا شروع به فعاليت کرد .بعد از چندي در شرکت هپکو مشغول به کار شد و قسمت شد که با يک خانواده متدين اراکي وصلت کند و نتيجه اين ازدواج دو فرزند به نام فاطمه و حسين شد .
بعد از مدتي که از طرف شرکت به جبهه اعزام شد .مدت اعزام براي همه کارکنان شرکت چهل و پنج روز بود ,عبدالحسن اولين کسي بود که براي اعزام نام نويسي کرد.
اينجانب که پدر شهيد مي باشم و نسبت به اخلاق فرزندم بيشتر از هرکس ديگري آشنايي دارم مي دانم که فرزندم از همان دوران کودکي اخلاق و روحيه اش با ساير برادرانش فرق مي کرد, به طوري که وقتي بنده نماز مي خواندم مي ديدم چگونه به من خيره مي شود و سعي مي کرد حرکات مرا حفظ کند. بعد خودش مي رفت وضو مي گرفت و حرکات مرا تکرار مي کرد و دست هاي کوچکش را دراز مي کرد و چيزهاي نامفهومي را زيرلب زمزمه مي کرد. در زماني که بيش از يازده سال بيشتر سن نداشت او را همراه مادر بزرگش براي مدت دو ماه به زيارت مرقد مطهر امام حسين (ع) فرستادم بعد از بازگشت به قدري خوشش آمده بود که اصرار داشت سال هاي بعد نيز به همراه مادر بزرگ برود .
خاطرات از آن شهيد بسيار زياد است به طوري که اگر بخواهم آنها را يادداشت کنم شايد به اندازه کتابي شود.
انگيزه او از رفتن به جبهه مقابل با دشمنان اسلام و مسلمين و جلوگيري از تجاوز دشمن به ميهن عزيز خود و همچنين اداء دين خود به اسلام بود.
دو سال پشت سر هم يک بار چهل و پنج روز بار ديگر سه ماه هر دفعه به شش ماه تمديد شد و همين طور حدود دو سال مرتب ماموريت خود را تمديد مي کرد. از شرکت هپکو واقع در اراک اعزام شد. آخرين عملياتي که در آن شرکت کرد والفجر ده بود که در منطقه حلبچه بود.
در مدت حضور خود در جبهه هيچ وقت برايمان سمت خود را عنوان نکرد و هميشه خود را يک بسيجي ساده مي دانست. بعد از شهادتش بنده اين را فهميدم که ايشان به سمت فرماندهي يگان دريايي لشکر 42 قدر بوده.
از شجاعت و اطاعت از فرماندهي و مسائل امنيتي و غيره چيزي نمي دانم ,فقط مي دانم که خيلي کم حرف بود و از کارهاي خوبي که در جبهه انجام مي داد اصلاً چيزي بر زبان نمي آورد. اگر هم بنده سعي مي کردم چيزهايي از جبهه برايم بگويد هميشه از شجاعت و تيزهوشي دوستان خود مي گفت در مورد خودش فقط اين را عنوان مي کرد که من فقط يک بسيجي ساده هستم وبس.
احترام به خصوصي نسبت به من و مادرش داشت اصلاً اجازه نمي داد کوچکترين ناراحتي پيدا کنيم .
هميشه از نظر مادي به ما کمک مي کرد به طوري که وقتي حقوق دريافت مي کرد مقداري از آن را هرچند وقت يک بار براي ما از طريق پست مي فرستاد. در مورد رفت وآمد با فاميل ودوستان هم بايد بگويم که مرتب به همه سر مي زد و ديد و بازديد از ديگران را وظيفه خود مي دانست.
اگر براي کسي مشکلي پيش مي آمد واقعاً به نحو جدي در کنارش مي ماند و او را کمک مي کرد و در شرايط سخت و نااميد کننده در کنار هرکس مي ماند و او را ياري مي کرد. در مورد گذشت و ايثار هم واقعاً فرد باگذشتي بود.
در مورد نمازش مي دانم که خيلي طولاني بود و با خلوص تمام با خداوند راز و نياز مي کرد. و بيشتر دور از چشم ديگران نماز مي خواند.
هميشه سعي مي کرد مشکلاتش را به نحو شايسته اي حل کند و اگر قادر به حل مشکل نبود سعي مي کرد از برادران روحاني و متدين کمک بگيرد.
علاقه اي خاص نسبت به امام خميني (ره) داشت و آرزوي ديدار و ملاقات با او را داشت که متاسفانه موفق به اين ديدار نشد در همه زمينه ها از مقام ولايت فقيه تبعيت مي کرد. امر به معروف و نهي از منکر که وظيفه هر مسلماني است را هميشه انجام مي داد و جزء تکاليف واجب و شرعي خود مي دانست.
علاقه ي زيادي به تحصيلات و کسب درجات عاليه داشت ولي به علت شرايط خاصي از ادامه تحصيل بازماند. از منظر ورزشي هم مدتي مربي فوتبال محلات بود و تقريباً بيشتر وقت ها ورزش انفرادي را ترجيح مي داد.
آخرين ديدار با شهيد درست يک هفته قبل از شهادت بود در آن روز حالش زياد خوب نبود و تب شديدي هم داشت, انگار مي دانست زياد در اين دنيا نخواهد ماند. زياد در مورد فرزندانش صحبت مي کرد و مي گفت: پدر دوست دارم اگر اتفاقي برايم بيفتد شما مسئوليت فرزندانم را برعهده بگيريد و دوست دارم که فرزنداني صالح و پاک و با تربيت اسلامي تحويل جامعه بدهي تا خدمتي هرچند کوچک براي ميهن و مردم مسلمان خود انجام دهند.
به گفته يکي از همرزمان خود نحوه شهادتش به اين ترتيب بود که گروهي از رزمندگان در حال فيلم برداري بودند (جهت تهيه گزارش) که هواپيماي عراقي منطقه را مورد حمله قرار داده و شهيد در حال پاسخگويي به سوالات بود که مورد اصابت قرار مي گيرد و حدود پنج ساعت بعد از انتقال به درجه رفيع شهادت نائل مي گردد.
خانواده شهيد با صبر و شکيبايي در مقابل اين خبر ايستادگي کردند. و بنده که پدر شهيد مي باشم افتخار مي کنم که توانسته ام دين خودم را هرچند ناچيز به اسلام ادا کرده باشم و اميدوارم در مقابل پروردگارم و همچنين حسين الشهيد (ع) و امت اسلامي شرمنده نباشم.
به نقل از پدر شهيد






خاطرات
همسر شهيد:
خوش اخلاقي و خوش رفتاري ايشان را نسبت به خانواده و آشنايان او مي توان مد نظر داشت. هيچ گاه در طول اين عمر کوتاهي که داشت کسي را از خودش نرنجاند و با کوچک و بزرگ مهربان و خوش رفتاري مي نمود. هميشه در سلام کردن به کوچکت تر از خودش پيشي مي گرفت و در هر حال که بودند احوال و سراغ فاميل و آشنا و غريبه را مي پرسيدند.
از جمله خصوصيات ايشان اين بود که به محروم تر از خودش خيلي کمک و همياري مي نمود , تا جايي که از دستش برمي آمد.
هرگاه که خانواده اي را مي ديد که در سال نو نمي توانند لباس و پوشاک تهيه کنند به آنها کمک مي کرد. البته به دور از چشم خانواده اش چون نمي خواست که آنها بدانند و به کسي که کمک مي کرد، منتي گذاشته باشد و بعدها خود آن خانواده از او تعريف و سپاسگزاري مي کردند در حالي که خود ما خبر از هيچ چيز نداشتيم. مثلاً کساني را سراغ دارم که داشتن يخچال يا پنکه يا داشتن تلويزيون و نقاشي داخل ساختمان خانه شان را مديون ايشان بودند و هميشه و تا حال هم از او قدرداني مي کنند بخشش ايشان خيلي زياد بود.
از ديگر خصوصيات اخلاقي ايشان اين بود که وقتي سر مسئله اي با همسرش بحث مي شد با اين که مي توانست با سخنان همسرش به خشم بيايد خشم خودش را فرو مي خورد و يا اين که از خانه بيرون مي زد تا مبادا کارشان به دعوا بکشد و هميشه سنگ زير مي شد و مسئله را خاتمه مي داد. با اين که شهيد دو فرزند دختر و پسر داشتند هميشه سعي مي کردند که و واقعاً دخترشان را بيشتر از پسرشان دوست بدارند و احترام مي گذاشتند و مي گفتند : نبايد او را کمتر از پسر گرفت و همان طور که پيامبر فرمود فاطمه پاره تن من است من نيز فاطمه ام را دوست دارم چون نام ديگر دخترش (زهرا) فاطمه است و در خانه او را فاطمه صدا مي زنيم.
از ديگر خصوصيات بارز شهيد ترک نکردن روزه و نمازش و دعاي سر نماز بود و هميشه مي گفت که چيزي که براي انسان مي ماند همين نماز و روزه است, چرا که به جز اين ها نمي توان به بهشت جاويدان وارد شد. هميشه به همسرش در مورد حجاب و رعايت آن در آينده براي دخترش تاکيد فراوان داشتند و به دخترهاي فاميل مخصوصاً خواهرهاي خانمش هم سفارش بسيار مي کردند.
صبر و حوصله ايشان در انجام هر کاري بسيار زياد بود و زماني که شهيدي را مي آوردند هميشه مي گفت: خداوند به خانواده شهيد مخصوصاً مادرش صبر بدهد چون از دست دادن جوان داغ بسيار سنگيني است.
به پدر و مادرش خيلي احترام مي گذاشت و به ديگران هم تاکيد فراوان مي کرد.
اگر بخواهم از خصوصيات اخلاقي ايشان بگويم بايستي يک دفتر خاطرات از ايشان تهيه کنم چرا که با از دست دادن ايشان کوچک و بزرگ و خرد و کلان در عزاي ايشان مي گريستند و حالا هم با اين که در جمع ما نيست ما هيچ وقت خوبي هاي او را فراموش نمي کنيم و به ياد او هستيم هرچند که او زنده است ولي در بين ما نيست.

خواهر همسر شهيد:
دو سال بود که در سپاه با پسر عمويم رابطه دوستانه اي داشتند بعد از آن شهيد با آشنا شدن خانواده ما به آشنايي پسر عمويم به خواستگاري خواهرم آمدند و در آن زمان که شهيد به خانواده ما وارد شدند مي گفتند که در شهرستان اراک کسي را ندارند و تنها هستم و نمي خواهم که متکي به پدر و مادر خودم که در اهواز هستند ,باشم .
پدرم و همچنين خواهرم وقتي آن سادگي و صميميتي را که در چهره مظلومانه ايشان ديدند موافقت نمودند و چند روز بعد با عقد و عروسي ساده اي که بود جشن را برپا کردند آن هم زماني که شهيد آه در بساط نداشتند و کم کم زندگي خوبي را با تلاش و کوشش فراوان فراهم نمودند.
بعد از يک سال ايشان صاحب يک دختر به نام زهرا شدند که وي را از صميم قلب دوست داشتند و هميشه به همسرش نيز توصيه مي کرد که او را در نبودش اذيت نکند و از او خوب مواظبت کند چرا که هميشه مي گفت زهراي من از طرف خداوند يک رحمت است و بايد او را دوست داشت بعد از مدتي که گذشت نمي دانم که چطور شد و به شرکت هپکو رفت . بعد از چند سال که ايشان در کارخانه بودند به عنوان بسيجي يک ماموريت 40 روزه خدمت به جبهه رفتند. چهل روز گذشت و ما گفتيم چهل روز که تمام شده چرا نمي آيي وي در نامه اي تاکيد کردند که من سه ماه خواهم ماند دوباره بعد از اين سه ماه در نامه اي ديگر که براي او نوشتيم و از ديگر همسنگرانش که پرسيديم گفتند شما چه ساده هستيد آقاي چناني اين طوره که خودش مي گويد قرار است دو سال در جبهه بماند چون مسئوليت داشت.







آثار باقي مانده از شهيد
بسمه تعالي
سلام عليکم خدمت همسر گرامي
با درود به رهبر کبير انقلاب امام خميني و با درود به تمامي شهدا و با سلام به خانواده هاي شهدا و اسيران و مجروحين جنگ تحميلي.
همسر گرامي اگر از حال اينجانب خواسته باشي الحمدلله خوبم و هيچ گونه ناراحتي و کسالتي ندارم به جز دوري روي شما و همين طور فاطمه خانم دختر عزيزم. از اينکه تلفن نزدم چون درمنطقه اي هستم که دور از تلفن است ولي خيلي دوست دارم از وضع شما و فاطمه آگاه باشم .وضع مالي و معنوي اگر چيزي لازم داريد برايم بنويس که تهيه کنم که انشاءالله همه چيز هست. در ضمن خيلي مواظب فاطمه باش که بيرون از خانه نرود. اينجا که هستم همه بچه ها آشنا هستند. و در اينجا مسئوليتي گردنم هست که نمي توانم به شهر بروم. ولي هر کجا هستم به ياد شما هستم. در ضمن چون آدرس برادر اصغر شهيدي را ندارم لذا نامه ننوشتم در نامه اي که برايم مي فرستي سعي کن آدرس کامل برادر شهيدي را برايم بفرستي. آدرس من اهواز ـ صندوق پستي 6/1817 برسد . به دست عبدالحسن چناني جواب نامه فوري داده شود. والسلام علي من اتبع الهداء .

بسمه تعالي
با سلام و با درود به رهبر انقلاب امام خميني و با درود و سلام به تمامي شهيدان و با سلام به خانواده هاي شهدا و اسيران و مجروحين و رزمندگان اسلام .
سلام عليکم خدمت همسرم و دخترم فاطمه انشاءالله که حالتان خوب باشد و در پناه خداوند مهربان از تمام بلاها دور باشيد.
همسرم اگر از حال اينجانب خواسته باشي الحمدلله خوبم و هيچ گونه ناراحتي و کسالتي ندارم .عصمت خانم برايم ناراحت و نگران نباش .من در خسرو آباد آبادان هستم . چون مسئول حفاظت آنجا هستم نمي توانم به اهواز بيايم که به شما تلفن کنم. ولي سعي مي کنم که به منزل برادر شفيعي تلفن بزنم. حال فاطمه چطور است؟ برايم بنويس سراغ مرا مي گيرد يا نه سعي کن اين احساس را نکند. ديگر عرضي ندارم به جز دوري شما جواب را فوري فوري بنويسيد. سلام مرا به تمام دوستان و آشنايان برسانيد. اکبرآقا و اهل بيت، کاظم همسايه و اهل بيت، جعفر آقا و اهل بيت، موفق و مويد باشيد. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : چناني صالحي , عبدالحسين ,
بازدید : 98
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1339 در سنجان ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در اين منطقه و دوران متوسط را در اراک به پايان رساند.
از نوجواني پاي بندي به احکام اسلامي و انجام فرائض ديني بود. از زماني که به سن تکليف رسيد انجام دستورات مذهبي والهي به طور مستمر در رفتار او مشاهده مي شد.
علي با مشاهده ظلم وستم حکومت شاه او به مبارزه با آن برخواست.مدتي اين مبارزات مخفيانه بود تا اينکه در سال 1357 همراه با اوج گيري مبارزات مردم و کشيده شدن آن به خيابانها ,علي نيز با علني کردن مبارزه اش, عليه رژيم ستم شاهي در راهپيمايي و تظاهرات شرکت مي کرد .او با پخش اعلاميه و از بين بردن مظاهر فساد انزجار خود را از حکومت وابسته محمد رضا اعلان مي نمود. در آن دوران چندين بار مورد ضرب و شتم نيروهاي انتظامي حکومت شاه قرار گرفت اما اين چيزها خللي در اراده اش ايجاد نکرد.
در سال 1359 به خدمت مقدس سربازي رفت و پس از اتمام دوران وظيفه عمومي به عنوان بسيجي به خدمت در جبهه ها ادامه داد .در اين دوران او درمنطقه کردستان بود. پس از 4 ماه حضور به صورت بسيجي به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد.

اواز اين به بعد بيشتر در خدمت انقلاب بود و مسئوليت هايي را چه در جبهه جنگ و چه در پشت جبهه به عهده داشت .
از روزي که وارد سپاه شد مسئوليتهايي را به عهده گرفت وخدمات بي شماري را براي ايران اسلامي انجام داد.مسئول اعزام نيرو , فرمانده دسته در جبهه , مسئول کارگزيني , معاون فرمانده گروهان , محقق گزينش , فرمانده گروهان و معاون فرمانده گردان عملياتي مسئوليتهاي اين سردار ملي وافتخار آفرين است.
سال 1365 ازدواج نمود تا دين خود را کامل کند و ثمره اين ازدواج مبارک دو دختر به نام هاي مطهره و محدثه است .
پنج روز مانده بود تا ايران قطعنامه 598 را بپذيرد وجنگ تمام شود يا به قول رزمندگان اسلام باب شهادت بسته شود,که علي در تاريخ 22/4/1367 در منطقه عملياتي "وزني "بر اثر اصابت ترکش به تمام بدنش به فيض عظماي شهادت نائل آمد و به آرزوي ديرينه خود دست يافت.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد






خاطرات
کاظم فکري :
به همراه جمعي از برادران پاسدار، جهت شرکت در مراسم سالگرد شهيد «سيد حسن موسوي» در محل گلزار شهداي اراک، شرکت کرده بوديم؛ در اين حال و هوا، من سري به مزار شهيد علي گلابي (جانشين گردان ادوات لشکر 71 روح الله) زدم، خواهر آن شهيد بزرگوار هم در کنار مزار، نشسته بود.
وقتي متوجه شد که ما براي شرکت در مراسم «شهيد موسوي» در محل، حضور پيدا کرده ايم از من سوال کرد که «اين شهيد کيست که شما آمده ايد...؟» گفتم: «شهيد سيد حسن موسوي، فرمانده سپاه پاسداران شهرستان ساوه» در ادامه گفت: «شبي بعد از به خاک سپاري ايشان (شهيد موسوي) من، برادر شهيدم «علي گلابي» را خواب ديدم؛ «علي» در خواب به من گفت که: «اين شهيدي که امروز نزد ما آورده اند انسان بزرگواري بوده است... هر وقت که به ديدار من به گلزار مي آيي به او هم سري بزن!»







آثار باقي مانده از شهيد
فرازهايي از نوشته هاي شهيد براي فرزندش
فرزند عزيزم رسالت تو بسيار سنگين است. ما بايد حامل خون شهيدان باشيم و تا اين ظالمان بر مستضعفان حکومت مي کنند ما مبارزه مي کنيم. قبلاً گفته بودم به مادرت باز هم براي تذکر مي گويم که بدون وضو غذاي دهان تو نگذارد. به گوش تو احکام اسلام را بخواند .يادت باشد الان بايد به فرامين الهي و اسلام آشنا شوي يادت باشد در کشوري نفس مي کشي که هواي آن بوي عطرآگين شهيدان را مي دهد .در هر نقطه ي اين مملکت خون مطهر شهيدي به زمين ريخته شده است .
به دخترم بگويد بابا رفته برايت پيروزي اسلام را به ارمغان بياورد . رفته انتقام خون دختران بيگناه ميانه اي را از جنايتکاران بگيرد.

از نامه هاي شهيد
عزيزانم ناراحت و غمگين نباشيد. با کمال شجاعت در مقابل مشکلات و گرفتاري ها بايستيد. لحظات حساسي است .همه در معرض امتحان الهي هستيم وظيفه شما در حال حاضر اين است که در برابر سختي ها استقامت کنيد.
عزيزانم صبور باشيد، به خدا توکل کنيد و مقاوم باشيد .در صحراي کربلا خيمه ها را آتش زدند و کودکان اباعبدالله را به اسارت بردند، فقط به جرم دفاع از حق و عدالت و در اين جا نيز بار ديگر تاريخ تکرار شده است.
رفتند آن چابک سواران دلاور
با مرکب خون همره ياران ديگر 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : گلابي , علي ,
بازدید : 274
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

نام من مشهور در گمنامي است. سردار شهيد محمد ابراهيم محبتي
زادگاهش خمين بود و سال تولدش 1346.ولادتش در يک خانواده مذهبي بود.
پنج ساله بود که همراه پدر و مادر به شهرستان کاشان مهاجرت کرد. محمد در آن جا به مدرسه رفت و دوره ابتدايي را طي کرد، براي تحصيلات مقطع راهنمايي به خمين آمد. اين دوره از زندگي اش را با اوج گيري مبارزات مردم بر عليه حکومت شاه و انقلاب اسلامي همزمان بود.
محمدابراهيم نوجواني بود پر شور و هوشيار که قدم به قدم با مردم ايران در مراحل مختلف مبارزات و اعتراضات بر عليه حکومت پهلوي شرکت مي کرد.اودر نوجواني وارد عرصه ي سخت وطاقت فرساي مبارزه شد تا قدم هايش براي پيمودن راهي عظيم تردر آينده آماده گردد.
اراده الهي بار ديگر بر اين قرارگرفت که بندگان صالحش حاکم شوند.
انقلاب اسلامي پيروزشد و رژيم طاغوت در هم شکست .محمد ابراهيم خيلي خوشحال شد.اودر کنار تحصيل در صحنه سازندگي کشور نيز به فعاليت مي پرداخت. با شروع جنگ تحميلي ,شوق جهاد با متجاوزان در دلش مشتعل شد. بسيجي شد و پس از ثبت نام و طي کردن دوره آموزش نظامي به جبهه رفت، اما در جبهه نيز از درس خويش غافل نبود.
با اينکه بسيجي بود، به عنوان نيروي زرنگ و دلير در واحد اطلاعات و عمليات که يکي از پرخطر ترين وسخت ترين بخشهاي حاضر در جنگ است ,حضور داشت.
او درلشکر 17 علي بن ابي طالب(ع) مشغول خدمت بود. سير رشد و کارآيي نظامي اش سبب شد که مدتي بعد در عمليات والفجر چهار به عنوان يکي از مسئولين اطلاعات و عمليات لشکر منصوب شود.
آن هنگام سال چهارم دبيرستان را در رشته ي رياضي فيزيک را به اتمام رسانده بود.
بعد از آن در عمليات خيبر به عنوان فرمانده محور عملياتي لشکر 17علي ابن ابي طالب(ع)، در هدايت نيروها به سوي پيروزي، نقش موثري ايفا نمود.
اودر اين مرحله از زندگي پر برکت و جاويدانش پس از ثبت حماسه هاي بي شمار، در جزيره مجنون به شهادت رسيد و پيکر مطهرش هرگز به دست نيامد.






وصيت‌نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
به درستى كه خدا جان و مال اهل ايمان را به بهاى بهشت خريدارى كرد . آنها كه در راه خدا قتال مى كنند و مى كشند و كشته مى شوند اين وعده قطعى است بر خدا ,به عهدى است در تورات و انجيل و قرآن ياد فرموده است . پس از خدا با وفا تر به عهد خود كيست ؟ اى اهل ايمان شما به خود در اين مطالعه بشارت دهيد كه اين معاهده با خدا به حقيقت سعادت و پيرو زى بزر گى است .
سو ره توبه آيه 11
بنام معبودم و معشوقم و خالقم و هستى ام و بنام مبارك آنكسى كه دلها با ياد او آرام ميگيرد و هستى و وجود آفرينش از آن اوست و بنام الله يارى دهنده ى مستضعفان و رزمندگان و بنام او كه از اوييم و به سوى او مى رويم و براى اوييم . اى خداى من:
در آن نفس بميرم كه در آرزوى تو با شم
با آن اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
با درود و سلام بر انبياء و ائمه اطهار و اولياء خدا و شهيدان در راه رضاى خدا در طول تاريخ وصيت نامه را شروع مى كنم :
سلام بر تو اى حسين ( ع )و سلام بر ياران تو باد. اى انسانى كه انسانيت را در طول تاريخ بيمه كردى و درس شهادت به همه ي ها بيليان تاريخ دادى و سلام و درود بر فرزند برو مند تو مهدى مو عود ( ع ) كه عدل وداد را در جهان خواهد گسترد . سلام بر فرزند خاشع تو خمينى روح ا... كه نمونه بارز تقوا و انسانى تكامل يافته به سوى خداست . ابتدا اى امت اسلام روى سخنم با شماست. اى نور چشمان روح ا... اين انقلاب عزيز الهى كه در ايران به رهبرى بت شكن بزرگ, امام خمينى ايجاد شده است از معجزات خداوندى است . پس بر شما واجب است كه در حفظ اين انقلاب كه عصاره زحمت هاى پيغمبران و استمرا ر حكومت انبياء است با جان و مال و ايثار گرى خود بكوشيد . برادران عزيز و خواهران غير تمند, حفظ اين انقلاب و استمرار اين انقلاب كوشش مى خواهد .
در حفظ استمرار ولايت فقيه كه همانا ولايت رسول الله است وراه رو شنى است به سوى خدا حرکت کنيد .
اى امت حزب الله:
اگر ولايت را از دين بگيريم و از مكتب بگيريم اصلا مكتب خاصيتش را از دست مي دهد . اسلام بدون ولايت يعنى هيچ . و آن ولايتى كه آنهمه برايش خون ريخته شده است و شيعه به آن تكيه دارد و شيعه را از ساير فرقه ها جدا كرده است و آن ولايتى كه ما را از انحراف باز مى دارد . آن ولايتى كه رسول خدا در عيد غدير پايه گذارى كرد . اين ولايت آن ولايتى است كه رسالت رسول الله(ص) را كامل كرد . آرى اسلام بدون ولايت فقيه مانند گردوى بدون مغز مى باشد . پس شما اى پيروان امام, به گفته امام تابع اسلام فقا هتى باشيد .
مطمئن باشيد كه تنها كسانى كه در طول تاريخ تشيع توانسته اند و مى توانند از عهده امر ولايت بر آيند, رو حانيون متعهد و مبارز هستند و در اين زمان حساس ما ,امام و يارانش را كه مى توان آنها را به عنوان الگوى اسلام نام برد . آرى امام خمينى اين مجاهد و عابد و عاشق و نا يب امام زمان و اين مرد فانى در الله را حفظ كنيد كه حيات شما مستلزم روح خداست و رو حانيون اين رسالت بدو شان و بازوان امام ؛خامنه اى . رفسنجانى . مشكينى و ديگر علما را حفظ كنيد و پشتيبانى نما ئيد . برادران و خواهران همانطور كه مستحضر هستيد از صدر اسلام تا كنون تمام فرمانها و دستور هائى كه براى بهبودى امور مسلمين صادر شده است از مساجد بوده است پس مساجد را كه سنگر هاى اصلى ماست پر كنيد . انقلابمان از مساجد شروع شده است و آن رادر مساجد به صاحب اصلى اش خواهيم سپرد .
و نماز جمعه اين نماز سياسى عبادى و اين نماز انسان ساز و انقلاب ساز و حركت آفرين را به جاى آوريد . ارگانهاى انقلاب را پشتيبانى نماييد .
مگذاريد عوامل ضد انقلاب در ارگانهاى انقلابى رخنه كنند . سپاه كه بنيان گذار جمهورى اسلامى است و امام بر آن تاكيد فراوان و بازوى و لايت است و مجلس كه منصوب قانون خداست را حفظ كنيد و هر نماينده اى كه پايش را از اسلام فتاهتى بيرون گذاشت با كمال شدت طرد نمايد .
بزرگترين جهاد . جهاد با نفس است, همان جهادى كه انسان را از زشتى ها باز مي دارد . ونفس اماره انسان را سركوب مى نمايد . همان نفس كه انسان را به بدى مى كشاند .
و ما بايد خود پرستى و خود بينى را كنار گذاشته و به خدا پرستى برسيم و لازمه ى خدا پرستى اين است كه راه تقوا را پيشه كنيم و من از همه ى منا فقين و منحرفين برادرانه مى خواهم كه دامن اسلام عزيز را در بر گيرند و توبه كنند كه خدا بزرگترين توبه پذيران است و گر نه امت حزب الله آنان را بر سر جا يشان كه گورستان تاريخ است خواهند نشاند .
برادران هم سنگر در مدرسه :
شما را به تقوا توصيه مى كنم و از شما متواضعانه مى خواهم كه در ياد گرفتن درس هايتان كوشش كنيد كه شما اميد هاى آينده انقلاب هستيد. ازولايت فقيه پشتيبانى خواهيد نمود . و ما شهادت را مى پذيريم ولــــــى ذلت خفت بار را هرگز. پدر و مادرم . برادران و خواهرانم ,پذيرفتن اسلام يعنى تسليم فرمان خدا شدن و يعنى جانبازى و ايثار گرى در راه عقيده كردن .يعنى در د و جبهه درون و بيرون جنگيدن ,پس شكر گذار خدا باشيد و بر شهادت من لبخند بزنيد تا منافقين در شهادت من عزا بگيرند چرا كه شهادت ما آغاز بيدارى امت حزب الله است . مرا حلال كنيد و بر شهادت من صبور باشيد و اميد وارم كه خدا اين امانت كه به صاحب اصليش مى دهيد, اين هديه را بپذيريد و در نزد پيغمبرو آل او و حضرت زهرا رو سفيد باشيد و انشاء الله ديدار بعدى ما اگر خدا قبول كند در بهـــــــــشــــــت بـــــريــــــــن و در پيشگاه خدا و ائمه اطهار باشد .
خداوند از همه ما اين هديه را بپذيرد . و خداوند انشاء الله به همه ما اخلاص عنايت فرمايد كه مهم ترين عامل براى رسيدن به جنت و رضوان الهى اخلاص در عمل مى باشد .
پدر و مادرم :
آنگاه كه خبر شهادت مرا شنيديد در پيشگاه خداوند سجده شكر كنيد و به خداوند بزرگ چنين عرضه داريد كه :
بار لهـــــــــا بـه رهت دادن جــــــــــان چيزى نيست
بر نثار قدمت نخل جـــــــــوا ن چيــــــــزى نيست
و چون مسئله ياد گيرى علم خيلى مهم است باز هم به برادران عزيز محصل و دانشجو تو صيه مى كنم كه ,برادران خوب و با ايمانم اين شما هستيد كه بايد چرخهاى اين مملكت را به حركت در آوريد ,پس علم را خوب فـــــــرا گيريدو با ايمان خود در هم آويزيد. كــــــــــه :
ثمره العلم معرفه الله ,نتيجه علم و فرا گيرى دانش خدا شنا سى است . تخصص كسب كنيد و تقوا را تر مز تخصص قرار دهيد تا از تخصص خود تنها در جهت خدا و بند گان محروم خدا استفاده كنيد .
به اميد روزى كه قر آن را که بزرگترين كتاب علمى و اخلاقى است . سر لو حه كار هايمان قرار دهيم و در جهت آسايش محرومان از آن بهره گيريم . اى مناديان نور الهى پيش به سوى سعادت ابدى كه شهادت است .
خـــــدايا خدايا تا انقلاب مهدى (عج )خمينى را نگهدار .محمد ابراهيم محبتي






خاطرات
عبديزدان:
محمد گرچه بسيجي بود اما از بس نيروي زرنگ و دليري بود در واحد اطلاعات و عمليات لشکر 17 علي بن ابيطالب (ع) مشغول به کار شد . نيروي کارآمد و تيزهوشي بود. در عمليات محرم براي شناسايي منطقه رفته بود در شرهاني عراق , عراقي ها او را ديده بودند و مي دانست که نمي تواند به طرف خط مقدم نيروهاي خودي برگردد. لذا به داخل منطقه عراقي ها و پشت خط اول آنها رفته بود. آن روز را آن قدر در مسير حرکت کرده بود و عراقي ها هم مي خواستند او را سالم بگيرند تا شب شده چون به منطقه آگاه بود سريع از پشت عراقي ها با جمع آوري اطلاعات کامل به خط مقدم نيروهاي خودي برگشت.

از همان ابتداي تشکيل تيپ 17 علي ابن ابي طالب(ع) که بعد به لشکر ارتقاء يافت در سالهاي 60 و 61 محمد يک نيروي اطلاعاتي بود. بعد از عمليات رمضان نيروهاي خوب و جوان را جذب مي کرد و به آنها آموزش اطلاعات و عمليات مي داد. روزها آموزش قطب نما، مسير و متراژ, ضلع حرکت را آموزش مي داد.
ا و به همراه خود تسبيح و بعضي زمان ها ريگ «سنگ هاي کوچک» داشت تا براي تعداد متراژ مورد نظر از آنها استفاده کند. شب ها نيروها مي بايستي به صورت عملياتي وارد کار شوند.

محمد و برادرش ابراهيم و پسر عمويش که در عمليات والفجر چهار، خيبر وبدربه شهادت رسيدند همه مسئوليت هاي آنان اطلاعات و عمليات بود و در کل ماموريت ها و وظايف محوله موفق بودند. در پايان و آخرين مسئوليت محمد به عنوان مسئول اطلاعات و عمليات لشکر 17 علي ابن ابي طالب(ع) در والفجر چهار و خيبر و سرانجام معاون گردان در عمليات خيبر بود.








آثار منتشر شده درباره ي شهيد
ياد شما، سند افتخار است
نشان حماسه و ايثار
نشان صداقت و خلوص
نشان تعهد و تعبد
چگونه مي توانيد بي نشان باشيد؟
گمشده آنانند که راهشان کج بود، که گمراه شدند
نه شما که صراط مستقيم را پيش رو داشتيد،
و در خط امام بوديد...
و به سوي کربلا مي رفتيد
به سوي کعبه دل ها...
به سوي توحيد، به سوي خدا، به سوي بهشت....
ستاد بزرگداشت مقام شهيد



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : محتبي , محمد ابراهيم ,
بازدید : 172
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 6 صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 81 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,712,773 نفر
بازدید این ماه : 4,416 نفر
بازدید ماه قبل : 6,956 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک