فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1333 در شهرستان اراک چشم به جهان گشود و در حالي که وضعيت مالي خانواده بسيار بد بود و نوميد کننده . يک بهار از عمرش نگذشته بود که پدر مريض خود را که در چندين سال متوالي در بستر بيماري بود از دست داد و ادامه زندگي اش با دو برادر و يک خواهر يتيم ديگر به دست مادرش که زني پارسا و با تقوي بود سپرده شد . مادر محمد علاوه بر خانه داري از طريق قالي بافي به طور شبانه روز تلاش مي کرد تا معيشت خانواده را تأمين نمايد .او با اين که در سنين جواني بود اما از ازدواج مجدد خودداري کرد.او با تلاشي ستودني چهارفرزندش را بزرگ کرد وبه موقعيتهاي مناسب اجتماعي رساند.
محمد را با حمايتهاي مادي ومعنوي ودر سايه تلاش مادرش به مدرسه , دبيرستان و دانشگاه راه يافت. او در آزمون سراسري شرکت کرد ودررشته زمين شناسي دانشگاه تهران قبول شد وبه تحصيل پرداخت.او بعد از ورود به دانشگاه مقلّد امام شد و به فعاليتهاي مذهبي ومبارزات انقلابي با حکومت شاه خائن روي آورد .
چندين مرتبه در اين رابطه توسط ماموران حکومتي دستگير شد ومورد شکنجه قرار گرفت. در مبارزات خياباني در شهرهاي بزرگ مثل تهران و کرج شرکت داشت . يک سال قبل از پيروزي انقلاب او کتابخانه اي را در فرديس کرج تأسيس که چند هزار نفر عضو آن هستند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ابتدا در جهاد سازندگي(سابق)مشغول خدمت شد.بعد از آن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست. و پس از مجاهدتهاي زياد در راه پيشرفت اسلام ناب محمدي در تاريخ 8/9/1360 در کربلاي بستان به شهادت رسيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اي برادران، شما را از عظمت روز قيامت مي ترسانم که سرگرداني و بي تکليفي و عذاب و غضب خدا در اين روز عظيم و وحشتناک است.
خدايا در راه اسلام و در زير لواي پرچم سرخ وپر افتخار تشيع، معتقد به رسالت رسولت سيد الانبياء محمّد مصطفي (ص) و مؤمن به امامت دوازده امام که آخرين آنها مهدي موعود (عج) در پرده غيبت کبري و نائبش حضرت امام خميني و با تاسي به امام حسين (ع) سيد الشهداء ؛در کربلاي ايران وبراي اعتلاي کلمه توحيد و صدور انقلاب و نابودي کفر و الحاد و نفاق چپ و راست در داخل و خارج، قيام نمودم و شکرت که شهادت را نصيبم نمودي.
خدايا! سپاس و هزاران سپاس که در ايام محرم و صفر توفيق جهادم عنايت فرمودي. خدايا، تو عالم به حساب اموري واز اسرار درون سينه ها آگاهي و شاهدي که هر لحظه ياد تو در قلب من مي گذرد. از عشق و اميدواري واز طرفي ديگر ترس از عدالت و به حرکت در آمدن در روز قيامت که اي برادران شمارا از عظمت اين روز مي ترسانم , سرگرداني و بي تکليفي بندگان گناه کار و عذاب خدا در اين روز عظيم و وحشتناک است.
يقين بدانيد که اين انقلاب به انقلاب جهاني امام مهدي (عج) متصل خواهد شد. دل قوي داريد و بر فعاليت خود بيفزاييد و شتاب کنيد که قافله شهيدان پيام خود را نوشتند و به سوي پروردگار خويش شتافتند و عجب شيرين است لقاي خدا و عجب ننگ است قفس دنيا .
از همه دوستان و آشنايان مي خواهم مرا حلال بنمايند و حقشان را بر من حلال کنند همه تان را به خدا مي سپارم . محمد زراستوند

 

 




خاطرات
برادر شهيد:
آنچه بعد از شهادت او خاطر خانواده خصوصاً مادر را ا آرام مي کند, ياد آوري سجاياي اخلاقي و روحيات الهي ـ انساني او است . هيچ گاه در برابر ناروائي ها و تبعيضات آرام نداشت، با نيکان دوست و با افراد بد رفتار دشمن بود . جاذبه هاي عاطفي ـ انساني در او بسيار قوي و در مسير مکتب جاذبه و دافعه اش تفسير مي شد. او از ديدن محرومين همواره اندوهگين بود. در خوراک و پوشاک ميانه روي را رعايت مي کرد. در انجام عبادات جد ي بودو در هنگام خواب از بستر نرم استفاده نمي کرد.
مطالعات شهيد بسيار متنوع بود از جمله در زمينه هاي ديني , تاريخي , اجتماعي و سياسي.اکثرمطالعات او بررسي پيرامون ايدئولوژي اسلامي در مقابله ايدئولوژي حاکم بر جهان امروز و بقررسي برتري ايدئولوژي اسلامي بود. تلاش زيادي در مطالعه قرآن و حديث داشت ودر کنار علوم دانشگاهي به مطالعه و تحصيل علوم ديني نيز مي پرداخت.
دوستان شهيد نقل مي کنند در فصل تابستان به اشتران کوه مي روند و در رود خانه اي شنا مي کنند ..شهيد شنا بلد نبوده در حال غرق شدن بوده که از دوستان کمک مي طلبد و همين که طناب را مي اندازند او بلافاصله علامت مي دهد که کمک لازم نيست و دوستان متعجب از اين عمل تا اين که شهيد از غرق شدن خويش را نجات مي دهد . دوستان با عصبانيت علت اين امر را مي پرسند. او جواب مي دهد ابتدا که از شما درخواست کمک کردم ناخودآگاه بود و متوجه خدا نبودم و بي درنگ با ياد خدا و طلب کمک از او از تصميم که طلب ياري از شما بود پشيمان شدم و ديديد که خدا هم مرا نجات داد.
برخورد او با خانواده به خصوص مادرم بسيار عاطفي و خدايي بود، ناگفته نماند که برخورد او با تمام خويشان براساس رابطه آنها با خدا تفسير مي شد به اين ترتيب که هريک از اقوام که بيشتر با اسلام و خدا مأنوس بودند شهيد بيشتر با او مألوف بود و خلاصه کلام ,رابطه او با تمام اقوام خوب بود و بر تعهد ,اعتقاد و عمل آنهادر برابراسلام و انقلاب اسلامي قرار داشت.
مقلّد امام بود و چندين مرتبه در رابطه با مسائل اسلامي در دانشگاه تهران دستگير شد. از دوران کوچکي فطرتاً در خط مبارزه با نفس و حاکمان جور بود . در تمام تظاهرات بزرگ در تهران و شهرستان ها شرکت مي کرد و يک سال قبل از پيروزي انقلاب او کتابخانه تأسيس کرد. کتاب هايي از آثار وخاطرات و زندگي نامة شهدا گرد آمري کرد که آن کتابخانه قريب به 20000 عضو دارد و در شهر ک فرديس کرج و در مجموعه روابط عمومي سپاه اين شهرک به يادگار مانده است.

 

او قامت راستاي اسلام را در قامت روحانيّت اصيل به خصوص امام بزرگوار مي دانست و ولايت فقيه را در زمان حاضر جوهره اصلي اسلام مي شمرد و براي حفظ مقام شامخ ولايت در جبهه حق عليه باطل جان بر سر اين عشق باخت .
علت انتخاب سپاه براي خدمت به لحاظ مکتبي بودن آن بود و زمينه هاي مساعدي که در سپاه براي پيشرفت اسلام موجود بود . در حقيقت ايجاد سپاه پاسداران جوابي بود به خواست هاي قلبي و اعتقادي جوانان پر شوري که در طول يک نسل ايجاد چنين تشکيلاتي را در آئينه وجود خويش تصور کرده بودند و رؤيايي بود که حضرت باريتعالي در بيداري به اين عاشقان دلسوخته در همين دنيا عطا کرد . رفتن به جبهه بديهي تر از آن است که دليل بخواهد , حفظ مکتب محمد (ص) و علي (ع) ) و پاسداري از خون تمام شهيدان تاريخ از صدر اسلام تا حال در گرو رفتن به جبهه نهفته بود ,خصوصاً در اين مقطع خاص زمان به عبارت اولي جبهه مساوي با اسلام بود وبه منزله لازم و ملزوم يکديگر.

از مهم ترين مسائلي که روح شهيد را مي آزارد عدم اجراي عدل وقسط درتمام سطوح جامعه بود . اگر عدالت به معني کلمه تحقق مي يافت بديهي بود که مستضعفين به حقوق حقه خويش مي رسيدند وديگر جاي رنج و درد به آن صورت وجود نداشت .
مسئله ديگر که او را آزار مي داد وجود بعضي از منکرات که در گوشه اي از جامعه ديده مي شد .بسيار عصباني مي شد و نقطه اتکا او روي مسئله تقوي متمرکز بود، تقوي را ضامن و حافظ دستاوردهاي انقلاب و اجراي عدالت مي دانست.
در هنگام رفتن به جبهه متأسفانه کمتر کسي او را مي ديد , مي ترسيد او را از اين امر مهم بازدارند حتي به مادر که تنها مونس او بود نگفت و تنها کسي که آخرين بار او را هنگام رفتن به جبهه ديد برادرم عبدالله بود که شهيد راجب مادر بسيار به ايشان سفارش کرد.
يک هفته از شهادتش گذشته بود .هنگام نماز مغرب و عشاء بود که من مشغول گرفتن وضو براي نماز بودم . در اين حال برادرم زنگ زدند و بعد از احوالپرسي گفتند از محمد خبر نداري و من که از حدود يک ماه پيش دلم شور مي زد خواب چنين روزي را ديده بودم بلافاصله متوجه شدم .
انا لله و انا اليه راجعون و سوره الرحمن را تلاوت نمودم و بعد از انجام فريضه نماز مغرب و عشاء براي اطلاع بيشتر رهسپار اراک شدم به محض رسيدن مقابل سپاه پارچه که با خطر قرمز روي آن نوشته شده بود:
شهادت سردار رشيد سپاه اسلام محمد زراستوند بر مردم قهرمان اراک تبريک وتسليت باد.
نفس شهات خودبخود در جامعه بسيار مؤثر است .ماو خانواده واقوام هم از اين تأثير و تأثر مستثني نبوده و بحمدالله دريچه هاي رحمت الهي به برکت خون اين شهيد در خانه ما هم اثر کرده و غفلت جايش را به هوشياري داده و روحي تازه در اين خانواده دميده است.

خسرو اسدپور :
يادم هست با توجه به اين که ايشان مدير بود و بيان شيوا و اثر گذاري داشت، زماني که قصد اعزام به جبهه را نموده بود به ايشان توصيه کردم شما مسئول هستيد و نبايد به جبهه اعزام شويد. ايشان جواب دادند که ما خيلي صحبت کرديم و لذا بايد اعزام شوم و عمل کنم ديگر وقت عمل است و زماني هم که در منطقه توفيق شد که ملاقاتي با ايشان و شهيد ثامني برايم پيش آمد ديدم در جمع گروه اعزامي، ايشان به همراه دو برادر ديگر يعني شهيد ثامني و شهيد رحيم آنجفي که هر سه نفر محوريت داشتند و ديگر رزمندگان بسيار با علاقه گرد اين برادران جمع مي شدند و با کمال مهرباني نقطه نظرات و راهنمايي هاي اين عزيزان را گوش مي کردند .
در آن مقطع به رزمندگان توصيه مي کردند که خرما ميل کنيد تا اگر شهيد شديم، اجسادمان بو ندهد .

 




آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
نامه به مادرم
سلام بنده اي را که دستش از دنيا کوتاه و چشم به راه دعاي شماست بپذير. بنده اي که جز گناه و خطا و معصيت در زندگي عملي انجام نداد و بنده ايي که با وجود اين همه معصيت و گناه به درگاه خدايش اميدوار و نظر دارد .
بنده ايي که يقين به خدا و روز جزا و معاد و نبوت انبياء و پيامبر گرامي اسلام و امامت ائمه اطهار عليهم السلام و الصلوه دارد, يقين به بهشت و جهنم دارد.
از روز عذاب ترسان است و از عدالت خدا پناه برنده به فضل و رحمت خداست و از او به او پناه برده است و به وسيله او، او را شناخته و ذات مقدس او عشق به لقايش را در دلش نوراني و افروخته است .
بنده اي که امام حسين (ع) شافع روز جزايش است زيرا که در ماه حسين به ياري حسين برخاسته است، و تو اي برادر عزيز معذرت مي خواهم که نکاتي را عرض کنم زيرا که در لحظاتي که عشق به خدا و پيوستن به او در انسان اوج مي گيرد و ديدار اولياء و ائمه و شهداء او را به وجد در مي آورد حالتي دارد که توصيف پذير نيست.

 

 

برادرم:
لحظه دل بريدن از دنيا سخت است و پشت کردن به هواهاي نفساني بسيار مشکل است. برادر سفارش مي کنم تو را به تقوي، تقوايي که خدا را خدا را خدا را در همه حال حاضر و ناظر بداني، برادر سفارش مي کنم تو را به جمله ايي از امام علي (ع) که دو چيز هميشه دل را زنده نگه مي دارد
1ـ خدا 2 ـ مرگ. برادر خيلي تو را دوست دارم و خيلي آرزو دارم که تا زنده ايي در ميدان ايمان و عمل صالح تا مي تواني بتازي که فرصت تنگ است و اجل فراگير و مرگ نزديک است .
مرا ببخش و از اشتباهاتم درگذر و برايم زياد دعا کن، برادر من در نماز شبم که بعضي اوقات مي خواندم تو را دعا مي کردم و از خدا برايت طلب توفيق و رشد و دانش اسلامي مي نمودم. برادر تو را بشارت مي دهم که راهي که مي روي ختم آن به بهشت و نجات است .برادر کوشش کن و درس حوزه را عميق و دقيق بخوان که اميد رشد تو را زياد دارم و نشانه هاي آن را در وجودت يافته ام .
برادر روحانيّت هميشه حافظ اسلام و سنگربانان قرآن و شرافت و بزرگواري بوده اند برادر اميدوارم که راهت جامعه را به سوي رشد و سعادت رهبري نمايد. برادر تا مي تواني تلاش کن که در راه مردم محروم و مظلوم جامعه کاري انجام دهي .
برادرم ظلم ها و پرده دري ها و خطاها و گناهان و اشتباهاتي که انجام داده ام با طلب مغفرت و آمرزش برايم, آنها را ببخش. خدا شما را موفق و مؤيد دارد واسلام و امام عزيزمان را حفظ کند
فرج مهدي منتظر (عج) را نزديک بفرمايد و ما را جزء اصحابش و يارانش قرار دهد و خداوند قدم هاي ما را در صراط نلغزاند .دعايم کن ,دعايم دعايم اي برادر,باز هم در مورد مادرم سفارش مي کنم که آخر عمرش را با صفا و عزت و مهرباني بگذراند و شما را سفارش مي کنم به حلاليت طلبيدن از تمام خويشان و دوستانم.
محمد زراستوند



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : زراستوند , محمد ,
بازدید : 181
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1336 در شهر اراک در يک خانواده مذهبي چشم معصومانه کودکي به جهان باز شد که او را محمد صادق ناميدند.
کلاس هاي دبستان را در آرامش کودکانه به سر آورد. سال هاي دبيرستان را به خوبي سپري نمود و پس از اتمام تحصيلات شغل مقدس معلمي را انتخاب کرد و در شهرستان سروند , يکي از مناطق محروم استان مرکزي و در روستاهاي مختلف مشغول تدريس شد.
او براي مردم مستضعف، هم معلم بود هم مبلغ، هم حلال مشکلاتشان، هم کمک کار زندگيشان و برادر و شريک غم هايشان.
با آغاز حرکت انقلاب او نيز به صف مبارزان پيوست ، با تجربه هايي که داشت، در تشويق مردم وجوانان و راه اندازي راهپيمايي ها، شرکتي مؤثر و فعال داشت. فعاليت هاي اجتماعي و سياسي را با نخستين حرکت هاي مردمي آغاز کرد. همگام با مردم در همه راهپيمايي ها و تظاهرات شرکت جست و به پخش نوارها و اعلاميه هاي امام پرداخت.
در همه سال هاي انقلاب، تا پيروزي آن در بيست و دوم بهمن 1357، از هيچ کوششي فروگذاري نکرد.
پس از پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي به ميادين نبرد رفت و در عمليات رمضان از ناحيه پا مجروح شد.او پس از سلامتي وارد پشتيباني و مهندسي جنگ جهادسازندگي )سابق) شد و از همان موقع فعاليتهايش را با مهندسي جنگ آغاز کرد.
ورود ايشان به جهاد سازندگي همزمان بود با کار جذب و سازماندهي نيروهاي مهندسي جنگ که با موفقيت کامل توانستند اين ماموريت را انجام دهند ,تا جايي که در عمليات والفجر مقدماتي از نظر نيروي کيفي و کمي هيچ مشکلي در بخش مهندسي جنگ احساس نمي شد و بيش از 700 نفر نيرو جذب شده و در پشتيباني جنگ مشغول به فعاليت بودند . همه اين برکات از وجود چنين شخصيتي بود که در سمت جذب و سازماندهي مشغول فعاليت بود.
پس از مسئوليت جذب و سازماندهي به دليل تحولاتي که در مسئوليت هاي پشتيباني مهندسي به وجود آمد، ايشان مسئوليت جانشيني پشتيباني جنگ استان را به عهده گرفتند و سپس به عنوان فرمانده گردان انتخاب شدند و پس از جلسه اي در منطقه، ايشان به عنوان مسئول پشتيباني ومهندسي جنگ استان مرکزي در مناطق عملياتي معرفي شدند و تا پايان عمليات کربلاي 10 که به افتخار شهادت نائل آمدند؛در اين سمت خدمت کردند.
همرزمش مي گويد:
پس از عمليات «رمضان» که به عنوان يک نيروي رزمنده بسيجي در آن شرکت فعال داشت با آمدن به مهندسي جنگ جهاد در عمليات خيبر، بدر، کربلاي چهار و پنج، والفجر نه، و نصر يک و دو حضور مستقيم وتعيين کننده اي داشت.
در شب هاي عمليات از روحيه اي بسيار والا برخوردار بود. هميشه در حين عمليات در کنار رانندگان لودر و بلدوزر بود و يک لحظه از آنان جدا نمي شد.
در منطقه حين انجام کارهاي مهندسي وقتي مشکلي پيش مي آمد خيلي صبورانه با مشکلات برخورد مي کرد. به ياد دارم براي احداث پل عظيمي مشغول فعاليت بوديم و کار دچار مشکل شد. ايشان معمولاً وقتي براي ستاد مشکلي پيش مي آمد وضو مي گرفتند و دو رکعت نماز مي خواندند و تمام همرزمان معترفند که هيچ موردي نبود که مگر پس از نماز و راز و نياز محمد با خداوند متعال مشکلات حل نشود.

بعد از عمليات کربلاي پنج در تاريخ 7/2/1366 قصد داشتند با توجه به اينکه که کارها سبک تر شده به مرخصي بروند و اولادي را که خداوند به او اعطاء کرده، ببيند . عمليات نصر يک و دو آغاز شد و بلافاصله به غرب رفت و در اين دوعمليات شرکت فعالي داشت و بار سنگين فرماندهي گردان به عهده ايشان بود. وقتي همرزمانش به او مي گويند چرا به مرخصي نمي روي ؟ گفت نمي دانم چه موقع بايد بروم. پس از آن به منطقه شيلر براي انجام کاري مي رود و بعد از آن مي خواهد به منزل خود تلفن بزند که حمله هوايي دشمن آغاز مي شود.
با بمباران نمودن منطقه توسط هواپيماهاي دشمن، حاج صادق خودش را به روي همرزمي که با اوبوده مي اندازد و خودش را سنگر و حفاظي براي او مي نمايد تا به او آسيبي نرسد . بدن خودش آماج ترکش هاي راکت قرار گرفته و به مقام رفيع شهادت نائل مي شود.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 


خاطرات
همسر شهيد:
نزديک عيد بود ,گفت بايد حتماً به منطقه بروم و نمي توانم عيد را در منزل و شهر باشم. به منزل دايي ايشان رفتيم. سريع برگشتند و لباس هايشان را برداشت و رفت. در لحظات آخر که او را ديدم جداً چهره اش روشن و گشاده شده بود و حالت رفتنش با دفعات ديگر کاملاً فرق داشت که در همان لحظات فهميدم چه خبر است؛ ولي نمي توانستم حرفي بزنم، گويا از درون دعوت به سکوت شده بودم.

 




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
با اين که مي دانم کوچکتر از آنم که براي کسي تذکري يا نصيحتي بنويسم ولي چون داخل جبهه هستم چند کلمه به دوستان آشنايان، اقوام و خويشاوندان عرض مي کنم. اي دوستان بشتاييد به سوي خدا و به حرف امام عمل کنيد. اگر به جبهه نمي رويد، دوستدار رزمندگان باشيد، که هر رزمنده شهيدي را ,خدا خريده است و هر که را خدا خريد بهشت را به او مي دهد. اگر خانواده شهدا را دوست نداريد خود را آلوده غيبت از آنها نکنيد. اگر جمهوري اسلامي ايران را دوست نداريد خود را از کيد و بندهاي شيطاني دور کنيد که خدا منافقان را دوست ندارد. زندگي را طولاني نگيريد و بدانيد آمدن و رفتن خود يک کار کوچک است و يک آزمايش بزرگ و خوش به حال آن کسي که از اين آزمايش سرفراز بيرون آيد.
محمد صادق بابايي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : بابايي , محمد صادق ,
بازدید : 265
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1342 به دنيا آمد.محل تولدش در استان مرکزي بود. براي ديگر همسالان خود نمونه بود. هنگام در سن هفت سالگي وقت حضور درمدرسه فرا رسيد ,انس زيادي به مسجد داشت . در زمان پيروزي انقلاب در اراک بودواز پيشتازان مبارزات مردمي بر عليه حکومت طاغوت.انقلاب که به پيروزي رسيد مشتاق حضور در سنگر بسيج شد.
او در سال 61 13که در سال چهارم دبيرستان مشغول تحصيل بود ؛چون علاقه زيادي به انقلاب داشت ,قيد درس خواندن را زد و در تاريخ 28/10/1361 به عضويت سپاه درآمد .
در عمليات مختلفي شرکت نمود و پس از رشادت هاي فراوان که از خود برجاي گذاشت ,در 20/2/1365 در حالي که معاون فرمانده گردان کوثر لشکر17علي ابن ابي طالب(ع) را به عهده داشت, به درجه رفيع شهادت نائل آمد . علت شهادت اين شهيد بزرگوار اصابت گلوله مستقيم بر سر ايشان بود.





وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا تورا سپاس که مرا ديگر بار از راه لطف و کرامت و بزرگي خودت توفيقي دادي تا بتوانم در صف سربازانت قرار گيرم. چگونه سپاس و شکر اين نعمت تورا به جاي آورم .سر را بر سجده گذاشته و شکر نعمتهايت را به جا آورم.
نه, اي خداي بزرگ هيچ چيز نمي تواند شکرنعمتهايت را به جا آورد, تنها و تنها آن چيز که خودم را راضي مي کند که شايد رضايت من در مقابل رضايت تو هيچ باشد, اين است که تنها سرمايه ام و هستي ام را که همانا در مقابل تو جان ناقابل مي باشد فدايت و هديه راهت و شکر آن نعمت هايت نمايم.
پس چه باک مرا آن که مرا در انتها خواهد برد خود در ابتدا با پاي خودم بروم و چقدر شيرين است اين گونه جان دادن.
خدايا عشقي که سالها و ماه ها و روزها در سينه ام شعله ور بود و آن گناهان من نمي گذاشت اين عشق به وصال تو منتهي شود, ولي باز تو نظري کرده و گناهم را ناديده گرفته و اين عشق درونم را بر برونم دادي و طاقت را از من سلب نموده و تحمل دوريت را نتوانستم .
شبانگاه سخنم را به معشوقم گفتم و جواب داد و در شب ظلمت و تاريکي آن را به هم پيوند داد. با اين وصال روزنه کوچکي که از آن دنياي نور عبور خواهد کرد براي فردا باز شد. اين شوق و علاقه و عشوه هاي معشوق و نويدهاي او آن قدر جالب و با شور بود که دنيا و زندگي و همسر وهمه را از من ربود و تنها وجود خويش را در جسم و روح وجودم جلوه داد .
زندگي مانند يک مزرعه است و آن چه را که انسان در دنيا مي کارد در مزرعه آخرت کشت مي نمايد و زندگي تنها خوردن و خوابيدن و شهوت نيست؛ اين صفت يک خوک است زندگي زماني معنا پيدا مي کند که براي خدا به ياد خدا و رحمت خدا و با نام خدا باشد. يعني زندگي خدايي باشد اگر غير از اين باشد نام آن را زندگي نتوان نهاد.
امّت حزب الله سلام فرزند وسر باز کوچک سلام را بپذيريد و برايش از درگاه خداوند متعال طلب مغفرت و عفو نمائيد.
چند درخواست عاجزانه مي کنم اميدوارم که لبيک بگويد .سخنم همان سخن شهيد ان است. ولي بايد تذکر داد بياييد قدر اين نعمت عظيم را بدانيم و خدا را هميشه شاکر باشيم که از اين فرشته روي زمين را براي هدايت ما فرستاده او بر گردن تک تک افراد جامعه حق بزرگي دارد. بياييد خود را در تمام ابعاد مطيع او نماييم که تنها راه نجات و تنها راه رضايت خداوند اطاعت از اوست .
مثل مردم کوفه نباشيم که با سخن امام عاي (ع)وامام حسين(ع)را مي خواستند اما اعمالشان غير از اين بود.
شما سرنوشت قوم ها را در قرآن مطالعه کنيد اگر کفران نعمت نماييد خدا اين نعمت را از شما خواهد گرفت و شما را به عذاب هولناک گرفتار خواهد کرد.
وظيفه همه افراد است که به جهاد بيايند امروز در پيشگاه امام و فردا در پيشگاه خدا قابل قبول نيست که از جبهه روي گردان شويم.
بر همه تکليف است پس آن چنان مردانه به جبهه ها هجوم آوريد که قدرت تفکر و توطئه و طرح ريزي را از دشمن بگيريد, آنهايي که توانايي آمدن ندارند با کمک مالي حمايت خود را اعلام نمايند.
تنها و تنها از امام اطاعت کنيد .غير او را با مشت کنار بزنيد و با گروهک ها و بدحجاب ها تا آخرين توان و قدرت برخورد نماييد.
شما اي برادران پاسدار و رزمنده, امروزه بار مسئوليت و سنگيني بر دوش شماست. هر مصيبتي که وارد آيد ابتدا بر شماست و راه امام و نجات اسلام به دست شماست و بدانيد در موقعيت جنگ ما در بعد از بند گي و جبهه اطاعت از فرماندهي است. برادران مخلص بسيجي سعي کنيد مطيع فرماندهان باشيد .
برادران راه ديگر نصرت اسلام ,اخلاص شما در عبادت و صبر شما در مقابل مشکلات و پايداري در هجوم دشمن است. بايستيد و استقامت نماييد که در آخرين لحظات است که خداوند نصرت را نصيب مي گرداند. حالا که خدا بر ما منت نهاده و نام سرباز امام زمان (عج) برما گذاشته اند,آن گونه باشيم که در شان اين القاب است. شما خانواده هاي معظم شهدا شما مگر غير از اين است که فقط براي رضاي خدا فرزند داده ايد پس هيچ گونه چشم داشتي به کسي نداشته باشيد. حمايت شما از رزمندگان و حضور شما در صحنه هاي اجتماع دل گرمي ديگري براي بچه هاي رزمنده دارد.
و شما دوستانم گرچه ممکن است آن طور که اسلام دوستي را مي خواهد نتواسته باشم براي شما باشم ولي براي مسائل ناچيز وبي محتوا هرگز اين انسجام خود را بر هم نزنيد. عزيزانم اميدوارم که مرا ببخشيد واين انسجامي که از شهدا و ياران شهيد بر ما رسيد ه را سعي کنيد وارث خوبي باشيد.

 

و شما پدر و مادرم :
شما خود مي دانيد که منم در اين مدّت زندگيم غير از رنج و دردسر براي شما نداشتم .هميشه ,زماني که بودم و نبودم باعث اذيت شما شده ام ولي با اين احوال من يک امانت بودم در دست شما و خدا را شکر نماييد که درست امانت را تحويل داده ايد. از خداوند مي خواهم در مقابل رنج و زحمات شما ,به خصوص مادرم گرچه هيچ چيز جبران آنها را نمي کند ,ولي از خدا مي خواهم که شهادتم را مدالي براي افتخار بر گردن شما قرار دهد.
شما به حضورمن در جبهه اکتفا نکنيد فرداي قيامت هرکس با عمل خويش بارخواست مي شود. پس وظيفه است بر همه برادران براي ياري اسلام آن چه را در هر زمينه اي توان دارند...
خدا را شکر مي کنم که از آن زمان بي تفاوتي نسبت به مسائل بيرون آمديد. اين را براي هميشه از خدا بخواهيد بلکه هرکس رضايت خدا را مي خواهد بايد رنج بکشد.
مردم ,سعي کنيد از خط امام فاصله نگيريد که به گمراهي کشيده خواهيد شد. در او محو شويد هم چنان که او در اسلام محو شده است. به همسرانتان در رابطه با مسائل اسلامي و خصوصيات يک زن مسلمان بيشتر توصيه کنيد. اين را من نمي گويم دستور اسلام است و اميدوارم به بزرگي خدا مرا ببخشيد و هيچ وقت جايم را در لباس رزم و سپاه خالي نگذاريد. برادرم مصطفي سعي کن درست را تا آخر بخواني زيرا که آينده اسلام به جواناني پاک و باهوش نيازمند است.
خواهرانم:
من هروقت شما را مي ديديم خدا مي داند يک حالت عجيبي داشتم و خدا را هميشه شکر مي کنم که شما آنگونه هستيد که اسلام مي خواهد و حضرت فاطمه (س) مي خواهد. گرچه ممکن است من حقم را نسبت به شما ادا نکرده باشم ولي اگر آرامش روح مرا مي خواهيد براي هميشه نه تنها خود بلکه ديگران را به حجاب و نمونه بودن و آن گونه که اسلام مي خواهد باشيد, توصيه کنيد.
سعي کنيد با تربيت فرزندان خود خدمتي بزرگ به اسلام کنيد و اين از دامن پاک شماست که بچه هايتان به راه نور کشيده مي شوند. از خداوند برايتان صبر مي خواهم .زنام پيرو فاطمه و زينب شما هستيد .
خود را با اسلام هماهنگ نماييد و هرکس نيزراجع به حجاب و مسائل ديني چيزي گفت استدلال نماييد وبا آنها سخت برخورد نماييد. برادرتان را حلال کنيد.
و شما اي همسرم:
اي نمونه ايمان و از خودگذشتگي, اي نمونه اخلاص و صبر و بردباري به خدا قسم به اندازه دنيا دوستت دارم ولي چه کنم آن عشقي که مرا فرا خوانده عشق تو و دنيا را برايم هيچ کرده. از آن زماني که با تو به عنوان همسر يکديگر شديم زندگيم حالت ديگري پيدا کرد. عشق و علاقه ام نسبت به کارم بيشتر شد و اينها از راهنمائي ها و هدايت تو واخلاق تو بود. همسرم گرچه آن طور که بايد نتوانستم حق همسري را ادا نمايم ولي اميدوارم که با صبرت و بردباريت روح مرا شاد گرداني .
همسرم مي دانم براي آينده چه برنامه هايي ريخته بودي ولي بدان مصلحت خدا در اين بوده اگر انسان توکل بر خدا داشته باشد تمام مسائل برايش حل شدني است. تو در اين مدت کوتاه هم چون فاطمه زهرا برخورد نمودي تو بر من حق بزرگي داري . بعد از من از خدا درخواست کمک کن ,مي دانم تحمل دوريمن سخت است ,بسيار سنگين است ولي مانند گذشته صبر پيشه کن. همسرم دوست داشتم بداني که نظرم نسبت به تو چه بود: شايد هم درک کرده باشي و کاش فرصت کافي بود نامه اي جداگانه برايت مي نوشتم .
اميدوارم که خداوند ما را در آخرت در کنار هم روسفيد و با آبرو گرداند و آنجا نيز در کنار هم باشيم. برايم دعا نما و از خدا طلب مغفرت کن .
ولي چند تذکر لازم مي دانم:
1ـ مقداري نماز و روزه قضا شده دارم بدهيد برايم بگيرند.
2ـ اگر جسدي داشتم مرا در مزار شهدا در بين قبور برادرانم اصغر فتاحي و محمود حسيني دفن نماييد .
3ـ از شهادت من براي هيچ زماني سوء استفاده مادي نشود.
5- براي شهادتم از هيچ کسي هيچ انتظاري نداشته باشيد .
از همه شما طلب دعا و از خداوند طلب مغفرت مي نمايم .به اميد نصرت نهايي و رسيدن هرکس به آرزويش ,از تمام اقوام معذرت مي خواهم.
والسلام محمدرضا زاهدي

 


 


خاطرات
محمد نبي زاهدي ,برادرشهيد:
در سال 1365 بنده به اتفاق شهيد محمدرضا زاهدي و دو برادر ديگر و داماد خانواده عازم منطقه جنگي بوديم ,پنج نفر از يک خانواده، زماني که در داخل قطار نشسته بوديم شهيد زاهدي فرمود خداوند از عدد پنج خمس مي گيرد و اميدوارم خداوند من را به عنوان خمس خانواده انتخاب کند.
زماني که به انديمشک رسيديم، ايشان به ما دستور دادند در عملياتي که لشگر علي ابن ابيطالب (ع) شرکت مي کند حضور نداشته باشيم؛ دليل اش را پرسيديم فرمود: اگر همگي در اين گردان باشيم و يا سه نفر از ما شهيد خواهد شد و تحمل چند نفر شهيد در يک زمان براي خانواده ما مشکل خواهد بود و بهتر است که به گردان ها و لشگر 42 قدر برويد و ما هم دستور ايشان را اجرا کرديم. و سرانجام ايشان در همان عمليات به معراج رسيد.

 

عباس لطفي:
در صبح يکي از روزها شهيد زاهدي به نيروها دستور داد که مرتب و با پوتين واکس زده در صبح گاه شرکت کنند، و پس از استقرار در محل صبحگاه شهيد زاهدي شروع به صحبت کرد و سپس به برادران دستور داد که با انگشت روي پوتين خود را پاک کنند و پس از اين عمل فرمود: حالا به انگشت خود نگاه کنيد؛ بنده در برابر شما از اين خاک روي انگشت شما هم کمتر هستم و شما از من بهتر و برتريد...



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : زاهدي , محمدرضا ,
بازدید : 270
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1330 در اراک پا به عرصه وجود گذاشت .اما تولد او را بايد سال 1357 دانست.با طلوع آفتاب درخشان انقلاب اسلامي او نيز مانند هزاران هزار انساني که براي تنفس در جامعه ي بدون طاغوت لحظه شماري مي کردند ؛ حياتي دوباره يافت وبا تلاش زياد توانست وارد دانشگاه تربيت معلم شود .
در رشته رياضي ودردوره شبانه شروع به تحصيل کرد در اولين فرصت پس از ورود به دانشگاه به انجمن اسلامي دانشجويان پيوست و شب و روز به فعاليت مشغول شد .محمد مهدي از اعضاي صديق و خالص انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تربيت معلم بود.
دوستانش او را تشنه شهادت و برخوردار از روحيه اي بي تاب و ناآرام و پرجوش توصيف مي کنند. آنها مي گويند: با وجود روحيه ماجراجو و مسئوليت پذير و ايثارگر و نيز با حضور دائمي اش در صحنه درگيري ها و جبهه ,و.مبارزه هميشگي اش با باطل، از تنهايي عجيبي برخوردار بود و همواره مشتاق نيايش بود.
در عين رابطه با خدا، با مردم و با سرنوشت امت اسلام پيوندي عميق و صميمي داشت. او با روحيه اي معترض و پرخاشگر ابوذر وار تاب تحمل کوچکترين انحراف در انقلاب اسلامي و خونبار ايران را نداشت و با خشم و نفرتي مقدس و خدايي با شمشير کلام سرخ و آتشينش بر منحرفين چپ و راست مي شوريد و فرياد حسين وارش پشت منحرفين و قاسطين را مي لرزاند .
همواره بر حاکميت مزدوران آمريکا مي تاخت و زماني که با ساز شکاري هاي ليبرال ها و فتنه انگيزهاي مزدوران و کافران، کردستان در آتش و خون مي سوخت او با همه وجود پر شور خود و رها کردن تمامي تعلقات دنيوي عاشقانه به کردستان رفت و حماسه ها آفريد و جان پاک و زلالش را صيقل و صفاي بيشتري بخشيد .
پس از درگيري هاي اول انقلاب با گروهکهاي ضد انقلاب به نيروهاي جان برکف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست و در کمال ايثار وبا شجاعت تمام در بخشهاي مختلف اين نهاد فداکاري کرد.
مهدي هم چنان در آتش مقدس عشق الهي خود مي سوخت تا اين که به قصد تهاجمي جسورانه و بي باک به جبهه مقدس جنگ با کفار بعثي در بستان رفت تا قرباني شدن در پيشگاه عشق الهي را بياموزد و ضربه مهلک ديگري به دشمنان پليد ايران وارد آورد.
بسياري از مزدوران متجاوز به کشور اسلامي را به سزاي تجاوزشان رساند و آن گاه با قلبي آرام و جسمي رستگار و نفسي مطمئن به وصال معشوق خود نائل آمد.
قلب پر عطوفت و فکر پر خروشش هيچ گاه ذره اي تحمل رنج و ناراحتي امام امّت را نداشت، هميشه مي گفت که در خواب مي بينم در حال فدا شدن براي حفظ سلامتي وجود امام هستم. و او سرانجام فداي اسلام عزيز شد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ان صلوتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين.
لطف خدا شامل حالم گرديد تا در اين ماه با عظمت محرم ,ماه شهادت در کنار رزمندگان اسلام عليه نيروهاي کفر جهاني جهاد نمايم.
وصيتم را با سپاس بر خداي بزرگ، آن خدايي که همه هستي و توانايي و آگاهي ما از اوست آغازمي نمايم. سپاس بر خدايي که بر ما منت نهاد و رسولان و پيامبران را براي رشد و باروري انديشه در جهت کرامت و تکامل معنوي انسان فرستاد، سپاس بر خدايي که با الطاف بي کرانش پس از قرن ها و سال ها ظلمت و خفقان ,شب سياه استبداد را محو و نابود ساخت و انقلاب اسلامي, اين موهبت الهي را بر ما ارزاني داشت، سپاس بر خدايي که در سرزمين ايران براي ما رهبري عطا فرمود که به يقين رهبري هاي پيامبر گونه اش نشانگر دردهاي محرومين جهان و فريادهاي رسايش کاخ جباران زمين را به وحشت انداخته و براي ما همين بس که او يک مو از کوخ نشينان را به همه کاخ نشينان ترجيح مي دهد.
سپاس بر خدايي که در پيامد اين انقلاب عظيم تمام موانع و توطئه ها را با قدرت لايزالش نابود نمود, گرچه تمام قدرت هاي شرق و غرب و صهيونيسم جنايتکار و نوکران مزدورشان در منطقه در کمين نشسته اند تا به يک باره قامت برافراشته انقلابمان را در راستاي حرکت انسان سازش ,نابود گردانند اما دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي بدانند که در ميهن اسلامي ما جواناني هستند مؤمن و سلحشور که با ميثاق هاي الهي و با درکي عميق از رهبري هاي مومنانه امام بزرگوارشان هر روز در تمام جبهه ها آگاهانه آماده ايثارگري و معامله با خدايشان هستند ,تا در استمرار مبارزات توحيدي تشيع عليه همه تکاثرطلبان و طاغوتيان به جهاد مقدس بپردازند.
در اينجا لازم دانستم به عنوان برادر کوچک شما چند تذکر را يادآوري نمايم:
شما اي امّت حزب الله، اي مستضعفين متعهّد، امام را ياري کنيد و به هوش باشيد که نه حال و نه در آينده هيچ گاه از خط اسلام که تاکنون به ياري و همّت علما و روحانيّت، اين حاملان راستين اسلام فقاهت بدين جا رسيده است جدا نگرديد.
اکنون که ايران اسلامي تحت رهبري ولايت فقيه در صحنه هاي جهاني پيروزي هاي معنوي و سياسي بزرگي را کسب نموده و مجاهدت هاي امّت انقلابي دشمن را مأيوس نموده و توده هاي مستضعف منطقه عليه زمامداران و نو کران آمريکاي جنايتکار به حرکت درآمده اند و به حمدالله با عملکردهاي قاطع دادگاه هاي عدل اسلامي تعداد زيادي از منافقين و مرتدين به سزاي اعمال ننگين شان رسيده اند بکوشيم بال حقيقي انقلاب معنوي که خواسته اسلام و امام است در همه زمينه ها در جامعه تحقق دهيم و اين ميسر نيست، مگر ارزش هاي طاغوتي از غرب و شرق مادي را در جامعه نفي کنيم و فرهنگ صبر و صلات راهمراه با رشد بينش عقيدتي و سياسي در جامعه گسترش دهيم.
اي مردم مسلمان که هويت انساني خود را باز يافته ايد، بدانيد دشمنان انسانيّت و حقيقت لحظه اي از توطئه هاي گوناگون عليه کيان اسلامي ما غافل نيستند و سخن امام را به ياد آوريد که مي فرمايد: آمريکا به اين زودي دست از سر ما برنمي دارد. باورمان آيد که جهاد مکتبي ما عليه امپرياليسم و صهيونيسم و کمونيسم تا عينيّت يافتن آرمان مکتب در سراسر جهان و تا ظهور مصلح جهاني حضرت مهدي (عج) پاياني ندارد.
اميد که بر تعهد اسلاممان عمل نماييم که علي عليه السلام مي فرمايد:امروز روز عمل است وفرداي قيامت روز حساب.
خداوندا ؛به ما در شناخت روح قرآن و سنّت پيامبر و ائمه معصومين و رهبر و رهروان راستين ,بصيرت و آگاهي عطا فرما، خداوندا به دولت اسلامي ما عزت و بزرگواري و توفيق خدمت به مستضعفين ايران و جهان و به امام ما آن مظهر تقوي و شجاعت و آن روح آشتي ناپذير با ظالمان سلامتي و دوام عمر عنايت فرما،
پروردگارا! چه زيباست حماسه ها و ايثار حق پرستان در آوردگاه نبرد، آن جا که مرگ رخ مي نمايد و عاشقانه مرگ سرخ در هجرت به سوي فلاح و ابديّت با يکديگر به رقابت برمي خيزند.
معبودا! من بنده گناهکار تو هستم و از بودنم احساس شرم مي کنم چرا که کار مثبتي انجام نداده ام.
خدايا! تو به من و به همه مجاهدين اسلام که در جهت رضاي تو صف در صف با قواي شرک و نفاق جهاني به مبارزه برخاسته اند ؛ آن چنان قاطعيت و ايمان راسخ عطا کن تا شاهد نابودي جبهه هاي کفر و سربلندي اسلام و مسلمين باشيم. بارالها! اي خداي مهربان وصول به بارگاه بي نهايتت هدف اولياي توست، خدايا توفيقي عطا کن مرگم را شهادت و شهادتم را وسيله رسيدن به بارگاهت برايم قرار دهي, گرچه لايق آن نيستم اما آرزويم و انتظارم ديدار برادران ايمانيم است که به ديدارت شتافته اند , شهداي صدر اسلام، شهداي مظلوم و به خون خفته سرزمين اسلامي ايران، شهيدان کردستان، شهيدان غرب و خوزستان، شهيدان هويزه و شهداي هفت تيرماه و هشت شهريور ,ياوران راستين امام. انشاءالله.
انه سميع الدعاء و قريب مجيب. محمدمهدي ثامني محرم 1402

 

 




خاطرات
خسرو اسدپور :
شهيد بزرگوار محمدمهدي ثامني يکي از اعضاي شوراي فرماندهي سپاه اراک و مسئول روابط عمومي و تبليغات بودند ساده زيست ومتديّن بودند.
به صورت خصوصي از ايشان گلايه کردم که چرا واحد تبليغات وصيت نامه شهدا را تکثير نمي کند. جواب دادند که امروز بايد در مسئله ولايت فقيه در جامعه جا بيفتد تا موضوع تبعيّت از ولايت فقيه جايگاه اصلي خودش را پيدا کند و در ادامه گفتند که شما پي گيري کنيد انجام مي شود, انشاءالله.
چون تعاون ايثارگران مسئوليت ارتباط معنوي با خانواده محترم شهدا را داشت و برادر ايشان شهيد شده بود و سرکشي ها و ديدارهايي که داشتيم مادرش مي گفت مهدي به ما کم سر مي زند با اين که در اراک مي باشد , دو هفته يک بار به منزل مي آيد .
با ايشان صحبت کردم و يادآوري نمودم .گفتند: من سر مي زنم ولي بايد به خانواده ما شماها از واحد ايثارگران سرکشي نماييد .
با توجه به توانايي هايي که داشت مدتي در نظر داشتند اورا به عنوان معاون سياسي استاندار کردستان منصوب کنند اما قبول نکرد.
اهل تعريف از خود نبود. حرف که مي زد و از معارف اسلامي، امام و انقلاب بود. روزگاري از گذشته خود صحبت مي کرد. گفت نزديک 70 روز بود که توفيق روزه داري و توفيق ارتباط با باريتعالي را پيدا کرده بودم. مسئله محاصره باشگاه افسران سنندج برايمان پيش آمد. محاصره باشگاه افسران سنندج در تاريخ انقلاب و قائله هاي کردستان معروف و ثبت است که افراد محاصره شده چقدر با مشکلات مواجه بودند تا آنجايي که يادم مي باشد گفتند محاصره حدود 15 روز طول کشيد و مسائل و مشکلات خاص خودش را از جهت تحمل وجود آتش دشمن، قطع آب و برق و نداشتن ذخيره آب و غذا، زخمي شدن و شهادت دوستان را داشت .
با توجه به تعهّد به انقلاب و اسلام به صورت داوطلبانه قبل از شهادت برادرش در منطقه کردستان مشغول خدمت بود که با پي گيري سپاه اراک و اصرار دوستان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اراک آمد و مسئوليت روابط عمومي وتبليغات را پذيرفت و مسئله اعزام به جبهه ايشان که به شهادتش انجاميد با اصرار بيش از اندازه خودش بود.
آشنا به مسائل معارف اسلامي بود که در منطقه خوزستان وقتي براي يکي از همرزمانش حادثه تصادف و فوت پيش آمد در همان محل استقرار نيروهاي اعزامي مجلس يادبود بزرگداشتي برپا شد و از آيات قرآن مطلبي را استفاده کرد مبني بر اين که کساني که براي خدا از وطن خود هجرت مي کنند اگر براي ايشان حادثه فوت پيش آيد اجر شهيد را دارند. از نظر روحي و رواني نگذاشت براي ديگر همرزمان اٌفت روحي شود بلکه با روحيه و انگيزه بالايي در ادامه مأموريت وارد کارزار شدند. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : ثامني , محمد مهدي ,
بازدید : 183
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1340 در شهر نراق متولد شد.او در خانواده اي مذهبي و کشاورزرشد کرد ودوران کودکي را سپري نمود. تحصيلات ابتدايي را در نراق و تحصيلي را تا سوم متوسطه در شهرستان دليجان و قم با موفقيت به پايان رسانيد.
از نوجواني نسبت به دنيا و مظاهر فريبنده ي آن بي اهميّت بود و اخلاق نيکو و پسنديده اش در خانه و مدرسه نسبت به دوست و فاميل باعث شد که از احترام فوق العاده اي برخوردار شود. در جلسات مذهبي و سياسي به خصوص نمازهاي جماعت شرکت مي کرد.
به اسلام و رهبر کبير انقلاب علاقه ي خاصي داشت در تمام عرصه هاي مبارزاتي که بر عليه رژيم ستم پيشه شاه برپا مي شد فعالانه شرکت داشت.
او يکي از فعالترين افراد در پخش اطلاعيه هاي حضرت امام در ا ستا ن هاي مرکزي و قم بود, مي کوشيد تا اطلاعيه هاي امام به موقع به مردم برسد تا آنها با الهام گرفتن از فرامين الهي اين مرد بزرگ بهتر در راه مبارزه با فرعون زمانشان قدم بردارند. نهاد پاک و تربيت صحيحش از او فردي عاشق اسلام و امام و انقلاب ساخته بود. به ولايت فقيه به شدت اعتقاد داشت، به همين جهت با شروع جنگ تحميلي خود را مکلف به پاسخ به نداي رهبر انقلاب مي دانست . در سال 1360 به عضويت بسيج درآمد و به جبهه اعزام شد .مدتي بعد در تاريخ 5/4/1361 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي محلات درآمد. او نيز همچون ديگر همرزمانش پشت جبهه را دوست نداشت و مي کوشيد تا هميشه در کنار رزمندگان باشد .در طول عمر بابرکت خود 42 ماه در جبهه حضور داشت.
کمتر به مرخصي مي آمد . يک نوبت از ناحيه فک مجروح شدو سه مرتبه شيميايي شده بود ,مدت زيادي مجروح شيميايي بود ولي کسي از بستگان اطلاعي از اين موضوع نداشت, اين مطالب بعدها توسط دوستانش مطرح شد .
دوستانش در آخرين ديداري که با او داشتند درخواست شفاعت از او در قيامت مي کنند . در جوابش مي گويد هرکس بايد براي خود در اين دنيا توشه آماده کند , خداوند بهشت را به بهاء مي دهد نه بهانه. مسئوليتش در لشگر 42قدر فرمانده مخابرات لشگر بود.اوبه عنوان پيک فرمانده لشگر در کنار رزمندگان گزارش خط مقدم را به فرمانده لشگر مي رساند. اودر طول 42ماه حضور تاثير گذار در جبهه ,در عمليات متعددي شرکت داشت و در عمليات پدافندي حلبچه در تاريخ 4/3/1367 بر اثر ترکش توپ به فيض عظيم شهادت نائل آمد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام خدا که از اويم. هستي ام براي اوست، رفتيم به سوي اوست و بازگشتم به سوي اوست، و با درود فراوان به رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني و با درود به روان پاک شهيدان از صدر اسلام تا کنون وصيت نامه را آغاز مي کنم.
آن چه مي نويسم با يقين به راه و هدفم و حضور قلبيم، وراهي را که انتخاب کرده ام که انشاءالله في سبيل الله مي باشد است, راه آنان که در راه خدا کشته مي شوند. خدا هرگز رنج و اعمال آنها را ضايع نمي کند.
پيکار کنيد براي احراز حق و بگذاريد به جاي ذلت و ننگ دامن و کفش شما آغشته به خون بدنتان گردد. (حضرت علي ع)
بايد عزيزان خود را فداي اسلام کنيد. (امام خميني).
پدر عزيزم و تو اي خواهر و برادرانم و اي همسر عزيزم اميد است با جملاتي که در بالا نوشتم ديگر نگران من نباشيد. شما به گفته بزرگان اسلام توجه کنيد و از آنها پيروي کنيد. هرگاه خبر شهادت مرا شنيديد که البته اگر مورد قبول خداوند قرار گيرد بي تابي نکنيد که گريه و ناله شما باعث خوشحالي دشمنان اسلام مي گردد .بايد شکر خدا را بکنيد که چنين امانتي که خداوند به شما داده بود در راهش هديه نموديد. از شما مي خواهم که به هر نحوي که مي توانيد به اسلام عزيز خدمت کنيد که اسلام امروز بيشتر از هر زمان به کمک نيازمند مي باشد.
وحدت خود را حفظ نمائيد و با شرکت در نماز جمعه که بزرگترين سلاح ماست مشت محکمي بر دهان کفار و منافقين بزنيد و نيز جبهه ها را فراموش نکنيد. اي مردم قدر اين رهبر را بدانيد و در ياري او هرچه بيشتر بکوشيد.
در پايان از خانواده و همسر عزيزم مي خواهم مرا عفو نمايند و کوتاهي هاي مرا ببخشيد و از خداوند متعال طلب آمرزش براي من بنمائيد. به اميد لحظه اي هستم که مرگ سرخ را که از محراب علي (ع) و شمشير حسين (ع) سرچشمه مي گيرد در آغوش گيرم.
اگر جنازه من به نراق آورده شد مرا در کنار شهداي نراق به خاک بسپاريد و اگر نياوردند , برايم يادماني در کنارمزار شهداي ديگردرست کنيد .
براي هميشه با همه شما خداحافظي مي کنم.
الهي من لي غيرک
انا لله و انا اليه راجعون
زينب عزيزم را مواظبت کنيد و او را طوري تربيت کنيد که در آينده براي اسلام مفيد باشد و ادامه دهنده راهم باشد.
وصيت نامه اقتصادي: مقداري پول به بانک قرض الحسنه بدهکارم که مقدار آن مشخص است کارهاي من بعد از مرگ من به عهده پدر و برادرانم مي باشد در صورتي که قبول کنند.
برادران و خواهران عزيزم پدر گراميمان را فراموش نکنيد
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا

 

 




آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
پيام برادر ش خطاب به شهيد:
قدرت جان از خداوند مسئلت مي نمايم تا ياري کند زيرا وظيفه خود مي دانم پيام خون بارت را به گوش آيندگان مخصوصاً يگانه نور چشم عزيزت و عزيزمان؛ زينب برسانم، اي عزيز، اي شاهد، اي عاشق دلباخته، اي به وصال حق پيوسته، اي که حماسه هايت دشمن زبون را به زانو نشانده؛ اي برادر عزيزم مهرباني هايت در بيابان هاي اطراف اهواز در منطقه شوش در کنار رودخانه دزفول و صدها جاي ديگر ميهن عزيزمان هرگز فراموش نخواهد شد. والسلام



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : کمره اي , قدرت الله ,
بازدید : 244
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1343 در خانواده اي محروم و مذهبي در شهرستان خمين به نيا آمد. دوران تحصيل را با توجه به مشکلات اقتصادي که خانواده اش با آن دست به گريبان بودند ,طي کرد و تا مقطع پايان متوسطه ادامه داد.
در دوران اختناق وديکتاتوري محمد رضا شاه وارد مبارزه با آن حکومت ستمگر شد و در اين راه هر خطري را به جان خريد .
بعد از پيروزي انقلاب فعاليت چشم گيري داشت .ابتدا وارد جهاد سازندگي(سابق)شد ودر راه آباداني و توسعه ي کشور وبه خصوص مناطق محروم استان مرکزي فعاليتهاي چشمگيري کرد. مقيّد به فرايض و واجبات بود ,در نمازهاي جمعه و جماعت شرکت مي کرد. متواضع , خوش اخلاق و شاداب بود. ايماني قوي داشت و اخلاص در کارهايش بود. بعد از شروع جنگ به اطاعت از فرمان امام (ره) در سال 1360 به عضويت بسيج درآمد . علاقه فراواني به جنگ و جبهه داشت , بيش از ده بار دواطلبانه به جبهه اعزام شد .اودر عمليات آزادسازي خرمشهر , رمضان , محرم , والفجر مقدماتي والفجر سه و چهار , خيبر , والفجر هشت , کربلاي چهار و پنج شرکت داشت .
در مدت حضور در جبهه سه بار مجروح شد .عمليات کربلاي پنج پاياني بر حضور پربرکت والهي اين مرد بزرگ وسردار ملي بود.اودر اين عمليات با هدايت گردان قمربني هاشم (ع) ضربات مهلکي به متجاوزين وارد ساخت وبه شهادت رسيد تا در جوار بندگان خاص خدا اجر سالها تلاش ومجاهدت خود را ببيند.
همرزمان او مي گويند: شجاع بود و سرداري دلير براي اسلام.
شهيد ساعدي فرمانده گردان در باره او فرموده اند:
تا موقعي که محمد نبي در گردان هستند ما در عمليات هيچ مشکلي نداريم چرا که ايشان هميشه تکيه گاه قوي براي گردان محسوب مي شوند. او سربازي مخلص و مؤمن بود و تنها آرزوي او انجام وظيفه و شهادت در راه خدا بود . در جواب اين سوال که چرا به جبهه مي رويد گفته اند: براي اين که وظيفه شرعي است که به جبهه بروم. و براي رسيدن به شهادت در راه خدا که همان رسيدن به اوج قله کمال است و براي خدا گونه شدن.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 


وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
پيامبرو مؤمنان و اصحابش که به مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند همه خيرات و نيکويي ها مخصوص آنهاست و هم آنان سعادتمندان هستند.
توبه ـ آيه 87
حمد و سپاس بي کران مخصوص خداوند متعال که هستي از اوست. و بازگشت همه به سوي او و هرچه که در جهت ثناي و در سير او قرار گيرد ارزشمند و گرانبها مي شود.
درود بر انبياء مکرم و الانبياء معظم وحضرت رسول که روشن کننده وهدايت گر انسان ها از تاريکي ها و ظلمات و جهالت ها به سوي روشني ها بوده اند .
درود بر ائمه اطهار (ع) و يگانه منجي عالم بشريت که حضورش باعث گسترش عدالت است و انتظارش بر همه خداي جويان و آزاد مردان تشنه آزادي واجب، و درود بر امام امت نايب حضرت مهدي که دين در پرتو وجودش جان تازه اي يافت و درس اميدواري و استقامت و پايداري به مستضعفين جهان داد و باعث تجديد حيات و گسترش اسلام عزيز شد.
امروز روز ياري است و اسلام و قرآن در جهان غريب است. خداوند همگي انسان ها را دعوت به وحدت و يکپارچگي مي کند تا تحت رهبري ولايت فقيه زمان ,به دور از نيت خدايي براي نابودي دشمنان بشريّت و عزّت و سربلندي و عظمت اسلام و قرآن قيام کنند . توجّه کنيم به ائمه اطهار که عصاره هستي اند و در پرتو وجود آنان خداوند جهان را آفريد.
پس بياييد در لواي يک پرچم که آن هم پرچم لا اله الا الله است جمع شده و براي اسلام عزيز شمشير کشيم و با آن چه بيگانه و دور از اطلاعات و بندگي رب العالمين است بجنگيم. منظورم جنگ نيست بلکه جنگ نيز در جهت بقاء و تثبيت اين هدف يک نوعش مي باشد. بياييد بر عليه خوديّت ها، دشمني ها،کينه ها و جاهليّت ها و کفار و مشرکين و آن چه رسول اکرم (ص)برايش آمده و ائمه اطهار برايش زجرها کشيده اند؛ بياييد براي آن چه ,خون هاي آزاد مردان در طي تاريخ برايش ريخته شده ,متمسِّک شويم به حبل الله.
دل در وادي آن عزيزان رها کنيم و آن چه خواست آنان است انجام دهيم . اتگرخواهان سعادتيد به شما سفارش مي کنم که از دنيا بپرهيزيد که دل بستن به آن مايه خفت و خواري در دو عالم است چرا که انسان هاي عاقل که در راس آنها انبياء و ائمه هستند همگي مسلمانان را به دل نبستن به اين دنيا سفارش کرده اند و خود نيز اين اصل را درزندگيشان رعايت نموده و شاهدي براي ماهستند.
خدا شما را به ترک آن چه که حلال کرده نهي نمي کند و ليکن سفارش مي کنم که فريب هاي ذلت آور دنيا را نخوريد.
امّت پيروزمند: در دو عالم سعادتمنديد اگر به فرمان ولايت فقيه حضرت امام در اين زمان سر نهيد و پيوسته و هميشه و در هر حال پيرو و مطيع بي چون و چراي او باشيد و خدا را در امري که انجام مي دهيد ناظر و حاضر بدانيد که اگر اين حالت در ما بوجود آمد سعادت خود را تأمين کرده ايم و عالم را يکسره گلستان و بهشت کرده ايم و به قول امام: همين دنيا بهشت مي شود و رستگاريم و چقدر شيرين و لذّت آور است در جهت خواست خداوند رفتن و جلب رضايت خداوند متعال کردن.
امّت مسلمان: بندگي خدا را زيربناي فرهنگ خود در جامعه قرار دهيد تا باعث تحکيم حکومت الهي که مطابق فطرت انسان ها است شود و همه اقشار جامعه را حق و عدالت و قسط و حقيقت که هدف خدا و انبياء و بندگان خدا و آزاد مردان است, ايجاد گردد.
بزرگترين عامل پيروزي يک جامعه اسلامي رشد معنوي و استعداد و استحقاق براي دريافت مددهاي الهي وتوجه به خداست و امروز که حکومت الله و احکام خدا در حال پياده شدن است و دشمنان شما در حال نابوديند,اين امر بيشتر جلوه مي کند.
از خدا بترسيد و به کساني که در هرحال سود و منفعت خود را مي طلبند مي گويم: قدر نعمت هاي الهي را بدانيد و از خون پاک شهدا سوء استفاده نکنيد و از اين زمينه هاي طلائي که در جامعه ما به وجود آمده به نفع شخصي خود بهره برداري نکنيد و فکر پر کردن جيب ها و تصاحب کردن کرسي ها و صندلي ها نباشيد که اينان هيچ گاه مشمول عنايت خدا واقع نخواهند شد و اگر اين روحيه، خداي نکرده گسترش پيدا کند خطري عظيم جامعه اسلامي را تهديد خواهد کرد. بکوشيم مانند جوانان عزيز ما که همه آن چه را که در توان دارند در راه خدا مي دهند ,باشيم و هرکس در هر جا و در هر مقامي و در هر شغل و حرفه اي آن چه در توان دارد بايد در راه پيشرفت اسلام به کار گيرد.

 

سخني با پدر و مادر عزيزم:
پدر ومادر عزيز و گرامي که براي من متحمِّل زحمات گراني شديد ,دوست داشتم عصاي دستتان باشم تا شايد جواب يکي از کوچکترين زحماتتان را داده باشم اما نشد.
دستتان را مي بوسم انشاءالله خداوند متعال شما را سعادتمند در دو عالم گرداند .
ما از خدايم و به سوي او رجعت خواهيم کرد. از برادران و خواهران و بستگان عزيزم مي خواهم که خدا را هميشه در نظر داشته باشيد و مهم اين است که وظيفه خود را به نحو احسن انجام دهيم تا سعادتمند دو عالم باشيم و به دوستان سفارش مي کنم که با خدا باشيد و وحدت و مودت و برادري و براي خدا قيام کردن را پيشه خود سازيد . با غير خدا در جنگ باشيد و وعده هم اين است که در صورت انجام دادن دستورات الهي جزء رستگاران هستيد.
به خدا پناه مي برم و از او استمداد مي طلبم .
احتمالاً پنج روز، روزه بدهکار هستم که درخواست مي کنم قضاي آن را به جا آوريد. سيد محمدنبي مصطفايي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : مصطفايي , محمد نبي ,
بازدید : 272
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

او در راه دفاع از اسلام ,ايران و ولايت فقيه تمام سدها را از جلوي راه خود برداشت و در مقابل آنها با تلاشي پي گير و خالصانه ايستاد.
موقعيت زمان خويش را تا اعماق قلب و با تمام وجودش درک نمود.معتقد بود که اين انقلاب، انقلابي خدايي و زمينه ساز حکومت مهدي (عج) است .اصرار داشت , نبايد لحظه اي ايستاد بايد که جهاد نمود، جهاد در سطحي وسيع و با تمام قوا وبه مصداق آيه ي شريفه ي واعدواللهم ما استطعتم من قوه. بايد که در راه الله جهاد نمود تا زمين از آن مستضعفين گردد.
در خانواده اي فقير متولد شد. نام او را کاظم گذاشتند. نامي که با زندگي و خصوصيات اخلاقي و چهره آرام ولي پر دردش مترادف بود. از کودکي روحي مقاوم داشت و از ده سالگي روزه مي گرفت. دوران دبستان را با موفقيت پشت سر گذاشت.
چهار ده ساله بود که در گرماي طاقت فرساي تابستان ها مشغول کارگري شد. او مجبور بود به همراه برادرش براي امرار معاش خود و خانواده کار کند چون درآمد پدرش که مغازه اي کوچک داشت کفاف زندگيشان را نمي داد.
دوران تحصيل را تا دوران متوسطه پشت سر گذاشت.
سال 1354 به خدمت سربازي رفت و با درجه گروهبان سومي در تهران خدمت سربازي را پشت سر گذاشت .
اين دوره را بايد از شاخص ترين دوران زندگي محمد دانست .او نه تنها در تهران آن روز, آلوده گناه و فساد نشد بلکه با ورود به جلسات مذهبي کمک شاياني به شکل گيري ورشد شخصيت خدايي اش کرد.
در هر فرصت در جلسات مذهبي و سخنراني روحانيان شرکت مي کرد . با اين که نظامي بود, اعلاميه ها و نوارهاي افشاگرانه امام (ره) را که برعليه رژيم شاه بود, براي دوستانش به اراک مي فرستاد.
بعد از خدمت سربازي ديگر دنبال کار شخصي نرفت, اوخود را وقف انقلاب اسلامي و آرمانهاي جهاني آن کرد.
سال 1356 که مبارزات ملّت ايران شکل مي گرفت او به فعاليت هاي خود افزود و در مبارزاتي که عليه رژيم صورت مي گرفت بدون هيچ ترسي شرکت مي کرد و جوانان را به مقاومت در برابر ظلم وستم حکومت خود کامه پهلوي فرا مي خواند.
سرانجام با تلاش ومجاهد تهاي مردم ايران انقلاب اسلامي در بهمن ماه 1357به پيروزي رسيد.
دشمنان مردم ايران ودر راس همه ي آنها ؛آمريکاي جنايتکار که از شکست ونابودي انقلاب اسلامي با وجود صدها توطئه نا اميد شده بودند ,شورشهاي داخلي را توسط مزدوران خود در داخل کشور آغاز کردند.
محمد کاظم پس از شدت گرفتن اين توطئه ها به کردستان رفت. اودر آن جا فرمانده گروهي از رزمندگان اعزامي از استان مرکزي بود.در آن روزها وروزهاي اول جنگ به دليل اينکه نيروهاي مردمي سازمان و تشکيلات منظمي نداشتند ,به صورت گروه هاي خود جوش به مقابله با دشمن مي پرداختند.
هفدهمين روز از شهريور سال59 13 محمد کاظم ثامني در جاده بانه ـ سردشت در درگيري که با ضد انقلاب ودشمنان مردم ايران داشت به شهادت رسيد,تا از خون پاکش هزاران هزار محمد ديگر برويد وحافظ اسلام ناب محمدي باشد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 


وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحي
انالله و انااليه راجعون
اينک که به ياري خدا و فرمان رهبر ,راهي مناطق جنگ زده شده و در اين راه با آگاهي و بصيرت قدم برداشته , تا آخرين نفس وتا مرز کشته شدن با توطئه گران وبا کفار جهاد مسلحانه مينمايم تا پرچم اسلام و انسانيّت در منطقه و سراسر جهان به اهتزاز درآيد؛ اميدوارم که با دادن خون خويش رسالت خود را در برابر مکتب و شهيدان به خون خفته راه اسلام انجام داده باشم .
از خداي بزرگ مسئلت داريم که اين وظيفه سنگين که بر دوش ما هست بتوانيم به نحو احسن انجام و ما را به راه راست هدايت کند .
در خاتمه از ملت ايران و وفاداران به انقلاب مي خواهم خود را به اين دنياي مادي وابسته نکنند و به معنويّت و جهان هستي يا معاد بنگرند تا رستگار و فلاح شوند. در پايان از همرزمان و دوستان و کسان ديگر مي خواهم؛ راه شهدايي که در راه خدا و حب وطن کشته مي شوند را تداوم بخشند.
برقرار باد انقلاب اسلامي ايران در سراسر گيتي به رهبري امام خميني به اميد حاکميت مستضعفين بر مستکبرين. کاظم ثامني

 


 


خاطرات
مادر شهيد:
صبح زود از خانه خارج مي شد و ديوارهاي شهر را از شعارهايي که بر عليه رژيم بود پر مي کرد . اين در حالي بود که هيچ کس از اين امر مطلع نبود.
هنگام زلزله طبس به آنجا رفت وبه کمک مردم شتافت. وقتي اول انقلاب عد هاي منحرف قصد ورود به سپاه را داشتند او با شناسايي اينها به همراه دوستانش در مقابل اين جريان مقاومت کرد ونگذاشت آن اتفاق بيافتد. در زمستان 1358 داوطلبانه به پاوه رفت و اين در حالي بود که وصيت نامه اش را نوشته بود. در بهار سال 1359 از طرف سپاه اراک به منطقه غرب اعزام شد. سرپرستي سپاه آن منطقه را به عهده داشت . براي او در اين جا فرصتهاي زيادي بود که خود را در مناصب بالا ببيند اما اين کار را نکرد.
دوست داشت در کنار روستاييان محروم با شد وبه آنها کمک کند,احساس مي کرد روستايياني که سالها تحت سلطه فئودال ها بوده اند و روح ياس در آنها وجود داشته به دنبال انقلاب انتظار دارند که مسئولين با اين استثمارگران مبارزه پي گير نمايند و روحيه حاکم بر مسئولين دولت موقت و نيز فشاري که از طرف بعضي از اين افراد وارد مي گرديد س باعث شده بود که سرمايه داران و مالکان بتوانند باز خود را بر کشاورزان تحميل نمايند.
توده هاي جوان که در نهادهاي انقلابي هم چون جهاد و سپاه براي مردم خدمت مي نمايند نمي توانستند در مقابل اين بي عدالتي ها سکوت نمايند و در روستاها عليه اين خونخواران مبارزه مي کردند و بدين جهت برادر شهيد کاظم ثامني به همراهي برادران پاسدار همواره تمام تلاش خود را در مبارزه عليه اين فئودال ها مي گذاشتند.
وقتي روستائيان احساس مي نمودند سپاه و جهاد از آنان حمايت مي نمايند به خود اميدوار مي گشتند و مي ديدند که به راستي اين جوانان هدفي جز خدمت به خدا و مستضعفين ندارند .
هرچه تلاش برادران بيشتر مي گشت موانع نيز يکي پس از ديگري ايجاد مي شد وقتي محمد که به راستي حامي محرومان بود احساس مي نمود که ديگر نمي تواند در آن جا باشد در تاريخ 16/3/1359 نامه اي به سپاه مي نويسد و در آن نامه قيد مي کند که دست هاي مرموز و کثيفي در کار هست و نمي گذارد جامعه اصلاح گردد و اينک شخصاً نمي توانم حق کشي ها و خيانت ها را تحمل و يا توجيه کنم، لذا وظيفه شرعي و ملي خود مي دانم که از اين تاريخ از عضويت در سپاه کناره گيري کنم.
بردن نام مستضعف برايش سنگين بود و در تاريخ 18/4/1359 نامه ديگري به سپاه مي نويسد و از بي عدالتي هاي حاکم بر جامعه گلايه مي کند. بالاخره تقدير الهي او اين بود که در جاي ديگري امتحان خود را بدهد.
او به همراه برادارنش عازم کردستان شد. دوستانش تعريف مي کردند که وقتي از او سؤال مي کردند که اينجا بمان او مي گفت: نه ديگر بايد رفت. عشق به رفتن و شتافتن به سوي معشوق عاقبت او را راهي جبهه نبرد نمود.
در ستوني که از بانه به سردشت مي رفت او آن چه در توان داشت در طبق اخلاص گذاشت، فدارکاري ها و ايثارش در آن جا بيش از اندازه بود. مقاومت سرسختانه برادران ارتشي و سپاهي باعث ازهم پاشيدگي مزدوران گرديد. او در يکي از مأموريت هايش به دست ضد انقلابيون کافر به شرف شهادت نايل آمد و به ديدارالله پيوست از مهمترين خصوصيات اين شهيد نفرت از سرمايه داري، هم نشيني با محرومان و همکاري و احترام با پدر و مادرش و تبحّر در انواع کارها و مقاوم در سختي ها بود.

 

خسرو اسدپور :
برادر شهيد محمد کاظم ثامني از برادران بسيار متعهّد و متديّن و مکتبي و از خانواده اي با اصالت بودند. ايشان از آن جايي که اطلاعات وتجارب خوبي داشتند در مقاطعي مطالبي بسيار ارزنده و ارزشي را مطرح مي نمود.
کم کم بين برادران به منزله سخنگو شناخته شد لذا در جلسات عمومي بيشتر فرصت ها به ايشان داده مي شد تا صحبت هاي اساسي را به گوش مسئولين انتقال دهد.
خاطره اي را که بنده از اين شهيد گرانقدر دارم اين است که بچه هاي سپاه اراک به علت اين که عيد نوروز نيز در سپاه بايد استقرار مداوم داشته باشند در عيد نوروز سال 1359 به پيشنهاد و همکاري مسئولين به دو گروه تقسيم شدند و قرار شد هر گروه سه روز به استراحت بپردازند و سه روز را در سپاه استقرار داشته و مشغول خدمت باشند.
شهيد ثامني در آن سه روزي که موعد استراحشان بود با وسيله شخصي خود که يک خودرو ژيان بود به منطقه پاوه محل اعزام تعدادي از برادران سپاه اراک جهت سرکشي و تقويت روحيه و استقامت روحيه اين افراد رفته بودند. اين حرکت و ايثار برادر مذکور قطعاً در روحيه و انگيزه برادران اعزامي بسيار مؤثر و موجب تقويت آنان در آن مقطع بود.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : ثامني , محمد کاظم ,
بازدید : 149
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

وصيت نامه
بسم رب الشهداء و الصدقين
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون.
گمان مي کنيد کساني که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند. قرآن کريم
با درود فراوان و بي کران به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران خميني بت شکن, نايب امام زمان (عج) ؛و با درود بر شهيدان راه حق و آزادي از صدر اسلام تا کربلاي خميني که جان خود را به کف نهادند و درسي به ما دادند که راه آنها را ادامه دهيم.
اينجانب محمود حسين جاني فرزند عباس علي حسين جاني وصيت مي نمايم که اگر خدا شهادت را نصيب من کرد , مادرم و پدرم براي من اشک نريزيد و برايم لبخند بزنيد و براي پيروزي اسلام و قرآن دعا کنيد و يک الگوي تمام معنا باشيد تا اينکه کوردلان و منافقان بدانند که اين راهي که آنها مي روند باطل است .
بيايند در جبهه هاي جنگ ونبردحق و باطل را ببينند ؛ببينند چقدر علي اکبرها و چقدر حبيب ابن مظاهرها هست .
مادرجان من که از علي اکبر حسين عزيزتر نيستم اگر خدا اين هديه ناقابل را از شما قبول کرد مختصر ختمي برايم بگيريد و به مردم بگوييد که کسي مرا مجبور نکرده که به جبهه بيايم بلکه خود وظيفه خودم دانستم .
اسلام در خطر است و از هر طرف دشمنان اسلام بر او حمله مي کنند. امام عزيزمان از اين نظر که از اسلام دفاع مي کند هدف حمله هاي دشمنان اسلام قرار گرفته و مي خواهند بدين وسيله امام و اسلام و جمهوري اسلامي نوپاي ما را نابود کنند ؛ غافل از خدايند که اين انقلاب رهبرش امام زمان است .
بدانيد که اين انقلاب خون بهاي هزاران شهيد و جانباز مي باشد. پيام من به شما مادر و پدر و خواهران و برادرانم اين است که دست از حمايت اسلام و رهبري امام يا همان ولايت فقيه که خار چشم دشمنان اسلام است برنداريد و قدر امام اين روح خدا که به تمام معنا روح خداست را بدانيد.
امروز حفظ اسلام بر تمام ما مسلمين و هر فرد مسلمان واجب است و حتي از نماز و روزه نيز واجب تر است و هميشه طرفداري خود را از روحانيّت مبارز که مثل طبيبي هستند در پيکره اجتماع اعلام کنيد.
در هر زمان از چهره ها و جبهه هايي که بر عليه ولايت فقيه پديدار مي شود آگاه شده و بر عليه آنها قيام نمائيد . برادر و خواهرانم جاي خاليم را در خانه پر کنيد و نگذاريد مادرم گريه کند به مادرم روحيه بدهيد و به او مژده دهيد که در روز قيامت پيش فاطمه زهرا (ع) و ام ليلا که جوان رشيدش علي اکبر که تمام دختران عرب آرزوي همسري او را داشتند ؛در راه اسلام فدا کرد.
مرگ حتمي است و ما همه بايد برويم چه بهتر که راه پر افتخار شهيدان را دنبال کنيم و در جبهه جهاد از دنيا برويم .
اي خواهرانم چادر سياه شما از خون سرخ من با ارزش تر است زيرا دشمنان اسلام از حجاب شما مي ترسند ,پس حجاب خود را حفظ کنيد که سنگر شما حجاب شماست و زندگي زينب عليهم السلام را سر منشاء خود قرار دهيد و پيام خونم را به دنيا برسانيد و هميشه براي حفظ امام عزيز دعا کنيد .
شعار لااله الاالله، محمد رسول الله را با همت خود و ياري خدا به تحقق برسانيد و شعار «خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» و «شهيدان زنده اند الله اکبر» « نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» را سرلوحه کارهايتان قرار دهيدکه دشمنان از اين شعار ما حراس دارند .
سعي کنيم هرچه بيشتر به انسجام خودمان بيفزائيم.
پدر و مادر و خواهر و برادران عزيزم، اينک وقت آن است که از شما حلاليّت بطلبم و اگر رضاي خدا در شهادتم باشد وشهيد شوم , از همه مي خواهم که مرا حلال نمائيد و اگر حقي بر گردن من دارند ادا نموده و يا حلال نمايند و چند بيت از اشعار انقلابي خدمتتان عرضه مي کنم:
شهيد گلگون کفنم مادرم
مگر عزيزتر ز علي اکبرم مادرم
شهيد دين و وطنم مادرم
کفن بدوز بحر تنم مادرم
آماده جهاد با کافرم، مادرم
به رهبرم روح خدا حاميم، مادرم
شهيد در هر دو جهان ناميم مادرم
شهيد جمهوري اسلاميم مادرم
گرچه به خون فتاده اين پيکرم مادرم
شادم از اين شهادتم مادرم
خون دلم گرچه روان شد به خاک مادرم
شادم از اين مسافرت مادرم
کفن بود نمونه شاديم مادرم
کفن بود لباس داماديم مادرم
زبس تو رنج کشيدي بهر من مادرم
حلاليت مي طلبم مادرم
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار محمود حسين جاني

وصيت نامه اي ديگر
بسم الله الرحمن الرحيم
مؤمنين مرداني هستند که صادقانه به آن چه با خداي خويش عهد بسته بودند وفا کردند. پس برخي از آنان شربت شهادت نوشيدند و شهيد شدند و برخي ديگر در انتظار شهادت و لقاءالله هستند و تغيير راهي و عهد اجرند. (احزاب ـ 23)
خدايا مرا ايمان عنايت فرما که در ايام جواني عروس پاک شهادت را در آغوش بگيريم و لباس دامادي (کفن سرخ) را بپوشم.

 

حمد و سپاس بيکران بر خداوند باري تعالي که همه هستي و جان و مال ما از اوست . حمد و سپاس بيکران بر خداي بزرگ حافظ انقلاب جهاني اسلام و رهبريت پيامبر گونه اش امام عزيز خميني بت شکن .
شکر خدا را که بر اين بنده حقير منت نهاد و راه را برايم هموار نمود تا بتوانم به پيشروي خود در اين راه ادامه بدهم و به مقصود و منزلگاهم برسم .
امّت عزيز حزب الله اينک که کاروان کربلائيان و مشتاقان لقاءالله به سوي معشوق خود به پيش مي روند ,بنده حقير هم چند کلمه اي به عنوان وصيت نامه به عرضتان مي رسانم:
اما وصيت اولم به پدر و مادر مهربانم مي باشد پدر و مادري که يک عمر اذيتشان کردم و نتوانستم حقي را که بر گردنم داشتند به خوبي ادا نمايم.
پدر و مادر عزيزم اولاً از شما مي خواهم که پس از شهادتم حال که خداي مهربان لطفي نمودند و در خانه ما را هم به صدا در آوردند ناراحت نباشيد. براي من گريه نکنيد اگر خواستيد گريه کنيد به ياد سرزمين داغ کربلا و لب تشنه حسين (ع) بيافتيد. پدر و مادر عزيز به محض شنيدن خبر شهادتم دو رکعت نماز شکر به جاي آوريد و اصلاً ناراحت نباشيد چون من يک امانتي بيشتر در دست شما نبودم و بالاخره امانت مي بايست به صاحب اصلي خود برگردد که آن روز فرا رسيده است. از شما مي خواهم که اگر جنازه اي داشتم خودتان در قبر بگذاريد ومرا حلال کنيد . از خواهران و برادرانم مي خواهم که پس از شهادت من به هيچ وجه براي من گريه نکنند و از خواهرانم مي خواهند که به جاي گريه براي من به مسائل ديني شان برسند و حجاب خود را کاملاً حفظ کنند. و از برادرم احمد مي خواهم هرگز سپاه را ترک نکند و راه شهدا را ادامه بدهد. بار ديگر پدرجان از شما مي خواهم که به برادرم محسن و خواهرم قرآن را آموزش بدهيد و بگذاريد درسشان را ادامه بدهند.
اما توصيه ام به شما امّت عزيز حزب الله اين است که هميشه پيرو خط ولايت فقيه باشيد مبادا اين خط را که همان خط انبياء است رها کنيد .شما بايد بدانيد که ما اين انقلاب را از خون شهدا و روحانيّت متعهّد با سلام داريم بايد همواره در صادر کردن اين انقلاب بکوشيم تا تمام مستضعفين روي زمين را از قيد ابرقدرت ها و جهان خواران و جيره خوارانشان آزاد نمائيم.
وصيت ديگرم به شما امّت عزيز حزب الله اين است که همواره کمک هاي خود به جبهه هاي جنگ همان طور که تاکنون کمک کرديد ادامه بدهيد و مسئله اصلي ,همان جنگ را فراموش نکنيد .
اما عزيزان از منافقين کور دل داخلي هم غافل نباشيد منافقيني که ديگر آخرين نفس هاي عمر ننگين سياه خود را مي کشند.
آخر شما طرفدار کدام خلفيد که پيرزن و کودک سه ساله اش را مي کشيد؛ خلقي را که هر روز جوان هاي مثل نخل خرما بر روي دستش است و اين خون ها را مي دهد تا تمام وابستگي ها را از خود دور کند .شما هم مشترکاً با آمريکاي جنايتکار همکاري مي کنيد براي از بين بردن اين خلق .
اي کوردلان منافق، کور خوانده ايد که با اين اعمال جنايت کارانه بتوانيد امّت ما را و جوان هاي ما را از هدفشان که همان رسيدن به الله است بازداريد .
بار خدايا اگر اين انسانها قابل هدايتند هدايتشان کن و اگر نيستند، نيست و نابودشان گردان .
ديگر از وصيت من اين است که با بي حجابي که عامل فحشا در جامعه است تا مي توانيد مبارزه کنيد. اي پدران و مادران به دخترانتان بياموزيد طريقه زينب گونه زندگي کردن را و تو اي خواهرم بدان که سياهي چادر تو کوبنده تر از سرخي خون من ديگر بيش از اين مزاحم تان نمي شوم.
چند وصيت کوچک ديگر دارم که حتماً به آنها عمل نمائيد در حدود يک سال نماز و روزه قضا برايم بگيريد. اگر جنازه اي داشتم مرا در شهرستان اراک در کنار بقيه برادران شهيدم دفن نمائيد. اگر مجلس برايم گرفتيد مرا ناکام معرفي ننمائيد چون من به کام خود که همان شهادت است رسيده ام براي من حجله نزنيد و کساني که مايل به اين کار بودند مي توانند هزينه اش را صرف جبهه هاي جنگ يا مستضعفين نمايند. دعا به امام عزيز يادتان نرود. خدا نگهدارتان باد
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار از عمر بکاه و به عمر او بيافزا
محمود حسين جاني



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : حسين خاني , محمود ,
بازدید : 177
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

نهم بهمن ماه 1333 در روستاي عقيل آباد به دنيا آمد. سال هاي اول کودکي خود را در همان روستا طي کرد و تا کلاس ششم ابتدايي تحصيل کرد. دوران نوجواني را نيز با تلاش و کوشش بسيار گذراند تا به سنين جواني رسيد و در هجدهم خرداد 1351به خدمت سربازي رفت . بعد از به پايان رسيدن دوره ي خدمت در سال 1353 ازدواج نمود.
در دوران مبارزه با طاغوت او زحمات وتلاشهاي زيادي متحمل شد.
دهم فروردين ماه 1360 به عضويت سپاه درآمد تا بيشتر به ميهن اسلامي خود خدمت کند. در طول خدمت خود در سپاه تا زمان شهادت مسئوليت هاي مهمي را برعهده گرفت که از مسئول گشت و بازرسي شروع و تا فرماندهي گردان پيش رفت تا بالاخره پس از 32 سال عمر پر برکت در تاريخ 10/4/1365 در عمليات کربلاي يک در منطقه عملياتي مهران در اثر اصابت ترکش به ناحيه شکم به درجه رفيع شهادت نائل آمد .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

خاطرات
برگرفته از خاطرات شفاهي همرزمان شهيد:
بچه هاي گردان سر ساعت مقرر براي عزيمت به منطقه جنگي به همراه خانواده هاشون به راه آهن آمده بودند. هر کدام از بچه ها در گوشه اي، فاميل ها دورش را گرفته بودند و مشغول گفتگو بودند. صداي سوت قطار از دور به گوش مي رسيد، همه منتظر رسيدن قطار بودند، که از بلندگوي راه آهن اعلام شد: «برادران رزمنده و خانواده هاشون توجه فرمايند، قطار در حال رسيدن است, از ريل قطار فاصله بگيريد.»
در همين موقع بود که يعقوب از راه رسيد، با لباس نظامي که به تن داشت. با يک صلابتي گفت: «همه به خط بشن.»
وقتي بر و بچه ها جمع شدند، يعقوب با قامت بلندش و با اخلاصي که داشت گفت: «لشگر امام زمان از جلو از راست نظام. »
از گردان آمار گرفت تا کسي جا نمونده باشه و تذکرات لازم را به بچه ها در هنگام سوار شدن داد. بچه ها همه سوار قطار شدند، چند دقيقه اي که مانده بود قطار حرکت کنه، بچه ها از پنجره هاي قطار به طرف بيرون خم شده بودند و در کنار پنجره هم فاميل ها و دوستان نزديک آن ها حضور داشتند.
ناگاه سوزنبان با چراغ دستي که به دست داشت علامت مي داد که قطار در حال حرکت است، مردم از ريل قطار فاصله گرفتند و قطار با يک آرامشي به حرکت درآمد، در همين هنگام همه شروع به صلوات فرستادن کردند و براي همديگر دست تکان مي دادند، مثل اين که براي بعضي خداحافظي آخر بود!
بالاخره نيروهاي گردان صبح به انديمشک رسيدند و از آن جا به پادگان شهيد مهدي زين الدين منتقل شدند. تا اين که در شبي که سکوت بر همه جا احاطه داشت و طلسم آسمان را شکسته بود ,گويي بين آسمانيان و زمينيان ارتباط برقرار شده بود البته هرکس به نوع حال خود در آن شب در حال ارتباط با عالم ملکوت بود، يکي در سجاده، يکي در گوشه خلوتي پيدا کرده و يکي هم با ياد خدا به خواب رفته بود. در نيمه هاي شب صداي آشنايي به گوش مي رسيد که سينه مي زد و مي گفت: «مي خوايم بريم به کربلا، همه با زمزمه يا حسين، ياحسين»
با صداي او بچه هاي گردان از خواب بيدار شدند، بله. او يعقوب بود، جانشين گردان. بچه ها همه به دور او با تعجب حلقه زدند! براي خيلي ها سؤال بود که در اين وقت شب سابقه نداشت که چنين حالتي پيش بيايد! بالاخره مشخص شد که آذري خواب ديده نه يک خواب معمولي، بلکه خوابي که از چند وقت آينده خبر مي داد، خوابي که يعقوب را در نيمه شب وادار کرده بود که نوحه سرايي کنه و بچه ها سينه بزنند. آذري مي گفت: «خواب ديدم، يعقوب داره مي ره کربلا.»
از خواب پريدم گفتم: « يعقوب! يعقوب بيدار شو، بيدار شو...»
يعقوب در حالي ملافه به سر من کشيد گفت: «چي شده؟! بزار بخوابم.»
«نه! عمو يعقوب، نه! همين الآن خواب ديدم داري مي ري کربلا!»
وقتي يعقوب اسم کربلا رفتن را شنيد از جا بلند شد و ديگر در جلد خودش نبود و يه حال و هوايي پيدا کرده بود! در حالي که اشک شوق از گونه هايش جاري بود شروع به نوحه سرايي کرد. بالاخره آن شب با خاطراتي به ياد ماندني گذشت، اما اثر عجيبي داشت. تا اين که به گردان مأموريت شرکت در عمليات کربلاي يک را دادند.
براي اين که کادر گردان با وظايفشان آشنا شوند , يعقوب آنها را براي شناسايي به منطقه عملياتي برد، از بچه ها خواست که لب خاکريز بايستند و خط دشمن را نگاه کنند. بچه ها لب خاکريز اومدند و دور يعقوب را گرفتند. اون عمليات آينده را تشريح مي کرد و مي گفت: «آن کچلي را مي بينيد؟ اون جا سنگر کمينه».
که بچه هاي کادر زدند زير خنده و يکي از بچه ها گفت: «آخه يعقوب شب اگر بخواهيم حمله کنيم که کچلي معلوم نيست؟»
يعقوب گفت: «منظورم اينه که گراشو بگيريد!»
بچه ها ديگر از گفته يعقوب دست بردار نبودند، در برگشت از خط همه در عقب تويوتا نشسته بودند و صحبت هاي يعقوب نقل و نبات همه بود، تا اين که روزهاي عمليات در حال رسيدن بود.
آقا نظام که فرماندهي گردان را داشت، کادر گردان را جمع کرد و به بچه ها موارد لازم را گفت و آنها را با کالک عملياتي آشنا کرد و براي گروهان ها تقسيم کار کرد. شب عمليات کربلاي يک فرا رسيد، لشکرها و تيپ هاي عملياتي در مواضع خود مستقر بودند.
يعقوب هم با گرداني که به همراهش بي سيم چي و پيکش که هميشه چند تا قمقمه آب برمي داشت در انتظار رمز عمليات بودند.
هيچ چيزي جز تشنگي به يعقوب فشار نمي آورد براي همين پيکش آب بر مي داشت. چيزي از اول شب نگذشته بود که آتش سنگيني روي مواضع عراقي ها ريخته شد و از پشت بي سيم صداي آشناي جبهه ها به گوش مي رسيد که با حالت ملکوتي و بغض در گلو که گويا گريه مي کرد و شمرده و آرام مي گفت: « بسم الله الرحمن الرحيم، لاحول ولاقوه الابالله العلي العظيم.» يا ابوالفضل، يا ابوالفضل، يا ابوالفضل .سپاه اسلام به پيش، سپاه امام زمان (عج) به پيش.»
فرمان حرکت صادر شد و نيروها به طرف اهداف از پيش تعيين شده خود در حال نبرد بودند، بعد از ساعت ها درگيري و مبارزه خونين بالاخره نزديکي هاي صبح خطوط دفاعي دشمن شکسته شد و مرحله پاکسازي شروع شد. يعقوب در سر ستون و بقيه رزمنده ها به دنبالش در حال پاکسازي بودند، در يک سنگر تعدادي عراقي که به دام افتاده بودند در حال مقاومت بودند تا بتواند فرار کنند که يعقوب سنگر آن ها را به آتش کشيد.
عراقي ها که عرصه بر آنها تنگ شده بود، از سنگر بيرون آمدند تا با يک خط آتش بتوانند فرار کنند که يعقوب را هدف قرار دادند و او شهيد شد، يعقوب هم قاتل خود را در حالي که خون از بدنش مي رفت هدف قرار داد و به قتل رساند.
بالاخره خواب آذري به واقعيّت نشست. آري! او کربلايي شد و به جمع کربلائيان پيوست.

امير حسين شريفي:
يکي از برادران بسيجي شب قبل از عمليات در خواب ديده بود. شهيد ميبدي بر بلندي تپه اي سوار بر پي ام يي کربلا را به نيروها نشان مي دهد و آنان را به سمت کربلا هدايت مي کند، و در شب عمليات خواب ايشان در ارتفاعات «قلاويزان» به حقيقت پيوست، در سنگري که بر روي ارتفاعات قلاويزان وجود داشت و دشمن داخل آن مستقر بود. شهيد ميبدي را مورد هدف قرار داد و زماني که اين شهيد بزرگوار دعوت حق را لبيک مي گفت قاتل خود را مورد اصابت گلوله قرار داده و انتقام خود را از قاتل خويش گرفت.

علي اکبر محمدي :
بعد از عمليات طريق القدس ما 38 نفر از نيروهاي گردان در خط پدافندي مستقر شديم . مسئوليت ها را شهيد يعقوب صيدي به عهده داشت و هر شب لوح نگهباني تهيه مي کردند و تا صبح نگهباني انجام مي شد . از ساعت دو تا سه صبح نگهباني بنده بود، و در اين زمان احساس مي کردم. که دشمن از روي خاکريز به سمت ما جهت گرفته است، سريعاً عمو يعقوب را صدا زده و مشکل را به ايشان گفتم .او که متوجه شده بود، ترسيده ام، مقداري خاک در داخل ليوان آب ريخته و به عنوان آب طلا به من داد وگفت :آب طلا بخور، تو ترسيده اي. ايشان در همه مواقع اميد و پناه رزمندگان بود.




آثار باقي مانده از شهيد
برنامه هاي روضه خواني نوحه سرايي خيلي نقش بزرگ در آماده کردن نيروها براي مقابله با دشمن دارد, آن هم روضه خواني و روضه خواني که خود با رزمندگان هما هنگ باشد 90درصد پيروزي را مي آورد.
در جبهه به خانواده ام هستم و آن يک تکليف الهي است ولي بيشتر به فکر جبهه مي باشم وقتي که اراده جنگ و نبرد مي کنم به طور کلي احساس و محبت خانواده را از دلم بيرون مي کنم تا هم خانواده را دوست داشته باشم وهم براي شرافت و حيثيت آنها بجنگيم.
کمک هاي امت اسلامي بر ما نيرو و توان روح و جسم را مي دهد . ملت ما را ياري مي کنند و ما با قلبي محکمتر در جبهه ايستادگي مي کنيم .
آنها با منافقين داخلي هم مي جنگند. تعدادي از همراهان وهمرزمان بنده به شهادت رسيده اند و بنده به آنها احساس حقارت مي کنم که آنها زودتر رفتند و در بين ما نيستند و هميشه به داغ شان مي سوزم و از خدا مي خواهم که توفيق به ما بدهد که راهشان را ادامه بدهيم و خوانخواهي آنها از دشمنان اسلام بگيريم.
ايمان به خدا ,اعتقاد به پيامبر و امامان و اطاعت کردن از مرجع بزرگ تشيع, امام خميني وداشتن غيرت و مبارزه با فساد و ظلم و حق طلبي و حق پرستي بايد در وجود مردم باشد.
انگيزه ما از آمدن به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل در درجه اول که صدام بر ما حمله کرد و مي بايست از خود دفاع کنيم. و از کشور اسلامي و ناموس خود پاسداري نماييم و آنها را از شهرهايمان بيرون کنيم و حکومت اسلامي را به جهان صادر کنيم و چهره هاي ستمگران و نامردين را به ملت هايشان بنمايانيم. و آيين مبارزه با فساد و دنيا طلبي را گسترش دهيم.
انشاءالله پس از پيروزي در جنگ, مهمترين اصلاحات و اقدامات لازم در کشور اسلامي؛
اصلاح جامعه است که مهمترين آن آموزش و پرورش مي باشد که افکارمان را سالم پرورش دهد و آموزش و پرورش ما بايد درس و الگو بگيرد از مکتب جعفري. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : صيدي , يعقوب علي ,
بازدید : 245
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]

سال 1332در روستاي مرزيحران در شش کيلومتري اراک در خانواده اي مذهبي و متوسط به دنيا آمد. در 6سالگي قدم به مدرسه گذاشت. ازکودکي صبور وبرد بار بود. بعد از سپري کردن دوران ابتدايي با گرفتن کارنامه کلاس ششم ابتدايي در سال 1343به خاطر علاقه فراوان به درس وبا توجه به مشکلات اقتصادي براي ادامه تحصيل از روستا راهي شهر شد ودر مدرسه راهنمايي شروع به تحصيل کرد .اين در حالي بود که در اکثر اوقات به خاطر نداشتن وسيله نقليه از روستا تا شهر را پياده طي مي کرد .با جديّت وکوشش فراوان به درس خواندن ادامه داد ودرس خواند. آگاهي بيشتر را کوششي براي خدمت بيشتر محرومان و مستضعفان مي دانست .وقتي از مدرسه بر مي گشت در کار کشاورزي به پدر خود کمک مي کرد ودر کا رهاي خانه نيز مادر را ياري مي نمود.
در دوران نوجواني بسيار با محبت بود وعاطفي . با تواضع وفروتني با مردم بر خورد مي کرد .رفتارش به گونه اي بود که همه به او محبت داشتند. دوران دبيرستان را نيز با سعي وتلاش وسختيهاي زياد که سر راه ايشان بود ومشکلات مالي فراوان با نمرات خوب در رشته ادبيات به پايان رساند.
معتقد بود فقر شديد حاکم بر زندگي هيچگاه مانع رسيدن فرد به هدفش نمي شود،وبر اين عقيده استوار بود که انسان در نارسايي ها وفقر مادي آبديده تر مي شود.اوقات فراغت راکه دبيرستان تعطيل بود و ايشان درس نداشتند به کارگري مي پرداخت . وقتي پولي نيز به دست مي آوردند صرف امور خيريه مي کردند . هرگز به دنيا وابستگي نشان نمي داد واز علاقه اي که هم و غم انسان را به دنيا ثابت کند بيزار بود .همواره در صدد رضاي خدا بود.علاقه ي زيادي به تحصيل در دانشگاه داشت اما مشکلات اقتصادي اورا از تحصيل در دانشگاه باز داشت تادر کار هاي کشاورزي کمک پدر باشد.
مدتي بعد به خدمت نظام وظيفه رفت ودر سپاهي دانش آن زمان مشغول به خدمت شدند، ايشان را به روستاهاي، دوردست و محروم آذربايجان اعزام کردند، جايي که اهالي آن به زبان فارسي آشنايي نداشتند.
اوبا زبان ترکي آشنايي قبلي نداشت وبا تلاش زياد توانست اين زبان را براي برقراري ارتباط با دانش آموزان ياد بگيرد. وقتي به مرخصي مي آمد از فقر مردم ونبود امکانات بهداشتي واز همه مهمتر فقر فرهنگي آنها که در نتيجه ي بي توجهي حکومت شاه بود ,سخن مي گفت.
اوبا دلسوزي ومهرباني براي مردم محروم کار مي کرد .مردم روستا يي که شهيد نجفي در آن تدريس مي کرد, ايشان را بسيار دوست داشتند .
افراد مسن روستا در کارهاي کشاورزي يا دامداري که به مشکلي بر خورد مي کردند، با ايشان مشورت مي کردند ,او اطلاعات وآگاهي که داشت را در اختيار روستائيان مي گذاشت و کمک به آنها را وظيفه ي خود مي دانست .
دلسوزمردم و حامي محرومين بود,چون خودش طعم فقرو تنگدستي را چشيده بود. بعد از اتمام خدمت سربازي، به اراک باز گشت ودر اداره آموزش وپرورش استخدام شد.ا ودوباره به روستا هاي دور دست ومحروم اراک رفت وبه عنوان معلمي دلسوز براي بچه ها به تدريس مشغول شد، بعد از يکسال خدمت در آموزش وپرورش موفق شد در آزمون ورودي دانشگاه قبول شود ودر دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبيات عرب ادامه تحصيل دهد. اوچند روز درهفته را در دانشگاه تحصيل مي کرد وچند روز را نيز در مدرسه مشغول به تدريس بود. بعد از يکسال تحصيل در دانشگاه مسيرزندگي ايشان عوض شد،اخلاق ورفتارش نسبت به گذشته حالت خاصي به خود گرفت، سطح مطالعاتش بالاتر رفت در زمينه اخبار روز بسيار کاوش مي کردند.
او در بازگشت از دانشگاه تعداد زيادي کتب مذهبي نوشته شده توسط نويسندگان معاصر وبا تعهد را به اراک آورد واز خانواده خود شروع کرد به آگاهي دادن وافشاء ماهيّت پليد شاه وخاندان سلطنتي وحکومت موروثي آنها .
براي آگاهي دادن به اقوام نزديک ودوستان هميشه کتب واعلاميه هاي امام وعکس مبارک ايشان وهمچنين نوارهاي سخنراني امام راکه در تهران با زحمت وخطرات بسياري تهيه مي کردند به اراک آورده وبين دوستان تقسيم مي کردند. در حرکتهاي مردمي وضد طاغوتي اراک، هميشه پيشتاز بود .در تهران نيز او در صف اول مبارزه با طاغوت قرار داشت .
در دانشگاه به خاطر فعاليتهاي زياد وپيشگام بودن در حرکتهاي انقلابي و تحريم رستوران دانشگاه وتشکيل بوفه در دانشگاه، کوهنورديهاي دسته جمعي ومطرح کردن مسائل سياسي روز در بين دانشجويان سخت تحت مراقبت وکنترل بود ,به گفته ي خودش: بعضي اوقات پشت سرم را که نگاه مي کردم ,مي ديدم قدم به قدم مأمورين مخفي ساواک پشت سرم مي آيند. او يک مبارز چيره دست ومسلط بود ,با حجم زياد فعاليت و مبارزاتي که داشتند چندين بار در تهران مورد بازرسي افراد ساواک قرار گرفتند اما چيزي که بهانه براي دستگيري ايشان باشد ,همراه نداشتند.
دوستان دانشگاهي اش نگران او بودند و اصرار داشتند که کاري بکند ساواک زياد به او مشکوک نشود.
همزمان با مبارزات انقلابي در دانشگاه تهران، در اراک نيز به خاطر فعاليتهاي چشمگير زياد تحت تعقيب ساواک و نيروهاي انتظامي حکومت شاه بود .با همه ي تلاشي که نيروهاي شاه انجام مي دادند فقط يکبار اوتوسط پليس دستگير شد وبا تلاش موفق به فرار شد.
بعد از اين دستگيري تمام کتابها يش را به جايي امن انتقال داد و دوستانش را نيز وادار به اين کار کرد. با اهميتي که نسبت به آگاهي مردم قائل بودند, ازقم يک طلبه آگاه به مسائل روز ، به روستاي مرزيحران بردند که در جهت بيداري مردم بسيار مؤثر بود.
بعد از اطلاع نيروهاي امنيتي ونظامي شاه از اين اقدام شهيد نجفي, براي دستگيريش يک گروه از نيروهاي نظامي را به روستا اعزام کردند که موفق به دستگيري او نشدند.
در موقع حضورشان در اراک در در تمام مجالس مذهبي درمساجد آخوند، حاج محمد ابراهيم، حاج تقي خان، آقا اکبر فعالانه شرکت داشتند يا خودشان محور آن بودند.
يکبار توسط آموزش وپرورش کتابهايي در جهت تبليغ انقلاب سفيد شاه بين دانش آموزان پخش کرده بودند که ايشان اکثر کتابها را جمع کردو به منزل آورد و آتش زد وبه جاي آن کتابهاي مذهبي که روشنگر اذهان کودکان بود به مدرسه روستا برد.
در روستا نيز علاوه بر تدريس به کودکان با توجه به جو اختناق ,مردم روستا را نسبت به اوضاع پيرامون ارشاد مي کرد.
مسئولين آموزش وپرورش تصميم گرفتند شهيد نجفي را به مدرسه ي ديگر منتقل کنند؛ اولين روزي که او به مدرسه خسرو بيگ(سابق) منتقل شد به محض رسيدن به آنجا تمام عکسهاي شاه را از ديوار کلاسها کند وپاره کرد.
با وقوع زلزله در طبس با چند نفراز دوستانش که بيشترشان بعدها در مبارزات انقلاب وجنگ تحميلي به شهادت رسيدند؛ راهي آن ديار شدند وحدود دو ماه در آنجا به ساختن خانه، بنايي ودر کنار آن تبليغ مباني اسلامي مشغول بودند.
بعد از باز گشت از آنجا براي مردم از فقر وتنگدستي و محروميتهاي آن ديار مي گفت وهمواره آنها را ترغيب به شرکت هر چه بيشتر در تظاهرات و مبارزات مي کرد تا با ريشه کن کردن حکومت طاغوت در راه نابودي فقر و نابرابري قدم بردارند.
سرانجام وعده الهي فرا رسيد ودر 22بهمن 1357انقلاب اسلامي به ثمر نشست. زنجيرهاي اسارت پاره شدو بار ديگر دين مبين اسلام در زندگي سياسي و اجتماعي مردم وارد شد.
پيروزي انقلاب اسلامي زنگ خطري بود براي مشرکين و ابر قدرتهاي ظالم جهاني، آنها فهميدند که اين اسلام همان اسلام هزار وچهارصدسال پيش است وچهره ها همان چهره هاي صدر اسلام هستند. رهبري انقلاب اتکاء اش به خدا بود و مردم پيرو فرامين او؛ دلها همه به يکديگر پيوسته ومشتها گره شده .

پس از پيروزي انقلاب اسلامي نهادهايي نياز بود تا از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پاسداري کنند .به فرمان امام نهادهايي چون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و کميته هاي انقلاب اسلامي تشکيل شد.
شهيد رحيم نجفي نيز که با همکاري همرزمانش در خلع سلاح نيروهاي نظامي وانتظامي حکومت شاه پيشگام بود , نهاد کميته انقلاب اسلامي رادر مدرسه آقاضياءالدين اراک بنيان گذاشتند ومسئوليت اسلحه خانه راکه مسئوليتي خطير بود خود عهده دار شد.
اوبا تلاش زياد سلاحهاي بي شماري را که دست مردم بود ويا در اختيار بازماندگان حکومت شاهنشاهي جمع آوري وساماندهي کرد.
منافقان وليبرالهاي وطن فروش از ديگر تهديداتي بودند که آن روزها تهديد زيادي بر عليه ثبات انقلاب و کشور به شمار مي رفتند ودر آن فضاي پر تنش وبحراني پاسداري از اسلحه هاي موجود نياز به افرادي از خود گذشته وبا توان مديريت بالا داشت که شهيد نجفي از جمله ي اين افراد بود.

با اختشاش و ترورهاي گروهايي که اسم خلق را بهانه اي براي نابودي خلق قرار داده بودند ,او بار ديگر وارد مبارزه شد تا به دفاع ازدستاوردهاي انقلاب اسلامي ومردم بپردازد.
اين دوران همزمان با شکل گرفتن سپاه بود ,او براي گذراندن چند واحد باقي مانده از دروس دانشگاه به تحصيل پرداخت , همگام با درس در سپاه نيز فعاليت داشت.
بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهي موفق به اخذ دانشنامه در رشته زبان وادبيات عرب شد وبه اراک باز گشت ودر دبيرستانهاي اراک شروع به تدريس کرد و با سپاه نيز رابطه نزديک داشت.ا ودر سپاه به عنوان صاحب نظر اصلي براي نيرو ها بود و در هر مسئله اي نظر اوحجت بود.
بعد از مدتي که از تدريسش در مدارس اراک گذشت به علت علاقه زيادي که نيرو ها ي اتنقلابي در اراک , به خاطر جديّت وتلاش ودر عين حال ايثار و فداکاري که در کارهاي ايشان مي ديدند از او مي خواستند, مسئوليتهايي را که به ايشان پيشنهاد مي شود ؛بپذيرند. سرانجام او با اصرار فراوان فرماندهان سپاه در اراک وتهران فرماند هي عمليات سپاه اراک را پذيرفت و برنامه ريزي هايي در سطح گسترده براي انسجام واقتدار سپاه به عمل آورد. مدتي صبحها و شبها در سپاه به فعاليت مشغول بود وبعد از ظهرها در دبيرستان به تدريس دانش آموزان مي پرداخت.
جنگ که شروع شد با چند نفر از دوستانش به کرمانشاه رفت وبعد ازطي نمودن دوره ي آموزش نظامي به جبهه گيلان غرب رفت. چند ماه بعدبه خاطر برنامه هايي که براي اعزام وتنظيم وتدوين اعزامها بود،به اراک باز گشت و دوباره با تعدادي از نيروهاي سپاه که فرماندهي آنها با ايشان بود ,عازم جبهه سومار شد.
اين دوره همزمان بود با خيانتهاي بني صدر وليبرالها وجبهه آزادي به کشور. شهيد نجفي به خاطر علاقه شديد به امام و خط امام با تمام احزاب وگروههاي غيراسلامي که از نظر امام رد بودند شديداً مخالفت مي کرد.
با پيام امام (ره) و برکناري بني صدر از فرماندهي کل قوا و رأي مجلس در عدم کفايت سياسي بني صدر, او را بسيار خوشنود و راضي ساخت، واز اين بابت بسيار خوشحال بود.
سال 3601ً با عده اي از برادران سپاه وبسيج راهي جبهه جنوب شد ودر عمليات طريق القدس و آزاد سازي شهر بستان وپل سابله شرکت کرد.
علي رغم ميل با طني وبا اسرار فرماندهي سپاه به اراک بازگشت ودرجهت جذب نيرو براي جبهه نقش بزرگي به عهده گرفت.
همواره مردم را وبه خصوص جوانان را براي جيهه رفتن تشويق مي کرد ودر اين زمينه از هيچ کوششي دريغ نداشت.ا و اين تلاشها را وظيفه همه مي دانست.
رزمندگان بسيجي را تشويق به عضويت در سپاه مي کرد تا بهتر بتوان روي آنها برنامه ريزي کرد. اسفند ماه 1361 به همراه دو برادرش که يکي از آنها در گردان تحت فرماندهي اش معاون اوبود، راهي جبهه جنوب شدند ودر تيپ نجف اشرف مشغول نبرد با دشمن شدند .نيروهاي ايشان بالغ بر 300 نفر بودند، با همان گردان در عمليات افتخار آميز فتح المبين درميشداغ وتنگه رقابيه به عنوان اولين گردان خط شکن وارد عمل شد که در مرحله اول وچند مرحله بعد ,با فرماندهي بسيار عالي وچشمگير نيروها را هدايت کرد .
درمرحله چهارم عمليات هنگاميکه دشمن ضد حمله ي بسيار شديدي را شروع کرد ايشان در حاليکه نيروها را هدايت مي کرد ,ترکشي به صورتش اثابت کرد که باعث شکستگي دندانهاي ايشان وجراحت صورتش شد اما باز هم با دست و اشاره نيروها رابه سوي منطقه مورد نظر هدايت مي کرد.
بعد از اتمام عمليات يک هفته به اراک آمد تا استراحت کند. او در اين يک هفته از خير وبرکتهاي عمليات بزرگ وغرور آفرين عمليات فتح المبين براي مردم بسيار صحبت کرد وآنها را تشويق به جبهه رفتن نمود.
در برگشت به جبهه اين بار 500نفر از نيروهاي استان مرکزي با او همراه بودند.وقتي به جبهه جنوب رسيدند اين نيروها در دو گردان سازماندهي شدند. گردان امام حسن (ع) به فرماندهي شهيد نا صر بختياري وگردان امام حسين (ع) به فرماندهي شهيد نجفي.
اين نيروها در تيپ 22بدر سازماندهي شدند . مدتي بعد يک گردان ديگر ازنيروهاي رزمنده از استان مرکزي به آنها ملحق شدند که در گردان امام سجاد سازماندهي شدند .
اين نيروها در عمليات الي بيت المقدس که شاهکار نظامي تاريخ معاصر است با رشادت تمام خرمشهر را به آغوش ايران بزرگ برگرداندند.
بعد از اتمام عمليات بيت المقدس از طرف فرماندهان سپاه وقرار گاه کربلا مثل سردار رضايي وصفوي از ايشان خواسته شد که فرماندهي تيپ 17 علي ابن ابي طالب (ع) که در صددتشکيل آن بودند را بپذيرد ولي ايشان نپذيرفت وقول همکاري داد وبه سمت قائم مقام تيپ17علي ابن ابيطالب (ع) منصوب شدو در عمليات رمضان با اين سمت شرکت کرد.
از خصلتهاي بارز ش اين بود که هميشه با پاي برهنه در خطوط عملياتي تردد مي کرد. علاقه قلبي بين او و رزمندگان وجود داشت ,همه او را دوست داشتند واو را عمو رحيم خطاب مي کردند .
براي رزمندگان چون پدري دلسوز بود وتکيه گاهي بزرگ .به جرات مي توان گفت در شبهاي سخت وطاقت فرساي عمليات اميد رزمندگان لشگر17 علي ابن ابي طالب به او بود و اميد او به خدا .
چند ماه قبل از عمليات بيت المقدس تا چندين ماه بعد از آخرين مرحل عمليات رمضان بيش از 9ماه تمام در جبهه حضور داشت وحتي براي مدتي نيز به اراک نيامد.
به اراک که مي آمد قبل از هر چيز به ديدار خانواده شهدا مي رفت ,به پايگا هها وپاسگا ههاي سپاه در حومه وروستا هاي دور سرکشي مي کرد.
يکبار بعد از مدت طولاني که در جبهه بود،براي مرخصي به اراک آمد اما تا مدت زيادي به منزل نرفت تا اينکه مادر ايشان موفق شدند در سپاه ايشان را ببينند.
در يکي از حملات 72تن از رزمندگان در مثلثي هاي پاسگاه زيد عراق به شهادت رسيدند وپيکرهايشان در منطقه دشمن ماند وتعدادي هم مجروح شدند.
شبها تنهايي به جلو خط مقدم عراق وميادين مين محل شهادت بچه ها مي رفت ومجروحين وپيکرهاي شهدا را از آنجا به دوش مي گرفت وبه خط خودي انتقال مي داد.
بعد از باز گشت از عمليات رمضان به محض ورود به سپاه مورد استقبال نيرو هاي سپاه قرار گرفت وبراي ايشان قرباني کردند .در مراسمي که جهت بزرگداشت شهداي عمليات رمضان در مسجد آقاضياءالدين گرفته بودند ايشان خانواده شهدا را نسبت به فداکاريهاوشجاعتهاي فرزندانشان آگاه ترساخت.
مدتي که درجبهه نبود ومسئوليت عمليات سپاه اراک را عهده داشت ,کارهاي مهم و اساسي را انجام داد.او 150نفر از نيروهاي بسيج رابه سپاه آورد وبعد از آموزش در امورانتظامي شهر به کار گرفت واز اين راه مانع از توزيع مواد مخدر وانتقال اسلحه شد.
براي بالا بردن سطح آموزش رزمندگان استان مرکزي با تلاش فراوان پادگان امام علي (ع)را تأسيس کرد ونيروهاي سپاه وبسيج رادر آنجا آموزش مي داد.
او تمام نيروهاي بسيج که در سپاه فعال بودند را به صورت نوبه بندي به جبهه اعزام مي کرد.
درعمليات محرم شرکت کرد .در اين عمليات پا وچند جاي بدنشان زخمي شد. به اراک باز گشت واز امدادهاي غيبي اين عمليات براي همه صحبت مي کرد.از فرصت استفاده کرد ودر مدتي که بستري بود تمام رساله احکام امام(ره) را دوره کرد وکساني را که به عيادتش مي آمدند به خواندن وقرائت قرآن مشغول مي کرد.
بعد از بهبودي از جراحات به علت نياز سپاه ووبخش عمليات ,به وجود ايشان مجدداً شروع به فعاليت کردند ومثل سابق در جذب نيرو ,تأسيس وتقويت پاسگاهها وپايگاههاي سپاه, آموزش نيروها و کلاسهاي عقيدتي و سياسي کارهاي ماندگاري انجام دادند.
حقوق خود را صرف امور خيريه مي کرد.مسئوليت ندامتگاه اراک با ايشان بود، هميشه با ضدانقلابي هاي بازگشته به دامان مردم وحتي کساني که بر دشمني خود با مردم وانقلاب اسلامي اصرار داشتند رفتاري برادرانه داشت، براي آنان صحبت مي کرد با آنان بحث منطقي و اصولي مي کردو به آنان نسبت به اعمالشان هشدار مي داد.
ندامتگاه در آن زمان تلويزيون نداشت ، او دو دستگاه تلويزيون با پول شخصي خود براي آنجا خريدتا زندانيان از آنها استفاده کنند.
آنها بعد از شهادت شهيد نجفي بسيار گريستند و برايش در زندان مجلس ختم گرفتند.
عمليات والفجر مقدماتي در پيش بود.او 15روز قبل از عمليات به آنجا رفت و در چند مرحله آن عمليات شرکت کرد مثل يک رزمنده عادي و بدون هيچ مسئوليتي .
دوستان و خانواده زياد اصرار مي کردند که ازدواج کند ولي ايشان در پاسخ مي گفتند، شايد ازدواج مانع خدمت بيشتر من در سپاه وجبهه شود . با اصرار زياد عقد کرد وبعد از چند روز راهي جبهه وجنگ شد ودر لشکر هفده علي ابن ابي طالب(ع) فرماندهي تيپ يکم به ايشان واگذارگرديد.
او در اين مسئوليت و در عمليات والفجر 3 با شجاعت تمام در مقابل دشمن در جبهه مهران به هدايت وفرماندهي نيروهاي عملياتي پرداخت.رزمندگان تحت فرماندهي ايشان مي گويند:
وقتي عراق پاتک سختي را به قصد بازپس گيري مهران شروع کرد، عمو رحيم با حالت تواضع، خضوع وخشوع تمام وبا پاي برهنه وحالتي خداي گونه ,به درگاه خدا مضطرب وبا موهاي پريشان بدون توجه به گلوله هاي مستقيم تانک و گلوله هايي که در کنار ايشان به زمين مي خورد، دستها را به طرف آسمان بلند کرد و مي گفت: خدايا خودت بچه ها را ياري کن، اينها سر بازان تو هستند.
بعد از عمليات براي مجلس ختم شهيد نديري به ساوه رفت واز آنجا به اراک آمد تا سري به منزل بزند. اينبار وجودش يکپار چه نور شده بود،دوست داشتني تر از هر لحظه ديگر بود؛ تبسمش شيرين و نگاهش وعده وداع را در دل تداعي مي کرد.
بعد از اولين مراحل عمليات والفجر4همراه با سردار شهيد محمد بنيادي که يکماه بعد از ايشان در مراحل بعدي شهيد شدند براي شناسايي با موتور به نزديکي خط دشمن در پنجوين مي روند وچون منطقه هنوز پاکسازي نشده بود،از يکي از سنگرهاي کمين عراق به طرف موتور با تيربار شليک مي کنند که دو تير از پشت به شهيد نجفي اصابت مي کند ولي به سردار بنيادي که راننده موتور بودند ,نمي گويد تا مبادا مانع از شناسايي بيشتر منطقه شود .
در راه بازگشت به جبهه خودي سردار بنيادي به شوخي به او مي گويد :اگر شما شهيد يا مجروح شديد من چطور شما را ببرم ؟شهيد رحيم مي گويد که من زخمي شده ام ودر همان حين از موتور مي افتند .او را به بيمارستان امام(ره) تبريز منتقل مي نمايند وبعد از دو روز در آنجا به شهادت مي رسد و صفحات زرين, زندگي مردي بزرگ از تبار حسين(ع) به نسلهاي آينده امانت داده مي شودتا ادامه دهنده راهش باشند.
وقتي خبر شهادتش رابه بچه هاي سپاه دادند سپاه يکسره غرق عزا شد .همه گريه مي کردند، صداي شيون از همه جاي سپاه بلند بود .کسي قدرت تحمل اين داغ را نداشت. کسي در سپاه يا در اراک نبود که ايشان را نشناسد، تمام چشمها اشگ آلود وگريان بود .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده مهربان
والدين عزيز لحظه ي وداع رسيده است وفرصت کم است با نام خدا وصيت را شروع کردم براي شما وديگر پدران ومادران و همچنين همه برادران و خواهرانم، قدر نعمت انقلاب اسلامي راکه تا کنون با خون پاکان به اينجا رسيده است بدانيد وبه ياد خدا باشيد وشکر گزاري کنيد،کفران نعمت نکنيد و از اختلاف بپرهيزيد. تاکنون با وحدت کلمه بوده است که ما پيروز شده ايم, از اختلاف دوري کنيد.
همين وحدت کلمه اي که امام بارها تکرار کرده است.
فراموش نکنيد که دشمنان اسلام دنبال اين هستند که مابين شما ها اختلاف بيندازند تا بعداً بر شما فائق آيند. در مشکلات وسختي ها به ياد خدا باشيد وبه صبر وصلوه خدا توسل جوئيد که خداوند تبارک وتعالي با صابران است.
در اين چند ساله آن گونه که ديدم و شنيدم وشناختم افرادي که شهيد شدند بدون غلو از انسانها ي پاکي بودند که در زمان بودنشان در اين دنياي مادي آرزو مي کردم من نيز مثل آنها بودم.اکبر عزيز ، محسن صالحي، کاظم سليماني، مهدي ثامني، پژمان، ناصر،کاظم ثامني، محمدزراستوند، چهار ديوار، سيد اسد داودي، مجيد تر کماني، شفيع عزت پناه، خدايا چه کساني ؛محسن وخيلي هاي ديگر مثل ناصري. تازه اينها رهروان انقلاب اسلامي بودند وشاگردان امام همچون آقا مصطفي، آيهً الله دستغيب، آيهً الله مدني واعضاي حزب جمهوري آقاي بهشتي وآقاي باهنر ورجائي عزيز از پاکترين افرادو از بهترين افراد بودند که جانشان را براي انقلاب حسيني دادند.
حسيني بودند وحسيني بودن انقلاب مي بايست ديگر بر همگان روشن شده باشد.
پيامبران وامامان عزيزمان خونشان را براي همين انقلاب اسلامي نثار کردند. به خدا قسم قلم قاصر است وخليي قاصر پس اينها نمرده اند و زند ه اند ونزد خداي عزيزشان روزي مي خورند. نمي گويم اسلام رادر نيابيد بلکه دريابيد که اسلام باز هم در دنيا غريب است زيادتر ازاين مي گويم خودمان وخودتان رادريابيد مرگ حق است وبه سراغ همه مي آيد پس چه بهتر که مرگ با عزت وشرف وبراي خدا باشد پس به پيش براي سعادت ابدي که اينها با توسل به خدا به دست مي آيد.
خدا ما را آزمايش مي کند به سختي ها از قبيل ترس وگرسنگي واز بين رفتن اموال وعزيزانمان ومژده مي دهد صابران را، ما در اين چند سال انقلاب اسلامي همه اينها راکه در بالا ذکر شد داشتيم. همانطور که امام فرمود ند ,از اول تاريخ تا به حال اينطور ملّتي نبوده است . شما ها عزيز شديد وبا شرف وسر بلندي چون صبر کرديد وجنگيديد در راه خدا ,پس بايد اين راه را ادامه دادتا اسلام عزيز در دنيا ان شاءا لله پياده شود. پدران، مادران، خواهران وبرادران از شهيد دادن نهراسيد از بمباران نترسيد از آتش زدنها واهمه نداشته باشيد از ترورها بيم نداشته باشيدکه خدا با ماست وباتوکل بر خدا به پيش برويد.
امام حسين (ع) فرمود:
اگر دين محمد نمي ماند مگر به قتل من,پس اي شمشيرها دريابيد مرا .
خون امام عزيزمان که هميشه مي جوشد. کربلاها بعدازکربلا ساخت وعاشوراها ايجاد کرد.پس ما هم مي گوييم :اي تا نکها. توپها. خمپاره ها. مسلسلها. هواپيماها وآرپي جي ها وکاليبر 75 ها وتير بارها وکلاشها ؛اي اسلحه ها وتکنيکهاي جديد وگازهاي سمي دشمن به خداي کعبه وخداي کربلا ها وعاشوراها قسم اگر دين محمد ومکتب محمد که دين وآئين خداست پا بر جا نمي ماند مگر به تکه تکه شدن و ذره ذره شدن ماها پس بگيريد ما راکه مادست از دين اسلام بر نمي داريم. ما خوش نداريم با تير کلاشهايتان شهيد شويم بلکه دوست داريم با تير مستقيم تانکهايتان وسخت تر از آن تکه تکه شويم.
اي دشمنان اسلام بشنويد صداي الله اکبرمان را واشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمداّ رسول الله واشهدان علياّولي ا لله وتا آخرين قطره خونمان و هستي مان پايش ايستاده ايم. بجنگيد تا بجنگيم .ما در قرآن داريم که آنان که چون به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند صبوري پيش گرفته وگويند:
انا لله وانا اليه راجعون
ما به فرمان خدا آمده وبه سوي او رجوع خواهيم کرد. آن گروهند مخصوص درود والطاف الهي ورحمت خاص خداوند وآنها به حقيقت نجات يا فتگانند. آري با شمايم ,دست از ولايت فقيه بر نداريد تا اسلام عزيزمان آسيب نبيند همينطور که تاکنون امام عزيزمان را ياري کرديد, ياري کنيد ودست از امام وروحانيت برنداريد تا سالم بمانيد واسلام بماند .
فقط امام وروحانيت خط امام است که شما را هدايت مي کند به سوي خدا، بيشتر قرآن بخوانيد وعمل به قرآن بکنيد. نهج البلاغه وصحيفه سجاديه وکتاب دعا هاي ديگر مخصوصاً مفاتيح الجنان را که دشمن تاکنون با مکر وفريب از ما گرفته بود وحالا با خون پاکان دريافتيد, بيشتر مطالعه کنيد وبه آن عمل نمائيد که سعادت دنيا وآخرتمان در اين است. بيشتر روزه بگيريد ونماز بخوانيد ودعا، تا پاکتر شويد واز خدا بخواهيد که خلوص نيّت پيدا کنيد.
برادران تا مي توانيد بيشتر به جبهه ها بيائيد ونهراسيد وبا سازماندهي و تاکتيک جنگي با توکل به خدا عمل نمائيد وباز هم هيچ نترسيد که خدا باماست.
همچون کوه استوار وهمچون سرو راست قامت باشيد به دشمنان اسلام رحم نکنيد بلکه با آنها تکبّر نمائيد وخوشحال باشيد براي خدا و نابود کنيد دشمنان اسلام را با ياري خدا.
ان تنصر وا لله ينصر کم ويثبت اقدامکم. به خدا در جبهه ها آشکاراست که اين ما نيستيم که تير مي اندازيم بلکه خداست، وقت کم است صداي برادران عزيز مسئولين گروهانها و دسته ها بلند است براي جمع آوري بچه ها امشب عمليات است توکل بر خدا.
ربنا افرغ علينا صبرا وثبت اقدامنا وانصر نا علي القوم الکافرين
خواهرم حجاب تو سنگر توست تو با حجاب دشمن را مي بيني و دشمن تورانمي بيند.
اي خواهر :
به تو از فاطمه اينگونه خطاب است
ارزنده ترين زينت زن حفظ حجاب است
محجوب باش وبا تقوا، که شمائيد که دشمن را باچادر سياهتان وتقوايتان به نابودي مي کشيد. کار گر عزيز بيشتر کار کن که دست تو بنا به حديث پيامبر در آتش جهنم نمي سوزد, براي خدا کار کن تا محتاج اجنبي نشويم .
کشاورز عزيز يک درخت اگر براي خدا بکاري در بهشت به همان اندازه به تو درخت مي دهند .بيشتر وبيشتر بکاريد تا خود کفا شويم. مادران وپدران بيشتر صبور باشيد وبا حوصله فرزندانتان را تربيت بکنيد که در آينده اينها حافظ اسلام ومرزهاي اسلامند.
برادران سپاهي, پاسدار انقلاب اسلامي باشيد تنها نه با اسلحه، که متوجه باشيد غير از خط امام خطي در سپاه نباشد وتنها دستتان را به سوي روحانيتي که تاکنون اسلام را حفظ کرده است وبه دستمان داده است دراز کرده واطاعت از اين سرمايه هاي اسلام بکنيد .
يکي باشيد وکساني که دنبال گروه، دسته وحزب هستند همانطوري که امام عزيزمان فرمودند با آنها صحبت کنيد اگر هدايت نشدند از سپاه برانيد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بازوي ولايت فقيه وبازوي اسلام است. پس بيشتر وبيشتر مواظب باشيد, برادران خيلي دلم مي خواهد بنويسم ولي وقت کم است ان شاء الله امشب مي رويم براي حمله به دشمن اگر شهيد شدم چون خيلي گناه کرده ام، برايم استغفار کنيد.
از خدا بخواهيد که مرا ببخشد ورحمت کند. زياد قرآن بخوانيد ودعايم کنيد. البته اگر اين سعادت نصيبم شد از شما واز امام عزيز مي خواهم که دعا کند خدا شهادتم را قبول کند وجزءشهداي صدر اسلام وشهداي کربلا قرارم بدهد .
مادرم گريه مکن غصه مخور ديدار ما به روز قيامت ,منتظر مي مانم.ان شا ءا لله اگر خدا خواست در آنجا با هم ملاقات مي کنيم .
اي پد ناراحت نباش خدا به همه شما صبر بدهد،دعايم کنيد وبگوييد حزب فقط حزب ا...، رهبر فقط روح ا لله، روح مني خميني، بت شکني خميني. مرگ بر آمريکا، مرگ بر شوروي، مرگ بر جهانخواران، تنها راه سعادت ايمان جهاد شهادت، خانواده شهداء را فراموش نکنيد به آنها سر کشي کنيد.
سپاه حزب الهي اگر بميرد بادشمن دين سازش نمي پذيرد
شعار شان بود چنين، مرگ بر منافقين.
هيهات هيهات من الذله
کودک ما از قاسم گرفته الهام به زير تانک دشمن نموده اعلام
که زير تانک مي رويم زير ستم نمي رويم، هيهات هيهات من الذله
4/1/1360رحيم آنجفي مرزي جراني

 


 


خاطرات
محسن کريمي:
نيروهاي عراق به فرماندهي داماد صدام درارتفاع کله قندي مهران در محاصره بودند وصدام شخصاً هدايت عمليات را عهده دار شده بود .
عمو رحيم ضمن بيان مطالبي در مورد منطقه ,بعد از حرکت گردان شيشه ي عطري به دست گرفته بود و همه را مي بو سيد و عطر مي زد .بعد از پس گرفتن خاکريزي که در دست عراق بود متوجه شدم موتور عمو رحيم در خط است بعد از جستو جوي زياد او را پيدا کردم و گفتم: اينجا چه مي کني گفت دلم طاقت نياورد تنها بگذارمتان و بعد از پس گيري مهران خودش ميزبان کادر گردان شد و از همه پذيرايي به عمل آورد .اتفاقا ًشهيد زين الدين هم در اين بزم شرکت کردند و بعد از صبحتها يي فرمودند بچه ها قدر عمو رحيم را بدانيد.

محمدرضا شاکري:
تازه وارد سپاه شده بودم وبه عنوان تحويلدار انبار مرکزي انجام وظيفه مي کردم .وصف عمو رحيم را از همکاران مي شنيدم وخيلي علاقمند به زيارت ايشان بودم، يکروز جوان رشيدي نامه اي براي تحويل گرفتن موتور آورد به او گفتم شما حق ورود به انبار را نداريد، نيم ساعت ديگر بياييد وموتورتان را تحويل بگيريد خيلي خوشحال شد ورفت، نيم ساعت بعد آمد موتورش را تحويل بگيرد که همکاران من که قدمت بيشتري داشتند شروع به صبحت با او کردند ومن متوجه شدم که ايشان عمو رحيم وعضو شوراي فرماندهي سپاه وفرمانده عمليات و است. از او عذر خواهي کردم ولي او به خاطر انجام وظيفه ام مرا مورد تشويق قرار داد همان وقت ياد حرکت مالک اشتر در بازار کوفه افتادم.

عليرضا لطفعلي نيا:
از خصوصيات بارز رحيم دوست داشتن واطاعت از فرماندهي بود، قبل از والفجر سه به اتفاق شهيد زين الدين به شناسايي رفتيم. به محض اينکه از خط خودي گذشتيم عمو رحيم از شهيد زين الدين سبقت گرفت وجلو دار شد وقتي علت را شهيد زين الدين سؤال کرد جواب داد من مي خواهم پيش مرگ شما باشم. اتفاقاً بعد از چند لحظه اي خمپاره اي جلو ستون خورد وترکشي به صورت مبارک شهيدنجفي اصابت نمود.

احمد قاسمي:
عمو رحيم به فکر زير دستان و محرومين ومستضعفان بود و پولي را که از آموزش و پرورش دريافت مي کرد هميشه به محرومين جامعه هديه مي کرد. يکي از اين عزيزان مشکلي برايش پيش آمده بود که نياز به مقداري پول نقد داشت، زماني که من با رحيم مطرح کردم بلافاصله رفت ومبلغ را تهيه کرد وبه من گفت به او بده ونگو چه کسي داده.

عزيزا... براتي:
در مقر گردانها نزديک گيلان غرب در کنار باغ ميوه اي بوديم، ايشان قبل از هر کاري به سراغ صاحب باغ رفتند .صاحب باغ مي خواست آن را مجاني در اختيار لشگر بگذارد اما او قبول نکرد و آن را اجاره نمود و افرادي را مشخص کردند که روزانه به باغ بروند وبه اندازه نياز نيروها ميوه بچينند وبياورند .با اينکار هم نياز گردانها را بر آورده کرد وهم رضايت صاحب باغ را به دست آورد.

با من زياد شوخي مي کرد، به خصوص وقتي که خودرويي دست من بود وآتش گرفت.يکروز به سر پل ذهاب رفته بوديم وايشان مرا ديد وگفت: باز آمدي ماشين آتش بزني . در آنجا يکي از برادران به خاطر مسئله اي برخورد بسيار بدي با ايشان نمود تا حدي که همه ما به شدت ناراحت شديم واز ايشان خواستيم که با او برخورد کنيم ولي عمو رحيم که خنده از لبهايش جدا نمي شد, گفت: لازم نيست ايشان يکروز به اشتباه خودش پي مي برد وروز بعد شاهد عذر خواهي او که توأم با گريه بود از شهيد نجفي بوديم.

علي محمدي:
چند روزي به عمليات مانده بود وقرار شد که شب بعد از صحبتهاي شهيد زين الدين براي شناسايي نهايي به اتفاق شهيد نجفي به منطقه برويم. زمان حرکت هر چه گشتيم عمو رحيم را نيافتيم، پيش شهيد زين الدين رفتيم ديديم ايشان مشغول شستن لباسهايش است. گفتيم آقا رحيم نيست، گفت حتماً پشت يکي از ماشينها خوابيده، شروع به چک کردن ماشينها کرديم، ديديم آقا رحيم از پشت يکي از تويوتاها بلند شد وپريد پايين وگفت بريم دير شد، اگرآقا مهدي بداند تا حالا نرفتيم ناراحت ميشه، آقا مهدي گفت ساعت خواب برادر، دست خدا به همراهتان وحرکت کرديم.

محسن کريمي :
نحوه مجروحيتش را پرسيدم، ايشان فرمودند در عمليات محرم سنگر تيرباري بود که مانع پيشروي بچه ها شده بود، من ضامن يک نارنجک را کشيدم تا داخل سنگر بيندازم يکباره متوجه شدم که بدنم داغ شد. نارنجک را گذاشتم و شروع به چک کردن خودم کردم ديدم تير خورده ام، مدت زيادي گذشت يکدفعه متوجه نارنجک شدم که ضامن آنرا قبلاً کشيده بودم، لذا آن را بر داشتم وبعد که پرت کردم منفجر شد.
هميشه از اين صحنه به عنوان يک معجزه ياد مي کرد. البته صحنه مشابه اي نيز براي برادر پيرايش پيش آمده بود.

عباس خديمي:
بعد از سازماندهي ومعرفي کادر گردانها براي عمليات بيت المقدس مقرر شد که فرماند هي گردانها به عهده بچه هاي خرمشهر باشد که به منطقه وشهر آشنايي کامل دارند.
اين مسئله براي بچه ها غير قابل قبول بود, به خصوص با عشق وعلاقه اي که به عمو رحيم داشتند. وقتي ايشان متوجه شد که پذيرش وتبعيّت اين مطلب براي بعضي بچه ها سنگين است ,به شدت منقلب شد وطي جلسه اي همگي را به پذيرش اين امر ملزم کرد واينجا بود که به روح بلندش پي برديم وبعد از آن به عنوان سرداران مخلص، شجاع ولايق در بين تمام نيرو ها شهرت يافت.

محمد تقي اسحاقي:
در مرحله دوم بيت المقدس اطلاعات کمي از نيرو هاي عراقي داشتيم وهر چه با دوربين نگاه مي کرديم تنها يک دستگاه بيل مکانيکي ويک تپه ديده باني مي ديديم، يک شب عمو رحيم تصميم گرفت به شناسائي برود .تا صبح تمام بچه ها ناراحت بودند، نزديکهاي صبح متوجه شديم که وسيله اي زنجيردار به خط نزديک مي شود وهمه به تصور اينکه تانکها ي دشمن هستند به حالت آماده باش در آمدند ولي وقتي نزديکتر شدند، متوجه شديم عمو رحيم است که ضمن شناسائي خط موفق شده است بيل مکانيکي را نيز به غنيمت بگيرد.

مجتبي مختاري:
مرحله اول بيت المقدس را شروع کرديم وبه علت گير کردن در ميادين مين هوا روشن شد و مواضع ما براي دشمن شنا سائي گرديد . عمو رحيم رادر حاليکه ايستاده به سر وته ستون مي رفت وبه سازماند هي بچه ها مشغول بود مشاهده مي کردم واين در حالي بود که دشمن از تمام سلاحهاي موجودش به طرف اين سردار شليک مي کرد ولي بدون توجه به کار خودش مشغول بود ,چنان خود را به خدا سپرده بود که انگار او يکي از خيا بانهاي شهر قدم ميزند و نهايتاً موفق شد با اين روحيه گردان را به خط بزند وخط را بگيرد.

عليرضا آنجفي,برادر شهيد:
در عمليات رمضان برادرم قائم مقام فرمانده تيپ 17بود که بعد به لشگر تبديل شدولي با اينحال هميشه در خط اول نبرد حضور داشت.
بعد از شهادت 72تن از همرزمانش وبه جاي ماندن پيکرهاي مطهر آنان، شهيد اکثر شبها به تنهايي وارد منطقه مي شد ومجروحين وبعد شهدا را به دوش مي گرفت وبه عقب مي آورد، در عين حال رحيم 9ماه به اراک نيامد. وقتي آمد تمام دوستان و بچه هاي سپاه به استقبالش رفتند وبرايش قرباني کشتند، شهيد عادت داشت وقتي شهر مي آمد اول به خانه شهدا مي رفت واز رزم بچه هايشان مي گفت ويکماه به اينکار مشغول بود وفرصت نکرد به خانه بيايد، تا آخر مادرم در سپاه به ديدارش آمد.

در عمليات فتح المبين من دوازده ساله بودم و تحت امر رحيم قرار داشتيم. يکروز زير آتش شديد دشمن ده کيلومتر راهپيمايي کرديم ,همه بريده بودند از جمله خودم که از همه بچه تر بودم، داخل شيار متوجه حضور رحيم شدم وقتي چهره خسته و وامانده مرا ديد،دستي به سرم کشيد وگفت :علي ,ماشاء ا... با همين حرف تمام خستگي ام بر طرف شد ومقدارزيادي رفتيم وبه دشمن رسيد يم.
ابوالقاسم صفرزاده:
در مرحله دوم عمليات رمضان به علت پيشروي بيش از حد نيروها مقرر شد که مقداري نيروها به عقب بيايند تا با ساير نيروهاي ديگر خط پدافندي تشکيل دهند ولي با رسيدن اين دستور کسي اقدام به عقب نشيني نکرد وعمو رحيم که از وضع منطقه وروحيه بچه ها مطلع بود خيلي سريع شخصاً خود را به بچه ها رساند واز تک تک آنها خواست به خط مشخص شده بر گردند .اين در حالي بود که تانکها ونفرات دشمن تمام خط را زير آتش گرفته بودند وايشان آخرين نفري بود که منطقه را ترک کردند.

عليرضا لطفعلي نيا :
اطاعت پذيري رحيم ازفرماندهي لشکر يکي از ويژگيهاي او بود، به هر طرف که او را مي فرستاد و هر مأمو ريتي که به او واگذارمي شد با روحيه خندان آن را مي پذيرفت، علاوه بر فرماندهي آنچه بين اين دوسردار حاکم بود دوستي ومحبت متقابل بود. شهادت رحيم چنان تأثيري در روحيه شهيد زين الدين گذاشت که در جلسه اي با چشمان پر اشک وبغض که در گلو داشت رو به فرماندهان لشگرکرد وگفت با رفتن رحيم دست راستم قطع شد.

ابوالقا سم صفرزاده :
در عمليات محرم به دلايلي به نيروهاي اراک در لشگر مسئوليت واگذار نشد با اين حال ايشان به عنوان تک تيرانداز در اين عمليات شرکت کردند ونشان دادند که کار کردن براي خدا نياز به عنوان وسمت ندارد واين در حالي بود که در عمليات قبل ايشان قائم مقام فرماندهي تيپ 17بودند.

نوراله تاج:
رحيم شب قبل از شهادتش خواب ديده بود که به اطاق بخت رفته است واين خواب را براي ما بيان کرد وروز بعد آن به شهادت رسيد.

قرار بود که تعدادي از فرماندهان را تا عمق 30کيلومتري براي شناسائي مسير و محدوده عمليات ببريم وبعد از آن متوقف شوند، تا ما که نيروي اطلاعات بوديم 20کيلومتر ديگر را خودمان شناسائي کنيم واطلاعات لازم رادر اختيار ايشان قرار دهيم، ايشان اصرار داشتند که بقيه محل را نيز با ما بيايند و وقتي دستور فرماندهي را برايشان گفتم که براي حفظ جان شما از خطرات احتمالي صادر شده است، لهجه غليظ اراکي که هميشه صحبت مي کرد ضمن تمکين وپذيرش دستور گفت:
اگر فکر مي کنيد چون قدم بلنده ممکن دشمن ببينه، بِهتون قول ميدم کرکر(دولا دولا) راه بيام.

مجيد نيکپور:
در مرداد سال1361در منطقه سوزان مهران بوديم، چند روزي يخ به مقر نرسيد وخوردن آب گرم براي بچه ها مشکلات زيادي به وجود آورده بود .يک شب که از شناسائي آمده بوديم وازفرط تشنگي از حال رفته بودم يکباره با صداي عمورحيم بيدار شدم وديدم يک ليوان آب دستشه ومي گه، پاشو آب يخ بخور، ابتدا باور نکردم ولي وقتي قابلمه آب يخ را کنارش ديدم بلند شدم وبا اشتها آب را خوردم ومتوجه شدم که به محض رسيدن يخ درساعت يک نيمه شب يک قابلمه آب يخ درست کرده وبه بچه هاي تشنه مي رساند.

عزيزا...براتي:
در اوايل انقلاب با ايشان به روستاها براي جمع آوري سلاحهايي که در دست مردم بود مي رفتيم.صبح به يکي از روستاها وارد شديم، ايشان مقداري پول دادند ما شير تهيه کنيم وگفتند به هيچ وجه شير مجاني تهيه نشود بعد از صرف صبحانه تعدادي سلاح کمري وخودکار گرفتيم وموقع ظهر بود که مي خواستيم برگرديم، يکي از همراهان به ايشان اصرار زيادي مي کرد که نهار را در خانه ايشان بمانيم وايشان نمي پذيرفتند وقتي علت را پرسيديم گفت چون احتمال سوء استفاده بود نپيذيرفتم.

برادر غفاري :
بنده يکي دو سال قبل از انقلاب خدمت ايشان آشنايي داشتم در راهپمايي و درمراسم يکي از افراد شاخص، با ايمان پيشتاز بودند .
اوايل تشکيل سپاه يک عده از بچه ها مي گفتند آقاي نجفي چقدر به اطاعت از فرماندهي مقيدي.او مي گفت :درست مي گوئيد شما، من از نظر اينکه چون پيرو خط امام هستم واز دانشجوييم اين را فهميدم که: اطيعوا... واطيعوالرسول واولوالامرمنکم. از اين بابت شما به من مي گوييد .زمان جنگ توي جبهه ها يک گوني گرفته به شانه اش واز اين سنگر به آن سنگرمي رفت.بچه ها داد مي زدند آقاي نجفي تير مي خوري، ترکش مي خوري، مي گفت: خاطر تون جمع آن تيري که مي خواهد به رحيم آنجفي بخوره رويش نوشته رحيم آنجفي. بعد از اين سنگر به آن سنگر مي آمدند وبراي بچه ها کمپوت وکنسرو تقسيم مي کردند. به او مي گفتيم: چرا اين کارها رو مي کني ؟مي گفت: شايد يک موقع آتش دشمن زياد باشه وبه بچه ها مواد غذايي نرسد، بچه ها احتياج دارند. بر عکس ارتشهاي ديگر دنيا که يک فرمانده تيپ بايد جايگاه ويژه اي داشته باشد، مواظبت ازش بکنند، خود ايشان مي آمد واز بچه ها وسنگرها مواظبت مي کردند وعجيب روحيه اي به بچه ها مي داد.از اوايل جنگ در خدمت ايشان بودم مخصوصاً در عمليات محرم وچند عمليات .

 


 

 

آثار باقي مانده از شهيد
مصاحبه راديويي با شهيد رحيم آنجفي
بنده گناهکار وروسياه در تاريخ 1331در روستايي حدود شش کيلومتري اراک متولد شدم ودرست خودم يادم نيست در حدود پنج يا شش سالگي در روستا به مدرسه رفتم و تصديق ششم ابتدائي را گرفتم وبعدش هم چون خودم علاقه زياد داشتم پدرم مرا در اراک به مدرسه فرستادند. يک مدرسه تقريباً دوري هم بود .آنجا خانه ي عمويم بوديم وبعد ازآن هم با اينکه خودمان علاقه نداشتيم به حساب اينکه معدل را به رشته طبيعي نرسانده بوديم البته با يک سري مشکلات وگرفتاري دوران نوجواني ؛رشته ادبيات را انتخاب کرديم وديپلم را گرفتيم, البته با مشکلات خيلي زياد. بعد از کلاس سوم اکثر اوقات از روستا پياده مي آمديم به شهرستان وخيلي مشکلات که باعث مي شد آنطوري که مي بايست تحصيل نکنيم ودرس ياد بگيريم ويک دانش آموز فعال باشيم با اينکه استعدادش را هم داشتيم وبا مشکلات فراوان همينطور ادامه داديم تا ديپلم را گرفتيم.البته مشکلات نمي تواند کسي که هدف داشته باشد يا تصميمي داشته باشد ,جلويش را بگيرد. بعد از ديپلم تا آن زمانيکه، خفقان ظلم وجور وزور حکومت مي کرد با آن مبارزه مي کرديم.
علاقه شديدداشتيم که دانشگاه برويم ولي هيچ راه ورسمش را اصلاً بلد نبوديم وبعد از اينکه در قم تظاهرات مردم واون به خون کشيدن تظاهرات مردم توسط رژيم شاهنشاهي شروع شد ديگر دانشگاه ازآن روز به بعد همش حالت جنگ، گريز ستيز وبه حساب پخش اعلاميه وآوردن کتاب وجلسات مخصوص برنامه ايزي مبارزات را به خود گرفت.
قبل از اون هم ما با بچه ها به کوه مي رفتيم و شرايط يک مقدار حالت به حساب ستيزي به خودش گرفته بود ,يک انسجام بيشتري به خودش گرفته بود . تو اين حال ما با بچه ها بوديم وکار مي کرديم وخيلي مشکلات وسختيها که تواون زمان کشيديم.
بعد از اينکه اون حرکت صميمي مردم شروع شد دانشگاه شده بود يک محل پاسخ براي مردم ,بعد هم که امام فرمان دادند که بايد مردم اون حالت خودشان را حفظ کنند وترسي نداشته باشند توي کوچه هاو خيابانها بريزند جلوي مساجد را گرفتند وتعطيل کردند واون پيش آمدن مسئله 22بهمن که باز مردم ريختتند توي پادگانها ومبارزه کردند وجنگيند وما هر جا را که مشاهده مي کرديم يک ملت بيچاره ومحروم وطبقة مستضعف کارگر وکارگرزاده بودند که نقش داشتتدتوي اين مشکلات واين مسائل واکثر اون بچه هايي که ما با آنها بوديم که کار مي کردند ودل سوزانه کار مي کردند .در خط بودند وطرفدار حزب ا... بعد از انقلاب هم رنگ عوض نکردند همه بچه هاي فقير وبيچاره بودند.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : آنجفي مرزيحراني , رحيم ,
بازدید : 236
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 6 صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,410 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,102 نفر
بازدید این ماه : 6,745 نفر
بازدید ماه قبل : 9,285 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک